نظر مرحوم قزويني را نديده بودم. از شما متشکرم. اما اشکالات علما بر قصص محدود و معدود نيست و هر گاه کسي آنها را جمع کند خود مقاله اي بزرگ خواهد شد. از آنجا که تعارضات منقولات مرحوم تنکابني با اسناد و وثائق و مصادر ديگر، فراوان است و چنين به نظر مي رسد که در نقلهاي خود کم دقت است، لذا اعتماد بر مندرجات قصص او، شايسته نيست، ولو معارض بالفعلي وجود نداشته باشد. خصوصا در مواردي که منجر به وهن علما است. بله اگر حرف او را مصادر ديگري تأييد نمايند، به عنوان مؤيد و شاهد، اخذ به آن بي وجه نيست.
✍️ علی زمانیان.
🖊از شکنجهگاه گریخت"
▪️ استاد بابایی برای همیشه رفت
در مدتی نه چندان بلند، که از نزدیک او را شناختم و یادداشتهایش را میخواندم، امواجی از اندوهی عمیق در کلامشان مییافتم. اندوهی ناشی از رنجی که انسان میبرد، و سختتر آن که نمیتواند باری از دوشاش بردارد. در حقیقت، "بابایی"، انسانگرای دیندار بود. برای "بابایی"، دین اگر موضوعیت داشت از آن رو بود که باور داشت می توان دین را در خدمت کاهش آلام و رنجهای زندگی به استخدام در آورد. این همان نکتهی کانونی اندیشه و عمل او بود.
در آخرین سخنانش که در وضعیت ناتوانی و بیماری و در بزرگداشت شان در خطاب به فقیهان گفت: این دنیا و زندگی تماما شکنجهگاه است؛ و شما با احکام عجیب و تنگنظرانه و سختگیریهای فقهی، شکنجه و رنج زیستناش را بیشتر نکنید. عبارت "شکنجهگاه" که به کرات از او شنیده بودم، نشان از تجربهای غمناک و رنجی بسیار داشت.
"بابایی" نواندیش دینی بود که در عزلت زیست و در دردی جانکاه جان سپرد. هر کس او را میدید، انس و گرمی در نگاه و گفتارش حس میکرد که گویی آشنای دیریناش بوده است. وجودی گرمابخش و جانی شیرین داشت. از آنهایی بود که وقتی کنارش مینشستی، حسی از آرامش به سراغت میآمد. آرام و صبورانه میشنید و کلامش را بر واژگانی متاملانه مینشاند.
کاش نرفته بود. زیرا ما این روزها به مانند ایشان بسیار محتاجیم. کسانی که در ساحت تفکر، نواندیش و در ساحت زندگی و عمل، همدل و همراه باشند. کسانی که کنار آدمی بنشینند و حال دل را بپرسند و با رنجها بگریند. کسانی که حس کنیم همسایهی زندگی و مشقات ما هستند.
روحش شاد
بدرود دوست نازنینم
🆔 @sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
◀️ دمی با کتاب "دیانت و عقلانیت" نوشتۀ رضا بابایی
📝 مسعود قربانی
❇️ آنان که با قلم بابایی آشنایی دارند، میدانند که روحِ حاکم بر نوشتههای او "دردمندی" است. کتاب دیانت و عقلانیت نیز همین گونه است.
در مقدمۀ کتاب میگوید: نویسنده در پی رسیدن به فهمی از متون دینی است که مهمترین ویژگی آن، سازوارگیِ همۀ اجزای دین با یکدیگر و نیز سازگاری با روح و اهداف ادیان بزرگ است.»(ص12) در فصل اول کتاب، نسبت امر دینی را با متن دینی میکاود و دلیرانه میپرسد: «آیا هر چیزی که در متون دینی دربارۀ آن گفتگو شده است، مشمول امر دینی است؟ سپس شش ویژگی امر دینی را میشمارد؛ ویژگیهایی که دایرۀ امر دینی را تنگ اما خالصتر میکند.
❇️ بابایی «متنمحوری و نصگرایی بیقاعده» را خاستگاه سلفیگری قدیم و مدرن میداند(ص23). با همین مبنا بر دینِ سیاسی خُرده میگیرد که «هیچ کس منکر اهمیت سیاست در سرنوشت جامعه نیست؛ اما دین مسؤولیتهایی ژرفتر و مهمتر از حکومت و سیاست دارد. تربیت انسان معنوی و اخلاقی، در درازمدت عمیقترین تاثیرات را بر سیاست میگذارد»(ص265)
❇️ ویژگی دیگر کتاب ملموس بودن مباحث و مقالات و عاری بودن زبان نویسنده از هرگونه کلیگویی و مبهمنویسی است. دین بابایی دینی است که یکیکِ دینداران در سطوح مختلف آن را میفهمند و کموبیش از آن تجربهای ملموس دارند. وقتی میگوید: «اجتهاد، کشف شیوههای نو برای ایستادگی در برابر تحولات یا دور زدن آنها نیست؛ بلکه درک تحولات نوپدید و کشف حکم دین دربارۀ آنهاست.»(ص89) این بحث را در واژههای کلی رها نمیکند؛ مصداق میآورد و میکوشد بر اساس آموزههای دینی، نمونههایی را نیز به ما نشان دهد.
❇️ در مقالاتی همچون "حرام و حلال محمد"، "پس از چهل سال"، "اسلام؛ شلاق؛ شتر" و "اسلام مکه؛ اسلام مدینه" گرههایی را میگشاید که پیش از آن به نظر کور و ناگشودنی میآمدند. به گفتۀ او، «تاریخ گواه است که اسلام در زمان پیامبر(ص)، دینِ اصلاح بود نه انقلاب.»(ص125) و نیز «به گواهی سخنان و سیرۀ انبیا، رسالت دین، رونق بخشیدن به زیست معنوی انسان است؛ نه اینکه مسئلهای بر مسائل لاینحل بشری بیفزاید. دین قرار بود به داد ما برسد و گرهی از کارفروبسته ما بگشاید، نه اینکه خود معادلهای سخت و پیچیده روی دست ما بگذارد.»(ص141)
❇️نویسنده، فصلی را به نواندیشی دینی اختصاص میدهد و تمام قد از این گروه و راهشان دفاع میکند و تا آنجا پیش میرود که دینداری را در این عصر در آینده وامدار روشنفکران دینی میداند: «خاستگاه روشنفکری دینی، پرسشهای انسان مدرن است؛ انسانی که هم به تکلیف میاندیشد و هم به حقوق اساسی خویش؛ امروز را فدای گذشته و نزاعهای تاریخی نمیکند؛ فایدهاندیش و نتیجهگراست و به تقسیم کار معتقد است؛ یعنی از دین تنها چیزی را میخواهد که در غیر دین نمییابد.»(ص173) بر اساس همین رویکرد است که در فصل "دین و آسیبها"، مفصل و در مقالاتی متعدد آسیبهایی که انسان دینی را مسخ میکند، میشمارد. "سیزده نکته درباره خرافات" و "چهارنشانه متعصبان" از مقالات خواندنی این بخش است.
