قناة

کتابخانه امام حسین عليه السلام

کتابخانه امام حسین عليه السلام
835
عددالاعضاء
8,322
Links
9,464
Files
2,220
Videos
15,627
Photo
وصف القناة
✅ کانال کتابخانه تخصصی امام حسین عليه السلام لینک: https://t.me/+QN7b2Yvid2Dwu0Co ♦️بازفرست یا بازنشر مطالبِ کانال‌ها، به معنی تایید و موافقت یا رد و مخالفت نیست!
Forwarded From مباهله قرن21
💢زیارت امام حسین(ع) هم حرام، هم واجب، هم مستحب....

🔹 چیزی در یک زمان حلال است و در زمان دیگر حرام؛ در یک زمان واجب است در زمان دیگر مستحب. از اینجا شما می‌فهمید چرا اخبار ما متعارض است. مثالی عرض می‌کنم که آن را از عالم بزرگ مرحوم آقا میرزا مهدی اصفهانی- که در مشهد بود- دارم.

🔹 مثلاً شما می‌بینید که از امام سؤال می‌کنند که زیارت امام حسین(ع) چطور است؟ می‌فرماید: مستحب است. از یک امام دیگر یا از همان امام در زمان دیگر همین سؤال را کرده‌اند؛ گفته‌اند واجب است. باز ممکن است یک وقت دیگری سؤال کرده باشند و امام اساساً بی‌تفاوتی نشان داده باشند: حالا ضرورتی ندارد، می‌خواهی برو، می‌خواهی نرو.

🔹 یک آدم ساده می‌گوید: جوابهای متناقض داده‌اند! ولی این تعارض نیست. اینها در شرایط مختلف بیان شده است. گاهی در یک شرایط عادی بوده است. بدیهی است که خود زیارت قبر پیغمبر(ص) و امام و حتی همه اولیاء و انبیاء از باب اینکه خاطره آنها را تجدید می‌کند، یک عامل تربیتی است و فی حد ذاته یک مستحب است.

🔹 ولی همین مستحب یک وقت حرام می‌شود، یک وقت واجب. مثلًا در شرایط زمان متوکل قرار می‌گیرید که سختگیری بسیار شدید است، توطئه است که رسم زیارت امام حسین(ع) باید ور بیفتد. اینجا ائمه(ع) تشخیص می‌دهند که باید با این کار مبارزه کرد و یک مسئله‌ جدید پیش می‌آید: مبارزه با طرح خلیفه وقت. در اینجا دستور می‌دهند: واجب است، واقعاً هم واجب بوده است. [این بحث متاسفانه در آخر جلسه مطرح شده و توضیح حالتی که زیارت حرام می‌شود ضبط نشده است.]

📚 استاد مطهری، اسلام و نیازهای زمان، ج۲، ص۲۳(با تلخیص).

#مباهله_قرن_21
@mobahelegharne21
شفاء_الصدور_فی_شرح_زيارة_العاشور_6032653666018657933.pdf
Forwarded From پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
#یادداشت
حجت الاسلام والمسلمین حمیدرضا مطهری: واقعه تاریخی مباهله اگر هم سطح با واقعه غدیر نباشد از واقعه غدیر کم اهمیت تر نیست و نشان دهنده جایگاه اهل بیت(ع) به ویژه حضرت امیرالمؤمنین(ع) است که به منزله جان پیامبر(ص) معرفی شده است...
👉 https://b2n.ir/459884
Forwarded From پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
روز مباهله، روز پرده برداری و آشکار ساختن عظمت و فضایل اهل بیت(علیهم السلام) بود.
Forwarded From پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
🎥بیانات مهم آیت الله جوادی آملی در رابطه با روز #مباهله

💐نشر حداکثری....
Forwarded From استاد محمّد هادی یوسفی غروی
♦️ قتل عُمر بن خطاب در ماه ذي‌الحجة بوده است، نه ربیع‌الأول؛

تاریخ قتل عُمر بن خطاب در تمام منابع تاریخی -اعم از شیعه و سنی- بدون استثناء در ماه ذی‌الحجه و در روزهای آخر این ماه گفته شده است.
اختلاف اقوال در تعیین دقیق روز است؛ روز زخمی شدن و روز فوتش.
خنجر خوردنش را اکثر قریب به اتفاق مورخان و تقریباً به اجماع، در بامداد روز چهارشنبه ٢٦ ذی‌الحجه سال ٢٣ق گفته‌اند.
و فوتش را اغلب سه روز پس از زخمی شدنش دانسته‌اند.

