💠 مهرداد دوم مانند داریوش بزرگ، خطی تازه از ریشهی آرامی گرفت و آن را پهلوی اشکانی نامید و زبان ایرانیان شرقی را با آن نگاشت.
تاریخ سیاسیشاهنشاهی اشکانیان
شروین وکیلی
@radiosiasat
کتاب سه جلدی تحفه الازهار، در انساب سادات و نوشته ضامن بن شدقم مدنی است که به گفته مصحح سال 1090 زنده بوده است. این کتاب به خصوص جلد سوم آن یکی از منابع مهم تاریخ ایران، هم دولت صفوی و هم منطقه هویزه و خوزستان و ارتباط نواحی ایران با حیدرآباد و بلاد عربی و مدینه است. فکر می کنم سال 1376 بود در لبنان آقای کامل سلمان جبوری را دیدم. این کتاب را آورده بود تا به ناشری بدهد. کسی یافت نشد. از او گرفتم و آوردم ایران. میراث مکتوب با همکاری کتابخانه تاریخ آن را چاپ کرد. سال بعد هم کتاب سال شد. غرض این که این کتاب یک دانشجوی دکتری تاریخ ایران را می طلبد تا تمامی آنچه در آن در باره تاریخ ایران وجود دارد استخراج کرده و با منابع دیگر بسنجد. عربی بودن، و به طور خاص انساب، سبب شده تا دور از چشم صفوی شناسانی باشد که البته تعدادشان در ایران بسیار اندک است.
@jafarain1964
از نگاه خطی و کلیشه ای به تاریخ معاصر و رجال آن پرهیز کنیم
اولین بار که تاریخ معاصر را خواندیم، درسهای دکتر حسن آیت بود که در تیراژ بسیار وسیع و گسترده با عنوان درسهایی از تاریخ معاصر ایران از قم منتشر شد. آن زمان، در باره تاریخ معاصر مطلب زیادی نمی دانستیم و بیشتر به تناسب تحولات روز، به بخش هایی از تاریخ گذشته ایران توجه می کردیم. از جمله توجه به مسائل جبهه ملی و ماجرای مصدق و کاشانی را همین آقای آیت و آقای مدنی فراهم کردند. حسن آیت شیفته مظفر بقایی بود و به همین دلیل کاملا ضد مصدق. ورق را برگرداند. مسائل مربوط به شیخ فضل الله هم کما بیش ذهن را معطوف به دوران مشروطه کرد، به طوری که ماجرای مشروطه را عمدتا از زاویه دخالت خارجی و رواج غربزدگی می نگریستیم و اصلا به میراث آخوند خراسانی و نائینی و دیگر علمای بلاد و روشنفکران مذهبی توجه نداشتیم. خود این بنده خدا در سال 64 رساله کوچکی بر اساس منابع تاریخ مشروطه در باره تحصن در سفارت انگلیس نوشتم! همان وقت ها، تاریخ دوره معاصر و نزدیک تر را آقای ابوالحسنی هم می نوشت. داستان نزدیک به انقلاب، عمدتا علیه شریعتی و حسینیه ارشاد، در چارچوب زندگی آقای مطهری توسط ایشان نوشته شد. یک طرف الحاد بود یک طرف دینداری. بعدها کارهای ایشان به دوره مشروطه هم سرایت کرد. حکایات تاریخی متعدد را که با زحمت بدست می آورد، سوراخ می کرد، نخی از داخل آنها عبور می داد، و همه را دسته بندی می کرد و کلیشه می ساخت. شاید واکنشی به آدمیت که او هم در تاریخنگاری دنبال رگه های الحاد می گشت. فرقی میان آنها نبود. او هم همه را به هم گره می زد تا یک تصویر الحادی از روشنفکری ایران بدهد. امتداد تاریخ نگاری خطی با همان مدل آیت، بیش از همه در کتاب تاریخ معاصر دبیرستان بود. مقاطع خاص، آدم های خاص و برش های ویژه از تاریخ معاصر انتخاب، با تحلیل های ویژه عرضه می شد. یک بار هم که در سال 66 یا 67 غوغایی سر بحث مشروطه در این کتاب پیش آمد. جنگ بر این که بالاخره سید عبدالله بهبهانی بالای منبر قلیان کشید یا نه. این که به روحانیت توهین شده است. کتاب یاد شده این بار با اصلاحات عجیب تر، یکسره طی دو دهه چاپ می شد، و آخرین ورژن را هم کسی نوشت که اصلا مورخ نبود. مقاطع مهم تاریخ ایران، از تنباکو، مشروطه، کودتای 1299، سقوط رضاشاه، نهضت ملی، پانزدهم خرداد، و انقلاب اسلامی با تفسیری یک دست و در قالب های مشخص پیش می رفت. در این میان، چند چهره سیاه و سفید مهم یا مهم شده بودند که همه چیز با آنها سنجیده می شد. از مشروطه تا انقلاب اسلامی. قالب ها و کلیشه هایی وجود داشت که هر کسی را می شد در خط فلان شخصیت تاریخی دانست، و مثال زد و تکلیفش را یکسره کرد. چون آن شخصیت تبدیل به یک کلیشه شده بود. درست همان طور که در باره تاریخ اسلام هم همین کار را کرده بودیم و می کردیم. هر کسی ممکن بود، طلحه و یا زبیر باشد، درست همان طور که ممکن بود، شیخ فضل الله یا شیخ ابراهیم زنجانی باشد. مصدق و کاشانی جایشان از سال 58 تا 61 عوض شد. هرچه و هرکجا به نام مصدق بود، تبدیل به نام کاشانی شد. این تغییر دنبال همان داستانی بود که آیت در درسهایی از تاریخ معاصر خود که هزاران نسخه آن را انتشارات جامعه مدرسین در قم منتشر کرد، عرضه کرده بود. حالا سالهاست که دیگر اسم آیت به کلی از تقویم ایران حذف شده و دیگر کسی یادی از او نمی کند. اما میراث او و افراد مشابه آن، و افکار خودمان که در دل آن رشد کردیم، در ذهن و فکر جامعه مان مانده است. اکنون که چهل سال گذشته، متوجه شدیم که آن کلیشه ها خیلی اساسی نداشته است. ما مطالعات درست و کاملی در باره بسیاری از آن افراد نداشتیم. با گسترش این مطالعات دریافته ایم که آن آدمها، خیلی هم و آن طور که ما فکر می کردیم، بد یا خوب نبوده اند. ما تاریخ را سیاسی کردیم و از سودمندی آن کاستیم.ما که می گویم بیشتر تاریخ نگاری معاصر از چپ و راست آن چنین است و حدس می زنم اصلش هم از لحاظ روش، کار کمونیستهاست. در شرایط روز هم همین تجربه کردیم، خیلی آدمها در خیلی از دوره های هم عصر ما خوب بودند، حالا با تبلیغات چهره شان خراب شده است. یک وقتی هاشمی رفسنجانی، چنان مقدس بود که کسی بدون اجازه او آب نمی خورد، و درست یک وقت دیگر، چنان شد که فلان مرکز اسناد، مأموریت یافت چندین کتاب علیه او بر اساس منابع تاریخی متقن مانند کیهان بنویسد. مستند برای او می سازیم که دیگران را لجن مال کنیم که مثلا در خط او هستند. طبعا آینده هم بستگی دارد که ما چه کلیشه ای از او داشته باشیم. در کلیشه سازی استادیم. راستش، صدها چهره موثر در تاریخ و فرهنگ و سیاست ایران از مشروطه به این طرف بوده است که باید این بار، از نو در باره آنها مطالعه کنیم. نگاه سیاه و سفید مطلق را کنار بگذاریم و با دقت و یک بینش منطقی در باره آنها مطالعه کنیم. کسی از خواندن ضرر نمی کند.
(ادامه در بخش بعدی) ???
@jafarian1964
⭕️ وقتى رشيد رضا "مشروطه ایرانی" را تنها حكومت اسلامى مى داند + سند
🔹 محمد رشید رضا اصلاح گر و عالم سلفی قرن 19 جهان اسلام در یادداشتی تحت عنوان «الشوری فی بلاد فارس» در مجله پر آوازه اش «المنار» حکومت مشروطه ایران را تنها حکومت اسلامی حقیقی تلقی می کند.
