رابرت گرانت واتسن.
ترجمه غلامعلی وحید مازندرانی.
@litera9
اسماعیل فصیح (۲ اسفند ۱۳۱۳ در تهران – ۲۵ تیر ۱۳۸۸ در تهران) داستاننویس و مترجم ایرانی بود. رمانهای شراب خام، داستان جاوید، ثریا در اغما و درد سیاوش از مهمترین آثار او بهشمار میروند
اسماعیل فصیحزاده ر سال ۱۳۱۳ در محله درخونگاه تهران (شهید اکبرنژاد فعلی) زاده شد. او دوران تحصیلات خود را در دبستان عنصری و سپس در دبیرستان رهنما سپری کرد
فصيح برای تحصیلات عالی به آمریکارفت. وی در سال ۱۹۶۱ در شهر مزولا به دانشگاه مانتانا میرود و مدرک ادبیات انگلیسی میگیرد و همانجاست که ارنست همینگوی – نویسندهی معروف آمریکایی – را میبیند و با او گپی دوستانه و کوتاه میزند. سپس به دانشگاه میشیگان میرود؛ اما به دلایلی مقطع کارشناسی ارشد را نیمهکاره رها میکند و به تهران میآید. منبع پس از بازگشت به ایران، از سال ۱۳۴۲ درشرکت ملی نفت ایران در مناطق نفت خیز جنوب بهعنوان کارمند بخش آموزش، به کار پرداخت و در سال ۱۳۵۹ با سمت استادیار دانشکده نفت آبادان بازنشسته شد. فصیح در مجموع به مدت ۱۹ سال در این شرکت به خدمت مشغول بود
@ketabkhaneh2015
متولد ۱۱ دی ماه ۱۳۰۳ در شهر کرمانشاه و نویسنده نخستین رمان واقعی به زبان فارسی (شوهر آهو خانم) است. علی محمد افغانی، تحصیلات متوسطه را در همان شهر گذراند و برای ادامه تحصیل به تهران آمد و وارد دانشکده افسری شد. به علت ممتاز بودن، موفق به اخذ بورس تحصیلی برای آمریکا شد و در همان جا بود که با ادبیات و رمان آشنا گردید.افغانی عضو سازمان نظامی حزب توده ایران بوده که در سال ۱۳۳۳ دستگیر شده و در دورهٔ پهلوی ۵ سال را در زندان به سر برده است. در سال 1333 حین بازگشت از آمریکا، دستگیر و به زندان قصر منتقل شد. در زندان نخستین جرقههای نگارش رمان «شوهر آهو خانم» که هفت سال از زندگی یک خانواده را به تصویر میکشد، زده شد. افغانی رمانی آفرید که هر خوانندهای صفحه به صفحه آن را دنبال نمود و بیشک «شوهر آهو خانم» در کنار «بوف کور» و «چشم هایش» بخش مهمی از زندگی مردم ایران را در سالهای 1320-1300 به ثبت رساند.
پس از انتشار این رمان که مورد استقبال قرار گرفت، «انجمن کتاب ایران» این اثر را به عنوان رمان برگزیده سال 1340 انتخاب کرد و منتقدان بسیاری آن را ستایش کردند و در نشریات ادبی نوشتند: «نویسنده در این رمان از زندگی مردم عادی اجتماع ما تراژدی عمیقی پدید آورده و به صحنه هایی پرداخته است که انسان را به یاد آثار بالزاک و تولستوی میاندازد»
وی هم اکنون در آمریکا زندگی میکند و به دلیل مجوز نگرفتن آثار اخیرش از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سرگرم نگارش به زبان انگلیسی میباشد. وی چندی پیش نوشتن زندگینامهٔ خود را به زبان انگلیسی به پایان رسانده است.
@litera9
@litera9
شَهرنوش پارسیپور (زادهٔ ۲۸ بهمن ۱۳۲۴) داستاننویس و مترجم ایرانی است. داستانهای پارسیپور به زبانهای گوناگون دنیا ترجمه شدهاست. پارسیپور نویسندگی را از سیزدهسالگی آغاز کرد و از شانزدهسالگی داستانهایش با نام مستعار در گاهنامههای گوناگون به چاپ میرسید. نخستین رمان او «سگ و زمستان بلند» نام دارد که در تابستان ۱۳۵۳ کار نوشتن آن پایان یافت.او از سوی هجدهمین کنفرانس پژوهشهای زنان در آمریکا، به عنوان زن سال برگزیده شد. این کتاب مجموعه 12 داستان کوتاه از خانم پارسی پور است .
@litera9
م. ف. فرزانه (متولد ۱۳۰۸، تجریش) از نوجوانی با مطبوعات همکاری میکرد. به معرفی دکتر سید صادق گوهرین با صادق هدایت آشنا شد و تا پایان عمر هدایت دوست و مرید او بود. سال اول حقوق را در تهران، روانشناسی و مردمشناسی را در سوربن گزراند و تحصیل حقوق را تا دکتری حقوق بین الملل در پاریس و تولوز ادامه داد. سپس با بورس دولت فارغالتحصیل انستیتوی عالی سینمایی پاریس شد و از آن پس فیلمهای مستند، بیشتر درباره هنر ایران، ساخت. مدتی به ایران آمد، نخستین آموزشگاه فنی سینمایی را تاسیس کرد و از اولین پایهگذاران تلویزیون ملی ایران شد. لیکن محیط کاری بهقدری برایش ناگوار آمد که از شغل سینمایی دست کشید و به عنوان رئیس بانک صادرات به پاریس بازگشت.