شروع خلافت عثمان را نیز همگی در ابتدای ماه محرّم گفته‌اند.

بهرحال شهرت جرح و قتل عُمر بن خطاب در ماه ربیع‌الأول، پایه و استنادی علمی ندارد و بر خلاف اجماع مورخان و لذا فاقد اعتبار است.

📚 موسوعة التاريخ الإسلامي ٤: ٢٩٩ و ٣٠٠.

ــــــــــــــــــــ
❖ جهت تسهیل مراجعه به منابع، عنوان برخی منابع کهن و نیز برخی منابع میانی و متأخر که به ذکر تاریخ قتل عمر بن خطاب یا تاریخ شروع خلافت عثمان پرداخته‌اند در پی آمده است:
- الطبقات الكبرى (ابن سعد، ٢٣٠ق)، ج٣، ص٣٦٤ و ٣٦٥؛
- تاریخ خليفة بن خياط (٢٤٠ق)، ص١٠٩؛
- التاريخ الصغير (بخاري، ٢٥٦ق)، ج١، ص٧٥؛
- أنساب الأشراف (بلاذري، ٢٧٩ق)، ج١٠، ص٤٣٩؛
- تاريخ اليعقوبي (٢٨٤ق)، ج٢، ص١٥٩؛
- المعجم الكبير (طبراني، ٣٠٦ق)، ج١، ص٧٠، ح٧٢، ٧٣ و ٧٤؛
- تاريخ الطبري (٣١٠ق)، ج٣، ص٢٦٥ و ٢٦٦؛
- همان، ج٤، ص١٩٣؛
- التنبیه والإشراف (معسودي، ٣٤٦ق)، ص٢٥٠ و ٢٥٣؛
- مروج الذّهب (مسعودي، ٣٤٦ق)، ج٢، ص٣٠٤ و ٣٣١؛
- مسار الشيعة (شيخ مفيد، ٤١٣ق)، ص٢٣؛
- الإستيعاب (ابن عبد البر، ٤٦٣ق)، ج٣، ص١١٥٢؛
- تاريخ مدينة دمشق (ابن عساكر، ٥٧١ق)، ج٤٤، ص٤٦٤ و ٤٦٧؛
- الكامل في التاريخ (ابن أثير، ٦٣٠ق)، ج٣، ص٥٢؛
- وفيات الأعيان (ابن خلكان، ٦٨١ق)، ج٣، ص٤٣٩؛
- العدد القوية لدفع المخاوف اليومية (علي بن يوسف حلي(برادر علامه حلي)، حدود ٧٠٥ق)، ص٣٢٨؛
- الوافي بالوفيات (صفدي، ٧٦٤ق)، ج٢٢، ص٣٠٤؛
- البداية والنهاية (ابن كثير، ٧٧٤ق)، ج٧، ص١٥٥ و ١٥٦؛
- مجمع الزوائد (هيثمي، ٨٠٧ق)، ج٩، ص٧٩؛
- فتح الباري (ابن حجر عسقلاني، ٨٥٢ق)، ج٩، ص١٥؛
- المصباح (جُنة الأمان الواقية وجَنة الإيمان الباقية) (شيخ إبراهيم كفعمي،٩٠٥ق)، ص٥١١ و ٥١٥؛
- بحار الأنوار (علامه مجلسي، ١١١١ق)، ج٥٥، ص٣٧٢؛
- الكُنى والألقاب (شيخ عباس قمي، ١٣٥٩ق)، ج٣، ص١٦٧؛
- مستدرك سفينة البحار (شيخ علي نمازي شاهرودي، ١٤٠٥ق)، ج٢، ص٢١٦.

