?? بهار و نقد ادبی ??
محمدتقی بهار ( زاده ۱۶ آبان ۱۲۶۵ مشهد — درگذشته ۲ اردیبهشت ۱۳۳۰ تهران ) فرزند محمدکاظم صبوری، ملک الشعرای آستان رضوی مشهد است. مظفرالدین شاه لقب «ملک الشعرا» را پس از مرگ پدر به فرزند هجده ساله اش محمدتقی که استعداد شاعری درخشانی داشت، بخشید. محمدتقی تخلص «بهار» را از دوست شاعرِ پدرش میرزا نصرالله بهار شیروانی گرفت.
بهار گذشته از شاعری در حوزۀ تحقیق و نقد ادبی جدید ایران سهمی مهم دارد. آراء انتقادی او دربارۀ شعر و نثر فارسی از آنجا که از افراط منتقدان پیش و پس از خود، در جهت گیری کهنه و نو، دور مانده شاید محافظه کارانه به نظر آید، با این همه از واقع بینی برکنار نیست. نظریات انتقادی بهار در ادبیات به علت وابستگی به سنت ها و باورهای گذشته از یک سو و گرایش های تجدد خواهانۀ حاصل از نهضت مشروطۀ ایران و آشنایی با مفاهیم جدید مدنیت غربی از سوی دیگر میان سنت و تجدد در نوسان است و از این روست که او به تجدد ادبی آرام و معتدل باور دارد.
در کتاب «محمدتقی بهار و نقد ادبی» اثر ایرج پارسی نژاد از سهم بزرگ بهار در تاریخ نقد شعر و نثر و تحقیقات ادبی ایران، تحلیلی انتقادی شده و میراث وی مورد بررسی قرار گرفته است.
این کتاب در ده فصل نگاشته شده است: بهار و نقد ادبی، بهار و ادبیات اروپا، مجلۀ دانشکده، بهار و تجدد، تاثیر محیط و جامعه بر ادبیات، نقد نثر فارسی، سبک شناسی، مناظرۀ بهار، نقدهای پراکنده و شرح حال فردوسی از روی شاهنامه.
پارسی نژاد، ایرج، بهار و نقد ادبی. تهران: سخن، 1389. 288ص.
@Ketabpazhohi
یک دانش مشهدی هم داریم، که جناب قهرمان دیوانشو تصحیح کرده، صاحب این بیت معروف: تاک را سیراب کن ای ابر نیسان در بهار/قطره تا مِی می تواند شد چرا گوهر شدن...
نقاب کشف کن که زمین و آسمان را منور کنی، این عالم عناصر را فردوس انور کن
✅ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ ...
ای گردانندهٔ دلها و حالها و سالها، در تقارن اعیاد شعبانیه و طراوت بهار
حال همه دوستانم، نیکو کن.
نهم فروردین میلاد آخرین سفیر نجات بخش توست .
ای خدای گل و بلبل به زیبایی چهچه قناریهایت
کار را تمام کن
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی!
ای دادار بهاران دل دوستان امیرالمؤمنین (ع) را بهاری کن
صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن....
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
بهاری باشید عیدتان مبارک.💐
🆔 @manuscript
شیخنا باور کنید بنده همه این ها را قبول دارم 😊
امروز زندگی را آغاز کن!
امروز مخاطره کن!
امروز کاری کن!
نگذار که به آرامی بمیری!
شادی را فراموش نکن
#پابلو_نرودا
@litera9
@literature9
روایت "پروانه بهار" از تبعید پدرش
#ملک_الشعرای_بهار به اصفهان در سال ۱۳۱۲ و مهربانی اصفهانیها در حق بهار.
بهار پس از بازگشت تصنیف "به اصفهان رو" را سرود.
تقارن بهار طبیعت و بهار قرآن و معرفت را همزمان با حضور دانشجویان در دانشگاه را با آرزوی سلامتی و موفقیت برای کلیه هموطنان گرامی تبریک و تهنیت عرض می کنیم.