🔹 به گزارش مرکز مطالعات منطقه ای تابش، محمد رشید رضا در ابتدای این یادداشت خود که در شماره 7 دوره 9 این مجله به طبع رسیده ورود علمای ایران را با توجه به نظریه مهدویت به عرصه مشروطه خواهی شگفت تلقی می کند و در ادامه این امر را با تعبیر «النور الذی هدی علماء فارس الی هذه الجاده القویمه» نتیجه نگاه اجتهادی علمای شیعه دانسته و در ادامه مغایرت مشروطه خواهی با اعتقاد به مهدویت را نفی می کند. https://goo.gl/r73M3F
🔹 رشید رضا در ادامه این یادداشت با طعنه به حکومت سلطان عبدالحمید که مشروطه را در عثمانی لغو کرده بود اشاره می کند که تمام پادشاهان جهان به جز سلطان عبدالحمید مشروطه را به مظفرالدین شاه تبریک گفته اند. وی در استدلالی روان و ساده حکومت مشروطه در ایران را تنها حکومت حقیقی اسلامی تلقی کرده و در تقابل با حاکمیت عثمانی «خردمندان عثمانی» را خوشحال ترین طیف از مشروطه ایرانی می داند.
🔹 وی می نویسد:
✅ خداوند متعال کار مسلمانان را به شوری قرار داده است و بر این مبنا حکم «فردی» که بر مبنای قاعده استبداد برپا شده حکم به غیر ما انزل الله شمرده می شود، پس جایز نیست حاکمیت استبدادی را حاکمیت اسلامی تلقی کرد. اگر حکم شوری در بلاد فارس (ایران) بر وجهی که برقرار است برقرار بماند و سایر حکومت های مسلمان استبدادی باقی بمانند بر ما واجب است که بگوییم بر روی زمین هیچ حکومت اسلامی حقیقی ای جز حکومت (مشروطه) ایران یافت نمی شود. پس بر ما واجب است تأیید و حمایت از آن تا حکم خداوند از زمین محو نشود. بیگمان امر واجب اقامه حکم خدا است نه اقامه حکم کسی که خود را سنی یا غیر سنی تلقی می کند در حالی که مخالف آن است.
✅ لازم به ذکر است که این یادداشت رشید رضا در روزنامه تربیت و مجلس ایران چاپ شد و موجبات اعتراض شمس الدین بیگ سفیر عثمانی در ایران را فراهم کرد. علاء السلطنه که در آن روزگار وزیر خارجه مشروطه بود مطبوعات را در ایران آزاد و اعتراض سفیر عثمانی را بی مورد تلقی کرد.
👈 مرکز مطالعات منطقهای تابش
✅ @TabeshC
📰تاریخ حرف نیست و چرخ آن به حکم اراده ها و تصمیم های اشخاص نمی گردد. آن را مجموعه وقایع و شرح آنها هم نباید دانست. تاریخ وجود احاطه کننده ای است که قدرت و اختیار و امکان های علم و عمل آدمیان در حدود آن تعیین می شود و بیشتر این امکان ها معمولاً در چشم انداز انقلاب ها ظاهر می شود ولی انقلاب و گسست تاریخی قطع علاقه کلی با گذشته نیست چنانکه تاریخ مشروطیت هم با همه ضعف ها و فتورهایش هنوز ادامه دارد و از تاریخش درس های بسیار می توان آموخت. متأسفانه ما به آنها کمتر توجه کرده ایم و شاید در باب نسبت میان جمهوری اسلامی و مشروطیت هیچ نیندیشیده باشیم. این سخن مجمل را با این پرسش به پایان برسانیم که اگر چنانکه گفته شد در انقلاب مشروطه دو مسیر و راه پیش روی ما بود و این هر دو راه به بن بست رسید، آیا می توان گفت که انقلاب اسلامی طرحی برای تدارک شکست مشروطه و گشایش مجدد راهی بود که می بایست در آن دموکراسی با شریعت جمع شود. من بعضی نوشته های سیاسی علمای دین و از جمله شیخ فضل ا... نوری را نه با نظر ردّ و تأیید، بلکه با توجه به پرسش بالا و برای درک شرایط امکان و امتناع سیر در راه آینده خوانده ام. تاریخ این یکصد و ده دوازده سال درس های بسیار دارد. ما باید قدری از سیاست فاصله بگیریم و از سودای آن آزاد شویم و با تاریخ بیشتر انس پیدا کنیم تا آن درس ها در گوش جانمان اثر کند🗞
🖍رضا داوری اردکانی
🔖 1700 کلمه
⏰ زمان مطالعه: 10 دقيقه
📌 متن کامل را در صفحه 8 و 9 روزنامه سازندگی مورخ 14 مرداد 1397 مطالعه کنيد
💠 @goftemaann
ما تا مشروطه، با دین سنتی که ترکیبی از اصل دین به علاوه خرافات و باورهای غیر رسمی دینی بود، روبرو بودیم. این جریان در مشروطه از تجدد شکست خورد و از هم گسست. از پس از مشروطه، مصلحان اسلامی تلاش کردند تا بین اصل اسلام و آنچه خرافه می نامیدند تفکیک قائل شوند. بنابر این در یک دوره طولانی، به ویژه دوره بیست ساله، مبارزه با خرافات یا آنچه خرافه تلقی می شد، آغاز شد و طی دو دهه با قدرت ادامه یافت. ضمن آن که همان زمان به اصل اسلام اذعان داشتند و آثاری هم در این زمینه انتشار می یافت. پس از دوره بیست ساله،، جریان اسلام تهذیب شده، در دوره سی و پنج ساله، در میان متدینیان اهل فرهنگ و هم میان برخی از روحانیون قم، بسط یافت. حتی به صورت معکوس، آثار کسروی، تاثیر در رشد اسلام ضد خرافی داشت. به این معنا که انتقادات او، سبب می شد تا نوگرایان، باز هم اسلام را از خرافات دور نگاه دارند. به نظر می رسد در انتهای این دوره سی و پنج ساله، این روایت اصلاحی از اسلام بود که در انقلاب بکار آمد و توانست با مظاهری از تمدن خود را هماهنگ و سازگار نشان داده و حتی مجلس و مشروطه و قانونگذاری و قانون اساسی و این قبیل مفاهیم را بپذیرد. حضور طالقانی، شریعتی، بازرگان، مطهری، بهشتی، و حتی نمونه هایی چون فلسفی، هاشمی نژاد و بسیاری دیگر چون مکارم شیرازی و مکتب اسلام و جز اینان که اسلام منهای خرافات را طرح می کردند، در انقلاب، نشانی از همین نکته بود. امام خود حامی این جریان بود و لذا از جریان سنتی به مقدار زیادی فاصله گرفت ضمن آن که جلوی تندروی نوگرایان را هم گرفت. البته اگر قرار بود اسلام سنتی پیش از مشروطه در کار باشد، بعید بود بتواند در دوره جدید تاریخ ایران، یعنی سه دهه قبلا از انقلاب تاثیر گذار باشد. مسلما الان هم، باید عالمانه و عامدانه راه تهذیب دین ادامه یابد و روایتی از اسلام اصیل مبنای کار باشد. این رویه با مشی رایج که میدان دادن به اندیشه های بی پایه است سازگار نیست، و همین الان هم نشان از بروز مشکلاتی دارد که در برخورد با تجدد پیش آمده و احتمال شکست و سرخوردگی را فراهم می کند و می تواند دردسر ساز باشد. بنابرین اگر قرار است انقلابی باشیم، یکی از خطوط اصلی، مبارزه با خرافات، هم در سطح باورها و هم روش دین شناسی و هم داشتن نگاه به آینده و حل معضلات عصر جدید است...
@jafarian1964
به نظرم یک کار با ارزش این است که بررسی کنیم که در سایه آنچه نامش را افکار وطن پرستان ایرانی در ادبیات دوره مشروطه (که البته مربوط به سالها قبل از مشروطه و بعد از آن است) می گذاریم، چه تصویری از گذشته ایران بدست داده شده است. باز تفسیر ایران قدیم، ایران دوره اوائل اسلامی و بعدها تا دوره معاصر. وطن پرستان ایرانی، ایرانی جدید برای خود آفریدند و هرچند مستنداتی می آوردند، اما عمده آنچه در ذهنشان بود، همین اندیشه های به قول معروف وطن پرستانه بود که تاثیر کلی روی فرهنگ بعدی ما داشت. در کنار این، انتقال ایده های شرق شناسان در باره ایران هم جالب است. مقدمه کتاب بالا، مروری بر این دیده گاه هاست و جالب است. البته بعدها هم ادامه یافته و تاکنون نیز از جمله همین نزاعی که این آخر بین آقای قرقلو و رودی متی در باره ایران پیش آمد، و آقای دکتر رفیعی در آینه پژوهش شماره اخیر انعکاس داد، ادامه همانهاست.
