مرحوم شیخ هادی نجم آبادی، فقیه و عالم وارسته قبل از عصر مشروطه در کتاب جرعه ای از دریا تألیف آیه الله شبیری زنجانی
"دو عالم به نام شیخ هادى داریم: یکى در نجف که میرزا حبیب الله رشتى را درک کرده بود، و دیگرى در تهران که خیابانى هم به نام او است به نام شیخ هادى نجمآبادى. ظاهراً ایشان با حاج آقا حسن نجم آبادى پسر عموى ابى و برادر امّى بودند. آقاى حاج میرزا ابوالفضل نجم آبادى که نوه آشیخ هادى بود، گفت: یک وقت آقاى نائینى در درس گفت: «آقا حسن تهرانى هم نظرش این بود». آقاى میرزا ابوالفضل مىگفت: گفتم: خوش انصاف، حداقلّ مىگفتى «نجم آبادى» تا ما هم یک قدرى پُز بدهیم! نمىدانم آقاى آقا حسن تهرانى (نجم آبادى) نوشتهاى داشته که آقاى نائینى از آن نقل مىکرده یا اینکه ایشان شفاهى از اشخاص دیگر شنیده بود . آقاى نائینى (م 1355) آقا حسن نجمآبادى را درک نکرده بود، آقا حسن مدت کمى پس از شیخ انصارى وفات کرد، ولى تاریخ دقیق وفاتش در دست نیست. (جمادى الأُولى 1431)
... مرحوم حاج شیخ هادى نجم آبادى تهرانى مرد بسیار متدیّن و باتقوایى بود، از حاج میرزا ابوالفضل نجمآبادى شنیدم: ایشان به جاى مرحوم حاج شیخ محمّد نجم آبادى در مدّتى که به سفر حج رفته بود، اقامه جماعت کرد . مریدان مرحوم حاج شیخ هادى مایل بودند که ایشان به اقامه جماعت ادامه بدهند و مىخواستند با تماس با آقاى حاج شیخ محمّد او را براى این کار آماده نمایند، بعد دیدند وى جلوتر به منزل آقاى حاج شیخ محمّد رفته و پشت سماور نشسته و چایى مىریزد. نیز نقل شده: شخصى را به اتّهام شرابخوارى نزد ایشان آوردند، ایشان فرمود: دهان او را بو کنید، ببینید بوى شراب مىدهد یا نه؟ هیچکس حاضر نشد؛ چون هر کس مىگفت بوى شراب مىدهد، مشخص مىشد با شراب سر و کار داشته است. مردم متفرق شدند، بعد ایشان آن مرد را خصوصى نصیحت کرد. آن مرد توبه کرد و از متّقین گردید. این حاج شیخ هادى، غیر از حاج شیخ هادى تهرانى است که در نجف ساکن بوده است."
«در میان علما دو تا آشیخ هادی داریم که هر دو به نوعی مکفَّر بودند: یکی آشیخ هادی تهرانی و دیگری آشیخ هادی نجم آبادی. آشیخ هادی نجم آبادی ساکن تهران و متوفای 1320 و آشیخ هادی تهرانی ساکن نجف و متوفای 1321 بود. هر دو هم تکفیر شدند. شیخ هادی ساکن نجف را میرزا حبیب الله رشتی تکفیر کرد و شیخ هادی ساکن تهران را نیز به سبب روشنفکری هایش، کسانی که سلیقه او را نمی پسندیدند، تکفیر کردند. نقل می کنند: میرزا حبیب الله رشتی گفته بود استکان آشیخ هادی را باید آب بکشید. آقای آشیخ محمّد حسین کاظمینی - که خیلی مورد قبول بود - در آن مجلس حاضر بود. وقتی این کلام را از میرزا حبیب الله می شنود، می گوید: استکان او را بدهید تا من سؤر او را بخورم. اگر آشیخ محمّدحسین سؤر آشیخ هادی را نمی خورد، آشیخ هادی را بیرون مجلس می کشتند. آشیخ محمّد حسین با این کار جان آشیخ هادی را حفظ کرد (رضوان الله علیهم). (رجب 1432).»
