? گزارشی از وقايع سال قحطى و گرانى
❖ مرحوم آیتاللهالعظمی حاج سید احمد زنجانی در کتاب «الکلام یجرّ الکلام» در شرح احوال مردم زنجان در سال قحطی خانمانسوز سال1297و1298 شمسی، مینویسد: ?
? از آثار شوم منع زکات، قحطى است. حضرت رسول (صلّىاللهعليهوآله) مىفرمايد كه: «همواره امّت من در خيرند، مادام كه به يكديگر خيانت نكنند و اداى امانت كنند و زكات بدهند؛ و اگر اين ها را نكنند، مبتلا به قحطى مىشوند». [کافی، ج2، ص604]
نگارنده، اسمى از قحطى سنه 1288ق(1250ش) شنيده بودم؛ ولى شدّت حمله و تندى باد و صرصر آن را نمىفهميدم كه به چه اندازه است؛ تا اينكه در سنه 1335ق(1297ش) و سنه 1336 در ايران، قحطى كه بروز كرد، تندباد آن را ديدم كه چه خانهها را خراب كرد. نگارنده، اجمال گزارشات وطن خودم، زنجان را مىنويسم كه خودم ديدهام. از اينجا هم حال شهرهاى ديگر، به مقايسه معلوم مىشود.
▫️سال اوّل گرانى كه سنه 1335ق باشد، گرچه خشكى سال، تمامى كِشت را خشك و حاصل زراعت را محو و نابود كرد؛ ولى بقاياى سال سابق كه در زواياى انبارها بود، يك درجه تأمين ارزاق عمومى را نموده، نگذاشت مردم كشتار بدهند. آن سال گندم، بهاى يك خروارش، از شصت تومان تجاوز نكرد و حضرات ثروتمندان نيز اعانه جمع كرده، چند باب دكّان خبّازى تهيّه كردند. براى مردمان بىبضاعت سرشماره كرده، بليط دادند كه نان روزانه خودشان را از آن دكّان ها، از قرار مَنى دو قران و دو عبّاسى بگيرند؛ در حالتى كه نان آزاد، دو مقابل آن قيمت داشت.
ولى سال دوم گرانى كه سنه 1336 باشد كه باز خشكسالى شد و حاصل زراعت، به كلّى سوخت، بهاى گندم، رو به ترقّى گذاشت. تقريباً به يكصد و شصت هفتاد تومان رسيد. باز دكّاكين مساعده بودند؛ ولى غلّه به قدر كفايت نداشتند. قرار دادند كه به هر يك خروار آرد، مقدارى سيب زمينى داخل نمايند. چندى هم بدينمنوال گذشت ولكن ديدند كه اين نان، در مردم توليد ناخوشى نمود. بنا گذاشتند كه به نسبت نان، سيب زمينى را جدا بدهند؛ تا در آخر امر، غلّه تمام شد.
▫️لشگر گرانى، با نيروى تمام حمله كرد، زمام اختيار از دست همه رفت. هر روز، صد نفر بلكه احصائيّه مردهها در روز، به يكصد و سى رسيد. از خون ذبايح، يك قطره به زمين نمىريخت؛ بلكه در ظرف ها گرفته، مىخوردند. استخوان خردكرده مىخوردند. در ميان سرگين، اگر دانه جو بود، جمع كرده، مىخوردند. در خارج شهر هم كسى، بچّه خود را كشته، خون و گوشتش را خورده بود.
خدا چنين روزگار را نياورد و تاريخ، چنين گفتار را ننگارد. روزگار خيلى سختى بود. اوائل سنه 1337 نيز حال بدينمنوال بود تا اينكه حاصل به دست آمد، مضيقه بر طرف شد. عدّه متوفّات از گرسنگى، از اوّل شهر و دهات كه به شهر ريخته بودند، به موجب احصائيّه، به هيجده هزار نفر رسيد.
▫️يك مقدّمه در سال قبل، سنه 1334 اتّفاق افتاده بود كه آن هم بىنهايت تأثير در قحطى نمود. در جنگ بين المللى سابق، قشون و مملكت روسيّه، به مقدارى آذوقه محتاج شده بودند؛ محمّد ولي خان سپهدار كه بعد، ملقّب به لقب سپهسالارى گرديد تابع دولت روس بود، از جانب آن دولت، مأمور به تأمين آذوقه آن ها گرديد. او به جبر و اكراه، مالكين خمسه (زنجان) را وادار نمود كه سى هزار خروار گندم به او بدهند.
قيمت گندم، آن روز، خروارش، دوازده تومان بود؛ ولى آن ها از قرار چهارده تومان تسعير كردند. اين دو تومان فرق معامله، مالكين را راضى كرد كه بدون زحمت در اندك زمان، مقدار مذكور را به تحويل روسيّه دادند؛ و الّا، اگر آن گندم در خمسه موجود بود، سلاح مدافع بود؛ نمىگذاشت كه سپاه قحطى، اين قدر آسيب به اهالى خمسه بزند.
▫️الآن آنهائى كه بعد از سال گرانى، به عرصه وجود يا به مرحله ادراك قدم گذاشتهاند، قدر نان را نمىدانند، و نمىدانند اين نان كه در خوردنش ناز مىكنند چه موقعيّتى دارد. آنها به جاى خود، ماها كه آن روزگار را ديده و به اهمّيّت آن ايمان آوردهايم، هيچ آن را بوسيده، بالاى چشم مىگذاريم، احترام از آن مىكنيم، شكر معطى آن را به جاى مىآوريم؟! حاشا!
