قناة

یادداشت های حسن انصاری

یادداشت های حسن انصاری
5.6k
عددالاعضاء
1,963
Links
163
Files
17
Videos
1,277
Photo
وصف القناة
حق با علی (ع) است: کتاب خلافت محمد (ص)

کتاب خلافت محمد (ص) اثر ماندگار پروفسور مادلونگ که نتيجه بيش از بيست سال پژوهش و تحقيق نويسنده دانشمند آن است يک اثر ماندگار و پديده ای تاريخی در تاريخ مطالعات مربوط به صدر اول اسلام است. نويسنده دانشمند اين کتاب همه منابع اصلی را با دقت خوانده و از زير نگاه تيزبين خود گذرانده و روايتی خواندنی و مستند و در عين حال تحليلی از سير خلافت در اسلام تا پايان عصر حضرت امير (ع) به دست داده است. اين کتاب تاکنون به زبان عربی ترجمه نشده و متأسفانه گاهی آگاهانه مورد غفلت قرار گرفته است. شنيده ام حتی از برخی کتابخانه های عربی هم سانسور شده است. نويسنده به روشنی در اين کتاب بيان می کند که سقيفه حاصل يک برنامه ريزی حساب شده و کودتایی بر عليه خلافت مسلم خاندان پيامبر بود و روشن می کند که چگونه روند خلافت در دوران ابو بکر و عمر به حوادث خونين دوران عثمان انجامید. مهمترين بخش اين کتاب دوران خلافت پنج ساله حضرت امير را پوشش می دهد و در آن استاد مادلونگ مدققانه به علل و اسباب سه جنگ دوران حضرت و دسيسه ها و عهدشکنی های مخالفان حضرت و رفتار اصولی و عدالت خواهانه و مبتنی بر وفاداری بر سنت پيامبر از سوی حضرت می پردازد. خواننده اين کتاب به دقت در جريان جزئيات حوادث تاريخی منتهی به سه جنگ جمل، صفين و نهروان و حوادث منتهی به شهادت حضرت امير و تا دوران خلافت امام مجتبی و روی کار آمدن معاويه قرار می گيرد و روايتی مبتنی بر منابع و به دور از داوری های شتابزده را در آن معاينه می بيند. البته ممکن است با برخی از نظرات نويسنده و در نوع تحليل او از مسائل موافق نباشيم اما من معتقدم تاکنون کتابی بدين پايه از اعتبار و جامعيت در اين زمينه نوشته نشده است. کتاب و مقاله تاکنون به زبان های اروپایی درباره موضوعات مرتبط با خلافت اوليه کم منتشر نشده است. اما متأسفانه بسياری از آنها به نحوی جانبدارانه است و تأثير منابع اموی و يا روايات زبيری در آنها بسيار مشهود است. برای نخستين بار استاد مادلونگ بر اساس نگاهی بی طرف روايتی از داستان خلافت را به زبان انگليسی عرضه می کند که البته در کليت آن روايت شيعی از خلافت را تأييد و حقانيت و البته مظلوميت بی مانند حضرت را مورد تصديق قرار می دهد.
Forwarded From esmaeel mahdavirad
Forwarded From esmaeel mahdavirad
اين دو مقاله را بخوانيد👆 حقايقی درباره تشيع و حقانيت اهل بيت (ع)
گفتگوی قابل تأملی ميان ابن عباس و عائشه (به روايت شرح الأخبار قاضي نعمان، ج 1 ص 390 تا 392)

اين روايت را آقای مادلونگ در کتاب خلافت محمد (ص) نقل کرده و بدان اعتماد کرده است. برای فهم جريان جنگ جمل دقت در مضامين اين روايت خيلی مهم است:

وبآخر، عن عبد الله بن عباس، إنه قال: لما استقر أمر الناس بعد وقعة الجمل، وأقام علي صلوات الله عليه بالبصرة بمن معه أياما، بعث بي إلى عائشة بأمرها بالرحيل عن البصرة، والرجوع إلى بيتها. قال ابن عباس: فدخلت عليها في الدار التي أنزلها فيها، فلم أجد شيئا أجلس عليه، ورأيت وسادة في ناحية من الدار، فأخذتها، فجلست عليها، فقالت لي: يا ابن عباس، ما هذا، تدخل علي بغير إذني في بيتي، وتجلس على فراشي بغير إذني ؟ لقد خالفت السنة. قال ابن عباس: نحن علمناك وغيرك السنة ونحن أولى بها منك، إنما بيتك البيت الذي خلفك فيه رسول الله صلوات الله عليه وآله فخرجت منه ظالمة لنفسك عاتية على ربك عاصية لنبيك، فإذا رجعت إليه لم ادخله إلا بإذنك ولم أجلس على ما فيه إلا بأمرك. قال: فبكت، فقلت لها: إن أمير المؤمنين بعثني اليك يأمرك بالرحيل عن البصرة والرجوع إلى بيتك. قالت: ومن أمير المؤمنين، إنما كان أمير المؤمنين عمر ! فقلت لها: قد كان عمر يدعي أمير المؤمنين وهذا والله علي أمير المؤمنين حقا كما سماه بذلك رسول الله صلوات الله عليه وآله وهو والله أمس برسول الله صلى الله عليه وآله رحما وأقدم سلما وأكثر علما وأحلم حلما من أبيك ومن عمر. قال: فقالت: ما شئت ذلك ؟ قال: فقلت لها: أما والله لقد كان أبوك ذلك قصير المدة عظيم التبعة ظاهر الشوم بين النكاد، وما كان إلا كحلب شاة حتى صرت ما تأخذين ولا تعطين، ولا كنت إلا كما قال أخو بني فهر: ما زال إهذاء القصائد بيننا * شتم الصديق وكثرة الالقاب حتى تركت كأن قولت فيهم * في كل مجمعة طنين ذباب فأراقت دمعتها، وأبدت عولتها، وظهر نشيجها، ثم قالت: أرحل والله عنكم، فوالله ما من دار أبغض الي من دار تكونون بها. قلت: ولم ذلك ؟ والله ما ذلك ببلائنا عندك ولا بأثرنا عليك وعلى أبيك إذ جعلناك اما للمؤمنين: وأنت بنت ام رومان، وجعلنا أباك صديقا وهو ابن أبي قحافة، قالت: تمنون علينا برسول الله صلوات الله عليه وآله ؟ قلت: ولم لا نمن عليكم بمن لو كانت فيك من شعرة لمننت بها وفخرت، ونحن منه وإليه لحمه ودمه، وإنما أنت حشيته من تسع حشيات خلفهن لست بأرسخهن عرقا ولا بأنضرهن ورقا ولا بأمدهن ظلا، وإنما أنت كما قال أخو بني أسد مننت على قوم فأبدوا عداوة * فقلت لهم كفوا العداوة والشكرا ففيه رضا من مثلكم لصديقه * وأحرى بكم أن تظهروا البغي والكفرا قال: فسكتت وانصرفت إلى علي صلوات الله عليه، فأخبرته بما جرى بيني وبينها، فقال صلوات الله عليه: أنا كنت أعلم بك إذ بعثتك. وتثاقلت عائشة بعد ذلك عن الخروج إلى بيتها، فأرسل إليها علي صلوات الله عليه: والله لترجعن إلى بيتك أو لالفظن بلفظة لا يدعوك بعدها أحد من المؤمنين اما. - فلما جاءها ذلك - قالت: ارحلوني ارحلوني، فوالله لقد ذكرني شيئا لو ذكرته من قبل ما سرت مسيري هذا. فقال لها بعض خاصتها: ما هو، يا ام المؤمنين ؟ ؟ قالت: إن رسول الله صلوات الله عليه وآله قد جعل طلاق نسائه إليه و قطع عصمتهن منه حيا وميتا، وأنا أخاف أن يفعل ذلك إن خالفته. فارتحلت.
👆کتاب بالا متن مهمی است که قبلا آن را معرفی کرده ام. خيلی سال پيش در يمن يک نسخه از اين کتاب را ديدم. بعدها در سال 2011 در برلين نسخه ديگری از اين کتاب را در کتابخانه دولتی آنجا ديدم و عکسی از آن سفارش دادم که بعدا به شيوه معمول آن کتابخانه بر روی سايت آنها هم قرار گرفت. يک نسخه هم در سال 2012 در آمبروزيانا از اين کتاب (واخبار صفين آن) ديده ام و عکس آن را دارم که الآن در دست تصحيح از سوی محقق همين کتاب بالاست. محقق فاضل اين متن را به ابو مخنف نسبت داده که البته درست نيست. اين کتاب مجموعه ای از روايات از راويان اوليه جمل و صفين است که معلوم نيست دقیقا توسط چه کسی تنظيم شده. هر چه هست روايات آن قابل اعتناست و با بسياری از روايات ابو مخنف و ديگران نزديک است. اين را هم بگويم که محقق کتاب در مقدمه (ص 38) با استناد به عبارتی در معجم الأدباء ابراز داشته که محمد بن اسحاق آثار ابومخنف را روايت می کرده. استنباط ايشان اشتباه است. مقصود از محمد بن اسحاق ياد شده در عبارت ياقوت، محمد بن اسحاق ابن النديم است که شرح حال ابومخنف و ليست آثارش را در الفهرست برشمرده و اين ربطی به محمد بن اسحاق صاحب سيره معروف ندارد.
Forwarded From یادداشت های حسن انصاری
اینجا نشان داده ام که چرا سخنان آقای حلبی درباره ارتباطات مباحث معارف با منابع غیبی ریشه در سنت غلات شیعه دارد و متفاوت با خط مستقیم مکتب عقلانی و پر افتخار تشیع است

