Forwarded From مدایح ومراثی اهل بیت عصمت وطهارت علیهم السّلام
صلّی الله علیکَ یااباعبدالله الحسین المظلوم روحی لکَ الفِداء

رباعی

زآسودهٔ کربلا چو تفتیش کنند
گر خاک شود عزّتِ او بیش کنند

سازند از او مهر و به هنگامِ نماز
خلقش زشرف سجده گهِ خویش کنند


#حسینیّ


🌾🍃🍃@madihehvamarsiah
Forwarded From مدایح ومراثی اهل بیت عصمت وطهارت علیهم السّلام
ماهِ نی

وسر مبارک حسین چون ماهِ روشن می درخشید ومحاسن شریف او گونه خضاب یافته وبسی با رسول خدایْ مانند بود.وزینب دختر علی بدان سرنگریست وسر خویش برچوبهٔ محمل زد وخون اززیر مقنعهٔ او جاری گشت ومی گفت :

یَا هِلالاً لمّا اسْتَتَمَّ کَمالا 
غَالَهُ خَسْفُهُ فأبْدَا غُرُوبَا

ما تَوَهَّمْتُ یا شَقیقَ فُؤادِی 
کانَ هَذا مُقَدَّراً مَکْتُوباً¹

ترجمهٔ ابیات :

ای هلالی که هنوز ماه تمام نشده غروب کرد.
هرگز نپنداشتم ای گوشهٔ دلم که این سرنوشت مکتوب بود.

شاعری اززبان حضرت زینب سلام الله علیها درخطاب به سربریدهٔ حضرت چنین سروده :

ای آسمان مناز به ماهت که روشن است
بالای نیزه ام بنگر ماه روشن است

ماه تو جز به شب نبود جلوه گر ولی
این ماه،روی نیزه شب وروز روشن است

ماهِ تو گر ستاره به دورش عیان بود
اطرافِ ماه من همه سرهای روشن است

ودیگری درحکمتِ کوبیدن سر به چوبهٔ محمل، ازجناب زینب سلام الله علیها، چنین گفته :

دید از طلا و نقره نمانده کند نثار
سرزد به چوب محمل وخونش نثار کرد

__
فیض الدّموع ،محمّد ابراهیم نوّاب طهرانی ملقّب به بدایع نگار ،به کوشش اکبر ایرانی ،صفحهٔ ۲۲۰

#حسینیّ #زینبیّ

🌾🍃🍃@madihehvamarsiah
Forwarded From مدایح ومراثی اهل بیت عصمت وطهارت علیهم السّلام
صلّی الله علیکَ یااباعبدالله الحسین المظلوم روحی لکَ الفِداء