نگارنده در همان سال كه چند لقمه نان ـ اسماً نان بود، داراى چندين جور خليط ـ در سر سفره حاضر مىكردم، اوّل، سجده شكر به جا مىآوردم بعد، دست به سوى آن دراز مىكردم و مدّتها هم بعد از بر طرف شدن غائله قحطى و فراوانى ارزاق، همينطور بودم؛ تا اينكه باز فراموش كردم. البتّه ماهى مادام كه در آب است، قدر را نمىداند. وقتى قدر آن را مىفهمد كه در خشكى تپيدن بگيرد!
?@shobeiryzanJani
یکی از اهالی چهار محال با آن که نزدیک محال بود، بدین نوع بیان حال می کرد که سالی در اصفهان، چنان قحطی عظیم اتفاق افتاد که گدایان ثقبی نان ندیدند مگر در قرص آفتاب یا در سفره اغنیا لیکن در خواب. و هرگاه قصابی به ندرت گوسفندی کشت، بیچاره گان بر سر هر قطره خونش، هزار خون کردندی و استخوان کعبتش را کعب الغزال شمردندی
قطعه:
معاذ الله چنان قحطی که کس را
اگر بر لب حدیث نان گذشتی
ز شوق نام نان تا روز محشر
دمادم در دهانش آب گشتی
@historylibrary
💠 گزارشی از وقايع سال قحطى و گرانى
❖ مرحوم آیتاللهالعظمی حاج سید احمد زنجانی در کتاب «الکلام یجرّ الکلام» در شرح احوال مردم زنجان در سال قحطی خانمانسوز سال1297و1298 شمسی، مینویسد: 🔻
📝 از آثار شوم منع زکات، قحطى است. حضرت رسول (صلّىاللهعليهوآله) مىفرمايد كه: «همواره امّت من در خيرند، مادام كه به يكديگر خيانت نكنند و اداى امانت كنند و زكات بدهند؛ و اگر اين ها را نكنند، مبتلا به قحطى مىشوند». [کافی، ج2، ص604]
نگارنده، اسمى از قحطى سنه 1288ق(1250ش) شنيده بودم؛ ولى شدّت حمله و تندى باد و صرصر آن را نمىفهميدم كه به چه اندازه است؛ تا اينكه در سنه 1335ق(1297ش) و سنه 1336 در ايران، قحطى كه بروز كرد، تندباد آن را ديدم كه چه خانهها را خراب كرد. نگارنده، اجمال گزارشات وطن خودم، زنجان را مىنويسم كه خودم ديدهام. از اينجا هم حال شهرهاى ديگر، به مقايسه معلوم مىشود.
▫️سال اوّل گرانى كه سنه 1335ق باشد، گرچه خشكى سال، تمامى كِشت را خشك و حاصل زراعت را محو و نابود كرد؛ ولى بقاياى سال سابق كه در زواياى انبارها بود، يك درجه تأمين ارزاق عمومى را نموده، نگذاشت مردم كشتار بدهند. آن سال گندم، بهاى يك خروارش، از شصت تومان تجاوز نكرد و حضرات ثروتمندان نيز اعانه جمع كرده، چند باب دكّان خبّازى تهيّه كردند. براى مردمان بىبضاعت سرشماره كرده، بليط دادند كه نان روزانه خودشان را از آن دكّان ها، از قرار مَنى دو قران و دو عبّاسى بگيرند؛ در حالتى كه نان آزاد، دو مقابل آن قيمت داشت.
ولى سال دوم گرانى كه سنه 1336 باشد كه باز خشكسالى شد و حاصل زراعت، به كلّى سوخت، بهاى گندم، رو به ترقّى گذاشت. تقريباً به يكصد و شصت هفتاد تومان رسيد. باز دكّاكين مساعده بودند؛ ولى غلّه به قدر كفايت نداشتند. قرار دادند كه به هر يك خروار آرد، مقدارى سيب زمينى داخل نمايند. چندى هم بدينمنوال گذشت ولكن ديدند كه اين نان، در مردم توليد ناخوشى نمود. بنا گذاشتند كه به نسبت نان، سيب زمينى را جدا بدهند؛ تا در آخر امر، غلّه تمام شد.
▫️لشگر گرانى، با نيروى تمام حمله كرد، زمام اختيار از دست همه رفت. هر روز، صد نفر بلكه احصائيّه مردهها در روز، به يكصد و سى رسيد. از خون ذبايح، يك قطره به زمين نمىريخت؛ بلكه در ظرف ها گرفته، مىخوردند. استخوان خردكرده مىخوردند. در ميان سرگين، اگر دانه جو بود، جمع كرده، مىخوردند. در خارج شهر هم كسى، بچّه خود را كشته، خون و گوشتش را خورده بود.
خدا چنين روزگار را نياورد و تاريخ، چنين گفتار را ننگارد. روزگار خيلى سختى بود. اوائل سنه 1337 نيز حال بدينمنوال بود تا اينكه حاصل به دست آمد، مضيقه بر طرف شد. عدّه متوفّات از گرسنگى، از اوّل شهر و دهات كه به شهر ريخته بودند، به موجب احصائيّه، به هيجده هزار نفر رسيد.
