شنبه ای که گذشت اينجا در مؤسسه مطالعات پيشرفته پرينستون مشترکا يک سخنرانی درباره اين موضوع داشتيم. خدا عمری دهد متن آن را در مقدمه چاپ رنگی و فاکسيميله نسخه اسکوريال از غرر الفوائد شريف مرتضی منتشر خواهيم کرد.
Hassan Ansari and Sabine Schmidtke, Scholarly Practices in 12th‐Century Kashan: Fadl Allah al‐Rawandi and His Role in the Transmission of al‐Sharif al‐Murtada's Ghurar al‐fawa'id
یادداشت های حسن انصاری
azbarresihayetarikhi
به زودی منتشر می شود:
Imāmī Theology in 12th-Century Syria: ʿAbd al-Raḥmān b. ʿAlī b. Muḥammad al-Ḥusaynī and his Commentary on al-Shaykh al-Ṭūsī’s Muqaddama. A Critical Edition.
کتاب تأسيس الشيعه لعلوم الاسلام تأليف مرحوم سيد حسن صدر گرچه ابتکار عمل جالب توجهی بود اما به نظر نمی رسد امروزه بتواند از نقطه نظر نگرش تاریخی علمی و انتقادی سهم حقيقی شيعيان را در تمدن اسلامی نشان دهد. تشيع هم در منابع مادی و سير تاريخی و سياسی و اجتماعی تمدن اسلام سهم مهم و عمده ای داشته و هم در ميراث علمی و معنوی و دينی اسلام. بسياری از خاندان های حکومتگر و سلسله های حکومتی مهم اسلام ريشه در تشيع داشته اند. حتی خلافت عباسی خود ريشه اش به تشيع بر می گردد. فاطميان به عنوان يکی از درخشان ترين حاکميت های سياسی در تمدن اسلامی شيعه بودند. يکی از مهمترين بنيادهای تمدنی تاريخ ايران و تاریخ شکوهمند اسلامیش تشيع بوده است. اما علاوه بر اينها سهم علمای شيعه است در علوم مختلف اسلامی و يا آنچه به تمدن اسلامی مرتبط است. از علوم دينی که بگذريم در ادبيات عرب سهم علمای شيعه سهمی اصلی و بسيار محوری است. بسياری از اديبان در طول تاريخ شيعی بوده اند. بسياری از کاتبان نسخه های خطی شيعه بوده اند. در حوزه علوم و توانمندی های اداری می دانيم که بسياری از مهمترين کارگزاران دولتی و مستوفيان شيعه مذهب بوده اند. در فلسفه و علوم دقيقه در طول تاريخ اسلامی سهم عمده را شيعيان عهده دار بوده اند.
متأسفانه ما در معرفی علمی تشيع به اهل سنت کوتاهی کرده ايم. سهم و خدمات مهم و گاه انحصاری شيعيان در تأسيس و تداوم تمدن اسلامی و مساهمت شيعيان را در فقه و اصول و کلام و ادبيات و علوم لغت و فلسفه و علوم دقيقه و طب و انواع مختلف آداب و دانش های فرهنگی را به درستی به اهل سنت معرفی نکرده ايم. کار نکرده بسيار داريم. ما هنوز يک دانشکده مطالعات شيعی با استانداردهای جهانی نداريم. معمولا سعی کرده ايم تنها از طريق بحث های دينی و فرقه ای با موضوع تشيع و در مواجهه با اهل سنت برخورد کنيم. تلاشی نکرده ايم تا راه گفتگو را از طريق تعميق بحث های مرتبط با خدمات متقابل تشيع و اسلام ساماندهی کنيم.
