قناة

یادداشت های حسن انصاری

یادداشت های حسن انصاری
5.6k
عددالاعضاء
1,963
Links
163
Files
17
Videos
1,277
Photo
وصف القناة
نقدی بر يک دريافت اشتباه از طبيعيات علم کلام و فلسفه: پاسخی به مطلب آقای دکتر رسول جعفريان درباره "علم" و "شبه علم" (در دو فرسته)

دوست قديم ما آقای جعفريان اخيرا در يادداشت کوتاهی بحثی را درباره "علم" و "شبه علم" در تمدن اسلامی مطرح کرده اند. متأسفانه اين يادداشت فاقد حداقلی از انتظارات در فهم درست مبانی علم در تمدن اسلامی است.

1- آقای جعفريان در اين يادداشت ميان دانش های دينی و از جمله نظريات کلامی متکلمان معتزلی و اشعری در تمدن اسلامی با علومی که از نوع دقيقه شناخته می شد مانند علوم رياضی و هيئت و طبيعيات آشکارا خلط کرده اند. وانگهی معلوم نيست چرا آقای جعفريان دانش های دينی مانند نظريات متکلمان را بی خاصيت قلمداد کرده اند؟ مراد ايشان از "خاصيت" چيست؟

2- آقای جعفريان دانش طبيعی يا همان طبيعيات را که ايشان آنها را عمدتا اثر معتزله و در اقتباس از يونانيات می دانند شبه علم خوانده اند. اينجا معلوم می شود که مقصودشان از آن دانش های اسلامی يا دانش مسلمين که " در واقع چیزی جز تفکرات پیچ در پیچ و بی خاصیت معتزله و اشاعره و بسیاری از اهل حدیث نیست" و آنها را "شبه علم" خوانده اند مباحث طبيعيات متکلمان است. آقای جعفريان توجه نداشته اند که متکلمان طبيعيات علم کلام را برنساختند بلکه تنها آن را در خدمت الهيات خود قرار دادند. بنياد اصلی اين طبيعيات ريشه در نظريات برخی از سنت های قديم يونانی و يونانی مآبی داشت که بعدها در سنت های مختلف مذهبی و از جمله اسلامی در خدمت الهيات به کار گرفته شد. البته متکلمان در آن طبيعيات دست می بردند و آن را فراخور الهيات خود بازسازی می کردند اما آنها اين کار را نه در جهت ارائه يک نظام طبيعی بلکه برای سامانه الهياتی خود و ارائه تفسيری خدا محور از عالم طبيعت و به منظور تفسيری دينی از فعل انسان و طبيعت در برابر فعل خداوند انجام می دادند. آنان مدعی علم طبيعی نبودند. در مقابل، اما فلاسفه اسلامی مانند ابن سینا در دنباله سنت های فلسفی يونانی و ارسطویی سنت طبيعيات ارسطویی را دنبال کردند و آن را به عنوان بخشی از دانش فلسفی به تبعيت از سنت يونانی مطرح می کردند. اين سنت هر چه بود نماينده بخشی از سنت های علمی و فلسفی يونانی بود. فيزيک ارسطویی يکی از اين سنت ها بود. اما يونانيان سنت های فلسفی و علمی و طبيعی ديگر هم داشتند که مرده ريگ آنها به تمدن اسلامی هم رسيد. در نهضت ترجمه عمدتا سنت افلاطونی/ ارسطویی و نو افلاطونی به سريانی و عربی ترجمه شد اما از رهگذر اين آثار مسلمانان با سنت های علمی و طبيعی و فلسفی ديگر يونان قديم هم آشنا شدند و از آن ميان متکلمان بر خلاف فلاسفه سنت فارابی/ ابن سينا بيشتر به نوعی از اتميسم تمايل پيدا کردند که اشکالی از آن در يونان قديم مطرح بود و ارسطو آنها را در فيزيک خود به نقد کشيده بود و اينک به نظر متکلمان آن نظام های اتميستی با الهيات اسلامی سازگارتر می نمود. در نهضت ترجمه فقط طبيعيات ارسطو نبود که ترجمه شد. آثار ديگر يونانی و یونانی مآبی و سنت های شارحان اسکندرانی هم ترجمه شد؛ در پزشکی و داروشناسی؛ در رياضيات و هيئت؛ در فيزيک و ميکانيک؛ ... اين دانش ها هم باز در همان سنت های يونانی قلمداد می شد. چنين نبود که متکلمان نماينده "شبه علم" باشند و علمای علوم دقيقه، نماينده "علم" روزگارشان.