❇️ معتقدم هر یک از مقالات این کتاب برآمده از دردی است که نویسنده را چنان درگیر خود کرده است که که اگر دربارۀ آن نمینوشت، نمیتوانست گریبان خود را از دست آن رها کند. "داستان علی و خوارج"، "تشیع به دو روایت" در فصل چهارم کتاب(دین و معرفتهای تاریخی)، بسیار خواندنی است و ای کاش مقالۀ "عاشورا و تحریفستیزی ناکام" او را همۀ اهل منبر میخواندند. در این مقاله میگوید: «در ماجرای عاشورا، آسیب اصلی در گفتهها نیست؛ در ناگفتهها است. اهل منبر و ذاکران و مداحان، معمولا در مجالس عزاداری برای امام حسین(ع)، مسائلی خاص را مطرح میکنند، از جمله فسق یزید، مظلومیت امام، قساوت شمر و ابن سعد و مانند آن. این موضوعات و مسائل، هماره و با حجم فراوان در همه منبرهای عاشورا بیان میشود؛ در حالی که مسائل مهم و اصلی عاشورا اینها نیست.»(ص360)
❇️مغز و هستۀ دین در نظر بابایی، "معنویت" است. میگوید دینی که به زندگی انسان معنا نبخشد یا مشکلی در معناداری زیست انسان پدید آورد، جز مزاحمت برای بخشهای دیگر زیست بشری، هنری ندارد. بابایی، اگر در فصلهای پیشین، دین و دینداری موجود را نقد کرده است، در فصل آخر کتاب(اخلاق، عرفان، معنویت) از دین و دینداری مطلوب میگوید. در این فصل، گاهی از باغ مثنوی مولانا تحفههایی برای خواننده میآورد که به گمان من از دلچسبترین بخشهای کتاب است.
@MasoudQorbani7
#وصیت اول و آخر
@literature9
امروز (اول خرداد ۹۸) من قدم به ۵۵ سالگی گذاشتم. خبر مهمی نیست؛ اما مهم است که دوستان من بدانند که این مرد ۵۵ ساله، به تعداد کتابهایی که نخوانده است غمگین است؛ به شمار دستهایی که نگرفته است، پشیمان است و به عدد مهربانیهایی که نکرده است، خاطری آزرده دارد. فریبکاری سپهر تیزرو، او را خام کرد و آینده را چنان فراخ و بلند نمایاند که همهچیز را به آن حوالت داد. در خانۀ او کتابهایی است که سالها چشم به دست او دوخته بودند که از قفس کتابخانه بیرون آیند و از روی میز مطالعه بر چشم او بتابند؛ اما او همیشه به آنها وعدۀ فردا داد؛ فردایی که هیچ حُسن و امتیازی بر امروز و دیروز نداشت. اگر امروز از این مرد بسترنشین بپرسند که تنها وصیت تو به جوانان و میانسالان و حتی پیران و بیماران چیست، میگوید بخوانید و بخوانید و بخوانید. درد ما ندانستن نیست؛ درد ما خودداناپنداری و بیاشتهایی به دانستن و خواندن است. کتاب، تنها گنج دنیاست که نه در زیر خاک، که در پیش چشم ماست و ما آن را نمیبینیم.
#رضا_بابایی ۹۸/۳/۱
حسن حنفی؛ زوربای مصری
هادی طباطبایی
حسن حنفی از استوانههای نواندیشی دینی بود. نگرشی که به دین برگزید، همخوانی با دنیای جدید داشت. نمیخواست که دینداران خود را محروم از زندگی کنند. شاید جرقههای این نگرش از همان کودکی در او زده شده بود. خانوادهاش اهل هنر بودند. او هم به موسیقی علاقمند شد. ویولن مینواخت. در هنگامهی کهولت سن هم پروایی نداشت که از دین سخن بگوید و ساز هم بنوازد. این دو را در کنار هم میخواست. به دین هم که میپرداخت، آن را مانعی در کسب لذاتِ دنیا نمیدید.
پروژهی فکریِ خود را هم بر همین اساس تعریف کرده بود. میگفت که غرق در تئوریها شدن، انسان را از زندگی کردن باز میدارد. دین یعنی عمل. عملِ دینی خود میتواند لذت آفرین باشد. اگر لذتی از این عملِ دینی حاصل نمیشود از آنجاست که فهم صحیحی از آن ارائه نشده است. میگفت که مسلمانان وحی و سنت را طوری تفسیر کردند که برای بشر امروز بیگانه است. به گونهای از مذهب سخن گفتهاند که با زندگی امروز کمتر ارتباطی برقرار میکند.
در اعتراض به این رویکردها میگفت که مفسران اسیر اقوالِ گذشتگان شدهاند. اما باید دانست که گذشتگان، رسالتِ دفاع از الهیات را که بر عهده داشتند به خوبی انجام دادند. اما امروز نوبتِ ماست که از نظام الهیاتی دفاع کنیم. این دفاع، لزوماً با آنچه گذشتگان بیان میکردند نسبتی ندارد.
حنفی میگفت اعتقاد به خدایی که در آسمانها است و سرنوشت انسانها را رقم میزند، منجر به بند کشیده شدن انسانها و عدم آزادیشان میشود. اینگونه تفسیر از خدا، باعث میشود انسانی که مختار آفریده شده، در عمل بی اراده و منفعل باشد. اینچنین انسانی به مرور از این خدا رمیده میگردد. حنفی از همین رو میگفت که بسیاری از واژگانِ دینی را امروزه میباید به دید دیگری نگریست. دغدغهی بشرِ امروز، اجنّه و شیطان و ملائکه نیست. درد بشرِ امروز، دست یابی به حقوقی است که باید به دست آورَد.
حنفی میگفت که اندیشه توحیدی در گذشته از سوی شرکپرستی در معرض خطر بود. اما اکنون وضعیت به شکل ریشهای تغییر یافته است. اندیشه توحیدی دیگر به آن شکلِ سابق در خطر نیست. امروزه انسانها خدا را اغلب به مثابه یک شیء نمیشناسند. آنها خدا را کیفیتی متعالی میدانند. اما در عوض خطرات دیگری به وجود آمده است. خطراتی که انسان را تحت سلطه قرار داده است. در چنین وضعیتی، یک توضیح نو، یک تعبیر و تفسیرِ نو لازم است. نیاز است که دینداران با تکیه بر خدا، به مقولات انسانی، حق طلبی، تحول خواهی، آزادی و رهایی، رشد و پیشرفت تأکید کنند. انسان را فارغ از دین و مذهبش مورد ارج قرار دهند. بر حقوق او تأکید کنند. زیر بارِ تئوریها و نظامهای الهیاتی، استعدادهای خود را مغفول نگذارند.
