Forwarded From تاریخ و فرهنگ
🌍 جهان سوم این گونه جایی است!
✍️ مهرداد خدیر

🌎 آن قدر درست و نادرست و به طنز و جدی در شبکه های اجتماعی سخنانی به چهره های مشهور نسبت داده شده و می شود که تشخیص و تمیز آن دشوار شده است.

🌎 یکی از جملاتی که به دکتر محمود حسابی فیزیک دان ایرانی و وزیر دولت ملی دکتر #محمد_مصدق نسبت داده شده اما بسیار قابل تأمل است.

🌎 یک دانشجوی خارجی از او می پرسد: جهان سوم، چگونه جایی است؟ او پاسخ می دهد: «جهان سوم این گونه است که اگر بخواهی خانه ات را آباد کنی کشورت را باید ویران کنی و اگر بخواهی کشورت را آباد کنی، خانه ات را ویران می کنند. آری، فرزندم، جهان سوم این گونه جایی است!»

🌍 اشاره او در گزاره اول به فساد و سوء استفاده از قدرت است و در گزاره دوم به تخریب خانه دکتر مصدق در روز سیاه کودتا.

🌎 به گمانم اما جهان سوم یک ویژگی دیگر هم دارد. سیاست مداران در بیرون قدرت، تحمل نمی شوند. شاید به این خاطر باشد که در #پاکستان حکم اعدام پرویز مشرف حاکم پیشین را صادر می کنند و در #بولیوی حکم بازداشت مورالس را.

راز این همه اصرار بر ماندن در قدرت در جهان سوم می تواند همین باشد که بیرون از ساختار، مجال زندگی عادی فراهم نیست.

🌎سند پژوه معتبر ایرانی می‌گفت در پایان یک همایش در لندن، منتظر تاکسی ایستاده بودم و #جک_استراو وزیر سابق خارجه بریتانیا را مانند خود منتظر تاکسی دیدم.

🌎 اما جهان سوم این گونه نیست. یا در قدرتی یا در رفت و آمد به دادگاه، در انزوا، در حبس و حصر و تبعید و ممنوعیت و قس علی هذا...

💫💐💫💐💫💐💫💐💫💐💫💐
--------------------------------------------
☘️☘️☘️☘️☘️☘️

#مجله_تاریخی‌فرهنگی_ایران_و_اسلام

t.me/IslamwaIran
Forwarded From تاریخ و فرهنگ
🔵نوفل‌لوشاتو تقاطع هانری کُربَن
✍️مرتضی کاردر

مستند مستشرق، ساخته مسعود طاهری که به زندگی و دیدگاه‌های هانری کربن می‌پردازد، نمونه‌ای موفق از مستند پرتره‌ فلسفی است.

