خیلی ممنون. اگر مجلدات عربی یا انگلیسی دیگر این کتاب هم خدمت بزرگواران هست, ممنون میشم به اشتراک بگذارند. یک سوال هم داشتم, این که ترجمه عربی شامل همه چهار جلد آلمانی است و یا فقط بخشی از آن را در بر می گیرد؟
در «المُدَبِّر» ،ناسخ هم روی میم ضمة گذاشته و هم روی دال فتحه و هم روی ب تشدید و زیر آن هم کسره گذاشته است و تنها چیزی که هست اینکه نقطه ب را نگذاشته که میتوان آن را ب یا ث و بقیه حروف این شکلی خواند اما باید دید به معنا تناسبی دارد یا خیر.
دلا ز عرش محبت مراد خویش بخواه
که هرچه هست مهیا به زیر این ... است
سلام
دلا ز عرش محبت مراد خویش بخواه
که هرچه هست مهیا به زیر این طنبی است
طنبی استعاره از عشق است. عشق همانند ایوانی است که تمام مقاصد و مطالب در زیر سایه ی آن مهیاست
ممکن است خود شاعر (یا کاتب) دقت نکرده باشد. از نظر معنا و کتابت واژه طنبی کاملا مناسب است
پانزده خوابی که ملافرج الله میاندوآبی دیده است!
نسخه ای به شماره 16892 با عنوان شعشعه ذوالفقار و رسائلی دیگر در مجلس هست که در صفحات آغازین آن، شخصی که لابد مالک نسخه بوده، تعدادی از خواب های خود را نوشته است. از این یادداشت ها چنین بر می آید که نامش ملافرج الله و روضه خوان بوده است. یک بار هم ملافرج الله بن حسنیه بانو، خود را نامیده است. بیشتر تاریخ این خوابها سالهای 1237، 1238 و 1239 است. اما در یک مورد، 1216 [ظاهرا] و موردی هم 1242 ق است. محتوای آنها جنبه مذهبی و بیشتر تأکید بر اشاراتی دارد که به او یا دیگری گفته می شود که عمر طولانی خواهد کرد یا حتی تعداد سالهای باقی مانده عمر او را بیان می کند. در موارد دیگر هم عنایاتی به او شده اما تقریبا هیچ کدام بد نیتسند. وی در بیشتر این خوابها، پیغمبر، امام علی، امام حسین و در برخی دیگر «شخصی» را به خواب دیده است که این نکات را به او می گوید. یک بار هم مطالبی روی چوبی به عربی و فارسی و ترکی نوشته شده بوده است. در برخی از موارد از این خوابها، کلماتی محو شده و ناخواناست و یک مورد هم تقریبا اکثر آن محو شده است. مواردی هم هست که با تردید خوانده و علامت تعجب گذاشته ام. یک بار از شهر میاندوآب یاد شده که روشن نیست همان شهر زندگی می کرده یا جایی در نزدیکی آن. به هر حال، حتما در آنجا رفت و آمد داشته است. یک باره هم از روستای قره کلیک که منبر می رفته یاد شده است. می دانیم که در ادبیات آن دوره، خواب دیدن را با تعبیر «در واقعه دیدم» بیان می کنند. عمده نگرانی ها مرگ، بحث طول عمر، سلامتی و خوف از آمدن مرض، و عاقبت بخیری است.
اصل این یادداشت را که گزارش وی از خوابهای اوست، در لینک زیر مشاهده فرمایید
http://yon.ir/Wi4cf
ماده تاریخ تعمیر گنبد رضا علیه السلام در سال 1085
در سال 1084 هجری زلزله ای در مشهد آمد و سبب ویرانی شهر شد. از جمله در گنبد مطهر امام رضا ع هم شکافهایی ایجاد شد. شاه سلیمان صفوی دستور تعمیر آن را داد و کتیبه ای هم آقا حسین خوانساری نوشت که یک وقتی از روی یک منبع خطی گزارش آن را دادم. تعمیر آن در سال بعد پایان یافت.
اشعار زیر هم از یک شاعر تبریزی است که ماده تاریخ این بنا را آورده است.