3- سخن آقای جعفريان درباره "علم" و "شبه علم" ظاهرا متأثر از تلقی جديد از علم و تفاوت علم و فلسفه در تفکر جديد است. اين تصور از علم با آنچه در سنت های قدمایی و از جمله يونانيان از علم وجود داشته زمين تا آسمان متفاوت است و بنابراين داوری درباره آن علوم با اين تلقی فقط برخاسته از زمان پريشی تحليلی است. حنين بن اسحاق و فرزندش اسحاق و يا بنی موسی و ديگر مترجمان که آثار مختلف در فلسفه و رياضيات و پزشکی و داروشناسی و فيزيک و ميکانيک و اپتيک را از يونانی به سريانی و عربی ترجمه می کردند ميان فلسفه متافيزيک از يک سو و فيزيک و ميکانيک تمايز علم و فلسفه را آنچنان که امروز در علم و فلسفه جديد می شناسيم قائل نمی شدند؛ کما اينکه يونانيان هم چنين تمايزی قائل نبودند. ارسطو در منطق، سرچشمه ها و انواع معرفت و شناخت و استدلال را روشن کرده بود و در تلقی سنت های يونانی و يونانی مآبی در تفاسير مختلفی که حتی دامنه اش بعدها در سنت اسلامی به علم اصول فقه هم کشيد تمايز علوم به تمايز موضوعات، مسائل و شيوه های استدلالی هر کدام مربوط می شد و در اين چارچوب برخی از دانش ها، برهانی (به معنای ارسطویی آن) و برخی ديگر مبتنی بر اموری غير برهانی بود. قدما هم فرق علوم "قياسی" و غير "قياسی" را متوجه می شدند و برای علوم مبتنی بر برهان و تجربه و غيره مراتب متفاوتی قائل بودند.
4- در همين چارچوب سنت های قدماییِ علم بود که نه تنها فلسفه و انواعی از طبيعيات فلسفی و الهيات معطوف به هر يک حضور داشت بلکه در کنار آنها انواع ديگر علوم هم که باز به سنت های متفاوت طبيعی قديم يونانی متکی بودند در ميان مسلمانان رشد کرد و حضور داشت و اتفاقا مسلمانان در بسياری از آنها همچون فلسفه الهی ابتکارات تازه مهمی داشتند. طبيعيات ارسطویی را به مناسبت فيزيک ارسطو می آموختند اما در عين حال با تکيه بر طبيعيات قديم در مسائل طبيعيات و هيئت و نجوم و نظام بطلميوسی نقد و بررسی ها کردند و آرای جديدی در علوم فيزيک و هيئت مطرح کردند. در رياضيات بخشی مهم از نوآوری ها در رياضيات يونانی به نام دانشمندان مسلمان رقم خورده است. سهل است اساسا رشته های تازه ای در رياضيات ايجاد کردند. در مسائل مختلف فيزيک و رياضيات و ميکانيک و پزشکی قديم بر بطلميوس و اقليدس و جالينوس "شکوک" نوشتند و نظرات بديع و ابتکاری خود را ارائه کردند. بسياری از اين دانشمندان انتقاداتی هم به آرای طبيعی ارسطو داشتند. اين نوآوری ها و انتقادات در سنت قديم تمدن اسلامی به معنی تعارض علم و شبه علم تلقی نمی شد. همه اينها هر يک در سنت خود نماينده سنت و دانشی در فلسفه و علوم "اوائل" بودند.

5- باری علم جديد و مبانی تجربی علم جديد پايه های علوم قديم را به لرزه درآورد. مبانی علم و فلسفه از هم تفکيک شد و تجربه گرایی و پوزیتيويسم فصل و بل فصل های جديدی از علم و فلسفه را بر انسان گشود. اما اين به معنی اين نيست که آنچه پيش از علم جديد مطرح بود علم نبود بلکه "شبه علم" بود. مگر در دنيای ما قبل مدرن ما "علم" و نهاد علمی متمايزی با "شبه علم" داشته ايم که از علم و شبه علم بتوان سخن گفت؟ علم دنيای قديم همين انواع از علوم بود و هر کدام مبانی نظری خودش را داشت. مگر مسلمانان در برابر "علم"، "شبه علم" را بر ساخته بودند؟ علم دنيای قديم همين سنت های اصلا يونانی بود که بعدا در تمدن اسلامی تداوم يافت و بر آن بسيار افزوده شد و باب های تازه و ابتکاری مهمی هم بر آن گشوده شد. هر کدام از آنها هم کارکرد خود را داشت و اتفاقا امروزه در تاريخ علم نشان داده شده که چگونه حتی نظرياتی با مبانی اشتباه از نقطه نظر علم امروز در عين حال می توانست برای بسياری از علوم کاربردی و يا محاسباتی در جای خود به کار گرفته شود و کارکردی عملی داشته باشد؛ علاوه بر اين، همين "علم" ها بود که راه را برای علم جديد هموار کرد.

6- متکلمان معتزلی و اشعری و شيعه چنانکه گفتيم از علوم و طبيعيات قديم بهره ای کاربردی داشتند برای ارائه الهياتی متناسب با انديشه های توحيدی خود. آنان "شبه علم"ی در برابر "علم" ساير علمای آن دوران که در طبيعيات و فيزيک و علوم ديگر دقيقه متخصص بودند بر نساخته بودند. ممکن بود که شماری از علمای حديث و فقه و کلام اعتنایی به پاره ای از دانش های ديگر نمی داشتند و يا نظامات فکری علمای فيزيک و هيئت را آنجا که با باورهای دينی آنان سازگار نبود قبول نمی کردند و يا حتی "کفر" می خواندند اما اين به معنی نزاع "علم" و "شبه علم" نبود. از ديگر سو، ممکن بود متکلمی معتزلی نظام طبيعيات ارسطویی را قبول نداشته باشد و در مقابل، نوعی از نظام طبيعی اتميستی را بر آن ترجيح دهد اما اين متکلم دريافتش از اين کار مقابله "شبه علم" با "علم" نبود. اتفاقا مساهمت همين متکلمان در اين نوع از طبيعيات بود که زمينه را برای مساهمت بيشتر در علوم فيزيک و رياضيات و ميکانيک و اپتيک و غيره برای بسياری ديگر فراهم می کرد. در واقع نفس توجه علمای علم کلام به طبيعيات خود در تشويق و روی آوردن به علوم دقيقه در ميان مسلمانان تأثيری عظيم داشت. کسانی مانند شرف الدين مسعودی را حتی در قرن های بعد می شناسیم که همزمان که فيلسوف و متکلم بودند، در رياضيات و هيئت و نجوم و آثار علوی هم تخصص داشتند. عمر خیامی و خواجه نصیر که جای خود را دارند.