رونق مستندسازی و اقبال به جشنواره سینماحقیقت سبب شده است که بسیاری به فکر تهیه مستند از شخصیت‌های گمنام و آشنای سال‌های دور و نزدیک بیفتند... مستندسازان اغلب به ساختن فیلمی بسنده کرده‌اند که هدف سرمایه‌گذاران و تهیه‌کنندگان را برآورده سازند و در عین حال ادای دینی باشد به شخصیت‌هایی که هر کدام کاری کرده‌اند و در ایران امروز تأثیرگذار بوده‌اند. اما برخی از این مستندها قدری از لحاظ فنی بهترند و بعضی دیگر مستندهای تلویزیونی به شمار می‌روند که طبق معمول پیش می‌روند، اما شمار اندکی از این مستندها مسئله‌محور و چالش‌برانگیزند و سیمای تازه‌ای از این شخصیت‌ها به‌دست می‌دهند.
در میان انبوه مستندهای پرتره یکی، دو مستند هم سهم ایران‌شناسان و مستشرقان شده است. مسعود طاهری مستندسازی است که ظاهراً ساخت مستند از مستشرقان را در دستور کار خود قرار داده است. او سال گذشته در مستند شرقی به زندگی توشیهیکو ایزوتسو پرداخته بود و امسال مستند مستشرق را درباره زندگی هانری کربَن به جشنواره سینماحقیقت آورد. جای خوشحالی است که مستند پرتره‌های ایرانی در حوزه مستشرقان و ایران‌شناسان از تأثیرگذارترین و نام‌آشناترین شخصیت‌ها آغاز شده است.
روایت ایرانیان از هانری کربن در طول این سال‌ها، بدون ارجاع مستقیم به آثار او و بیشتر براساس گفته‌ها، شنیده‌ها و مشاهدات، اغلب سیاه یا سفید بوده است. استادان فلسفه ایرانی سال‌ها در ستایش او سخن گفته‌ و او را احیاگر فلسفه اسلامی در مغرب‌زمین دانسته‌اند، ساعت‌ها درباره اهمیت دیدارها و گفت‌و‌گوهای او و علامه طباطبایی گفته‌اند و ماجراهای گاه غریبی درباره او نقل کرده‌اند. در مقابل کسانی نیز بوده‌اند مثل زنده‌یاد دکتر مهدی حائری‌یزدی که می‌گفتند او فلسفه اسلامی را به چیزی در حد فلسفه‌های عامه‌پسند تقلیل داده است.
مستند مستشرق می‌توانست تصویر رایج از هانری کربن را تکرار کند؛ اما او تلاش کرده است همه پرسش‌های حول شخصیت و دیدگاه‌های هانری کربن را مطرح کند. البته ابتدا درباره جایگاه و ارزش‌ هانری کربن سخن می‌گوید و سپس به پرسش‌های بحث‌برانگیز درباره کربن می‌پردازد: آیا روایت هانری کربن از تشیع روایتی باطنی است و بیشتر از شیعه اثنی‌عشری به اسماعیلیه نزدیک است؟ پیش‌فرض‌های پدیدارشناسانه او چه تأثیری در نحوه مواجهه او با عرفان ایرانی- اسلامی داشته است؟ آیا روایت او از سهروردی و ابن‌عربی روایتی اغراق‌آمیز است که بیشتر کسانی را مجذوب می‌کند که در پی روایتی سطحی و توریستی از عرفان اسلامی‌اند؟ آیا کربن مثل بسیاری دیگر از مستشرقان و به جز علاقه‌های شخصی خود مأموریت‌های دیگری نیز در ایران داشت؟ آیا او، چنان‌که در برخی قرائت‌های جاافتاده، متفکری امام زمانی است یا به شیخیه و بابیه تمایل بیشتری داشته است؟ پاسخ به همه این پرسش‌ها در یک مستند دشوار است، خاصه اینکه مستندساز باید روایتی از زندگی او را نیز ارائه کند.
وجه تمایز اصلی مستند «مستشرق» آنجاست که سراغ شخصیت‌های تکراری نمی‌رود که حرف‌های همیشگی را بشنود. استادان فرانسوی، دوستان و همکاران کربن مثل یان ریشار و کریستین ژامبه اصلی‌ترین راویان مستند هستند و دنیل پرو، کربن‌شناس جوان فرانسوی که به خوبی زندگی و دیدگاه‌های کربن را کاویده است. از میان استادان ایرانی کسانی مثل کریم مجتهدی، داریوش شایگان، سیدحسین نصر، حسن سیدعرب و انشاء‌الله رحمتی، مترجم مهم‌ترین آثار کربن به فارسی حضور دارند، اما اصل حرف‌ها را استادان جوانی مثل بهمن ذکی‌پور و علیرضا ساعتی می‌زند یا از دیگر استادان ایرانی سراغ #محمدعلی_امیرمعزی، جانشین کربن در سوربن می‌رود.
یان ریشار، رئیس فعلی ایرانشناسی دانشگاه سوربن می‌گوید: کربن و نصر رابطه خوبی نداشتند یا دنیل پرو صراحتاً می‌گوید که کربن در سال‌های آخر به حلقه‌های فراماسونری پاریس رفت‌و‌آمد می‌کرد.
نتیجه همه کوشش‌های مسعود طاهری مستندی است چالش‌برانگیز و مسئله‌محور که بدون زیرسؤال بردن جایگاه و ارزش‌های کربن، روایتی نزدیک به واقع از او به‌دست می‌دهد.
فیلم با مرگ هانری کربن تمام می‌شود. مرگ او در پاییز 1357دو روز پس از ورود امام خمینی(ره) به نوفل لوشاتو اتفاق می‌افتد...↙️
www.dinonline.com/content/15242

💫💐💫💐💫💐💫💐💫💐💫💐
--------------------------------------------
☘️☘️☘️☘️☘️☘️

#مجله_تاریخی‌فرهنگی_ایران_و_اسلام

t.me/IslamwaIran
Forwarded From #تاریخ_و_فرهنگ
🔵گفتگو با پروفسور محمدعلی امیرمعزی(2)
( صوت این گفتگو قبلاً در کانال گذاشته‌ شده‌استhttps://t.me/IslamwaIran/808

