نظریه بیگانگی مارکس
نویسنده: استفان مزاروش
مترجم: حسن شمسآوری، کاظم فیروزمند
مفهوم 'بیگانگی یا از خود بیگانگی 'انسان در وجوه متفاوت آن, بیگانگی از خود, بیگانگی از طبیعت و بیگانگی از انسانها ;از مفاهیم کانونی نظریات کارل مارکس, ( 1818ـ 1883م) فیلسوف اقتصاددان و جامعهشناس آلمانی است, که البته در اندیشه سیاسی و فلسفی پیش از او نیز سابقه شایان توجهی داشته است .بدنه اصلی دیدگاههای مارکس در این مورد در 'دست نوشتههای اقتصادی و فلسفی '1844آمده است و کتاب حاضر با تاکید بر آن اثر, البته در چارچوب کلیت آثار مارکس, به بررسی و تحلیل و معرفی این دیدگاهها پرداخته است . کتاب حاضر سه بخش اصلی سامان یافته است .بخش نخست به بررسی خاستگاه تاریخی و ساختار نظری این مفهوم و تحولات معنایی آن و نظرات فیلسوفان دیگر درباره آن میپردازد و در بخش دوم وجوه اقتصادی, سیاسی, بود شناختی, اخلاقی, و زیبا شناختی بیگانگی بررسی میشود .بخش سوم به دلالتهای معاصر نظریه بیگانگی مارکس در اندیشههای جامعهشناسان اختصاص یافته است .
#کارل_مارکس
#استفان_مزاروش
👇👇👇👇👇
@philosophic_books
#معرفی_کتاب
🔹 کتاب «واقعیت و روش تبیین کنش انسانی در چهارچوب فلسفه اسلامی» با بهره گیری عالمانه و روزآمد از فلسفه اسلامی، تصویر ما از علوم انسانی را عمق داد و چشم انداز جدیدی را برای فلسفه علوم انسانی ترسیم کرده است.
🔹 اگر در گذشته به طور کلی از نقش فلسفه اسلامی به خصوص حکمت متعالیه در ساخت بنیان های علوم انسانی اسلامی صحبت می شد، کتاب حاضر جلوه بارزی از حضور موثر فلسفه اسلامی در علوم انسانی محسوب می شود. باید قبول کرد فلسفه صدرایی این ظرفیت را دارد که در رگهای علوم انسانی جاری شود و با ایجاد میدان اختصاصی برای علوم انسانی اسلامی جدای از علوم انسانی مدرن، به ده ها مساله به خصوص بحث کنش انسانی پاسخ دهد.
🔹 علامه طباطبایی نماد اصلی فلسفه نوصدرایی به شمار می رود و کتاب دکتر رفیعی مفهوم نوصدرایی را در بکارگیری فلسفه صدرایی در منقح سازی و حل ابرمساله یعنی واقعیت کنش های فردی و اجتماعی انسان و چگونگی تبدیل اندیشه به اراده و عمل به خوبی نشان داده است.
🔹 جامعه شناسی مدرن به دلیل از دست دادن نسبتش با فلسفه دچار تنگدستی شده و نوعی سطحی گرایی را به فهم انسان و فهم جامعه تحمیل کرده و این مختص جامعه شناسی نیست و سایر علومی که با انسان و جامعه انسانی رابطه مستقیم دارند، این سطحی گرایی و تنگدستی را دارند. امروز جامعه شناسی درباره موضوعی که دکتر رفیعی در این کتاب به آن پرداخته اند، حرف جدی برای گفتن ندارد و از کنار بسیاری از آن مسائل به راحتی عبور کرده است، لذا اغراق نیست که بگوییم این کتاب سنگ بنایی برای عبور از شعار و درگیر کردن فلسفه اسلامی با مسائلی است که نه تنها پایه های علوم انسانی اسلامی را مستحکم می کند، بلکه قدرت عینیت بخشی به علوم انسانی اسلامی را هم مضاعف کرده است.
🔹 یکی از دغدغه های ما در سال های اخیر عینیت بخشی به علوم انسانی اسلامی است و این نظریه ای جدی می تواند تلقی شود و باید ببینیم چگونه باید عینیت بخشی را دنبال کنیم.
🔹 از دکتر رفیعی که سرمایه های فکری کشور ما به دلیل تالیف این کتاب هستند، سپاسگزاری می کنم و مطالعه این کتاب که از سیر منطقی و شیوایی و انسجام برخوردار است را به دانشجویان و دغدغه مندان علوم انسانی اسلامی توصیه می کنم.
🔹 این کتاب جا دارد در مقطع دکتری محور بحث و پژوهش قرار گیرد زیرا علاوه بر اینکه این کتاب دانش پژوهان را با نقش آفرینی فلسفه اسلامی در مسائل نوپدید آشنا می کند، آنها را با نظریه بنیادین در علوم انسانی که راه را برای مدیریت نسبی با کنش انسانی باز می کند، آشنا می کند.
✍ رضا غلامی
به درستی گفته اند که انسان تنها موجود زمین است که دست دارد. ما با دست است که خراب می کنیم و آباد می کنیم. زدودن و زایاندن چیزها و انسان ها را به مدد دست انجام می دهیم. دست است که تصرف و تدبیر می کند. اگر منفعل و ضعیف باشیم، دست-خالی خوانده می شویم و نیازمند به دستگیری. اگر محدود و محصور شویم، دستمان کوتاه شده است و دستگیر شده ایم. آن را که ناتوان و رنجور است، دست و پا بسته خوانند و آن را که دستیاری می کند و همکاری، «دست» می خوانند. دست، ظهور اگزیستانس ما در جسمانیت ماست. گویی دست آمده است تا ما باشیم و «بودن» را تجربه کنیم و ساختن را. به همین خاطر است که خدایان هم دست دارند و با دست های خود تقدیر خاکیان را رقم می زنند و تاریخ را چارچوب می بخشند. آن را که به جایی رسد که مجری اراده خداوند شود، «دست خدا» می خوانند و آنجا که مردم برای تحقق اراده ای تجمیع کنند، «دست خدا» با آنها خواهد بود.