"شیخ آقا بزرگ نقل کرده که شیخ انصارى مىگفت: من درس را براى سه نفر مىگویم: آقاحسن نجم آبادى، میرزاى شیرازى و میرزا حبیب الله رشتى. بعضى مىگویند که آقاى آشتیانى جزء این سه نفر بود؛ در حالى که چنین نیست، آشتیانى در طبقه آنها نبود، در طبقه شاگردان آنها بود. حاج شیخ محمد تقى، صاحب حاشیه هدایه المسترشدین، در سال 1248 وفات یافته و میرزا حسن شیرازى شش ماه درس او را درک کرده است. در همان زمان که میرزاى شیرازى در درس خارج حاج شیخ محمد تقى شرکت مىکرد و آدم فاضلى بود، میرزاى آشتیانى در حدود سال 1248 تازه به دنیا آمده بود"
این را هم اضافه کنم که حاج میرزا ابوالفضل نجم آبادی نواده حاج شیخ هادی نجم آبادی مترجم کتاب المراجعات مرحوم شرف الدین به فارسی و نویسنده کتاب القضاء است که تقریرات دروس استادش آقا ضیاء عراقی است که چاپ هم شده است.
مرحوم شیخ هادی نجم آبادی، فقیه و عالم وارسته قبل از عصر مشروطه در کتاب جرعه ای از دریا تألیف آیه الله شبیری زنجانی
"دو عالم به نام شیخ هادى داریم: یکى در نجف که میرزا حبیب الله رشتى را درک کرده بود، و دیگرى در تهران که خیابانى هم به نام او است به نام شیخ هادى نجمآبادى. ظاهراً ایشان با حاج آقا حسن نجم آبادى پسر عموى ابى و برادر امّى بودند. آقاى حاج میرزا ابوالفضل نجم آبادى که نوه آشیخ هادى بود، گفت: یک وقت آقاى نائینى در درس گفت: «آقا حسن تهرانى هم نظرش این بود». آقاى میرزا ابوالفضل مىگفت: گفتم: خوش انصاف، حداقلّ مىگفتى «نجم آبادى» تا ما هم یک قدرى پُز بدهیم! نمىدانم آقاى آقا حسن تهرانى (نجم آبادى) نوشتهاى داشته که آقاى نائینى از آن نقل مىکرده یا اینکه ایشان شفاهى از اشخاص دیگر شنیده بود . آقاى نائینى (م 1355) آقا حسن نجمآبادى را درک نکرده بود، آقا حسن مدت کمى پس از شیخ انصارى وفات کرد، ولى تاریخ دقیق وفاتش در دست نیست. (جمادى الأُولى 1431)
... مرحوم حاج شیخ هادى نجم آبادى تهرانى مرد بسیار متدیّن و باتقوایى بود، از حاج میرزا ابوالفضل نجمآبادى شنیدم: ایشان به جاى مرحوم حاج شیخ محمّد نجم آبادى در مدّتى که به سفر حج رفته بود، اقامه جماعت کرد . مریدان مرحوم حاج شیخ هادى مایل بودند که ایشان به اقامه جماعت ادامه بدهند و مىخواستند با تماس با آقاى حاج شیخ محمّد او را براى این کار آماده نمایند، بعد دیدند وى جلوتر به منزل آقاى حاج شیخ محمّد رفته و پشت سماور نشسته و چایى مىریزد. نیز نقل شده: شخصى را به اتّهام شرابخوارى نزد ایشان آوردند، ایشان فرمود: دهان او را بو کنید، ببینید بوى شراب مىدهد یا نه؟ هیچکس حاضر نشد؛ چون هر کس مىگفت بوى شراب مىدهد، مشخص مىشد با شراب سر و کار داشته است. مردم متفرق شدند، بعد ایشان آن مرد را خصوصى نصیحت کرد. آن مرد توبه کرد و از متّقین گردید. این حاج شیخ هادى، غیر از حاج شیخ هادى تهرانى است که در نجف ساکن بوده است."
«در میان علما دو تا آشیخ هادی داریم که هر دو به نوعی مکفَّر بودند: یکی آشیخ هادی تهرانی و دیگری آشیخ هادی نجم آبادی. آشیخ هادی نجم آبادی ساکن تهران و متوفای 1320 و آشیخ هادی تهرانی ساکن نجف و متوفای 1321 بود. هر دو هم تکفیر شدند. شیخ هادی ساکن نجف را میرزا حبیب الله رشتی تکفیر کرد و شیخ هادی ساکن تهران را نیز به سبب روشنفکری هایش، کسانی که سلیقه او را نمی پسندیدند، تکفیر کردند. نقل می کنند: میرزا حبیب الله رشتی گفته بود استکان آشیخ هادی را باید آب بکشید. آقای آشیخ محمّد حسین کاظمینی - که خیلی مورد قبول بود - در آن مجلس حاضر بود. وقتی این کلام را از میرزا حبیب الله می شنود، می گوید: استکان او را بدهید تا من سؤر او را بخورم. اگر آشیخ محمّدحسین سؤر آشیخ هادی را نمی خورد، آشیخ هادی را بیرون مجلس می کشتند. آشیخ محمّد حسین با این کار جان آشیخ هادی را حفظ کرد (رضوان الله علیهم). (رجب 1432).»