حنفی بر نقش انسان در جهان هستی توجه میداد. میگفت که در دنیای معاصر، هیچ چیز خارج از موضوعیت انسانی قابل ارزشگذاری و شناسایی نیست. اول موجودیت انسانی شناخته میشود و بعد چیزهای دیگر ارزش پیدا میکنند.
در تعبیری گفته بود که: خداپرستی فقط یک امر نظری نیست. بلکه یک فراخوان جهت یک زندگی مجاهدانه در میان واقعیتهای موجود در زمین است. باید عمل در زمین را وجه همت خود قرار داد. برآوردن استعدادهای انسانی نمیباید زیرِ بارِ یک نظامِ الهیاتی از میان برود. حقوق و آزادیهایش نمیباید اسیر این تئوریها گردد. سپس میگفت که گاه قدرت قاهرهی خداوندی به نحوی ترسیم شده که انسان در زیر بار آن دست و پا میزند.
حنفی با این نگرش، هم انسان را ارج و قُرب مینهاد و هم بر خدامحوری تأکید داشت. میگفت که اعتقاد به خدا مانعی بر سر راه انسان نیست. حتی پیش برنده است. برای اثباتِ این سخنش، از مأثورات دینی هم کمک میگرفت. حنفی، زیستن در این دنیا را هم جدی میگرفت. عملی که گاه به بهانههای دینی مغفول گذاشته شده است. وَلا تَنسَ نَصیبَکَ مِن الدُّنیا گویی در نظر حنفی برجسته آمده بود.
روشش بی شباهت به زوربای یونانی نبود. زندگیِ دنیایی را هم اهمیت میداد. همه چیز را به تئوریها و آیندهای نیامده موکول نمیکرد. زیستِ این جهانی را هم ارج مینهاد. زوربا صفت بود. اما در چهارچوبهی دین و آیین. این مرامی بود که حسن حنفی تعلیم داد، نام خود بر دفترِ متفکرانِ دینی ثبت کرد و دیده از جهان فرو بست. منشِ یک متفکر عربی، یک نواندیش اسلامی و یک زوربای مصری./ایران فردا
https://bit.ly/3G74C0F
#فرهیختگان، ندای آگاهی و آزادی
درباره فردوسی
از خوشمزه ترین پدیده ها که ناشی از بی اطلاعی از تاریخ و ادبیات و دین است این است که عده ای تلاش می کنند فردوسی را شخصیتی مخالف دین و اعتقاد جلوه دهند و دائما او را نماد تقابل ايران و اسلام قلم می دهند. خوب. بی اطلاعی درد بدی است. درمانش هم خواندن است. فردوسی در همان آغاز شاهنامه مراتب ديانت و اعتقاد خود را به اسلام و تشيع نشان داده. مرحوم عباس زرياب خویی معتقد بود او بر مذهب اسماعيلی بوده و در ابيات مقدمه شاهنامه حکمت اسماعيلی را به نظم کشيده است. استاد مهدوی دامغانی او را شيعه امامی می داند. با اين وصف زيدی بودن او هم چندان بعيد نيست. هرچه هست فروسی حکيمی شيعی و معتقد به ديانت بود.
وصیت اول و آخر
امروز(اول خرداد ۹۸) من قدم به ۵۵ سالگی گذاشتم. خبر مهمی نیست؛ اما مهم است که دوستان من بدانند که این مرد ۵۵ ساله، به تعداد کتابهایی که نخوانده است غمگین است؛ به شمار دستهایی که نگرفته است، پشیمان است و به عدد مهربانیهایی که نکرده است، خاطری آزرده دارد. فریبکاری سپهر تیزرو، او را خام کرد و آینده را چنان فراخ و بلند نمایاند که همهچیز را به آن حوالت داد. در خانۀ او کتابهایی است که سالها چشم به دست او دوخته بودند که از قفس کتابخانه بیرون آیند و از روی میز مطالعه بر چشم او بتابند؛ اما او همیشه به آنها وعدۀ فردا داد؛ فردایی که هیچ حُسن و امتیازی بر امروز و دیروز نداشت. اگر امروز از این مرد بسترنشین بپرسند که تنها وصیت تو به جوانان و میانسالان و حتی پیران و بیماران چیست، میگوید بخوانید و بخوانید و بخوانید. درد ما ندانستن نیست؛ درد ما خودداناپنداری و بیاشتهایی به دانستن و خواندن است. کتاب، تنها گنج دنیاست که نه در زیر خاک، که در جلو چشم ماست و ما آن را نمیبینیم.
رضا بابایی
۹۸/۳/۱
بسم الله الرحمن الرحیم
آیا دینداری چیزی جز حُبّ و بُغض است؟
کتابی می خواندم به نام «نُخبةُ اللآلي، از محمدبن سليمان حلبي». مؤلف در صفحه ی 85 از کتابش چنین شعری آورده بود:
وَ لَم يَلعَن يَزيداً بَعدَ مَوتٍ
سِوَى المِكثارِ فِي الإغراءِ غَالِ.
و در شرح این بیت شعر نوشته بود [به عربی]:
«هیچ کسی یزید را چه در زمان حیاتش و چه پس از مرگش، لعنت نمی کند مگر کسی که افترا زننده و بیهوده گو باشد [!]. زیرا ما مکلّف و مسؤول لعن او نیستیم [!]... علاوه بر این که دستور دهنده ی مستقیم به کشتن حسین بلکه کشتن هر کسی غیر از پیامبران، اگر آن را حلال نداند، شایسته ی لعن نیست [!].... اگر چه سعد تفتازانی [از علمای سنّی اشعری یا ماتریدی] گفته است: «سنّی ها در لعن کردن یزید اختلاف دارند ... ولی حق این است که رضایت یزید به کشتن حسین و بشارت به آن و اهانت به اهل بیتش از خبرهائی است که متواتر معنوی است اگر چه جزئیات آن خبر واحد است، بنابراین ما نه در فساد عمل یزید شک داریم و نه در بی ایمانیِ او، لعنت خدا بر او باد و بر انصار و اعوانش.» [پایان کلام سعد] و حاصل این که اختلاف در لعن او مبنی بر این است که آیا او با آن کارهایش کافر شده است یا نه [!]؟ اما برای ما حقیقت حال او معلوم نیست، پس بهتر است که سکوت کنیم زیرا به تقوا نزدیک تر است [!]، علاوه بر این که ما مکلّف به لعن او نیستیم و در آخرت از ما سؤال نمی کنند که چرا لعن نکردی [!]؟ پس سکوت ضرری به ما نمی زند، اما اگر لعن کردیم موجب بازخواست و سؤال از ما در روز قیامت خواهد بود.» [!]