نکته این که زلزله را هم مانند تجلی خداوند بر کوه طور سینا تفسیر کرده است:
قرین سروری چون گشت توفیق
شود آماده اسبابش ز هر جا
دلیلش آن که ظاهر شد تجلی
به ارض طوس همچون طور سینا
به موسی چون شود شارق تجلی
چه بُعدست از علیّ ابن موسی
از آن لطف جلی آن روضه لرزید
شکستِ چند شد در قبه پیدا
چه باشد غیر اظهار شرافت
شکافی گر پذیرد طور سینا
که تا توفیق تعمیرش بباید
سلیمان زمان سلطان والا
شهنشاهی که از تعمیر عدلش
خرابی را نباشد در جهان جا
از آن پس داد فرمان شاه جمجاه
پی تعمیر آن بنیاد والا
به اندک فرصتی آباد گردید
ملایک را مهیا گشت مأوا
چو زاهد سال تاریخش طلب کرد
به گوش آمد صدا از عرش اعلا
که می خواندند این مصرع ملایک
سلیمن کرد معمور این بنا را [1085]
@jafarian1964
دیدن خواب تابوت به چه معناست؟
به طور معمول در کتابهای تعبیر خواب، و غالبا بر اساس موضوعی یا الفبایی، بحث را چنین تنظیم می کنند که مثلا فلان شخص، اگر مار یا مرگ یا ... فلان چیز را در خواب ببیند، این چه معنایی دارد. این هم از علوم قدیمه بود که هنوز هم طرفدارانی دارد.
متن زیر یکی از همان نوشته ها و از نفائس الفنون آملی است که نمونه هایی را بیان می کند. البته این خواب در متن چاپی دیده نشد، در حالی که فایده تاریخی دارد.
برخی از نمونه ها چنین است:
زنار: فرزند باشد. کفار: بسیار در خواب عیال بود. گورستان، کارهای فوت شده باشد. مرده: مال حرام باشد. اما نمونه زیر را زیر تابوت نوشته و خوابی و واقعیتی را هم که رخ داده ذیل آن نوشته است:
تابوت: ملکی بزرگ باشد:
و این ضعیف سنه سبع و ثلاثین و سبعمائه (737) هجری شبی به خواب دید که از پس تابوتی می رفت. جمعی دستش گرفتند و در پیش داشتند. چون روز شد جهت ختم و تهنیت جلوس طغای تیمورخان موالی را طلب داشتند، و این کمینه را نیز با آن که از امثال این معانی محترز می بود، به حاضر شدن الزام فرمودند و به وقت تهنیت به سیورغامیشی و عاطفت مخصوص گشت.
@jafarian1964
ماده تاریخ تعمیر گنبد رضا علیه السلام در سال 1085
در سال 1084 هجری زلزله ای در مشهد آمد و سبب ویرانی شهر شد. از جمله در گنبد مطهر امام رضا ع هم شکافهایی ایجاد شد. شاه سلیمان صفوی دستور تعمیر آن را داد و کتیبه ای هم آقا حسین خوانساری نوشت که یک وقتی از روی یک منبع خطی گزارش آن را دادم. تعمیر آن در سال بعد پایان یافت.
اشعار زیر هم از یک شاعر تبریزی است که ماده تاریخ این بنا را آورده است.
نکته این که زلزله را هم مانند تجلی خداوند بر کوه طور سینا تفسیر کرده است:
قرین سروری چون گشت توفیق
شود آماده اسبابش ز هر جا
دلیلش آن که ظاهر شد تجلی
به ارض طوس همچون طور سینا
به موسی چون شود شارق تجلی
چه بُعدست از علیّ ابن موسی
از آن لطف جلی آن روضه لرزید
شکستِ چند شد در قبه پیدا
چه باشد غیر اظهار شرافت
شکافی گر پذیرد طور سینا
که تا توفیق تعمیرش بباید
سلیمان زمان سلطان والا
شهنشاهی که از تعمیر عدلش
خرابی را نباشد در جهان جا
از آن پس داد فرمان شاه جمجاه
پی تعمیر آن بنیاد والا
به اندک فرصتی آباد گردید
ملایک را مهیا گشت مأوا
چو زاهد سال تاریخش طلب کرد
به گوش آمد صدا از عرش اعلا
که می خواندند این مصرع ملایک
سلیمن کرد معمور این بنا را [1085]
@jafarian1964
علامه مجلسی و چهارشنبه سوری و رسوم آن وقت: (بخشی از مقاله بالا)
در باره چهارشنبه سوری، در دو مورد از نسخه خطی اختیارات بحث شده است. یک مورد جایی است که آن را چهارشنبه آخر ماه صفر دانسته، و میگوید: «چهارشنبه آخر این ماه که چهارشنبه سوری و سرخی نیز میگویند، در نزد جمهور شیعه شوم است، و در شب چهارشنبه آخر که ظرفهای سفالین پر از آب از بامها میاندازند در اکثر خانهها، و در بعضی بلادها، در این شب، آتش در بامها میافروزند و میگویند چون در این شب و آن روز بلای بسیار نازل میشود، انداختن ظرف پر آب و شکسته شدن آن و آتش افروختن رفع بلا میکند، این طریقه مجوس است و عبده نار، اصلی ندارد. و از این عجبتر بعضی از سفها و بیعقلان و امّیان در این روز که چهارشنبه باشد، بنای سرتراشی میگذارند، و دعاهای چند میخوانند، و تا یک سال چهارشنبه به چهارشنبه سر میتراشند، و اقبال خود را از این سر تراشیدن استنباط میکنند، و به خود مؤثر میگردانند، نکبت و دولت و آمدن و نیامدن احوال خود را در عرض سال، این نیز پوچ است، و اصلی ندارد، و از طیره و فال نیک و بد است و در طریقه اهل بیت نیست ... و احمق تر آن جماعتی اند که میروند و به حوضی پر آب مینشینند و تا لب زیرین خود متصل به آب است، و نفَس نگاه میدارند و دعا و طلسم چند مینویسند. این نیز اصلی ندارد. (خطی، ص 79). وی پس از این هم، باز به مناسبت سر تراشیدن، مطالبی در باره چهارشنبه سوری دارد (خطی، ص 246) که اشاره خواهیم کرد.
