کلود تیلیه
ترجمه مرتضی کلانتریان
? پوستر روز ملی ادبیات کودک و نوجوان منتشر شد
?تمام شخصیتهای کتاب «مهمانهای ناخوانده» با در دست گرفتن یک کتاب به استقبال از روز ملی ادبیات کودک و نوجوان رفتهاند.
شاپور حاتمی طراح گرافیک این اثر در گفتوگویی دربارهی ویژگیهای این پوستر گفت: «با توجه به اینکه مهمانهای ناخوانده نخستین اثر داستانی مصور این حوزه شناخته میشود و جریان ساز ادبیات کودک و نوجوان بوده است این موضوع برای طراحی پوستر انتخاب شد.
وی توضیح داد: پس از آن تصمیم بر آن شد که از تمام شخصیتهای کتاب در پوستر استفاده شود و در نتیجه کتابخوانی موضوع اصلی پوستر قرار گرفته. تصویرگری این پوستر را نیز سحر حقگو برعهده گرفت.»
?بر اساس این گزارش، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان هجدهم تیر قرار است در پاسداشت این روز برنامههای متنوعی را در سطح کشور برگزار کند.
????
@majidjaliseh
? بعدازظهر کودکی ?
? جهک به مناسبت روز ادبیات کودک و نوجوان برگزار می کند:
? ۱۸ تیر در گالری دارگون داستانی بی نظیر را همخوانی و درباره ش گفتگو می کنیم.
بخشی از موضوعات این برنامه عبارت است از: خواندن و جنگ، خواندن و کودکی، تفاوت عملکرد و تصمیم گیری های ملتی که ادبیات کودک و نوجوان میخواند با آنان که نمیخواند و همفکری و ایده پردازی درباره تنوع فعالیت های ترویجی در زمینه خواندن.
برای افراد 15+ سال
? یکشنبه 18 تیر | ساعت 17 تا 19
? شریعتی - پایینتر از حسینیه ارشاد - خیابان کوشا - کوچه بدیعی - بن بست بشردوست - پلاک ۱۴ - گالری دارگون
????
@majidjaliseh
?زنان برگزیده در اولین دورۀ جایزۀ کتاب سال
در اولین دوره جایزه کتاب سال که همزمان با دهۀ فجر 1363برگزار شد، دو برندۀ خانم نیز جوایزی را به خود اختصاص دادند:
? «مریم پیشگاه»، در بخش داستان کودک و نوجوان برای کتاب «ساداکو و هزار درنای کاغذی»
? «فاطمه مقدم»، در بخش زیست شناسی برای کتاب «گیاه شناسی»
@Ketabpazhohi
فرهنگ روش
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روزنوشتهای فرهنگ مهروش
تجربههایی برای داوری مقالات
فرستۀ اول:
از همان دوران دانشجویی مقاله مینوشتم. از اندک دانشجویانی بودم که مقالاتم را برای نقد به دست دوستان میدادم. ناقدان همیشه مؤدب نبودند و نقدها همیشه با وضع حال من تناسب نداشت؛ اما درهرحال، سعی میکردم از آنها استفاده کنم. سال 1382ش، وقتی در مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی دستیارِ استاد دکتر پاکتچی شدم، از من خواستند هر مقالهای را که تألیف میشود و به بخش میرسد نقد کنم و گزارشی خدمت ایشان بدهم. این گزارش قرار بود به مؤلف برای بهبود کارش یاری رسانَد. نیز، هرگاه مؤلف درنهایت از پسِ اصلاح کار برنیامد، قرار بود ویراستاران مرکز با خواندن این گزارش بهتر و سریعتر بتوانند برای اصلاح مقاله آماده شوند.
اینگونه، اشتغالی مرتبط با نقد مقالات یافتم. من ــ خود ــ مؤلف نیز بودم. وقتی با نقدهای ویراستاران مرکز روبهرو شدم، فرصت مناسبتری پیدا کردم تا بتوانم حال یک مؤلف را وقتی با نقدها روبهرو میشود حس کنم. این نقدها سبب شدند خود نیز به اصلاح روشهایم در مقام انتقاد از مقالات بپردازم. کوشیدم از این تجربهها برای کمک به مؤلفان بهره گیرم.
با این دستمایه سالها پیش برای داوری مقالهها به همکاری با مجلهای دعوت شدم. بسی قدر دانستم و استقبال کردم. نقدهای مفصلی بر مقالات مینوشتم. سالها بعد فهمیدم سردبیر آن مجله هیچ یک از نقدها را برای مؤلفان ارسال نکرده است! او معتقد بود مؤلفان پررو میشوند! باید با یک کلام «بله» یا «نه» حسابشان را کف دستشان گذاشت. هیچ دلیلی نیز ندارد که بخواهیم برایشان اشکالات را توضیح دهیم. آنها اگر فرصت کنند با استدلال نقد شوند، فرصت خواهند کرد که خود نیز استدلالی در برابر ما دستوپا کنند و اینطوری کارها از هم میپاشد! آن سردبیر اصلاً آدم دیکتاتوری نبود؛ با تجربۀ سالها کار ــ درست یا غلط ــ به این نتیجه رسیده بود این لوسبازیها برای کشور ما جواب نمیدهد! میگفت یک بار مؤلفی با مادرش به دفتر مجله آمده، سراغ داوری را گرفته که فکر میکرده مقالهاش را رد کرده، و در ملأ عام کلی بدوبیراه به آن داور گفته است! یک بار در مجلهای مسئولیت پذیرفتم. هرچه به سردبیر اصرار کردم که دستکم نام داوران را داخل سایت یا در صفحۀ نخست مجله درج کنند حاضر نشد! آن روزها هنوز وزارت علوم این اصرار و اجبارهای کنونی را مد نکرده بود و سردبیران ترجیح میدادند همه چیز پشت پرده باشد. البته، اکنون هم درب برخی مجلات بر همان پاشنه میچرخد و تنها ظواهر کارشان قدری تغییر کرده است. خدا را شکر! من در آن دوره نقدهای خود بر مقالات را یادداشت کردم و نگذاشتم هدر برود. بعدها پرتکرارترین خطاها در مقالات پژوهشی را دستهبندی کردم و بهتدریج در اختیار دوستان گذاشتم.