این جا معنای قول امام باقر علیه السلام، روشن می شود که فرمود: « دین، چیزی جز حُبّ دوستان خدا و بغض دشمنان خدا نیست».
✔️حوزه سکولار و حوزه انقلابی(۱)؛ در گفتوگو با آیتالله گرامی قمی
حفظ نظام در گرو ورود صحیح حوزه به سیاست/
استقلال حوزه علمیه باید حفظ شود
🔹 قبل از انقلاب بعضی چیزها را محکوم میکردیم؛ اما بعد از انقلاب اگر مردم مشابه آنها را ببینند، به اعتقادشان و به قداست حکومت و روحانیت لطمه میخورد. نباید طوری باشد که بگویند روحانیت مستقل نیست و یکی از ادارات حکومتی است. اگر اینطور برداشت شود، بهضرر روحانیت و حکومت خواهد بود.
🔹 اساساً در هر حکومتی اگر بنا بر پایداری باشد، باید یک فردی در رأس حکومت باشد که مردم برای او به یک حالت قداست معتقد باشند؛ مثلاً در لندن، ملکه در فضای اروپایی انگلستان قداست دارد و در کارها مداخله نمیکند.
🔹 اگر عواطف مردم نسبت به لباس روحانیت حالت منفی پیدا کند، استقلال مملکت و انقلاب و... از بین خواهد رفت. قدیمها شاید از صد نفر، هشتاد نفر به یک روحانی ملبّس سلام میکردند؛ اما اکنون بههیچوجه اینطور نیست.
🔹من عقیدهام این است که مدیریت حوزه فقط باید به دست مراجع باشد؛ مرحوم امام هم عقیدهشان این بود. اگر استقلال روحانیت در داخل حوزه از بین برود، تدریجاً استقلال و احترام روحانیت در جامعه و آن نفوذ حوزه بر جامعه هم از بین میرود.
🔹علما گاهی اوقات برای حفظ مصالح جامعه وارد سیاست نمیشدند؛ نه از باب اینکه بگویند دین از سیاست جداست؛ بلکه از این باب که میدیدند اگر وارد شوند یک اختلافات جدیدی پیش میآید و آن نظام لطمهی بیشتری میخورد.
🔹 آقای شریعتمداری در سیاست معروف بوده است؛ آقای گلپایگانی به اینکه خبر از سیاست ندارد معروف بوده است؛ اما برد با چه کسی بوده است؟ حتی از نظر دنیایی؟ آقای گلپایگانی سیاست برخورد با حکومت و اینکه چه کاری انجام دهد را بهتر میدانست.
🔹متن کامل گفت و گو:http://mobahesat.ir/10478
🔻🔻🔻
@mobahesatmagz
🔺 فهم عالمان از دین، لزوماً عین دین نیست/▪️نقد و ابطال دیدگاه علما، به معنای نقد و ابطال خود دین نمی باشد/ ▪️اگر فهم علما از دین عین دین باشد، پس باید به تعداد آراء علما دین داشته باشیم!
🔹 پس از اینکه قبول کردیم در بین علما اختلاف نظر وجود دارد، مشخص می شود رأی هیچ یک از علما مساوی خود دین و مذهب نمی باشد؛ یعنی هر عالمی باید بگوید «این نظر و برداشت من از دین است» - که ممکن است مطابق با واقع باشد یا نباشد - نه اینکه بگوید «دین این را می گوید»؛ به دو دلیل:
1️⃣ دلیل اوّل:
لازمۀ اعتقاد فوق (مساوی بودن برداشت یک عالم از دین، با خود دین) این است که به تعداد نظرات علما، دین وجود داشته باشد؛ یعنی اصل دین متعدّد و متکثّر باشد که هیچ کس این سخن را نمی پذیرد. به بیان دیگر، حقیقت دین، واحد است و آراء علما متعدد، و اگر برداشت شخصیِ عالمان از نصوص دینی عین دین و مذهب باشد، در نتیجه به تعداد آراء مختلف باید دین وجود داشته باشد!
2️⃣ دلیل دوّم:
دوّمین دلیل در ابطال نگرش نادرستِ مذکور این است که در یک چنین فرضی ضعف، نقص و حتّی بطلان دیدگاه علما به خود دین نسبت داده شود؛ زیرا وقتی هر عالمی هر چه گفت نظر خودش را عین دین و باطن قرآن دانست، وقتی دیدگاهش ضعفی داشته باشد، لزوماً اصل دین ناقص خواهد بود؛ چرا که اجتهاد عالم، عین دین پنداشته شده و نه برداشت شخصی او از آیات و روایات. اگر دیدگاه عالمان دین عین خود دین است، پس دیگر معنا ندارد که یک عالم، به محض مواجهه با اجتهاد و فهم متفاوت و متعارض دیگران، آنها را جاهل و حتی غیر عادل بخواند!! چرا که ایشان هم در پاسخ به وی خواهند گفت برداشت ما هم عین دین است و هر اعتراضی به فهم ما از دین، به معنای زیر سؤال بردن اصل دین و پیامبر و اهل بیت (ع) است!!
✔️ بنابراین اثبات شد که اگر عالمی رأیی دربارۀ معارف دینی داشته باشد، این رأی منسوب به خود او است و نه منسوب به دین و مذهب.
با توجه به مطلب فوق، کسی حقّ ندارد نظر هیچ یک از علما را جایگزین دین یا شریعت بداند و هر چه او گفت را خود دین بپندارد؛ چرا که این فقط معصومین (ع) هستند که قول و فعلشان عین دین و حقّ مطلق است. غیر از معصومین، هر عالمی از هر آیین و مذهبی که باشد (شیعی، سنی و ...) نظر و اجتهاد او (چه در اصول دین و چه در فروع دین) مقدّس و فوق مرتبۀ نقد و ابطال نمی باشد. البته هر یک از علما به تناسب شأن و جایگاه علمی خود، قطعاً از احترام برخوردارند و از نظراتشان باید استفاده شود، اما هر چه قدر هم که مرتبۀ علمی ایشان بالا باشد باز هم در معرض خطا و نقد قرار دارند و تصور اینکه دیدگاه فردی غیر از معصومین (ع)، مصون و فراتر از نقد و ارزیابی باشد، چیزی جز توهّم نمی باشد.
🔴 پس باید به این نکتۀ مهم توجه داشت که بین فهم از دین، و حقیقت و واقعیت دین تفاوت وجود دارد. نظر علمای دین گاهی به واقع اصابت می کند و گاهی هم اصابت نمی کند و هیچ عالمی نمی تواند یقین صددرصد پیدا کند که مثلاً از میان ده نظریه، دیدگاه او به واقع اصابت کرده و آراء دیگران بر خلاف واقع در آمده است، مگر کسی که معصوم باشد – که نیست - یا اینکه علم غیب داشته باشد تا بتواند لوح محفوظ را مشاهده کند که در این صورت هم نظرش فقط برای خودش حجّت است و نه برای دیگران.