"شیخ آقا بزرگ نقل کرده که شیخ انصارى مىگفت: من درس را براى سه نفر مىگویم: آقاحسن نجم آبادى، میرزاى شیرازى و میرزا حبیب الله رشتى. بعضى مىگویند که آقاى آشتیانى جزء این سه نفر بود؛ در حالى که چنین نیست، آشتیانى در طبقه آنها نبود، در طبقه شاگردان آنها بود. حاج شیخ محمد تقى، صاحب حاشیه هدایه المسترشدین، در سال 1248 وفات یافته و میرزا حسن شیرازى شش ماه درس او را درک کرده است. در همان زمان که میرزاى شیرازى در درس خارج حاج شیخ محمد تقى شرکت مىکرد و آدم فاضلى بود، میرزاى آشتیانى در حدود سال 1248 تازه به دنیا آمده بود"
این را هم اضافه کنم که حاج میرزا ابوالفضل نجم آبادی نواده حاج شیخ هادی نجم آبادی مترجم کتاب المراجعات مرحوم شرف الدین به فارسی و نویسنده کتاب القضاء است که تقریرات دروس استادش آقا ضیاء عراقی است که چاپ هم شده است.
یک حکایت درباره ارزش علم در سنت شیعی
آیه الله شبیری: مرحوم شیخ علیمحمد نجفآبادی که استاد مرحوم آسیدجمال گلپایگانی بوده، در نجف به سلوک و عرفان شناخته میشد و عاشق علمیات و کتابخانهاش بود. الآن این کتابخانه به حسینیه شوشتریها هدیه شده است.
مرحوم سید محمدصادق لواسانی از پدرش آقا سید ابوالقاسم که از شاگردان مرحوم آخوند بوده، این داستان را نقل میکرد. شیخ علیمحمد بیمار میشود. آقا سید ابوالقاسم لواسانی برای عیادتش میرود. شیخ علیمحمد به او میگوید من امروز را به پایان نمیرسانم اما شنیدهام که آخوند خراسانی، کتاب "کفایه الأصول" نوشته است. مقداری از آن را برای من بگو تا قبل از فوتم آن را شنیده باشم. مقداری از کفایه را برایش میگویند و او در همان روز فوت میکند.
مرحوم شیخ هادی نجم آبادی، فقیه و عالم وارسته قبل از عصر مشروطه در کتاب جرعه ای از دریا تألیف آیه الله شبیری زنجانی
"دو عالم به نام شیخ هادى داریم: یکى در نجف که میرزا حبیب الله رشتى را درک کرده بود، و دیگرى در تهران که خیابانى هم به نام او است به نام شیخ هادى نجمآبادى. ظاهراً ایشان با حاج آقا حسن نجم آبادى پسر عموى ابى و برادر امّى بودند. آقاى حاج میرزا ابوالفضل نجم آبادى که نوه آشیخ هادى بود، گفت: یک وقت آقاى نائینى در درس گفت: «آقا حسن تهرانى هم نظرش این بود». آقاى میرزا ابوالفضل مىگفت: گفتم: خوش انصاف، حداقلّ مىگفتى «نجم آبادى» تا ما هم یک قدرى پُز بدهیم! نمىدانم آقاى آقا حسن تهرانى (نجم آبادى) نوشتهاى داشته که آقاى نائینى از آن نقل مىکرده یا اینکه ایشان شفاهى از اشخاص دیگر شنیده بود . آقاى نائینى (م 1355) آقا حسن نجمآبادى را درک نکرده بود، آقا حسن مدت کمى پس از شیخ انصارى وفات کرد، ولى تاریخ دقیق وفاتش در دست نیست. (جمادى الأُولى 1431)
... مرحوم حاج شیخ هادى نجم آبادى تهرانى مرد بسیار متدیّن و باتقوایى بود، از حاج میرزا ابوالفضل نجمآبادى شنیدم: ایشان به جاى مرحوم حاج شیخ محمّد نجم آبادى در مدّتى که به سفر حج رفته بود، اقامه جماعت کرد . مریدان مرحوم حاج شیخ هادى مایل بودند که ایشان به اقامه جماعت ادامه بدهند و مىخواستند با تماس با آقاى حاج شیخ محمّد او را براى این کار آماده نمایند، بعد دیدند وى جلوتر به منزل آقاى حاج شیخ محمّد رفته و پشت سماور نشسته و چایى مىریزد. نیز نقل شده: شخصى را به اتّهام شرابخوارى نزد ایشان آوردند، ایشان فرمود: دهان او را بو کنید، ببینید بوى شراب مىدهد یا نه؟ هیچکس حاضر نشد؛ چون هر کس مىگفت بوى شراب مىدهد، مشخص مىشد با شراب سر و کار داشته است. مردم متفرق شدند، بعد ایشان آن مرد را خصوصى نصیحت کرد. آن مرد توبه کرد و از متّقین گردید. این حاج شیخ هادى، غیر از حاج شیخ هادى تهرانى است که در نجف ساکن بوده است."