@jafarian1964
@jafarian1964
کتاب سه جلدی تحفه الازهار، در انساب سادات و نوشته ضامن بن شدقم مدنی است که به گفته مصحح سال 1090 زنده بوده است. این کتاب به خصوص جلد سوم آن یکی از منابع مهم تاریخ ایران، هم دولت صفوی و هم منطقه هویزه و خوزستان و ارتباط نواحی ایران با حیدرآباد و بلاد عربی و مدینه است. فکر می کنم سال 1376 بود در لبنان آقای کامل سلمان جبوری را دیدم. این کتاب را آورده بود تا به ناشری بدهد. کسی یافت نشد. از او گرفتم و آوردم ایران. میراث مکتوب با همکاری کتابخانه تاریخ آن را چاپ کرد. سال بعد هم کتاب سال شد. غرض این که این کتاب یک دانشجوی دکتری تاریخ ایران را می طلبد تا تمامی آنچه در آن در باره تاریخ ایران وجود دارد استخراج کرده و با منابع دیگر بسنجد. عربی بودن، و به طور خاص انساب، سبب شده تا دور از چشم صفوی شناسانی باشد که البته تعدادشان در ایران بسیار اندک است.
@jafarain1964
چگونگی نظام حکومتی، مساله ما از مشروطه تاکنون
همیشه در این باره سوال می شود که «مسأله» مشروطه چه بود و مشروطه خواهان دنبال چه چیزی بودند. طبعا بسیاری از خواسته ها در مشروطه مطرح شد: تجدد، آزادی، برابری، اقتصاد ملی، رفع عقب ماندگی و مسائلی از این دست. در پاسخ می شود گفت، همه اینها کم و بیش بود، اما در این نوشته، یک مسأله از آن مسائل مورد توجه قرار گرفته و آن «مسأله حکومت» و روش آن است.
مردم ایران در انقلاب مشروطه، در باره نظام استبدادی قاجاری، مسأله دار شدند و بحث بر سر این بود که چه نظامی جایگزین آن شود. پس از انقلاب، به اصلاح نظام سلطنتی تن دادند و نوعی مشروطه سلطنتی را پذیرفتند، اما مسأله حکومت، یعنی «نوع نظام» همچنان مبهم و تقریبا لاینحل باقی ماند، چرا که این مسأله، نه فقط در انقلاب مشروطه، بلکه تا انقلاب اسلامی، همواره مسأله اصلی به شمار می آمد.
شرح این مطلب این که، ما در ایران دو نوع مسأله در زمینه حکومت داریم. یکی از آنها به صورت سنتی، از صفوی شدن ایران به بعد مطرح بوده و آن، بحث در باره «امام»، «سلطان»، و نیز سلطان عادل و جائر بوده و این که در عصر غیبت چه باید کرد. اینها مباحثی است که در متون صفوی، اعم از متن های عرفی و فقهی جریان داشته و همواره متفکران سیاسی و گاه فقهای ما ما دنبال راه حلهایی بوده اند، بحثی که تا به امروز همچنان اهمیت خود را حفظ کرده است. این مسأله، به دلیل اهمیت کلامی و فقهی آن و ارتباطش با باورهای مذهبی مردم، در متن های مهم سیاسی ـ مذهبی نوشته شده در روزگار مشروطه و پس از آن و دوران پهلوی و حتی در چهار دهه گذشته هم، ادامه داشته است.
مسأله دوم مردم ما در امر حکومت، بحث از مفاهیمی چون دمکراسی و انتخابات و مجلس و قانون گذاری و حق رأی مردم است که به صورت رسمی، از انقلاب مشروطه در میان ما آغاز شده و تاکنون ادامه داشته است. در اینجا، مسأله فقیه و سلطان یا ولایت فقیه و دولت و سلطنت به اعتبار نظریات فقهی و کلامی مطرح نیست، بلکه بحث بر سر مفاهیم سیاسی جدید است که از غرب وارد دنیای اسلام و ایران شده و به دلیل مقاومت هایی که برابر آن وجود داشته، همچنان در باره چند و چون آن بحث هست.
پیش از مشروطه، این قبیل مفاهیم جدید، مقبولیت کمی داشت، اما بخشی از آنها در انقلاب مشروطه، پس از مباحثات زیاد جا افتاد، و بخش های مهمی از آنها تا حدودی در قانون اساسی انقلاب اسلامی مورد قبول واقع شد، اما همچنان به صورت یک مسأله مطرح و بر سر آن بحث است.
طی قرون گذشته [چهار قرن صفوی تاکنون] و بویژه قرن اخیر، تحقیق و تفکر و مجادله فکری برای حل این دو مسأله یکسره ادامه داشته و این مبحث، در یک جامعه دینی از نوع شیعی آن، ملاحظات خاص خود را داشته است. از یک طرف میراث سیاسی شیعه، دیدگاه های موجود در فقه و کلام امامی، و نیز حضور تفکرات ایرانشهری و عرفی، و در نهایت، ورود اندیشه های سیاسی جدید و فشار تمدن نو، بسترهایی است که برای تفکر در حوزه حکومت باید مورد ملاحظه قرار می گرفته است. منازعات سنتی و مدرن در این زمینه یکسره ادامه داشته و هر بار باید به گروهی معترض پاسخ داده می شد، و راه تازه ای متناسب با تحولات جدید برای جامعه گشوده می گشت. در واقع، به رغم آن که تفکر غربی در حال حلول در جامعه ایرانی بوده است، اما مقاومت تفکر سنتی جدی بوده و رفت و برگشت در این زمینه، مدام صورت می گرفته و کار بیشتر ترکیبی پیش رفته است.
حل «مسأله روش و نظام حکومت» در هر دو بخش، رساله های سیاسی دوره مشروطه دنبال شده است. معروف ترین آنها تنبیه الامه نائینی است، اما تا آنجا که می دانیم شمار این قبیل رسائل سیاسی، به نزدیک به یکصد رساله می رسد، رساله هایی که عمدتا در حل معضل و مسأله حکومت، اثباتا و نفیا نوشته شده است.
در واقع، و به رغم آن که در عمل، نظامات سیاسی جدید، از مجلس و انتخابات و تفکیک قوا پذیرفته شده و کج دار و مریز تحقق خارجی یافته، اما همین که در انقلاب اسلامی، راه حل مشروطه کنار گذاشته شد، معنایش این بود که مسأله حکومت، در تفکر ایرانی حل نشده و هنوز امکان بازگشت از آنچه پذیرفته یا محقق شده بود، وجود داشت.
به عبارت دیگر، گرچه برخی از مفاهیم اساسی در امر حکومت پذیرفته شد و در قانون اساسی انقلاب اسلامی هم نمود یافت، اما اصل مسأله مطابق راه حل مشروطه پیش نرفت.
