یعنی کارهای من که درست شده وابسته به لطف حضرت علی علیه السلام است .
شاید در مصرع "گر تو مردی از نصیرالدین بگوک" این همان بگو+ که باشد و بیت را بیت بعدی اش موقوف المعانی کرده است.
بسیار لینک مفیدی بود ،
شکرا جزیلا?? «فرح بالتائب» برایم تثبیت شد
اما در این لینک از ابوبکر نقل میکند : «و دعا المدبر» و مقصودش دعوت انسانی است که از حق رویگردان ست
و این معنی ،یعنی «المُدْبِر» (باب افعال) است (در قرآن هم داریم : تدعو من أدْبَـرَ و تولّی) در حالیکه اینجا در نسخه ما ، ناسخ، شَکل و حرکات را نوشته : «المُدَبِّر» (باب تفعیل) که نمیدانم به معنی روی گردان هست یا خیر
حال که لطف کردید و متن کامل را گذاشتید به گمانم:
برای درک بهتر بیت دهم، باید ابتدا بیت نهم را مد نظر قرار دهیم؛ زیرا بیت دهم در واقع دنباله و تکمیل بیت نهم است.
سعی حاجت نیست در کار من ای دل، واگذار
کارسازیِّ مرا بر درگهِ مولای من
و سپس بیت دهم:
کارسازا کارِ نادِ آن علیِّ مرتضی
آنکه شد موقوف لطفش کارسازیهای من
و باز احتمالا :
در بیت بالا، «کارسازا» جنبۀ ندایی ندارد بلکه باید آن را به عنوان قید تعجب در نظر گرفت؛ مانند: شگفتا! عجبا! و ...
مثال از بیهقی از قول مادر حسنک، وقتی خبر مرگ فرزندش را شنید:
«بزرگا، مردا، که این پسرم بود، که پادشاهی چون محمود این جهان بدو داد و پادشاهی چون مسعود آن جهان ...»
به گمانم « کارسازا کارِ نادِ آن علیِّ مرتضیِ» ، به لحاظ دستوری و نحوی، مشابه همان کارکرد « بزرگا مردا » در متن بیهقی را دارد.
برای تقریب به ذهن به نظرم معنی مصرع اول بیت دهم چنین می شود:
« دعای ناد علی که عجب دعای گیرا و کارسازی است ... »
والله اعلم
.
اگر اینطور که شما میفرمایید حضرت علی کارساز درماندگان هست در مصرع دوم کارسازیهای من اشاره به کیست
https://sohalibrary.com/
فهرست کتابهای موجود در کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران، و نیز «کتابخانه تخصصی ادبیات» وابسته به دفتر حضرت آیت الله العظمی سیستانی را می توانید در این لینک ملاحظه فرمایید. چند ده هزار پی دی اف کتابهای تاریخی و ادبی هم در آنجا هست که برای استفاده شخصی می توانید استفاده کنید. قبلا هم گفته ایم، این کتابخانه ها، آثار نسبتا قدیمی را به صورت پی دی اف می گذارند، و در صورتی که مولفی یا ناشری موافق با گذاشتن کتابش نیست، حتما به ما اطلاع دهد که آن را برداریم. در عین حال، توصیه ما به استفاده کنندگان این است که تنها و تنها برای استفاده شخصی و موردی از آنها استفاده کنند. طبیعی است که کتابهای تازه نشر در اینجا به هیچ روی عرضه نخواهد شد. اگر مولفی هم دوست دارد که اثرش به صورت پی دی اف در این وبسایت باشد ـ موضوع تاریخ و ادبیات و رجال ـ می تواند آن را برای ما ارسال کند.