همچنان که با دست فیزیکی، خود را و نحوه بودن خود را به ظهور در می آوریم و به نوعی آینده خود را می سازیم (یا با خرابکاری می سوزانیم)، گاهی خود «دست» می شویم برای جمعی؛ و اگر چنین شدیم، ظهور آن جمع و بد و خوبش، تا حدی به دست ما خواهد افتاد. کسی که «دست» می شود، سازنده آینده و حیات قوم است و با این «دست بودن»، اهل مراعات می شود و مراقبت از مردمان را در دست می گیرد.
همچنان که از دست دادنِ دست، از دست دادن وجه عمده ای از (و برای عده ای همه وجوهِ) سازندگی و مراقبت و بودن است، از دست دادنِ این «دستِ» استعاری هم، از دست رفتن آینده یک قوم یا یک تاریخ است. چنین «دست»ی اگر از دست رفت، امیدها به ناامیدی و امکانات به محدودیتها تبدیل می شوند. پس تراژدی نه در از دست دادن دستها که در از دست رفتن «دست»هاست. «دستی» که با او، می شد بودن و شدن را تجربه کرد و بی او...؟
...باید در انتظار ماند.
چرا بحث از اسلامی شدن علوم انسانی بالا گرفته است
چرا این روزها بحث از اسلامی کردن علوم بیش از گذشته مطرح شده است؟ در واقع چه نیازی یا احساسی سبب شده است تا این بحث این قدر داغ مطرح شود و مساله روز شود؟
داستان اسلامی کردن علوم یا اسلامی نشدن آن، در میان خواسته های دو گروه سیاسی مهم جامعه، وارد شده، یک گروه سیاسی با آن موافق و گروه یا جناح دیگر با آن مخالف است. بنابرین باید پرسید این مسأله تا چه اندازه سیاسی است ؟
البته سیاسی بودن در اینجا، به معنای سیاست روز نیست که آن هم تأثیر جدی دارد، بلکه به معنای درگیر شدن فکری دو حزب مهم سیاسی کشور به این بحث است که فعلا در عرصه جامعه ایران فعالند.اکنون که آشکار است که این بحث با مبانی و اهداف دو گروه سیاسی پیوند خورده، باید پرسید: آیا این ارتباط بنیادی و به دلیل نیازهای فکری جامعه است یا صرفا از سر مصلحت خواهی و جذب هوادار است؟
به نظر می رسد یک گروه که دایما می کوشد خود را متدین تر نشان دهد، در اینجا هم تلاش می کند تا دین را با علوم انسانی و اجتماعی که کارآمدی آن در دنیای فعلی در عرصه اداره جامعه مورد قبول قرار گرفته و راهی جز رفتن به آن سمت نیست، پیوند بزند و بتواند مدعی باشد که با ابزار دین ، به علاوه ی علوم انسانی اسلامی شده، می تواند فعالیت کند و جامعه را از مشکلات برهاند.
گروه دوم، با اتکاء به طبقاتی از جامعه که دین را با قراءت گروه اول قبول ندارند و به خصوص با تجربه چهل سال گذشته، قدری از حل و فصل مشکلات توسط دینداران سیاستمدار ناامید شده اند، می کوشند بانوعی نگاه استقلال خواهانه نسبت به فرهنگ و علوم انسانی، از محصولات علمی جدید آن که دیگر خیلی هم بر رفتن به راه آنچه به اسم دین مطرح شده، باور ندارد، برای حل مشکلات استفاده کنند.
در این میان، دانشگاه که محل تولید علوم انسانی و اجتماعی است، و حس می کند که دست کم بخش مهمی از این محصول علمی و غیر مرتبط با دین بوده و بسیاری هم جنبه جنبه مهارتی و کاربردی دارد ، و اساسا بخش های مهمی از آن، مثل علوم پایه و غیره، ارتباطی با دین ندارند، بیشتر به سمت این نگرش تمایل دارد. در حالی که مراکز آموزش دینی ، باز هم در تلاش هستند مسیر را به همان سمت یعنی تولید علوم انسانی اسلامی هدایت کنند. طبعا آنها هم به دینی که هر نوع علمی را دست کم در حوزه علوم انسانی تولید می کنند، باور دارند و هم نگران این هستند که در این میانه چیزی تولید شود که معارض دین باشد.
به طور معمول، مخالفان اسلامی کردن علوم انسانی، می گویند علوم انسانی و اجتماعی، علم است و علم هم وصف دینی نمی پذیرد. این نظر به عنوان یک اصل از طرف آنها، هم در علوم طبیعی و ریاضی و هم در علوم انسانی بکارمی رود. در حالی که مخالفان معتدل، در حوزه علوم انسانی قطعا تعبیر دینی را بکار می برند، و افراطی های آنها در حوزه پزشکی و علوم طبیعی به صورت کلی هم سعی می کنند عنوان دینی را ضمیمه آن علوم کنند. بالا گرفتن کار طب اسلامی در ده سال گذشته که سیاست دولت آن شخص هم دنباله آن و در ادامه همین اسلامی کردن علوم بود، از نوع همان نگاه اسلامی کردن علم است که آن هم این روزها غلبه یافته است.
در لابلای این حرفها، یک نکته مهم در اینکه چرا این بحثها حساس شده، عطف توجه به کارآمدی نظامی است که به نام دین در چهل سال حاکم بوده است. یادمان باشد که تلاش شده بود تا در حکومت اسلامی، یک نظام فکری جامع که حوزه علوم را هم در بر می گیرد، بر اساس دین ایجاد شود. دست کم گروهی این مطلب را مرتب می گفتند و در تلاش بودند، اما تاکنون چیز دندان گیری بدست نیامده است.
یکی از پایگاه فکری جریان تولید علوم انسانی اسلامی جریانی بود که با توجه و استناد به نگاه های هایدگری در نقد غرب، و انعکاس آن مباحث در ایران ـ بیشتر از دوره فردید به این سوی ـ که علم غربی را معطوف به تفکر فلسفی آن می کرد، سعی می کرد، در این طرف، بگویند که اینجا هم می شود علمی متناسب با دین ساخت. این جریان پیش از انقلاب هم دنبال تولید نوعی علوم انسانی بومی در سایه فلسفه اسلامی بود و میراث آنها به دوره پس از انقلاب رسید.
