دربعض مجامع ادبیّه نقل گردیده است که روزی حضرت امام علیّ بن ابی طالب علیهماالسّلام مشاهده کردند که حضرت صدّیقه کبری فاطمهٔ زهرا سلام الله علیها باچوب أراک مسواک می کنند حضرت بالبدیهه این دوبیت را فرمودند :
حَظيتَ ياعُودَ الاَراكِ بِثَغرِها
ما خِفتَ يا عودَ الأراكِ أراك
لو كنتَ من أهلِ القتالِ قتلتُكَ
مانالَ منِّي ياسِواكُ سواك
ترجمه :
ای چوبِ اراک از دندانهای پیشین او بهره یافتی آیا نترسیدی که من تورا ببینم .
اگر از اهل قتال بودی باتو می جنگیدم جزتو کسی ازدست من جان به درنبرده است .
اشاره
لطف شعر علاوه برحُسن معنی که مشتمل برغیرتِ عاشق است ازنظرِ لفظی درجناسی است که بین دو کلمه أراک [نام درخت مسواک ]و اراکَ [که ترکیبی ازفعل أری و کاف خطاب] و سواک [به معنی مسواک]و سواک [ترکیب سوی به معنی غیر و کاف خطاب ]می باشد
همانگونه که اشاره شد این ابیات منتسب هست وسیاق جمله وباتوجّه به سایرشواهد وقرائن بعید است که ازحضرت مولا بوده باشد .والله اعلم .
نظیراین شعر ،حکایتی است که دربعض جنگها ملاحظه کردم که همین لطف و هنر به کاررفته است و آن حکایت چنین است :
لطیفه
قالَ محبوبٌ لعاشِقه لمّا اکثرَ النّظَرَ الیهِ وفی یدِ المحبوبِ مسواکٌ مِن شجرِ الاراکِ ، أیَّ شیءِِ تریدُ منّی ؟
فقالَ العاشقُ:أریدُ اراک .فناوله الحبیبُ مسواکَه فقالَ العاشقُ لااریدُ سواکَ
ترجمه : محبوبی وقتی دید که عاشقش بسیار دراو می نگرد بدو گفت : چه می خواهی ؟
عاشق گفت :می خواهم که تورا ببینم [اراک :دومعنی دارد هم اینکه تورا ببینم و هم درخت اراک]
محبوب مسواکش رابدو داد.
عاشق گفت :من غیر تو چیزی نمی خواهم [سواک هم همانگونه که دربند اول گذشت ].
صاحب این اشعار حدیثی را به نظم آورده است مضمونی است خوب رحمةُ الله علیه
شنیدم که إبن عمِ مصطفی
ولیّ خدا شاهِ خیبر گشا
صباحی زمسجد سوی خانه شد
خرامان زمسجد به کاشانه شد
چو درخانه بنمود آن شه نزول
روان شد برِ زوجهٔ خود بتول
به زهرا نظر کرد شاه نجف
که چوبی زمسواک دارد به کف
بدی چوب مسواک ،چوب اراک
کزاو دُرجِ دندان خود کرد پاک
غضبناک شد شاهِ دین درنهُفت
مخاطب همان چوب را کردو گفت
که ای چوب شرمت نیامد زمن
نترسیدی از قادرِ ذوالمنن
به دندانِ دخت رسولِ خدا
چرا می کنی خویش را آشنا
نه این لب بود بوسه گاهِ نبی
نه این لب بود قوتِ جانِ نبی
نه این لعلِ لب جانِ پیغمبر است
نه این لعلِ لب، چشمهٔ کوثر است
نیندیشی از خوفِ ربّ جلیل
زنی غوطه درچشمهٔ سلسبیل
تورا شرم ناید که هردم دراو
نمائی همی خویش را شستشو
اگربارِ دیگر به دندانِ او
بسائی تو برلعل خندان او
به دست یداللّهی ای تیره بخت
کنم مثل تو هرچه باشد درخت
دراینجا یکی نکته آمد به یاد
کزآن نکته آتش به جانم فتاد
علی باچنین غیرت ای اهلِ دین
کجابود درشامِ محنت قرین
کجابود دربارگاه یزید
که بیند به راسِ حسین شهید
همان سر که بد بوسه گاه رسول
همان سر که بد قوتِ جانِ بتول
همان لب که خیر النّسا می مکید
مکرّر براو چوب می زد یزید
یزید لعین آن سگِ بی حیا
مکرّر براو چوب زد از جفا
براو زد همی ازستم چوبِ کین
به حضّارِ مجلس بگفت این چنین
تماشا نمائید ای حاضران
که باشد حسین خوش لب و خوش دهان
حدیث دگر دیده ام درکتاب
که ازدیدنش قلب گردد کباب
که درجای چوب آن پلید عنود
به دستش یکی جرّه شمشیر بود¹
__
1_جنگ مراثی صالح مدّاح ،نسخهٔ خطّی کتابخانهٔ مجلس شورای اسلامی به شمارهٔ۱۱۴۹۷،برگ ۸۸
#حسینیّ 🌾🍃🍃@madihehvamarsiah