افزون بر تجربۀ نقد مقالات، به اقتضای مسئولیتم در مدیریت برخی مجلات نیز فرصت پیدا کردم بازخورد بحثهای مکتوب داوران با مؤلفان را ببینم. اکنون تجربهای را که برای داوری مقاله در طول سالها به دست آوردهام، به دوستان و استادان جوانتر پیشکش میکنم؛ عزیزانی که بهتازگی درگیر کار داوری شدهاند. امیدوارم این توضیح واضحات حمل بر جسارت نشود و از باب یادآوری مفید به حساب آید.
1ـ مقالهای که قرار است آن را داوری کنیم، نتیجۀ طرح پژوهشی یا مقالۀ مستخرج از رسالۀ یک دانشجو ست؛ یعنی یک مرکز پژوهشی حاضر شده است چندین میلیون هزینه کند. اگر ما مقاله را تأیید کنیم، این پول خرج میشود. قطعاً شخصی یا تیمی درگیر کار بوده، و بخش قابلتوجهی از وقت خود را صرف آن کرده است. اینها همه یعنی ما نسبت به داوری خود پیش خدا و خلق مسئول ایم.
2ـ قبل از آغاز به داوری، باید مطمئن باشیم صلاحیت داوری در این زمینه را داریم. بهتر است اگر در این زمینه مطالعات کافی نداشتهایم صریح برای سردبیر بنویسیم که صلاحیت داوری دربارۀ این مقاله را نداریم. داوری مقاله در درازمدت البته برای خود ما فرصت مناسبی است برای آشنایی با برخی حوزهها و مباحث؛ اما باید حواسمان باشد که داوری ما موجب تضییع حق دیگران نشود.
@FarhangeRvesh
این کتاب ترجمهای است از:
War is a force that gives us meaning
By Chris Hedges
دربارۀ نویسنده
کریس هِجِز پانزده سال خبرنگارِ خارجی بود. سالِ 1990 به هیأت تحریریۀ روزنامۀ نیویورک تایمز پیوست. پیش از آن، برایِ روزنامههایِ معروف (از جمله “دالاس مورنینگ نیوز” و “کریسچن ساینس مانیتور”) و ایستگاهِ رادیویی سراسری و مهمِ “نَشنال پابلیک رادیو” کار کرده بود.
هِجِز فارغالتحصیلِ رشتۀ ادبیاتِ انگلیسی از دانشگاهِ “کُلگیت” است و از دانشگاهِ “هاروارد” در رشتۀ الهیات فوقِ لیسانس گرفته.
او یکی از اعضایِ گروهِ روزنامهنگارانِ نیویورک تایمز بود که در سالِ 2002، برایِ تهیۀ «گزارشِ توضیحی» در زمینۀ بررسیِ تروریسمِ جهانی، برندۀ جایزۀ پولیتزر شد و نیز جایزۀ سازمانِ عفوِ بینالملل را برایِ روزنامهنگاری در زمینۀ حقوقِ بشر در همان سال دریافت کرد.
هِجِز اکنون در شهرِ نیویورک زندگی میکند و دانشیارِ رشتۀ روزنامهنگاری در دانشگاهِ نیویورک است.
****************************************
از مقدمۀ کتاب
من این کتاب را نه بهمنظورِ بازداشتنِ خودمان از جنگ، بلکه برایِ درکِ آن مینویسم. نکتۀ بهویژه مهم این است که ما آمریکاییان که چنین قدرتِ جهانیِ عظیمی در اختیار داریم، در درونِ خود، جوانه زدنِ بذرهایِ نابودی را مشاهده میکنیم. ما بایستی در برابرِ «اُسطورۀ جنگ» و تخدیرِ ناشی از آن که میتوانند دست در دستِ هم، ما را به بیتوجهی و نابینایی بکشانند و از ما بهاندازۀ همان کسانیکه با آنان میجنگیم، آدمیانی سنگدل و بیعاطفه بسازند، از خود مُراقبت کنیم.
ما در ویتنام تحقیر شدیم و مدتی خود را از شرِّ بیماریِ تفرعنِ خطرناکی که همچون خوره به جانمان افتاده بود، خلاص کردیم. هنگامیکه به این فیض نائل آمدیم، درک و اندیشهمان درموردِ جنگ، تزکیه شد. کشورِ بهتری شدیم. اما بارِ دیگر، حتا زمانیکه با احتمالِ حملاتِ تروریستیِ خانمانبراندازِ بیولُژیک یا اتمی در واشینگتُن و نیویورک روبرو میشویم، آن تجربه را بهتدریج از دست میدهیم. اگر فُروتنیِ حاصل از شکستمان در ویتنام نیرویِ محرکهای برایِ واکُنشِ ما به حملاتِ تروریستیِ آینده ـ حتا حملاتِ فاجعهآمیز و مصیبتبار ـ نباشد، ما از دست رفتهایم.
تنها پادزهر برایِ دفعِ نیرویِ مُخرب، نابود کردنِ خود و استفادۀ بدونِ تبعیضِ زور، فروتنی و سرانجام شفقت و غمخواری است. راین هولد نیبور(3) به ما یادآوری میکند که همگیمان باید دست بهکار شویم و درخواستِ بخشایش کنیم.
این کتاب فراخوانی برایِ سکون و بیتحرکی نیست. این کتاب فراخوانی است برایِ ابرازِ استغفار و ندامت.
@litera9
این رمان روایتگر تضادها در یک متن جامعه است، اما چیزی که در وهله اول باعث توجه خوانندهاش میشود، ناکامی نویسندهاش –جان کندی تول– در انتشار آن در دوران حیاتش است، در واقع نویسنده آنقدر برای انتشار این اثر به این در و آن در زد و جواب منفی شنید که در غم این ناکامی در ۳۲ سالگی خودکشی کرد و به زندگی خود خاتمه داد.