❇️ اکنون با مشخص شدن این مطلب اساسی، دیگر کسی حق ندارد مخالف نظر خود را تکفیر و تفسیق نماید و او را منکر اصل دین بداند و وی را غیر عادل و گمراه و جاهل و... بنامد. اعتقاد به این مبنا (عدم یکسان پنداری فهم علما با خود دین)، باب بسیاری از اتهامات، توهین ها و تکفیرها را می بندد. وقتی نظر یک عالم نقد می شود، این برداشت او از نصوص دینی است که مورد نقد و بازاندیشی واقع می گردد نه اینکه به خود دین نقد وارد باشد، اما برخی از اهل علم – در اثر عدم تفکیک فهمشان از دین با خود دین آنچنان که در لوح محفوظ و علم الهی ثبت است - نقد به نظر خودشان از آیات و روایات را نقد به اصل دین و اهل بیت (ع) توّهم می کنند!
📚📚📚 آیت الله سید کمال حیدری، مفاصل اصلاح الفکر الشیعی، ص ۳۵۶ و ۳۵۷.
✅ @alhaydarii_fa
اگر ملاک تشخیص دین و راه رسیدن به دین، از طریق اشخاص باشد (هر که باشد) نتیجهاش رستگاری نیست
و مطابق مضمون روایات کسی که از طریق اشخاص به دین وارد شود، همان اشخاص او را از دین خارج خواهند کرد.
مرعوب نامها و شهرتها و علامهها و متراژ کرباسها شدهایم و دینمان را از رسانهها و تبلیغات حکومتی میگیریم و وضع دینمان این است که میبینید.
📗معرفی کتاب دیانت و عقلانیت اثر #رضا_بابایی
🔅کتاب «دیانت و عقلانیت» یادداشتها و مقالات رضا بابایی در حوزۀ دینشناسی، با رنگوبوی روشنفکری دینی و سمتوسوی آسیبشناسی است. بسیاری از این یادداشتها و مقالات، سابقۀ نشر در مجلات علمی و فضاهای مجازی دارند؛ اما نویسنده با نظرداشت نقدها و بازخوردها، همۀ آنها را بازنویسی و ویرایش کرده است؛ چنانکه در مقدمۀ کتاب مینویسد: «این یادداشتها و جستارها، در طی سالیانی دراز پدید آمدهاند؛ اما همگی در سال 1396 بازنگری و ویرایش علمی شدهاند.»
🔅بنیان کتاب بر «عقلانیت دروندینی» است؛ یعنی نویسنده، اجزای نظری و مناسکی منسوب به دین را به پیشفرضها، مبانی و مقبولات دینی عرضه میكند تا درنگرد كه آیا میان آنها ارتباطات منطقی و ارگانیک وجود دارد یا نه. او بهاجمال میپذیرد كه پارهای از باورها و توصیههای دینی، از سنجشهای خردبسنده میگریزند، اما اولا خط قرمز دین خردستیزی است و ثانیا باورها و رفتارهای منسوب به دین را باید با عقلانیت دروندینی سنجید. منطق این سنجش و ارزیابی نیز در خود دین صورتبندی میشود، نه در بیرون از آن. بنابراین کتاب از چشمانداز عقل خودبنیاد در دین نمینگرد، بلکه عقلانیتی را که میتوان از طریق انسجامگروی(Coherentism) از باورها و آموزههای کلی دین آموخت، معیار ارزیابیها قرار داده است.
🔅سخن مؤلف در فصل نخست کتاب بر این پایه استوار است که تا فهم سنتی از متن دینی تغییر نکند، اصلاحات دروندینی ممکن نیست و اصلاحات فرهنگی نیز در جامعه با موانعی سخت مواجه میشود، و این در حالی است که رسالت این متون در جامعۀ هدف، اصلاحات فرهنگی بوده است. به عقیدۀ او اگرچه قطار تحولات اجتماعی، منتظر نمیماند که فهم عالمان دینی از متون تغییر کند، بدون برخی تغییرات در خوانش متن دینی، جامعه باید هزینۀ بیشتری برای هرگونه تحول و تغییر بدهد.
🔅در فصل دوم، از سیالیت و قابلیت فهم دینی سخن میگوید. همۀ یادداشتهای این بخش، نقدهایی بر قرائت سنتی و رایج از دین است. آسیبشناسی به معنای کشف نابایستگیهای نظری و عملی در اندیشه و سیرۀ دینداران، وجه مشترک یادداشتهای فصل سوم کتاب است. نویسنده برای آنکه نقدهای خود را در سه فصل گذشته موجه نشان دهد، در فصل چهارم میکوشد که سهم تاریخ را در شکلگیری برخی سنتها و سیرتها نشان دهد که گاهی بیش از سهم متون و سیرۀ پیشوایان نخست است. بخشی مهم از این فصل دربارۀ حقیقت عاشورا است.
🔅فصل پنجم کتاب، صبغهای متفاوت دارد؛ زیرا بیشتر ناظر به پارهای ظرفیتها و قابلیتهای دین در حوزۀ معنویت و عرفان است. در این فصل همچنین پارهای از آموزههای عرفانی، بهویژه از زبان مولانا در مثنوی معنوی، گزارش شده است.
🔅بابایی در این کتاب، بسیار کوشیده است که به زبانی ساده و غیر تخصصی سخن بگوید و جز دو یا سه یادداشت کتاب، بهکلی خالی از بحثهای پیچیدۀ کلامی یا فلسفی یا فقهی است. از تقدیمنامۀ کتاب نیز میتوان دریافت که انگیزۀ نویسنده از ورود به مباحث دینشناختی، اصلاحات معطوف به زندگی انسانها در دنیا و مسیر اصلاح جامعه به سوی همزیستی و تفاهم و آسودگی بیشتر است. نویسنده، کتابش را به کسانی تقدیم کرده است که خدا را در محراب خرد میپرستند و نیز کسانی که در کاستن از رنج انسانها میکوشند.
📚 کتاب «دیانت و عقلانیت» در 426 صفحه به همت نشر آرما در اردیبهشت 1397 منتشر شده و در غرفۀ این انتشارات در نمایشگاه بینالمللی کتاب عرضه خواهد شد.