جامی می فرماید: طلب را نمی گویم انکار کن // طلب کن و لیکن بهنجار کن
عشق من پاییز آمد مثل پار
باز هم ما بازماندیم از بهار
احتراق لاله را دیدیم ما
گل دمید و خون نجوشیدیم ما
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
یاس بوی مهربانی میدهد
عطر دوران جوانی میدهد
یاسها یادآور پروانهاند
یاسها پیغمبران خانهاند
یاس در هر جا نوید آشتیست
یاس دامان سپید آشتیست
در شبان ما كه شد خورشید؟ یاس
بر لبان ما كه میخندید؟ یاس
یاس یك شب را گل ایوان ماست
یاس تنها یك سحر مهمان ماست
بعد روی صبح پرپر میشود
راهی شبهای دیگر میشود
یاس مثل عطر پاك نیت است
یاس استنشاق معصومیت است
یاس را آیینهها رو كردهاند
یاس را پیغمبران بو كردهاند
یاس بوی حوض كوثر میدهد
عطر اخلاق پیمبر میدهد
حضرت زهرا دلش از یاس بود
دانههای اشكش از الماس بود
داغ عطر یاس زهرا زیر ماه
میچكانید اشك حیدر را به راه
عشق معصوم علی یاس است و بس
چشم او یك چشمه الماس است و بس
اشك میریزد علی مانند رود
بر تن زهرا گل یاس كبود
گریه آری گریه چون ابر چمن
بر كبود یاس و سرخ نسترن
گریه كن حیدر كه مقصد مشكل است
این جدایی از محمد مشكل است
گریه كن زیرا كه دخت آفتاب
بیخبر باید بخوابد در تراب
این دل یاس است و روح یاسمین
این امانت را امین باش ای زمین
نیمهشب دزدانه باید در مغاك
ریخت بر روی گل خورشید خاك
یاس خوشبوی محمد داغ دید
صد فدك زخم از گل این باغ دید
مدفن این ناله غیر از چاه نیست
جز دو كس از قبر او آگاه نیست
گریه بر فرق عدالت كن كه فاق
میشود از زهر شمشیر نفاق
گریه بر طشت حسن كن تا سحر
كه پر است از لخته خون جگر
گریه كن چون ابر بارانی به چاه
بر حسین تشنهلب در قتلگاه
خاندانت را به غارت میبرند
دخترانت را اسارت میبرند
گریه بر بیدستی احساس كن
گریه بر طفلان بیعباس كن
باز كن حیدر تو شط اشك را
تا نگیرد با خجالت مشك را
گریه كن بر آن یتیمانی كه شام
با تو میخوردند در اشك مدام
گریه كن چون گریه ابر بهار
گریه كن بر روی گلهای مزار
مثل نوزادان كه مادرمردهاند
مثل طفلانی كه آتش خوردهاند
گریه كن در زیر تابوت روان
گریه كن بر نسترنهای جوان
گریه كن زیرا كه گلها دیدهاند
یاسهای مهربان كوچیدهاند
گریه كن زیرا كه شبنم فانی است
هر گلی در معرض ویرانی است
ما سر خود را اسیری میبریم
ما جوانی را به پیری میبریم
زیر گورستانی از برگ رزان
من بهاری مرده دارم ای خزان
زخم آن گل در تن من چاك شد
آن بهار مرده در من خاك شد
ای بهار گریه بار نا امید
ای گل مأیوس من یاس سپید
مرحوم احمد عزیزی
عشق من پاییز آمد مثل پار
باز هم ما بازماندیم از بهار
احتراق لاله را دیدیم ما
گل دمید و خون نجوشیدیم ما
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
یاس بوی مهربانی میدهد
عطر دوران جوانی میدهد
یاسها یادآور پروانهاند
یاسها پیغمبران خانهاند
یاس در هر جا نوید آشتیست
یاس دامان سپید آشتیست
در شبان ما كه شد خورشید؟ یاس
بر لبان ما كه میخندید؟ یاس
یاس یك شب را گل ایوان ماست
یاس تنها یك سحر مهمان ماست
بعد روی صبح پرپر میشود
راهی شبهای دیگر میشود
یاس مثل عطر پاك نیت است
یاس استنشاق معصومیت است
یاس را آیینهها رو كردهاند
یاس را پیغمبران بو كردهاند
یاس بوی حوض كوثر میدهد
عطر اخلاق پیمبر میدهد
حضرت زهرا دلش از یاس بود
دانههای اشكش از الماس بود
داغ عطر یاس زهرا زیر ماه
میچكانید اشك حیدر را به راه
عشق معصوم علی یاس است و بس
چشم او یك چشمه الماس است و بس
اشك میریزد علی مانند رود
بر تن زهرا گل یاس كبود
گریه آری گریه چون ابر چمن