جان کندی تول، در سال ۱۹۳۷ در نیواورلئانز به دنیا آمد، او در ۱۷ سالگی بورسه دانشگاه تولن شد و در ۲۲ سالگی به مقام استادی کال هانتر نیویورک رسید، او جوانترین استادی بود که در این کالج ادبیات انگلیسی، تدریس کرده بود. او در سال ۱۹۵۹ زمانی که برای خدمت سربازی به پورتوریکو رفته بود، ماشین تحریر دوستش را قرض گرفت و نوشتن اتحادیه ابلهان را شروع کرد. بعد از بازگشت به آمریکا، او رمان را بارها برای ناشران بسیار فرستاد، اما هیچ یک حاضر به چاپ آن نشدند.
همین ناکامی باعث افسردگی و بعدها بدگمانی او شدند، تا اینکه در ۳۲ سالگی بعد از دعوایی مختصر با مادرش، با خودرو به جورجیا رفت و با وصل کردن شلنگ به اگزوز ماشین و تنفس از گاز سمی خودرو به زندگی خود خاتمه داد.
اما مادر بعد از دو سال افسردگی از دست دادن پسرش، آستین را بالا زد، او هم ۹ سال تمان جواب رد شنید، تا اینکه «واکر پرسی»، یکی از استادان دانشگاه لوییزیانا که از سماجت مادر به ستوه آمده بود، حاضر شد برای رفع تکلیف نگاهی به کتاب بیندازد، او در نظر داشت بالافاصله بعد از خواندن چند صفحه جواب رد بدهد، اما این استاد هر چه بیشتر کتاب را میخواند، بیشتر شگفتزده میشد، شگفتزده از متن کتاب و اینکه چرا کسی متوجه این شاهکار نشده بود.
پرسی پیشگفتاری برای کتاب نوشت، شمارگان چاپ نخست، تنها ۲۵۰۰ نسخه بود، اما کتاب بلافاصله بعد از انتشار غوغایی به پا کرد و سال بعد جایزه پولیتزر را گرفت. به این ترتیب جان کندی تول تنها نویسندهای شد که بعد از مرگ پولیتزر میگیرد.
داوود غفارزادگان در سال ۱۳۳۸ در اردبیل متولد شد. تحصیلاتش را همان جا تمام کرد وبه کار معلمی پرداخت.درسال ۱۳۵۹ اولین اثرش را در مطبوعات به چاپ رساند. . درسال ۱۳۶۷ به تهران منتقل شد و در دفتر انتشارات کمکآموزشی مشغول به کار گردید و دبیری طرح۲۰۰ جلدی تدوین زندگی نامه مفاخر برای نوجوانان را بر عهده گرفت. اکنون بازنشستهي آموزش وپرورش است و در تهران زندگی میکند .غفارزادگان بیش از دو دهه داستانهایی با موضوعات متنوع و برای مخاطبان متنوع نوشته است. جایزهي ۲۰ سال ادبیات داستان(بزرگسالان) به خاطر مجموعه داستان" ماسه نفرهستیم" به او تعلق گرفت . نشان طلایی از جشنوارهي بزرگ برگزیدگان ادبیات کودک ونوجوان (انجمن نویسندگان کودک ونوجوان)به عنوان یکی از بهترین داستان نویسان دو دهه از جوایز دیگر اوست. رمان فال خون او توسط پروفسور قانونپرور ترجمه و در دانشگاه تگزاس امریکا چاپ شدهاست. همانگونه که اشاره شد ، از این نویسنده تک قصههایی به زبانهای مختلف ترجمه شده است. برندهی جایزهی بیست سال ادبیات داستانی برای مجموعه داستان «ما سهنفر هستیم» و نشان طلایی جشنوارهی برگزیدگان ادبیات کودک و نوجوان. همچنین مجموعهداستانهای «دختران دلریز» و «راز قتل آقامیر» و رمانهای «فال خون» (ترجمهشده به انگلیسی)، «کتاب بینام اعترافات» و «ایستادن زیر دکل فشار قوی» بعضی از آثار او هستند. بعضی از داستانهای کوتاه او نیز به زبانهای دیگر ترجمه شدهاند.
@litera9
@litera9
«لحظههای کوتاه، اندیشههای بلند»
دوست عزیزی که به جای «منهدم کردن»، یا به رسم رایج «انکارکردن»، به «ماندن» فکر میکند، کتاب سال 1349 من با عنوان «لحظههای کوتاه ، اندیشههای بلند» را، پس از 43 سال که گمان کنم حتی از سن خود او هم بیشتر باشد، به صورت نسخهای الکترونیکی تنظیم کرده و با موافقت خود من به وبسایت باشگاه ادبیات سپرده و آن را در اختیار خود من هم قرار داده است. (قابل توجه دوست عزیزی که شعر بلند «پا در رکاب خویش» مرا به آلمانی ترجمه کرده و در آمازون برای فروش گذاشته، اما آن را حتی به خود من هم نمی فروشد!)
کسانی که در روزهای اول قیام ضد سلطنتی به «کمیته مشترک عملیات ضدخرابکاری» رفته بودند، به من که آن زمان در روزنامه کیهان مینوشتم، خبردادند که انباری از این کتاب را، با بسیاری از کتابهای دیگر، در «انبار» «کمیته مشترک عملیات ضد خرابکاری» حکومت پهلوی دوم دیدهاند که لابد به خاطر علاقه فراوان بازجویان ایشان به خوردن کتاب بوده است!
نسخههائی از این کتاب هم، مثل کتابها و نوشتههای منتشر نشده و شدهی دیگر، که من خود در خانه داشتم، در روز دستگیری من به وسیله صاحبان جدید آن «کمیته» که برادران پاسدار بودند، به غارت رفت. یعنی که من حتی یک نسخه از این کتاب و کارهای دیگرم را که به غارت رفتهاند، در اختیار ندارم و حضرات هر دو حاکمیت چنان حریص کتاب میل میفرموده اند!