@litera9
فریدون تنکابنی
در سال ۱۳۱۶ در خانوادهای فرهنگی در تهران به دنیا آمد. پدرش دبیر و مدیر دبیرستان بود و مادرش آموزگار. خود او نیز پس از پایان تحصیل، دبیر زبان و ادبیات فارسی شد. در سال ۱۳۴۰ اولین داستان خود را به نام «مردی در قفس» منتشر کرد که لحنی رمانتیک دارد. او سپس با نشریات ادبی ایران به همکاری پرداخت و نوشتههای او بیشتر به طنز گرایش پیدا کرد. تنکابنی در سال ۱۳۴۸ از اعضای «کانون نویسندگان ایران» بود و در برخی دورههای این تشکل مدافع آزادی نشر و بیان، در هیئت دبیران آن حضور داشت. او پس از انقلاب در «شورای نویسندگان و هنرمندان ایران» فعال بود که از نهادهای وابسته به حزب توده ایران بهشمار میرفت. در سال ۱۳۶۲ و یورش حاکمیت جمهوری اسلامی برای دستگیری اعضا و هواداران حزب، تنکابنی متواری شد و در اواخر همان سال ناگزیر از کشور گریخت. تنکابنی از راهی ناهموار و دشوار خود را به آلمان غربی رساند و اینک سالها است که در شهر کلن زندگی میکند. فریدون تنکابنی با طنز سیاسی خود به ویژه از اواخر دهه ۱۳۴۰ تا پایان ۱۳۵۰ خوانندگان بیشمار داشت. از میان هجده کتابی که او تا امروز منتشر کرده، به ویژه کتابهای «یادداشتهای شهر شلوغ»، «ستارههای شب تیره» و «اندوه سترون بودن» شهرت بیشتری دارند. او در خارج به فعالیت مطبوعاتی ادامه داد و نوشتههای خود را در نشریات گوناگون یا به صورت کتاب منتشر کرد.
#تقویم_فرهنگی امروز، ۲۸ بهمن ۱۳۹۶
۲۱ سال پیش در چنین روزی در سال ۱۳۷۵، بزرگ علوی ـ داستاننویس معاصر ایران ـ درگذشت.
بزرگ علوی در سال ۱۲۸۲ در محلهی چاله میدان تهران در خانوادهای مشروطهطلب و بازرگان متولد شد. پدربزرگش ـ حاج سید محمد صراف ـ نمایندهی دورهی اول مجلس شورای ملی بود. پدرش سید ابوالحسن نیز مشروطهخواه بود که به دلیل فعالیتهای سیاسی، ناگزیر به مهاجرت شده، ولی در ۱۳۰۱ به ایران بازگشته بود. او در ۱۳۰۲، پسران خود ـ مرتضی و بزرگ ـ را برای تحصیل به آلمان برد. بزرگ پیش از رفتن به آلمان، تحصیلات مقدماتی را در «مکتبخانهی عمه گلین» در بازار کهنهچینان گذرانده بود. دورهی ابتدایی را هم در مدارس فرهنگ و اقدسیه و دورهی دبیرستان را در دارالفنون طی کرد.
بزرگ در برلین در رشتهی تعلیم و تربیت و روانشناسی به تحصیل پرداخت و در آن جا دریچهی ادبیات آلمانی به رویش گشوده شد. او در ۱۳۰۷ به میهن بازگشت و به عنوان معلم زبان آلمانی در یکی از مدرسههای شیراز مشغول به کار شد. مدتی نیز در مدرسهی صنعتی آلمانیهای تهران، معلم زبان آلمانی بود. در این دوره با نیما یوشیج ـ پدر شعر نو فارسی ـ آشنا شد و نمایشنامهی «کسب و کار خانم براون» اثر برنارد شاو را ترجمه کرد. در ۱۳۱۰ در نشستهای ادبی با مجتبی مینوی، مسعود فرزاد و عبدالحسین نوشین شرکت کرد. این افراد از نوگرایان در تاریخ ادبیات معاصر به شمار میآیند. بزرگ علوی در ۱۳۱۳ نخستین مجموعه داستان خود به نام «چمدان» را منتشر کرد. در ۱۳۱۶ به جرم عضویت در فرقهی تقی اَرانی به زندان افتاد و چهار سال و نیم محبوس بود. در زندان با گروهی از زندانیان سیاسی آشنا شد که گروه ۵۳ نفر را به وجود آوردند. علوی در مهر ماه ۱۳۲۰ از زندان رهایی یافت و یک سال بعد داستانهای خود از رویدادهای زندان و حالات روحی زندانیان را با عنوان «ورقپارههای زندان» نوشت. این نوشتهها، او را به عنوان «پایهگذار ادبیات خاطرهنگاری از زندان» شناساند. او که در سال ۱۳۳۲ در خارج از ایران بود، با کودتای ۲۸ مرداد، دیگر نتوانست به ایران بازگردد. این، آغاز تبعیدی ۴۳ ساله برای وی بود. علوی به آلمان شرقی رفت و در دانشگاههای آن جا به تدریس زبان فارسی و تاریخ و فرهنگ ایران پرداخت. همچنین کتابی دربارهی اوضاع سیاسی ـ اجتماعی ایران با نام «ایرانِ رزمنده» به زبان آلمانی نوشت که دربارهی مبارزات سیاسی مردم ایران علیه استبداد، قیام ۲۸ مرداد و ملی کردن صنعت نفت بود که بعدها به زبان روسی نیز ترجمه شد. علوی همچنین به معرفی بیش از ۱۰۰ نویسنده و شاعر معاصر ایرانی در دائرهالمعارف ادبی آلمان پرداخت. آثار متعددی از این نویسندهی معاصر باقی مانده، از آن میان: «داستان دیو»، «پنجاه و سه نفر»، «چشمهایش»، «نامهها»، «میرزا»، «سالاریها» و «خاطرات بزرگ علوی». وی پس از سالها دوری از میهن، در فروردین ۱۳۵۸ به تهران آمد، ولی دوباره به آلمان بازگشت.
بزرگ علوی ـ نویسندهی معاصر ـ در ۲۸ بهمن ۱۳۷۵ در ۹۳ سالگی در برلین درگذشت و در گورستان آن شهر به خاک سپرده شد.
goo.gl/N9qfQN
گردآوری و تنظیم: #آرش_امجدی
@UT_Central_Library
#تقویم_فرهنگی امروز، ۱۹ شهریور ۱۳۹۷
۳۹ سال پیش در چنین روزی در سال ۱۳۵۸، آیتالله سید محمود طالقانی ـ مبارز و عالم دینی ـ رحلت کرد.