قربانی دشتِ بلا

ای خلیلی که مقرّب تو به درگاهِ خدائی
وی ذبیحی که تو قربان شدهٔ دشت بلائی

زآتشِ عشق چو پروانه تو پروا ننمودی
سوختی تا اثرِ نار حقیقت بنمائی

سجده برکعبه کجا فرض شدی، قبله مسلّم
کربلایت ننمودی اگرش قبله نمائی

بود یک پرده میان ،تفرقه تا ممکن وواجب
جزتو جرأت که نمودی که کند پرده گشائی

حَجَر از داغِ عزایِ تو شده تیره و اسود
ازدلِ مروه غمِ ماریه را برده صفائی

خواست فخریّه نماید به فراتِ تو چو زمزم
نمکِ ماتمت افکنده به وی شورِ کذائی

با بلا پنجه گرفتی وازو پنجه تو بردی
به قضا پنجهٔ تسلیم تو دادی و رضائی

بود تسلیم و رضا، مرحلهٔ دست بریدن
ورنه مغلوب کجا غالب آن دست خدائی

ناقهٔ صالح اگر پِی شدی ازتیغ شقاوت
تولبِ تشنه سری دادی وآن هم زقفائی

ساربان ماند و تو ماندی زجفا باتنِ بی سر
باتو مادر به خطا بازنمودی چه خطائی

برسرِ نیزه سرت درهمه جا ناطقِ قرآن
ازلبت آیهٔ توحید به هرگوشه صدائی

گاه درمطبخِ خولی وگهی دیرِ نصارَی
گاه از چوب خوری صدمه ودر طشتِ طلائی

گاه آیی سرِ دیوار و زمانی به خرابه
تانگویند اعادی زعیان تو خدائی

یادم آمد شبِ ویرانه و آن طفلِ صغیرت
که نخوابید وهمی گفت پدرجان به کجائی

وقتِ جان دادن سیّاح، شها چشمِ گدایت
به درِ خانهٔ امّید بود تا تو بیائی¹

سیّاح خراسانی

____

1_این مرثیه بانقل ازدو نسخهٔ خطّی وتلفیق آن دو باهم نشر گردید.

#حسینیّ

🌾🍃🍃@madihehvamarsiah
Forwarded From مدایح ومراثی اهل بیت عصمت وطهارت علیهم السّلام
تضمین در مرثیهٔ رقیّه خاتون سلام الله علیها

گفت رقیّه ای صبا،رو به برادرم بگو
بی تو شده است خواهرت باغم ودرد خوبخو
پشت سرت دویده ام شهربه شهر ،سو به سو
گربه تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو
شرح کنم غمِ تو را نکته به نکته مو به مو

خسته دل و شکسته ام ،رنج وبلا کشیده ام
کنج خرابه خود به خود بی تو نیارمیده ام
بهرِ امید وصل تو رخت نشاط چیده ام
می رود ازفراق تو خونِ دل از دو دیده ام
دجله به دجله یم به یم چشمه به چشمه جو به جو

دست به دست ،لب به لب ،رو به زمین نهاده ام
صبر وقرار وطاقت وتاب به باد داده ام
غیر خیالِ وصل تو نیست به دل اراده ام
ازپی دیدن رخت همچو صبا فتاده ام
خانه به خانه دربه در کوچه به کوچه کو به کو

مرغِ شکسته بال وپر گشته اسیرِ چنگ تو
شیشهٔ خاطرم شکست آینه وار سنگ تو
حلقه به حلقه خم به خم زلف سیاه رنگ تو
عارض عنبرین خطت گرد دهانِ تنگ تو
غنچه به غنچه گل به گل لاله به لاله بو به بو

دانهٔ خال عارضت دیده طایر روان
دیده چین طرّه ات کرده به خویش آشیان
ترک محبّتت کنم کی منِ زارِ ناتوان
مهر تو را دل حزین بافته بر قماشِ جان
بخیه به بخیه نخ به نخ تاربه تار پو به پو

گه به دیار شام وگه کوفه وگاه کربلا
گه به کنشتِ عیسوی گه به خرابه جابه جا
قید به گردنم زده ،کُند منافقین به پا
دردل خویش خواهرت گشت ندیدجز وفا
صفحه به صفحه لابه لا پرده به پرده تو به تو

برمن خسته کی رسد ،رشگِ جنان نواله ات
بر ورق گلِ رخت بینم ازاشک ژاله ات
بایع ملک وصل تو کی دهدم قباله ات
غائله نیست درخورت زات برم این مقاله ات
خطّه به خطّه ،دِه به دِه ،لحظه به لحظه سو به سو

____
1_غزلی که تضمین شده از طاهرهٔ قرّة العین ،شاعرهٔ معروف زمان قاجار است.
2_ جنگ اشعار ،جمع آوری سیّد ضیاء الدّین حسینی تویسرکانی ،نسخهٔ خطّی کتابخانهٔ مجلس شورای اسلامی به شمارهٔ ۲۱۰۴۸،صفحهٔ ۴۸

#حسینیّ


🌾🍃🍃@madihehvamarsiah
Forwarded From مدایح ومراثی اهل بیت عصمت وطهارت علیهم السّلام
صلّی الله علیکَ یااباعبدالله الحسین المظلوم روحی لکَ الفِداء