.... نویسنده، دوباره به سراغ چهارشنبه سوری رفته، و مطالبی را در این باره بیان کرده است. پیش از این هم عباراتی در این باره بود که آوردیم، در اینجا مینویسد: «خاتمه: بدان که در چهارشنبه سوری که دُرد آخر ماه صفر است، و در میان عوام الناس شهرت دارد، این از طیره و فال بد است، چنان که در اول کتاب در باب روزچهارشنبه گذشت». وی سپس در باره سرتراشیدن و این که گفتهاند این سنت از سلمان است، اشاره کرده، و آن را رد نموده و گوید: «در ابتداء اسلام اکثر مسلمانان موی سر را بلند میگذاشتند، و احادیث دارد که هر که موی سر را بلند بگذارد باید شانه کند و شق کند، و تعمیر آن را بکند و پاکیزه بدارد». اما این که برخی سرتراشیدن را از سلمان و مستحب میدانند، به نظر وی کار «قلندران و دلّاکان» است است که میخواهند از محبوبیت سلمان استفاده کنند، در حالی که تراشیدن و نتراشیدن هر دو معمول بوده است. سرتراشیدن هم خوب و از ده سنت ابراهیم است که باقی آن «ختنه کردن است و شلوار پوشیدن و مسواک کردن و ریش را شانه کردن و خضاب کردن و سرمه کشیدن و شارب گرفتن و دارو کشیدن و بوی خوش مالیدن و ناخن گرفتن» است و در هر حال، سر تراشیدن از مخترعات سلمان نیست. تازه به عکس، «از ائمه معصومین علیهم السلام، حضرت امام حسن علیه السلام بقدر چهار انگشت موی سر مبارک خود را بلند میگذاشتند وبه اصطلاح لفظ حدیث وارد شده، موی سر به این قدر را وفره میگفتند». اما نکته شگفت این است که در روزگار نویسنده، به تدریج موی بلند گذاشتن، رسم شده است: «به مرور ایام موی سر بلند گذاشتن و نتراشیدن به طریق فرنگان و اهل کفر برطرف شد، و اینکه عوام سادات و صبیان، گیس و زلف میگذارند و یا کاکل میبافتند بسیار مذموم است و مکروه و بدنما به طریق کفره قلماق [قومی از مغول] است، و حدیثی در این باب وارد نشده» است. در این سوی، مطالبی که طرفداران موی بلند مطرح میکردهاند هم دلیلی ندارد: «اینکه خَردرویشان و قلندران، و بعضی از مؤذنان ابله احمق میگویند که بر دو گیسوی فرح بخش محمد صلوات، و میگویند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گیسو داشت، و هر وقت دعا میکرد بر کف دست مبارک میگرفت، و مناجات میکرد، آنها دروغ میگویند و تهمت نسبت به آن حضرت میگویند، و کفر است».
@jafarian1964
یک بار دیگر درباره عبدالرضا حجازی...