آنچه پس از انقلاب مشروطه اتفاق افتاد بود که حکومت قاجار، بیست سالی با مشروطه دوام آورد، اما در نهایت، تحولات عالم جدید، هم از نظر فکری و هم سیاسی، به گونه ای بود که امکان کنار آمدن با ساختار قاجاری در ایران وجود نداشت. روسیه هم که پشتیبان این دولت بود، گرفتار انقلاب اکتبر شد و انگلیسی ها با دخالت مستقیم و استفاده از شرایط جدید، دولت تازه ای را در ایران مورد حمایت قرار دادند. ایران باید مدرن می شد و در عین حال، برابر روسیه می ایستاد و درخدمت غرب بود. [ادامه دارد] 👇
@jafarian1964
از نگاه خطی و کلیشه ای به تاریخ معاصر و رجال آن پرهیز کنیم
اولین بار که تاریخ معاصر را خواندیم، درسهای دکتر حسن آیت بود که در تیراژ بسیار وسیع و گسترده با عنوان درسهایی از تاریخ معاصر ایران از قم منتشر شد. آن زمان، در باره تاریخ معاصر مطلب زیادی نمی دانستیم و بیشتر به تناسب تحولات روز، به بخش هایی از تاریخ گذشته ایران توجه می کردیم. از جمله توجه به مسائل جبهه ملی و ماجرای مصدق و کاشانی را همین آقای آیت و آقای مدنی فراهم کردند. حسن آیت شیفته مظفر بقایی بود و به همین دلیل کاملا ضد مصدق. ورق را برگرداند. مسائل مربوط به شیخ فضل الله هم کما بیش ذهن را معطوف به دوران مشروطه کرد، به طوری که ماجرای مشروطه را عمدتا از زاویه دخالت خارجی و رواج غربزدگی می نگریستیم و اصلا به میراث آخوند خراسانی و نائینی و دیگر علمای بلاد و روشنفکران مذهبی توجه نداشتیم. خود این بنده خدا در سال 64 رساله کوچکی بر اساس منابع تاریخ مشروطه در باره تحصن در سفارت انگلیس نوشتم! همان وقت ها، تاریخ دوره معاصر و نزدیک تر را آقای ابوالحسنی هم می نوشت. داستان نزدیک به انقلاب، عمدتا علیه شریعتی و حسینیه ارشاد، در چارچوب زندگی آقای مطهری توسط ایشان نوشته شد. یک طرف الحاد بود یک طرف دینداری. بعدها کارهای ایشان به دوره مشروطه هم سرایت کرد. حکایات تاریخی متعدد را که با زحمت بدست می آورد، سوراخ می کرد، نخی از داخل آنها عبور می داد، و همه را دسته بندی می کرد و کلیشه می ساخت. شاید واکنشی به آدمیت که او هم در تاریخنگاری دنبال رگه های الحاد می گشت. فرقی میان آنها نبود. او هم همه را به هم گره می زد تا یک تصویر الحادی از روشنفکری ایران بدهد. امتداد تاریخ نگاری خطی با همان مدل آیت، بیش از همه در کتاب تاریخ معاصر دبیرستان بود. مقاطع خاص، آدم های خاص و برش های ویژه از تاریخ معاصر انتخاب، با تحلیل های ویژه عرضه می شد. یک بار هم که در سال 66 یا 67 غوغایی سر بحث مشروطه در این کتاب پیش آمد. جنگ بر این که بالاخره سید عبدالله بهبهانی بالای منبر قلیان کشید یا نه. این که به روحانیت توهین شده است. کتاب یاد شده این بار با اصلاحات عجیب تر، یکسره طی دو دهه چاپ می شد، و آخرین ورژن را هم کسی نوشت که اصلا مورخ نبود. مقاطع مهم تاریخ ایران، از تنباکو، مشروطه، کودتای 1299، سقوط رضاشاه، نهضت ملی، پانزدهم خرداد، و انقلاب اسلامی با تفسیری یک دست و در قالب های مشخص پیش می رفت. در این میان، چند چهره سیاه و سفید مهم یا مهم شده بودند که همه چیز با آنها سنجیده می شد. از مشروطه تا انقلاب اسلامی. قالب ها و کلیشه هایی وجود داشت که هر کسی را می شد در خط فلان شخصیت تاریخی دانست، و مثال زد و تکلیفش را یکسره کرد. چون آن شخصیت تبدیل به یک کلیشه شده بود. درست همان طور که در باره تاریخ اسلام هم همین کار را کرده بودیم و می کردیم. هر کسی ممکن بود، طلحه و یا زبیر باشد، درست همان طور که ممکن بود، شیخ فضل الله یا شیخ ابراهیم زنجانی باشد. مصدق و کاشانی جایشان از سال 58 تا 61 عوض شد. هرچه و هرکجا به نام مصدق بود، تبدیل به نام کاشانی شد. این تغییر دنبال همان داستانی بود که آیت در درسهایی از تاریخ معاصر خود که هزاران نسخه آن را انتشارات جامعه مدرسین در قم منتشر کرد، عرضه کرده بود. حالا سالهاست که دیگر اسم آیت به کلی از تقویم ایران حذف شده و دیگر کسی یادی از او نمی کند. اما میراث او و افراد مشابه آن، و افکار خودمان که در دل آن رشد کردیم، در ذهن و فکر جامعه مان مانده است. اکنون که چهل سال گذشته، متوجه شدیم که آن کلیشه ها خیلی اساسی نداشته است. ما مطالعات درست و کاملی در باره بسیاری از آن افراد نداشتیم. با گسترش این مطالعات دریافته ایم که آن آدمها، خیلی هم و آن طور که ما فکر می کردیم، بد یا خوب نبوده اند. ما تاریخ را سیاسی کردیم و از سودمندی آن کاستیم.ما که می گویم بیشتر تاریخ نگاری معاصر از چپ و راست آن چنین است و حدس می زنم اصلش هم از لحاظ روش، کار کمونیستهاست. در شرایط روز هم همین تجربه کردیم، خیلی آدمها در خیلی از دوره های هم عصر ما خوب بودند، حالا با تبلیغات چهره شان خراب شده است. یک وقتی هاشمی رفسنجانی، چنان مقدس بود که کسی بدون اجازه او آب نمی خورد، و درست یک وقت دیگر، چنان شد که فلان مرکز اسناد، مأموریت یافت چندین کتاب علیه او بر اساس منابع تاریخی متقن مانند کیهان بنویسد. مستند برای او می سازیم که دیگران را لجن مال کنیم که مثلا در خط او هستند. طبعا آینده هم بستگی دارد که ما چه کلیشه ای از او داشته باشیم. در کلیشه سازی استادیم. راستش، صدها چهره موثر در تاریخ و فرهنگ و سیاست ایران از مشروطه به این طرف بوده است که باید این بار، از نو در باره آنها مطالعه کنیم. نگاه سیاه و سفید مطلق را کنار بگذاریم و با دقت و یک بینش منطقی در باره آنها مطالعه کنیم. کسی از خواندن ضرر نمی کند.
(ادامه در بخش بعدی) 👇👇👇
@jafarian1964
چرا ناقد برخی افکار و آثار سيد جواد طباطبایی هستم؟ (1)
من از ناقدان طباطبایی هستم. نقد من ناظر به فقر تاريخی نگری در آثار اوست؛ البته در حوزه ای که در آن تخصص دارم. يعنی آثارش درباره تاريخ انديشه سياسی در اسلام و ايران. به نظرم بخش هایی از آنچه او به عنوان نظريه ايرانشهری ارائه می دهد فاقد پشتوانه تاريخی است و از فقر روشی در بحثی که در اساس بايد با شيوه تاريخی مورد مطالعه قرار گيرد رنج می برد. ايده ايران به مثابه ملت و نسبت آن با انديشه شاهی آرمانی ايرانی را بايد بر اساس منابع اصلی آن شناخت و نه آنچه طباطبایی تحت عنوان تداوم آن در آثار سياستنامه ای می بيند. سياستنامه ها کتاب هایی برای تئوری نظريه سلطنت بودند که با شاهنشاهی ساسانی فرق می کند. علاوه بر اين طباطبایی دوران اسلامی تاريخ ايران را به درستی تحليل نمی کند. تفکيک ميان اسلام و ايران از نقطه نظر فرهنگی و تمدنی درست نيست. به همان اندازه که آيين مزديسنی آيينی ايرانی بود اسلام هم آيين و ديانتی ايرانی شد. سرنوشت دينی و سياسی ساسانيان در اواخر دوران آنان به گونه ای شد که اگر اسلام نمی آمد به احتمال زياد سرنوشت ايران و آيينش با دنيای "روم" گره می خورد و شايد از آن چيزی هم نمی ماند. اسلام ديانتی بود که فضا را برای حفظ ايران و حفظ و گسترش فرهنگی ايران در سرتاسر سرزمينی که با اسلام پيوند داشت، از بخش هایی از چين تا اندلس و جنوب فرانسه فراهم کرد. در اين فضا بود که فرهنگ ايرانی و دين و فلسفه و تفکر و هنر و تمدن آن نو شد و شکوفایی مجدد يافت. اين فقط با دولت عباسی و ورود کاتبان و مستوفيان و بزرگ زادگان ايرانی نبود که ممکن شد، حتی در عصر اموی هم فرهنگ ايرانی راه خود را در لایه های مختلف دينی و تمدنی اسلام باز کرده بود. اگر کسی آشنا با فرهنگ و تمدن اسلامی باشد ترديد نمی کند که اسلام به همان اندازه که ايران اسلامی شد، ديانتی ايرانی شد؛ و اينجا مقصودم جنبه های فرهنگی و تمدنی اين دين است. بخش اعظم ادبيات و آثار فرهنگی و تمدنی اسلام يا ايرانی است و يا متأثر از آن. من از اين به عنوان تاثير ايران و يا خدمات ايران به اسلام تعبير نمی کنم. در واقع آن را خود ايران می دانم. تداومی برای ايران و فرهنگ و تمدنش. به ظاهر به نظر می رسد که ايران تماميت و وحدت ارضی و هويت سرزمينی خود را بعد از سقوط ساسانيان از دست داد اما من با اين نتيجه گيری و يا تعبير مخالفم. درست است که از لحاظ سياسی دولت ساسانی و يا هر دولتی با عنوان دولت ايران در پی سقوط ساسانيان از بين رفت منتهی سرزمين ايران در طول تاريخش قبل از اينکه با نظام های سياسی اش شناخته شود با حقيقت پيوسته ملت ايران و فرهنگ ايرانی اش شناخته می شد و می شود. تداوم فرهنگی ايران شهر هيچگاه در طول دوران اسلامی گسسته نشد. گاهی نام ايران به محاق می رفت اما اعراب و ديگران به خوبی مرز آنچه ايران بود و غير ايران را می شناختند و البته با تعابير مختلف از آن ياد می کردند.