نبود امام باعث مسئله ی بزرگی می شود که خیلی از اثنی عشریان به همین مسئله امامیه را ترک می کنند و به اسماعیلیه و زیدیه و.. می پیوندند. این مسئله که من در موردش ده ها صفحه نوشته ام، تحول عظیمی در تشیع ایجاد می کند.اگر متن های قبل از دوره ی غیبت یا قبل از آل بویه را مقایسه کنیم با متن های بعد از غیبت به یک فرق اساسی برمی خوریم. مشخصه ی متن های قدیمی تر، جنبه های عرفانی و جنبه های باطنی است که مرکز ثقلش امام شناسی ست. یعنی چهره ی امام است. این که امام کیست؟ و وقتی می بینید که این امام کیست، می بینید جنبه های عرفانی درونش بسیار پر رنگ است و اختلافات موجود در تشیع و تسنن هم بسیار زیاد است. اتفاقی که در این تحول می افتد این است که آن کسانی که در زمان آل بویه با آنها همکاری می کردند و سعی می کردند به نوعی حکومت شیعه را توجیه بکنند و مجبور شدند به عنوانی خود تشیع را سانسور بکنند تا اختلافشان با اهل تسنن را کم بکنند، این جنبه های عرفانی را کمرنگ کردند و بجایش جنبه های فقهی و کلامی و عقلانی بیاورند. حتی شریف مرتضی هم معتقد است شیعه ها خودشان باید کتاب های حدیثی مثل کافی کلینی را خودشان به نام عقل سانسور کنند. بنابراین ما اگر بخواهیم شیعه را آنطور که از طریق متون قدیم قبل از تحول سیاسی و فقهی است بشناسیم و به متونش رجوع کنیم، آن وقت می بینیم که این شیعه یک شیعه ی باطنی و درون گراست. بنابراین تأکید من بر متونی مثل بصائر الدرجات صفار یا تفسیر فرات کوفی یا تفسیر عیاشی یا تفسیر قمی یا کافی کلینی، از این جهت است که شاید اینها هنوز دارند آن تشیع قدیم قبل از این تحول عقل گرا و معتزلی و فقه گرا را، یعنی زمانی که ائمه هنوز خودشان هستند و تحول عقل گرایشان صورت نپذیرفته را نشان می دهند. بنابراین اگر بخواهیم تشیع را قبل از این تحول فقهی-کلامی که از نظر من تحولی متأخر است و به قرن چهارم و آل بویه بازمی گردد را از خلال این متون بشناسیم، مجبوریم بر متون صفار و کلینی و غیره تکیه کنیم. چون بعد از آنها شیعه متحول می شود و آنطور که در متون آمده، از تعالیم ائمه فاصله می گیرد. اگر آقایان به روش و کاری که من کردم خرده می گیرند، باید بگویم که همین خرده را به مجلسی در بحارالانوار هم می توان گرفت. مجلسی سعی کرده به نوعی در دوره ی صفوی تعادلی بین اصولیون و اخباریون تعادل ایجاد کند. مجلسی خودش یک شخص قدرتمند سیاسی بود و مقام شیخ الاسلامی داشت، مجتهد بود و کار سیاسی می کرد و در حکومت صفوی مشاغل مهمی داشت. ولی در عین حال در نوشته هایش به کسی مثل محمدامین استرآبادی احترام زیادی می گذارد، شاید بخاطر پدر خودش محمدتقی مجلسی که اخباری بود باشد. و بعد وقتی شما نگاه می کنید که در کار اساسی زندگی اش، یعنی در بحارالانوار، هرچه حدیث بوده را بدون هیچ سانسوری آورده، حتی احادیثی از جریان هایی که باهاشان مخالف بوده را، منتها چیزی که برایش مهم بوده، این است که تمام آنچه را که دیانت شیعی را با خودش حمل می کند، به معاصرین و آیندگان خودش انتقال دهد. بنابراین او هیچ ابایی ندارد که از فرات و صفار و کلینی حدیث بازگو بکند. حتی آدم هایی مثل رجب بُرسی که مجتهدین از او حتی به عنوان یکی از غُلات یاد می کنند هم حدیث می آورد. آنچه که برای مجلسی مهم است این است که بگوید شیعه چه می گوید و چه گفته است. و شیعه ای که او می گوید، یک شیعه واحد و منسجم نیست. کسانی که بر من خرده می گیرند، دارند شیعه را به یک شیعه ی عقل گرای کلامی – فقهی ای که به شیخ مفید و شریفین برمی گردد تقلیل می دهند. ولی این همه ی شیعه نیست. همانطور که امثال همین شیخ مفید و شریف مرتضی و با دیگرانی که بهشان می گفتند باطن گرا یا غلو یا هجویه مخالف بودند. اما من به عنوان یک مورخ نمی توانم جبهه بگیرم که شیخ مفید راست می گوید و صفار قمی دروغ. از لحاظ تاریخی خرده ای که به من می گیرند این است که شاید احادیث أمثال صفار زیاد قابل اطمینان نیست چون جوابگوی علم حدیث نیست و استحکامی که اسناد حدیث باید داشته باشد را ندارد. ولی متوجه نیستند که علم حدیث هم تاریخی ست. کسانی که علم حدیث و ضوابطش را نوشته اند، در یک شرایط تاریخی نوشته اند و داشته اند به یکسری خواسته های تاریخی سیاسی جواب می گفتند. نتیجتا من به عنوان یک مورخ نمی توانم به دانشمندان علم حدیث اعتماد قطعی بکنم. چیزی که برای من مهم است اینست که همه نوع حدیث باید مورد مطالعه قرار بگیرد. و چون چیزی که در رساله ی دکتری و بعد از آن برای من مهم بود، عرفان شیعی و تعالیم ائمه بود و تعالیم ائمه در کتب حدیثی آمده، به آنها ارجاع کنم

💐💫💐💫💐💫💐💫💐💫
------------------------------------------------
☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
#مجله_تاریخی‌فرهنگی_ایران_و_اسلام

t.me/IslamwaIran
Forwarded From #تاریخ_و_فرهنگ
🔵گفتگو با پروفسور محمدعلی امیرمعزی(3)
( صوت این گفتگو قبلاً در کانال گذاشته‌ شده‌استhttps://t.me/IslamwaIran/808

البته. اما اگر شما دید کلی که یک مورخ باید داشته باشد را بگیرید، یعنی از متون فاصله بگیرید و آنها را از بالا نگاه کنید و در متون فرو نروید که این مطلب اول گفته شده یا آن مطلب، می بینید که تصویری از تشیع داده شده و متوجه می شوید که چهره ی امام مرکز ثقل دیانت شیعه است. بنابراین با شما موافقم و مقایسه ای که کردید هم از نظر تاریخی قابل بررسی است. چون چهره ی امام و بالاخص حضرت علی، کاملاً با چهره ی عیسی مسیح در مسیحیت اولیه و بخصوص در مسیحیت گنوستیک قابل مقایسه است. پیش از اینکه ما به خداشناسی برسیم ،آنچه که غربی ها تئولوژی می خوانندش، که حالا ما فقط اسمش را توحید نگذاریم، مسیحی ها می گویند عیسی شناسی، من به آن می گویم امام شناسی، و به نظرم شاید نوعی نماد روشن این مطلب، در حدیث امام علی است. وقتی یک حبر از او می پرسد خدایی را که می پرستی می بینی؟ و علی می گوید می شود خدایی که دیدنی نیست را پرستید؟ و البته بعد اضافه می کند که این خدا را با چشم سر نمی شود دید و با چشم دل باید دید.