یادداشت های حسن انصاری
azbarresihayetarikhi
هر کتابی در حوزه اسلام شناسی در غرب شايسته ترجمه به فارسی نيست
در يکی دو هفته اخير در برخی سايت ها و کانال های تلگرامی تعدادی کتاب های تازه انتشار ديدم در حوزه های مرتبط با تشيع، اسلام و ايران که از نوشته هایی به زبان های انگليسی و فرانسه به فارسی ترجمه شده. در سال های اخير موج ترجمه اين قبيل کتاب ها به زبان فارسی فزونی گرفته و گاه حتی شاهديم از يک کتاب دو ترجمه متفاوت منتشر می شود. به ويژه در شرايط اقتصادی کنونی من هيچ فايده ای برای اين کار نمی بينم مگر آنکه کتابی که ترجمه می شود مشتمل بر چيزی باشد که در نوشته های وطنی نمونه اش را نمی توان يافت. اصولا تعداد زيادی از کتاب هایی که در دوائر اسلام شناسی و ايرانشناسی در غرب نوشته و منتشر می شود مخاطبان خاصی را در نظر دارند که لزوما شامل مخاطبان ايرانی نمی شود. بسياری از نوشته هایی که در غرب در اين حوزه ها منتشر می شود به هدف آشنایی مخاطب عمومی و با اطلاعی اندک از اسلام و تشيع و ايران منتشر می شود. بسياری برای دانشجويان دوره ليسانس نوشته و چاپ می شود. تعدادی هم در واقع کتاب هایی با ساختار پردازشی کلی گویی در موضوع هستند که برای مخاطب آشنای ايرانی غير ضروری بايد قلمداد شوند. البته روشن است که سالانه در غرب و در آکادميای غربی آثار مفيد و محققانه در حوزه های اسلام و ایران و تشيع منتشر می شود و شايسته است اين نوع آثار در اولويت ترجمه قرار گيرند؛ هم به دليل مباحث و تحقيقات جديدی که عرضه می کنند و هم به دليل شيوه و ساختار و پرسش های جديدی که معمولا اين نوع کتاب ها مجال طرح و بحث می دهند. طبعا فارغ از اينکه چقدر با نظرات نويسندگانشان موافق باشيم مناسب است اين قبيل آثار مورد توجه و ترجمه اهل علم فارسی زبان قرار گيرند.
واقعيت اين است که در بسياری از موضوعات مرتبط آنچه ما در ايران در سال های اخير توليد و منتشر کرده ايم شايد به مراتب از نقطه نظر علمی بر نمونه های مشابه غير فارسی برتری داشته باشند. نه تنها استادان و بل محققان جوان ايرانی در سال های اخير در حوزه حديث و فقه شيعی و علوم قرآنی و فلسفه شيعی نوشته های بسيار دقيق و خوبی عرضه کرده اند که به نظرم درست برعکس مناسب است اين نوع کتاب ها و مقالات به انگليسی ترجمه شوند. ما در بسياری از اين موضوعات نيازی به ترجمه از انگليسی نداريم. در تعدادی از اين موضوعات نوشته های مشابه غربی در بسياری موارد حرف تازه ای برای مخاطب ايرانی آگاه به اين موضوعات ندارند.
ترجمه نکنيد. به جايش با پژوهش های دقيق کتاب ها و مقالات خوب بنويسيد.
یادداشت های حسن انصاری
azbarresihayetarikhi
ترجمة عربية لمقالة کتبتها و نشرتها سابقا بالفارسية والتي عملها الباحث في الفلسفة الاسلامية الأستاذ ر. الفروغي
السعودیة و ادعاء ممثلیة الاسلام