جناب مستطاب حضرت عالی
راستش من وقتی می شنوم که یکی مرا «حضرت عالی» یا « جناب عالی» صدا می کند خوشم نمی آید. از شنیدن این القاب و عناوین چندش می شود. چرا؟ برای این که این عناوین متعلق به من نیست. این عناوین به جامعه ای تعلق داشته که مرده و کفنش هم پوسیده. «حضرت» یعنی چه؟ «جناب عالی» یعنی چه؟ درست است که ما با به کار بردن این عناوین می خواهیم به دیگران احترام بگذاریم ولی احترام گذاشتن به دیگران با این القاب و عناوین ذهن ما را به جامعه ای می برد که ما از آن و ارزشهای آن فاصله گرفته ایم. «جناب» به معنی پاشنۀ در یا آستان است و در جامعۀ فئودالی وقتی رعایا می خواستند ارباب یا خان یا پادشاه را خطاب کنند پاشنۀ در آنها را مخاطب قرار می دادند. رعیت کیست که بخواهد خودش را در مرتبۀ پادشاه و خان قرار دهد؟ « ای مگس عرصۀ سیمرغ نه جولانگه تست.» رعیت حد اکثر می تواند پاشنۀ در ، آستانۀ در، یا پائین تخت پادشاه یا ارباب را مورد خطاب قرار دهد. خطاب که نه، ببوسد. بر آستان در سجده کند. «حضرت» هم به همین معنی ست. بعضی ها خیال می کنند که «حضرت» در اینجا به معنی حضور است. و لذا آن را در انگلیسی به presence ترجمه می کنند. من حتی مطمئن نیستم که حضرات خمس را در ابن عربی باید به five presences ترجمه کرد. حضرت وقتی به صورت عنوان به کار می رود به معنی همان جائیست که تخت یا کرسی یا صندلی شاه یا خان قرار دارد. به معنی پای تخت است. مثلا وقتی می گفتند حضرت بخارا یا حضرت هرات منظور بخارا یا هرات است که پای تخت شاه یا سلطان بوده. بنا بر این حضرت تقریبا نزدیک به معنای جناب است. پادشاه آنقدر عزت دارد که هیچ کس دستش به دامن او نمی رسد و حد اکثر می توان به جناب او یا حضرت او نزدیک شد. تازه، خود آن حضرت هم وقتی بلند مرتبه باشد باید او را اعلی حضرت خطاب کرد. "خدمت" هم در دورۀ تیموری به همین معنی به کار می رفته است. مشایخ طریقت را، مثلا شیخ شمس الدین را " خدمت شمس الدین " می خواندند. (یکی از مترجمان که این معنی را نمی دانست خدمت عبدالرحمان جامی را ترجمه کرده بود Jami’s service). این عناوین ، همان طور که می دانیم برای شخصیتهای دینی و مذهبی هم به می رود. مثلا می گویند حضرت رضا یا حضرت شاه عبدالعظیم. حضرت شاه عبدالعظیم در اصل یعنی ری و حضرت رضا یعنی مشهد. البته، این معنی تغییر کرده و عناوین «حضرت» و «خدمت» و «جناب» همه برای ادای احترام به کار می رود. به همین جهت آنها را تحت اللفظی هم نباید ترجمه کرد و مثلا جناب عالی را ترجمه کردhigh threshold. بهتر است در مواردی برای ترجمۀ این عنوانهای احترام آمیز در انگلیسی از همان معادلهائی که از جامعه فئودالی به آنها به ارث رسیده است استفاده کرد. مثلا اعلی حضرت را اگر در مورد شاه باشد ترجمه کرد به his majesty. یا حضرت سفیر را ترجمه کرد به his excellency. به فرانسه و ایتالیائی و زبانهای دیگر هم همینطور. البته این عناوین در زبانهای انگلیسی و فرانسه تا حدودی بی رمق شده است. من یک شب سفیری را در میهمانی his excellency خطاب کردم ، به من خندید و گفت: «لازم نیست مرا این طوری خطاب کنی. من سفیر هیچ پادشاهی نیستم.»
https://sohalibrary.com/
فهرست کتابهای موجود در کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران، و نیز «کتابخانه تخصصی ادبیات» وابسته به دفتر حضرت آیت الله العظمی سیستانی را می توانید در این لینک ملاحظه فرمایید. چند ده هزار پی دی اف کتابهای تاریخی و ادبی هم در آنجا هست که برای استفاده شخصی می توانید استفاده کنید. قبلا هم گفته ایم، این کتابخانه ها، آثار نسبتا قدیمی را به صورت پی دی اف می گذارند، و در صورتی که مولفی یا ناشری موافق با گذاشتن کتابش نیست، حتما به ما اطلاع دهد که آن را برداریم. در عین حال، توصیه ما به استفاده کنندگان این است که تنها و تنها برای استفاده شخصی و موردی از آنها استفاده کنند. طبیعی است که کتابهای تازه نشر در اینجا به هیچ روی عرضه نخواهد شد. اگر مولفی هم دوست دارد که اثرش به صورت پی دی اف در این وبسایت باشد ـ موضوع تاریخ و ادبیات و رجال ـ می تواند آن را برای ما ارسال کند.