▫️يك مقدّمه در سال قبل، سنه 1334 اتّفاق افتاده بود كه آن هم بىنهايت تأثير در قحطى نمود. در جنگ بين المللى سابق، قشون و مملكت روسيّه، به مقدارى آذوقه محتاج شده بودند؛ محمّد ولي خان سپهدار كه بعد، ملقّب به لقب سپهسالارى گرديد تابع دولت روس بود، از جانب آن دولت، مأمور به تأمين آذوقه آن ها گرديد. او به جبر و اكراه، مالكين خمسه (زنجان) را وادار نمود كه سى هزار خروار گندم به او بدهند.
قيمت گندم، آن روز، خروارش، دوازده تومان بود؛ ولى آن ها از قرار چهارده تومان تسعير كردند. اين دو تومان فرق معامله، مالكين را راضى كرد كه بدون زحمت در اندك زمان، مقدار مذكور را به تحويل روسيّه دادند؛ و الّا، اگر آن گندم در خمسه موجود بود، سلاح مدافع بود؛ نمىگذاشت كه سپاه قحطى، اين قدر آسيب به اهالى خمسه بزند.
▫️الآن آنهائى كه بعد از سال گرانى، به عرصه وجود يا به مرحله ادراك قدم گذاشتهاند، قدر نان را نمىدانند، و نمىدانند اين نان كه در خوردنش ناز مىكنند چه موقعيّتى دارد. آنها به جاى خود، ماها كه آن روزگار را ديده و به اهمّيّت آن ايمان آوردهايم، هيچ آن را بوسيده، بالاى چشم مىگذاريم، احترام از آن مىكنيم، شكر معطى آن را به جاى مىآوريم؟! حاشا!
نگارنده در همان سال كه چند لقمه نان ـ اسماً نان بود، داراى چندين جور خليط ـ در سر سفره حاضر مىكردم، اوّل، سجده شكر به جا مىآوردم بعد، دست به سوى آن دراز مىكردم و مدّتها هم بعد از بر طرف شدن غائله قحطى و فراوانى ارزاق، همينطور بودم؛ تا اينكه باز فراموش كردم. البتّه ماهى مادام كه در آب است، قدر را نمىداند. وقتى قدر آن را مىفهمد كه در خشكى تپيدن بگيرد!
👉@shobeiryzanJani
هجوم ملخ ها در سال 1254 ق در کربلا و 1267ق در شیراز از زبان یک شاهد عینی
علی اصغر بروجردی (1231 ـ متوفای بعد از 1300ق) در کتاب نور الانوار خود، (چاپ 1275ق) ضمن برشمردن علائم ظهور، از هجوم ملخ، به عنوان نشانه سی و سیم یاد کرده و در آنجا از مشاهدات خود در باره هجوم ملخ ها در کربلا و شیراز یاد کرده است.
سی و سیم: آمدن ملخ بسیار و جراد منتشر بیشمار است در وقت و غیر وقت آن که موجب تضرّر ناس از عوام و خواص شود..
در سنه 1254 چنان هجوم جیوش و جنود جراد منتشر را در کربلای معلی داعی ملاحظه نمودم که نشانه از اجرده ی قبطیان بود، به حدی که در خانه ها و بازار و کوچه ها و ابدان، دواب و انسان را فرو گرفته بودند که از جهات ستّه، بجز جراد منتشر چیز دیگری مرئی نمی شد.
و در سنه یک هزار و دویست و شصت و هفت [1267ق] هم در شیراز جراد منتشر بی پایانی به عرصه ظهور رسید، به حدی که مجموع توابع و لواحق و محالات او را خالی نگذاشته، حتی ییلاقات آنجا را که به حسب عادت نباید برود؛ و به شدتی ظهور بهم رسانید که تا پنج سال در همانجا تخم و بچه می گذاشتند، و به عوض، تخم گندم و جو را از زمین بر می داشتند. به قسمی شد که قحط و غلا بهم رسید، و در آن مدت کسی در آن شهر رنگ گندم و جو خام را ندید، چه جای آن که نان پخته او را ببیند، یا بوی او را استشمام [کند]. بالاخره خوراک مردم، نان ذرّت بود. و به انواع و اقسام از گرفتن و سوزانیدن و چاه های عمیق کندن و پر کردن از جراد، و سر او پوشانیدن، در صدد مدافعه او بر آمدند، و خیال می کردند که جنود الهی تمام [شد]، باز سال دیگر از سال قبل بیشتر و شدیدتر که هر وقت پیدا می شدند، و از جایی به جایی حرکت، جرم آفتاب را پوشانیده، به مثابه ابر غلیظ با رعدی در میان زمین و آسمان عبور می کردند، و از حاصلی به حاصلی، و زراعتی به زراعتی نشسته، چنان می خوردند که گویا هرگز در آن زمین حبه و دانه کاشته و سبز نشده بود. حتی چمن زارهای ییلاقات و قشلاقات آن سرزمین را باقی نگذاشته که دواب و غنم احشامات و دهات به کلی از پا درآمدند، و احتمال دارد بعد از این هم واقع بشود. العلم عند الله القادر. (نور الانوار، ص 103 ـ 104)
گزارش قحطی 1336ق:
در سال 1336 قحطی در قاهان آمد بلکه در تمام ایران، گندم خرواری 250 تومان شد. توت همین قیمت. قند سیری دو قران. چایی سیری دو ریال. باقی حبوبات مثل جو، کشمش اینها هم به قیمت قوت بود، و مس (ظ) یک من چهار قران شد. گلیم نقش پاکیزه یکمن دو(پنج) قران شد. املاک سی صد تومانی به صد تومان رفت. آن هم بیست تومان نقد، باقی نسیه. فَقِس علی هذا. خدایا دیگر همچه سالی نیاید. مردم نیز، تخم بو میدادند می خوردند. گوشت خر و گربه شنیده شد که خورده شد. حرره سید ضیاءالدین
@jafarian1964
گزارش متن بالا:
در سنه 1361 برابر 1321 ایران گرانی زیاد شد به این اندازه که گندم الان که اول قوس است یک من 28 ریال، قند یک من 12 تومان، چای سیری 12 ریال، ذغال یک من شش ریال، چوب یک من شش ریال توت یک من 25 ریال، روغن یک من 16 تومان نان یک من سی 30 ریال، ... ... یک من 30 ریال، چیت متری 16 ریال، چلوار متری 20 ریال، پارچه پشمی متری 20 تومان، پارچه حریری متری 6 تومان، به همین طریق گرانی بود. خدایا رحم کن بتاریخ یوم 9 شهر ذی قعده 1361
@jafarian1964
یادداشت تاریخی با ارزش دیگری از قحطی سال 1287
متن زیر از روضه خوان است که گوشه ای از مصایب قحطی سالهای 1287 ـ 1288 ق را بیان کرده است. چنان که اشاره کردم، این قحطی یکی از بزرگترین قحطی های تاریخ ایران در چهار قرن گذشته است، به طوری که بیش از نیمی از جمعیت ایران کاسته شد. این روضه خوان، قحطی را از زاویه دید و شغل خود بیان کرده است:
مردم در امر دین خصوصا در تعزیه داری، بسیار بی موالات و بی باک شده اند، زیرا که در سنه 1287 قحط و غلاء عظیمی در بلاد اسلام بلکه در بلاد کفر هم روی نمود، از قراری که از عامه ناس مسموع شد، در ارض اقدس و در مشهد مقدس، روزی تقریبا صد نفر از درد مجاعه و گرسنگی می میرند، بلکه یزد و اصفهان هم بد تعریف می کردند.
در پایتخت ایران که طهران و معروف به ناصریه است، بسیاری از گرسنگی مردند و ضعف می کردند، اگرچه سلطان السلاطین کمال سعی و اهتمام را فرمودند تا نان فراوان شد.
مقصود این است که با وجود این گرانی و قحطی، مظنون بود که [مردم] در محرم و صفر کمتر روضه خوانی و تعزیه داری خواهند نمود. برخلاف ظن ما اتفاق افتاد. بعضی می گفتند اگر امسال تعزیه و روضه نخوانیم، مردم خواهند گفت که سال گرانی ترک کرد. و اغلب فراش و سرباز در [جلوی] خانه های روضه خوانی گذاردند که هرگاه فقیری خواست وارد شود نگذارند.
آنهایی که هر سال اطعام می کردند، آن سال را ندادند. به چایی و شربت قناعت کردند. حتی روزی وارد بر مجلس شدم، دیدم هرگاه فقیری به آن حجره که ما بودیم می آمد، منع می کردند! حتی اگر نشسته بود حرکتش می دادند به اطاق دیگر منزل می دادند. نتوانستم متحمل شوم. خدّام را از این عمل شنیع منع کردم. ممنوع نشدند. با خود گفتم، ببینم آخرش چه خواهد شد، گویا اطعام می نمایند، بعد از روضه، شربت دادند و از برای فقرا نبردند. معلوم شد که از برای شربت بود که حرکت می دادند فقرا را، مبادا یک پیاله شربتی میل کنند. این مطلب را دیدم، حالم منقلب شد. در همان مجلس این مطلب را نوشتم که درست تعزیه داری نمایند.
و از قضایای اتفاقیه در این سال مذکور، بشدتی به بنده روی نمود که اغلب کتابهای بنده به بیع شرط رفت و شغل بنده هم ذاکری و روضه خوانی بود تا آن سال به کسی رو نینداختم و در خصوص خواندن، حاجت نخواستم. آن سال واجب شد. به خدمت بعضی عرض کردم که مقروضم و کتابهایم مرهون است! اسم فقر را که شنیدند گویا ابرص بودم، فرار کردند از بنده. نه منحصر به بنده بود هر جا روضه خوان فقیر بود، محروم کردند. ای مردم تا بتوانید دست فقرا را بگیرید که رضای خدا و رسول (ص) و آله در فقراست.
@jafarian1964
✨
💠 رؤیای عجیب 💠
✍ مرحوم سید ضیاء الدین دُرّی، از وعاظ بیست سال قبل تهران بود. در سال آخر عمرشان، در شب هشتم یا نهم محرم، جوانی از ایشان می پرسد که مقصود از این شعر حافظ چیست؟
مرید پیر مغانم زمن مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او بجا آورد
ایشان در پاسخ می فرماید: مراد از «شیخ»، حضرت آدم علیه السلام است که وعده نخوردن گندم را داد، ولی عمل نکرد و مراد از «پیر مغان» امیر المؤمنین علیه السلام است که به وعده عمل کرد و در تمام عمر، نان گندم نخورد.