یامرتضی علی پسری داشتی چه شد


ای ناله،درگلو اثری داشتی چه شد
ای آه ،سوزشِ جگری داشتی چه شد

ای گریه، بهرِ جگرگوشهٔ رسول
در روزگار چشم تری داشتی چه شد

ای عرش بهرزینت وجاه وجلال خویش
درگوش گوشوارِ زری داشتی چه شد

رو کن به سوی روضهٔ پرنورِ مصطفی
برگو که دانهٔ گهری داشتی چه شد

رو کن به سوی مرقد شیرخدا بگو
یامرتضی علی پسری داشتی چه شد

پس روی دربقیع به زهرا خطاب کن
کاغوش پارهٔ جگری داشتی چه شد

با آه وناله سیّد سجّاد را بگو
دردشتِ کربلا پدری داشتی چه شد ¹

____
1_نورالعیون ،محمّدباقربن محمّدتقی شریف سپاهانی ،نسخهٔ خطّی کتابخانهٔ مرکزی دانشگاه تهران به شمارهٔ ۴۴۱۰،برگ ۴۵

#حسینیّ

🌾🍃🍃@madihehvamarsiah
Forwarded From مدایح ومراثی اهل بیت عصمت وطهارت علیهم السّلام
آب و اشک

نَقلَ عن أبي عبدالله{علیه السّلام} داودُ ابن کثیرِ الرّقّي قال: کنتُ عند أبی عبد الله علیه السلام إذا استسقَى الماءَ فلمّا شربَه رأیتُه قد استعبَرَ و اغرورَقَتْ¹ عیناهُ بدموعِه ثم قالَ لي: یا داودُ لعنَ اللهُ قاتلَ الحسین، فمَا أنغص² ذکرُ الحسینِ للعیشِ،إنّي ماشربتُ ماءاً بارِداً إلّا و ذکرتُ الحسینَ، وما من عبدٍ شربَ الماءَ وقد ذکرَ الحسینَ {علیه السّلام} و لعن قاتلَه إلا کتب اللهُ له مائةَ ألف حسنةٍ ومَحی عنه مائةَ ألفِ سیّئةٍ و رفع له مائةَ ألف درجةٍ وکانَ کأنّما أعتقَ مأئةَ ألفِ نسمةٍ³و حشرَهُ اللهُ یومَ القیامةِ ثَلِجَ الوجهِ⁴.

نقل عن أمالي شیخ إبنِ بابویه رحمَه اللهُ.

ترجمه:

داود بن کثیر رقّی از حضرت امام به حقّ ناطق أبی عبد الله جعفر صادق {علیه السّلام} نقل کرد که : من نزد حضرتش بودم که آب طلب کرد و چون آب را آشامید دیدمش که چشمانش پر از اشک شد و دیدگانِ مبارکش اشک بار گردید.
سپس مرا گفت: ای داود ،خدای کشندهٔ حسین را لعنت کناد.چه اندازه یادِ حسین زندگی را تلخ می کند.
من هیچ گاه آب سرد ننوشیدَم مگر اینکه حسین را یاد کردم .

و هرآن بنده ای که آب نوشد و حسین {علیه السّلام} را یاد کرده و کشنده اش را لعنت کند خدای تعالی صد هزار حسنه برای او نویسد و صد هزار سیّئه از او پاک کند،و اورا صد هزار درجه رَفعت دهد ،و گویی صدهزار بنده آزاد کرده است. و خدای روز قیامت وی را خُنکْ روی برانگیزد.