سید محمود علایی طالقانی در سال ۱۲۸۹ در طالقان در خانوادهای متدین و اهل علم زاده شد. پدرش ابوالحسن، از عالمان عصر خود و از طرفداران انقلاب مشروطه بود. سید محمود طالقانی تحصیلات خود را در مکتبخانههای زادگاهش آغاز کرد و مقدمات علوم دینی را نزد پدر فراگرفت. در سال ۱۲۹۸ به تهران آمد و پس از آن، برای ادامهی تحصیلات دینی به قم رفت. در آن جا محضر استادانی چون؛ آیتالله محمد بهجت، آیتالله سید محمدتقی خوانساری و آیتالله شیخ عبدالکریم حائری را درک کرد و «شرح لُمعه» را نزد آیتالله سید شهابالدین مرعشی نجفی و «مُطَوّل» را نزد ادیب تهرانی فراگرفت. در سال ۱۳۱۰ به نجف اشرف رفت و در حوزهی علمیهی آن جا دروس خارج را نزد آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی، آیتالله محمد حسین غروی و آقا ضیاءالدین عراقی گذراند.
آیتالله طالقانی پس از بازگشت به میهن و ادامهی تحصیلات در حوزهی علمیهی قم، در ۱۳۱۷ از آیتالله عبدالکریم حائری و آیتالله اصفهانی اجازهی اجتهاد گرفت. در سال ۱۳۱۸ برای تدریس در مدرسهی سپهسالار (مدرسهی عالی شهید مطهری کنونی) به تهران آمد. در همان سال با انتشار اطلاعیهای، در اعتراض به سیاستهای رضا شاه در مورد کشف حجاب، فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد. ایشان به دلیل این اعتراض به زندان افتاد، اما پس از رهایی همچنان فعالیت سیاسی خود را بر ضد حکومت پهلوی ادامه داد و چند بار دستگیر و زندانی شد.
آیتالله طالقانی پس از شهریور ۱۳۲۰، با تأسیس «کانون اسلام» به طور رسمی مبارزهی خود را علیه رژیم ادامه داد و به تفسیر قرآن برای عموم پرداخت. مهمترین فعالیتهای فرهنگی ـ سیاسی آیتالله طالقانی، سخنرانی هفتگی در رادیو ایران و امامت مسجد هدایت بود که از سال ۱۳۲۷ آغاز شد. ایشان مسجد هدایت را به عنوان پایگاهی برای مبارزه با اصول مادی و مارکسیستی و نیز مبارزه علیه استبداد رژیم درآورد. آیتالله طالقانی در سال ۱۳۳۶ به جرم مخفی کردن نواب صفوی در خانهاش، از سوی ساواک دستگیر شد و زندانی گردید، اما پس از چندی آزاد شد و مبارزات خود را ادامه داد. در سال ۱۳۳۸ به مصر رفت و پیام آیتالله بروجردی را به شیخ شلتوت ـ شیخ دانشگاه الازهر و مفتی مصر ـ رساند و در «کنگرهی اسلامی دارالتقریب» در قاهره شرکت کرد. آیتالله طالقانی طی سالهای ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲، سخنرانیهای متعددی علیه حکومت پهلوی در مسجد هدایت کرد. در قیام ۱۵ خرداد ۴۲ شرکت کرد و اعلامیهی «دیکتاتور خون میریزد» را انتشار داد. در این زمان، بار دیگر دستگیر و زندانی شد تا اینکه بر اثر فشار افکار عمومی در آبان ۱۳۴۶ آزاد گردید، اما به دلیل طرح مسائل سیاسی و واکنش صریح نسبت به اقدامات رژیم ممنوعُالمنبر شد. آیتالله طالقانی در سال ۱۳۵۰ به جرم حمایت از مردم فلسطین، یک سال و نیم به زابل و بافت کرمان تبعید شد. در ۱۳۵۴ برای آخرین بار به زندان افتاد و این بار به ۱۰ سال زندان محکوم شد، اما در گرماگرم انقلاب شکوهمند اسلامی از زندان قصر آزاد گردید. ایشان پس از رهایی از زندان، در روزهای انقلاب نقش کلیدی ایفا کرد. چندی بعد، از سوی امام خمینی (ره) به عضویت «شورای انقلاب» درآمد و ریاست آن را بر عهده گرفت. در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی نیز از سوی مردم تهران به نمایندگی رسید. آیتالله طالقانی در اوائل مرداد ۱۳۵۸ از سوی رهبر کبیر انقلاب اسلامی به عنوان اولین امام جمعهی تهران پس از انقلاب منصوب شد. ایشان از ۵ مرداد ۱۳۵۸، جمعاً ۶ نماز جمعه را در دانشگاه تهران امامت کرد. از آثار ایشان کتاب «پرتوی از قرآن» در تفسیر بخشی از قرآن کریم است که در ۶ مجلد منتشر شده است.
آیتالله سید محمود طالقانی، پس از سالها مبارزه و تدریس و تألیف، در ۱۹ شهریور ۱۳۵۸ در ۶۹ سالگی در تهران درگذشت.
@UT_Central_Library
بازنویسی و تنظیم: #آرش_امجدی
#تقویم_فرهنگی امروز، ۱۶ مهر ۱۳۹۷
۱۴ سال پیش در چنین روزی در سال ۱۳۸۳، عبدالحسین نوایی ـ مورخ و از مفاخر فرهنگی ایران ـ درگذشت. عبدالحسین نوایی در سال ۱۳۰۲ در تهران به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی را در مدارس تهران گذراند، سپس به دانشسرای عالی رفت و در رشتهی زبان و ادبیات فارسی دانشنامهی لیسانس گرفت. پس از این مراحل، دانشاندوزی را در رشتهی تاریخ ادامه داد و از دانشگاه سوربن فرانسه دانشنامهی دکتری گرفت.