@Yusufi_Gharawi
✅قصد قربت و نیت خالص معیار قبولی و ارزش اعمال و افعال بویژه در عزاداری امام حسین علیه السلام است

مرحوم سید علی اکبر کوثری روضه خوان امام خمینی (ره )میگه بعد از اتمام جلسه اومدم از دربمسجد بیام بیرون یکی از دختر بچه های محله اومد جلوم و گفت اقای کوثری برای ماهم روضه میخونی؟
گفتم: دخترم روز عاشوراست و من تا شب مجالس مختلفی وعده کردم و چون قول دادم باید عجله کنم که تاخیری در حضورم نداشته باشم. میگه هر چه اصرار کرده توجهی نکردم تا عبای منو گرفت و با چشمان گریان گفت مگه ما دل نداریم!؟
 چه فرقی بین مجلس ما و بزرگترها هست؟
میگه پیش خودم گفتم دل این کودک رو نشکنم و قبول کردم و به دنبالش باعجله رفتم تا رسیدیم. حسینیه ی کوچک و محقری بود که به اندازه سه تا چهار نفر بچه بیشتر داخلش جا نمیشدند.
 سر خم کردم و  وارد حسینیه ی کوچک روی خاکهای محله نشستم و بچه های قد و نیم قد روی خاک دور و اطرافم نشستند. سلامی محضر ارباب عالم حضرت سیدالشهدا عرضه کردم
السلام علیک یاابا عبدالله...
دو جمله روضه خوندم و یک بیت شعر  از آب هم مضایقه کردند کوفیان...
دعایی کردم و اومدم بلند بشم باعجله برم که یکی از بچه ها گفت تا چای روضه رو نخوری امکان نداره بزاریم بری ؛ رفت و تو یکی از استکانهای پلاستیکی بچه گانشون برام چای ریخت، چایی سرد که رنگ خوبی هم نداشت ، با بی میلی و اکراه استکان رو آوردم بالا و برای اینکه بچه ها ناراحت نشن بی سر و صدا از پشت سر ریختم روی زمین و بلند شدم و رفتم...
شام عاشورا (شب شام غریبان امام حسین) خسته و کوفته اومدم منزل و از شدت خستگی فورا به خواب رفتم.
وجود نازنین حضرت زهرا، صدیقه ی کبری در عالم رویا بالای سرم آمدند طوری که متوجه حضور ایشان شدم
 به من فرمود؛ آسید علی اکبر مجالس روضه ی امروز قبول نیست. گفتم چرا خانوم جان فرمود؛
نیتت خالص برای ما نبود. برای احترام به صاحبان مجالس و نیات دیگری روضه خواندی فقط یک مجلس بود که از تو قبول شد و ما خودمون در اونجا حضور داشتیم، و اون روضه ای بود که برای اون چند تا بچه ی کوچک دور از ریا و خالص گوشه ی محله خواندی....
 آسید علی اکبر ما از تو گله و خورده ای داریم!
گفتم جانم خانوم، بفرمایید چه خطایی ازم سر زده؟
خانوم حضرت زهرا با اشاره فرمودند اون چای من با دست خودم ریخته بودم چرا روی زمین ریختی!!؟
میگه از خواب بیدار شدم و از ان روز فهمیدم که توجه و عنایت اونها به مجالس بااخلاص و بی ریاست و بعد از اون هر مجلس کوچک و بی بضاعتی بود قبول میکردم و اندک صله و پاکتی که از اونها عاید و حاصلم میشد برکتی فراوان داشت و برای همه ی گرفتاری ها و مخارجم کافی بود.
بنازم به بزم محبت که در آن
 گدایی و شاهی برابر نشیند...

#ما_را_به_محرم_برسانید_فقط
 
منبع؛پپبرگرفته از خاطرات مرحوم کوثری
❇️@mshohda
.
*🔴🔹خاطره ای زیبا از دکتر زرین کوب*

🔹روز عاشورا بود و در مراسمی بهمین مناسبت به عنوان سخنران دعوت داشتم ، مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل کرده و به اصطلاح روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی، نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و عکسم را روی آن زده بودن انداختم و وارد مسجد شده و در گوشه ای نشستم.