به هرصورت، از امیر عزتی جوان پرشور و آگاهی که «باشگاه ادبیات» را با رفقایش راه انداخته و نمی گذارد «کار» «اهل کار» پامال بیخردان شود، بینهایت خشنودم و خشنودتر خواهم بود که بتوانند با همه کارهای من که به مردم تعلق دارند، چنین کنند. این کارها، اجازه نمی خواهد. کار ما و کار «کار» های ما، از این حرفها گذشته است .
فریدون گیلانی
دوازدهم فروردین ماه 1392
@litera9
روز کودک روزی است که برای یادبود و افتخار کودکان شناخته شدهاست. کشورها و سازمانهای بینالمللی مختلف، روزهای متفاوتی را بهعنوان روز کودک اعلام کردهاند و آن را جشن میگیرند. سازمان ملل متحد، 06 اکتبر (16 مهر) را روز جهانی کودک اعلام کردهاست. مجمع عمومی سازمان ملل در چنین روزی در سال ۱۹۵۹ اعلامیهٔ حقوق کودک و در سال ۱۹۸۹ نیز کنوانسیون حقوق کودک را تصویب کرد.
بیشتر:
https://fa.wikipedia.org/wiki/روز_جهانی_کودک
👇 آثار کودک و نوجوان: 👇
@litera9
بازنویسی از متون ادبیات فارسی بخش مهمی از بازار کتاب را تشکیل میدهد و اغلب، مخاطب هم دارد. به همین دلیل، بیشتر کتابهای مشهور ادبیات کهن به شکلها و روایتهای گوناگون بازنویسی شدهاند. در این بین، دو موضوع برخی از آنها را از دیگران متمایز میکند. اول بازنویسی آثاری که کمتر کسی به سراغ آنها رفته باشد و دوم بازنویسی با رویکردی شبیه بازآفرینی که نویسنده با حفظ هویت اصلی اثر، آن را برای کودک یا نوجوان امروزی مدرن کرده باشد.
بازنویسی قصههای شیخ اشراق، به دلیل انتخاب اثری که کمتر به آن پرداخته شده است، تلاش خوبی برای آشنا کردن نوجوانان با آثار عرفانی شهابالدین سهروردی است. ابتدای کتاب، در یک صفحه، شخصیت و زندگی سهروردی مطرح شده است و سپس هر کدام از آثار او در یک بخش برای نوجوانان به طور خلاصه ساده نویسی و به شکلی متفاوت تعریف شده است.
وقتی صحبت از پرواز و قدم گذاشتن در راه تازه برای کشف خود و دنیای اطراف میشود بی اختیار یاد دورهی نوجوانی میافتیم که شناخت هویت خود بخشی از دغدغههای این دوره است. بازنویس، برای بخشی از حکایتهای عرفانی این کتاب، راوی اول شخص را انتخاب کرده و به این ترتیب خوانندهی نوجوان بیشتر می تواند همراه این قصهها باشد و به آنها علاقمند شود و این میتواند شروع خوبی برای شستشوی مغزیاش باشد.
معرفی کتابهای «گنجینۀ تاریخ ادبیات کودک و نوجوان»
«گنجینه ادبیات کودک و نوجوان» با هدف بازخوانی آثار قدیمی ادبیات فارسی کودکان در انتشارات مدرسه به چاپ رسیده است. تاکنون ۱۴ جلد از این مجموعۀ ۲۰ جلدی که گزیدهای از کتابهای دورۀ قاجار برای کودکان است (از سال ۱۳۹۶ تا ۱۳۹۸) به روش جدید بازنشر شده است. دبیر این مجموعه سید علی کاشفی خوانساری است و گروهی از نویسندگان و پژوهشگران در چاپ این مجموعه همکاری کردهاند. برخی از خصوصیات ارزندۀ این مجموعه، علاوه بر متن کامل تصحیح شده، شامل این موارد است: مقدمهای جامع و تحلیلی، دربرگیرندۀ اطلاعات کتابشناختی و نشر، معرفی نویسنده و سایر پدیدآورندگان، تحلیل محتوای متن و بررسی تصاویر کتاب، اشاره به جایگاه تاریخی و اجتماعی اثر و تأثیر آن بر مخاطب و...».
1. تأدیبالاطفال: ترجمه و تألیف محمود بن یوسف مازندرانی (مفتاحالملک) است که در سال ۱۲۹۳ق به چاپ سنگی رسید. این کتاب شامل بیست حکایت در قالب داستانهای کوتاه ساده و آموزشی و نصیحتگونه برای کودکان است. مؤلف در مقدمۀ کتاب ادعا کرده آن را از روی نسخۀ عربی کتابی که اصل آن فرانسوی بوده، ترجمه کرده، ولی منبع خود را معرفی نکرده است. در خصوص تأدیبالاطفال میتوان ادعا کرد که مفتاحالملک برای نخستینبار در داخل ایران و به زبان فارسی، کتابی برای کودکان با نگاهی جدید نوشته است و میتوان او را نخستین نویسندۀ کتابهای چاپی کودکان ایران نامید. شیوۀ تصویرگری در این کتاب روایی است و به شیوۀ نگارگری ایرانی کشیده شده است.
برای مشاهدۀ متن کامل خبر، به وبگاه فرهنگستان در پیوند زیر مراجعه کنید.
apll.ir/1399/05/19/معرفی-کتاب%e2%80%8cهای-گنجینۀ-تاریخ-ادبیات-ک/
https://apll.ir/wp-content/uploads/2020/08/y190599.jpg
#تقویم_فرهنگی امروز، ۱۴ فروردین ۱۳۹۷
امروز در ایران، مراسم «روز جهانی کتاب کودک» برگزار میشود.
«روز جهانی کتاب کودک»، دوم آوریل است، اما به علت همزمانی آن با ۱۳ فروردین، در ایران روز ۱۴ فروردین را برای این روز در نظر گرفتهاند.