درّی سال بعد برای همان مجلس دعوت می شود، ولی قبل از محرّم از دنیا می رود. دقیقا در همان شب به خواب آن جوان می آید و می گوید: سال قبل برای شعر حافظ معنایی گفتم، ولی وقتی به عالم برزخ منتقل شدم، معنای شعر این طور کشف شد که مراد از «شیخ»، حضرت ابراهیم علیه السلام و منظور از «پیر مغان»، سید الشهدا علیه السلام و مراد از «وعده»، ذبح فرزند است که حضرت ابراهیم وفای به امر کرد ولی سید الشهدا علیه السلام حقیقت وفا را در کربلا در مورد حضرت علی اکبر علیه السلام انجام داد.
📚 نشریه مبلغان ، شماره ۱۰۵ .
✅ @varesoon
گزارش قحطی 1336ق:
در سال 1336 قحطی در قاهان آمد بلکه در تمام ایران، گندم خرواری 250 تومان شد. توت همین قیمت. قند سیری دو قران. چایی سیری دو ریال. باقی حبوبات مثل جو، کشمش اینها هم به قیمت قوت بود، و مس (ظ) یک من چهار قران شد. گلیم نقش پاکیزه یکمن دو(پنج) قران شد. املاک سی صد تومانی به صد تومان رفت. آن هم بیست تومان نقد، باقی نسیه. فَقِس علی هذا. خدایا دیگر همچه سالی نیاید. مردم نیز، تخم بو میدادند می خوردند. گوشت خر و گربه شنیده شد که خورده شد. حرره سید ضیاءالدین
@jafarian1964
گزارش متن بالا:
در سنه 1361 برابر 1321 ایران گرانی زیاد شد به این اندازه که گندم الان که اول قوس است یک من 28 ریال، قند یک من 12 تومان، چای سیری 12 ریال، ذغال یک من شش ریال، چوب یک من شش ریال توت یک من 25 ریال، روغن یک من 16 تومان نان یک من سی 30 ریال، ... ... یک من 30 ریال، چیت متری 16 ریال، چلوار متری 20 ریال، پارچه پشمی متری 20 تومان، پارچه حریری متری 6 تومان، به همین طریق گرانی بود. خدایا رحم کن بتاریخ یوم 9 شهر ذی قعده 1361
@jafarian1964
یکی از اهالی چهار محال با آن که نزدیک محال بود، بدین نوع بیان حال می کرد که سالی در اصفهان، چنان قحطی عظیم اتفاق افتاد که گدایان ثقبی نان ندیدند مگر در قرص آفتاب یا در سفره اغنیا لیکن در خواب. و هرگاه قصابی به ندرت گوسفندی کشت، بیچاره گان بر سر هر قطره خونش، هزار خون کردندی و استخوان کعبتش را کعب الغزال شمردندی
قطعه:
معاذ الله چنان قحطی که کس را
اگر بر لب حدیث نان گذشتی
ز شوق نام نان تا روز محشر
دمادم در دهانش آب گشتی
@historylibrary
🔸مظفرالدین شاه برای مقابله با بحران نان چه کرد؟
#خبرآنلاین، در کتاب اقتصاد کوچه نوشته مجید پورشافعی آمده است:
▫️ در دوره مظفرالدین شاه یکی از تدابیر دولتیان برای مقابله با گرانی گندم و نان پرداخت یارانه نان به مردم بود. از آنجا که بهای گندم به خرواری ۲۰ تومان و حتی بالاتر رسیده بود، به فرمان مظفرالدین شاه مقرر گردید دولت گندم را از قرار خرواری ۲۰ تومان خریداری نماید و به نانوایان به بهای ۱۰ تومان بفروشد تا مرم بتوانند یک من نان را از نانوایی ها به بهای یک قران بخرند. بررسی ها نشان می دهد در این دوره ۲۰۰ هزار تومان به امر یارانه مردم اختصاص یافت تا نان ارزان به دست مردم برسد.
جزییات بیشتر در #خبرآنلاین 👇🏻
https://www.khabaronline.ir/news/1304045
#اقتصادی
@KhabarOnline_IR
.
قحطی بزرگ ایران
در جنگ جهانی اول
بعد از تاجگذاری احمد شاه ؛ پادشاه بی کفایت قاجار در سن هجده سالگی ؛؛ بارش باران در ایران کم شد . علائم خشکسالی ظاهر شد .
نیروهای انگلیس و روسیه ؛ هر کدام نیمی از ایران را باشغال خود در آورده بودند .
کشاورزان از ترس محصولات خود را پیش فروش کردند .
خریداران غلات ؛ یا از عوامل شاه بودند یا تاجران انگلیس که بتدریج تمام محصولات را از کشاورزان خریداری کردند .
از طرفی بسیاری از انبارهای غله دچار آفت حشرات شد .
مجموعه این عوامل باعث ایجاد بزرگترین قحطی در تاریخ ایران شد . قحطی که باعث مرگ ۴۰% و در بعضی منابع تا ۵۰% از جمعیت ایران شد .
عجیب تر اینکه دولت بریتانیا ، اجازه ورود محصولات غذایی و کشاورزی را هم به ایران نمیداد .
در این وضعیت وحشتناک ؛ احمد شاه بعنوان یکی از بزرگترین محتکران محسوب میشد . بطوریکه غلات را خودش و اطرافیانش در انبارها احتکار کرده بودند و حاضر به فروشش به قیمت پایین نمیشدند و میگفتند باید به قیمت روز از ما بخرید .