«در میان علما دو تا آشیخ هادی داریم که هر دو به نوعی مکفَّر بودند: یکی آشیخ هادی تهرانی و دیگری آشیخ هادی نجم آبادی. آشیخ هادی نجم آبادی ساکن تهران و متوفای 1320 و آشیخ هادی تهرانی ساکن نجف و متوفای 1321 بود. هر دو هم تکفیر شدند. شیخ هادی ساکن نجف را میرزا حبیب الله رشتی تکفیر کرد و شیخ هادی ساکن تهران را نیز به سبب روشنفکری هایش، کسانی که سلیقه او را نمی پسندیدند، تکفیر کردند. نقل می کنند: میرزا حبیب الله رشتی گفته بود استکان آشیخ هادی را باید آب بکشید. آقای آشیخ محمّد حسین کاظمینی - که خیلی مورد قبول بود - در آن مجلس حاضر بود. وقتی این کلام را از میرزا حبیب الله می شنود، می گوید: استکان او را بدهید تا من سؤر او را بخورم. اگر آشیخ محمّدحسین سؤر آشیخ هادی را نمی خورد، آشیخ هادی را بیرون مجلس می کشتند. آشیخ محمّد حسین با این کار جان آشیخ هادی را حفظ کرد (رضوان الله علیهم). (رجب 1432).»
"شیخ آقا بزرگ نقل کرده که شیخ انصارى مىگفت: من درس را براى سه نفر مىگویم: آقاحسن نجم آبادى، میرزاى شیرازى و میرزا حبیب الله رشتى. بعضى مىگویند که آقاى آشتیانى جزء این سه نفر بود؛ در حالى که چنین نیست، آشتیانى در طبقه آنها نبود، در طبقه شاگردان آنها بود. حاج شیخ محمد تقى، صاحب حاشیه هدایه المسترشدین، در سال 1248 وفات یافته و میرزا حسن شیرازى شش ماه درس او را درک کرده است. در همان زمان که میرزاى شیرازى در درس خارج حاج شیخ محمد تقى شرکت مىکرد و آدم فاضلى بود، میرزاى آشتیانى در حدود سال 1248 تازه به دنیا آمده بود"
این را هم اضافه کنم که حاج میرزا ابوالفضل نجم آبادی نواده حاج شیخ هادی نجم آبادی مترجم کتاب المراجعات مرحوم شرف الدین به فارسی و نویسنده کتاب القضاء است که تقریرات دروس استادش آقا ضیاء عراقی است که چاپ هم شده است.
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
طایفهٔ حیاتبخشان
▪️و بعد [واعظ کاشفی سبزواری در فتوّتنامهٔ سلطانی] در اثباتِ فتوّت سقّایان و رمزهای مرتبط با آن میگوید:
«اگر گویند که سقّایی را از که گرفتهاند؟ بگو از چهار پیغمبر و...» بعد در میانِ اولیایِ اسلامی نسبت این پیشه را به حضرتِ شاه ولایت (امام علی بن ابیطالب سلام الله علیه) و سپس فرزندِ برومندش عباس بن علی علیهالسلام در صحرای کربلا نسبت میدهد که مشک بر دوش کشید تا تشنگانِ اهل بیت را سیراب کند و در دنبالهٔ این سخن میگوید:
«پس هر که امروز به عشق شهیدان کربلا سقّایی میکند به متابعت و موافقت عباس بن علی ع است و پیشرو سقایانِ امّت اوست و هر که این معنی نداند، سقایی او را مسلم نیست. و بعضی اسناد سقّایی در این امّت بعد از امیر ع و عباس ع به سلمان فارسی کنند که پیوسته مشک بر آب به دوش کشیدی و به خانهٔ حضرت فاطمه (سلامالله علیها) آوردی. و این نقل نیز درست است که پیر سلمان در این کار حضرت شاه مردان است و شیخ مصلحالدین سعدی شیرازی نیز این کار کرده؛ و این طایفه را «حیاتبخشان» گویند.