قالَ الشّاعر:

دیده گر بهرِ شهیدِ کربلا شد اشک بار
یابد از نورِ سعادت ،روشنی روزِ شمار

هر که او امروز گریانست از بهرِ حسین
بالبِ خندان بود فردا به صدرِ اقتدار

و قالَ الآخَرُ:

خنده کنان می رود، روز جزا در بهشت
هرکه به دنیا کند، گریه برای حسین

_____
1_إستعبَرَ: استعبر فلانٌ: حزِن، جرَتْ دمعتُه، فعل ماضی مزیدٌ فیه باب إستفعال از مادّهٔ عَبِرَ.
عَبِرَتِ الْعَيْنُ : دَمَعَتْ.
اغْرورَقَ يغرورق ، اغريراقًا ، فهو مغرورق.
اغْرَوْرَقَتِ العينُ: امتلأَت بالدمع،اغرورقت عينُه: امتلأت بالدَّمع كأنّها غرقت فيه.
این فعل از ریشهٔ غرِق و فعل ماضی از باب افعیعال است مانند اعشوشبَ ،إغدودنَ.

2_ أَنْغَصَ عَلَيْهِ عَيْشَهُ: كَدَّرَهُ، نَكَّدَهُ
نَغَّصَ عَيْشَهُ : كَدَّرَهُ.
مُنغّص کردن ؛ تیره کردن .ناخوش کردن . تلخ کردن . ناگوار کردن.
در فارسی امروز ما هم کاربرد دارد گویند عیشِ مارا منغّص ساخت.سعدی گوید:

ای معشر یاران که رفیقان منید
عیش خوش خویشتن منغّص مکنید

شاعری عرب گوید واین بیت از شواهد نحوی است:

لاطِيبَ للعَيشِ ما دَامَتْ مُنَغَّصَةً
لَذَّاتُهُ بادِّكَارِ المَوْتِ والهَرَمِ

3_نَسَمة.  دَم روح . نفَس . نفَس روح . ج ، نَسَم ، نَسَمات . انسان ، یا هر جنبنده ای که جان داشته باشد.
اینجا مراد آزاد کردن بنده است که در اصطلاح فقهی عِتق گویند.
4_ثَلِج: صفت مشبّهه است مانند فَرِح ،به معنی خنک و سرد: ماء ثَلِج :آب خنک.دربعض مجامع حدیثی ثلِج الفؤاد آمده ویا ثَلِج الصّدر ،وبنده در ترجمهٔ ثَلج الوجه ،خنک روی به کار بردم.

#حسینیّ

🌾🍃🍃@madihehvamarsiah
Forwarded From مدایح ومراثی اهل بیت عصمت وطهارت علیهم السّلام
،صلّی الله علیکَ یااباعبدالله الحسین المظلوم روحی لکَ الفِداء

قال الصّاحبُ ابنُ عَبّاد

عینُ جودِی علَی الشّهیدِ القتیلِ
وأترُک الحَدَّ کالمحلِّ المُحیلِ

کیفَ یشفَی البُکاءُ فی مولایَ
إمامِ التَّنزیلِ والتّأویلِ

قاتَلُواللهَ والنّبیَّ ومولاهُم
علیّاً إذْ قاتَلوا إبنَ الرّسولِ

فَجَعوهُ مِن غَدرِهِم بِرَضیعٍ
هل سَمعتُم بِمرضِعٍ مقتولِ

ثمّ لم یَشفِهم سِوی قتلِ نفسٍ
هی نفسُ التّکبیرِ والتّهلیلِ

هی نفسُ الحسینِ نفسُ رسول اللهِ
نفسُ الوصیِّ نفسُ الرّسولِ

ذَبحُوهُ ذَبحَ الأضاحی فیا
قلبُ تصَدَّع علی الغریبِ الذّلیلِ

ترجمه:

ای چشم من ،برشهیدِ کشته بگری ،واندازه گریستن را کنار افکن چون شخص چاره جوی.
گریه برمولایم که امام تنزیل وتاویل قرآن است چگونه مرا آرام سازد.
چون با فرزند رسول کارزارکردند،به جنگ خدا وپیامبر وآقایشان علّی شتافتند .
قلب فرزند پیامبر را ازکشتن شیرخوارش خستند ،آیاشنیده اید شیرخواری را بکشند.
واین نیز آرامشان نکرد وآنچه آنان را راحت ساخت قتل کسی بود که عین تکبیر وتهلیل بود.
او نفس حسین بود که وی نفس رسول خدا ونفس وصیّ رسول بود.
اورا چونان قربانی کشتند و قطعه قطعه ساختند ،ای قلب من ،برغریبی که خوارش ساختند بشکاف.