بر كبود یاس و سرخ نسترن
گریه كن حیدر كه مقصد مشكل است
این جدایی از محمد مشكل است
گریه كن زیرا كه دخت آفتاب
بیخبر باید بخوابد در تراب
این دل یاس است و روح یاسمین
این امانت را امین باش ای زمین
نیمهشب دزدانه باید در مغاك
ریخت بر روی گل خورشید خاك
یاس خوشبوی محمد داغ دید
صد فدك زخم از گل این باغ دید
مدفن این ناله غیر از چاه نیست
جز دو كس از قبر او آگاه نیست
گریه بر فرق عدالت كن كه فاق
میشود از زهر شمشیر نفاق
گریه بر طشت حسن كن تا سحر
كه پر است از لخته خون جگر
گریه كن چون ابر بارانی به چاه
بر حسین تشنهلب در قتلگاه
خاندانت را به غارت میبرند
دخترانت را اسارت میبرند
گریه بر بیدستی احساس كن
گریه بر طفلان بیعباس كن
باز كن حیدر تو شط اشك را
تا نگیرد با خجالت مشك را
گریه كن بر آن یتیمانی كه شام
با تو میخوردند در اشك مدام
گریه كن چون گریه ابر بهار
گریه كن بر روی گلهای مزار
مثل نوزادان كه مادرمردهاند
مثل طفلانی كه آتش خوردهاند
گریه كن در زیر تابوت روان
گریه كن بر نسترنهای جوان
گریه كن زیرا كه گلها دیدهاند
یاسهای مهربان كوچیدهاند
گریه كن زیرا كه شبنم فانی است
هر گلی در معرض ویرانی است
ما سر خود را اسیری میبریم
ما جوانی را به پیری میبریم
زیر گورستانی از برگ رزان
من بهاری مرده دارم ای خزان
زخم آن گل در تن من چاك شد
آن بهار مرده در من خاك شد
ای بهار گریه بار نا امید
ای گل مأیوس من یاس سپید
مرحوم احمد عزیزی
طوری زندگی کن که اگر کسی از تو بد گفت دیگران باور نکنند!
@yortchi_bosjin_pdf
کتاب صوتی تقویت حافظه
چگونه اضطراب را در خود ریشه کن کنیم
#روانشناسی
#روش_شناسی
#موفقیت
⬇️⬇️
🎧صوت و PDF کتاب ارزشمند زنها مردها را از دست میدهند چرا؟ (کتابی علمی و مفید در شرح رفتارها و باورهای نادرست زنانی که در طول روابط خود مدام نگران از دست دادن مرد و تنها شدن هستند)
جس مک کان
فایل صوتی کتاب رو از حالت زیپ خارج کنید
بسیار عالی و کاربردی حتما بخونید.
#روانشناسی
#روش_شناسی
#باور_نادرست
#شرح_رفتار_نادرست
#صوتی
تست روانشناسی
🔸کدام در را باز میکنی؟؟
🚪شماره1
🚪شماره2
🚪شماره3
🚪شماره4
🚪شماره5
🚪شماره6
🚪شماره7
🚪شماره8
روانشناسی دکتر انوشه
💥 اسرائیل، نابودی خود را باور کند !
#آخرالزمان
@danyalshafa
کسی که این داستان را درست کرد خیلی آدم ناشیی بود . و تعجب است از کسانی که اینها را باور می کنند .
در توطئه دشمن هیچ شکی نیست ولی هر حرفی را هم که نباید باور کرد .
با سلام، در چندین نسخه دست نوشته مرحوم بهار را دیده بودم، دست نوشته مرحوم نفیسی، مرحوم فرخ و مرحوم همایونفرخ، بیانی، معمولاً در نسخههای دست نویس دیده میشوند، به همین خاطر حدس زدم، چون قبلاً شبیه این دست نویس را در کتابی که مرحوم بهار داشتند و یکی از شاعران از مرحوم بهار این کتاب را دزدیده بودند و مرحوم بهار دوباره کتاب را خریداری کرده بودند، عین همین مطلب در صفحاتی آغازین دیوان ثبت شده بود.
اگر گزینه ی یک را پذیرفته اید ، ظاهرا برای
حفظ وحدت معیار ، مصراع آخر تصویر را
باید چنین بخوانید:
" بهار گلشن دل ها ز داغش"
وگزینه ی "بهار گلشن دل بارِ داغش " را
کنار بگذارید. والله اعلم.
این بیت ملکالشعرای بهار چقدر زیباست (۱):
تا توانی دفعِ غم از خاطرِِ غمناک کن
در جهان گریاندن آسان است، اشکی پاک کن
نقل کردهاند که جناب آقای دعایی این بیت را زیاد زمزمه میکرد.
(۱). سایت "گنجور.نت"، بخش ملکالشعرای بهار، غزلیات، شمارهی ۸۶.
t.me/mkamalian1964/2083
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com