این قحطی با برنامه ریزی حساب شده بریتانیا ؛ شکل گرفت .
ژنرال دنسترویل در نامه ای به دولت بریتانیا مینویسد :
بر اثر خریدهای ما ؛ قیمت غله بالا رفته و هر افزایش بمعنای مرگ بسیاری از افراد میباشد .
باز در نامه دیگری گزارش میدهد که :
قحطی در اینجا اسفناک است . .. اکنون که بهار شده است مردم بیرون میروند و مثل گاو ؛ در مراتع میچرند و بسیاری در حال چریدن میمیرند .
ایران حدود سه سال و نیم در اشغال نظامی انگلیس بود .
سربازان انگلیس بخاطر عدم رعایت بهداشت باعث شیوع بیماری هایی مثل وبا و آنفولانزا بودند .
قیمت گندم از خرواری ۴ تومان به ۴۰۰ تومان رسیده بود .
احمد کسروی میگوید : در سال ۱۲۹۶ که جنگ جهانی در میان بود ؛ گرانی هم پیش آمد. یک سوم مردم از میان رفتند . توانگران دست بینوایان را نمیگرفتند .خویشان و همسایگان از گرسنگی میمردند . مردگان بی کفن روی زمین میماندند .
بدتر از همه مشارکت شاه و اطرافیانش در احتکار مایحتاج عمومی بود که نشان از بی اعتنایی به تنگدستی مردمش داشت .
در زمان قحطی ؛ نانوایان از جو و یایر غلات بجای گندم استفاده میکردند .
شکل آدمها عوض شده بود . با چشمانی گود افتاده ؛ چهار دست و پا میخزیدند و علف و ریشه گیاهان را میخوردند .
هر چه از جاندار و بیجان ؛ در دسترس بود به غذای مردم تبدیل شده بود ؛ سگ ، گربه ، موش ، خر ، . . .
حتی به مرده خواری هم روی آورده بودند .
در خیابانها ، کودکان با سگها بر سر آشغالها و تتمه حیوانات میجنگیدند .
فرانسیس وایت در فروردین ۱۲۹۷ مینویسد :
در سراسر جاده ها کودکان لخت دیده میشوند که فقط پوست و استخوانند . صورتهایشان مانند پیران هشتاد ساله تکیده و چروکیده است . همه جا کمبود است . مردم مجبورند علف و یونجه بخورند . حتی دانه ها را از سرگین (مدفوع حیوانات) جدا میکنند تا نان درست کنند . در همدان چندین مورد دیده شده که گوشت انسان میخورند .
اجساد قربانیان قحطی ؛ در گوشه و کنار شهرها و جاده ها دیده میشوند . بعضی از مردم برای غذا فقط خون گوسفند گیرشان میآمد .
زنان روزها در صف نان بودند و در انتها چیزی گیرشان نمیآمد .
دکتر ساموئل جردن مینویسد :
در تهران ۴۰ هزار بینوا وجود دارد . مردم به مردار خواری روی آورده اند . زنان کودکانشان را سر راه میگذارند .
هزاران نفر در تهران و مشهد و قم و کاشان و همدان جان دادند . اجساد روی هم انباشته میشد . در گورستانها بصورت دست جمعی و بدون کفن دفن میشدند . همدان به شهر وحشت تبدیل شده بود . قحطی بزرگ مردم را به آدمخواری واداشته بود .
هر کجا قحطی تمام میشد ؛ وبا و تیفوئید شروع میشد .
بر اثر چنین فاجعه عظیمی جمعیت ایران بشدت فرو پاشید . مورخان جمعیت کشتگان را ده میلیون نفر برآورد کرده اند. جمعیت ایران در آنزمان ؛ بیست میلیون نفر گزارش شده بوده است . انگلیس و روسیه زیرکانه سعی میکنند تعداد کشتگان را کمتر جلوه دهد .
مورخان این قحطی تحمیلی از طرف دولت بریتانیا را فاجعه بار تر از حمله مغولها میدانند .
انگلیس با ممانعت از ورود غذا به ایران و احتکار مواد غذایی رسما باعث مرگ میلیونها انسان در ایران شد .
عده ای آنرا نسل کشی و هولوکاست انگلیس در ایران میدانند .
منابع ؛؛
قحطی بزرگ -- محمد مهدی مجد
ایران در جنگ جهانی اول -- میروشنکف- ترجمه دخانیاتی
اسناد تاریخی موجود در سازمان اسناد ملی
شیعیگری -- احمد کسروی
#قجرتایم
@His_tory
#Fereshteh
سرگذشت نان سنگک..
"چه کسی نان سنگک و شکل تنور آن را ابداع کرد؟"
....
به نقل از کتاب سالنمای صنف نانوایان تهران که در 19 اردیبهشت سال 1326 شمسی چاپ شده، درباره تاریخچه پیدایش تنور سنگکی و تهیه نان سنگک این گونه آمده است:
شاه عباس برای رفاه حال لشگریان خود که غالباً در سفر احتیاج به نان و خورش موقت و فوری داشتند، لازم بود به هر شهری میرسند نانواهایی باشد که بتوانند به قدر مصرف سربازان نان تهیه نمایند و غذایی باشد که قاتق نان قرار دهند.