7- و کلام آخر اينکه درست است که در دنيای جديد علم در برابر فلسفه اعتبار مستقلی پيدا کرده و ديری است که دين و فلسفه را به چالش کشيده اما مگر علم امروز برای هميشه توانسته از "شبه علم" خود را رها کند؟ نه آيا بسياری از آنچه ديروز و به ادعای تجربه و اثبات گرایی پوزيتيويستی علم جديد خوانده می شد همينک روشن شده است که "شبه علم" ی بيش نبوده؟ ملاک اعتبار کجاست؟ مگر علم معتبر می تواند هرگز از علم غير معتبر رهایی پيدا کند؟ و مگر علم جديد امروز ما در بخش اعظم تجربی آن جز مجموعه ای از ظنون "معتبر" چيز ديگری هست؟

https://t.me/azbarresihayetarikhi
نوشته زير را درباره پروفسور فان اس بخوانید اگر علاقمنديد
پروفسور فان اس آنطور که من شناختم (در سه فرسته)

بيستم نوامبر امسال جهان اسلامشناسی در غرب بزرگترين و مشهورترين و پرکارترين شخصيت خود را از دست داد: پروفسور يوزف فان اس. برخلاف ديگر همکاران و همسالانش شهرت او در اسلامشناسی از مرزهای حوزه آکادميک بسيار فراتر رفت و شهرت رسانه ای و جهانی پيدا کرد. او همراه ويلفرد مادلونگ و دانيل ژيماره آخرين افراد از نسل قديم اسلامشناسان و کلام شناسان در غرب به شمار می آمد. من با هر سه اين اشخاص از نزديک آشنا بوده ام و اينجا تلاش می کنم مختصرا روايت خود را از کارنامه علمی شادروان فان اس ارائه دهم.