1_شاعری گوید :

ویکبّرونَ بأن قُتِلتَ وإنّما
قتلوا بک التّکبیرَ والتّهلیلا

وتکبیرمی گفتند که تو کشته شده ای وهمانا با کشتن تو تکبیر وتهلیل را کشتند.

#حسینیّ

🌾🍃🍃@madihehvamarsiah
Forwarded From مدایح ومراثی اهل بیت عصمت وطهارت علیهم السّلام
یا أباعبدالله أدرکنی

یاحسین درسرِ سودات سری نیست که نیست
منّتِ خاکِ درت بربصری نیست که نیست

به علی اکبرِ ناشاد سکینه می گفت
سرِ گیسوی تو درهیچ سری نیست که نیست

اهلِ بیتش همه بی پرده نمودند وعجب
خجل ازکردهٔ خود پرده دری نیست که نیست

فاطمه گفت پدرجان زغمت درشب وروز
سیلِ اشک ازنظرم برگذری نیست که نیست

ای پدر ازغمِ هجرت چه نویسم که دمی
با صبا گفت وشنیدم سحری نیست که نیست

من همی دور زکوی تو فتادم ورنه
بهره مند ازسرِ کویت دگری نیست که نیست

گفتم آن دم که سوی کوفه روان می گشتی
آه ازاین راه که دردل خطری نیست که نیست

ازغمت جانِ پدر نام زمن باقی وبس
ورنه ازضعف درآنجا اثری نیست که نیست

جانِ بابا نه من ازهجر تو خونین جگرم
ازغمِ هجرِ تو پرخون جگری نیست که نیست

به سهیل ازکرم ای شاهِ شهیدان بنگر
که به جانش زمعاصی شرری نیست که نیست¹

_______________

1_جنگ مجموعهٔ احادیث ،نسخهٔ خطّی کتابخانهٔ مجلس شورای اسلامی به شمارهٔ ۱۰۴۵،صفحهٔ ۱۳۲

#حسینیّ

🌾🍃🍃@madihehvamarsiah
Forwarded From مدایح ومراثی اهل بیت عصمت وطهارت علیهم السّلام
ابیاتی از قصیدهٔ جاودانهٔ شیخ صالح الکوّاز الحلّی¹ رحمةُ الله علیه


كَأنَّ جِسمَكَ موسى مُذ هَوَى صَعِقاً²
وإنَّ رأسَكَ روحُ اللَه مُذ رُفِعا

كفَى بِيومِك حُزناً أَنَّهُ بَكيَتْ
لهُ النَّبيُّونَ قِدماً قَبْلَ أن يَقَعَا

بكاكَ آدمُ حُزناً يومَ تَوبتِهِ
وكُنتَ نُوراً بِساقِ العَرشِ قَد سَطَعَا

وَنوحَ أبكيتَهُ شَجواً وقَلَّ بِأنْ
يَبكي بِدَمعٍ حَكَى طُوفانَه دَفَعَا³

ونارُ فقدِكَ في قَلبِ الخليلِ بِها
نِيرانَ نُمرودَ عنهُ اللهُ قد دَفَعا

كَلَّمتَ قلبَ كليمِ اللهِ فانبَجَسَتْ
عَيناهُ دَمعاً دماً كالغَيثِ مُنهَمِعَا

ولو رَآكَ بأرضِ الطَّفِّ مُنفَرِداً
عيسَى لَمَا اختارَ أن يَنْجُو وَيَرتَفِعَا

ولا أُحِبُّ حياةً بعدَ فَقدِكِمُ
وما أَرادُ بِغَيرِ الطَّفَّ مُضطَجَعَا⁴

ترجمه:

گویا پیکرِتو موسی بود که درکوه طور بر روی درافتاد و سرت ،عیسی روح الله بود که به آسمان برشد.
در حُزن روزِ تو همین بس، که پیش از وقوعش،پیامبران برآن روز گریسته اند .
آدم در روز توبه اش برتو گریست وتو نوری بودی که برساق عرش ساطع بودی.
وتو نوح رااز غم گریاندی ،واگر درعزای تو اشکی ریخته شود که حکایت ازطوفان نوح کند کم است.
آتشِ فقدانِ تو درقلب خلیل چنان برافروخته بود که خداوند آتش نمرود را بدان دفع نمود.
با قلبِ موسی کلیم الله چنان سخن گفتی که اشکِ خونین بسانِ باران از چشمانش برجَست.
اگر عیسی درسرزمین طفّ[کربلا] تنها تورا می دید نجات یافتن و برشدن به آسمان را اختیار نمی کرد.
من زندگی بعد از شمارا دوست نمی دارم و جز سرزمینِ طفّ خوابگاهی نمی خواهم .

_________________

1_شاعر نامدار شیعه، شیخ صالح الکوّاز ملقب به ابومهدی فرزند حاج حمزه، از اعراب قبیله (خضیرات) یکی از عشایر معروف نجد و عراق است که در سال 1233 ق به دنیا آمد و در سال 1290 ق درگذشت. وی 57 سال زندگی کرد و در نجف اشرف به خاک سپرده شد.

مقام شعری صالح الکوّاز

از حاجی جواد بذقت، مشهورترین شاعر کربلا در عصر صالح الکوّاز، دربارۀ برترین شاعری که در رثای امام حسین{علیه السلام}شعر گفته سؤال کردند. وی گفت کسی است که امام حسین{علیه السلام}را به دو پیامبر از انبیای اولوالعزم،در یک بیت تشبیه کرده است و او شیخ صالح الکوّاز است که گفته است:

کأنّ جسمک موسی مذ هوی صعقاً
و أنّ رأسک روح الله مذ رفعا


مقدّمهٔ دیوان شیخ صالح الکوّازالحلّی ،صفحهٔ ۸

2_مولانا درمثنوی می فرماید:

جسم خاک ازعشق برافلاک شد
کوه دررقص آمد وچالاک شد
عشق جان طور آمد عاشقا
طورمست وخَرَّ موسی صَاعِقَا

3_شاعری پارسی گفته :

گفتم كه فراق را نبینم دیدم
آمد به سرم از آنچه می ترسیدم
نوحی به هزار سال یك طوفان دید
من نوح نیم هزار طوفان دیدم

4_دیوان شیخ صالح الکوّاز الحلّی ،تحقیق محمدعلی الیعقوبی ،انتشارات شریف الرّضی ،صفحه ۳۱

#حسینیّ

🌾🍃🍃@madihehvamarsiah
Forwarded From مدایح ومراثی اهل بیت عصمت وطهارت علیهم السّلام
دربعض مجامع ادبیّه نقل گردیده است که روزی حضرت امام علیّ بن ابی طالب علیهماالسّلام مشاهده کردند که حضرت صدّیقه کبری فاطمهٔ زهرا سلام الله علیها باچوب أراک مسواک می کنند حضرت بالبدیهه این دوبیت را فرمودند :

حَظيتَ ياعُودَ الاَراكِ بِثَغرِها
ما خِفتَ يا عودَ الأراكِ أراك

لو كنتَ من أهلِ القتالِ قتلتُكَ
مانالَ منِّي ياسِواكُ سواك

ترجمه :
ای چوبِ اراک از دندانهای پیشین او بهره یافتی آیا نترسیدی که من تورا ببینم .
اگر از اهل قتال بودی باتو می جنگیدم جزتو کسی ازدست من جان به درنبرده است .