دکتر نوایی از سال ۱۳۲۳ به معلمی پرداخت. در دانشگاههای تهران نیز مشغول تدریس شد و بعد از سالیان طولانی فعالیت در حوزهی فرهنگ، در سال ۱۳۵۶ بازنشسته گردید. دکتر نوایی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در حوزههای تصحیح، تألیف و تدریس، فعالیتهای فرهنگی را ادامه داد و همچنان در دانشگاههای شهر تهران به تدریس پرداخت. «شرح حال رجال حبیبُالسیَر»، «کریم خان زند»، «فتح تهران و گوشههایی از تاریخ مشروطیت ایران»، از آثار وی است.
دکتر عبدالحسین نوایی در ۱۶ مهر ۱۳۸۳ در ۸۱ سالگی در تهران درگذشت. انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، استاد دکتر عبدالحسین نوایی را به عنوان یکی از مفاخر ایرانزمین معرفی کرده است.
@UT_Central_Library
بازنویسی و تنظیم: #آرش_امجدی
#تقویم_فرهنگی امروز، ۸ آبان ۱۳۹۷
۱۱ سال پیش در چنین روزی در سال ۱۳۸۶، قیصر امینپور ـ شاعر معاصر ـ درگذشت.
قیصر در سال ۱۳۳۸ در گتوند شوشتر در خوزستان زاده شد. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش به پایان برد و در سال ۱۳۵۷ در رشتهی دامپزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد، اما پس از مدتی انصراف داد.
قیصر در سال ۱۳۶۳ تحصیلاتش را در رشتهی زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تهران دنبال کرد و آن را تا مقطع دکتری ادامه داد. وی در سال ۱۳۵۸ از شاعرانی بود که در شکلگیری و استمرار فعالیت واحد شعر حوزهی هنری، تا سال ۱۳۶۶ اثرگذار بود.
دکتر قیصر امینپور نخستین مجموعهشعرش را با نام «در کوچهی آفتاب» دفتری از رباعی و دو بیتی منتشر کرد. «تنفس صبح»، اثر دیگر این شاعر توانا بود که تعدادی از غزلها و شعرهای سپید او را دربر میگرفت. «گلها همه آفتابگردانند» و «دستور زبان عشق» از آخرین کارهای قیصر است. وی تدریس در دانشگاه را از سال ۱۳۶۷ و در دانشگاه الزهرا آغاز کرد. سپس در سال ۱۳۶۹، در دانشگاه تهران مشغول تدریس شد و در سال ۱۳۸۲ به عنوان «عضو پیوستهی فرهنگستان زبان و ادب فارسی» برگزیده شد.
قیصر پس از تصادف خودرو در سال ۱۳۷۸، دچار بیماریهای مختلفی گردید و دست کم دو بار عمل جراحی قلب و پیوند کلیه بر روی او صورت گرفت. دکتر قیصر امینپور در ۸ آبان ۱۳۸۶ در ۴۸ سالگی شمع وجودش خاموش گشت. پیکر او را در زادگاهش گتوند به خاک سپردهاند. پس از مرگ وی، میدانی در منطقهی ۲ تهران در سعادتآباد، به نام «قیصر امینپور» نامگذاری شد.
@UT_Central_Library
بازنویسی و تنظیم: #آرش_امجدی
#تقویم_فرهنگی امروز، ۱۲ آبان ۱۳۹۷
۶۳ سال پیش در چنین روزی در سال ۱۳۳۴، احمد بهمنیار ـ ادیب، محقق و مصحح ـ درگذشت.
احمد بهمنیار در سال ۱۲۶۲ در کرمان به دنیا آمد. پدرش ـ محمدعلی معلم ـ مردی فاضل بود و به دانشهای ریاضی و فنون ادبی تسلط داشت. بهمنیار تحصیلات خود را در محضر پدر آغاز کرد و پس از مدتی کوتاه، چنان در زبان و ادب عرب تسلط یافت که خود مدرس بنامی شد. در آن روزگار که بهمنیار سرگرم درس و بحث در حوزههای علمی کرمان بود، نهضت مشروطهخواهی در کشور گسترش یافت. بهمنیار به حزب دموکرات کرمان پیوست و در سال ۱۲۹۰ «روزنامهی هفتگی دهقان» را که ارگان آن حزب بود، انتشار داد. در کشاکش جنگ جهانگیر اول، از شهر و دیار خود به فارس رانده شد و در آن جا به زندان افتاد و ۱۴ ماه در شیراز زندانی بود، تا اینکه مستوفیالممالک به زمامداری رسید و دستور آزادی او را صادر کرد.
بهمنیار در اوقاتی هم که سرگرم سیاست بود، از تحصیل و تدریس دست برنداشت و در همان اوان، زبانهای انگلیسی و ترکی استانبولی را فراگرفت. پس از آزاد شدن از زندان فارس، به تهران آمد و وارد وزارت دارایی شد و مأمور به خراسان گردید. ۷ سال در آن جا بود و در شهر مشهد با شاعران و سخنوران بزرگ خراسان آمد و شد داشت.
استاد احمد بهمنیار در خراسان «روزنامهی فکر آزاد» را منتشر کرد. در ۱۳۰۵ نیز به خدمت وزارت معارف در آمد و ریاست دارالمعلمین تبریز را به عهده گرفت. این استاد علوم قدیمه، پس از تأسیس دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳، استاد زبان و ادبیات عرب در دانشکدهی ادبیات بود و از آن پس تا پایان عمر، ۲۱ سال یکسره در محیط دانش و ادب به سر برد، تا اینکه پس از ۷۲ سال زندگی، در ۱۲ آبان ۱۳۳۴ در خانهی شخصی خود در تهران، خیابان عینالدوله روی در نقاب خاک کشید. پیکر استاد احمد بهمنیار طبق وصیتش به کربلا حمل گردید و در وادی ایمن به خاک سپرده شد. «مقدمه و تصحیح اسرارالتوحید»، «مقابله و تصحیح التوسلُ الی الترسّل»، «شرح حال صاحب بن عَبّاد» و «تحفهی احمدیه در شرح الفیهی ابن مالک»، در کارنامهی فرهنگی وی وجود دارد.