چند سال پیش مطلبی در باره عبدالرضا حجازی نوشتم، طلبه ای شیک پوش و به اصطلاح آن وقت ها خوش فکر که چند اثر مکتوب از خود برجای گذاشته و بیشتر اهل منبرهای پر تب و تاب پیش از انقلاب در باره مباحث اجتماعی و تربیتی از نظر اسلام بود. در باره وی مطالب زیادی هست که در آن مقاله آورده ام، اما اکنون قصد دارم، مروری بر کتابی از او با عنوان «جنایات تهمت» داشته باشم، اثری که در سال 1334 نوشته و علامه طباطبائی هم بر آن تقریظ نوشته است.
در این نوشته، بیشتر دنبال این هستم که بدانم، در ذهن جوانان روشنفکر روحانی آن وقت که خود را «دانشجوی علوم دینی» می خواندند، چه می گذشته است، جوانی که این نوشته وی، مورد ستایش علامه طباطبائی هم قرار گرفته است.
تفصیل این مطلب را در لینک زیر ملاحطه فرمایید
http://historylib.com/articles/1877
🍀 امروز با بیدل
نمیدانم شهادتگاه شوق کیست این وادی
که رفتنهای خون بسمل اینجا کاروان دارد
🔻
بیدل در این بیت به صراحت از واقعۀ کربلا نمیگوید، ولی کلمات «وادی»، «کاروان» و «شوق» به نوعی از فرهنگ عاشورایی حکایت میکند، فرهنگی که در آن شهادت با شوق همراه است و اگر هم شهیدان خودشان نتوانند ادامۀ مسیر دهند، خونشان همچون کاروانی طی طریق میکند.
«بسمل» یعنی قربانیای که بسمالله گفته و گردنش را بریدهاند و او در این حالت نیمهجان دست و پا و بال بال میزند. این حرکت، در شعر ما گاهی به «رقص» مانند شده است:
سعی عاشق را به جهد مردم دنیا مسنج
وجد طفلان دیگر است و رقص بسمل دیگر است
از نظر بیدل این بسمل آن قدر مشتاق شهادت است که حتی همان فرصت تکبیر گفتن هنگام ذبح هم برایش همچون تیغ قاتل سخت است.
بسمل ما بس که از ذوق شهادت میتپد
تیغ قاتل میشمارد فرصت تکبیر را
گفتنی است که در اینجا «تیغ قاتل» فقط نقش کنایی دارد و به معنی «ناگوار و سخت» است. شاعر در اینجا کنایهای به کار برده است که با فضای بیت همگون باشد.
به هر حال چنان که گفتیم، بیدل با آن شور حماسی که در شعرش هست، عافیت و آرامش را هم در شهادت میبیند. و این هم پیامی است که گویا از دل عاشورا جوشیده و به ما رسیده است.
سراغ عافیت خواهی به میدان شهادت رو
که صد بالین راحت از پر یک تیر میجوشد
میدانیم که تیر در انتهای خود یک پَر دارد. شاعر میگوید همان پر انتهای تیر، برای ما به پر بالین بدل میشود که وسیلۀ استراحت است. گویا استراحت ما در میدان شهادت است.
#امروز_با_بیدل
@khanehayeneh
یا اباعبدالله
عنوان : " #اربعین_مهدوی "
خدا ، دلهای مردم را کشانده تا ابد سویت
تلظّی می کند جنّت برای دیدن رویت
خدا نام تو را کرده بلندآوازه در عالَم
مطاف اهل توحید است گرداگرد گیسویت
فدا کردی فنا گشتی فرای فهمها رفتی
شده مکنون ترین احساس در جان ، مهر دلجویت
چو زنبوری مکیدم شهد شیرین زیارت را
عسل دارد کلامم بس که افتادم سرِ کویت
نمی افتم به خاک سجده سوی هیچ موجودی
به جز سوی تو ای جانان ، به جز محراب ابرویت
حسین یعنی حسین ، معنای دیگر هم نمی گیرد
اگر شخصی بفهمد معنی اش ، از وجد می میرد
گشودم چشم و یک آن خویش را در اربعین دیدم
گشودم چشم و محشر را به چشمم اینچنین دیدم
گشودم چشم و در دنیا ، بهشتی دیدم و انگار
جمال عرش ربّ العالمین را بر زمین دیدم
منی که پر ز افسون و گناه و رنج ها بودم
به یکباره خودم را با ملائک همنشین دیدم
عنایت کردی آقاجان مرا از غم جدا کردی
گشودم چشم و خود را داخل حصن حصین دیدم
عجب راهیست این راه نجف تا کربلای تو
عجب سِرّیست زیر هر قدم دُرّ ثمین دیدم
حسین یعنی حسین ، معنای دیگر هم نمی گیرد
اگر شخصی بفهمد معنی اش ، از وجد می میرد
رسیدم کربلا از وسعتش مبهوت تر گشتم
چو دیدم سیل زوّار است بی سامان و سر گشتم
نه نای رفتنم بود و نه نای ماندنم در راه
کبوتروار افتادم زمین ، بی بال و پر گشتم
صدای اشک می آمد ز چشمانم از آن اوّل
پر از یاقوت شد چشمم ، به گریه پر گهر گشتم
از آن وقتی که چشمانم به سیمای حرم افتاد
به نور حضرت سقّا پر از نجم و قمر گشتم
عَلَی العبّاس واویلا حسین تنهاست واویلا
به این ذکر و به این نوحه پر از شور و شرر گشتم
حسین یعنی حسین ، معنای دیگر هم نمی گیرد
اگر شخصی بفهمد معنی اش ، از وجد می میرد
حرم یعنی برای تربیت در مکتب اسلام ، مهدی هست
حضورِ شیعیان در اربعین یعنی که رزم و عزم و جهدی هست
شده دنیا پر از اسراف و ظلم و ناجوانمردی
ولی با این وجود ایمان و لطف و عشق و زُهدی هست
شده دنیا بدون حجّت حق ، لب به لب ، ظلمت
شکوه اربعین یعنی کنار زهرِ ظلمت نیز شهدی هست
خروش شیعیان در اربعین یعنی الا یا اهلِ این عالَم!