من حین ظهرت السعودیة کحکومة ملکیة توجهت لها طائفة من الذین یریدون احیاء فکرة السلفیة و العود الی السلف و فی مقدمهم محمد رشید رضا الذی کان له علاقة بالملک السعودی عبدالعزیز لکن و فی نفس الوقت لا یهتم بها کثیر من المفکرین الاصلاحیون و المجددین و حتی کثیر من التیارات الاحيائية کاخوان المسلمین فانهم لا ینظرون الی هذه الظاهرة الوهابیة نظرة ثبوتیة. و فی زمن جمال عبدالناصر کانت هناک نوع من التسابق الاقلیمی بین مصر والسعودیة وفی حین کانت ولاتزال السعودیة هی الممثلة لقراءة الوهابیة من الاسلام انطلاقا من الجذور الحنبلیة (لکن لیست حنبلیة تاریخیة التی نشات من احمد بن حنبل بل حنبلیة مالت الی ابن تیمیة و افکاره التی تقرب الی السلفیة اکثر من الحنبلیة الاصیلة ) کان مصر و علی راسها جامعةالازهر یتراس فکرة الاشعریة و المذاهب السنیة التاریخیة . و علی رغم هذا التسابق بین الفکرتین ولکن نتیجة غلبة الاسلام بقرائته السلفیة من جهة و استغلال الازهر من جانب الحکومة المصریة و خصوصا من جانب جمال عبد الناصر فی النزاعات السیاسیة و الاقلیمیة و اضعافه من جهة أخری، فقد تاحت الفرصة لفکرة الوهابیة اکثر من الازهر و فازت فی التسابق، هذا اضافة الی دور الاموال الکثیره الحاصلة من اکتشاف البترول و انتفاع المملکةالسعودیة منها و استهلاک هذه الاموال فی طبع و نشر کتب الوهابیة و الحنبلیة و اهل الحدیث و ترویج رویة سلفية ونصوصية فی مجال العقیدةالاسلامیه ضد الفکرة الاشعریة و الماتریدیة و باقی المذاهب الاسلامیة التاريخية و بنتیجة الحال ظهرت وانتشرت وبدعم من السعودية وبترودولاراتها جامعات ومعاهد سلفيةمختلفةفی انحاء العالم الاسلامی التی کانت علی عهدتها تعلیم کثیر من الطلاب فی عالم الاسلامی و خاصة من باکستان و الهند و شمال افریقیا و الشرق الاوسط تعليماً سلفياً مخالفاً للتقاليد التاريخية و حصیلة هذا الامر کانت رواج الاسلام السلفی و الوهابی و دخلت هذه الفکرة الی مدن لم یسبق الیها من قبل ابدا کشبه القارة التی تقليدياً کانت حنفية وليست حنبلية عبر تاريخها الاسلامی و من بعده شاع و انتشر الفکر الوهابی فی العالم الاسلامی و هل یتصور ماذا حدثت للاسلام بقرائته التقلیدیة و الصوفیة في أنحاء العالم الاسلامي حینما رجعت هذه الطلاب الی بلادهم؟ یبدو انه منذ الستینیات و حتی التسعینیات و مع ظهور التیارات المتطرفة داخل حرکة اخوان المسلمین و ظهور شخصیات مثل سید قطب و عبدالقادر عودة و المودودی و الندوی من جانب و افتتاح ارضیة واسعة للاسلام الاحیایی من جانب اخر تمهد الامر و توسعت الارضیة لانتشار فکرة السلفیة و الافکار الجهادیة بمستویات مختلفة و صار انتشار هذه الظاهرة اسهل واعمق من قبل و فی هذه الأرضية صارت السعودیة بما لها من اختلافات داخلیة تُعرف کممثل للاسلام السلفی و صارت اهم مصدر للرویة الوهابیة و السلفیة وانتشارها لدی الجماعات السلفية المختلفة و الاحیائیة. ومن المعروف ما هو مواقفهم الدينية من الجمود علی النص و الانحفاظ علی الالفاظ و الافراط فی الاخذ بظواهر القرآن والحدیث النبوي و المنع من ای اجتهاد و فکرة عصرية وتجديدية کان و البعد عن أي فکرة تأويلية وحتی داخل الفکر الحنبلی و هذا المنهج قد بعد کثيراً عن فکرة الاجتهاد التی شاعت تقليدياً وعبر التاريخ الاسلامي بین مدارس علماء المسلمین. .و نشات المشکلة من هنا: شیوع هذه الافکار المهتمة بالنصوص فقط و المواجهة مع الاخرین وفکرهم بحربة البدعة و التکفیر و الدفاع عن السنة و تضليل إن لم يکن تکفیر کل من لم یعتقد بمثل الفکرة الوهابیة .