استاد احمد بهمنیار شعر هم میگفت و «دهقان» تخلص میکرد، از این رو او را «احمد دهقان» نیز میگفتند. از اشعار زیبای او مسمطی است مفصل که در صفت انقلاب خراسان و قیام کلنل محمدتقی خان پسیان سروده است با این مطلع: «مژده که دنیای پیر از سر نو شد جوان، به جسمش اندر دمید روح تکامل روان».
@UT_Central_Library
بازنویسی و تنظیم: #آرش_امجدی
#تقویم_فرهنگی امروز، ۱۴ آبان ۱۳۹۷
۱۴ سال پیش در چنین روزی در سال ۱۳۸۳، دکتر شرفالدین خراسانی ـ پژوهشگر فلسفه و استاد برجستهی فلسفهی یونانی در ایران ـ درگذشت.
شرفالدین خراسانی مشهور به «شرف»، در اسفند ۱۳۰۶ در همدان زاده شد. وی دانشنامهی دکتری فلسفهی خود را در اوائل دههی شصت میلادی از دانشگاه کمبریج انگلستان گرفت و در آن جا به تدریس ادبیات فارسی و فلسفه پرداخت. در سال ۱۳۴۳ به ایران بازگشت و در دانشگاه ملی (شهید بهشتی) تدریس را آغاز کرد. ۲ سال بعد در ایران، گروه فلسفهی دانشگاه ملی را بنیان نهاد و از سال ۱۳۴۶ تا بهمن ۱۳۵۷مدیر این گروه بود. پس از کودتای ۲۸ مرداد زندانی شد و در مدت ۳ سال زندانی بودنش، به روشنفکران زندانی «اساطیر یونان» میآموخت.
شرف نخستین کسی بود که به گونهای تفصیلی و مدون در زبان فارسی، به فیلسوفانِ پیش از سقراط پرداخت. حاصل تلاش او کتابی به نام «نخستین فیلسوفان یونان» نام دارد که در سال ۱۳۵۰ منتشر شد و هنوز هم یکی از معتبرترین آثار موجود در این زمینه به زبان فارسی به شمار میرود. وی به زبانهای انگلیسی، آلمانی، فرانسه، عربی و یونانی مسلط بود. آثار فلسفی و ترجمههای بزرگی از او به یادگار مانده است، از آن میان؛ ترجمهی کتاب «متافیزیک ارسطو» که آن را مستقیماً از زبان یونانی ترجمه کرد. شرف در سال ۱۳۴۹ کتاب شعر «واژهها» را منتشر کرد که در همان سال برندهی جایزه شد. «پژواک» در سال ۱۳۳۷ و «متافیزیک عشق و مجموعه اشعار» در سال ۱۳۸۰ هم حاصل تلاشهای دیگر شرف در عرصهی شعر فارسی بودند. او پس از بازنشستگی، با عنوان «عضو شورای عالی علمی»، در مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی به کار مشغول شده بود.
دکتر شرفالدین خراسانی در ۱۴ آبان ۱۳۸۳ در ۷۶ سالگی در تهران شمع وجودش خاموش گشت.
@UT_Central_Library
بازنویسی و تنظیم: #آرش_امجدی
#تقویم_فرهنگی امروز، ۲۸ بهمن ۱۳۹۷
۲۲ سال پیش در چنین روزی در سال ۱۳۷۵، بزرگ علوی ـ داستاننویس معاصر ایران ـ درگذشت.
بزرگ علوی در سال ۱۲۸۲ در محلهی چاله میدان تهران در خانوادهای مشروطهطلب و بازرگان متولد شد. پدربزرگش ـ حاج سید محمد صراف ـ نمایندهی دورهی اول مجلس شورای ملی بود. پدرش سید ابوالحسن نیز مشروطهخواه بود که به دلیل فعالیتهای سیاسی، ناگزیر به مهاجرت شده، ولی در ۱۳۰۱ به ایران بازگشته بود. او در ۱۳۰۲، پسران خود ـ مرتضی و بزرگ ـ را برای تحصیل به آلمان برد. بزرگ پیش از رفتن به آلمان، تحصیلات مقدماتی را در «مکتبخانهی عمه گلین» در بازار کهنهچینان گذرانده بود. دورهی ابتدایی را هم در مدارس فرهنگ و اقدسیه و دورهی دبیرستان را در دارالفنون طی کرد.
بزرگ در برلین در رشتهی تعلیم و تربیت و روانشناسی به تحصیل پرداخت و در آن جا دریچهی ادبیات آلمانی به رویش گشوده شد. او در ۱۳۰۷ به میهن بازگشت و به عنوان معلم زبان آلمانی در یکی از مدرسههای شیراز مشغول به کار شد. مدتی نیز در مدرسهی صنعتی آلمانیهای تهران، معلم زبان آلمانی بود. در این دوره با نیما یوشیج ـ پدر شعر نو فارسی ـ آشنا شد و نمایشنامهی «کسب و کار خانم براون» اثر برنارد شاو را ترجمه کرد. در سال ۱۳۱۰ در نشستهای ادبی با مجتبی مینوی، مسعود فرزاد و عبدالحسین نوشین شرکت کرد. این افراد از نوگرایان در تاریخ ادبیات معاصر به شمار میآیند. بزرگ علوی در ۱۳۱۳ نخستین مجموعه داستان خود به نام «چمدان» را منتشر کرد. در ۱۳۱۶ به جرم عضویت در فرقهی تقی اَرانی به زندان افتاد و چهار سال و نیم محبوس بود. در زندان با گروهی از زندانیان سیاسی آشنا شد که گروه ۵۳ نفر را به وجود آوردند. علوی در مهر ماه ۱۳۲۰ از زندان رهایی یافت و یک سال بعد داستانهای خود از رویدادهای زندان و حالات روحی زندانیان را با عنوان «ورقپارههای زندان» نوشت. این نوشتهها، او را به عنوان «پایهگذار ادبیات خاطرهنگاری از زندان» شناساند. او که در سال ۱۳۳۲ در خارج از ایران بود، با کودتای ۲۸ مرداد، دیگر نتوانست به ایران بازگردد. این، آغاز تبعیدی ۴۳ساله برای وی بود.