🌾 @sedanet | @rezababaei43
🏙 s9.picofile.com/file/8325045884/d_.jpg
چرا نمیتوانیم شریعتی را نادیده بگیریم؟
شریعتی، شبیهترین روشنفکر ایرانی به انسان ایرانی است؛ یعنی انسانی که همه چیز را به همه چیز ربط میدهد، اما نه ربط افلاطونی که میگفت دانش شما در هیچ مسئلهای تغییر نمیکند مگر اینکه باور شما را در همۀ مسائل تغییر میدهد. در ربط شریعتیوار، راه تاریخ از ادبیات میگذرد و سیاست در نکاح آرمانها است و سرگردانی علوم انسانی از جنس حیرتهای عارفانه است و فلسفه درد اخلاق دارد و رسالت علوم انسانی همآغوشی با دین است و دین یعنی استخوانی که ابوذر میخواست بر سر زر و زور و تزویر بکوید. شریعتی نابغهای بود که همۀ چیستی ما را در چند پرده جلو چشممان آورد و سپس به حال خود رها کرد و خود در میان ابری از دود سیگار به نیروانا رفت. ما نمیتوانیم شریعتی را دوست نداشته باشیم؛ او خود خود خود ماست؛ مایی که از دین میگوییم آنجا که دستمان از همه چیز خالی است؛ از دانش میگوییم آنجا که ارزشها را نمیبینیم و وعدههای نئولیبرالیسم را باور میکنیم؛ از ارزشها میگوییم آنجا که دهنکجیهای دانش، حالمان را گرفته است. شریعتی را از دور که میبینی، آتشفشانی از نظریههای جامعهشناسی است؛ نزدیکتر که میشوی، دردمندی است که روضۀ انسان را چنان جانسوز میخواند که مداحان، روضۀ علیاصغر را؛ تزدیکترک که میشوی، عارفی را میبینی که ققنوسوار از خاکستر غرب برخاسته است. سرنوشت شریعتی، سرنوشت نسلی است که مذهب ناکجاآبادگرایی داشت؛ نسلی که نمیدانست سنت را باید تجدید کند یا تجدد. غرق حیرت و دلواپسی بود که ناگاه گردبادی از راه رسید و حسینیۀ ارشاد را همچون پر کاهی در هوا چرخاند و چرخاند تا سرانجام در دامان مهدیۀ شیح احمد کافی گذاشت. اکنون دیگر نزاعی نیست؛ چون نه سنت را رمقی مانده است و نه تجدد را رونقی. اما همچنان صدای شریعتی را میشنویم که «تونلها اگرچه تاریک و درازند، بنبست نیستند.»
رضا بابایی
@RezaBabaei43
📗معرفی کتاب دیانت و عقلانیت اثر #رضا_بابایی
🔅کتاب «دیانت و عقلانیت» یادداشتها و مقالات رضا بابایی در حوزۀ دینشناسی، با رنگوبوی روشنفکری دینی و سمتوسوی آسیبشناسی است. بسیاری از این یادداشتها و مقالات، سابقۀ نشر در مجلات علمی و فضاهای مجازی دارند؛ اما نویسنده با نظرداشت نقدها و بازخوردها، همۀ آنها را بازنویسی و ویرایش کرده است؛ چنانکه در مقدمۀ کتاب مینویسد: «این یادداشتها و جستارها، در طی سالیانی دراز پدید آمدهاند؛ اما همگی در سال 1396 بازنگری و ویرایش علمی شدهاند.»
🔅بنیان کتاب بر «عقلانیت دروندینی» است؛ یعنی نویسنده، اجزای نظری و مناسکی منسوب به دین را به پیشفرضها، مبانی و مقبولات دینی عرضه میكند تا درنگرد كه آیا میان آنها ارتباطات منطقی و ارگانیک وجود دارد یا نه. او بهاجمال میپذیرد كه پارهای از باورها و توصیههای دینی، از سنجشهای خردبسنده میگریزند، اما اولا خط قرمز دین خردستیزی است و ثانیا باورها و رفتارهای منسوب به دین را باید با عقلانیت دروندینی سنجید. منطق این سنجش و ارزیابی نیز در خود دین صورتبندی میشود، نه در بیرون از آن. بنابراین کتاب از چشمانداز عقل خودبنیاد در دین نمینگرد، بلکه عقلانیتی را که میتوان از طریق انسجامگروی(Coherentism) از باورها و آموزههای کلی دین آموخت، معیار ارزیابیها قرار داده است.
🔅سخن مؤلف در فصل نخست کتاب بر این پایه استوار است که تا فهم سنتی از متن دینی تغییر نکند، اصلاحات دروندینی ممکن نیست و اصلاحات فرهنگی نیز در جامعه با موانعی سخت مواجه میشود، و این در حالی است که رسالت این متون در جامعۀ هدف، اصلاحات فرهنگی بوده است. به عقیدۀ او اگرچه قطار تحولات اجتماعی، منتظر نمیماند که فهم عالمان دینی از متون تغییر کند، بدون برخی تغییرات در خوانش متن دینی، جامعه باید هزینۀ بیشتری برای هرگونه تحول و تغییر بدهد.
🔅در فصل دوم، از سیالیت و قابلیت فهم دینی سخن میگوید. همۀ یادداشتهای این بخش، نقدهایی بر قرائت سنتی و رایج از دین است. آسیبشناسی به معنای کشف نابایستگیهای نظری و عملی در اندیشه و سیرۀ دینداران، وجه مشترک یادداشتهای فصل سوم کتاب است. نویسنده برای آنکه نقدهای خود را در سه فصل گذشته موجه نشان دهد، در فصل چهارم میکوشد که سهم تاریخ را در شکلگیری برخی سنتها و سیرتها نشان دهد که گاهی بیش از سهم متون و سیرۀ پیشوایان نخست است. بخشی مهم از این فصل دربارۀ حقیقت عاشورا است.
🔅فصل پنجم کتاب، صبغهای متفاوت دارد؛ زیرا بیشتر ناظر به پارهای ظرفیتها و قابلیتهای دین در حوزۀ معنویت و عرفان است. در این فصل همچنین پارهای از آموزههای عرفانی، بهویژه از زبان مولانا در مثنوی معنوی، گزارش شده است.
🔅بابایی در این کتاب، بسیار کوشیده است که به زبانی ساده و غیر تخصصی سخن بگوید و جز دو یا سه یادداشت کتاب، بهکلی خالی از بحثهای پیچیدۀ کلامی یا فلسفی یا فقهی است. از تقدیمنامۀ کتاب نیز میتوان دریافت که انگیزۀ نویسنده از ورود به مباحث دینشناختی، اصلاحات معطوف به زندگی انسانها در دنیا و مسیر اصلاح جامعه به سوی همزیستی و تفاهم و آسودگی بیشتر است. نویسنده، کتابش را به کسانی تقدیم کرده است که خدا را در محراب خرد میپرستند و نیز کسانی که در کاستن از رنج انسانها میکوشند.
📚 کتاب «دیانت و عقلانیت» در 426 صفحه به همت نشر آرما در اردیبهشت 1397 منتشر شده و در غرفۀ این انتشارات در نمایشگاه بینالمللی کتاب عرضه خواهد شد.