یادداشت های حسن انصاری
azbarresihayetarikhi
لکن السوال الاساسي هو ان هذا الاسلام السلفی هل یمثل التاریخ الاسلامی و العلوم الاسلامیة و ثقافتها و حضارتها طیلة القرون الاسلامية ما عدا تيارات سلفية خلال القرنین الاخیرین؟ و التاریخ یشهد بان المدرسة الحنبلية و اصحاب الحدیث کانت تمثل جزءا صغیرا من العالم الاسلامی و من المعروف أن فی العصور الکلاسيکية من الإسلام ما کانت توجد مدرسة حنبلية فی العالم الاسلامی الا فی جزء یسیر من بغداد و شام و کانت سایر المدن بعضها علی التقليد الشافعي و فی مناطق شمال افریقیا و اندلس شاعت المدرسة المالکیة و فی الباقی کانت الغلبة للمدرسة الحنفیة و عادة کان الفقهاء فی الخلافات الفقهیة لا یرجعون الی آراء احمد بن حنبل لانه کان یشتهر بکونه محدثاً و لیس فقيهاً و ما کانت له مکانة فی علم الفقه حتی یرجع الیه ومن المعروف أيضاً أن سایر العلوم الاسلامیة کالفقه و الکلام و التفسیر کانت مرهونة- ما عدا الشیعة – لجهود علماء الحنفیة و الشافعیة و فی المذاهب الکلامية الاسلامیة کانت الغلبة للاشعریة و الماتریدیة لکن الآن و فی ظل انتشار الظاهرة السلفية لا یوجد ای اهتمام او عناية الی هذه المدارس الکلامیة من جانب السلفیة بل یطبع فی السعودیة فی الرد علیها سنويا مئات من الکتب و الرسالات و المقالات ویحقق نصوص قديمة و من الطریف جداً ان ناشري النصوص القدیمة فی الحديث و الفقه و الأصول و الکلام و العقاید من السعوديين عادة یخصصون فصلا في مقدمة الکتب بعنوان المآخذ علی الکتاب والمؤلف يوجهون انتقادات للعلماء الماضین بانه لماذا ینقلون الحدیث الکذایی و لماذا کانت عقیدة صاحب الکتاب موافقة لعقیدة الاشاعرةو المعتزلة و لا توافق المذاهب السلفیة ؟ وسلوکهم تجاه سایر العلوم الحضارية کالفلسفة و سایر الانتاجات الثقافیة فی حضارة الاسلام يکون اسوء .
ونحن نعرف ان حضارة بغداد و قرطبة و القاهرة و نیشابور و الری صنعت علی ید حکام و تیارات فکریة ما کانوا يميلون الی مدرسة الحدیث و السلفیة بل کانوا مبغوضين عند مدرسة أصحاب الحديث کما نعرف ان الحضارة الاسلامیة إن کانت حضارة وثقافة عالمیة عبر القرون و نشرت فی اقطار العالم کانت هذا الامر حصیلة جهود علماء کالرازی و الفارابی و ابن سینا و الخوارزمی و البیرونی و الخواجه الطوسی و غیاث الدین الکاشانی و ابن الراوندی و المعری و ابوعیسی الوراق و صدر المتالهین و جهود من جانب سلطات و حکومات کالفاطمیین و ال حمدان و آل بویه و بنی العباس و امثالهم. هولاء العلماء کانوا مصادر النظر العلمي و الفکر و منهم نشأت العلوم و الاراء العلمية والفلسفية والنظرية لا من محدثون کان اقصی جهدهم حفظ آلاف من الاحادیث الصحاح والضعاف (وبالمناسبة کان أکثرها ضعافاً) مع ضبط طرقها و معرفة اسانیدها و رجالها . و ایران التاریخی کانت -إضافة الی التشیع – مهدا رئیسیا للمذاهب الاسلامیة کالحنفیة و الاشعریة و الماتریدیة و المذاهب الصوفيةو فی ایران ترعرعت المعتزلة و کان فیها نشاط اهم فلاسفة من بين المسلمين وانطلاقاً من رؤية تاریخیة وبجانب العراق و مصر کانت ایران و ثقافتها ( بما لها من اللغة الفارسیة التی تکون من اهم مکوناتها) هم الممثلون الاصلیون لحضارة الاسلام خلال قرون عدة و من المعروف أن الحجاز کان تحت امرة الشرفاء و الفاطمیین و العثمانیون طیلة قرون طویلة. ولا مجال للشک ان هذه الحکومات لا علاقة بینهم و بین الاسلام السلفی السعودي. فيا تری ما هو موقع السعودية والسلفية کلاهما من الحضارة الاسلامية وتاريخها وثقافتها؟