در مقابل بسیاری از کسانی که علوم انسانی را غربی می دانستند، و هنوز هم می دانند، کاری به این نداشتند که اینجا می شود علم اسلامی ـ انسانی درست کرد، اما عملا مطالب گفته شده توسط آنها و نیز جریانی مانند جریان نصر و انجمن حکمت، از سوی یک جناح مصادره و بکار گرفته شد. (دنباله دارد)
@jafarian1964
علم تولید کردنی نیست، کشف کردنی است.
این روزها مرتب از تولید علوم انسانی سخن گفته می شود. واقعیت این است که علم طبیعی باشد یا انسانی، علم است، امر کشفی است، نه امر تولیدی؛ چرا این کلمه را تا این اندازه با تسامح بکار می بریم؟ این صنعت است که تولید می شود، علم بر اساس هر تعریفی که باشد، نوعی کشف است، کشف واقع. اگر چیزی کشف واقع است، آن را تولید نمی کنند. آنچه تا اندازه ای و در ترکیب با علم تولید کردنی است، صنعت است، صعنتی که تازه بخش مهمی از آن هم دانش و علم است که باید کشفش کرد، و آنگاه که فرضا در معماری تبدیل به شهرسازی و خانه سازی می شود، می تواند با علائق و آرمانها و باورهای مردم ترکیب شده و این طور تولید شود. اگر این تعبیر درست باشد، در تکنولوژی آن هم از زاویه ای خاص درست است. ما در مورد قوانین نور، تابش خورشید، پدید آمدن گرما و سرما و آثار و حرکت آنها، و صدها مساله دیگر، علم تولید نمی کنیم، علم کشف می کنیم، در علوم انسانی هم هرچند نه به آن دقت، اما از نظر ماهیت علم بودن، کار کشف می کنیم. آن وقت بر اساس آن نظریات، وقتی می خواهیم معماری خانه مان را درست کنیم، به گونه ای طراحی می کنیم که بهترین تناسب را داشته باشد. همان وقت، بر اساس برخی از باورهای مذهبی یا اخلاقی، پنجره و محل نور را مشخص می کنیم. چطور ممکن است کسی این دو مقام را به راحتی با هم خلط کند و مرتب دم از تولید علوم انسانی بزند. اگر چیزی علم است، باید درس خواند، باید تحصیل کرد تا مناسبات واقعی موجود در عالم را فهمید. این فریب است که کسی تصور کند ما می توانیم علوم انسانی را خلق کنیم و آن وقت دنیای مطابق میلمان را بسازیم. یکی از نتایج این ماجرا آن است که حالا در قم موسساتی درست شده که به مغزشان فشار می آورند علوم انسانی بسازند و علم را مطابق خواهش نفس خویش کنند.
📕باکره و کولی
✍🏻دیوید هربرت لارنس
💫
داستان "باکره و کولی" پس از مرگ دی. اچ. لارنس پیدا شده و گفته می شود کار نویسنده- که گویا نوشته هایش را بارها بازنویسی می کرده- با آن هنوز تمام نشده بوده است. به زبان اصلی این داستان کمی بیش از سی هزار کلمه است بنابراین نمی توان گفت رمان است. شاید بشود گفت نوول است.
لارنس در داستان باکره و کولی که در نوع خود شاهکار کوچکی به حساب می آید نیز تفکر بنیادین و اندیشه مجادله برانگیزش را تجسم می بخشد.عشق فیزیکی و تمایل و کشش بدن از هر نوع ارزشی بالاتر است.تقابل دختری که در حصار یک کشیش،یک پیرزن کور،و یک پیردختر قرار گرفته با کولی(Gipsy)که نمود تمام نمای بدن و غریزهء طبیعی انسان است.در این داستان لارنس با جزئیات و تیزبینی خاصی شخصیت کولی را نه با وصف ذهنیاتش بلکه تنها با حرکات بدن و جسمش،نوع نگاهش و آرامشش پرداخت می کند و دختر یا ایوت را به عنوان شخصیت محوری داستان با قرار گرفتن در موقعیت هایی متفاوتی نشان می دهد مثل دیدار او با زنی(ایستوود)که بچه هایش را رها کرده و با پسری جوان در ویلایی زندگی می کند،تضاد رویا ها و رفتارش با پیرزن و عمهء پیرش و دوستان جوان و سر به راهی که با او همسفر می شوند.این ها همراه با پیشینهء ابتدایی رمان دربارهء مادر ایوت(زن کشیش)که خانواده اش و کشیش را رها کرده و با پسری فرار کرده همه ترفند و موقعیت هایی است که با وجود کوتاهی کار از ایوت شخصیت ماندگاری در ادبیات می سازد.شخصیتی که به مادام بواری وجودش بها می دهد.
#باکره_و_کولی
#دیوید_هربرت_لارنس
💫
@litera9
چرا حق با مارکس بود؟
عنوان کتابی ست از #تری_ایگلتون منتقد سرشناس مارکسیست که در ایران با عنوان #پرسش_هایی_ از مارکس توسط نشر #مینوی_خرد منتشر شد. ترجمهی این کتاب را #صالح_نجفی و #رحمان_بوذری انجام دادهاند.
ایگلتون در کتاب «چرا حق با مارکس بود» به بررسی پرسشها و انتقادهایی که از مارکسیست از سوی سرمایهداری انجام میشود پرداخته است؛ او در این کتاب با مراجعه با آرای مارکس نشان میدهد که تا چه اندازه پرسشهایی از این دست ابتدایی بوده و میتوان به راحتی به آنها با مراجعه به آرای مارکس پاسخ داد. این کتاب به نوعی دفاعیه ایست بر مارکسیسم و تاکیدی ست بر جهان شمول و زمان شمول بودن اندیشهی #کارل_مارکس. این کتاب به بررسی آراء مارکس در ارتباط با دولت، اقتصاد، انقلاب، طبقه و... میپردازد و در پیشانی نوشت هر فصل ما ابتدا با یک نقد به مارکس و مارکسیسم پیرامون آن مسئله رو به رو هستیم که اغلب توسط فیلسوفان مخالف اندیشهی مارکس مطرح شده است.