🌾 @sedanet | @rezababaei43
🏙 s9.picofile.com/file/8325045884/d_.jpg
آزادگى
عبدالکریم سروش
کلامی از امام حسین(ع) که به گمان من متضمن نکتهی حکیمانهی فوقالعاده مغتنمی است که برای همهی ما باید آموزنده باشد و گوشوارهی گوش خرد ما باشد، نقل شده است که:
امام (ع) در روز عاشورا وقتی که دشمنان به حرم و خانوادهی ایشان حمله کردند، این جمله را گفتند:
"إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِين؛فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي دُنْيَاكُم"
اگر دین ندارید؛آزاده باشید.
روضهخوانها معمولا این جمله را این چنین ترجمه میکنند:
اگر دین ندارید «لااقل» آزاده باشید. ولی در کلام امام حسین «لااقل» نیامده است و این کلمه را آوردن، لطف و حسن و عمق این جمله را کاملاً میگیرد. در واقع در کلام امام، یک معادلهی بسیار مهمی برقرار شده است؛ گویا آزاده بودن، عِدل دینی بودن است.
اگر کسی «آزاده» بود درست شبیه این است که کسی دیندار است.
از یک «دیندار»،انتظار میرود که آزاده باشد و اگر آزاده نباشد دیندار نیست.
از یک «انسان»، ولو اینکه در حوزهای از حوزههای دینی قرار ندارد، انتظار میرود که آزاده باشد و اگر آزاده بود ولو دینی هم نداشته باشد و به گوش او نخورده باشد، همچنان یک انسانِ شریف و مقبول درگاه خداوند است.
این اصل، اساس و گوهر اندیشهی اخلاقیست که آدمی باید آزاده باشد.
این آزادگی، هم تفسیر بیرونی دارد هم تفسیر درونی دارد، هم از درون باید از رذایل پیراسته بود و هم از بیرون باید بردهی کسی نبود، غلامی پیشه نکرد، خوی نوکری نداشت و استقلال و منش مستقل داشت و از این طریق، هم دین خود را تصحیح کرد و هم دنیای خود را.
«إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِين؛فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي دُنْيَاكُم»
این را به خاطر داشته باشید و مطمئن باشید که اگر در طریق «آزادگی» سیر کنید، بدون تردید مسیری است که شما را به سعادت و به حقیقت میرساند.
http://t.me/DrSorooush
🖤۱۸ فروردین سالروز درگذشت استاد رضا بابایی
✍️رضا بابایی
🖊 اگر عمری باشد
✅ اگر عمری باشد، پس از این هیچ فضیلتی را همپایه مهربانی با آدمیزادگان نمیشمارم.
اگر عمری باشد، کمتر میگویم و مینویسم و بیشتر میشنوم و میخوانم.
@sokhanranihaa
✅اگر عمری باشد، پس از این خویش را بدهکار هستی و هستان میشمارم نه طلبکار.
اگر عمری باشد، پس از این در هیچ انتخاباتی شرکت نمیکنم که به تیغ نظارت استصوابی اخته شده است.
اگر عمری باشد، دیگر به هیچ سیاستمداری وکالت بلاعزل نمیدهم.
اگر عمری باشد، دیگر هیچ عدالت کوچکی را در هوس رسیدن به عدالت بزرگتر قربانی نمیکنم.
اگر عمری باشد، دیگر با دو گروه بحث و گفتوگو نمیکنم:
آنان که از عقیده خویش منفعت میبرند
و آنان که از اندیشه خویش، پیشه ساختهاند.
اگر عمری باشد،
عدالت را فدای عقیده،
و آرزو را فدای مصلحت،
و عمر را در پای خوردنیها و پوشیدنیها قربان نمیکنم.
✅ اگر عمری باشد، چندان در خطا و کوتاهیهای دیگران نمینگرم که روسیاهی خود را نبینم.
✅ اگر عمری باشد، از دینها تنها مذهب انصاف را برمیگزینم و از فلسفهها آن را که سربههوا نیست و چشم به راههای زمینی دارد.
✅ اگر عمری باشد، هیچ ظلمی را سختتر از تحقیر دیگران نمیشمارم.
اگر عمری باشد، در پی هیچ عقیده و ایمانی نمیدوم. در خانه مینشینم تا ایمانی که سزاوار من است به سراغم آید.
اگر عمری باشد، هر درختی را که دیدم در آغوش میگیرم، هر گلی را میبویم، و هر کوهی را بازیگاه میبینم و تنها یک تردید را در دل نگه میدارم: طلوع خورشید زیباتر است یا غروب آن.
اگر عمری باشد، سیاستمداران را از دو حال بیرون نمیدانم: آنان که دروغ را به راست میآرایند و آنان که راست را به دروغ میآلایند.
✅ اگر عمری باشد، همچنان برای آزادی و آبادی کشورم میکوشم.
اگر عمری باشد، رازگشایی از معمای هستی را به کودکان کهنسال میسپارم.
اگر عمری باشد، از هر عقیدهای میگریزم، چونان گنجشک از چنگال عقاب.
اگر عمری باشد، در جنگلهای بیشتری گم میشوم؛ کوههای بیشتری را مینوردم؛ ساعتهای بیشتری به امواج دریا خیره میشوم؛ دانههای بیشتری در زمین میکارم و زبالههای بیشتری از روی زمین برمیدارم.
✅ اگر عمری باشد، کمتر غم نان میخورم و بیشتر غم جان میپرورم.
✅ اگر عمری باشد، دیگر هیچ گنجی را باور نمیکنم جز گنج گهربار کوشش و زحمت.
اگر عمری باشد، برای خشنودی، منتظر اتفاقات خوشایند نمینشینم.
✅اگر عمری باشد، خدایی را میپرستم که جز محراب حیرت، در شاُن او نیست.
✅اگر عمری باشد، قدر دوستان و عزیزانم را بیشتر میدانم.
.
🆔 @sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
چهل سال و چهار سال
هیچ وقت مردم ایران را این اندازه دشمن همدیگر و متخاصم ندیده بودم.
دیگر سخن از «اختلاف عقیده» نیست. داریم رسماً همدیگر را به حق و باطل، شریف و کثیف، دیندار و کافر و پاک و پلید تقسیم میکنیم.
هیچگاه سیاست این مقدار ما را از هم دور و جدا نکرده بود.
همسایۀ من میخواهد سر بر تن من نباشد. چرا؟ چون من به کسی رأی دادهام که در نظر او مأموریتش حذف قرآن و درس دین از مدارس و رواج بیبندوباری جنسی در میان دانشآموزان و خردسالان است. به من میگوید: آن دنیا میخواهی جواب خدا را چه بدهی که به دشمن خدا و اسلام رأی دادی؟
میگویم: اختلاف اصلی در روشهای کشورداری است و مقداری هم بر سر قدرت و ثروت. باقی بهانه است. به خدا بیش از این نیست.