زمین دارای صاحب هست در این دهر ، مهدی هست
طواف زائران بر گِرد قبر سیّد الاحرار یعنی که
حسینِ این زمان را اربعین ، تجدیدِ عهدی هست
حسین یعنی حسین ، معنای دیگر هم نمی گیرد
اگر شخصی بفهمد معنی اش ، از وجد می میرد
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#اربعین_مهدوی
#انتظار
#محمد_علی_نوری
🍀 امروز با بیدل
نمیدانم شهادتگاه شوق کیست این وادی
که رفتنهای خون بسمل اینجا کاروان دارد
🔻
بیدل در این بیت به صراحت از واقعۀ کربلا نمیگوید، ولی کلمات «وادی»، «کاروان» و «شوق» به نوعی از فرهنگ عاشورایی حکایت میکند، فرهنگی که در آن شهادت با شوق همراه است و اگر هم شهیدان خودشان نتوانند ادامۀ مسیر دهند، خونشان همچون کاروانی طی طریق میکند.
«بسمل» یعنی قربانیای که بسمالله گفته و گردنش را بریدهاند و او در این حالت نیمهجان دست و پا و بال بال میزند. این حرکت، در شعر ما گاهی به «رقص» مانند شده است:
سعی عاشق را به جهد مردم دنیا مسنج
وجد طفلان دیگر است و رقص بسمل دیگر است
از نظر بیدل این بسمل آن قدر مشتاق شهادت است که حتی همان فرصت تکبیر گفتن هنگام ذبح هم برایش همچون تیغ قاتل سخت است.
بسمل ما بس که از ذوق شهادت میتپد
تیغ قاتل میشمارد فرصت تکبیر را
گفتنی است که در اینجا «تیغ قاتل» فقط نقش کنایی دارد و به معنی «ناگوار و سخت» است. شاعر در اینجا کنایهای به کار برده است که با فضای بیت همگون باشد.
به هر حال چنان که گفتیم، بیدل با آن شور حماسی که در شعرش هست، عافیت و آرامش را هم در شهادت میبیند. و این هم پیامی است که گویا از دل عاشورا جوشیده و به ما رسیده است.
سراغ عافیت خواهی به میدان شهادت رو
که صد بالین راحت از پر یک تیر میجوشد
میدانیم که تیر در انتهای خود یک پَر دارد. شاعر میگوید همان پر انتهای تیر، برای ما به پر بالین بدل میشود که وسیلۀ استراحت است. گویا استراحت ما در میدان شهادت است.
#امروز_با_بیدل
@khanehayeneh
📜برگی از کتاب «موکب آمستردام»:🔹«من این جور فهمیده ام که امام حسین علیه السلام اینجا و آنجا ندارد. همه جا هست.توی ایران و عراق هست؛ به همان اندازه توی هلند و آلمان هم هست؛ حتی این جوری نیست که امام آدم خوب ها باشد ولی امام آدم بدها نباشد، خود من یکی اش؛ من آن جور بچه ای که بخواهی بگویی پدر و مادر خیلی از دستم راضی باشند نبودم.