پایهگذار کتابخانهی بینالمللی مونیخ و دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان، در سال ۱۹۶۷ میلادی پیشنهاد کرد روزی به نام «روز جهانی کتاب کودک» تعیین شود. این پیشنهاد پذیرفته شد و روز دوم آوریل که همزمان با زادروز هانس کریستیان آندرسن ـ داستاننویس کودکان اهل دانمارک ـ است، به عنوان «روز جهانی کتاب کودک» تعیین گردید.
شورای کتاب کودک که شعبهی ملی این نهاد بینالمللی در ایران است، از آن تاریخ همواره برای هرچه بهتر برگزار شدن این روز جهانی در ایران تلاش میکند.
هر سال یکی از دفترهای ملی وظیفهی تهیهی پوستر، پیام و شعار «روز جهانی کتاب کودک» را بر عهده دارند. شورای کتاب کودک ایران، تا کنون ۲ بار از سوی دفتر بینالمللی، وظیفهی تهیهی پوستر، پیام و شعار «روز جهانی کتاب کودک» را بر عهده داشته است. نخست در سال ۱۳۵۵، پرویز دیبایی پوستر را طرحی کرد، پیام را الهام توکلی و هاله زربخت ـ دو دانشآموز ایرانی ـ با عنوان «ماهی طلایی جادو» نوشتند و شعار آن را نیز محمود کیانوش در قالب یک رباعی سرود. بار دوم در سال ۱۳۷۲، پیام «روز جهانی کتاب کودک» توسط مهدخت کشکولی نوشته شد و پوستر آن را نورالدین زرینکلک ترسیم کرد. پیام آن سال، «کتاب، قصه دیروزها، راز فرداها» بود.
پیام روز جهانی کتاب کودک در امسال این است: «کتاب است که کوچک را بزرگ میدارد!».
بزرگداشت این روز در ایران، همچنان با همکاری نهادهای مختلف ادامه دارد.
@UT_Central_Library
گردآوری و تنظیم: #آرش_امجدی
#تقویم_فرهنگی امروز، ۵ دی ۱۳۹۷
۷۵ سال پیش در چنین روزی، در سال ۱۳۲۲، ثریا قزلایاغ - مدرس دانشگاه، نویسنده و فعال حوزهی ادبیات کودک و نوجوان - به دنیا آمد.
ثریا قزل ایاغ در ۵ دی ۱۳۲۲ در تهران زاده شد. خانواده ی پدری او همه باسواد و اهل کتاب و شعر و موسیقی بودند. پدرش که نظامی بود، تمام وقت آزادش را با او و خواهرانش میگذراند. مادرش خانهدار و اهل موسیقی و شعر بود. سالهای دبستان را در مدرسهی نوباوگان ضرابی گذراند. در دبیرستان رشتهی طبیعی خواند. در سال ۱۳۴۲ دورهی دبیرستان را به پایان رساند و پس از پایان این دوره، در کنکور مدرسهی روزنامهنگاری پذیرفته شد و جزء اولین دانشجویان دانشکدهی علوم ارتباطات اجتماعی ایران و اولین دانش آموختگان آن در سال ۱۳۵۰ بود.
ثریا قزل ایاغ درشهریور ۱۳۵۰ به آمریکا رفت و رشتهی کتابداری را برگزید. درسال ۱۳۵۲ در این رشته دانشآموخته شد. سپس در دانشگاه ایالتی تنسی به عنوان مربی و معاون بخش سفارش کتابخانهی مرکزی استخدام رسمی شد. قزل ایاغ میخواست در آزمون دورهی دکتری شرکت کند، اما به سبب مرگ ناگهانی مادرش به ایران بازگشت.
او در ایران در دانشگاه صنعتی آریامهر آن زمان (دانشگاه صنعتی شریف کنونی) معاون بخش سفارش کتابخانهی مرکزی و پس از آن، رئیس بخش سفارش کتابخانهی مرکزی و ۵ کتابخانهی تابع آن شد و تا سال ۱۳۵۵ در آن جا کار کرد. تخصص ثریا قزل ایاغ به کتابخانههای کودکان و ادبیات کودکان مربوط بود، اما پس از مراجعه به کانون نتوانست در آن جا مشغول به کار شود. وی هنگامی که در کتابخانهی دانشگاه شریف کار میکرد، با شورای کتاب کودک آشنا شد. فعالیتهای او در شواری کتاب کودک تدوام پیدا کرد و سالها از اعضای گروههای بررسی بود. دو دوره نیز به عضویت هیئت مدیرهی شورای کتاب کودک انتخاب شد.
قزل ایاغ از پاییز ۱۳۵۵ تا سال ۱۳۸۱، عضو هیأت علمی دانشکدهی علوم تربیتی دانشگاه تهران بود، در گروه کتابداری آن جا فعالیت میکرد و تدریس تمام درسهای ادبیات کودکان را به عهده داشت. وی همچنین استاد راهنمای بیست و سه پایاننامهی کارشناسی ارشد هم بوده است.
ثریا قزل ایاغ چندین پژوهش در حوزههای مختلف آموزش و پرورش و بازیهای سنتی کودکان به انجام رسانده و دارای تجارب حرفهای فراوانی در حوزهی ادبیات کودک و نوجوان است، چنانکه او را در این زمینه در پلههای نخست قرار داده است. قزل ایاغ در کنار داوری چند جایزهی بینالمللی و داخلی، شرکت در مجامع بینالمللی را هم در کارنامهی فرهنگی خود دارد، از آن میان؛ عضویت در هیات داوران جایزهی اندرسن و عضویت در هیات داوران جایزهی ادبی مهرگان.
قزل ایاغ جوایز متعددی را نیز از آن خود کرده است؛ دیپلم افتخار کانون فکری کودکان و نوجوانان در سالهای ۱۳۷۰ و ۱۳۷۵، جایزهی لاکپشت پرنده و جایزهی ترویج علم (آبان ۹۷)، بخشی از افتخارات این مدرس، پژوهشگر، نویسنده و مترجم ادبیات کودک و نوجوان است.