🍀 امروز با بیدل
نمیدانم شهادتگاه شوق کیست این وادی
که رفتنهای خون بسمل اینجا کاروان دارد
🔻
بیدل در این بیت به صراحت از واقعۀ کربلا نمیگوید، ولی کلمات «وادی»، «کاروان» و «شوق» به نوعی از فرهنگ عاشورایی حکایت میکند، فرهنگی که در آن شهادت با شوق همراه است و اگر هم شهیدان خودشان نتوانند ادامۀ مسیر دهند، خونشان همچون کاروانی طی طریق میکند.
«بسمل» یعنی قربانیای که بسمالله گفته و گردنش را بریدهاند و او در این حالت نیمهجان دست و پا و بال بال میزند. این حرکت، در شعر ما گاهی به «رقص» مانند شده است:
سعی عاشق را به جهد مردم دنیا مسنج
وجد طفلان دیگر است و رقص بسمل دیگر است
از نظر بیدل این بسمل آن قدر مشتاق شهادت است که حتی همان فرصت تکبیر گفتن هنگام ذبح هم برایش همچون تیغ قاتل سخت است.
بسمل ما بس که از ذوق شهادت میتپد
تیغ قاتل میشمارد فرصت تکبیر را
گفتنی است که در اینجا «تیغ قاتل» فقط نقش کنایی دارد و به معنی «ناگوار و سخت» است. شاعر در اینجا کنایهای به کار برده است که با فضای بیت همگون باشد.
به هر حال چنان که گفتیم، بیدل با آن شور حماسی که در شعرش هست، عافیت و آرامش را هم در شهادت میبیند. و این هم پیامی است که گویا از دل عاشورا جوشیده و به ما رسیده است.
سراغ عافیت خواهی به میدان شهادت رو
که صد بالین راحت از پر یک تیر میجوشد
میدانیم که تیر در انتهای خود یک پَر دارد. شاعر میگوید همان پر انتهای تیر، برای ما به پر بالین بدل میشود که وسیلۀ استراحت است. گویا استراحت ما در میدان شهادت است.
#امروز_با_بیدل
@khanehayeneh
💥 اگر انسان به مقامِ مشاهدۀ حکمت و زیباییِ صنع الهی رسید، ابتلائات را به پای خدا نمینویسد؛
همچون حضرت زینب(س) که میفرماید: من در این ابتلا جز زیبایی ندیدم.
💠 استاد سیدمحمّدمهدی میرباقری:
"کار شیطان این است که انسان را (در ابتلائات و فتنهها،) به خدا و اولیای خدا بدبین کند.
اگر در سختیها و فتنههایی که پیش میآید، دچار غفلت شویم، بدیها را به خدا نسبت خواهیم داد؛ ولی انسانی که خدا را تسبیح میکند هیچچیزی نمیتواند او را از تسبیح زیبایی صنع خدا جدا کند.
کار شیطان این است که انسان را در سختیها با خدا و اولیای خدا، دشمن میکند؛ مثلاً حتی انسان ممکن است بر اثر گناه خود به ابتلایی دچار شود؛ ولی متأسفانه برخی به خدا بدبین میشوند.
اگر انسان این مسئله را دریابد، در اوج سختیها غرق در تسبیح و حمد خدا میشود و جز زیبایی چیزی نمیبیند. انسانی که در محضر حضرت حق است چه کمبودی به بیرون دارد که بخواهد این کسری را از بیرون جبران کند.
اگر انسان به مقام مشاهده حکمت و زیبایی صنع الهی رسید، ابتلائات را به پای خدا نمینویسد؛ همچون حضرت زینب(س) بیان میکند که من در این ابتلا هیچچیز جز زیبایی ندیدم".
"اينکه حضرت میفرمایند «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلا»، معنیاش اين نيست که در کار شمر هم جمال میديدم؛ خیر! بلکه کار شمر، زشت و مستحق لعن و طعن است.
خداي متعال ولي و سرپرست سيدالشهدا(ع) است، «وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّه». اگر سيدالشهدا(ع) وفاي به عهد ميکنند اين وفاي به عهد سيدالشهدا(ع)، ذيل لطف خداست، اگر خدا لطفش را بردارد سيدالشهدا(ع) نميتواند وفای به عهد کند.
اگر سيدالشهدا(ع) در گودي قتلگاه ميگويند «يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِين»، چون در همين بندگي، احتياج به امداد دارند؛ اگر خدا امدادشان نکند نميتوانند زيبا بندگی کنند، همين زيبايی بندگی سيدالشهدا(ع)، لطف خداست.