فان اس عموما شهرتش را مرهون تخصص در علم کلام اسلامی و به ويژه کلام معتزلی است. هم به دليل کتاب عظيم شش جلدی اش درباره کلام و جامعه در سده های دوم و سوم قمری و هم به دليل بيشتر مقالات و کتاب هایی که در اين زمينه نوشته و از آن جمله رساله دانشياری اش درباره عضد الدين ايجی. با اين وصف فان اس را بايد فراتر از يک متخصص در حوزه علم کلام دانست. فان اس به گواهی آثار متعددش بيش از يک متخصص صرف در زمینه کلام اسلامی، در واقع متخصص در تاريخ انديشه دينی در اسلام بود و اگر به سرچشمه های تاريخ علم کلام در دو قرن نخست توجه داشت بيشتر بدين جهت بود. او در حقيقت تاريخ نگار انديشه و تاريخ فرهنگی اسلام بود. در همين چارچوب بايد اشاره کنم که رساله دکتری او درباره حارث محاسبی بود. به يک معنا تفکر اسلام سنی برای او محور مطالعاتی اش را تشکيل می داد. علم کلام معتزلی و سابقه علم کلام اشعری در سنت های ابن کلاب و حارث محاسبی و قلانسي را هم درست به همين دليل مورد مطالعه قرار می داد تا مراحل شکلگيری اسلام ارتودکسی را بتواند تبيين کند؛ چيزی که در کتاب شکوفایی علم کلام اسلامی آن را در چندين فصل ممتاز توضيح داد؛ کتابی که در حقيقت خلاصه موسوعه شش جلدی اوست و به زبان های انگليسی و عربی و اينک فارسی ترجمه شده. برای او دو قرن نخست اهميت فوق العاده ای داشت: اينکه چگونه به تدريج منابع دينی فقه و کلام شکل گرفت؟ مسئله های اصلی دينی و اعتقادی در بافت تحولات سياسی دقيقا در سده های اول و دوم چه بود؟ مرجعيت های دينی چگونه شکل گرفتند و به تدريج سخن از سنت و اجماع متداول شد؟ به همين دليل به مرجئه و قدريه پرداخت و چند متن مهم از آنان را که متعلق به دو قرن اول بود منتشر کرد. فان اس از همان آغاز تحقيقات به مسئله شکل گيری جماعت ها / فرق دينی بذل توجه داشت و در دهه آخر عمر علمی خود دو جلد بزرگ درباره ادبيات بدعت نگاری اسلامی نگاشت که از شاهکارهای اوست. همچنين متن کتاب الأصول را که به نظر مادلونگ بايد از جعفر بن حرب باشد در همان اوائل کار و البته با انتساب اشتباه به ناشی اکبر منتشر کرد. برخلاف مادلونگ که متن های زيادی را با تصحيح انتقادی منتشر کرده فان اس چندان به اين کار گويا علاقمند نبود. با اين وجود من در سرتاسر غرب در حوزه اسلامشناسی کسی را به پايه و میدان اطلاع فان اس در شناخت متون و منابع اسلامی نمی شناسم. نه تنها متون چاپ شده قديم بلکه حتی متن هایی که در دو دهه اخير و لو در مجلات و يا از سوی ناشران ناشناخته منتشر شده بود را می شناخت و سعی می کرد از آنها در آثارش استفاده کند. من خود يکبار از او از سبب آن پرسیدم و سرّ اين موفقيتش را جويا شدم. گفت که سفر زياد می رود و هر جا می رود سعی می کند تنها در کتابخانه ها وقتش را سپری کند. فان اس اصولا اهل سفر بود. به شايد تمامی کشورهای اسلامی سفر کرده بود. چند باری هم به ايران آمد. اولين بار او را در کنگره شيخ مفيد در سال 72 شمسی در قم ديدم و با او مختصری صحبت کردم. قبل از آن هم به ايران آمده بود. بعد از آن چند بار ديگر هم ايران آمد. تا آنجا که می دانم گويا هيچگاه شاگردی ايرانی نداشت اما از کشورهای عربی تعدادی از معارف امروز از شمار شاگردان او هستند و به همين سبب شايد در کشورهای عربی شهرت بيشتری داشت. البته به نظرم تعداد مقالات و کتاب هایی که از او به فارسی ترجمه شده با احتساب سال های اخير بيش از ترجمه های عربی باشد. خودش به ايران خيلی علاقمند بود و از پايه و سطح علمی نويسندگان و محققان ايرانی ستايش می کرد. فارسی را بسیار خوب می خواند و می فهميد و از منابع قديم فارسی و حتی تحقيقات جديد به راحتی استفاده می کرد. فان اس برخلاف مادلونگ که در زمينه شيعه شناسی کار تخصصی کرده متخصص تشيع نبود. البته در آثارش به کلام نخستين شيعه توجه داشت؛ منتهی به حساب مساهمتی که متکلمان شيعی در روند کلی علم کلام اسلامی در دو سه قرن نخست داشته اند. تحليلش از اسلام هم بيشتر با محوريت اسلام سنی بود. اين البته نقطه ضعفی در کارش به حساب می آيد.
در غرب اصولا توجه آکادميک به تشيع بيشتر مرهون هانری کوربن است و امروزه آنطور که آقای امير معزی جایی هم ابراز کرده گويا تنها کرسی مختص شيعه شناسی در کل غرب که دانشجويان دکتری تربيت می کند کرسی اوست در مدرسه کاربردی مطالعات عالی سوربون که اينک در اختيار آقای امير معزی است.

فان اس در زمينه علم کلام معتزلی بيشتر از همه روی ابراهيم نظّام کار کرده بود. با اين وصف آنچه با عنوان "کلام و جامعه در دو قرن دوم و سوم" سال ها بعد در دهه نود منتشر کرد در حقيقت حاصل سه دهه کار علمی دقيقی بود که پيشتر روی کلام اسلامی در آغاز آن، به ويژه عصر واصل بن عطاء تا دوره ضرار بن عمرو، قدريه آغازين و مرجئه نخستين و همچنين متکلمين سنت گرایی مانند ابن کلاب انجام داده بود و درباره آنها کتاب ها و مقالات متعددی منتشر کرده بود. فان اس حاصل و خلاصه اين پژوهش ها را در کتاب شش جلدی خود ديگر بار مطرح کرد. اين کتاب که در واقع موسوعه ای عظيم درباره تاريخ انديشه دينی اسلامی در دو قرن دوم و سوم قمری است بيش از هر چيز يک ليستی است بلند از همه متفکران دينی که در ساختن انديشه اسلامی در دوره نخستين آن مساهمت داشته اند بر اساس امصار مختلف؛ ليستی از قدريان و مرجيان و شيعيان و خوارج و طبعا معتزله. در اين چارچوب فان اس از دو نوع دسته کتاب بيش از هر منبع ديگری استفاده کرده: يکی کتاب های ملل و نحل و رديه نويسی ها و ديگری کتاب های رجال و تراجم نگاری اهل سنت. اين دومی در واقع ابتکار مهم فان اس است. او اين امتياز را داشت که اهميت گزارش های کتاب های رجال و تراجم نگاری نخستين را برای آشنایی با انديشه های دينی نخستين به درستی درک کند. فان اس البته از آثار کلامی معتزله هم استفاده کرده اما در مجموع او را نمی توان متخصص کلام متأخر معتزلی، مثلا کلام بهشمي دانست آنطور که مثلا ريچارد فرانک متخصص بود و يا متخصص کلام اشعری (و البته معتزلی) آنطور که دانيل ژيماره و يا کلام شيعی آنطور که مادلونگ است. فان اس با اين وصف چنانکه گفتيم پيشينه مطالعه درباره کلام متأخر را هم در کارنامه خود دارد: کتابی درباره ايجی و يک کتابشناسی تفصيلی درباره مير سيد شريف جرجانی. فان اس همچنين از نخستين کسانی بود که به اهميت کلام و تاريخ انديشه کراميه توجه نشان داد و متون ناشناخته ای از آنان و يا درباره آنان را در کتابچه ای معرفی کرد. فان اس گاهی به حسب علاقه و يا شايد بر حسب اتفاق به کارهای ديگری در حوزه اسلامشناسی مشغول می شد: مثلا کتابچه ای دارد درباره کسانی که ستايش نامه هایی برای کتاب های رشيد الدين فضل الله نوشته اند و يا اثری درباره الحاکم بأمر الله فاطمی دارد.