امام حسین علیه السلام هم دلبر همه جور آدمی هست؛ برای همین هم هست که آقامان همه جور آدمی زیر پرچمش دارد. به خاطر همین است که اینقدر خریدار دارد. الان شما توی کربلا را نگاه کنید؛ چقدر آدم هایی را می بینید که روی دستشان پر است از خال کوبی، صورتشان پر است از خط و خال …» #موکب_آمستردام #پیاده_روی_اربعین #بهزاد_دانشگر
@safarvaname
⚜⚜⚜
📜 تخت جمشیدکجاست؟
با توجه به اسناد موجود در نوشتهها و کتیبههای برجای مانده از دوران ایران کهن، مراحل احداث مجموعهی عظیم تخت جمشید، ۱۲۰ تا ۱۵۰ سال به طول انجامید. این بنای حیرتانگیز پارسی، در دامنهی کوه رحمت (کوه مهر)، در نزدیکی شهر شیراز قرار گرفته است؛ و با شمارهی ۲۰ در سال ۱۳۱۰ به ثبت ملی و در سال ۱۹۷۹ میلادی، با شمارهی ۱۱۴ به ثبت میراث جهانی یونسکو رسیده است.
تخت جمشید یا پارسه (یا پرسپولیس، پرسهپلیس، هزارستون، صدستون یا چهلمنار) نام یکی از شهرهای باستانی ایران است که طی سالیان، پیوسته پایتخت باشکوه و تشریفاتی پادشاهی ایران در زمان امپراتوری هخامنشیان بودهاست. در این شهر باستانی کاخی به نام تخت جمشید وجود دارد که در دوران زمامداری داریوش بزرگ، خشایارشا و اردشیر اول بنا شدهاست و به مدت حدود ۲۰۰ سال آباد بودهاست. در نخستین روز سال نو گروههای زیادی از کشورهای گوناگون به نمایندگی از ساتراپیها یا استانداریها با پیشکشهایی متنوع در تخت جمشید جمع میشدند و هدایای خود را به شاه پیشکش میکردند.
در سال ۵۱۸ پیش از میلاد بنای تخت جمشید به عنوان پایتخت جدید هخامنشیان در پارسه آغاز گردید. بنیانگذار تخت جمشید داریوش بزرگ بود، البته پس از او پسرش خشایارشا و نوهاش اردشیر یکم با گسترش این مجموعه به گسترش آن افزودند. بسیاری از آگاهیهای موجود که در مورد پیشینهٔ هخامنشیان و فرهنگ آنها در دسترس است به خاطر سنگنبشتهها و گل نوشتههایی است که در این کاخها و بر روی دیوارهها و لوحهها آن حکاکی شدهاست. سامنر برآورد کردهاست که دشت تخت جمشید که شامل ۳۹ قرارگاه مسکونی بوده، در دورهٔ هخامنشیان ۴۳٬۶۰۰ نفر جمعیت داشتهاست. باور تاریخدانان بر این است که اسکندر مقدونی سردار یونانی در ۳۳۰ پیش از میلاد، به ایران حمله کرد و تخت جمشید را به آتش کشید. و احتمالاً بخش عظیمی از کتابها، فرهنگ و هنر هخامنشی را با این کار نابود نمود. بااینحال ویرانههای این مکان هنوز هم برپا است و باستانشناسان از ویرانههای آن نشانههای آتش و هجوم را بر آن تأیید میکنند.
این مکان تاریخی از سال ۱۹۷۹ یکی از آثار ثبت شدهٔ ایران در میراث جهانی یونسکو است.
پادشاهان ساسانی نیز کتیبههایی در تخت جمشید در کاخ تچر بر جای گذاشتهاند. پس از ورود اسلام به ایران نیز این مکان را محترم میشمردند و آن را هزار ستون یا چهل منار میگفتند و با شخصیتهایی همچون سلیمان نبی و جمشید ارتباطش میدادند. عضدالدوله دیلمی در تخت جمشید دو کتیبه به خط کوفی بر جای گذاشتهاست. همچنین کتیبههای دیگری هم به عربی و هم به فارسی در تخت جمشید وجود دارد که جدیدترین آن مربوط به دوره قاجار است این کتیبه به فرمان مظفرالدین شاه قاجار نوشته شدهاست که در دیوار شمالی کاخ تچر قرار دارد.
تخت جمشید در شمال شهرستان مرودشت، شمال استان فارس (شمال شرقی شیراز) جای دارد.
ادامه 👇👇
🦋 @Asefchannel
علیکم السلام؛ استخراج این ابیات از حواشی نسخ خطی کار پسندیده ای است که انجام می دهید و ما را بهره مند می سازید، خصوصاً اگر دیوان شاعر چاپ شده باشد، می توان با جستجو در دیوان بررسی کرد که آیا آن بیت یا ابیات در دیوانِ مطبوع هست یا نه.