کتاب #چرا_حق_با_مارکس_بود کتابی ست که علیرغم موجز بودن توانسته است به مسائل مهمی در حوزه ی مارکسیست و چرایی آن ها بپردازد. #تری_ایگلتون
#کارل_مارکس
#چرا_حق_با_مارکس_بود
#پرسش_هایی_از_مارکس
@litera9
👇
@litera9
در آفتاب جنوب پاکستان، کویر چولستان همانند دریای عربستان بر زمینی آهکی در جنب و جوش است. مردمان آزاده و مغرور این سرزمین قبیله نشین از هزاران سال پیش زندگی خود را از راه پرورش شتر می کنند... شهربانو، دختر نوجوان رئیس دلیل عباسی به تنهایی گلهی شتر را هدایت و از آن ها مراقبت می کند... اما... بنابر اعتقادات مردم کویر نشین، دختر به سن ازدواج رسیده و پدر می بایست شوهری برای او انتخاب کند. آیا شهربانو که چون بادهای کویر آزادانه پرواز می کند، می پذیرد که آزادی اش را از دست بدهد و یا در برابر قوانین مذهبی و آیین مردمان قبیله ی خود، می شورد؟ ...
#مارکس_و_ویتگنشتاین
#دیوید_روبینشتاین
من تلاش خواهم کرد که نشان دهم مارکس، به طورکلی، آموزه ای نظاممند و پیچیده ارائه می دهد که مستقیماً به موضوعات مورد توجه جریان غالب فلسفهٔ مدرن، مخصوصاً فلسفهٔ کنش، مربوط می شود. قسمت اعظم متنی که در پی می آید ایدههای ویتگنشتاین را شرح و بسط میدهد. ولی این مطلب در عین حال به منزلهٔ تفصیل و توضیح ایده هایی مطرح می شود که مارکس به طور خلاصه طرح آنها را ریخته بود. رویکرد تقریباً تکه پارهای به آثار مارکس، که در این جا اتخاذ می شود، حق مطلب را نسبت به سرشت عمیقاً نظاممند آن آثار ادا نمی کند. در حقیقت گمراه کننده است که فلسفهٔ او را از تحلیل اقتصادی اش جدا کنیم. تنها دلیل موجه این رویکرد محدودیت جاست، و این باور که لازم نیست برای گفتن چیزی سودمند دربارهٔ مارکس همه چیز دربارهٔ او گفته شود. به همین دلایل، فقط گه گاه به شرح و تقاسیر عظیمی که دربارهٔ آثار او پدید آمده اشاره خواهم کرد.
هدف دیگر در این جا این خواهد بود که جای ویتگنشتاین را در تاریخ اندیشه بیابیم. در سالهای اخیر به این موضوع توجه قابل ملاحظهای شده است، و این تلقی پیشین که ویتگنشتاین به صورت واقعه ای غیرمنتظره بر صحنهٔ فلسفی ظاهر شد کمتر رواج دارد. کتاب وین ویتگنشتاین ترجمان اخیر تمایلی روبه رشد است که ویتگنشتاین را فیلسوفی عمدتاً قارهای میداند که با یک دسته مسائل تحت بررسی که به روشنی بیان کرده بود به بریتانیا آمد. ولی درحالی که تولمین و جانیک و دیگران کانت را عامل مؤثر غالب میدانند، در این جا بحث این خواهد بود که مارکس، و شاید هگل، باید چهرههای برجسته در سابقهٔ تاریخی اندیشهٔ ویتگنشتاین به حساب آیند. مطلب دیگری که اشاره خواهم کرد این است که مشابهتهای مهمی میان ویتگنشتاین و رویکرد هرمنوتیکی چهره هایی مانند دیلتای " موجود است.
وظیفهٔ اصلی دوم این کتاب بسط و تفصیل مفاهیم علمی اجتماعی مارکس و ویتگنشتاین خواهد بود. مخصوصاً در این باره بحث خواهد شد که ترکیبی از مارکس و ویتگنشتاین می تواند مبنای فلسفی مناسبی برای علوم اجتماعی ایجاد کند. این ترکیب، که دربرگیرندهٔ اصطلاح «پراکسیس اجتماعی» است، به بحثها و مناقشات نظری گوناگونی ارتباط مییابد که به نحو کم و بیش مستقیم از مباحثات پایدار بر سر رابطهٔ علوم اجتماعی با الگوی تبیینی که در علوم طبیعی غالب است، پدیدار می شود.
@litera9
@litera9
کارل مارکس و بازگشت او
(نور بر بخشی از صحنه می افتد. در صبحنه جز یک میز و چند صندلی چیز دیگری نیست. لامپی وسط صحنه را روشن می کند. مارکس با ردنگت، جلیقه سیاه، پیراهنی سفید و کراوات پهن وارد می شود. ریشو، قد کوتاه، تنومند، با سبیل سیاه و موی جوگندمی با عینکی گرد و فلزی، ساکی ورزشی به دوش دارد. می ایستد. از این گوشه ی صحنه به گوشه ی دیگر می رود. رو به جمعیت می کند و راضی اما کمی غافلگیر شده به نظر می رسد.)
خدا را شکر که یکی در اینجا هست؛
(خرت و پرتش را از درون ساک ورزشی بیرون می آورد: چند تا کتاب چند تا روزنامه، یک شیشه آبجو، یک لیوان، بر می گردد و به طرف جلوی صحنه را ه می افتد.) از اینکه به اینجا آمده اید متشکرم. این نشان می دهد همه، احمق هایی که ادعا می کند «مارکس مرده است؛ نتوانسته اند شما را از آمدن باز دارند. این درست است که من هم هستم ... هم نیستم. این را به حساب دیالکتیک بگذارید. (از اینکه به او و به افکارش یخندند احساس ناراحتی نمی کند. شاید با گذشت این همه سال، آدمی نرمخو شده است، اما وقتی فکر کنند که مارکس سست شده و کوتاه می آید خشم اش برانگیخته می شود.)