فان اس برای اصالت انديشه اسلامی و مساهمت مهم متکلمان و متفکران اسلام در الهيات دينی در شکل جهانی آن اعتبار و اهميت زيادی قائل بود. چنانکه گفتم فان اس بيش از هر چيز به تاريخ انديشه دينی اعم از علم کلام توجه داشت. به همين دليل مثلا به احاديث و اسناد حديثی در تحليل هايش خيلی اهميت می داد. کتاب او با عنوان "ميان حديث و کلام" نمونه برجسته ای است از تحليل متن/سند درباره يک حديث در بحث از قدريه. در خصوص تاريخ گذاری حديث و متون، نظر فان اس نظری ميان مادلونگ و مايکل کوک/ پاتريشيا کرون بود. بنابراين فان اس با ديدگاه تجديد نظر طلبان در خصوص اصالت متون حديث و قرآن موافق نبود گرچه در مجموع ديدگاه او از مادلونگ به نظرم در اين زمينه سخت گيرانه تر بود. در واقع فان اس برخلاف نظر تجديد نظر طلبان و شکاکان اصالت قرآن و متون حديثی را می پذيرد گرچه برای تاريخگذاری حديث اهميت قائل است. در تحقيقات خود با دقتی قابل ستايش به بحث های اصالت متون می پردازد و تاريخگذاری متن ها برايش اهميت دارد.

من از سال 2005 دوستی ام با فان اس بيشتر شد و تا اين اواخر مکاتباتی با هم داشتيم. در نامه هایش فان اس معمولا از کشفيات علمی جديدش و يا از مقالات و تحقیقات تازه اش می نوشت و گاهی هم من کمک می کردم و منبعی را به او معرفی می کردم و يا نسخه کتابی را برايش می فرستادم.
اولين بار در اروپا او را در پاريس ديدم که برای سخنرانی آقای خاتمی به يونسکو دعوت شده بود. همانجا درباره کتاب التحريش ضرار بن عمرو که به تازگی درباه اش تحقيقی را آغاز کرده بودم مفصلا با او گفتگو کردم. بعدها در آلمان او را بيشتر می ديدم و يکبار هم در کنفرانسی که درباره موضوع تکفير در مادريد ترتيب داده بوديم او هم شرکت کرد و سخنرانی جالبی کرد و چند روزی با هم بودیم. آخرين بار اگر اشتباه نکنم او را در سال 2013 در ميلان و در کتابخانه آمبروزيانا ديدم که به مناسبت دعوتی از او آنجا بود. من از حضور او در ساختمان با شکوه آمبروزيانا بی اطلاع بودم و مثل هر روز در مدت اقامتم در آنجا قصد رفتن به داخل تالار نسخه های خطی را داشتم که متوجه شدم از تالار کناری صدای آشنای فان اس به گوش می رسد. او در حال سخنرانی در آن تالار بود و بعد يک روزی آنجا با هم بوديم و گفتگو می کرديم. فان اس بر کتاب های زيادی از همکارانش در عمر دانشگاهی اش نقد و گزارش نوشت و گاه البته بسيار سخت و تند و منتقدانه می نوشت. به گمانم تنها دو بار درباره تحقيقاتی به زبان فارسی ريويو و يا مقاله ای نوشت: يکبار مقدمه مفيدی بر بيست گفتار استاد دکتر مهدی محقق نگاشت که به زبان فارسی در مقدمه کتاب منتشر شد. يکبار هم وقتی کتاب بررسی های تاريخی من منتشر شد و من نسخه ای از آن را برای او فرستادم يک نقد و معرفی دوازده سيزده صفحه ای بر آن به زبان آلمانی در مجله مشهور و ممتاز اسلام (آلمان) منتشر کرد که البته برای من خوشايند بود؛ از اين جهت که توجهی به يک اثر فارسی کرده است. فان اس در آثارش به تحقيقات در زبان های غير اروپایی توجه نشان می داد و از آن جمله به مقالات و تحقيقات به زبان فارسی. کاری که شايد بسياری متأسفانه به اهميت آن بی توجهند. در اين ميان در کتاب دو جلدی اش درباره ملل و نحل نگاری و همچنين مقالات متأخرش مکرر به نوشته های من ارجاع می داد. حتی در بسياری مواقع به نوشته های من در فضای مجازی (وبلاگ کاتبان) در آثارش ارجاع داده است. زمانی من مطلبی درباره عدم صحت انتساب کتاب الشجرة المبارکة به فخر رازي منتشر کردم و او نقدی مفصل به زبان فرانسه بر من نوشت که دو بار آن را منتشر کرد؛ يکبار در مجله ای در تهران و ديگر بار در مجموعه سه جلدی مقالاتش که همت کرد و در اواخر عمر از مجموعه نوشته ها و مقالاتش فراهم کرد. اين کاری بود کارستان چرا که دسترسی ما را به مجموعه عظيم و پراکنده مقالات و نوشته های او تسهيل می کند.