گفتم ايران قبل از هويت سياسی حکومت هايش با هويت سرزمينی اش و با ملت ايرانی اش شناخته می شد و الآن می گويم همان هم پايه ای بود برای تشکيل مجدد دولت ملی ايران در عصر صفوی. اين ممکن نبود الا با استمرار فرهنگی ايران. برخلاف طباطبایی من با تفسيری که کوربن از اسلام ايرانی می کرد مخالفم. بنابر آنچه گفتم اسلام ديانتی برای ايران بود و اصلا دوگانگی در هيچ شکلش در اين ميان معنی ندارد. اسلام متعلق به ايران بود و بخشی از هويتش. ايران منهای اسلام اصلا قابل تصور نيست. به اين معنا که اساس فرهنگی و تمدنی ايران بعد از اسلام همواره آميخته با فرهنگ اسلامی بود و اصلا تفکيک در اين زمينه نه تنها غلط و بل بی فايده و ضد غرض است. غلط بودن تعبير اسلام ايرانی از آن روست که ما درست به همین دلیل هم نمی توانيم از اسلام عربی و يا اسلام مغربی و اسلام اندلسی و اسلام هندی و يا اسلام ترکی سخن بگوییم. اسلام از همان آغاز دوران ظهور فرهنگی و تمدنی اش ديانت ايران شد و اين ديانت به گستره تمام جغرافيای اسلامی در طی سده های متمادی فضا را برای گسترش فرهنگ ايرانی فراهم کرد. تا اسلام هست ايران هست و تا ايران هست اسلام هم هست.
اسلام برای ايران فضایی را ايجاد کرد که فرهنگ ايرانی هم زمان که در خراسان و ماوراء النهر حضور داشت و گسترش می يافت در شام و شمال آفريقا و اندلس و شبه جزيره هم به دليل حضور اسلام توانست گسترش پيدا کند. اين موقعيت ممتازی برای ايران بود. اسلام تمدن کتاب بود و به واسطه کتاب و فرهنگ مکتوب زمينه برای بسط مکتوب فرهنگ ايران پيدا شد. زبان فارسی هم در واقع با زبان و خط عربی و شرايط ويژه خراسان بعد از عصر فتوحات بود که تحول يافت و به زبان مکتوب ارتقا يافت.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
نفهميدن انقلاب مردم ايران حتی بعد از چهل و سه سال
از خانم فرح ديبا (پهلوی) بيانيه ای ""به مناسبت فتنه ۲۲ بهمن ۲۵۳۷" در سایت ها منتشر شده که نشان می دهد دست کم بخشی از خاندان حاکم در ايران در دوران پهلوی هنوز هم بعد از 43 سال اسباب بروز انقلاب مردم ايران در سال 57 را درست متوجه نشده و يک انقلاب با مشارکت میليون ها ايرانی از طبقات مختلف را "فتنه" می خواند و به جای به کارگيری تقويم ملی و دينی و تاريخی صدها ساله ايران تقويمی ساختگی را که جعل آن خود از اسباب بروز انقلاب بود ديگر بار بعد از گذشت 43 سال از انقلاب به کار می گيرد. باری فرضا تاريخ "شاهنشاهی" چند هزار ساله است؛ شاهنشاهی قديم ايران چه دخلی به حکومتی دارد که که حدوثاً وبقاءً با دو کودتای خارجی ايجاد شد و تداوم يافت؟ نکند عناوينی مانند "شاهنشاه آريامهر" را جدی گرفته ايد؟ هنوز "قدرت" مردم و ايمان و تاريخشان را به رسميت نشناخته ايد؟ با تاريخ سازی حکومت کودتایی پهلوی مشروعيت پيدا نمی کند. مردم را و قدرت آگاهی ملی را دست کم نگيريم...
https://t.me/azbarresihayetarikhi
يکی از خوشمزه ترين چيزهایی که از اپوزيسيون سلطنت طلب در اين چند سال اخير ديده شد اين است که درست به آن چيزی انتقاد می کنند که به آن دعوت می کنند. انقلاب مردم ايران در سال 57 را که نتيجه ده ها سال مبارزه با استبداد از عصر مشروطه به اين سو بود را در توهينی آشکار به همان مردم "شورش 57" می خوانند در حالی که خود به انقلابی ديگر (بخوانيد: شورش) فرا می خوانند. از استبداد انتقاد می کنند در حالی که مردم را با نوستالژی خواهی های دروغين و پوشالی و طنز آميز می خواهند هول دهند به بازگشت به دوران استبداد وابسته پهلوی.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
براندازان و خواب های آشفته
براندازان خواب های آشفته زياد می بينند. يکی اينکه گمان می کنند اسلام و تشيع آينده ای در ايران ندارد. يکيشان را ديدم به تازگی نوشته ايران هيچ آينده ای در اسلام ندارد. خيلی مضحک است. دست کم اگر 2500 سال تاريخ ايران از دوران هخامنشی را در نظر بگيريم حدود 1400 سال آن متعلق به دوران اسلامی است. در مقايسه با تاريخ پيشا اسلامی هر دانشجوی تاريخ می داند که بخش بسيار مهم از تاريخ تمدنی و فرهنگی و سياسی ايران متعلق به همين دوره اسلامی ايران است. عامل پايداری ايران در برابر حمله مغولان همين اسلام بود و عامل پايداری ايران در برابر سلطنت عثمانی، عناصر ملی و دينی حاکم بر دولت ملی و شيعی صفوی بود. مشروطيت ايران هم بدون فتوا و حمايت مرجعيت شيعه سامان نمی گرفت. دوران دفاع مقدس در برابر تجاوز صدام جنايتکار هم با رشادت هایی که ريشه در حس ملی و دينی و مذهبی داشت شکل گرفت و مانع از دست رفتن بخشی از خاک ميهن شد.
نه عزيز؛ اسلام و تشيع از جمله عوامل مهم هويت ملی و فرهنگی ايران است. اسلام در اين کشور عاريتی نيست. زبان و ادبيات و فرهنگ و شعر و نثر و دانش و سنت های ملی اين کشور با اسلام پيوند خورده. کار اين حکومت و آن حکومت هم نيست. ريشه اش به هزار و چهار صد سال پيش می رسد. اين اسلام و دامنه گسترده آن از مرز چين تا جنوب اروپا بود که موجب شد برای قرن ها فرهنگ ايرانی با بهره گيری از امکانات تمدنی و دينی اسلام در سرتاسر سرزمين مسلمانان به انحای مختلف گسترش يابد و بر تمدن های ملل ديگر مسلمان تأثيرات درازدامن بگذارد و خود تبديل به يک فرهنگ جهانی شود. کمی تاريخ بخوانيد. ادبيات بخوانيد.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
براندازان ايران ستيز و خواب های آشفته
براندازان ايران ستيز خواب های آشفته زياد می بينند. يکی اينکه گمان می کنند اسلام و تشيع آينده ای در ايران ندارد. يکيشان را ديدم به تازگی نوشته ايران هيچ آينده ای در اسلام ندارد. خيلی مضحک است. دست کم اگر 2500 سال تاريخ ايران از دوران هخامنشی را در نظر بگيريم حدود 1400 سال آن متعلق به دوران اسلامی است. در مقايسه با تاريخ پيشا اسلامی هر دانشجوی تاريخ می داند که بخش بسيار مهم از تاريخ تمدنی و فرهنگی و سياسی ايران متعلق به همين دوره اسلامی ايران است. عامل پايداری ايران در برابر حمله مغولان همين اسلام بود و عامل پايداری ايران در برابر سلطنت عثمانی، عناصر ملی و دينی حاکم بر دولت ملی و شيعی صفوی بود. مشروطيت ايران هم بدون فتوا و حمايت مرجعيت شيعه سامان نمی گرفت. دوران دفاع مقدس در برابر تجاوز صدام جنايتکار هم با رشادت هایی که ريشه در حس ملی و دينی و مذهبی داشت شکل گرفت و مانع از دست رفتن بخشی از خاک ميهن شد.