http://ansari.kateban.com/post/1927
👆این سخنان:

جايگاه مرحوم ميرزا مهدي اصفهاني، پيشوای مکتب تفکيک در گفتار شاگرد برجسته اش مرحوم شيخ محمود حلبي و مذکور در سلسله دروس فارسی "معارف": "... لذا مي‏گويم اين دستگاه از مجراي يکي از نوکران حضرت است که حضرتش به او نظري خاص داشته اند،‏ لبان او را بوسيده اند،‏ بر او تجلي فرموده اند،‏ حضرت او را انتخاب کرده اند که متحمل علومشان بشود و علومشان را پخش کند. ايشان حضرت حجة الاسلام و المسلمين - که واقعا حجة الاسلام بوده‏،‏ حقيقتا نماينده امام زمان(عج) بوده‏،‏ واقعا همانند محمد بن مسلم و زراره نسبت به حضرت صادق(ع) بوده - مرحوم ميرزا محمد مهدي اصفهاني‏،‏ رضوان الله عليه و قدس الله سره است. ايشان کسي بوده که بزرگان در عالم رؤيا - رؤيايي که مکاشفه‏ اي بوده نه بخار معده‏ اي - ديدند که حضرت او را خوابانيدند و لبان مبارکش را بوسيدند. در هنگامي که در انقلاب قلب و اضطراب فکري بود که چه بکند؟ به کجا برود؟ اين درويش معنوي نه درويش قلندرها يا آن مرشد سير و سلوک او را زير بال خودش مي‏خواند،‏ ديگري خيال داشت او را به زير خرقه خود بكشد‏،‏ آن فقيه مي‏خواست شاگرد خودش بنمايد. او را در جهات عديده مضطرب کرده بودند و در اضطراب شديد افتاده بود. براي اينکه از اين دغدغه نجات پيدا کند متوسل به حضرت شده بود. حضرت در بيداري بر سر قبر هود و صالح در وادي السلام نجف تشريف فرما شدند و بر او تجلي کردند و راه را به او نماياندند. آن بزرگ اين چنين آدمي بوده است .... التفات فرموديد! همين نوکر در اضطرابي که راجع به معارف داشته است‏،‏ - معارف ديني بسيار دشوار است و خيلي اهميت دارد. معارف توحيدي‏،‏ مبدئي‏،‏ معادي‏،‏ نفسي آنقدر خطرناک است که اندازه ندارد. شايد در اين بحث‏ها خدا موفقيتي داد،‏ اشاره مختصري به بعضي خطرهاي آن در اثناي گفتار كردم. - در اين اضطراب شديد که به چه کنم‏،‏ چه کنم گرفتار شده بود،‏ حرف چه کسي را گوش کند؟ دنبال چه کسي برود؟ در مطالب عرفاني و معارفي در پي محي الدين اعرابي و ديگران کشانيده مي‏شد به حدي که گيج شده بود. سرانجام متوسل به حضرت شد و ايشان بر او تجلي کردند. نواري سبز رنگ که با خطي نوراني بر آن عبارت زير نوشته شده بود،‏ جلوي سينه مبارکشان بود: طلب المعارف من غير طريقنا اهل البيت مساوق(يساوق) لانکارنا و قد اقامني الله و انا حجة بن الحسن. حجة بن الحسن قدري در هم به شکل امضاء نوشته شده بود. اگر بخواهيد معارف مبدئي و معادي و نفساني و آفاقي از غير ما اهل البيت طلب کنيد،‏ مثل اين است که ما را انکار کرده ايد و من حجت خدا پسر امام حسن عسکري(ع) هستم. اگر ما را قبول داريد بايد معارف را از ما بگيريد. خدا شناسي‏،‏ نفس شناسي‏،‏ روح شناسي‏،‏ آخرت شناسي بلکه آفاق شناسي (طبيعيات) -‏ چون ائمه عليهم السلام در اين باره هم مطالبي دارند‏ - را از ما بگيريد. وقتي که خوب اين مفهوم را ضبط کرد و فهميد راه چيست‏،‏ آب روي آتش دلش افتاد،‏ اضطرابش بر طرف شد و حضرت هم غائب شدند..."
در بخشی ديگر در همين سلسله دروس معارف باز می خوانيم: "... از اين نوع روايات زياد داريم: حضرت جواد الائمه يا (حضرت هادي سلام الله عليه) به يکي از نوکرانشان فرمودند: برو در آن اتاق، يک مشک خشکيده‎ کوچکي است، بردار و بياور. بعد که آورد، از درون آن (که ريگ داخلش بود) ريگي را برداشتند و بدهان مبارکشان کردند و تر نمودند و آن وقت به او گفتند که آنرا بگيرد و بمکد و او بمحض آنکه لعاب دهان حضرت بدهانش رسيد هفتاد زبان را ياد گرفت (اعلام الوري / احوالات امام هادي 'ع`). اينها رمزهاي روحي هم دارد که فعلا جايش نيست که آنرا باز کنم، همينقدر بگويم که يکي از اساتيد من که سفر نفس اسفار را پيش او خوانده بودم (و او مرد فاضلي بود و از شاگردان ميرزاي شيرازي بزرگ بود) در مدرسه طلبه‎ها به او بي اعتنائي کردند، او دلش ميشکند و به حرم امام رضا سلام الله عليه ميرود و عرضه ميدارد که ما بهر حال مهمان شما هستيم، لطف و عنايتي بفرمائيد. امام رضا هم که همچون اجدادشان مهربان هستند (از امام حسين و امير المؤ‎منين هم مهربانتر است اينها را تجربه کرده‎ام، بيخود نميگويم) به او تفضل مي‎کنند. او پس از کمي گريه به خانه ميايد و ميخوابد. در عالم رؤ‎يا ميبيند که خدمت حضرت امير (ع) شرفياب شده و حضرت به او فرمودند بگو: 'اکرم يکرم اکراما` و او مي‎گويد. صبح که بيدار مي‎شود در پيش مطالعه‎اي که با طلبه‎هاي همدرسش داشته ميبيند تمام متن و حاشيه و اشکالات محشي بر مولف را ميفهمد و بعد هم که بدرس ميايد از اتفاق استاد در بين درس اشتباهي مي‎کند و او اعتراض مي‎کند که اين مطلب را اشتباه کرديد. طلبه‎ها مي‎خواهند او را ساکت کنند اما او با جرئت ايستاده و مي‎گويد استاد اين مطلب را اشتباه فرموده‎اند. اشاره کنم که علم، قدرت مياورد."
سخنرانی های شیخ محمود حلبی