لالاییها و ترانههای نوازشی، از تولد تا سهسالگی، ادبیات کودکان و نوجوانان و ترویج خواندن، پرنیان و آب، از آثار تالیفی، و قصهگویی و نمایش خلاق، نوشتن برای کودکان و آتش یخزده از ترجمههای ثریا قزل ایاغ است.
بانو ثریا قزل ایاغ، امروز ۷۵امین شمع زندگانیاش روشن میشود.
@UT_Central_Library
بازنویسی و تنظیم: #آرش_امجدی
بزرگزنی در سکوت
علیاصغر سیدآبادی
ثریا قزلایاغ پژوهشگر و نویسنده و مترجم و چهرهی موثر اما بیسر و صدای ادبیات کودکان ایران در روز جهانی کتاب کودک از میان ما رفت. سال ۱۳۷۷دبیری بخش کودک و نوجوان کتاب سال جمهوری اسلامی ایران با من بود. پیش از آن داوران کتاب سال را حلقهی بستهای تشکیل می داد. پیشنهاد دادم که آن حلقه را بازتر کنیم و پذیرفته شد و از خانم قزلایاغ هم برای داوری دعوت کردیم و او پذیرفت. برای من ۲۷ ساله نشستهای داوری فرصتی برای آشنایی و آموختن از او بود. تسلط او به ادبیات کودک و نوجوان در میان کسانی که میشناختم و انصافش در داوری شگفتانگیز بود. چند ماه بعد در انجمن نویسندگان کودک و نوجوان که من هم عضو هیات مدیرهاش بودم، جشنواره بزرگ برگزیدگان ادبیات کودک و نوجوان ایران آغاز به کار کرد. داوران آن جشنواره با رای مستقیم اعضا انتخاب میشدند و ثریا قزلایاغ یکی از کسانی بود که با رای بالایی به عنوان داور انتخاب شد.....
🔶 گفتگو با علی کورانی دربارۀ مهدویت
📘 اکنون حدود چهل سال از تألیف کتاب #عصر_ظهور میگذرد و ترجمۀ فارسی آن بارها به چاپ رسیده است. در این سالها نویسندۀ کتاب، آیتالله #علی_کورانی در برنامههای تلویزیونی خود در شبکههای ماهوارهای عربیزبان و در پاسخ به پرسشهای بینندگان، مطالب بسیاری را دربارۀ مسائل #مهدویت مطرح کرده است. این مطالب را میتوان ذیل کتاب عصر ظهور دانست؛ هرچند برای مخاطبان فارسیزبان آشنا نیست.
در فقدان مکملّی فارسی برای کتاب عصر ظهور، حدود ده سال پیش، این کتاب در ایران مورد استناد مدعیان زمینهسازی ظهور و... قرار گرفت، دربارۀ نظرات نویسنده راجع به جریانهای روزگار ما، قضاوتهایی شتابزده شد، و شبهمصاحبهای چندجملهای که از باب مصادره به مطلوب بود، به آن برداشتها دامن زد.
🎤 در سال 1391، زمانی که دانشجوی ارشد تاریخ اسلام بودم، به پیشنهاد دکتر #رسول_جعفریان، استادم در دانشگاه تهران، گفتگویی با علی کورانی عاملی -که پدر و استاد ارجمندم است- انجام دادم. هفده پرسش اصلی از جانب استاد جعفریان بود؛ شاخههای فرعی هر پرسش، به چالش کشیدنها و پیگیری مطلب از من بود؛ و بردباری در برابر این دانشجوی جسور و دادن پاسخهایی شنیدنی و پر از تمثیل، از ایشان بود.
هدف اصلیام در گفتگو آن بود که حرفهایی را که اینجا و آنجا، در گپوگفتها یا در برنامههای رسمی از علی کورانی شنیدهام و در کتابهای فارسیشدۀ ایشان نیامده، گرد آورم و جهت قضاوت دقیق و منصفانهتر، به مخاطب ایرانی عرضه کنم.
📎 حاصل گفتگو ابتدا در سایت خبرآنلاین منتشر شد و سه سال بعد با افزودههایی کم ولی مهم در قالب کتابی کوچک با عنوان «سوءاستفاده از ایمان به امام مهدی؛ گفتگو با آیتالله علی کورانی عاملی» در قم منتشر گردید.
فایلی که در پی میآورم، متن مصاحبه، با افزودههای سال 1394 ولی پیش از گذر از ممیزی و آمادهسازی نسخۀ نهایی است و با نسخۀ چاپیاش اندکی تفاوت دارد.
مریم حقی (کورانی)
تهران- نیمۀ شعبان
1398 ش
.
تمدید مهلت ارسال اثر به جایزۀ کتاب سال جمهوری اسلامی ایران
مهلت ارسال اثر به سیوهفتمین دورۀ جایزۀ کتاب سال توسط دبیرخانۀ این جایزه تمدید شد.
دبیرخانۀ جایزۀ کتاب سال از پدیدآورندگان، مترجمان، مصححان و ناشران دعوت کرده با ثبتنام در تارنمای www.ketabsal.ir کتاب خود را به دبیرخانۀ این جایزه ارسال کنند که مهلت پیشین تا ۱۵ مهر تمدید شد.
آثار ارسالی باید برای نخستینبار در سال ۱۳۹۷ منتشر شده و جزو کتابهای کمک درسی و عکس برداری شده نباشند. تنها آثاری در این جایزه مورد داوری و ارزیابی قرار میگیرند که پدیدآورنده یا ناشر کتاب، کاربرگ ثبتنام را در تارنمای جایزه تکمیل و به همراه دو نسخه از کتاب به دبیرخانه ارسال کند.
براساس فراخوان اینجایزه کتابهای داستان و رمان بزرگسال، پژوهش و نقد ادبی (تالیف)، مستندنگاری، شعر بزرگسال و شعر کودک و نوجوان به دلیل همپوشانی با جایزه جلال آل احمد و جشنواره شعر فجر در جایزه کتاب سال داوری و بررسی نمیشوند.