لابد از خود می پرسید چطور تا اینجا آمده ام ... (تبسمی زیرکانه بر لبانش نقش می بیندد)
با وسائط نقلیه عمومی۔
(لهجه انگلیسی بریتانیایی دارد، اروپایی، اما نه آنقدر که جلب توجه کند، اما مسلماً آمریکایی نیست.)
انتظار نداشتم که دوباره از اینجا سر در بیاورم... می خواستم به سوهو برگردم، محله ای که در لندن در آن اقامت داشتم.
#کارل_مارکس_و_بازگشت_او
#هوارد_زین
ترجمه : #تراب_حق_شناس و #حبیب_ساعی
@litera9
"سرمشق گمشده؛ طبيعت بشر" نخستين کتابي است که از نويسنده و متفّکر و جامعه شناس معاصر فرانسوي، ادگار مورن، به فارسي ترجمه شده است. اين پژوهشگر در اين کتاب و همچنين در مجموعه اي پنج جلدي که به دنبال آن و تحت نام "روش" به رشتة تحرير درآورده است تلاش مي کند تا ميان علوم انساني و علوم زيستي پيوندي ايجادکند و در پرتو آن نظريه جامعي از "انسان" ارائه دهد که تا کنون وجود نداشته است. او بر اين باور است که نمي توان انسان را موجودي مجزا و بيگانه از طبيعت دانست. در کتاب سرمشق گمشده، نويسنده سير تکوين نوع بشر را از آغاز تا به امروز با تيزبيني و موشکافي خاصّي ترسيم مي کند و تلاش مي ورزد تا در پرتو دانش هاي جديد رابطه ارگانيک ميان فرهنگ و طبيعت را در تکوين نوع بشر نشان دهد. کليد فرهنگ در طبيعت و کليد طبيعت ما در فرهنگ است.
چرخ بازیگر
خاطرات دیوید نیون
ترجمه هرمز همایون پور
@litera9
جیمز دیوید گراهام نیون ( James David Graham Niven؛ ۱ مارس ۱۹۱۰ - ۲۹ ژوئیه ۱۹۸۳) هنرپیشه و مؤلف اهل بریتانیا بود. همه سینما دوستان قدیمی حتما با دیوید نیون آشنایند و او را به یاد دارند. هنرپیشه ای که به معنای دقیق کلمه شیرین بود و این شیرینی و جذابیت از طرز بازی، حرکات چشم و صورت، و لحن سخن گفتن او می طراوید. در این کتاب، علاوه بر آنکه دیوید نیون خاطراتش را با همان شیرینی و طنز خاص خودش شرح می دهد، که به واقع بسی دلپذیر و استثنایی است، آنچه درباره هالیوود- در آن زمانی که غولهای انسانی به عنوان تهیه کننده و کارگردان بر آن حکومت می کردند و هنوز تشکیلات عظیم ناشی از صنعت سینما بر همه چیز حاکم نشده بود - چنان مستند و آگاهی بخش است که خواندن آن را برای همه علاقه مندان واقعی سینما الزامی می کند.
@litera9
دیوید میلر در کتاب فلسفه ی سیاسی مفاهیمی مانند، اقتدار، دموکراسی، آزادی و محدودیت های آن، عدالت، فمینیسم، چند فرهنگی باوری و ملیت، را در فلسفه ی سیاسی معرفی می کند. در این کتاب سؤال هایی از این دست مطرح می شود: آیا حقیقت دارد که عملکرد دولت ها عمیقاً بر کیفیت زندگی ما تأثیر می گذارد؟؛ آیا اقتدار سیاسی حکومت ها در گرو اعمال زور بر شهروندانشان است؟؛ شهروندان عادی چه نقشی در دموکراسی ایفا می کنند؟.
دیوید میلر" پژوهنده ی نام آور اندیشه ی سیاسی، در این كتاب تلاش كرده است تا فلسفه ی سیاسی را به زبانی ساده و بیانی گیرا برای عموم خوانندگان مطرح كند در فلسفه ی سیاسی برخی مقوله ها و مباحث نسبتا انتزاعی مهم فلسفه ی سیاسی همچون عدالت، برابری، آزادی، دموكراسی، اقتدار سیاسی، تكلیف سیاسی، حقوق شهروندی و فمینیسم قابل فهم تر شده است، البته بدون غلتیدن به گودال زبان فنی از نوعی كه كتاب های آكادمیک امروزی را این همه بی روح كرده است .
این کتاب از مجموعه ی مختصر مفید است. مجموعه ی مختصر مفید ترجمه ای است از کتاب های مجموعه ی A Very Short Introduction که انتشارات دانشگاه آکسفورد انتشار آن ها را از سال 1995 آغاز کرده است و تعداد عناوین آن تاکنون به بیش از 400 عنوان رسیده است. هرکدام از کتاب های این مجموعه درآمدی است بر موضوعی خاص که اگرچه برای مخاطب عام نوشته شده است، نویسنده ی آن از میان اساتید برجسته ی آن رشته انتخاب شده است.
@litera9
ساگان، رمان نویس و نمایش نامه نویس فرانسوی با سبک نوشتاری اگزیستانسیالیسم بود که نخستین رمان خود را پیش از 20 سالگی اش منتشر کرد. او در کتاب هایش محرومیت و ناامیدی هم نسلان خویش را به تصویر کشیده و همواره گوشه ای از زندگی خودش را در آن به نمایش گذاشته است. “آیا برامس را دوست دارید” پیرامون زندگی زنی در آستانه چهل سالگی روایت می شود. کسی که رابطه ای بلند مدت را با روژه تجربه می کند اما هرگز آن رضایت و امنیتی را که انتظار دارد دریافت نکرده است، روژه بر آزادی طرفین تاکید بسیاری دارد و در این میان تنها کسی که از این آزادی استفاده می کند خود اوست. پل در این مدت هرگز برای برقراری ارتباط با مرد دیگری تلاش نکرده و اکنون نوعی حس مالکیت در وجودش زبانه می کشد که برخلاف قرار داد دو نفره شان است. زن به دلیل کاری که به آن مشغول است به خانه یک بانوی ثروتمند آمریکایی وارد می شود، خانه ای که سیمون یکی از ساکنان آن است و این واقعه زمینه ساز آشنایی آن ها و شاید نقطه ای برای خلق دورانی متفاوت در زندگی پل می شود.