محمدرضا شفیعی کدکنی
قلندریّه در تاریخ، تهران:۱۳۸۶، صفحهٔ ۵۲۹
@shafiei_kadkani
ــــــــــــــــــ
طایفهٔ حیاتبخشان
[در منصبِ سقّایی]
▪️و بعد [واعظ کاشفی سبزواری در فتوّتنامهٔ سلطانی] در اثباتِ فتوّت سقّایان و رمزهای مرتبط با آن میگوید:
«اگر گویند که سقّایی را از که گرفتهاند؟ بگو از چهار پیغمبر و...» بعد در میانِ اولیایِ اسلامی نسبت این پیشه را به حضرتِ شاه ولایت (امام علی بن ابیطالب سلام الله علیه) و سپس فرزندِ برومندش عباس بن علی علیهالسلام در صحرای کربلا نسبت میدهد که مشک بر دوش کشید تا تشنگانِ اهل بیت را سیراب کند و در دنبالهٔ این سخن میگوید:
«پس هر که امروز به عشق شهیدان کربلا سقّایی میکند به متابعت و موافقت عباس بن علی ع است و پیشرو سقایانِ امّت اوست و هر که این معنی نداند، سقایی او را مسلم نیست. و بعضی اسناد سقّایی در این امّت بعد از امیر ع و عباس ع به سلمان فارسی کنند که پیوسته مشک بر آب به دوش کشیدی و به خانهٔ حضرت فاطمه (سلامالله علیها) آوردی. و این نقل نیز درست است که پیر سلمان در این کار حضرت شاه مردان است و شیخ مصلحالدین سعدی شیرازی نیز این کار کرده؛ و این طایفه را «حیاتبخشان» گویند.
محمدرضا شفیعی کدکنی
قلندریّه در تاریخ، صفحهٔ ۵۲۹
بخشی از صحبت های دکتر باقر صدری نیا؛ عضو فرهنگستان زبان فارسی
در نشست مجازی بزرگداشت دکتر مرتضوی در میراث مکتوب
آنچه نام دکتر مرتضوی را در ذهن من حک کرد به زمانی بازمیگردد که ایشان مدت کوتاهی رئیس دانشگاه تبریز بود و در برنامهای تحت عنوان انقلاب آموزشی رامسر که شاه در آنجا حضور مییافت، شرکت کرده بود.
در بخشی از آن برنامه رؤسای دانشگاههای کشور با لباسهای رسمی به صف ایستاده بودند و شاه پس از ورود با تک تک آنها دست میداد و این رؤسا به قدری خم میشدند که به نظر میآمد دست شاه را میبوسند و چه بسا که دست او را میبوسیدند، اما یکی از آنها وقتی دست داد به آن معنا سر هم خم نکرد و مثل یک فرد همتراز با شاه دست داد.
من که در آن زمان با آن حال و هوای خاص، دانشجو بودم برایم بسیار شگفت آمد که یک رئیس دانشگاه باشد که بر خلاف همه رؤسای دانشگاهها با شاه به عنوان یک فرد همتراز برخورد کند و دستش را بی آنکه سری خم کند دراز کرده و همچون رئیس جمهور یک کشور بزرگ با شاه مواجه شود و وقتی در دانشگاه پرسیدم که این شخص چه کسی بود، گفتند که دکتر مرتضوی است.
متن کامل به زودی در کانال مجلّه سفینه تبریز:
@safinehyetabriz
البته صرفا حدس است، بزرگوار سالخورده ای را دیده ام که قالی بافته دوره جوانی اش داشت که مدعی بود بالای آن جاوید شاه بافته و البته ایشان باسواد نبود تنها نوشته را چون نقاشی بافته بود که د شکل ر داشت و به سختی قابل تطبیق با مدعایش بود.
فکر کنم اولین بار فردوست در ظهور و سقوط پهلوی روایت دیدار شاه و استالین را آنطور که از سپهر شنیده بود نقل کرد:
«از سفیر (شوروی) خواهش کردم به استالین بگوید که ایشان دیداری با شاه بکند؛ زیرا حال که نه چرچیل و نه روزولت به دیدن او نمیروند اگر ایشان بروند اثر فوقالعادهای بر وی خواهد داشت».سفیر موضوع را به اطلاع استالین رساند که در نهایت استالین با شرط و شروطی آن را پذیرفت. سپس سفیر اینگونه پیام داد که «به شاه اطلاع دهید که آماده پذیرایی باشد. ضمناً از در ورودی محوطه تا کاخ ساختمان، استالین گارد خود را میگذارد و گارد شاه باید برداشته شود.»
📌عکس شاه
🔹در سال اولی که تلفن شهر قم از دستی به تلفن خودکار تبدیل شد و به مشترکین دفتر تلفن داده بودند در صفحه اول عکس شاه و خانمش بدون حجاب چاپ شده بود به طوری که خانمش گویی اندکی جلوتر از او قرار گرفته بود به طوری که بینی شاه در وسط صورت خانمش جای گرفته بود.