ولی مشکل این بود که آرد مورد نیاز از شهرهای مختلف تهیه شده بود و این آردها با هم مخلوط شده و تهیه نانی که باصطلاح در تنور وا نرود و نریزد و بخوبی پخته شود حتی توسط نانوایان چیره دست به سختی صورت میگرفت.
لذا شاه عباس درصدد چاره برآمد و حل این مشکل را از "شیخ بهایی" که از دانشمندان زمانه بود خواست.
پس شیخ بهایی نیز تنور سنگکی را ابداع نمود. دستور داد بجای ساخت تنور بصورت عمودی، تنور سنگکی را به شکل افقی و مسطح بسازند و کف آن را سنگ ریزه ریخته و خمیر نان را با پارو روی سنگهای داغ قرار بدهند تا باصطلاح نان بدون اینکه وا برود و بریزد به بهترین وجه پخته شود.
این ابداع به قدری با دقت و هوشیاری طراحی و عملی شد که پس از گذشت چند صد سال هنوز نان سنگک به همان شکل اولیه پخته میشود و محبوب ترین نان ایرانی است.
خورش سربازان نیز معمولا کشک پر چرب بود که در آن سبزیجات معطر و مغز گردو میریختند و آن را به شکل توپهای کوچک گرد گرد درست کرده در گوشه ای خشک میکردند.
هر سرباز تعدادی از این گلوله های کوچک کشک را در خورجینش داشت و زمانی که برای صرف غذا توقف می کردند آتشی روشن کرده و در ظرفی مسی آب ریخته چون جوش میآمد یک عدد از گلوله کشکها را در آن ظرف انداخته و بعد از حل شدن و جا افتادن در آن نان ترید کرده و میخوردند که بعلت داشتن گردو از کالری لازم نیز برخوردار بود بنحوی که سربازان را سیر و مقوّی میکرد.
فروش دختران در زمان قاجار
از آنجایی که وضع اقتصادی عامه مردم ایران در دوره قاجاریه بسیار بد بود و شاهزادگان،والیان و حکام چنان زندگی را بر مردم تنگ کرده بودند که هر خانواده اصطلاحا در پی کم کردن نان خورهایش بود...
و طبق معمول همواره قدرتمندان نیز زنباره و هوس ران بودند، بنابراین بهترین کالا برای باز پرداخت بدهی مالیاتی مردم در نزد آنان همین زن و دخترهای مردم بود! و چون گرسنگی و مالیات بر خانواده ها فشار می آورد، از دختران خود برای رها شدن از آن تنگناها مایه می گذاشتند!
ناظم الاسلام کرمانی در صفحات ۲۰۹ و ۲۰۸ در اواخر سلطنت مظفرالدین شاه چنین میگوید: حکایت قوچان را مگر نشنیده اید که پارسال زراعت به عمل نیامد و می بایست هر یک نفر مسلمان قوچانی سه "ری" گندم مالیات بدهد. چون نداشتند و کسی به داد آنها نرسید...
حاکم آنجا سیصد نفر دختر مسلمان را در عوض گندم، مالیات گرفته و هر دختری را به ازای دوازده من گندم (۳۶ کیلو) محسوب و به ترکمانان فروخت! گویند بعضی از دختربچه ها را در حالت خواب از مادرهایشان جدا می کردند! زیرا که بیچاره ها راضی به تفرقه نبودند و شیون می کردند!
📚 @PDFsCom
💡پیش از جنگ جهانی دوم، ایران صادرکننده ویژه غلّه بود اما سال۱۳۲۰ با قحطی مرگباری روبرو شد.
۱۷ آذر سال ۱۳۲۱ تظاهرات مردم در محوطهِ شمالی مجلس شورای ملی که به "بلوای نان" مشهور شد. گروهی از مردم به مجلس شورای ملی ریختند و تنی چند از نمایندگان را به باد کتک گرفتند، بلوای نان یک سال پس از اشغال ایران توسط متفقین و در اعتراض به کیفیت بد نان اتفاق افتاد.
@MalomateOmoomi | معلومات عمومی
🔸 قحطی، همه جا را گرفته بود . قرصی نان یافت نمی شد. در آن حال، مردی از بنی اسرائیل به کوهی از ریگ در بیابان رسید. پیش خود اندیشید که کاشکی این کوه ریگ، کوه گندم بود و من آن را پیش قومم می بردم و آنان را از رنج گرسنگی می رهاندم.
🔹به شهر بازگشت. پیامبر آن روزگار نزدش آمد و گفت: در بیرون شهر چه دیدی و چه خواستی؟ گفت: کوهی دیدم که از سنگ های خرد (ریگ) انباشته بود. در دلم گذشت که اگر این همه، گندم می بود، همه را صدقه می دادم و قحطی را بر می انداختم .
🔸پیامبر قوم گفت: بر تو بشارت باد که ساعتی پیش، فرشته وحی بر من نازل شد و گفت که خدای تعالی صدقه تو پذیرفت و تو را چندان ثواب داد که اگر تو آن همه گندم می داشتی و به صدقه می دادی، ثواب می داد.
حکایت پارسایان، شادروان رضا بابایی، نقل از کیمیای سعادت غزالی.
@bazmeghodsian
🌺 حکیمِ الهی و مردمی
حاج ملا علی سمنانی در ۱۲۴۳ ق در سمنان متولد شد. پدرش حاج ملا محمد صادق نخستین امام جماعت مسجد سلطانی بود. به همراه پدر در سن هجده سالگی به مکه رفت. در راه سفر حج پدر وفات کرد و آخوند به سمنان باز گشت.