نشانی: تهران، خ انقلاب اسلامی، برادران مظفر جنوبی، خواجه نصیر، شماره ۲، طبقه اول.
@safinehyetabriz
مهدی آذر یزدی
( زاده ۲۷ اسفند ۱۳۰۰ یزد -- درگذشته ۱۸ تیر ۱۳۸۸ تهران ) نویسنده کودک و نوجوان
آذر یزدی هیچگاه ازدواج نکرد و به کار دولتی مشغول نشد. در واقع، تنها لذت زندگیاش، کتاب خواندن بود.
معروفترین اثر او مجموعه «قصههای خوب برای بچههای خوب» نام دارد. او جایزه یونسکو و نیز جایزه سلطنتی کتاب سال را پیش از انقلاب دریافت کرده بود و سه کتاب او توسط شورای کتاب کودک بهعنوان کتاب برگزیده سال انتخاب شده بودند. آذریزدی که او را پرتیراژترین نویسنده تاریخ ادبیات کودک و نوجوان ایران میدانند، در مجموع بیش از ۲۰ عنوان کتاب برای بچهها نوشته است.
چند جلد «قصههای خوب برای بچههای خوب» نوشته و «قصههای تازه از کتابهای کهن» را از «قند و عسل» شعر گفته و از «گربهی ناقلا» و «گربهی تنبل» داستان.
برای «بچه خوب» «مثنوی» سروده و «مجموعه قصههای ساده» را نوشته و البته برای بزرگترها هم «مثنوی» مولوی را تصحیح کرده است که میگفت، برایش ادعای زیادی هم دارد.
مهدی آذر یزدی در ۸۸ سالگی درگذشت.
هنرِ کتاب نخواندن
ایرج شهبازی
در یکی از روزهای سال 1384 یا 1385، دکتر شفیعی کدکنی، در کلاس دورۀ دکتری زبان و ادبیات فارسی، در دانشگاه تهران، دو دستِ خود را به حالت تکبیرِ نماز، تا برابر گوشها بالا آوردند و فرمودند: استاد بدیع الزمان فروزانفر یک روز، به همین حالت دستانشان را بالا آوردند و فرمودند:
«استادِ ما، ادیب، ده جلد کتاب خوانده بود».
منظور استاد فروزانفر از «ادیب» همانا «ادیب پیشاوری»، از بزرگترین استادانِ ادبیات فارسی و عربی، در سدۀ گذشته است. روز سهشنبه، دوم خردادماه 1396، از استاد رسول شایسته که ایشان هم از دانشجویانِ استاد فروزانفر بودهاند، دربارۀ این جمله پرسیدم و ایشان هم تأیید کردند که آن استاد بزرگ، در حقِ ادیب پیشاوری چنین سخنی گفته است.
اکنون که سندِ این روایت استوار شد، بهتر است که نگاهی به دلالتِ آن بیندازیم. مطلبِ شگفتآوری که از این سخن به دست میآید، آن است که ادیب پیشاوری، با مطالعۀ تعداد بسیار اندکی کتاب، به یکی از بزرگترین استادانِ زمانۀ خود تبدیل شده بودند و کسانی که چندین برابر ایشان کتاب خوانده و مطالعه کرده بودند، هیچگاه نتوانستند به جایگاهِ رفیع ایشان در دنیای ادبیات نزدیک شوند. به نظر میرسد رازِ این مطلب در «هنرِ کتاب خواندن» و از آن مهمتر در «هنر کتاب نخواندن» است؛ یعنی برای دانشمند شدن علاوه بر آنکه نیاز داریم به کتاب خواندن، باید این هنر را داشته باشیم که تشخیص بدهیم چه کنابهایی را «نباید» بخوانیم.
گفتنی است که در هر زمینهای از دانشهای بشری، تعدادِ منابع دست اول از انگشتان دست درنمیگذرد و تقریباً همۀ کتابها و مقالات و پایاننامهها از درونِ همین کتابهای اندک پدید میآیند؛ بنابراین برای متخصص شدن در هر رشتهای، بهتر است که مستقیماً به سراغ همین منابع و مراجع دست اول برویم و بیهوده عمر خود را بر سر مطالبِ دست دوم و دست سوم تلف نکنیم. کم نیستند کسانی که دهها و صدها کتاب و مقاله و پایاننامه و گزارش دربارۀ یک موضوع خواندهاند و دهها سخنرانی دربارۀ آن موضوع گوش دادهاند، ولی هیچگاه در آن حوزه صاحبنظر نشدهاند و هستند کسانی مانند ادیب پیشاوری که با مطالعۀ عمیق و دقیق چند کتاب، نامی جاوادانه از خود به یادگار گذاشتهاند؛ برای نمونه ادیب پیشاوری کتاب «مطوّل» را که از برترین منابع دست اول در حوزۀ علوم بلاغی است، در حافظه داشتند و بارها و بارها آن را به دقت تمام خوانده بودند. روشن است که فراگیریِ دقیق مطوّل او را از مطالعۀ بسیاری نوشتجات دست دوم بینیاز کرده بود. استاد فروزانفر هم، در قیاس با بسیاری از استادان زمانۀ خود، کتابهای زیادی نخوانده بود، ولی «کتابهای خوبِ کمی» را «خوب» خوانده بود.
بنابراین برای پیشرفت در هر زمینهای از معارف بشری، خوب است به این دو نکته توجه کنیم: اولاً مراجع و منابعِ اصلی و مادر را که تعدادشان معمولاً اندک است، بخوانیم و ثانیاً این کتابهای خوب را بارها و بارها با دقت تمام بخوانیم، آنها را عمیقاً بیاموزیم، در آنها نیک درنگ کنیم و آنها را درونی کنیم. اینجاست که میگوییم باید «هنرِ نخواندنِ کتابهای دست دوم» را آموخت.