🔸من روزی در منزل ایشان(حاج شیخ مرتضی حائری) خواستم شمارهای را در دفتر تلفنشان بیابم دیدن ایشان با قیچی عکس زن شاه را بریده به طوری که بینی شاه بریده شده است.
🔹 ایشان در پشت آن صفحه سه بیت شعر با توجه به سید بودن زوجه شاه سروده و نوشته بودند به شرح زیر:
چون دختر رسول و زوجه شاه
مکشوفه در این ورق بدیدم
نیمی که در آن فرح بود و فر
از نیم بلافرح بریدم
شاه از غم هجر بی دماغ است
عکس است هر آنچه من شنیدم
📚سید مصطفی محقق داماد ، صدسالگیحوزه ص۲۲۶
https://t.me/horalhistory/476
@howzehoralhistory
📌علت وفات آیت الله بروجردی
🔻سبب وفات آقای بروجردی روزه بود. علاوه بر روزه، در مسجد اعظم پای منبر آقای فلسفی می نشست و نماز هم می آمد. هوای مسجد بسیار هوای خفه و مسجد از جمعیت پر بود. قلب اشخاص عادی از کار می افتاد. ایشان در آن سال کامل روزه گرفت. نماز ایشان هم خیلی طول می کشید. بعدش هم يك ساعت پای منبر آقای فلسفی می نشست. قلب دیگر تحمل نمی کرد.
🔸از بعضی از افراد شنیدم آقای بروجردی زمانی که در بروجرد بودند، ماههای رجب و شعبان را نیز یعنی سه ماه متوالی روزه می گرفتند. ایشان در قم در همان سال وفات، تا آخر ماه رمضان روزه گرفت.
🔹يك وقتی ما شنیدیم که فرمود: من از اول تکلیف تا حالا، لا للسفر ولا للمرض روزه ام قضا نشد. این را میگفت، منتها حدود دو سال بعد از این سخن در خود ماه رمضان مریض شد که شاه هم به عیادتش آمد و ایشان روزه آن روز را افطار کرد. ولی همان سالی که وفات کرد، تمام ماه رمضان را روزه گرفت.
🔳دهم فروردین سالگرد وفات آیت الله بروجردی
📚جرعه ای از دریا ۵۷۹/۵۹۱
📷آخرین تصویر از آیت الله بروجردی
https://t.me/horalhistory/293
@howzehoralhistory
✅ احمدشاه قاجار (زاده ۱۲ بهمن ۱۲۷۵ در تبریز – مرگ ۸ اسفند ۱۳۰۸ در پاریس) هفتمین و آخرین شاه ایران از دودمان قاجار، پسر و جانشین محمدعلیشاه بود که از ۲۵ تیر ۱۲۸۸ تا ۹ آبان ۱۳۰۴ ه.خ شاه ایران بود. او پس از خلع پدرش و درحالیکه تنها ۱۲ سال داشت، به شاهی رسید. احمدشاه پس از ۱۶ سال سلطنت در ۱۳۰۴ ه. خ با روی کار آمدن سلسله پهلوی به وسیله رضاشاه از پادشاهی برکنار شد. احمدشاه در اسفند سال ۱۳۰۸ (۱۹۳۰ م) بر اثر ورم کلیه در «نویی سورسن» در حومهٔ پاریس درگذشت. جسد او طبق وصیتش به عتبات عالیات حمل و در کنار آرامگاه پدرش محمدعلیشاه در کربلا دفن گردید. احمدشاه ثروت قابل توجهی برای فرزندانش به ارث گذاشت که روزنامههای وقت فرانسوی آن را ۷۵ میلیون فرانک تخمین زدند (ویکی)
🆔 @asnade_kohan
یکی از ویژگیهای منحصر به فرد ایشان این بود که پیش از همه خود، عامل به معارف و دستورات الهی بود، لذا آنچه را که میگفتند بسیار در قلب و جان مردم نفوذ میکرد. (شادی روحش صلوات).
@bazmeghodsian
📌 لعن آیتالله سید محسن امین عاملی به دلیل فتوای حرمت قمهزنی
🔷 عجیب است ایشان مدتی مورد لعن برخی شیعیان قرار گرفته بود و در برنامههای ایام عاشورا در کربلا و جاهای دیگر، دستجات شیعیان از او تبرّی میکردند: «آه من العاملي فتواه..»