علوی به آلمان شرقی رفت و در دانشگاههای آن جا به تدریس زبان فارسی و تاریخ و فرهنگ ایران پرداخت. همچنین کتابی دربارهی اوضاع سیاسی ـ اجتماعی ایران با نام «ایران رزمنده» به زبان آلمانی نوشت که دربارهی مبارزات سیاسی مردم ایران علیه استبداد، قیام ۲۸ مرداد و ملی کردن صنعت نفت بود که بعدها به زبان روسی نیز ترجمه شد. علوی همچنین به معرفی بیش از ۱۰۰ نویسنده و شاعر معاصر ایرانی در دائرةالمعارف ادبی آلمان پرداخت. آثار متعددی از این نویسندهی معاصر باقی مانده، از آن میان: «داستان دیو»، «پنجاه و سه نفر»، «چشمهایش»، «نامهها»، «میرزا»، «سالاریها» و «خاطرات بزرگ علوی». وی پس از سالها دوری از میهن، در فروردین ۱۳۵۸ به تهران آمد، ولی دوباره به آلمان بازگشت.
بزرگ علوی در ۲۸ بهمن ۱۳۷۵ در ۹۳سالگی در برلین درگذشت و در گورستان آن شهر به خاک سپرده شد.
@UT_Central_Library
بازنویسی و تنظیم: #آرش_امجدی
خلیل ملکی در سال ۱۲۸۰ در تبریز به دنیا آمد. در دوره دبیرستان به تهران رفت و در مدرسه فنی آلمانیها ثبت نام کرد. در زمان رضاشاه بورسیه دولتی برای تحصیل خارج از کشور را دریافت کرد و به همراه گروهی از دانشجویان، به آلمان رفت تا در رشته مهندسی شیمی تحصیل کند.
در آلمان به حلقهٔ کوچکی از دانشجویان چپگرای ایرانی به رهبری تقی ارانی پیوست اما قبل از اینکه مدرک دکترایش را بگیرد، بورس تحصیلیاش قطع شد. به ایران بازگشت و در دانشگاه تربیت معلم ثبت نام کرد. در همین دوره ارتباطش دیگربار با تقی ارانی برقرار شد. دیری نگذشت که پلیس همه یاران ارانی از جمله ملکی را دستگیر کرد. آنها "۵۳ نفر" بودند و با کتابی از بزرگ علوی مشهور شدند.
در ۱۳۲۰ پس از سقوط رضاشاه از زندان آزاد شد و به جامعهای پیوست که تازه داشت دموکراسی را تجربه میکرد. به استثنای دکتر ارانی که به طرز مشکوکی در زندان درگذشت، بسیاری از اعضای گروه ۵۳ نفر برای تشکیل حزب توده متحد شدند.
ملکی به حزب توده پیوست و به یکی از نظریه پردازان اصلی آن تبدیل شد اما کمی بعد با بخش اعظم کادر رهبری حزب دچار تنش شد. ملکی طرفدار استقلال بیشتر حزب نسبت به شوروی و توجه بیشتر به واقعیات ایران بود. این اختلافات در زمان بروز مسئله فرقه دموکرات آذربایجان به رهبری پیشهوری به اوج خود رسید تا نهایتا ملکی در آذر ۱۳۲۶ حزب را ترک کرد و طرحی داد که منجر به بزرگترین انشعاب در حزب توده شد. حزب توده، ادعا کرد که ملکی از حزب "اخراج شده".
بعد از جدایی از حزب توده، حملات بی رحمانه و ترور شخصیت رادیو مسکو و ملازمان ایرانی آن، ملکی را دچار یأس شدید کرد. او تصمیم گرفت از عالم سیاست کنار رود و تا آستانه خودکشی نیز پیش رفت. پیروان ملکی از سال ۱۳۲۶ خود را حزب نیروی سوم میخواندند که امیدوار بود راهی متمایز از سرمایه داری آمریکایی و سوسیالیسم شوروی پیدا کند.
در ۱۳۲۹ با بالا گرفتن منازعات بر سر ملی کردن صنعت نفت، به تشویق جلال آلاحمد، به صحنه سیاست بازگشت. رابطه او با آل احمد باعث آشنایی و نزدیکیاش با مظفر بقایی شد. آنها سپس با هم حزب زحمتکشان ملت ایران را تأسیس کردند. برنامه آنها دفاع از دولت محمد مصدق و مبارزه با کمونیستها بود. اما پس از مدتی بقایی با مصدق دچار اختلافات فراوانی شد که به انشعاب ملکی و یارانش از حزب زحمتکشان منجر شد.
ملکی گرچه حامی مصدق بود اما او را مودبانه نقد میکرد. درست یک سال پیش از کودتای مرداد ۱۳۳۲ ملکی با ناکافی دانستن مبارزه با دشمن خارجی، مصدق را سرزنش کرد. او سقوط مصدق را در صورت تغییر ندادن سیاستهایش قطعی میدانست و با آنکه مخالف سرسخت بعضی از جنجالیترین تصمیمات مصدق بود، به او گفته بود که «من تا جهنم هم به دنبال شما میآیم».
پس از کودتای ۱۳۳۲ حدود دو سال زندانی شد. او مینویسد بدترین شکنجهها را نه از مأموران پلیس، که از اعضای حزب توده دید که او را دشمن عقیدتی خود میدانستند. بلافاصله پس از آزادی از زندان مطلبی طولانی نوشت علیه قرارداد نفتی که ایران قرار بود با کنسرسیوم شرکتهای نفتی غربی امضا کند.