تا قبل از اينکه مطالعات خود را در غرب دنبال کنم در ايران و يا لبنان هر چه از فان اس به فارسی و يا عربی ترجمه می شد را می خواندم؛ از جمله شاهکارش درباره ساخت منطقی علم کلام اسلامی که در مجله معارف منتشر شد و يا کتابچه اش درباره کراميه (باز در همان مجله). در بيروت از طريق شاگردش رضوان السيد بيشتر با آثار و روش تحقيقاتی فان اس آشنا شدم. آن زمان شاگرد دیگرش ماهر جرار هم در آشنایی من با فان اس مؤثر بود. بعدا او قسمتی از کتاب حديث و کلام فان اس را به عربی شايسته ای ترجمه کرد که مجله الأبحاث آن را منتشر کرده. نويسندگان متعددی از دنيای عرب که در زمينه تحقيقات کلامی آثاری منتشر کرده اند عميقا تحت تأثير فان اس بوده اند. نمونه روشن آن آقای فهمی جدعان است که در کتاب المحنة خود کاملا تحت تأثير نوشته های فان اس است.

شادروان فان اس بسيار پر کار بود. هم بسيار می خواند و هم بسيار می نوشت. سفر هم زياد می رفت و من حقيقتا نمی دانم اين همه را چگونه با هم جمع می کرد. جالب اينکه تا زمانی که من به خاطر دارم از کامپيوتر ظاهرا استفاده نمی کرد و برای نوشتن از ماشين های دستی تايپی قديم هميشه استفاده می کرد و وقتی به ناشران کتاب هايش را می فرستاد خود باز با همان سيستم دستی غلط گيری می کرد. حتی نامه های شخصی اش که چند نمونه از آنها را که به من فرستاده هنوز دارم با همین سبک قدیمی تایپ و غلط گیری می کرد.

فان اس چنانکه گفتم تاريخنگار انديشه اسلامی بود. او به زمينه ها و بافت تاريخی انديشه و تحولات انديشه توجه داشت. اگر به علم کلام علاقه داشت از اين خاستگاه و منظر بود. بيش از آنکه مسئله های کلامی از نقطه نظر فلسفی برايش اهميت داشته باشد و يا جذاب باشد؛ آنطور که مثلا برای دانيل ژيماره و يا ريچارد فرانک مطرح بود فان اس به بافت اجتماعی و سياسی انديشه ها توجه داشت. با اين ديدگاه بود که به نوشتن کتاب کلام و جامعه در دو قرن دوم و سوم همت گماشت.

سخن آخر درباره استاد فان اس اينکه وی حقيقتا در مقابل موج جديد اسلام هراسی که در يکی دو دهه اخير در برخی رسانه ها در غرب ديده می شود ايستاد و بر تنوع انديشه و تفکر اسلامی و بر گشودگی آن بر تفکرات و تمدن های ديگر پای فشرد و از گفتگوی اسلام و مسيحيت دفاع می کرد.


https://t.me/azbarresihayetarikhi
درباره اصالت حديث و نقد من نسبت به سخنان آقای مهندس بازرگان

من چند سطری را يکی دو روز پيش در نقد گفتاری از جناب آقای مهندس بازرگان که در برخی کانال ها منتشر شده بود نوشتم و آنجا گفتم که آنچه ايشان درباره سابقه کتابت و تدوين حديث بعد از پيامبر (ص) فرموده اند درست نيست و حديث از همان سده نخستين کتابت می شد و به ويژه در سده دوم قمری به شکل گسترده ای تدوين و نقل و روايت می شد. بعد ديدم در کانال آقای مهدی نصيری که مطلب من را قرار داده اند برخی حاشيه ای نوشته اند و گفته اند که چرا تفصيلا مطالب آقای مهندس بازرگان را پاسخ نداده ام و شواهد خود را در رد سخن ايشان نياورده ام. بايد بگويم دليلش دو چيز بود: يکی اينکه من مطمئن نيستم آقای مهندس بازرگان همچنان بر اين نظر که ده سال پيش در گفتگویی اينترنتی ابراز داشته اند اصرار و تأکيدی داشته باشند. آن مطلب کوتاه را برای آن نوشتم که اگر کسی کنجکاو است تا حقيقت را در موضوع اعتبار سنجی روايات بداند به کجاها مراجعه کند. دليل دوم اين بود که اصل سخن ايشان در اين موضوع همان چند سطر بود و پاسخ من هم به نظرم می بايست در حد همان چند سطر محدود می شد. ايشان ادله خود را تفصيلا بيان نکرده بودند تا من هم ادله خودم را در نقض کلام ايشان بيان کنم. وانگهی در درسگفتارهایی که نشانی آنها را در آن نوشته کوتاه ذکر کردم مفصلا و شايد حدود بيش از بيست ساعت در اين موضوع بحث شده که در کانال اين کمترين دستياب است و همه هم پياده شده و بناست منتشر شود.