نه عزيز؛ اسلام و تشيع از جمله عوامل مهم هويت ملی و فرهنگی ايران است. اسلام در اين کشور عاريتی نيست. زبان و ادبيات و فرهنگ و شعر و نثر و دانش و سنت های ملی اين کشور با اسلام پيوند خورده. کار اين حکومت و آن حکومت هم نيست. ريشه اش به هزار و چهار صد سال پيش می رسد. اين اسلام و دامنه گسترده آن از مرز چين تا جنوب اروپا بود که موجب شد برای قرن ها فرهنگ ايرانی با بهره گيری از امکانات تمدنی و دينی اسلام در سرتاسر سرزمين مسلمانان به انحای مختلف گسترش يابد و بر تمدن های ملل ديگر مسلمان تأثيرات درازدامن بگذارد و خود تبديل به يک فرهنگ جهانی شود. کمی تاريخ بخوانيد. ادبيات بخوانيد.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
براندازان ايران ستيز و خواب های آشفته
براندازان ايران ستيز خواب های آشفته زياد می بينند. يکی اينکه گمان می کنند اسلام و تشيع آينده ای در ايران ندارد. يکيشان را ديدم به تازگی نوشته ايران هيچ آينده ای در اسلام ندارد. خيلی مضحک است. دست کم اگر 2500 سال تاريخ ايران از دوران هخامنشی را در نظر بگيريم حدود 1400 سال آن متعلق به دوران اسلامی است. در مقايسه با تاريخ پيشا اسلامی هر دانشجوی تاريخ می داند که بخش بسيار مهم از تاريخ تمدنی و فرهنگی و سياسی ايران متعلق به همين دوره اسلامی ايران است. عامل پايداری ايران در برابر حمله مغولان همين اسلام بود و عامل پايداری ايران در برابر سلطنت عثمانی، عناصر ملی و دينی حاکم بر دولت ملی و شيعی صفوی بود. مشروطيت ايران هم بدون فتوا و حمايت مرجعيت شيعه سامان نمی گرفت. دوران دفاع مقدس در برابر تجاوز صدام جنايتکار هم با رشادت هایی که ريشه در حس ملی و دينی و مذهبی داشت شکل گرفت و مانع از دست رفتن بخشی از خاک ميهن شد.
نه عزيز؛ اسلام و تشيع از جمله عوامل مهم هويت ملی و فرهنگی ايران است. اسلام در اين کشور عاريتی نيست. زبان و ادبيات و فرهنگ و شعر و نثر و دانش و سنت های ملی اين کشور با اسلام پيوند خورده. کار اين حکومت و آن حکومت هم نيست. ريشه اش به هزار و چهار صد سال پيش می رسد. اين اسلام و دامنه گسترده آن از مرز چين تا جنوب اروپا بود که موجب شد برای قرن ها فرهنگ ايرانی با بهره گيری از امکانات تمدنی و دينی اسلام در سرتاسر سرزمين مسلمانان به انحای مختلف گسترش يابد و بر تمدن های ملل ديگر مسلمان تأثيرات درازدامن بگذارد و خود تبديل به يک فرهنگ جهانی شود. کمی تاريخ بخوانيد. ادبيات بخوانيد.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
⭕️ وقتى رشيد رضا "مشروطه ایرانی" را تنها حكومت اسلامى مى داند + سند
🔹 محمد رشید رضا اصلاح گر و عالم سلفی قرن 19 جهان اسلام در یادداشتی تحت عنوان «الشوری فی بلاد فارس» در مجله پر آوازه اش «المنار» حکومت مشروطه ایران را تنها حکومت اسلامی حقیقی تلقی می کند.
🔹 به گزارش مرکز مطالعات منطقه ای تابش، محمد رشید رضا در ابتدای این یادداشت خود که در شماره 7 دوره 9 این مجله به طبع رسیده ورود علمای ایران را با توجه به نظریه مهدویت به عرصه مشروطه خواهی شگفت تلقی می کند و در ادامه این امر را با تعبیر «النور الذی هدی علماء فارس الی هذه الجاده القویمه» نتیجه نگاه اجتهادی علمای شیعه دانسته و در ادامه مغایرت مشروطه خواهی با اعتقاد به مهدویت را نفی می کند. https://goo.gl/r73M3F
🔹 رشید رضا در ادامه این یادداشت با طعنه به حکومت سلطان عبدالحمید که مشروطه را در عثمانی لغو کرده بود اشاره می کند که تمام پادشاهان جهان به جز سلطان عبدالحمید مشروطه را به مظفرالدین شاه تبریک گفته اند. وی در استدلالی روان و ساده حکومت مشروطه در ایران را تنها حکومت حقیقی اسلامی تلقی کرده و در تقابل با حاکمیت عثمانی «خردمندان عثمانی» را خوشحال ترین طیف از مشروطه ایرانی می داند.
🔹 وی می نویسد:
✅ خداوند متعال کار مسلمانان را به شوری قرار داده است و بر این مبنا حکم «فردی» که بر مبنای قاعده استبداد برپا شده حکم به غیر ما انزل الله شمرده می شود، پس جایز نیست حاکمیت استبدادی را حاکمیت اسلامی تلقی کرد. اگر حکم شوری در بلاد فارس (ایران) بر وجهی که برقرار است برقرار بماند و سایر حکومت های مسلمان استبدادی باقی بمانند بر ما واجب است که بگوییم بر روی زمین هیچ حکومت اسلامی حقیقی ای جز حکومت (مشروطه) ایران یافت نمی شود. پس بر ما واجب است تأیید و حمایت از آن تا حکم خداوند از زمین محو نشود. بیگمان امر واجب اقامه حکم خدا است نه اقامه حکم کسی که خود را سنی یا غیر سنی تلقی می کند در حالی که مخالف آن است.
✅ لازم به ذکر است که این یادداشت رشید رضا در روزنامه تربیت و مجلس ایران چاپ شد و موجبات اعتراض شمس الدین بیگ سفیر عثمانی در ایران را فراهم کرد. علاء السلطنه که در آن روزگار وزیر خارجه مشروطه بود مطبوعات را در ایران آزاد و اعتراض سفیر عثمانی را بی مورد تلقی کرد.