میگوید: اگر فردا فرزند من در مدرسه فاسد شود، گریبان تو را میگیرم.
پس از انتخابات، توفان باید جای خود را به آرامش بدهد، و دشمنی و کینه به دوستی و همکاری.
کینههای شتری و دشنامهای آبنکشیده و افشاگریهای جوانپسند، اگر هم جایی در سیاست داشته باشد، تا پیش از انتخابات است. پس از آن باید مهربانانه دست دولت را گرفت که خطا نکند یا بیشتر خدمت کند.
نقد حاکمان، لازم است؛ اما واجبتر از آن کمک به آنها است. در سال 84، پس از آنکه دولت نهم بر سر کار آمد، من در وبلاگم نوشتم: «هر چه بود گذشت. پس از اين ماييم و دولتي که بايد نخست کمک و سپس نقد شود.»
اکنون نيز ميگويم: اگر در چهل سال گذشته نتوانستيد جامعه را دينيتر کنيد، در چهار سال آينده هم کسي نميتواند دين مردم را بر باد دهد. به فکر کشور باشيد.
شوربختانه، حاکمستیزی و بدگمانی به دولتها در خون ایرانی است.
تاریخ شیعه، تاریخ مبارزه با دولتها و حاکمیتها بوده است و همین، باعث شده است که حتی آنگاه که خود صاحب دولت میشود، نتواند از گارد اپوزیسیون بیرون بیاید.
دانایان و وطنپرستان، اکنون وظیفهای مهمتر از این ندارند که آرامش و طمأنینه را به کشور بازگردانند و فاصلهها را کمتر کنند؛ از هر راهی که ممکن است. سیاست نباید بیش از این ما را از هم دور کند.
رضا بابایی @RezaBabaei43
🌺 اگر عمری باشد...
(از آخرین یادداشتهای زنده یاد رضا بابایی)
🔹اگر عمری باشد پس از این هیچ فضیلتی را همپایه مهربانی با آدمیزادگان نمیشمارم.
🔸اگر عمری باشد پس از این خویش را بدهکار هستی و هستان میشمارم نه طلبکار.
🔹اگر عمری باشد پس از این در هیچ انتخاباتی شرکت نمیکنم که به تیغ نظارت استصوابی اخته شده است.
🔸اگر عمری باشد دیگر به هیچ سیاستمداری وکالت بلاعزل نمیدهم.
🔹اگر عمری باشد دیگر هیچ عدالت کوچکی را در هوس رسیدن به عدالت بزرگتر قربانی نمیکنم.
🔸اگر عمری باشد از دینها تنها مذهب انصاف را برمیگزینم و از فلسفهها آن را که سربههوا نیست و چشم به راههای زمینی دارد.
🔹اگر عمری باشد هیچ ظلمی را سختتر از تحقیر دیگران نمیشمارم.
🔸اگر عمری باشد در پی هیچ عقیده و ایمانی نمیدوم. در خانه مینشینم تا ایمانی که سزاوار من است به سراغم آید.
🔹اگر عمری باشد هر درختی را که دیدم در آغوش میگیرم، هر گلی را میبویم، و هر کوهی را بازیگاه میبینم و تنها یک تردید را در دل نگه میدارم: طلوع خورشید زیباتر است یا غروب آن.
🔸اگر عمری باشد خدایی را میپرستم که جز محراب حیرت در شاُن او نیست.
روحش شاد
🖌 اگر عمری باشد، پس از این هیچ فضیلتی را همپایه مهربانی با آدمیزادگان نمیشمارم.
🖌 اگر عمری باشد، کمتر میگویم و مینویسم و بیشتر میشنوم و میخوانم.
🖌 اگر عمری باشد، پس از این خویش را بدهکار هستی و هستان میشمارم نه طلبکار.
🖌 اگر عمری باشد، پس از این در هیچ انتخاباتی شرکت نمیکنم که به تیغ نظارت استصوابی اخته شده است.
🖌 اگر عمری باشد، دیگر به هیچ سیاستمداری وکالت بلاعزل نمیدهم.
🖌 اگر عمری باشد، دیگر هیچ عدالت کوچکی را در هوس رسیدن به عدالت بزرگتر قربانی نمیکنم.
🖌 اگر عمری باشد، از دینها تنها مذهب انصاف را برمیگزینم و از فلسفهها آن را که سربههوا نیست و چشم به راههای زمینی دارد.
🖌 اگر عمری باشد، هیچ ظلمی را سختتر از تحقیر دیگران نمیشمارم.
🖌 اگر عمری باشد، در پی هیچ عقیده و ایمانی نمیدوم. در خانه مینشینم تا ایمانی که سزاوار من است به سراغم آید.
🖌 اگر عمری باشد، هر درختی را که دیدم در آغوش میگیرم، هر گلی را میبویم، و هر کوهی را بازیگاه میبینم و تنها یک تردید را در دل نگه میدارم: طلوع خورشید زیباتر است یا غروب آن.
🖌 اگر عمری باشد، خدایی را میپرستم که جز محراب حیرت، در شاُن او نیست.
🌺 اگر عمری باشد...
(از آخرین یادداشتهای زنده یاد رضا بابایی)
🔹اگر عمری باشد پس از این هیچ فضیلتی را همپایه مهربانی با آدمیزادگان نمیشمارم.
🔸اگر عمری باشد پس از این خویش را بدهکار هستی و هستان میشمارم نه طلبکار.
🔹اگر عمری باشد پس از این در هیچ انتخاباتی شرکت نمیکنم که به تیغ نظارت استصوابی اخته شده است.
🔸اگر عمری باشد دیگر به هیچ سیاستمداری وکالت بلاعزل نمیدهم.
🔹اگر عمری باشد دیگر هیچ عدالت کوچکی را در هوس رسیدن به عدالت بزرگتر قربانی نمیکنم.
🔸اگر عمری باشد از دینها تنها مذهب انصاف را برمیگزینم و از فلسفهها آن را که سربههوا نیست و چشم به راههای زمینی دارد.
🔹اگر عمری باشد هیچ ظلمی را سختتر از تحقیر دیگران نمیشمارم.
🔸اگر عمری باشد در پی هیچ عقیده و ایمانی نمیدوم. در خانه مینشینم تا ایمانی که سزاوار من است به سراغم آید.
🔹اگر عمری باشد هر درختی را که دیدم در آغوش میگیرم، هر گلی را میبویم، و هر کوهی را بازیگاه میبینم و تنها یک تردید را در دل نگه میدارم: طلوع خورشید زیباتر است یا غروب آن.
🔸اگر عمری باشد خدایی را میپرستم که جز محراب حیرت در شاُن او نیست.
روحش شاد
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com