با اين وصف اگر آقای مهندس بازرگان تمايل داشته باشند و وقت و اهتمامات ايشان اجازه دهد بنده ابراز آمادگی می کنم تا در بحثی مشترک ادله ايشان را تفصيلا بشنويم و من هم ادله خود را در نقض کلام ايشان تفصيلا بيان کنم.

https://t.me/azbarresihayetarikhi
Forwarded From احمد مسجدجامعی
«ای نام تو بهترين سرآغاز»
🖊احمدمسجدجامعی

در خبرها آمده كه سفارت جمهوری آذربايجان به برخی نام‌های ايرانی شهرهای قفقاز بر خيابان‌های تهران اعتراض كرده و از مقامات شورای شهر پايتخت خواسته كه اين نام‌ها تغيير كند،

در خبر نيامده كه آن سفارت دقيقا به چه نام‌هايی اعتراض داشته است اما نمی‌دانم چرا اساسا اين خواسته بايد جدی تلقی شود . مگر سفارت فرانسه درباره نامگذاری خيابان نوفل‌لوشاتو يا خيابان پاستور اعتراض كرده و می‌كنند؟ يا سفارت بريتانيا درباره نامگذاری‌ خيابان بابی‌ساندز خرده گرفت؟

اين روال ملت‌های‌ مترقی نيست كه دولت‌ها به اسامی خيابان‌ها در كشوری ديگر عكس‌العمل نشان دهند.

با اينكه نظامی ‌گنجوي شاعر بزرگ و يكی از پايه‌های اصلی زبان و ادب فارسی شمرده می‌شود، هيچ‌گاه ايرانيان نه‌تنها از نام خيابان و دانشگاه و مكان‌های ديگر و برگزاری بزرگداشت‌ها براي وی توسط جمهوری آذربايجان آزرده خاطر نشدند، بلكه خوشحال هم هستند.

بزرگداشت اين شاعر در گروی درك تفكر انسانی و خواندن خمسه اوست كه مبنای آثار هنری تفصيلی فراوانی نيز در طول تاريخ شده و كاش آنها در كنار افتخار به نظامی گنجوی ترتيبی می‌دادند تا مردم بيشتر و بهتر بتوانند همانند هموطنان آذربايجانی ما خمسه نظامی را به زبان شاعر [فارسی] بخوانند: ای نام تو بهترين سرآغاز- بی‌نام تو نامه كی‌كنم باز...

حال كه بحث نام پيش آمد، آشنايان تاريخ كم و بيش می‌دانند جايی كه اكنون نام جمهوری آذربايجان دارد زمانی نه چندان دور به اسامی ديگر [ آران، ارانشاهان، آلبانیا، رانی، اُغوانک و... ] شناخته می‌شد و به هر حال هيچ مأخذ معتبری در طول تاريخ بر آن سوی ارس نام آذربايجان اطلاق نكرده حتی در دو قرارداد ننگين گلستان و تركمنچای كه مطابق آن همين سرزمين از ايران جدا شد به آن منطقه با نام آذربايجان اشاره نشده است.

اگر باب اين مباحث باز شود، نخست مقامات آن جمهوری بايد درباره سابقه اين نام توضيح دهند.
🔻روزنامه اعتماد - ۱۸ آذر ۱۴۰۰
🆔 @A_MASJEDJAMEI
البته من به اين نوشته جناب آقای مسجد جامعی👆 اين نکته را هم اضافه کنم که گرچه بنابر پژوهش های استوار تاريخی جای ترديدی نيست که جایی که اکنون نام جمهوری آذربايجان دارد در تاريخ اين منطقه اسامی ديگر داشته و کل آن آذربايجان خوانده نمی شده بلکه ارّان و .. بوده اما باز در اين هم ترديدی نيست که ارّان بخشی از پهنه سرزمينی ايران تاريخی است و اين منطقه پاره ای از ميدان زبان فارسی در طول تاريخ ايرانشهر بوده است. نظامی گنجوی، شاعر ملی ايران از همينرو در اشعارش بر ايران و جايگاه جهانی و تمدنی سرزمين آباء و اجدادی اش تأکيد می کند. در نزهة القلوب حمد الله مستوفی هم می خوانيم:

چند شهر است اندر ایران مرتفع‌تر از همه
بهتر و سازنده‌تر از خوشی آب و هوا
گنجه پر گنج در اران، صفاهان در عراق
در خراسان مرو و طوس، در روم باشد آقسرا