رؤیت به قلب.
بله رؤیت به قلب. و بعد احادیث دیگری داریم که آنچه در قلب دیده می شود، در واقع شکل نورانی امام است که این شکل نورانی امام مظهر أسماء و صفات خداست. امام، نماد و مظهر خداست که این مظهریت مفهوم مهمی در شیعه است که یعنی محل ظهور و بازتاب. چون در ریشه ی عربی ظ ه ر مضمون نور هست. پس خداشناسی اینجا از امام شناسی شروع می شود. باز هم می گویم که در تشیع قدیم. یعنی قبل از اینکه تشیع بعد از آل بویه از طریق آثار شیخ مفید و دیگران، جنبه ی کلامی پیدا می کند و یک مقداری این امام شناسی از آن زدوده می شود و جنبه ی خداشناسی با رنگ و بوی معتزلی می گیرد و چهره ی امام کمرنگ می شود. چرا؟ چون اولاً امام غایب است و دارد کم کم چهره ی فقیه متکلم، جایگزین و جانشین چهره ی امام می شود. بنابراین از لحاظ تاریخی طبیعی است که یک مقداری این جنبه ی محوری بودن امام را از آل بویه به بعد از آن بگیرند. از زمانی که جنبه ی کلامی پیدا می کند و خداشناسی مهم تر از امام شناسی می شود. ولی به نظر من قبل از آل بویه امام شناسی ارجح است و محوریتش بیشتر است.

✨ بحثی که بعد از چهره ی امام پیش می آید، بحث سلسله ی امامان است. شما در درس دانشگاه دو سال پیشتان در مورد چهره ی امام علی صحبت می کردید. الان هم فرمودید که چهره ی ایشان، تصویر مسیحایی دارد و حتی می شود در تاریخ هم رد آن را هم گرفت. آیا این فقط در مورد امام علی است؟ چون در مورد مسیحیت که صحبت می کنیم، یک مسیح داریم و خداوند در تاریخ و در جسم مسیح ظهور کرده. اما در تشیع ما دوازده امام داریم. و با امام دوازدهم باب امامت تاریخی بسته می شود. در واقع سؤال اصلی من در مورد چهره امام به طور اعم و چهره امام علی به طور اخص است.

💐💫💐💫💐💫💐💫💐💫
------------------------------------------------
☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
#مجله_تاریخی‌فرهنگی_ایران_و_اسلام

t.me/IslamwaIran
Forwarded From #تاریخ_و_فرهنگ
🔵گفتگو با پروفسور محمدعلی امیرمعزی(4)
( صوت این گفتگو قبلاً در کانال گذاشته‌ شده‌استhttps://t.me/IslamwaIran/808

✨ ...بحث دیگری که در همین موضوع پیش می آید مربوط به محتوای برخی از این احادیث است. اینکه فردی مانند صفار که امروز متهم به غلو است، و برخی احادیثی که نقل می کند با ارتودکسی و اصول اعتقادات و علم حدیث چندان همخوان نیست؛ مثلاً احادیثی که در مورد خرق عادت یا امثالهم می گوید.

ببینید اولاً اینکه ما به چه چیزی می گوییم ارتودکسی شیعه؟ باز هم داریم جوهرگرا می شویم. یعنی داریم شیعه را محدود به شیعه ی حوزوی می کنیم. ولی این احادیث مربوط به معجزات ائمه را که شما می گویید، یا مهم تر از آن نهاد ربوبی ائمه که معجزه در ذیلش است، هزاران و میلیون ها شیعه قبول دارند. چه در شیعه ی عامیانه و چه در شیعه ی عارفانه و صوفیانه. اگر به عرفای شیعه ی کنونی و یا کسانی که خودشان را منسوب به عرفان شیعه و طریقت های صوفیانه مثل نعمت اللهیه، ذهبیه، خاکساریه، شیخیه و غیره می دانند رجوع کنید، می بینید که آنها هم آن مسائل را قبول دارند. بنابراین من به عنوان مورخ، این تقسیم بندی بین ارتودکسی که یعنی یک عده ای دارند تشیع درست را می گویند و یک عده ای دارند تشیع نادرست را می گویند را قبول ندارم. تشیع همه ی اینهاست...
دوماً اینکه حالا صفار به غلو متهم شده. ولی هزاران حدیثی که صفار آورده را کلینی هم آورده. چرا کلینی را یکی از کتب اربعه می دانیم که دقیقاً یکی از کتب ارتودکسی است. در کتاب آخر من به نام «کتاب حجت خدا» گفته ام که کتاب کافی انباشته از همین احادیث ا ست که شما می گویید غلو. علاوه بر جنبه های ربوبی و ربانی و معجزات ائمه و علم غیبشان و غیره، ده ها حدیث در مورد تحریف قرآن دارد که بعد از آل بویه و در آثاری مثل شیخ مفید یا شریف مرتضی موضوع تحریف کتاب، یکی از مشخصه های غلو است. کلینی ده ها حدیث در این مورد دارد پس کلینی را هم به عنوانی غالی باید حساب کنیم! پس آنوقت از تشیع چه می ماند؟ به کجایش چنگ بزنیم؟ این همان چیزیست که مرحوم مامقانی در تنقیح المقال گفته که دوستان مجتهد ما همه چیز را می‌گذارند به پای غلوّ. اگر قرار باشد هرکدام از اینهایی که آنها اتهام غلو به آن می زنند را دور بریزیم، خیلی از آن چیزهایی که مامقانی بهشان می گوید «ضروریات مذهب» را هم باید دور بریزیم. ضروریات مذهب قبل از هرچیز چهره ی امام است. ائمه ی معصومین از نگاه شیعه انسان هایی هستند که مظهر تجلی صفات خداوندند این از ضروریات تشیع است و شما این را که از تشیع بگیرید، دیگر فرقی با تسنن ندارد. من بر صفار بیشتر از کلینی و فرات و عیاشی تکیه نکرده ام.