🔶 علت لعن، نهی وی از قمهزنی بود؟
🔷 بله، ایشان در شام گرفتار فرانسویها بود. آنها آن جا را اشغال کرده بودند و این قمهزدن در نظر آنها خیلی اسلام را موهون نشان میداد. عراقیها نمیتوانستند فرض کنند که شرایط آسید محسن با شرایط آنها فرق میکند. در آن موقع آقایان نجف از فتوای ایشان نه تنها حمایت نکردند بلکه مخالفت کردند. تنها کسی که مخالفت نکرد، آقای آسید ابوالحسن [اصفهانی] بود. از آقای فخّام شنیدم: در اثر همان مخالفت، اهالی بصره از تقلید آسید ابوالحسن به آقای نایینی عدول کرده بودند.
جرعهای از دریا، آیتالله سید موسی شبیری زنجانی، جلد نخست، صفحات 564 و 565.
https://t.me/horalhistory/125
@howzehoralhistory
📌من چه کنم؟
🔷 یکی از [مخالفان امام صدر] مرحوم شیخ محمدجواد مغنیه بود که شدیداً در برابر ایشان موضع گرفت. [دلیل مخالفتهای مرحوم مغنیه این بود که] چرا ایشان در جلسات زنها بیحجاب لبنان حاضر میشوند و برای آنان سخنرانی میکنند؟ ما این گله را به آقای صدر منتقل کردیم.
🔶 ایشان در پاسخ فرمودند: «من چه کار کنم؟ اگر به میان آنها نروم و صحبت نکنم، آنها هرگز در مورد اسلام سخنی نخواهند شنید؛ برای این که آنها دیگر ارتباطی با روحانیت ندارند. از طرفی اگر حضور خود در جلسات آنان را به رعایت حجاب مشروط کنم، آنها علاقه نشان نخواهند داد. این ما هستیم که باید رسالت خود را انجام دهیم.»
📚 به نقل از محمدحسن اختری، عزت شیعه، محسن کمالیان، دفتر دوم، مؤسسه امام موسی صدر، صفحه 478.
📷 تصویر: جشن فارغالتصیلی مدرسه پرستاری، مجلس اعلای شیعی، بیروت، 1975.
https://t.me/horalhistory/137
@howzehoralhistory
یکی از ویژگیهای منحصر به فرد ایشان این بود که پیش از همه خود، عامل به معارف و دستورات الهی بود، لذا آنچه را که میگفتند بسیار در قلب و جان مردم نفوذ میکرد. (شادی روحش صلوات).
@bazmeghodsian
📌 در را باز کردم که دزد از خانه ما دستخالی نرود
🔹 مادرجان باز تعریف میکرد که شبها تشتهای مسی را از داخل حیاط به داخل ساختمان میآورد، مبادا که دزد آنها را ببرد. یک صبح مادرجان بیدار میشود و میبیند که تشتها نیستند. با تعجب به پدر میگوید: «فکر نمیکردم که دزد داخل ساختمان بیاید؛ چون من دیشب درها را از داخل بسته بودم.» پدر میگوید که: «نیمه شب که برای نماز شب بلند شدم، صدایی در حیاط شنیدم. از پنجره نگاه کردم، دزد بیچارهای را در حیاط دیدم که در شب سرد زمستان به هر سو میگردد تا چیزی پیدا کند، ولی هیچ چیز پیدا نمیکند. من آهسته در ساختمان را باز کردم و تشتها را بیرون گذاشتم که دست خالی از خانه ما نرود!»
📚 از مصاحبه روزنامه اطلاعات با مرتضی الهی قمشهای
https://t.me/horalhistory/428
@Howzehoralhistory
#صحرای_افراط ۲۴
حجابِ اخوانی
به گفتۀ جمال عبدالناصر این نخستین خواستۀ یکی از رهبران جریان اخوان المسلمین در حین مذاکره بود
@fotrosmediatv
او در سخنرانی خود میگوید ما از آنها خواستیم تا نیازهایشان را به ما بگویند اما آنها اولین موضوعی که خواستند حجاب اجباری در سراسر مصر بود
سید قطب نویسنده و نظریهپرداز مصری طرفدار اجرای کامل و بدون تعطیلی تمام احکام اسلام در جامعه بود
@fotrosmediatv
برای نمونه او پوشش اسلامی را برای زنان مسلمان واجب میدانست
در نظر او حجاب در اسلام ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 @fotrosmediatv
🔰 خاطرات و حکایاتی از آیةالله سیّد صادق روحانی / ۱
✍🏻 سیّد حسین کشفی
❇️ از مرحوم آیةالله سیّد صادق روحانی شنیدم:
▫️ آشیخ غلامحسین تبریزی بود که در مدرسهٔ فیضیّه حجره داشت. من خدمت ایشان رفتم و گفتم: شرح لمعه میخواهم بخوانم. بعد، روزی سه بار - صبح و بعد از ظهر و اوّل شب – خدمت ایشان میرفتم. هر بار، دو ورق مطالعه میکردم، بعد پیش آشیخ غلامحسین میرفتم و میخواندم. اگر اشکالی بود ایشان میگفت. حدود دو ماه کلّ شرح لمعه تمام شد!