بیشتر درباره ساگان:
https://fa.wikipedia.org/wiki/فرانسواز_ساگان
ماه مبارک و نظريه رؤیاهای رسولانه
ماه مبارک ماه قرآن است. بهار قرآن است. ماه تأمل در آيات قرآن است. ماه قرائت قرآن است. من در رد نظريه آقای دکتر سروش در خصوص وحی بمثابه خواب تاکنون چندين يادداشت و مقاله نوشته ام. هر بار که آياتی از قرآن می خوانم و به ويژه در ماه مبارک گوشه چشمی هم بدان نظريه دارم و هر بار بيشتر مطمئن می شوم که اين ديدگاه فارغ از اشکالات فلسفی و تاريخی اش از تفسير نحوه زبان قرآن و منطق درونی آن و ساختار سخن خداوند با پيامبرش آنچنانکه در قرآن ديده می شود عاجز است. به يکی دو نمونه اينجا اشاره می کنم: در موارد متعددی در قرآن آياتی را می بينيم که پاسخ خداوند است به آنچه مؤمنان و يا غير مؤمنان از پيامبر درخواست می کرده اند. به زبانی ساده در واقع قرآن به آنچه در زمان پيامبر اتفاق می افتاد واکنش نشان می دهد. طبق اين نظريه طبعا بايد هر بار پيامبر اکرم در نوبتی ديگر و در رؤيایی ديگر پاسخ را در خواب می ديد و بعد آن را در قالب آياتی از قرآن به مؤمنان ارائه می داد. فراموش نکنيم که اين نظريه نمی گويد پيامبر وحی را در رؤيا دريافت می کرد. می گويد اساسا وحی چيزی جز رؤيای پيامبر نيست. بدين ترتيب اگر بدين نظريه ملتزم باشيم بايد بگوییم هر بار پيامبر در عالم بيداری با موضوعی و يا پرسشی روبرو می شد پاسخ پرسشی که در بیداری طرح شده بود را در رؤيای خود می جست؟ روشن است که این با منطق این آيات نمی سازد. مگر اينکه فرض کنيم اصل آن پرسش ها و درخواست ها و يا اتفاقات هم در خواب بوده و ريشه در واقعيت خارجی نداشته است. اين طبعا با آنچه از سيره و تاريخ می شناسيم سازگار نيست. علاوه بر اينکه اگر چنين بود مخاطبان قرآن و پيامبر در عصر نزول قرآن نسبت به آن پرسش و پاسخ ها اظهار بيگانگی می کردند که قطعا چنين چيزی گزارش نشده.
در آيات بسياری از قرآن حکايات انبياء و امم سابق بر عصر قرآن به تفصيل آمده است. نظريه رؤياهای رسولانه در اين زمينه چه می گويد؟ آنطور که من می فهمم اين نظريه از تبيین درست اين آيات عاجز است؛ مگر اينکه قائل بدين باشد که پيامبر از همه اين حکايات و داستان ها از طريق منابع مکتوب و شفاهی ديگری اطلاع داشته. اين نه تنها با رويکرد و باور متکلمان مسلمان مخالف است بلکه با روايات تاريخی هم سازگاری ندارد. دست کم بخشی از آنچه در این آيات درباره انبياء و امت های پيشين نقل شده برای عموم اعراب عصر پیامبر تازگی داشته و آشنایی با قسمتی از آنها هم مستلزم اطلاع از کتاب ها و متون شفاهی و مکتوب اهل کتاب بود. بنابراين پيامبر بر اين دست قصه های قرآنی نمی توانست صرفا بر اساس رؤياهای خود اطلاع حاصل کند، مگر اينکه بگوييم که از پيش بر اين دست حکايات از طرقی اطلاع داشته و پژواک آن اطلاعات و دانسته ها در رؤياهای پيامبرانه او منعکس شده. منطق و آيات خود قرآن و خطابات مستقيم قرآن نسبت به پيامبر خلاف اين را نشان می دهد. حال که سخن از خطابات قرآنی به شخص پيامبر شد اين را هم اضافه کنم که بسياری از اين خطابات خاص را با نظريه رؤياهای رسولانه نمی توان تفسير کرد و فهميد؛ به ويژه آنجاهایی که اين خطابات شکل هشدار به پیامبر می گيرد.
✅ نظریه هشتم در قیام حسین بن علی (ع)/ غلامرضا فدايي
چکيده: نويسنده در این مقاله با بررسی نظریه های مطرح شده از قیام اباعبد الله (ع)، آنها را به دو دسته مثبت و منفی تقسیم می کند و سپس نظریه خود را مبنی بر قیام امام حسین علیه السلام برای دفاع از آزادی و اختیار انسان به عنوان اصلی ترین معروف بیان می دارد. یزید او را بین دو گزینه مرگ و یا زندگی ذلت بار مخیّر کرده بود و گزینه سومی وجود نداشت. نتیجه اینکه در جهان هر کس انسان را بین مرگ (دفعی و یا تدریجی) و پذیرش زندگی ذلت بار که آزادی و کرامت او را هدف قرار می دهد مخیر کند لازم است که مخالفت و مبارزه را برگزیند.
http://yon.ir/e44v
@ihlib
آن زمان كه بنهادم سر به پای آزادی
دست خود ز جان شستم از برای آزادی
تا مگر به دست آرم دامن وصالش را
می دوم به پای سر در قفای آزادی
با عوامل تكفیر صنف ارتجاعی باز
حمله میكند دایم بر بنای آزادی
در محیط طوفای زای ، ماهرانه در جنگ است
ناخدای استبداد با خدای آزادی
شیخ از آن كند اصرار بر خرابی احرار
چون بقای خود بیند در فنای آزادی
دامن محبت را گر كنی ز خون رنگین
می توان تو را گفتن پیشوای آزادی
فرخی ز جان و دل می كند در این محفل
دل نثار استقلال ، جان فدای آزادی
فرخی یزدی
@honarvazibaee
رساله انصافیه، اثر حاج ملا عبدالرسول کاشانی در دفاع از مشروطیت ایران.