✨ شاید صفار بیشتر تابو باشد.

بله ولی صفار پیشکسوت کلینی است و همانطور که گفتم صدها حدیث صفار در کافی کلینی هم هست و کلینی هم که از کتب اربعه ی ماست. بنابراین کسانی که خرده می گیرند باید بدانند که اتهام غلو هم تاریخی دارد و مربوط می شود به شکل عوض کردن تشیع در زمان آل بویه. اصولاً این تمایز بین یک شیعه ی غلوآمیز و یک شیعه ی میانه رو، تمایز متأخر مربوط به دوران آل بویه است و از کشّی و این بابویه شروع می شود و در آثار شریف مرتضی به اوج خود می رسد. یعنی یک زمانی هر جریان شیعه که جنبه ی عرفانی و باطن گرایی در آن زیاد بود، متهم می شود به غلو. یعنی همانطور که در تسنن اتهام زندقه هست، در شیعه اتهام غلو وجود دارد. یعنی هرآنچه که به یک ارتودکسی تناسب ندارد. منتها این ارتودکسی خودش یک پدیده ی اجتماعی سیاسی و تاریخی است.

✨احادیثی از قول خود ائمه ی معصومین در رد غالیان و غلو وجود دارد. یعنی زمانی که امام زنده حضور داشته، این غلوّ را رد کرده. شما این را چطور توضیح می دهید؟

💐💫💐💫💐💫💐💫💐💫
------------------------------------------------
☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
#مجله_تاریخی‌فرهنگی_ایران_و_اسلام

t.me/IslamwaIran
Forwarded From #تاریخ_و_فرهنگ
🔵گفتگو با پروفسور محمدعلی امیرمعزی(5)
( صوت این گفتگو قبلاً در کانال گذاشته‌ شده‌استhttps://t.me/IslamwaIran/808

توضیحش پیچیده است. به این دلیل که ما معنای یگانه ای از غلو نداریم. مطالعات زیادی در این زمینه شده و همین اواخر هم ده ها کتاب را محققانی مثل آقای گرامی و آقای طاووسی و دیگران در ایران نوشته اند و اصولاً اگر بخواهیم یک وجه اشتراک برای این کتاب ها بگیریم همین است که ما معنای واحدی از غلو نداریم. بستگی به جریان های مختلف، دوران های مختلف، مؤلفین مختلف و تعریف های مختلف دارد. و اینکه ائمه چه چیزی را محکوم می کنند مسئله است. اگر قسمت آخر اولین کتاب من به اسم راهنمای الهی که رساله ی دکتری ام است را نگاه کنید، می بینید که یک مؤخره ای راجع به غلو دارم. و سعی کردم بگویم آنطور که از کتب حدیثی برمی آید، برخورد ائمه با غلو متشابه است. یعنی شما نگاه کنید مثلاً در کتاب رجال طوسی. در خیلی موارد آمده، مثل کسی که دارد تعریف می کند، می گوید این آدم غالی بود، یا این آدم در غلو افتاد، بعد می گوید که امام جعفر صادق این آدم را بخاطر غلوش لعنت کرد یا ازش برائت خواست. ولی همین آدم، جزو شاگردان امام موسی کاظم است. یا می بینید که امام رضا یک نفر را بخاطر غلو از خودش راند و در ملاء عام او را لعنت کرد. در حالی که آن فرد از شاگردان امام جواد است. از این موارد یکی دوتا نیست. من بیش از بیست و پنج مورد گفته ام که یک شخصی بخاطر غلواش ملعون واقع شده ولی می بینیم که در بین شاگردان امامان بعدی است.

یک مورد جالب دیگر حدیثی ست در کتاب الغیبه نعمانی حدیثی ست از امام جعفر صادق. در این حدیث دارد می گوید که در بین شاگردانم کسانی هستند که من بهشان یک تعلیمی می دهم، و می روند و این تعلیم را همانطور که شنیده اند بازگو می کنند. من هم به همین علت از آنها برائت دارم و لعنتشان می کنم.