#روش_مطالعه
@irajshahbazi
🔸سه خاطره از آیة الله طالقانی
🔹چند سال پیش، با دو رفیق شفیق، به گلیرد، زادگاه آیة الله طالقانی رفتیم. یکی از ما سه نفر، کتابی دربارۀ آیة الله طالقانی نوشته بود و برای تحقیق بیشتر دربارۀ ایشان، قصد داشت با مردم روستا و اهالی طالقان گفتوگو کند.
🔸از میان دیدهها و شنیدهها در آن سفر، سه خاطره برای من جالبتر بود:
🔹1. کسی میگفت: آقای طالقانی وقتی به ما میرسید، تنها دربارۀ کار و بار ما پرسوجو میکرد. مثلا با چوپان دربارۀ گاو و گوسفند و دامداری حرف میزد، با کشاورز دربارۀ کشاورزی، با معلم دربارۀ درس و کتاب و دانشآموزان و با مهندس دربارۀ علم و صنعت.
🔸2. یکی از اهالی روستا میگفت: از پدرم شنیدم که روزی یکی از روحانیان مشهور منطقه به آیة الله طالقانی گفته بود که شما چرا مردم را امر به معروف و نهی از منکر نمیکنید؟ ایشان پرسیدند: مثلا چه باید بکنم؟ گفت: مثلا شما هیچ اهتمامی برای جمع کردن مردم در مسجد ندارید. اگر دوست ندارید برای مردم سخنرانی کنید، اقلا برای نماز جماعت دعوتشان کنید.
🔹آیة الله طالقانی به آن روحانی مشهور گفته بود: به عمل کار برآید، به سخندانی نیست. من هر نیمهشب در این هوای سرد زمستان، فانوسبهدست تا سرِ چشمه میروم و وضو میگیرم. بعد هم آهسته و قدمزنان به سوی مسجد میروم که نمازم را بخوانم. اگر این کار من، کسی را به نماز و مسجد دعوت نکند، از سخنرانی و تبلیغ و داد و فریاد هم کاری برنمیآید. (زمستانهای طالقان، بسیار سرد و طولانی است و چشمۀ آب سرد گلیرد هم تقریبا در بیرون از روستا است)
🔸3. یکی از اهالی گلیرد از پیران روستا نقل میکرد: روزی طالقانی جوان را دیدیم که با عدهای از مردم به سمت کوه مقابل روستا میرود. بالای کوه، مزار جدّ ایشان (معروف به سیدآقا) بود که مردم برای زیارت به آنجا میرفتند. آقای طالقانی وقتی به مزار رسید، با کلنگی که با خود آورده بود، شروع کرد به خراب کردن بنایی که مردم روی قبر ایشان ساخته بودند.
🔹ظهر هم در مسجد روستا سخنرانی کرد و گفت: من دیدم که کار مردم شده است نذر و نیاز به مزار سیدآقا! او هم انسانی بود مانند شما. گیرم علم و تقوای بیشتری داشت. اینها باعث نمیشود که شما بروید آنجا، نخ و پارچه گره بزنید.
رضا بابایی
96/6/18
https://t.me/bazmeghodsian/25587
🔸سه خاطره از آیة الله طالقانی
🔹چند سال پیش، با دو رفیق شفیق، به گلیرد، زادگاه آیة الله طالقانی رفتیم. یکی از ما سه نفر، کتابی دربارۀ آیة الله طالقانی نوشته بود و برای تحقیق بیشتر دربارۀ ایشان، قصد داشت با مردم روستا و اهالی طالقان گفتوگو کند.
🔸از میان دیدهها و شنیدهها در آن سفر، سه خاطره برای من جالبتر بود:
🔹1. کسی میگفت: آقای طالقانی وقتی به ما میرسید، تنها دربارۀ کار و بار ما پرسوجو میکرد. مثلا با چوپان دربارۀ گاو و گوسفند و دامداری حرف میزد، با کشاورز دربارۀ کشاورزی، با معلم دربارۀ درس و کتاب و دانشآموزان و با مهندس دربارۀ علم و صنعت.
🔸2. یکی از اهالی روستا میگفت: از پدرم شنیدم که روزی یکی از روحانیان مشهور منطقه به آیة الله طالقانی گفته بود که شما چرا مردم را امر به معروف و نهی از منکر نمیکنید؟ ایشان پرسیدند: مثلا چه باید بکنم؟ گفت: مثلا شما هیچ اهتمامی برای جمع کردن مردم در مسجد ندارید. اگر دوست ندارید برای مردم سخنرانی کنید، اقلا برای نماز جماعت دعوتشان کنید.
🔹آیة الله طالقانی به آن روحانی مشهور گفته بود: به عمل کار برآید، به سخندانی نیست. من هر نیمهشب در این هوای سرد زمستان، فانوسبهدست تا سرِ چشمه میروم و وضو میگیرم. بعد هم آهسته و قدمزنان به سوی مسجد میروم که نمازم را بخوانم. اگر این کار من، کسی را به نماز و مسجد دعوت نکند، از سخنرانی و تبلیغ و داد و فریاد هم کاری برنمیآید. (زمستانهای طالقان، بسیار سرد و طولانی است و چشمۀ آب سرد گلیرد هم تقریبا در بیرون از روستا است)
🔸3. یکی از اهالی گلیرد از پیران روستا نقل میکرد: روزی طالقانی جوان را دیدیم که با عدهای از مردم به سمت کوه مقابل روستا میرود. بالای کوه، مزار جدّ ایشان (معروف به سیدآقا) بود که مردم برای زیارت به آنجا میرفتند. آقای طالقانی وقتی به مزار رسید، با کلنگی که با خود آورده بود، شروع کرد به خراب کردن بنایی که مردم روی قبر ایشان ساخته بودند.
🔹ظهر هم در مسجد روستا سخنرانی کرد و گفت: من دیدم که کار مردم شده است نذر و نیاز به مزار سیدآقا! او هم انسانی بود مانند شما. گیرم علم و تقوای بیشتری داشت. اینها باعث نمیشود که شما بروید آنجا، نخ و پارچه گره بزنید.
رضا بابایی
96/6/18
https://t.me/bazmeghodsian/25587
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com