این رساله در دفاع از مشروطیت و به قصد اثبات انطباق آن با شریعت مقدسة اسلامی نوشته شده است. در دیباچه آن که به خط حبیب الله بن علی مددالشریف، پدر همسر حاج ملاعبدالرسول کاشانی است آمده است که پس از تحکیم بنیان مشروطیت، از حبیب الله خواسته اند که دراین باره رساله ای بنویسید که به دلیل مکشلات جسمی و ناراحتی هایی که داشته به داماد خود این مسئولیت را سپردا است.
نویسنده رساله در سراسر آن قصد دفاع از مشروطیت را دارد؛ شناخت او از دسایس استعماری و حساسیت وی نسبت به حمایت از اقتصاد ملی، قابل ستایش است. یکی از مباحث مهم آن بحث آزادی است. وی می گوید: انسان آزادی لازم دارد تا دیگری مانع از ترقی نفسانی و مالی او نباشد. به احادیثی نیز تکیه دارد. یا در جایی معتقد است آزادی از طبیعیات انسان است، هر کس به این طبیعت نایل شد، انسان است، و الا حیوان یا پست تر از حیوان است. وی برای پرهیز از تعریف مطلق از آزادی، عقیده دارد آزادی فردی قلمرو و محدودة خاصی دارد تا از خودسری قابل انفکاک باشد. این قلمرو با باور ملا عبدالرسول آن است که قلمرو آزادی فردی و مرز نهایی آن، قانون است. وی می گوید: چون لازمه آزادی، وجود قانون است، باید به حکم عقل به قانون پاک و پاکیزه و بی نقص تمکین کرد و تسلیم شد. وی دیدگاه فقهی خود درباره حدود قانون را بیان می کند و بیان می کند که چون ما هنوز معنای مشروطه را نفهمیده ایم، بدون تحقیق با آن مخالفت می نماییم. مگر مشروطه چیست؟ پاسخ او این است مشروطه دولتی است که در نقطه مقابل مطلقه قرار دارد. وقتی نظام مطلقه حکومتی است که صاحب منصبان آن هر چه کنند، کسی حق سوال و جواب ندارد و در واقع به منزله دولت سباع و وحشیان صحراست، مشروطه به معنای دولتی خواهد بود که صاحب منصبان آن ملتزم باشند به اطاعت قانون و نشر عدل سلطنت پادشاه، وزارت وزراء، وکالت وکلاه دارالشورای، مجلس سنا، قاضی محاکمات و....داده می شود. وی بر عدالت و اهمیت آن نیز تاکید دارد. وی همچنین نخستین وظیفه دولت مشروطه را انتخاب وکلای دارالشورای ولایتی و بلدی می داند. تقسیم سه گانه قوا به مجریه، مقننه، قضائیه نیز مورد توجه رساله او است. وی اختلال و فساد ایران را به دلیل اختلال موجود در قوم مقننه و قضائیه می داند. وی همچنین در این رساله انتقاداتی بر برخی از روحانیون منفعت طلب وارد می کند. ملاعبدالرسول 12 شرط به عنوان مهمترین اصول مشروطیت ذکر می کند که آزادی در قلم، طبع، صنعت و دفع ظلم، تساوی در محاکمات، علنی بودن مجازات ها، بستن مالیات متناسب با سطح ثروت، برابری حقوق و....
وی موانع اصلی استقرار مشروطیت را بی علمی، چند شغل داشتن افراد، عدم تبعیت صاحبان قدرت از قانون، سکوت عالم و امر و نهی مردم توسط جاهل ها، بی کسی ایرانیان و مصرف کننده بودن آنها، ظلم پذیری و عادت به ظلم کردن، یاس و ناامیدی.
کتابنامه
رسائل مشروطیت، مشروطه به روایت موافقان و مخالفان، دکتر غلامحسین زرگری نژاد، تهران: انتشارت موسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، جلد دوم، صفحات: 531تا 540.
@tarikhpago
نظریه ها و کاربست علمی آنها در علوم انسانی
خواندن نظریه ها در علوم انسانی آدابی دارد و نباید آن نظریه ها را به شکل مکانیکی خواند و از حفظ کرد. هر نظریه یک چشم انداز به انسان و جامعه بشری است. باید طوری یک نظریه را خواند که بتوان از منظر آن نظریه به جهان نگریست. اگر شخص موفق به انجام این کار شود در خواهد یافت که با این نگاه چه نکات جدیدی به دست خواهد آورد که در گذشته نمی دید. اگر کسی فلسفه می خواند باید چند سال هگلی باشد، چند سال نیچه ای، چند سال هایدگری، چند سال کانتی، ... اگر روان شناسی می خواند باید مدتی فرویدی به مسائل بنگرد، بعد یونگی، بعد گشتالتی، بعد..... یعنی باید با هر نظریه مدتی زندگی کرد. هرچه علوم انسانی عمیق تر باشد ضرورت این امر بیشتر می شود. در بخشهای سطحی علوم انسانی مثل مدیریت و مالی این دوره ها کوتاه تر است. البته هگلی شدن، کینزی شدن، نهادگرا شدن، فرویدی و وبری شدن نباید به شکل مصنوعی باشد بلکه هرچه فرد در گلستان علوم انسانی بیشتر قدم بزند بالاخره عاشق یکی از این گل های معطر خواهد شد.
• از آن طرف هم باید گفت که غولهایی در این گلستان هستند که ممکن است هر کدام یک عمر اسیر خودشان کنند. دامنه تفکر آنها چنان وسیع است که گاه شخص وقتی به خود می جنبد می بیند که عمری اسیر یکی از این تفکرات بوده است. بی دلیل نیست که برخی تا آخر عمر مارکسیست، هگلی و هایدگری می مانند. گریز از کمند متفکران بزرگ دشوار است. فرد باید خیلی چالاک و مراقب باشد که بتواند از آنها بگریزد و برای همیشه در دامگه اندیشه شان اسیر نشود.