✨ مسئله ی خواص اینجا مطرح می شود.

مسئاله ی خواص و مسئله تقیه است که مطرح می شود. یعنی آنچه که امام قابل لعنت و برائت دانسته، این نیست که محتوای مطلب چیست. این است که چرا این مطلب برای همگان بیان شده. این چیزیست که جرم محسوب می شود نه آن چیزی که گفته شده. بنابراین اگر امام به این دلیل فرد را لعنت می کند که همان چیزی را که شنیده بیان کرده، به این علت است که تکلیف تقیه را مراعات نکرده. بنابراین اینجا موضوع خیلی پیچیده تر از آن است که ما فکر می کنیم و بالاخره اینکه، خیلی از مسائلی که شما در دوران آل بویه و بعدش می بینید که غلو محسوب می شود، مثلاً در باب نهاد ربوبی و معجزات امام است، در کتاب خیلی ارتدوکس شیعه آمده و هیچ هم به عنوان غلو مطرح نشده. پس اگر راجع به نهاد ربوبی و امام به عنوان مجلی و مظهر، یعنی محل ظهور أسماء و صفات خداوند، در کتاب حجت می خوانید را به عنوان غلو بگیرید، پس یعنی امامان غالی بودند! برای همین اگر همه ی اینها را از شیعه در بیاوریم، چیزی از شیعه نمی ماند. أصلا خاصیت تشیع چیست. به چه چیزی و در چه دوره ای می گوییم شیعه. آن موقع مثلاً می توانیم بگوییم شیعه یکی از مکاتب تسنن است.

✨ به امام شناسی اشاره کردید. به نظرم اگر ممکن است کمی بیشتر در این مورد توضیح بدهید. بدون اینکه بخواهم مقایسه کنم، در تاریخ الهیات مسیحی، مسئله ای وجود دارد در مورد اولویت عیسی شناسی و خداشناسی. در واقع پرسش این است که کدام در اولویت است؟ خداشناسی یا عیسی شناسی؟ در واقع در یک تحول تاریخی در ارتودکسی کلیسای کاتولیک، عیسی شناسی بر خداشناسی اولویت می یابد. یعنی تا عیسی را نفهمیم، نمی توانیم خدا را بفهمم. در کتاب راهنمای ربانی که به آن اشاره هم فرمودید، گفته اید که تا زمانی که ما چهره امام، چه چهره تاریخی امام و چه چهره عرفانی امام را در تشیع نشناسیم، قادر به فهم سایر مفاهیم، مثل توحید و نبوت و غیره هم نیستیم. ممکن است کمی بیشتر در این باره توضیح دهید؟

بله کاملاً همین است و این را نوشته ام. اینکه محور تشیع، چهره ی امام است. یعنی اصولاً تنه ی اصلی دیانت شیعه، امام شناسی است و فصول دیگر دینی، شاخه های این تنه محسوب می شوند.

خداشناسی و معاد و نبوت، همه شان نسبت به امام شناسی شکل می گیرند و مفهوم پیدا می کنند. البته اگر کتب حدیثی را نگاه کنیم، موضوعات به این نحوی که من دارم بیان می کنم، بیان نشده اند.

حتی به لحاظ شکلی هم مطرح نشده.

💐💫💐💫💐💫💐💫💐💫
------------------------------------------------
☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
#مجله_تاریخی‌فرهنگی_ایران_و_اسلام

t.me/IslamwaIran
Forwarded From #تاریخ_و_فرهنگ
🔵گفتگو با پروفسور محمدعلی امیرمعزی(6)
( صوت این گفتگو قبلاً در کانال گذاشته‌ شده‌استhttps://t.me/IslamwaIran/808