یادداشت های حسن انصاری
azbarresihayetarikhi
محقق طوسی مظلومترين فيلسوف اسلامی
محقق طوسی مهمترين شارح ابن سيناست. درک ما از ابن سينا تا اندازه زيادی مرهون شرح اوست بر اشارات. نقدهای او بر فخر رازي جانی تازه به فلسفه سينوی داد و همه شارحان بعدی ابن سينا تا اندازه بسيار زيادی بر شرح او تکيه کرده اند. او علاوه بر مقام بلندی که به عنوان شارح ابن سينا دارد نقدهای مهم نيز بر او دارد و در موضوعات بسيار مهمی ابتکارات جديد و آرای ممتازی ارائه داده است. بخشی از اين آرای جديد مرهون تخصص او در دانش کلام است که به ويژه در نقد المحصل و در تجريد خود را نشان داده. او در مصارعة المصارعة هم نه تنها شهرستانی را که ناقد ابن سينا بود با قدرت علمی اش مورد انتقاد قرار داد بلکه آرای جديدی هم در اين کتاب مطرح کرد. علاوه بر همه اينها اهميت خواجه طوسي در اين است که او گاه تقريراتی از نطريات ابن سينا دارد که در فهم برخی از آرای مبهم او مثلا در بحث وجود و ماهيت و يا معقولات ثانيه فلسفی کمک می کند. با همه اين اوصاف در دنيای تحقيقات مرتبط با فلسفه اسلامی چه در غرب و چه در جهان اسلام و ايران که خانه خواجه طوسی است (هم به دليل امامی مذهب بودنش. در اينکه او هيچگاه اسماعيلی نشد ترديدی نيست. اينکه گفته می شود او زمانی مذهب اسماعيلی را پذيرفت مطلقا مستند قابل اعتنایی ندارد؛ و چه از لحاظ ايرانی بودن و طوسی و خراسانی بودنش) تاکنون پژوهش چندانی درباره آرای فلسفی و کلامی او صورت نگرفته. در سال های اخير اهتمام به فلسفه و کلام فخر رازي فزونی گرفته اما نسبت به خواجه هنوز کار مهمی منتشر نشده. يکی از مهمترين کارها بررسی منابع انديشه فلسفی او و همچنين منابع شرح الاشارات اوست. برای اين کار مقايسه شرح او بر اشارات با دو سه شرحی که از دوران ماقبل خواجه در اختيار داريم بسيار مهم و ضروری است.
در مقايسه با تعدادی ديگر از فيلسوفان طراز اول اسلام خواجه طوسی مورد غفلت قرار گرفته است.
یادداشت های حسن انصاری
azbarresihayetarikhi
امسال بيست و یکم ماه رمضان هزار و چهارصدمين سال شهادت حضرت امير المؤمنين وقائد الغرّ المحجلين شاگرد راستين پيامبر اکرم و برترین الگوی تربيتی اوست. با مهمترين آموزه ها و پيام های آن مشعل هدايت با قرائت نهج البلاغه او در این ماه پر فضیلت آشنا شويم
یادداشت های حسن انصاری
azbarresihayetarikhi
ايرانشناسی و شيعه شناسی در غرب
به علل مختلف در دو سه دهه اخير ايرانشناسی در غرب ضعيف شده است: هم تعداد کرسی های ايرانشناسی کمتر شده و هم سمت و سوی هر آنچه از آنها باقی مانده بيشتر به سمت ايران معاصر است. تعدادی هم صرفا نظر به مطالعات ساسانی و پيشا اسلامی دارند. ايرانشناسی يعنی شناخت تاريخ و فرهنگ و ادب و هنر ايرانی که البته جز در شناخت تداوم و پيوستگی تمدنی آن از چند هزار سال پيش تا به امروز امکانپذير نيست. از مهمترين دوره های تمدنی ايران، ايران اسلامی است که دستاوردهای تمدنی و فرهنگی مهمی را برای بشريت به ارمغان آورده است. کمبود منابع مالی و تحريم ها و عدم بهره گيری درست از فرصت ها از جمله عواملی است که موجب شده روز به روز از تعداد کرسی های مطالعات ايرانشناسی و حمايت ايرانيان و غير ايرانيان از آنها کاسته شود. در مقابل البته تعداد کرسی های مطالعات عرب و يا اسلامشناسی در طول سال های گذشته بيشتر شده که بخشی از آن به دليل سرمايه گذاری های کشورهای عربی خليج فارس است.