هم کار سيدالشهدا(ع) و جمال بندگی آن حضرت به لطف خدا برمیگردد و هم عنايتی که خدا به سيدالشهدا(ع) میکند، آن هم خيلی زيبا است.
درهرصورت، هم لطف و امدادي که ميکنند و هم جزا و مزدي که میدهند _ که مزدش هم مقامات خودشان و مقام شفاعت و مقام محمود است _ [زیباست]. بنابراين، آنچه که جمال دارد، کار خدا است [نه کار جنایتکاران و ملعونین]».
🆔️ @ofogh_tv
🍀 امروز با بیدل
نمیدانم شهادتگاه شوق کیست این وادی
که رفتنهای خون بسمل اینجا کاروان دارد
🔻
بیدل در این بیت به صراحت از واقعۀ کربلا نمیگوید، ولی کلمات «وادی»، «کاروان» و «شوق» به نوعی از فرهنگ عاشورایی حکایت میکند، فرهنگی که در آن شهادت با شوق همراه است و اگر هم شهیدان خودشان نتوانند ادامۀ مسیر دهند، خونشان همچون کاروانی طی طریق میکند.
«بسمل» یعنی قربانیای که بسمالله گفته و گردنش را بریدهاند و او در این حالت نیمهجان دست و پا و بال بال میزند. این حرکت، در شعر ما گاهی به «رقص» مانند شده است:
سعی عاشق را به جهد مردم دنیا مسنج
وجد طفلان دیگر است و رقص بسمل دیگر است
از نظر بیدل این بسمل آن قدر مشتاق شهادت است که حتی همان فرصت تکبیر گفتن هنگام ذبح هم برایش همچون تیغ قاتل سخت است.
بسمل ما بس که از ذوق شهادت میتپد
تیغ قاتل میشمارد فرصت تکبیر را
گفتنی است که در اینجا «تیغ قاتل» فقط نقش کنایی دارد و به معنی «ناگوار و سخت» است. شاعر در اینجا کنایهای به کار برده است که با فضای بیت همگون باشد.
به هر حال چنان که گفتیم، بیدل با آن شور حماسی که در شعرش هست، عافیت و آرامش را هم در شهادت میبیند. و این هم پیامی است که گویا از دل عاشورا جوشیده و به ما رسیده است.
سراغ عافیت خواهی به میدان شهادت رو
که صد بالین راحت از پر یک تیر میجوشد
میدانیم که تیر در انتهای خود یک پَر دارد. شاعر میگوید همان پر انتهای تیر، برای ما به پر بالین بدل میشود که وسیلۀ استراحت است. گویا استراحت ما در میدان شهادت است.
#امروز_با_بیدل
@khanehayeneh
بله. خطاب شخصی مثل من یا شماست به کسی مثل شاه. به جای این که بگوییم «حضرت سلطان»، میگوییم «حضرت بندگان سلطان»؛ یعنی ما کمتر از آنیم که با آن حضرت سخن بگوییم؛ با غلامان او سخن میگوییم که سخن ما را به سمع او برسانند. این هم از تکلّفها و گاهی تملّقهای رایج در آن زمان است.
۱. فرض کنید که قبل از قاجار رسم نبوده باشد (که البته روی آن هم نمیتوان قسم خورد!). این چیزی را ثابت نمیکند. هر تعبیری ممکن است در هر دورهای ابتدائاً و ابتداعاً به وجود آید. مثلاً در تداول جوانان امروز لغات بسیاری میبینید که جوانان قدیم (!) نشنیدهاند! آیا میتوان گفت که این لغت به این معنی نیست، زیرا قبل از این به کار نرفته است؟
۲. در تعریف آن نیز من گفتم «در خطاب به بزرگان، بهویژه شاه». بنابراین، در خطاب به فیالمثل آیتالله نیز ممکن است به کار رود.
۳. کلمهٔ «بندگان» هم به طور مطلق ممکن است به کار رود؛ یعنی به جای «حضرت بندگان» و این هم بی اشکال است.
۴. این معنی تا آنجا که به خاطر دارم، اوّلین بار در فرهنگ سخن آمده است. من عجالتاً دسترسی به فرهنگ سخن ندارم. اگر شما دارید ببینید.