▪️ وقتی به نجف رفتم، آقای خویی گفت: شرح لمعه برخی از جاهایی دارد که مرد ملّا میخواهد تا معنا کند! بعد، ایشان چند عبارت از شرح لمعه را از من پرسید و گفت: همین الآن معنا کن! من هم عبارت را معنا کردم. ایشان گفت: از این بهتر نمیشود معنا کرد! لذا به ما گفت: وقتتان را در اینجا [= مقدّمات] معطّل نکنید، و یک سَیری بکنید و درس خارج بیایید.
✳️ آیةالله سیّد صادق روحانی فرمودند:
▫️ من تقریباً شش ماه از فوت مرحوم نایینی گذشته بود که از قم به نجف رفتم. در نجف، اوّل درس آقای خویی رفتم. ایشان آنوقت هم سطح میگفت هم خارج. هر کسی هم در درس سطح اشکال میکرد، ایشان میگفت: عصر بیایید [= در درس خارج]. درس آشیخ محمّدحسین اصفهانی و آقا ضیاء عراقی هم رفتم.
✅ از آیةالله روحانی شنیدم:
▫️ آشیخ کاظم شیرازی مرد خیلی ملّایی بود. من مقداری هم درس آشیخ کاظم شرکت کردهام.
▪️ وقتی همراه با اخوی به نجف رفتیم، وارد مدرسهٔ سیّد شدیم. من بچهٔ ده دوازده ساله بودم. آشیخ کاظم به مدرسه دم حجرهٔ ما آمد و گفت: من نه اهل دید و بازدید هستم و نه حوصلهٔ این کار را دارم؛ امّا شنیدم یک بچه، کفایه بلد هست، آمدم بببینم بلد هست یا نه!
📖 (منبع: یادداشتهای اختصاصیِ جناب آقای کشفی برای کانال چراغ مطالعه)
#سید_صادق_روحانی
@cheraghe_motaleeh
🔰 خاطرات و حکایاتی از آیةالله سیّد صادق روحانی / ۲
✍🏻 سیّد حسین کشفی
❇️ از مرحوم آیةاللهالعظمی سیّد محمّدصادق روحانی شنیدم:
▫️ تشرّف [جدّ ما] مرحوم حاج سیّد صادق [به] محضر امام زمان را مکرّر نقل کردهاند. امّا از همه مهمتر، نقل آشیخ ابوالقاسم قمی است. آشیخ ابوالقاسم هم ملّا و هم متدیّن و هم مُعرض از دنیا بود. من آشیخ ابوالقاسم را دیده بودم.
✳ مرحوم آیةالله روحانی میفرمودند:
▪️ من حدود دو سه سال - همراه با اخوی - درس آشیخ محمّدحسین اصفهانی رفتم. از ایشان شنیدم که میگفت:
▫️ وقتی آقای آسیّد ابوالحسن اصفهانی و آقای نایینی به قم تبعید شدند، بعد از مدّتی بنا شد که یک عدّهای از نجف به قم بروند و با این آقایان دیدار داشته باشند تا بیایند [و به نجف برگردند]. به من هم گفته بودند که من هم با آنها بروم. امّا واقعاش این بود که فقط به قصد دیدن آشیخ ابوالقاسم قبول کردم.
▪️ در قم به منزلی که آقای آسیّد ابوالحسن در آن ساکن بودند رفتم. خدمت آسیّد ابوالحسن بودم که دیدم یک آشیخی آمد و مقابل آسیّد ابوالحسن نشست، و من هم ابتدا متوجّهِ او نشدم و احترامی به او نکردم. یک قدری گذشت، دیدم یک مسأله پرسید. معلوم شد که ملّا است. از شخصی که کنارم نشسته بود پرسیدم: این آشیخ کیست؟ گفت: آشیخ ابوالقاسم!
▫️ من بلند شدم و به ایشان احترام کردم و گفتم: معذرت میخواهم. من از نجف به قصد دیدن شما آمدهام، امّا الآن اینگونه شد! گفت: شما کاری نکردید! گویا در ذهناش خطور هم نکرده بود که به او اهانت شده است!
📖 (منبع: یادداشتهای اختصاصیِ جناب سیّد حسین کشفی برای کانال چراغ مطالعه)
#سید_صادق_روحانی
#شیخ_ابوالقاسم_قمی
#محقق_اصفهانی
#سید_ابوالحسن_اصفهانی
@cheraghe_motaleeh
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com