در سايه ضعف و يا غياب بسياری از فرصت ها برای مطالعات ايرانشناسی چه بايد کرد؟ به نظرم بهترين راه تقويت مطالعات ايرانشناسی آکادميک در داخل کشور و مشارکت در تأليف کتاب ها و مقالات با استانداردهای جهانی به زبان انگليسی و انتشار در ژورنال های علمی و معتبر خارجی است. همچنين پذيرش دانشجويان خارجی با رتبه بالا در دانشگاه های داخلی و ارائه دروس ايرانشناسی به آنهاست. کما اينکه دعوت از استادان خارجی برای تدريس هم می تواند بسيار مفيد باشد. همکاری های بين دانشگاهی هم بسيار مهم است (حتی در حد سامر اسکول ها و يا برگزاری وورکشاپهای مشترک) به هرحال بايد کاری کرد که جای خالی بسياری از دپارتمان ها و کرسی های مطالعات ايرانشناسی را با پر کاری داخلی جبران کنيم.
در مورد شيعه شناسی تا آنجا که من می دانم تنها يک کرسی شيعه شناسی در اروپا وجود دارد. در دانشگاه های آمريکا هم شمار استادان حوزه های شيعه شناسی محدود است. در دانشگاه های معروف آمريکا کرسی های متعدد مطالعات عرب شناسی و اسلامشناسی داريم اما کرسی مختص مطالعات شيعی را من سراغ ندارم. البته در مجموع نسبت به چند دهه قبل مطالعات شيعی در غرب رشدی داشته است اما هنوز اول راه است. تعداد رساله های دکتری دفاع شده درباره فقه و حديث و کلام و فلسفه و تاريخ تشيع همچنان پرشمار نيست. با اين همه در سال های اخير تعداد بيشتری از شيعيان عرب و پاکستانی و ايرانی در دانشگاه های اروپا و آمريکا تحصيلات تکميلی خود را دنبال می کنند و طبعا به تدريج همين ها وارد آکادميای غرب می شوند. در داخل ايران به طور خاص مطالعات شيعی در سال های اخير رشد قابل ملاحظه ای داشته و کارهای بسيار خوبی هم عرضه شده که مناسب است همزمان دو کار درباره آنها انجام شود: نخست ترجمه برخی از اين مقالات و کتاب ها به انگليسی همراه با تدوين آنها به زبان قابل مفاهمه در آکادميای غربی و ديگر تدوين مستقيم مقالات به زبان های اروپایی و خاصه انگليسی و انتشار در مجلات معتبر غربی.
✨بحث امام را می خواهم به شکل دیگری ادامه بدهم. در مقالاتتان تأکید دارید که محل پیدایش این گروه های باطنی شیعه در عراق امروز بوده وتأکید کردید که عراق امروز منطقه ی سواد است. منطقه ای که قلب ایرانشهر بوده و اساساً شهر بغداد یا کوفه در مجموعه شهرهای مدائن ساخته شده. در کتاب های دیگرتان هم در مورد رابطه ی بین تشیع امامی و ایران باستان صحبت کرده اید به ویژه در مقالهای که در مورد شهربانو نوشته اید. اینجا نظریات متفاوتی در مورد رابطه بین ایران و ایران باستان به طور اخص با تشیع وجود دارد. مثل اینکه شیعه، اسلام ایرانی است و شیعه ادامه ی فهم زرتشتی از هستی است که به نوع دیگری خودش را نشان داده و... با توجه به نگاه شما به تشیع و به ویژه تشیع قدیم، این رابطه ی بین تشیع اولیه با فرهنگ و تمدن ایران باستان چطور می توانیم بصورت خلاصه توضیح بدهیم؟
من که می گویم محل تولد تشیع، به عنوان یک دین مشخص، یعنی دین ائمه، عراق است و بخصوص شهر کوفه اولاً بی دلیل نیست که حضرت علی پایتختش را از مدینه به کوفه می آورد و خود این هم سؤال برانگیز است و محققین هم نتوانسته اند جواب قانع کننده ای بدهند که چرا علی پایتخت را از حجاز به عراق می آورد و بخصوص کوفه و اینکه کوفه در کنار شهر حیره ساخته شده که مرکز فرهنگی و مذهبی و دینی بسیار بسیار مهمی در دوران ساسانی است. دوماً باز من برمی گردم به این موضوع جوهرشناسی چرا که جوهر فرهنگ و تمدن ایران باستان هم یگانه نیست. اگر گفته ام که کوفه در قلب ایرانشهر است، به این دلیل که نزدیک مدائن و پایتخت ساسانیان است، معنایش این نیست که تشیع یک شکل ایرانی اسلام ست. این موضوع را هم باید مد نظر داشته باشیم که به محض اینکه از ایران قبل از اسلام صحبت می کنیم، به دین مانی یا زرتشت فکر می کنیم. نه! وقتی به عراق فکر می کنیم باید متوجه باشیم که در این منطقه، جریانات یهودی، جریانات مسیحی گنوستیکی و جریانات یهودی – مسیحی یعنی چیزی که در فرانسه به آن می گویند Judeo-Christianism ، خیلی زیادند و اصولاً فراموش می کنیم که در دوره ی ساسانی، بیش از یک قرن، دین رسمی ایران، دین مسیحیت نسطوری بوده. بنابراین اگر راجع به دین ایران قبل از اسلام صحبت می کنیم، فقط به دین زرتشتی فکر نکنیم.