از مرحوم ‌آقای حلبی تعدادی سخنرانی بر روی اینترنت قرار داده شده. تعدادی از آنها را این دو سه هفته می شنیدم. سخنرانی های جالبی است. معمولا هم مطالب به نظرم بالاتر از سطح عموم شنوندگان به نظر می رسد. بحث هایی درباره معارف و رد بر فلسفه و از این قبیل. من فکر می کردم صرفا در طی بحث های فارسی معارف که متن آنها پیاده و منتشر شده شاهد ادعاهای شاذ و عجیب ایشان درباره ارتباطات با منابع غیبی و ادعای تخصص در علوم غریبه و جفر و کیمیاء و ریاضات و قدرت بر اعاجیب و علم بر اذکار و چله نشینی و حتی استعداد برای ادعای قطبیت و از این قبیل هستیم. در این سخنرانی ها هم این نوع مطالب موج می زند. آن هم برای مخاطب عمومی. جامعه دینی ما امروز آگاه شده است. به این قبیل مطالب حساس است و واکنش منفی نشان می دهد. تشیع مذهب عقلانیت و استدلال است. نیازی به این حرف ها ندارد. ببینید اگر آن قبیل سخنان ادامه پیدا می کرد چه اتفاقی ممکن بود برای فکر دینی بیافتد. خداوند مرحوم آقای مطهری را غریق رحمت واسعه خود قرار دهد. او نماینده تفکر معتدل شیعی در سنت هزار ساله آن است...