ملکی در اواخر دهه ۳۰ تصمیم گرفت دوباره گروه سوسیالیستیاش را راهاندازی کند. او به مدت دو سال مخفیانه جلسات منظمی با اسدالله علم، داشت. این جلسات به ملاقات او با شاه انجامید که ملاقاتی بینتیجه بود اما به رقبای ملکی بهانه داد که او را بعنوان «عامل حکومت» مورد حمله قرار دهند.
در ۱۳۴۱ از اصلاحات شاه (انقلاب سفید) و اصلاحات ارضی به شکل ضمنی پشتیبانی کرد. طرحی که جدا از مخالفت شدید روحانیون تندرو، با محکومیت یا بیتوجهی حزب توده و جبهه ملی که از سالها پیش همان شعارها را میدادند، روبرو شده بود.
با مشاهده ناتوانی جنبش سکولار و ظهور آشکار رهبری روحانیون، در سال ۱۳۴۲ تصمیم به ترک ایران گرفت، به وین رفت و بعد از حدود یک سال و نیم به ایران برگشت؛ ولی بار دیگر دستگیر و به سه سال زندان محکوم شد. یک سال و نیم بعد ساواک به این نتیجه رسید که «اگر او در زندان بمیرد از او قهرمانی خواهند ساخت». به همین خاطر در مهر ۱۳۴۵ از زندان آزاد شد.
خلیل ملکی نهایتا در ۲۲ تیرماه ۱۳۴۸ درگذشت. گرچه وصیت کرده بود که در احمدآباد کنار مصدق دفن شود اما خواستش اجابت نشد و در قبرستان فیروز آبادی شهر ری دفن شد.
عباس دوزدوزانى، به سال 1321 در شهر تبريز به دنيا آمد و در خانوادهاى مذهبى و متدين تربيت و پرورش يافت. او در سال 1329 به تهران آمد و پس از گذر از دوره تحصيلات ابتدايى، در سال 1333 تحصيلات متوسطه را در رشته طبيعى به پايان رساند و در سال 1339 به استخدام آموزش و پرورش درآمد. وى در سال 1340 در رشته زبان عرب وارد دانشگاه شد. با تحصيل در دانشگاه فعاليتهاى سياسى و مذهبى وى پا گرفت. در سال 1343 به جرگه اعضاى حزب ملل اسلامى پيوست و پس از كشف حزب در مهر سال 1344 دستگير و زندانى شد. او در سال 1345 از زندان آزاد شد، ولى به خاطر سابقه سياسى نتوانست تحصيلات تكميلى دانشگاه را پى بگيرد، از اين رو به كار دفترنويسى و حسابدارى در بازار روى آورد. دوزدوزانى در سال 1346 در جشن تاجگذارى به اتهام ترور شاه بازداشت و چهل روز در زندان قزل قلعه به بند كشيده شد. وى در سال 1349، به صفوف ياران گروه حزبالله پيوست و در سال 1351 براى سومين بار روانه زندان شد. اين بار پنج سال را در زندانهاى مخوف شاه بهسر برد. او پس از پيروزى انقلاب اسلامى، در سال 1358 در پايهريزى سپاه با ديگر ياران و همراهان خود نقش بسزايى داشت و عضو شوراى فرماندهى سپاه بود. در اواخر سال 1358 به فرماندهى كل سپاه پاسداران منصوب شد. در سال 1359 در پى خواست بنىصدر از فرماندهى سپاه كنارهگيرى كرد. عباس دوزدوزانى در كابينه شهيد رجايى وزير ارشاد اسلامى بود. وى براى سه دوره به نمايندگى مردم تبريز و تهران در مجلس شوراى اسلامى انتخاب شد. از ديگر مسئوليتهاى او مىتوان به مشاورت وزير فرهنگ و آموزش عالى، عضويت شوراى مركزى انجمن اسلامى معلمان، و عضويت در شوراى شهر تهران اشاره كرد.
خاطرات احمد احمد، به کوشش: محسن کاظمی، تهران: انتشارات سوره مهر. صفحه 288
در سالهای اخیر با اینکه از بیماری و عوارض پیری رنج میبرد , بیشتر سرگرم ترجمه منظوم قرآن بود که توفیق آماده سازی , تطبیق و ویرایش کامل و دقیق آن را در مدت نزدیک به شش ماه داشتم که بسیار مورد تقدیر خود ایشان و تشویق و حمایت معاونت قرآن وزارت ارشاد بویژه جناب حجت الاسلام خسروی ( از مدیران ارشد آنجا که خود شاعر و قرآن پژوه و خادم القرآن است) قرار گرفت. این ترجمه زیبا و ادیبانه در میان نزدیک به ۱۰ عنوان ترجمه منظوم قرآن , ممتاز و عمدتا خالی از اشکالات عدیده اغلب آنهاست. در مدت ویرایش جلسات متعددی داشتیم و از پذیرایی مهربانانه و اخلاق مؤمنانه ایشان بهره مند بودم.
در ماه مبارک رمضان گذشته چاپ اول ترجمه با حضور کثیری از قرآنیان و وزیر ارشاد در نمایشگاه قرآن رونمایی شد و مورد تقدیر قرار گرفت و مرحوم دوزدوزانی به عنوان ,, خادم القرآن ,, مفتخر گردید. رحمه الله رحمه واسعه.
حسین علیزاده
🌺😍😢😭❤️
📅 روزشمار چهرههای تاریخی؛ پژوهشگر نستوه
مجتبی مینوی در سال ۱۲۸۲ در تهران زاده شد. پدرش مجتهد بود، ولی سرپرستی دادگستریهایی را به عهده داشت.
سه ساله بود که با خانواده به عراق رفت و نُه ساله بود که به تهران بازگشت: «از سامره که بازگشتیم، فارسی را مثل بچه عربها حرف میزدم.»
با ادیبان نوگرا "گروه ربعه" را تشکیل داد و چند کتاب ماندگار مانند جلد اول شاهنامه و "نوروزنامه خیام" را ویرایش کرد و به چاپ رساند: «چه خوب شد که پس از چاپ "شاهنشاهی ساسانیان" به لندن رفتم.»