✨ دین زرتشتی متأخر؟
این هم بوده و دین بوده و مهم هم بوده. اما آن چیزی که در برخورد با تشیع بوده، جریانات مسیحی و یهودی- مسیحی بوده. و مانوی. که البته خود مانی هم می گوید من دنباله روی دین مسیحیت هستم. یعنی علی رغم اختلافی که مانوی ها با گنوستیک ها داشتند، چون دین مانی یک نوع گنوز است. بنابراین اگر من از عراق و کوفه می گویم، دارم از منطقه ای صحبت می کنم که همه ی این ادیان بصورت بسیار فعالانه ای حضور دارند حتی بعد از آمدن اسلام. یعنی دین مانوی، جنبش های مختلف گنوستیکی، یعنی دین مرقیون، دین بردیسان، در آنجا حضور دارند و در همچین کوره ی اجاق گرم فرهنگی مذهبی هست که تشیع نضج پیدا می کند و بزرگ می شود. من هیچ وقت نه گفته ام و نه نوشته ام که تشیع یک شکل ایرانی اسلام است و اصولاً هم زیاد این را قبول ندارم.
شاید برداشت ساده ای از تیتر کتاب مرحوم کوربن باشد.
بله، البته به نظر من باز هم او زیاد پدیده شناسی کرده و جنبه های تاریخی را در نظر نگرفته. آنچه که من قبول دارم این است که برخورد بین تشیع به عنوان دین ائمه و فرهنگ ایرانی، بسیار قدیمی ست. در عراق و شاید از همان زمان حضرت علی، یعنی از بدو تشیع، این برخورد با ایرانی ها بصورت بسیار فعالی وجود دارد و شاید به همین دلیل من به چهره ی شهربانو توجه کردم، سنبل این برخورد قدیم بین تشیع و ایران قبل از اسلام، شهربانوست. و به همین عنوان سنبل برایم مطرح است. این مهم نیست که آیا به لحاظ تاریخی وجود داشته یا خیر، که فکر نمی کنم وجود داشته است.
نتیجه هم گرفته اید؟
بله. ولی گاهی سنبل ها به لحاظ تاریخی بسیار مهم تر هستند تا واقعیت تاریخ.
فکر می کنید این رابطه بعدها ادامه پیدا کرد؟
مطمئناً ادامه پیدا کرد. به این دلیل که این برخوردهای قدیمی، و این تداخل بین فرهنگ های مختلف، بسیار مهم است. یک ردی در تاریخ باز می کند که بعد باقی می ماند. یعنی اتفاقی نیست، که بعد از چند قرن، ایران می شود اولین کشوری که در آن مذهب رسمی تشیع بصورت یک امپراتوری درست می شود و اصولاً تسنن ایرانی قبل از دوره ی صفویه هم تسنن خاصی ست. با تسنن کشورهای عربی زبان فرق دارد. و باز هم مربوط می شود به حفظ زبان ما. یعنی بعد از فتوحات اعراب، ایران تنها کشوری ست که از یک تمدن باستانی می آید و زبان خودش را حفظ می کند...
🔹 برخی از مهم ترین دانشگاه ها و مراکز علمی جهان غرب که دارای کرسی تخصصی شیعه شناسی هستند و یا دروس مربوط به تشیع، از جایگاه و اهمیت خاصی در آنها برخوردارند، عبارتند از:
این مرکز بیشتر مطالعات خود را معطوف به جهان عرب نموده و در کنار آن، زبان های شرقی مانند: عربی، فارسی، ترکی، پشتو، ازبکی و ترکمنی نیز مطالعه و تدریس می شود. در موزه انسان شناسی و باستان شناسی این دانشگاه آثار و مطالبی درباره تشیع و تسنن وجود دارد. از تحقیقات و مقالات این دانشگاه می توان به این موارد اشاره کرد: «تسنن در برابر سفاهت تشیع(!!)»، «معماری قدرت در آیین تشیع: میان تعبد و تعقل»، «محرم و مناسک آن: آیین مذهبی برای روایت تاریخ مقدس در میان شیعیان آمریکا».