من سؤال شما را به دو بخش تقسیم می کنم. یکی چهره ی علی است و درست است که ما در تشیع اثنی عشری و شاخه های دیگرش ائمه زیاد داریم و همه شان مقدس و مظهراند، اما باز هم اگر با دقت بیشتری نگاه کنیم، می بینیم که چهره ی علی یک تمایزی دارد. به نظر من جنبه ی استثنایی اش بیشتر است. این را در احادیث خود ائمه هم می بینید. مثلاً در احادیث امام جعفر صادق، امام سجاد، اما رضا، وقتی از علی صحبت می کنند، جور دیگری صحبت می کنند. مثلاً وقتی یکی از شاگردان امام جعفر صادق ازش می پرسد که «آیا ما می توانیم به شما بگوییم امیرالمومنین؟» و امام جعفر جواب می دهد که نه امیرالمومنین فقط علی است. حتی ائمه ی دیگر هم حق ندارند این عنوان را بر روی خودشان بگذارند. دیگر خلفا جای خود دارند که به نظر ائمه این عنوان را غصب کردند. ولی سؤال این است که چرا امام جعفر صادق راجع به علی این را می گوید. چرا امیرالمومنین فقط مختص به علی ست؟ مثلاً ما خطبه هایی داریم که علی دارد راجع به خودش صحبت می کند. خطبه هایی هستند معروف به اهل غلو و کاری نداریم که خود این تقسیم بندی اشکال دارد، خطبه البیان، خطبه ی افتخار، خطبه ی شقشقیه، و فارغ از صحت و سقم این احادیث، در اینها علی می گوید «أنا الاول و أنا الآخر أنا الظاهر و أنا الباطن»، حتی بعضی جاها می گوید «انا الخالق»، و البته بعدش اضافه می کند المخلوق، ما نشنیده ایم که ائمه ی دیگر چنین خطبه ای داشته باشند. بنابراین در میان ائمه هم علی یک رتبه ی خاصی دارد. ما حتی در تشیع عامیانه هم اصطلاحات زیادی با علی داریم. دست علی به همراهت، یا علی مدد، علی مرد میدان. با ائمه ی دیگر چنین چیزی را نداریم. اصطلاح «دین علی» که درباره اش مقاله ی طولانی ای دارم را هم داریم، ولی هیچ کس نمی گوید دین جعفر. فقه جعفری داریم، ولی کسی نمی گوید دین رضا. بنابراین علی رتبه ی خاصی دارد که شاید برمی گردد به موضوع این چهره ی مسیحایی علی. منتها مسیح گرایی شیعه، یا امام شناسی شیعه با مسیح شناسی مسیحی یک فرق اساسی دارد که همان موضوعی ست که در سؤالتان مطرح کردید و حالا من می رسم به بخش دوم سؤالتان. این که از لحاظ مسیحیت ارتدوکس، بر این تأکید می کنم چون مسیحیت هم یگانه نیست، ولی مسیحیت ارتدوکس کاتولیک، چیزی که به آن می گفتند کلیسای بزرگ قسطنطنیه، خداوند در جسم عیسی مسیح ظهور کرده و بنابراین از او یک موجود یگانه ای ساخته. ما این حالت تجسیم را در شیعه نداریم. موضوع مظهریت را داریم که فرق دارد با موضوع تجسیم و حلول. یعنی جسم امام یک جسم انسانی و بشری است. جسم خدایی نیست و شخص امام، در جسم خودش خدا نیست. «محل»، کلمه ی خیلی مهمی است، محل ظهور أسماء و صفات خداست. بنابراین خداوند نمی آید تجسم در یک شخص واحد پیدا کند ولی این جنبه ی مظهریت از نظر شیعه اثنی عشری از یک امام به امام دیگر انتقال پیدا می کند. فرقش این است. حتی در نوشته هایی مثل «مناقشات بین شیعه و مسیحیت» این موضوع مطرح می شود. فرنگی ها به این در جسم حلول کردن می گویند incarnation. این را شیعه قبول ندارد. بنابراین از این منظر هم که نگاه کنیم، مسیح شیعه مختص نمی شود به یک شخص. با اینکه در کتب اسماعیلیه مثل کتاب الکشف، احادیثی داریم که علی می گوید من مسیح هستم، من مسیح ثانی هستم، من عیسی هستم «أنا من عیسی و عیسی منی». بنابراین این جنبه ی مسیحایی در علی قوی تر است تا بقیه ی ائمه. ولی اگر مسیح را بگذاریم به عنوان مظهر یعنی محل ظهور أسماء خداوندی، در تشیع محدود به یک شخص نمی شود و صفت مسیحایی می تواند به سایر ائمه منتقل شود.

این فیض در دوران غیبت چگونه است؟

خب در دوران غیبت، اختلافی که جریان های دیگر شیعه با شیعه ی اثنی عشری دارند همین موضوع غیبت است. شیعه ی اسماعیلیه یا زیدیه یا بقیه معتقدند که این سیر امامت باید تا قیامت و بازگشت مهدی موعود ادامه پیدا کند.

مثلاً امام حاضر در میان شیعیان اسماعیلی نزاری.

امام حاضر زنده. اما در شیعه ی اثنی عشری موضوع غیبت داریم. یعنی آن حالتی که عیسی مسیح و یگانگی مسیح داشت، الان در مورد امام موعود ما یعنی امام دوازدهم داریم که آن هم مختص شده به این شخص بخصوص. یعنی یک جنبه ی یکتایی پیدا کرده که جریان های دیگر شیعه قبولش ندارند. ولی خب این حالت جزمی و اعقادی برای ائمه ی اثنی عشری پیدا شده.

💐💫💐💫💐💫💐💫💐💫
------------------------------------------------
☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
#مجله_تاریخی‌فرهنگی_ایران_و_اسلام

t.me/IslamwaIran
Forwarded From #تاریخ_و_فرهنگ
🔵گفتگو با پروفسور محمدعلی امیرمعزی(7)
( صوت این گفتگو قبلاً در کانال گذاشته‌ شده‌استhttps://t.me/IslamwaIran/808

✨بحث امام را می خواهم به شکل دیگری ادامه بدهم. در مقالاتتان تأکید دارید که محل پیدایش این گروه های باطنی شیعه در عراق امروز بوده وتأکید کردید که عراق امروز منطقه ی سواد است. منطقه ای که قلب ایرانشهر بوده و اساساً شهر بغداد یا کوفه در مجموعه شهرهای مدائن ساخته شده. در کتاب های دیگرتان هم در مورد رابطه ی بین تشیع امامی و ایران باستان صحبت کرده اید به ویژه در مقاله‌ای که در مورد شهربانو نوشته اید. اینجا نظریات متفاوتی در مورد رابطه بین ایران و ایران باستان به طور اخص با تشیع وجود دارد. مثل اینکه شیعه، اسلام ایرانی است و شیعه ادامه ی فهم زرتشتی از هستی است که به نوع دیگری خودش را نشان داده و... با توجه به نگاه شما به تشیع و به ویژه تشیع قدیم، این رابطه ی بین تشیع اولیه با فرهنگ و تمدن ایران باستان چطور می توانیم بصورت خلاصه توضیح بدهیم؟