این کتاب توقیف شد و چون میخواستند او را که مترجم اثر بود به ایران بکشانند و دستگیر کنند، ۱۰ سال در لندن ماند.
او به زبانهای عربی، انگلیسی و فرانسه مسلط بود، پهلوی میدانست و بیش از ۸۰ کتاب ادبی و علمی کهن را ویراست، ترجمه یا تألیف کرد و به چاپ رساند.
۴۷ ساله بود که تدریس ادبیات و متنهای کهن را در دانشگاه تهران آغاز کرد و ۱۹ سال به این کار پرداخت. "دستور زبان فارسی" دستاورد کار او در دانشگاه است.
@dw_farsi
سرتیپ محمد درگاهی رئیس نظمیه تهران کسی بود که در سال ۱۳۰۸ زندان قصر را ساخت ولی دو روز بعد از افتتاح زندان توسط رضاشاه برکنار و چند ماهی در زندانی که خودش ساخته بود افتاد!!
@Axezirkhaki
عباس شهریاری مرد هزار چهره ساواک!
او درابتدا از مخالفان حکومت شاه و یکی از گردانندگان اعتصاب پالایشگاه نفت آبادان در سال ۱۳۳۰ بود که منجر به اخراجش از پالایشگاه نفت آبادان شد، در همان سال جذب حزب توده شد و پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به زندان افتاد، در سال ۱۳۳۴ شبکه کارگران ایرانی در کویت را سازماندهی کرد، او از سال ۱۳۴۲ به خدمت ساواک درآمد و به شناسایی فعالان کمونیست به ساواک کمک می نمود. پس از اینکه ساواکی بودن او لو رفت، پنهان شد و در ۱۴ اسفند سال ۱۳۵۳، توسط فداییان خلق با اصابت ۱۰ گلوله کشته شد و پس از کشته شدن، فداییان خلق سه گلوله به مغزش زدند و عملیات را به پایان رساندند.
@tasavirtarikhi
مهدی بلیغ
خلافکار ایرانی مشهور به آرسن لوپن حدود ۷۰ سال پیش در شهریار متولد شد. بیسواد و باهوش بود اما به راه خلاف کشیده شد. بزرگترین طعمه ی خود را که دو توریست آمریکایی (یا عرب) که به دنبال خرید هتل در ایران بودند به دفترش در گیشا دعوت کرد و پیشنهاد خرید یک ساختمان بزرگ و مجلل به قیمت مناسب داد. این ساختمان، کاخ دادگستری در خیابان خیام بود. او به آنجا رفت و با تطمیع اتاق دار، دفتر وزیر را یک ساعت اجاره کرد. ۲۰ جفت دمپایی پلاستیکی هم تهیه کرد و جلوی در اتاقهای کاخ که یک ساختمان اداری و در آن ساعت خالی بود گذاشت و منتظر شکارهایش شد. آنها آمدند و او بعنوان صاحب عمارت تمام ساختمان را نشان داد و وقتی آمریکاییها درخواست دیدن داخل اتاقها را داشتند با نشان دادن دمپاییها و بودن مسافر آنها را منصرف کرد. مشتری ها ساختمان را پسند کردند و به پول رایج آن زمان پانصد هزار تومان پرداختند و خوشحال از این معامله ۱۰ روز بعد برای تحویل گرفتن آمدند. آنجا بود که فهمیدند چه کلاه بزرگی بر سرشان رفته. بلیغ همان روز معامله به مصر فرار کرد و بعد از چند ماه به ایران بازگشت اما در ایران بازداشت و به زندان محکوم شد. او تلویزیون زندان را به یکی از زندانیان به قیمت صد تومان فروخت. وقتی که زندانی بعد از آزادی میخواست تلویزیون را با خود ببرد مضحکه بقیه شد. او در امیریه جنوبی (کارگر جنوبی) میزیست تا اینکه پس از انقلاب به اتهام اعتیاد و همراه داشتن مواد مخدر توسط صادق خلخالی در سحرگاه ۲۰ فروردین 58 اعدام شد. مسعود کیمیایی که با او دیداری داشت تصمیم دارد فیلمی به نام خائن کشی درباره اش بسازد.
@teherangard
پنجاه سال از اولین زندانم گذشت/ ۲
عکس بالا: پناهگاه شیرپلا در مسیر قله توچال تهران.
پائین: نقاشی چهرهام از آقای عبدالله عزتپور، زندانی سیاسی سرشناس کرد، در زندان عادلآباد شیراز، سال ۱۳۵۲.
@abdollahshahbazi
🔻دعا و افسانه
🔹کتاب المجتنی از سید ابن طاوس را بنیاد بین المللی دعا! به فارسی ترجمه و منتشر کرده است. در تمام کتاب به ندرت می توان دعای مأثور و معتبری پیدا کرد. شاید هم چنان دعایی اصلا در آن نباشد. اما دعاهای ساختگی با شأن نزول های عجیب و غریب در آن فراوان است.
🔻از جمله دعای پرنده سفید رومی! با این شأن نزول که مردی در کشور روم به مدت 30 سال! در تنگ ترین زندان و بدترین شکنجه بود. پس نذر کرد اگر از زندان نجات یابد پیاده به مکه برود! پس شبی در خواب پرنده سفیدی را در بالای دیوار زندان دید که دعایی را با زبان فصیح! می خواند. پس او آن دعا را که دو صفحه کتاب را دربرگرفته حفظ کرد و سه شب خواند و نجات یافت!
🔻یا این داستان مضحک که شخصی یک ماهی در دست داشت و آن را مأمور پلیس حکومت! به زور از وی ربود، و او این دعا یا چیزی شبیه آن! را خواند و مأمور پلیس به بیماری خوره در دست راستش مبتلا شد و مجبور به قطع آن شد. و بعد از آن که چند عضو دیگرش هم مبتلا و قطع شد در خواب به او گفته شد چرا اعضای بدنت را قطع می کنی! ماهی را به صاحبش برگردان. او نیز ماهی را به صاحبش برگرداند و بیماریش برطرف شد!
ادامه 👇
@bazmeghodsian
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com