@litera9
مضمون اصلی نظریه اخلاقی مارکس این است: آزادی انسانی چگونه تحقق می یابد. این بدان معنی است که او نه فقط باید موانع ساختهٔ انسان - یعنی خودساخته - بر سر راه آزادی را در جامعهٔ مورد نظر دریابد، بلکه مسأله کلی طبیعت و محدودیت های آزادی به عنوان آزادی انسانی را نیز بشناسد. مسأله آزادی در سیر تحول انسانی به شکل وظایفی عملی بروز میکند و فقط بعد از آن، و در واقع خیلی بعد است که فلاسفه میتوانند تجریدی از ان به دست دهند. پس مسأله واقعی، آزادی انسانی است، نه اصل مجردی به نام «آزادی». و از آنجا که خصلت نوعی هر چیزی در آن واحد هم ذات (قدرت، توان، کارکرد) آن چیز و هم حدّ آن است، پس خواهیم دید که آزادی انسانی فراگذری از محدودیت های (خصلت نوعی) طبیعت انسانی نیست بلکه هم آیندی با آنهاست. به عبارت دیگر: آزادي انسانی نفي امر نوعاً طبیعی در آدمی - نفی به خاطر آنچه که آرمان فرا گذرنده به نظر میرسد.- نیست، بلکه برعکس، تصدیق آن است
#نظریه_ی_بیگانگی_مارکس
ترجمه : #حسن_شمس_آوری
#کاظم_فیروزمند