اشاره

لطف شعر علاوه برحُسن معنی که مشتمل برغیرتِ عاشق است ازنظرِ لفظی درجناسی است که بین دو کلمه أراک [نام درخت مسواک ]و اراکَ [که ترکیبی ازفعل أری و کاف خطاب] و سواک [به معنی مسواک]و سواک [ترکیب سوی به معنی غیر و کاف خطاب ]می باشد

همانگونه که اشاره شد این ابیات منتسب هست وسیاق جمله وباتوجّه به سایرشواهد وقرائن بعید است که ازحضرت مولا بوده باشد .والله اعلم .

نظیراین شعر ،حکایتی است که دربعض جنگها ملاحظه کردم که همین لطف و هنر به کاررفته است و آن حکایت چنین است :

لطیفه

قالَ محبوبٌ لعاشِقه لمّا اکثرَ النّظَرَ الیهِ وفی یدِ المحبوبِ مسواکٌ مِن شجرِ الاراکِ ، أیَّ شیءِِ تریدُ منّی ؟
فقالَ العاشقُ:أریدُ اراک .فناوله الحبیبُ مسواکَه فقالَ العاشقُ لااریدُ سواکَ

ترجمه : محبوبی وقتی دید که عاشقش بسیار دراو می نگرد بدو گفت : چه می خواهی ؟
عاشق گفت :می خواهم که تورا ببینم [اراک :دومعنی دارد هم اینکه تورا ببینم و هم درخت اراک]
محبوب مسواکش رابدو داد.
عاشق گفت :من غیر تو چیزی نمی خواهم [سواک هم همانگونه که دربند اول گذشت ].


صاحب این اشعار حدیثی را به نظم آورده است مضمونی است خوب رحمةُ الله علیه

شنیدم که إبن عمِ مصطفی
ولیّ خدا شاهِ خیبر گشا

صباحی زمسجد سوی خانه شد
خرامان زمسجد به کاشانه شد

چو درخانه بنمود آن شه نزول
روان شد برِ زوجهٔ خود بتول

به زهرا نظر کرد شاه نجف
که چوبی زمسواک دارد به کف

بدی چوب مسواک ،چوب اراک
کزاو دُرجِ دندان خود کرد پاک

غضبناک شد شاهِ دین درنهُفت
مخاطب همان چوب را کردو گفت

که ای چوب شرمت نیامد زمن
نترسیدی از قادرِ ذوالمنن

به دندانِ دخت رسولِ خدا
چرا می کنی خویش را آشنا

نه این لب بود بوسه گاهِ نبی
نه این لب بود قوتِ جانِ نبی

نه این لعلِ لب جانِ پیغمبر است
نه این لعلِ لب، چشمهٔ کوثر است

نیندیشی از خوفِ ربّ جلیل
زنی غوطه درچشمهٔ سلسبیل

تورا شرم ناید که هردم دراو
نمائی همی خویش را شستشو

اگربارِ دیگر به دندانِ او
بسائی تو برلعل خندان او

به دست یداللّهی ای تیره بخت
کنم مثل تو هرچه باشد درخت

دراینجا یکی نکته آمد به یاد
کزآن نکته آتش به جانم فتاد

علی باچنین غیرت ای اهلِ دین
کجابود درشامِ محنت قرین

کجابود دربارگاه یزید
که بیند به راسِ حسین شهید

همان سر که بد بوسه گاه رسول
همان سر که بد قوتِ جانِ بتول

همان لب که خیر النّسا می مکید
مکرّر براو چوب می زد یزید

یزید لعین آن سگِ بی حیا
مکرّر براو چوب زد از جفا

براو زد همی ازستم چوبِ کین
به حضّارِ مجلس بگفت این چنین

تماشا نمائید ای حاضران
که باشد حسین خوش لب و خوش دهان

حدیث دگر دیده ام درکتاب
که ازدیدنش قلب گردد کباب

که درجای چوب آن پلید عنود
به دستش یکی جرّه شمشیر بود¹
__

1_جنگ مراثی صالح مدّاح ،نسخهٔ خطّی کتابخانهٔ مجلس شورای اسلامی به شمارهٔ۱۱۴۹۷،برگ ۸۸

#حسینیّ

🌾🍃🍃@madihehvamarsiah