منظورش آوردن عدد هفت و نُه و یک (در یگانه) است که اعداد را آورده است. سیاقةالاعداد معنی دیگری هم دارد که در اینجا منظور شارح نبوده، ولی در همین معنی هم با توسّع به کار برده است؛ زیرا معمول آن است که اعداد را پیاپی بیاورند.
مثل این که به جوابها دقت نمیفرمایید!
برایتان نوشته بودم:
منظورش آوردن عدد هفت و نُه و یک (در یگانه) است که اعداد را آورده است. سیاقةالاعداد معنی دیگری هم دارد که در اینجا منظور شارح نبوده، ولی در همین معنی هم با توسّع به کار برده است؛ زیرا معمول آن است که اعداد را پیاپی بیاورند.
سیاقةالاعداد معنی دیگری هم دارد که در اینجا منظور شارح نبوده، ولی در همین معنی هم با توسّع به کار برده است؛ زیرا معمول آن است که اعداد را پیاپی بیاورند.
مثلاً این بیت سنایی الان به نظرم میرسد:
هست دل یکتا، مجویش در دو گیتی، زانکه نیست
در نه و در هشت و هفت و در شش و پنج و چهار
چنانکه میبینید، سنایی چند عدد را پیاپی آورده است؛ اما در متن شما دقیقاً چنین نیست و فقط ۹ و ۷ و ۱ به کار برده است. پس باید بگوییم با قدری توسّع در معنیِ سیاقةالاعداد آن را به کار برده است.
معنی دیگر سیاقةالاعداد هم در اینجا مطرح نیست که بخواهیم در باره اش سخنی بگوییم.
من نظرم را در این مطلب میگویم تا ببینیم نظر دوستان دیگر چه باشد. متن را چنین میخوانم:
پس با کدام کدام به یک وتیره پیش آمده شود.
«کدام کدام» را جایی ندیدهام به این معنی آمده باشد؛ اما فکر میکنم در زبان گوینده به معنی «هر یک» یا «هر کس» یا «همه» به کار رفته است. شما باید ببینید در این کتاب باز هم آمده است یا نه. و اگر آمده است همین معنی را میرساند؟
«وتیره» هم به معنی شیوه و روش است.
در مجموع، جمله یعنی:
پس با هر یک(/همه) به یک شیوه رفتار میشود.
این با منطق پیش و پس عبارات هم سازگار است؛ یعنی اگر تو تنها بودی، با تو به گونهٔ دیگری رفتار میشد؛ اما دیگران هم هستند و ممکن است آنان هم متوقّع شوند.
سلام علیکم
متن جنابعالی را می خواندم:
« برق کردهاست مکرّر به سیهخانه غلط
قفسی را که چو من، سوختهبالی دارد
برق، قفسی را که مرغ سوختهبالی همچون مرا در خود محبوس دارد، بارها و بارها به سیهخانه ....؟ [ به گمانم اینجا با یک فعل مفقوده مواجهیم!] آیا این فعل چیست؟
- تبدیل کرده است؟
- برده است؟
و یا ...»
شاید بتوان گفت: آن فعلی را که در پی آن می گردید در خود بیت آمده، و آن عبارتست از «غلط کرده است» به معنی «اشتباه گرفته است»، و اینگونه ارکان جمله به طور کامل در بیت آمده است: «برق، غلط کرده است قفس را به سیه خانه».
یعنی:
برق، قفسی را که سوخته بالی همچون من آن را دارد، به طور مکرّر با سیه خانه اشتباه گرفته است. (یعنی: انتظار این بوده و هست که برق [= صاعقۀ عشق] بر سیه خانه [= خانه و خیمۀ مردم صحرانشین که قابلیت آتش گرفتن دارد] فرود آید و آن را بسوزاند، اما مکرّراً بر قفسِ جانِ سوخته بالی چون من فرود آمده و آن را سوزانده است)
همین حدس را زدم اما به معنی جملات دیگر نمی خورد. منظور نویسنده این است که راه و جاده در ایران نیست و این وضع برای کشورهای خارجی قابل قبول نیست. «مطمح» اگر بخوانیم اینجا چه معنی ای می دهد؟
دهخدا هم به این معنی ثبت کرده است. البته ظاهرا در زبان فرانسه، اصطلاح «پاورقی» بیشتر به معنای سریال آبکی به کار می رود و داور نیز این معنا (کار و سخن بیهوده)را مد نظر داشته است.ممنون از لطف شما. سپاسگزارم.🙏🙏🌹🌹
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com