نزهة القلوب، ص 105

https://t.me/azbarresihayetarikhi
Forwarded From رسول جعفریان
باز هم در باره متکلمان و دستکاری علوم طبیعی
در یادداشتی که در باره شبه علم در تمدن اسلامی داشتم، و نکته محوری آن، اشاره به آراء طبیعی متکلمان اسلامی در هماهنگ کردن باورهای دینی با طبیعیات [در چارچوب معارف رسیده از یونان با همه تنوع آن] بود، این بود که آنچه آنان در باره جسم و جوهر و عرض و رنگ و نور و حرکت و غیره گفتند، و این که گاهی جوهر و عرض می گفتند، یا گاهی جسم را جمعی از اعراض می دانستند و دهها نظریه عجیب و غریب دیگر در باب حرکت و سکون و مکان، تولیدی متفاوت از علوم طبیعی در چارچوب همان دانش طبیعی قدیمی بود؛ چیزی که خیلی زود در برابر آراء جدید علمی در این حوزه، در قرن های شانزدهم تا هیجدهم سقوط کرد.
اما هدف از گفتن این نکته چه بود؟
هدف آنها در این مباحث، در مقام یک متکلم دینی، هماهنگ کردن طبیعیات با شرایع آسمانی و بویژه توحید بود. کاری که کلیسا هم برای قرنها انجام می داد و داستان آنها را در کتاب علم و دین باربور می توان دید. بماند که الان هم برای عده ای همان مطالب در رابطه فیزیک و متافیزیک و درک مفهوم خدا ادامه دارد، در حالی که دانشمندان اصلی فیزیک در آزمایشگاه ها و مراکز خود، مشغول کارهای علمی هستند و از این بحث ها بدورند.
در آن یادداشت خواستم عرض کنم، هماهنگ کردن طبیعیات با شریعت، آن هم با این پیش فرض که آنچه ما از شریعت (مجموعه دین) می فهمیم اصل است و تمام معارف دیگر از جمله طبیعیات و تجربیات باید با آن هماهنگ و همان چارچوب باشد، همان «علم طبیعی اسلامی» است که تجربه شکست خورده ای در دنیای اسلام به دست متکلمان است. هدف آنان این بود که طبیعیات رسیده از یونان، به دین آسیب نزند برای همین روایت تازه ای که چه عرض کنم، پیچیده ای از آن در دنیای اسلام عرضه کردند که خود مانع از رشد آن شد.
البته که فیلسوفان اسلامی که آنها هم تا حدی متکلم بودند، راه مستقیم تری در درک طبیعیات برداشتند، و البته بماند که آنها هم در همان نطریات قدیم یونان ماندند و هیچ گاه از آن پارادایم خارج نشدند و تنها در عصر جدید که همه این مفاهیم ویران شد.
وقتی می گوییم طبیعیات عرضه شده توسط متکلمان اسلامی خاصیت ندارد، یعنی آن نظریات هیچ دری به سوی پیشرفت بشر نگشود. شما می توانید هزاران صفحه در باره جوهر و عرض و انواع نظریات بنویسید، اما نمی توانید یک ظرف ملامین بسازید که نتیجه یک کنکاش در «جسم» به سبک جدید است و اقتصاد ظرف را متحول کرده است.
البته می شود اسم اینها را پوزیتیویسم گذاشت و با انداختن بادی در غبغب گفت که غرب هم خود دیگر به پوزیتیویسم باور ندارد و راست هم هست (البته نه این که نظریات شما را قبول دارد)، اما نمی شود انکار کرد که دنیای جدید با فیزیک و شیمی خود همه چیز را متحول کرد، در حالی تمام یونان و دنیای اسلام، با طبیعیات خود، یک قدم هم به جلو برنداشتند. البته که آنها به عنوان تاریخ علم ارزشمند هستند.
متکلمان که فارابی در اواخر احصاء العلوم از دست آنها عاصی است، چون می خواهند همه چیز را با شریعت هماهنگ کنند، نقش مهمی در ایجاد انحراف در طبیعیات داشتند. آنها تمام این علوم را در غل و زنجیر نگاه داشتند که مبادا جایی از آن سوراخ شود و کسی حرف نو بزند و بفهمد، مباد که به دین، دینی که آنها دین می دانستند و خدایی که می شناختند (و تازه خودشان متهم بودند که از درک قرآنی و روایی دور شده اند،) لطمه ای بخورد.
آراء این معتزله را در نوع کتابهای آنان، یا کتابهایی که آراء آنها را نقل کرده اند، و نمونه اش همین المقالات بلخی است، و کتاب التوحید یافت شده در یمن که شصت هفت سال پیش منتشر شد، می توان دید.
بنده تأکیدم این نبود که همه طبیعیات کار متکلمان و برساخته آنهاست، بلکه اینها بخش مهمی را به نفع توهمات خود دستکاری کردند، یا مسیرش را از لحاظ علمی عوض کردند و جمودی در آنها ـ به بهانه حفظ دین ـ فراهم آوردند. همین مقدار سهم آنان را به اسم تولید طبیعیات دینی در تاریخ ثابت می کند؛ و این همان است که بنده عرض کردم باید از آن درس گرفت. البته که بخش دیگری از طبیعیات راه خود را رفت و کاری هم به دین نداشت. تأکید من روی کارهای متکلمان بود که همانها نیز گاه کنکاشهای سودمندی در همین حوزه ها داشتند، هرچند هیچ گاه از پارادایم یونانی خارج نشود و تحولی اساسی را به همراه نیاورد.
فکر می کنم آنچه دوست عزیز جناب آقای انصاری در باره آن یادداشت بنده نوشتند، منافاتی با مطالبی که من خواستم عرض کنم ندارد.