تحقیقات این دانشگاه بیشتر در جهت مقایسه میان ادیان است که این قانون درباره دین اسلام نیز صدق می کند. عناوین برخی از دروس این دانشگاه عبارتند از: درآمدی بر اسلام؛ مذاهب جهان؛ بررسی دین اسلام؛ اسلام و دنیای مدرن؛ تمدن اسلامی؛ زن در اسلام؛ مذهب و حکومت در ایران.
عناوین برخی از کنفرانس های این دانشگاه عبارتند از: نقش اسلام در کشورهای مختلف؛ آیا آمریکا می تواند از اسلام بیاموزد؟؛ آیا مسیح مسلمان بود؟؛ از تراژدی تا استنباط، گفتمان علمی در ارتباط با جهان اسلام.
مقالات و تحقیقات قابل توجهی در این دانشگاه انجام شده که اکثراً به بحث شیعه و سنی در پاکستان پرداخته اند.
این مؤسسه به دنبال توسعه تحقیقات و آموزش درباره اسلام، با تأکید بر شیعه و به خصوص فرقه اسماعیلیه، متمرکز شده است. برنامه های مؤسسه مطالعات اسماعیلی، توجه خاصی به موضوعات تجددگرایی و مدرنیسم مبذول می دارد. ترجمه «دایرة المعارف بزرگ اسلامی» به زبان انگلیسی از کارهای مهم این مؤسسه است.
بخش اسلام شناسی این دانشگاه زیر نظر رابرت گلیو متخصص تشیع اداره می شود که هر سه پایان نامه خود را در مقطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری درباره تشیع نگاشته است. دروس اصلی و مهم مرتبط با تشیع در این دانشگاه عبارتند از: اندیشه کلاسیک اسلامی، مذهب و آیین اسلام، جنبش های مذهبی مدرن در ایران، فلسفه اسلامی، شیعه (که در این درس فرق شیعی به ویژه اثنی عشریه، اسماعیله و زیدیه، مورد مطالعه عمیق قرار گرفته و دکترین رفتار افراطیون شیعه بازنگری می شود).
این دانشگاه دارای «کرسی تخصصی شیعه شناسی جان (یحیی) کوپر» است. کنفرانس های این دانشگاه بیشتر درباره مسائل جهان عرب و حوزه ادبیات است که برای نمونه می توان به کنفرانس هایی در مورد «نظامی گنجوی» و «شاهنامه فردوسی» اشاره کرد.
از مهم ترین مقالات ارائه شده در این دانشگاه عبارتند از: «بررسی تشیع دوازده امامی در دوره جدید: فرهنگ دینی و تاریخ سیاسی»، «عوامل مؤثر بر سیاسی شدن تشیع لبنان و ظهور حزب الله»، «شیعیان اثنی عشری به عنوان یک اقلیت مسلمان در هند»، «خطابه اشک».
موضوع اصلی مرکز مطالعات اسلامی این دانشگاه «فقه اسلامی» است که البته هم در ضمن تحقیقات فقهی و هم غیر آن به تشیع نظر دارند؛ از این جمله می توان به پژوهش کاملی که درباره تشیع در این دانشگاه و توسط مرکز مطالعات دینی انجام شد، اشاره کرد.
مرکز مطالعات اسلامی این دانشگاه به مدیریت پروفسور عبدالحکیم از سال 1995م شروع به کار نمود. در زمینه قرآن پژوهی، این مدرسه نشریه ای را با عنوان «مجله مطالعات قرآنی» منتشر می کند. بعضی از دروس این مرکز نظیر درس «عصر فاطمیان در قرون 10 تا 12میلادی» با تشیع مرتبط است.
«مباحث مذهبی در تشیع معاصر» و «عناصر شیعی در معماری پاکستان» از طرح های تحقیقاتی این مدرسه مطالعاتی است.