👈 مرکز مطالعات منطقهای تابش
✅ @TabeshC
چرا ناقد برخی افکار و آثار سيد جواد طباطبایی هستم؟ (1)
من از ناقدان طباطبایی هستم. نقد من ناظر به فقر تاريخی نگری در آثار اوست؛ البته در حوزه ای که در آن تخصص دارم. يعنی آثارش درباره تاريخ انديشه سياسی در اسلام و ايران. به نظرم بخش هایی از آنچه او به عنوان نظريه ايرانشهری ارائه می دهد فاقد پشتوانه تاريخی است و از فقر روشی در بحثی که در اساس بايد با شيوه تاريخی مورد مطالعه قرار گيرد رنج می برد. ايده ايران به مثابه ملت و نسبت آن با انديشه شاهی آرمانی ايرانی را بايد بر اساس منابع اصلی آن شناخت و نه آنچه طباطبایی تحت عنوان تداوم آن در آثار سياستنامه ای می بيند. سياستنامه ها کتاب هایی برای تئوری نظريه سلطنت بودند که با شاهنشاهی ساسانی فرق می کند. علاوه بر اين طباطبایی دوران اسلامی تاريخ ايران را به درستی تحليل نمی کند. تفکيک ميان اسلام و ايران از نقطه نظر فرهنگی و تمدنی درست نيست. به همان اندازه که آيين مزديسنی آيينی ايرانی بود اسلام هم آيين و ديانتی ايرانی شد. سرنوشت دينی و سياسی ساسانيان در اواخر دوران آنان به گونه ای شد که اگر اسلام نمی آمد به احتمال زياد سرنوشت ايران و آيينش با دنيای "روم" گره می خورد و شايد از آن چيزی هم نمی ماند. اسلام ديانتی بود که فضا را برای حفظ ايران و حفظ و گسترش فرهنگی ايران در سرتاسر سرزمينی که با اسلام پيوند داشت، از بخش هایی از چين تا اندلس و جنوب فرانسه فراهم کرد. در اين فضا بود که فرهنگ ايرانی و دين و فلسفه و تفکر و هنر و تمدن آن نو شد و شکوفایی مجدد يافت. اين فقط با دولت عباسی و ورود کاتبان و مستوفيان و بزرگ زادگان ايرانی نبود که ممکن شد، حتی در عصر اموی هم فرهنگ ايرانی راه خود را در لایه های مختلف دينی و تمدنی اسلام باز کرده بود. اگر کسی آشنا با فرهنگ و تمدن اسلامی باشد ترديد نمی کند که اسلام به همان اندازه که ايران اسلامی شد، ديانتی ايرانی شد؛ و اينجا مقصودم جنبه های فرهنگی و تمدنی اين دين است. بخش اعظم ادبيات و آثار فرهنگی و تمدنی اسلام يا ايرانی است و يا متأثر از آن. من از اين به عنوان تاثير ايران و يا خدمات ايران به اسلام تعبير نمی کنم. در واقع آن را خود ايران می دانم. تداومی برای ايران و فرهنگ و تمدنش. به ظاهر به نظر می رسد که ايران تماميت و وحدت ارضی و هويت سرزمينی خود را بعد از سقوط ساسانيان از دست داد اما من با اين نتيجه گيری و يا تعبير مخالفم. درست است که از لحاظ سياسی دولت ساسانی و يا هر دولتی با عنوان دولت ايران در پی سقوط ساسانيان از بين رفت منتهی سرزمين ايران در طول تاريخش قبل از اينکه با نظام های سياسی اش شناخته شود با حقيقت پيوسته ملت ايران و فرهنگ ايرانی اش شناخته می شد و می شود. تداوم فرهنگی ايران شهر هيچگاه در طول دوران اسلامی گسسته نشد. گاهی نام ايران به محاق می رفت اما اعراب و ديگران به خوبی مرز آنچه ايران بود و غير ايران را می شناختند و البته با تعابير مختلف از آن ياد می کردند.
گفتم ايران قبل از هويت سياسی حکومت هايش با هويت سرزمينی اش و با ملت ايرانی اش شناخته می شد و الآن می گويم همان هم پايه ای بود برای تشکيل مجدد دولت ملی ايران در عصر صفوی. اين ممکن نبود الا با استمرار فرهنگی ايران. برخلاف طباطبایی من با تفسيری که کوربن از اسلام ايرانی می کرد مخالفم. بنابر آنچه گفتم اسلام ديانتی برای ايران بود و اصلا دوگانگی در هيچ شکلش در اين ميان معنی ندارد. اسلام متعلق به ايران بود و بخشی از هويتش. ايران منهای اسلام اصلا قابل تصور نيست. به اين معنا که اساس فرهنگی و تمدنی ايران بعد از اسلام همواره آميخته با فرهنگ اسلامی بود و اصلا تفکيک در اين زمينه نه تنها غلط و بل بی فايده و ضد غرض است. غلط بودن تعبير اسلام ايرانی از آن روست که ما درست به همین دلیل هم نمی توانيم از اسلام عربی و يا اسلام مغربی و اسلام اندلسی و اسلام هندی و يا اسلام ترکی سخن بگوییم. اسلام از همان آغاز دوران ظهور فرهنگی و تمدنی اش ديانت ايران شد و اين ديانت به گستره تمام جغرافيای اسلامی در طی سده های متمادی فضا را برای گسترش فرهنگ ايرانی فراهم کرد. تا اسلام هست ايران هست و تا ايران هست اسلام هم هست.
اسلام برای ايران فضایی را ايجاد کرد که فرهنگ ايرانی هم زمان که در خراسان و ماوراء النهر حضور داشت و گسترش می يافت در شام و شمال آفريقا و اندلس و شبه جزيره هم به دليل حضور اسلام توانست گسترش پيدا کند. اين موقعيت ممتازی برای ايران بود. اسلام تمدن کتاب بود و به واسطه کتاب و فرهنگ مکتوب زمينه برای بسط مکتوب فرهنگ ايران پيدا شد. زبان فارسی هم در واقع با زبان و خط عربی و شرايط ويژه خراسان بعد از عصر فتوحات بود که تحول يافت و به زبان مکتوب ارتقا يافت.
«درنگی در تحلیل های نویسندگان خارجی از جنبش مشروطه خواهی ایرانیان»
علیرضا احمدی (روزنامه ایران؛ 14 مردادماه 1397)
@movarekhan
از انقلاب مشروطه و چگونگی تشکیل آن و پیروزی مشروطه خواهان و در ادامه کودتای محمدعلی شاه و رشادت دلیران تبریز و شهامت سرداران گیلان و بختیاریها بهکرات در منابع و مآخذ و نشریات و مقالات متعدد به تفسیر آمده، اما در این نوشتار سعی بر این است که به بررسی بعد دیگری از مشروطیت ایران توجه شود.
مشروطه خواهان و مخالفان استقرار مشروطیت در ایران، نظراتشان را در نوشتههای خود عنوان کردهاند، اما نظرات اروپاییانی که در زمان قاجار در ایران میزیستند میتواند حائز اهمیت بسیاری باشد، آنان به واقعه نزدیک بوده و گزارش ملموستری را میتوانند انتقال دهند، درواقع میتوان نگاه آنان را نگاهی از دریچه بیرونی به مشروطیت دانست و اهمیت نوشتههای آنان در گزارش از دیدگاه و تفکرات عمده عوام و توده مردم از مشروطه است که شاید در نوشتههای نویسندگان ایرانی کمتر بدان توجه شده باشد. در این نوشته سعی شده میزان آگاهی طبقات مختلف اجتماعی مردم ایران از مفهوم مشروطه و مشروطیت در نوشتهها و گزارشهای اروپاییان عهد قاجار مورد بررسی قرار گیرد.
ادوارد براون (1926 - 1862) خاورشناس و ایرانشناس مشهور بریتانیایی است که سال 1267 خورشیدی برای تحقیق و مطالعه راهی ایران شد. وی از طرفداران مشروطه بود و همکاری نزدیکی با مشروطه خواهان داشت. براون در کتاب «انقلاب مشروطیت ایران» به نقل از یک شاهد عینی چنین مینویسد: «پرسشی که برای تمامی مردم مطرح است، این است که شاهد طلوع آزادی در ایران هستیم یا نظارهگر آغاز نمایشی مضحک و اسفبار؟ تصور میکنم بعید باشد مردم صاحب قدرتی واقعی در این مجلس شوند. حکومت مطمئن است مجلس را بهگونهای خواهد ساخت که تنها ابزار تصویب نظرات دربار سلطنت باشد؛ اما من بر آنم که در پایان مردم پیروز خواهند بود. البته ایشان مطلقاً، محتمل بهغیراز تعدادی معدود از سران، از اصول کشورداری بیخبر هستند. آنگاه که در مقر سفارت بریتانیا در تهران بودم، آنها به دیدارم آمده و از کیفیت پیدایش قانون اساسی ما میپرسیدند و آنچنان سادهلوحی بروز میدادند که تقریباً رقتآور بود. ایشان هدف خود را بهروشنی فراروی دارند، اما در مورد شیوه اکتساب آن سخت گیج و سردرگم هستند. بیتردید سنوات بسیار طول خواهد کشید تا این مجلس بتواند بواقع مؤثر افتد
نظر ادوارد براون در پیشگفتار کتاب خود (تاریخ مشروطیت ایران) درباره مشروطه ایران چنین است: «بسیاری از روزنامهنگاران و سایر نویسندگان اروپایی اندیشه یک مجلس ایرانی را به سخره گرفته و همچون بسیاری طوطی صفتان عبارت «اپرای مضحک» را تقریباً در هر یک از صفحات آثار خود تکرار کردهاند. باوجود این، به جرأت میگویم که بهزعم من در مبارزه مردم ایران نسبت به سیاستهای انگلیس خود ما، با آن فقدان اصول راهنمایش، کنفرانسها، ائتلافها و برخوردهای ساختگیاش، عزم راسخ و واقعیت بیشتری وجود داشت. در سراسر مبارزه، ایرانیان آگاهانه برای موجودیت خود بهعنوان یک «ملت» جنگیدهاند و بدین لحاظ حزب مشروطه یا مردمی را بهدرستی میتوان «ملیگرا» نامید. معهذا، با توجه به تعصبات موجود در انگلستان، خاصه در زمان حاضر، این واژه رویهمرفته واژهای خوشایند نیست و بیتردید تأثیر زیادی در خلق تعصب در بخش اعظم عقیده مردم انگلیس علیه موارد اطلاق این واژه داشته است. اکثر مردم تحت تأثیر اسامی هستند تا عقاید؛ تردید ندارم که اکثر طرفداران اتحادیهها و بسیاری از مقامات انگلیسی- مصری یا انگلیسی- هندی تمامی تعصبات را که این واژه در اذهان ایشان برمیانگیزد به ایرانیان بهاصطلاح «ملیگرا» نسبت دادهاند. باوجود این، نکته اصلی که میخواهم بر آن تأکید کنم این است که در ایران آن حزبی که با واژگان گوناگون «ملیگرا»، «مشروطهخواه» و «مردمی» نامیده میشود، اساساً حزبی میهنپرست و خواستار پیشرفت، آزادی، تساهل و برتر از همه استقلال ملی و «ایران برای ایرانی» است»
متن کامل یادداشت: http://iran-newspaper.com/Newspaper/Page/6844/History/10/0
@diarkoo
نقش زنان در انقلاب مشروطه
تاریخ و دانشنامه شمال ایران
@diarkoo
از نخستین متن های زنانه در عصر ناصری:
بی بی خانم استرآبادی در پاسخ به ”تادیب النسوان“ در رساله خود می نویسد:
“ چون انواع و اقسام از خواص و عوام، زن و مرد، خوب و بد، هر دو می باشند، صفات حمیده و رذیله، از همه و همه مشاهده می شود... . اگر باید تربیت بشوند، همه باید بشوند.... تربیت هم موقوی به تمام قوانین تمدن، تدین، ملتیه، و دولتیه، شرعیه و عرفیه، کشوریه و لشکریه می باشد.“
(معایب الرجال، ص ۴۶. )
در دوره ای که به مشروطیت منجر شد، میرزاعبدالله خان هم در رساله ”تربیت البنات“، حفظ نوع بشر و تربیت اطفال را در گرو آموزش و پرورش زنان می داند و کفالت امور خانواده را به دست زنان دانش آموخته می سپارد...