من که می گویم محل تولد تشیع، به عنوان یک دین مشخص، یعنی دین ائمه، عراق است و بخصوص شهر کوفه اولاً بی دلیل نیست که حضرت علی پایتختش را از مدینه به کوفه می آورد و خود این هم سؤال برانگیز است و محققین هم نتوانسته اند جواب قانع کننده ای بدهند که چرا علی پایتخت را از حجاز به عراق می آورد و بخصوص کوفه و اینکه کوفه در کنار شهر حیره ساخته شده که مرکز فرهنگی و مذهبی و دینی بسیار بسیار مهمی در دوران ساسانی است. دوماً باز من برمی گردم به این موضوع جوهرشناسی چرا که جوهر فرهنگ و تمدن ایران باستان هم یگانه نیست. اگر گفته ام که کوفه در قلب ایرانشهر است، به این دلیل که نزدیک مدائن و پایتخت ساسانیان است، معنایش این نیست که تشیع یک شکل ایرانی اسلام ست. این موضوع را هم باید مد نظر داشته باشیم که به محض اینکه از ایران قبل از اسلام صحبت می کنیم، به دین مانی یا زرتشت فکر می کنیم. نه! وقتی به عراق فکر می کنیم باید متوجه باشیم که در این منطقه، جریانات یهودی، جریانات مسیحی گنوستیکی و جریانات یهودی – مسیحی یعنی چیزی که در فرانسه به آن می گویند Judeo-Christianism ، خیلی زیادند و اصولاً فراموش می کنیم که در دوره ی ساسانی، بیش از یک قرن، دین رسمی ایران، دین مسیحیت نسطوری بوده. بنابراین اگر راجع به دین ایران قبل از اسلام صحبت می کنیم، فقط به دین زرتشتی فکر نکنیم.

✨ دین زرتشتی متأخر؟

این هم بوده و دین بوده و مهم هم بوده. اما آن چیزی که در برخورد با تشیع بوده، جریانات مسیحی و یهودی- مسیحی بوده. و مانوی. که البته خود مانی هم می گوید من دنباله روی دین مسیحیت هستم. یعنی علی رغم اختلافی که مانوی ها با گنوستیک ها داشتند، چون دین مانی یک نوع گنوز است. بنابراین اگر من از عراق و کوفه می گویم، دارم از منطقه ای صحبت می کنم که همه ی این ادیان بصورت بسیار فعالانه ای حضور دارند حتی بعد از آمدن اسلام. یعنی دین مانوی، جنبش های مختلف گنوستیکی، یعنی دین مرقیون، دین بردیسان، در آنجا حضور دارند و در همچین کوره ی اجاق گرم فرهنگی مذهبی هست که تشیع نضج پیدا می کند و بزرگ می شود. من هیچ وقت نه گفته ام و نه نوشته ام که تشیع یک شکل ایرانی اسلام است و اصولاً هم زیاد این را قبول ندارم.

شاید برداشت ساده ای از تیتر کتاب مرحوم کوربن باشد.

بله، البته به نظر من باز هم او زیاد پدیده شناسی کرده و جنبه های تاریخی را در نظر نگرفته. آنچه که من قبول دارم این است که برخورد بین تشیع به عنوان دین ائمه و فرهنگ ایرانی، بسیار قدیمی ست. در عراق و شاید از همان زمان حضرت علی، یعنی از بدو تشیع، این برخورد با ایرانی ها بصورت بسیار فعالی وجود دارد و شاید به همین دلیل من به چهره ی شهربانو توجه کردم، سنبل این برخورد قدیم بین تشیع و ایران قبل از اسلام، شهربانوست. و به همین عنوان سنبل برایم مطرح است. این مهم نیست که آیا به لحاظ تاریخی وجود داشته یا خیر، که فکر نمی کنم وجود داشته است.

نتیجه هم گرفته اید؟

بله. ولی گاهی سنبل ها به لحاظ تاریخی بسیار مهم تر هستند تا واقعیت تاریخ.

فکر می کنید این رابطه بعدها ادامه پیدا کرد؟

مطمئناً ادامه پیدا کرد. به این دلیل که این برخوردهای قدیمی، و این تداخل بین فرهنگ های مختلف، بسیار مهم است. یک ردی در تاریخ باز می کند که بعد باقی می ماند. یعنی اتفاقی نیست، که بعد از چند قرن، ایران می شود اولین کشوری که در آن مذهب رسمی تشیع بصورت یک امپراتوری درست می شود و اصولاً تسنن ایرانی قبل از دوره ی صفویه هم تسنن خاصی ست. با تسنن کشورهای عربی زبان فرق دارد. و باز هم مربوط می شود به حفظ زبان ما. یعنی بعد از فتوحات اعراب، ایران تنها کشوری ست که از یک تمدن باستانی می آید و زبان خودش را حفظ می کند...

💐💫💐💫💐💫💐💫💐💫
------------------------------------------------
☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
#مجله_تاریخی‌فرهنگی_ایران_و_اسلام

t.me/IslamwaIran