سپس مدتی در اصفهان در مدرسه جدّه رياضيات و علوم هیئت و نجوم را آموخت. بعد در کربلا مدتي به تحصيل فقه و اصول پرداخت و در سن 24 سالگی برای تکمیل تحصیلات به نجف اشرف شتافت.
پس از بازگشت از عراق مدت سه سال هم در سبزوار در جرگه شاگردان حاج ملا هادی سبزواری قرار گرفت. پس از پایان تحصیل به سمنان بازگشت.
گذران زندگانی را از راه کشاورزی تأمین می کرد. عمری را به بحث و درس و ارشاد مردم به سر برد تا در سال 1333 ق از دنیا برفت. مدت عمر حکیم در حدود نود سال و شش ماه بود. اینک آرامگاه او در میدان مجسمه سمنان زیارتگاه روشن دلان است...
گویند در یکی از سالها در سمنان قحطى اتفاق افتاد (گویا در سال ۱۳۲۰ق بود) محتکران گندم ها را پنهان کردند و حاکم ستمکار هم از فرصت استفاده نمود، از سوداگران غله بهره ها برد. مردم از گرسنگی شکایت به نزد حکیم بردند. فرياد گرسنگی را آخوند به حاکم رسانید. حکومت چاره ای نکرد. ملا علی پیامی سخت به حاكم فرستاد که هر گاه نان به مردم نرسد شخصا دکان نانوائی باز خواهد کرد نان ارزان و فراوان خواهد فروخت.
دستگاه حکومت به سخنان روحانی بزرگ سمنان خندیدند و همی در پی سود خود شدند. آخوند نامه ای به دوستان ثروتمند خود به شاهرود و دامغان نوشت، ماجرا را برای مالکان آن دیار به تفصیل نگاشت، از آنان كمک و یاری خواست. فرزند خود را به سوی شاهرود و دامغان فرستاد تا شرح حال گرسنگان سمنان را بیان کند.
چون به گفتار و کردار روحانی بزرگ شهر خود معتقد بودند، از جان و دل به یاری قحطی زدگان برخاستند. پس از چند روز خروارها گندم به در خانه اش بردند. دكان های نانوایی با نظارت او اداره شد. همه مردم نان خوب، ارزان و فراوان گرفتند و خوردند، دعا به جان آخوند و نفرین به محتکران کردند.
گویند: آخوند نوکر نداشت، همه کارها را خودش انجام می داد. شبکلاه به سر می گذاشت، جامه ایرانی می پوشید، کرباس بافت سمنان به تن می کرد تا مردم تشویق شوند و از بافته های شهر خود خریداری کنند. نمی گذاشت مردم به دنبالش راه روند. بدون تشریفات به مسجد مي رفت...
مجله وحید شماره هفتم دوره دهم، مقاله حکیم ملا علی سمنانی به قلم مرتضی مدرسی چهاردهی.
@bazmeghodsian
🔸 قحطی، همه جا را گرفته بود . قرصی نان یافت نمی شد. در آن حال، مردی از بنی اسرائیل به کوهی از ریگ در بیابان رسید. پیش خود اندیشید که کاشکی این کوه ریگ، کوه گندم بود و من آن را پیش قومم می بردم و آنان را از رنج گرسنگی می رهاندم.
🔹به شهر بازگشت. پیامبر آن روزگار نزدش آمد و گفت: در بیرون شهر چه دیدی و چه خواستی؟ گفت: کوهی دیدم که از سنگ های خرد (ریگ) انباشته بود. در دلم گذشت که اگر این همه، گندم می بود، همه را صدقه می دادم و قحطی را بر می انداختم .
🔸پیامبر قوم گفت: بر تو بشارت باد که ساعتی پیش، فرشته وحی بر من نازل شد و گفت که خدای تعالی صدقه تو پذیرفت و تو را چندان ثواب داد که اگر تو آن همه گندم می داشتی و به صدقه می دادی، ثواب می داد.
حکایت پارسایان، شادروان رضا بابایی، نقل از کیمیای سعادت غزالی.
@bazmeghodsian
🔻دفاع ناصرالدین شاه قاجار از زنان معترض و خفه کردن کلانتر
در یکی از نسخ خطی کتابخانه مرکز مطالعات دفتر تبلیغات اسلامی قم یادداشتی از سید محمد اسماعیل موسوی آمده که در آن مسئله نان و قیمت آن در تهران از سال 1268ق که از اصفهان به تهران رفته تا سال 1335 را گزارش کرده است.
او درباره سال 1272 که قیمت یک من نان تبریزی سیصد دینار شده بود واقعه ای را نقل کرده که خلاصه اش چنین است:
در این سال به جهت گرانی نان، مردم در صحن و بام مسجد شاه و بازار و ارک جمع شدند.
ناصرالدین شاه از بالای شمس العماره با دوربین ناظر بود، که محمود خان کلانتر برای پراکندن مردم با چوبدستی بر سر یکی از زنان زده و سر وی شکست.
به همین جهت ناصرالدین شاه محمود خان را با طناب خفه نمود.
فهرست نسخه های خطی کتابخانه مرکز مطالعات ج 1 ص 242.
@bazmeghodsian
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com