مسئله زنان به حدی دارای اهمیت بود که روزنامه های حبل المتین ـ جدید ـ ایران ـ مساوات و... که از روزنامه های مترقی و پیشرفته فارسی زبان منتشره در هند و ایران بودند، در بیشتر مقالات مستقل به طرح آموزش و پرورش زنان ودستیابی آنان به حقوق اجتماعی و سیاسی اهتمام داشته اند.
با این پیش زمینه های فرهنگی، در جریان رویداد مشروطیت، زنان ایرانی هم در عرصه های سیاسی و اجتماعی وارد و به دفاع از بنیانهای مشروطیت و حقوق انسانی خود پرداختند.
تشکیل انجمن های زنانه ـ حضور در انجمن ها و گردهمایی های مشروطه خواهان ـ دایر کردن کلاسهای آموزشی و..از جمله اقداماتی بودند که حکایت از نقش زنان در جنبش مشروطیت دارند.
@diarkoo
ژانت آفاری به نقل مورخان مشروطه در بحث از نقش فعال زنان در جنبش با اشاره به موردی قابل توجه می نویسد:
”یکی از نخستین هشدارها به شاه را عمه جهانگیرخان شیرازی، سردبیر آتی صوراسرافیل داد.
وقتی مظفرالدین شاه از کالسکه اش پیاده شد، این زن حلقه محافظان را کنار زد و نامه ای به دست شاه داد.
این هشداری بود از جانب کمیته انقلابی تهران مبنی بر اینکه اگر شاه مجلس نمایندگان ملت برای بسط عدالت همچون کلیه ملل متمدن جهان را تشکیل ندهد، به قتل خواهد رسید.
منزل این زن وعده گاه و مخفیگاه مشروطه خواهان رادیکال در سال های انقلاب بود.“
( انقلاب مشروطه ایران، ص ۶۸۴ . )
از دیگر عرصه هایی که حکایتگرحضور سیاسی زنان ایرانی در عصر مشروطیت بود، فعالیت گسترده و همدلانه آنان در طرح تاسیس بانک ملی ایران بود و دیگری در جریان تحریم ملی گرایانه
منسوجات خارجی بود که این هر دو فعالیت، نشانی از جنبه های ملی گرایانه و میهنی مشروطیت را بر خود داشت.
اسناد و روایات آن دوره در جریان تاسیس بانک ملی از نقش سازنده و تهیج کننده زنان برای جمع آوری وجوهات اولیه سرمایه بانک سخن گفته اند.
در میان صورت مذاکرات مجلس اول
که اساسنامه تاسیس بانک ملی مطرح شد، از کمکهای داوطلبانه ای سخن به میان آمده که زنان ایرانی در راه اندازی آن بانک از خود نشان داده اند.
@diarkoo
ادوارد براون از زنانی نوشته که برای همیاری درجمع آوری اولیه سرمایه بانک ملی ، جواهرات خود را فروخته و وجه نقد آن را برای نمایندگان پارلمان فرستاده بودند و روزنامه مجلس ، در گزارش آبان ماه ۴۸۸۱ خورشیدی ، از بیوه زنانی
سخن رانده که ”گوشواره و دستنبد خود را برای ادای قرض دولت و تاسیس بانک داخله حاضر کرده هر یک می خواهند که در این باب بر دیگران سبقت گیرند.“
( روزنامه مجلس، شماره۸ ،ص ۶ ،۴ آذر .۴۸۸۱)
درجریان تحریم منسوجات خارجی هم گزارشاتی از سازماندهی زنان در آثار تاریخی و متن های مشروطه پژوهی روایت شده و در اعلامیهای که روزنامه مجلس چاپ کرده ، آمده است که ”در تبریز زنان اجتماعاتی برای تحریم برگزار کردند و دیگران را تشویق کردند که ”در صورت امکان مدتی به همان البسه قدیم که دارند قناعت“ کنند، به این امید که کشور به زودی منسوجات خودش را تولید می کند.“
( منبع: انقلاب مشروطه ایران، ص ۸۸۴ .)
🇯🇴🇮🇳 🔰
تاریخ و دانشنامه شمال ایران @diarkoo
براندازان ايران ستيز وابسته و خواب های آشفته
براندازان ايران ستيز خواب های آشفته زياد می بينند. يکی اينکه گمان می کنند اسلام و تشيع آينده ای در ايران ندارد. يکيشان را ديدم به تازگی نوشته ايران هيچ آينده ای در اسلام ندارد. خيلی مضحک است. دست کم اگر 2500 سال تاريخ ايران از دوران هخامنشی را در نظر بگيريم حدود 1400 سال آن متعلق به دوران اسلامی است. در مقايسه با تاريخ پيشا اسلامی هر دانشجوی تاريخ می داند که بخش بسيار مهم از تاريخ تمدنی و فرهنگی و سياسی ايران متعلق به همين دوره اسلامی ايران است. عامل پايداری ايران در برابر حمله مغولان همين اسلام بود و عامل پايداری ايران در برابر سلطنت عثمانی، عناصر ملی و دينی حاکم بر دولت ملی و شيعی صفوی بود. مشروطيت ايران هم بدون فتوا و حمايت مرجعيت شيعه سامان نمی گرفت. دوران دفاع مقدس در برابر تجاوز صدام جنايتکار هم با رشادت هایی که ريشه در حس ملی و دينی و مذهبی داشت شکل گرفت و مانع از دست رفتن بخشی از خاک ميهن شد.
نه عزيز؛ اسلام و تشيع از جمله عوامل مهم هويت ملی و فرهنگی ايران است. اسلام در اين کشور عاريتی نيست. زبان و ادبيات و فرهنگ و شعر و نثر و دانش و سنت های ملی اين کشور با اسلام پيوند خورده. کار اين حکومت و آن حکومت هم نيست. ريشه اش به هزار و چهار صد سال پيش می رسد. اين اسلام و دامنه گسترده آن از مرز چين تا جنوب اروپا بود که موجب شد برای قرن ها فرهنگ ايرانی با بهره گيری از امکانات تمدنی و دينی اسلام در سرتاسر سرزمين مسلمانان به انحای مختلف گسترش يابد و بر تمدن های ملل ديگر مسلمان تأثيرات درازدامن بگذارد و خود تبديل به يک فرهنگ جهانی شود. کمی تاريخ بخوانيد. ادبيات بخوانيد.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com