علیکم السلام؛ این احتمال را باید با تفحص در کتب تراجم بررسی نمود. حتی شاید این تنها سند موجود از وجودِ یک سعدیِ دیگر باشد (شاید). ولی یک تجربه در باب تراجم نگاری وجود دارد و آن این است که افرادی که شهرت بسیار دارند، اگر در عصر خود و یا پس از خود شخصی دیگر نیز بر آن اسم یا لقب باشد، تراجم نگاران به طفیلیِ آن شخص مشهور، این شخص نامشهور را نیز ذکر می کنند تا کسی آنها را با هم اشتباه نگیرد. (مخصوصاً اگر شاعر هم باشد، آن هم با اسم سعدی !!) حتی گاه ممکن است شهرت آنها مثل هم باشد؛ مثلاً ما چند نفر در تاریخ داریم که ملقب به «قطب الدین» اند و شهرت برخی از آنها در یک سطح است.
دربارۀ ایوان مداین
( سخنی با رئیس جمهور)
خبرگزاری فارس فیلمی را منتشر کرده که نشان میدهد بخشهایی از ایوان مداین فروریخته است. از غربت ایوان، گریهناک شدم. بنایی که نماد و نشان ایران است اما دست سرنوشت او را به میان غریبگان افکنده است. کنار ما نیست که تیمارش کنیم و دردش را برچینیم. باید از دور نزعش را تماشا کنیم.
خیال مرا برد به آفاق یادها. به یاد شاهنامه افتادم و داستان ساختن ایوان:
کنون از مداین سخن نو کنیم
سخنهای ایوان خسرو کنیم...
به یاد خاقانی افتادم و قصیدۀ بزرگش:
این است همان ایوان ... این است همان صفّه... این است همان درگه...
ما بارگه دادیم این رفت ستم بر ما
بر قصر ستمکاران تا خود چه رسد خذلان
به یاد قصیدۀ بحتری افتادم و مقالۀ استاد احمد مهدوی دامغانی. به یادآوردم علامه قزوینی را که در بستر مرگ مشتاق بود قصیدۀ شاعر عرب را که سرود حشمت ایران است، بشنود ...
به یاد آوردم حدودالعالم را:«مداین مُستَقَرّ [=جایگاه] خسروان بودهاست و اندر وی یکی ایوانی است که ایوان کسری خوانند و گویند که هیچ ایوان از آن بلندتر نیست اندر جهان». نزهتنامه علایی را: «ایوان مداین کسری را ارتفاع صدواند گز برآید و طول صد اَرش و پهنا پنجاه ارش و از این بیفزاید و کمتر نیست. اکنون استادی در این طاقبستن آن است که چگونه سر به هم آوردهاست!» ترجمۀ کهن مسالکوممالک را: «ایوان کسری به سنگ و گچ بنا کردهاند. اکاسره را هیچ بنا عظیمتر از آن نبوده است». به یاد تخت زرین/ عاج و تاج سترگ خسرو افتادم و چندوچون بار نوروزی در ایوان (شاهنامه و تاریخ بلعمی). از بس مهم بود نوشتهاند٬بهمثابت معجزهای٬که در روز ولادت پیامبر(ص) «ایوان کسری بشکست» (تفسیر سورآبادی) و «دوازده کنگره از ایوان کسری درافتاد» (فارسنامۀ ابنبلخی). نوشتهاند:«ایوان کسری نمازگاه علیابنابیطالب بود» (عجایبالمخلوقات طوسی). نوشتهاند مزار سلمان فارسی مقابل ایوان مداین است (نزهةالقلوب). همانکه خاقانی دید و گفت: «قصر کسری و زیارتگاه سلمان دیدهاند». به یاد پیوستگی ایوان با دادودهش افتادم. قرانش با عدل؛ این گوهر گمبودۀ مردم ما. الهی که از یادها مرواد قصۀ پیرزنی که همسایگی انوشیروان را به دهبرابر قیمت نفروخت و شاه دادآیین پیروزمند خانهاش را ویران نکرد؛ «شاه بر ایوان نشسته بودی و پیرزن گوسفندان بر ایوانِ وی میراندی و دود سرگین میکردی» (بحرالفوائد). افسانۀ زنجیر عدلِ خسرو که بر ایوان آویخته شده بود از دورگاه تا روزگار ما آمده است. شاعر درباری کهن سرود:
داشت نوشروان بر درگه خود سلسلهای
تا دلیلی بوَد از عدل و نشانی ز امان (معزی)
و شاعر «تودهای»زمانۀ ما گفت:
زنجیر عدل خسرو و آن خر که شکوه کرد
آوردهاند تا بهحقیقت خرت کنند (توللی)
چه خاتمت شومی داشت ایوان خسرو!...«سعد ابی وقاص به کوشک کسری فرودآمد... سپاه امیرالمؤمنین عمر برفتند و خزاین ملِکان عجم بغارتیدند»(ترجمۀ تفسیر طبری). دریغا درفش خجستۀ کاویان که از خزاین ایوان بیرون آوردند و نزد عمر فرستادند و «بفرمود تا آن را بسوختند» (همان). دریغا شرحهشرحهکردن فرش شگفت بهارستان که زمستانها در ایوان کسری گسترده میشد (بلعمی و ابناثیر). دریغا درِ کاخ کسری که سعد برکندش و به کوفه برد و در کوشک منحوسش نهاد (بلعمی). هیهات از خلیفۀ بدکنش و ناپاکزادۀ عباسی که گفت:«چنان تدبیر کردم که این کوشک که کسری بنا کردهاست به مداین و آن ایوان را، برکَنم و آن خشتها و آلاتها را اینجا[= بغداد] آرم و اینجا بنایی کُنم». درود بر وزیر خلیفه که با چارهگری خواست «بنای عجم را صیانت کند» اما نتوانست (بلعمی)...
افسوس که تتمۀ بازمانده از ایوان خسرو در غربتی ناگزیر نیست و نابوده میشود... ایوان مداین تنها یک بنای تاریخی نیست؛ فرهنگ است؛یاد پدر اندر پدر اندر پدر است. تا فرصت از کف نشده باید کاری کرد.
چند روز دیگر آقای روحانی به عراق سفر میکند. امروز عراق دوست ماست. آقای رئیسجمهور گفتند اگر کمک ایران نبود قطعاْ بغداد در غائلۀ داعش سقوط میکرد. اصلاْ بغداد را با خشت و سنگ مداین بنانهادند. به مداین بدهکار است. ایران از عراق بخواهد با ایوان مداین مسئولانه و دوستانه رفتار شود. آقای روحانی تدبیری بیندیشد که متخصّصان به هزینۀ ایران، ایوان را مرمّت کنند. آقای روحانی! شما بهعنوان رئیسجمهور ایران برابر سرنوشت ایوان کسری مسئول هستید. با دلسوزی این قضیه را پیگیری کنید. به فرهنگ و تاریخ ایران عیدانه بدهید.
ایوان خسرو به هزار و یک دلیل باید بماند. یکی اینکه آئینۀ عبرت ایرانیان در همۀ روزگاران است. تا نسلهای پیاپی بیایند و بیندیشند که چه بر ایران گذشت که حکومتی که یکی از دو فرمانروای بزرگ جهانِ آن روز بود، به دست مهاجمانی بیابانگرد از میدان خارج شد؟ با خودمان چه کرده بودیم که مثل برف آب شدیم؟
میلاد عظیمی
📌یادگاری غربی ها روی دیوار تخت جشمید
بخش پایینی ستون ها واقع در زیر بدن های آن هیولاها در حکم دفتر یادبود تخت جمشید است در اینجا برخی که از این مسیر عبور کرده اند از سر تامل و شگفتی زدگی نامشان را درج کرده اند .امروزه از معدود افرادی نام برده می شود که در مقام مسافری که از مکانی مشهور دیدن کرده است به تخت جمشید سفر کرده اند. اما آن بلوک سنگی نام هایی را بر خود دارد که شهرتشان به نام ایران گره خورده است.
▪️اگر داستان حاجی بابا را نخوانده اید این داستان را و دیباچه ای را که سر والتر اسکات بر آن نوشته حتما بخوانید .در این جا می توان دید که نویسنده این داستان یعنی جیمز موریه در سال 1809 یعنی یک سال قبل از ان که در مقام کاردار انگلیس به تهران برود به تخت جمشید آمده است .
▪️در اینجا با حروف بزرگ ، این نوشته کنده کاری شده است :کاپیتان جیمز مالکوم 1800...
▪️نام کلنل آرتور به سال 1763 ثبت شده است...
▪️درشت تر و برجسته تر از همه این کلمات است :استنلی نیویروک هرالد1870
روزهای ایرانی ،کاپلی ایموری ، مجید باغینی پور.64-65
@seirdarsafarnameha
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com