[https://chat.whatsapp.com/L5xOlhO

🔹دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی ام می گشتم .. موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند ، برای همین نمی خواستم، فعلا کسی متوجه حضورم بشود، هرچه بیشتر فکر می کردم ، کمتر به نتیجه می رسیدم ، ذهنم واقعا مغشوش شده بود که پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته افکارم را پاره کرد :

🔹ببخشید شما استاد زرین کوب هستید ؟
🔹گفتم : استاد که چه عرض کنم، ولی زرین کوب هستم
🔹خوشحال شد، شروع کرد به شرح این که چقدر دوست داشته، بنده را از نزدیک ببیند، همین طور که صحبت میکرد، دقیق نگاهش می کردم، این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد ؟ چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد ؟

🔹پیرمردی روستایی با چهره ای چین خورده و آفتاب سوخته، متین و سنگین، اما باوقار

🔹می گفت مکتب رفته و عم جزء خوانده و در اوقات بیکاری یا قرآن میخواند یا غزل حافظ و شروع به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه و چه زیبا غزل حافظ را میخواند
🔹پرسیدم : حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید ؟
🔹گفت : سؤالی داشتم و سپس پرسید : شما به فال حافظ اعتقاد دارید ؟
🔹گفتم : خب بله ، صددرصد ... گفت : ولی من اعتقاد ندارم !
🔹پرسیدم : من چه کاری میتونم انجام بدم ؟ از من چه خدمتی بر میاد ؟
💥( عاشق مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت می بردم )

🔹گفت : خیلی دوست دارم معتقد شوم، یک زحمتی برای من می کشید ؟
🔹گفتم : اگر از دستم بر بیاد، حتما ، چرا که نه
🔹گفت : یک فال برام بگیر
🔹گفتم ولی من دیوان حافظ پیشم نیست
🔹بلافاصله دیوانی کوچک از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت : بفرما
🔹مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم، نیت کنید
🔹فاتحه ای زیر لب خواند و گفت : برای خودم نمیخوام، میخوام ببینم حافظ در مورد امروز ( روز عاشورا ) چی می گه ؟؟
🔹برای لحظه ای کپ کردم و مردد در گرفتن فال
🔹حافظ ...عاشورا ، اگه جواب نداد چی ؟ عشق و علاقه این مرد به حافظ چی ؟
🔹با وجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم، غزلی به ذهنم نرسید که به طور ویژه به این موضوعات پرداخته باشد

🔹متوجه تردیدم شد، گفت : چی شد استاد ؟ گفتم : هیچی، الان

🔹چشمان را بستم و فاتحه ای قرائت و به شاخه نباتش قسمش دادم و صفحه ای را باز کردم :

💥زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
💥گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت

💥بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
💥یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت

💥رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس
💥گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت

💥در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
💥سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت

💥چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی
💥جانا روا نباشد خونریز را حمایت

💥در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
💥از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت

💥از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
💥زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت

💥ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم
💥یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت

💥این راه را نهایت صورت کجا توان بست
💥کش صد هزار منزل بیش است در بدایت

💥هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
💥جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت

💥عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
💥قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت

🔹خدای من این غزل موضوعش امام حسین و وقایع روز و شب یازدهم نیست، پس چیست ؟ سالها خود را حافظ پژوه می دانستم و هیچ وقت حتی یک بار هم به این غزل، از این زاویه نگاه نکرده بودم، این غزل ویژه برا همین مناسبت سروده شده !

🔹بیت اولش را خواندم از بیت دوم این مرد شروع به زمزمه کردن با من کرد و از حفظ با من همخوانی و گریه میکرد، طوری که تمام بدنش میلرزید انگار روضه می خواندم و او هم پای روضه ی من بود .

🔹متوجه شدم عده ای دارند مارا تماشا میکنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فرا خواند و عذرخواه که متوجه حضورم نشده ، حالا دیگر میدانستم سخنان خود را چگونه آغاز کنم .

🔹بلند شدم، دستم را گرفت و می خواست ببوسد که مانع شدم، خم شدم، دستش را به نشانه ادب بوسیدم .

🔹گفت معتقد شدم، معتقد بووودم، ایمان پیدا کردم استاد، گریه امانش نمی داد !

🔹آن روز من روضه خوان امام شهید شدم و کسانی پای روضه من گریه کردند که پای هیچ روضه ای به قول خودشان گریه نکرده بودند .

🔹پیشنهاد میکنم هر وقت حال خوشی داشتید، این غزل را بخوانید.


•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•

*🇮🇷ایران نیوز🇮🇷*

https://chat.whatsapp.com/L5xOlhO
Forwarded From إليك كتابي
Forwarded From إليك كتابي