• در علوم انسانی پرخوانی یعنی زیاد خوانی اهمیت دارد یعنی اینگونه نیست که کسی بگوید یک بار آرای مثلا فریدمن یا نمی دانم ارسطو را خواندم و فهمیدم و مرا دیگر بس است. این اندیشمندان مورد بازخوانی قرار می گیرند و هر تفسیر جدید نور جدیدی بر آن تفکر می اندازد. علوم انسانی برای آدمهای خیلی اهل عمل و آچار به دست مناسب نیست. این عرصه طمانینه، آرامش، وقار و کمی انزوا طلبی را طلب می کند و با هیاهو و فعالیت اجتماعی خیلی سازگار نیست.
• علوم انسانی نه تنها دیربازده است بلکه کم بازده است یعنی ریسک اینکه فرد به جایی رسد بسیار بسیار کم است.
• انگلیسی ها جمله ای حکیمانه دارند little knowledge is dangerous این در همه علوم صحت دارد و در علوم انسانی با شدت بیشتر! بیشتر مشکلات جوامع از اظهارنظر کسانی است که دانش ناقصی دارند و معمولاً پر سر وصداتر هم هستند. شناخت ناقص به تحلیل های غلط منجر می شود و هم در عمل مشکل ایجاد می کند و هم بدبینی به علم. خدا همه ما را از این بلیه محافظت فرماید. آمین.
• در علوم انسانی آدمی باید شغلش را هم در همین رشته ها تعریف کند تا شبانه روز با موضوع حشر و نشر داشته باشد. این وضعیت البته تا مدتی فقر و عسرت را به همراه دارد زیرا همانطور که گفتم علوم انسانی خیلی دیر به محصول می رسد و قبل از آن فرد به جایگاهی نرسیده که مورد توجه واقع شود. خواندن کتابهای علوم انسانی در ساعات فراغت عالی است و قابل توصیه ولی شخص باید قید اینکه بتواند در آن زمینه فرد مبرز، کلیدی و تاثیرگذاری شود بزند. به عبارت دیگر علوم انسانی مواجهه با غولی است که تمام وقت و انرژی فرد را به خود اختصاص می دهد. اگر تعبیر غول ناخوشایند و با تعبیر گلستان ناساز است بگویید ماهرویی که با دلربایی همه وقت و وجود فرد را به خود مصروف می دارد. مواجهه نیمه وقت اگرچه لذت بخش است و آموزنده و قابل توصیه برای عموم مردم ولی با این روش باید امید غلبه و کامجویی را از سر بیرون کرد.
• به نظر من علوم انسانی را اگر بخواهیم برحسب شدت عمق رتبه بندی کنیم چنین خواهد شد: مالی، مدیریت، علوم سیاسی، حقوق، اقتصاد، جامعه شناسی، روان شناسی، فلسفه. افراد باید واقع بینانه خود را بشناسند و میزان حوصله و اشتهای خود برای عمیق شدن را تشخیص دهند و بر حسب آن یکی از حوزه های علوم انسانی را گزینش کنند.
• سخن آخر جمله ای است که زمانی از دکتر موسی دیباج شنیدم. ایشان می گفتند توصیه می کنم که سراغ فلسفه نروید.... ولی بدانید که فلسفه خود به سراغتان می آید و افرادی را گزینش می کند. من هم می گویم که مواجهه تفننی با علوم انسانی خوب، مفرح و آموزنده است و مواجهه حرفه ای با آن را توصیه نمی کنم ولی معمولاً علوم انسانی خود گریبان برخی افراد را می گیرد و دیگر رها نمی کند. اگر گرفتار شدید خیلی دست و پا برای خلاصی نزنید. دل بدهید که ایام خوشی در عالم اندیشه همراه با سختی مادی پیش رو دارید! همیشه نیز خود را دلداری خواهید داد که دیگران کارهایی می کنند که اصلا جذابیت ندارد و پول زیادی که می گیرند جبران آن چندشی است که تحمل می کنند ولی شما چون از کارتان لذت می برید دستمزد پایین تری دریافت می کنید.
دکتر علی_سرزعیم
@tarikhpagohi
⚡️بنیاد و محور اساسی اندیشه شهید بهشتی آزادی بود
✔️شریف لکزائی عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی🔻
🔹به جرات می توان گفت که بنیاد و محور اساسى اندیشه آیت الله بهشتى آزادى است، و شاید با اندک تاملى در آثار شهید بهشتى بتوان او را فیلسوف آزادى نامید، در واقع فکر او بر این اعتقاد و بنیان راستین استوار شده است که: «انسان شدنى است، مستمر و پویشى خودآگاه، انتخاب گر و خودساز، و بر اساس آگاهى هایى که در فطرتش زمینه دارد و در پرتو تجربه و عمل بارور مى شود، و با قدرت گزینشى آزاد که به او داده شده، جهت این پویش سازنده را آگاهانه و آزادانه برمى گزیند و در جهتى که خود انتخاب و اختیار کرده است، رشد مى کند، جلو مى رود و ساخته مى شود. ویژگى اساسى انسان همین خودسازى و محیط سازى آگاهانه و آزادانه اوست. ارزش او در همین است که مى تواند آزادانه به راه خیر و فضیلت درآید، یا آزادانه به راه زشتى و شر و پستى و ناپاکى فروغلطد. و این است آزمون بزرگى که در آن شرکت دارد.»
🔹اهمیت آزادى در اندیشه شهید بهشتى ناشى از نگرش او به انسان است، دو نوع نگاه به انسان وجود دارد. یکى نگاه قیّم مآبانه که معتقد است باید اندیشه ها و عقیده را به انسانها تحمیل کرد و دیگر نگاهى که انسان را موجودى آزاد و انتخاب گر مى بیند، دکتر بهشتى از این زاویه دوم به انسان نگاه مى کند و معتقد است که انسان ذاتا آزاد است، او در تعریف انسان مى گوید که او «موجودى آزاد و انتخاب گر است» و اهمیت و برترى انسان هم در همین «توان» او نهفته است🔺
@namehayehawzavi
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com