دوست قديم ما آقای جعفريان اخيرا در يادداشت کوتاهی بحثی را درباره "علم" و "شبه علم" در تمدن اسلامی مطرح کرده اند. متأسفانه اين يادداشت فاقد حداقلی از انتظارات در فهم درست مبانی علم در تمدن اسلامی است.
1- آقای جعفريان در اين يادداشت ميان دانش های دينی و از جمله نظريات کلامی متکلمان معتزلی و اشعری در تمدن اسلامی با علومی که از نوع دقيقه شناخته می شد مانند علوم رياضی و هيئت و طبيعيات آشکارا خلط کرده اند. وانگهی معلوم نيست چرا آقای جعفريان دانش های دينی مانند نظريات متکلمان را بی خاصيت قلمداد کرده اند؟ مراد ايشان از "خاصيت" چيست؟
2- آقای جعفريان دانش طبيعی يا همان طبيعيات را که ايشان آنها را عمدتا اثر معتزله و در اقتباس از يونانيات می دانند شبه علم خوانده اند. اينجا معلوم می شود که مقصودشان از آن دانش های اسلامی يا دانش مسلمين که " در واقع چیزی جز تفکرات پیچ در پیچ و بی خاصیت معتزله و اشاعره و بسیاری از اهل حدیث نیست" و آنها را "شبه علم" خوانده اند مباحث طبيعيات متکلمان است. آقای جعفريان توجه نداشته اند که متکلمان طبيعيات علم کلام را برنساختند بلکه تنها آن را در خدمت الهيات خود قرار دادند. بنياد اصلی اين طبيعيات ريشه در نظريات برخی از سنت های قديم يونانی و يونانی مآبی داشت که بعدها در سنت های مختلف مذهبی و از جمله اسلامی در خدمت الهيات به کار گرفته شد. البته متکلمان در آن طبيعيات دست می بردند و آن را فراخور الهيات خود بازسازی می کردند اما آنها اين کار را نه در جهت ارائه يک نظام طبيعی بلکه برای سامانه الهياتی خود و ارائه تفسيری خدا محور از عالم طبيعت و به منظور تفسيری دينی از فعل انسان و طبيعت در برابر فعل خداوند انجام می دادند. آنان مدعی علم طبيعی نبودند. در مقابل، اما فلاسفه اسلامی مانند ابن سینا در دنباله سنت های فلسفی يونانی و ارسطویی سنت طبيعيات ارسطویی را دنبال کردند و آن را به عنوان بخشی از دانش فلسفی به تبعيت از سنت يونانی مطرح می کردند. اين سنت هر چه بود نماينده بخشی از سنت های علمی و فلسفی يونانی بود. فيزيک ارسطویی يکی از اين سنت ها بود. اما يونانيان سنت های فلسفی و علمی و طبيعی ديگر هم داشتند که مرده ريگ آنها به تمدن اسلامی هم رسيد. در نهضت ترجمه عمدتا سنت افلاطونی/ ارسطویی و نو افلاطونی به سريانی و عربی ترجمه شد اما از رهگذر اين آثار مسلمانان با سنت های علمی و طبيعی و فلسفی ديگر يونان قديم هم آشنا شدند و از آن ميان متکلمان بر خلاف فلاسفه سنت فارابی/ ابن سينا بيشتر به نوعی از اتميسم تمايل پيدا کردند که اشکالی از آن در يونان قديم مطرح بود و ارسطو آنها را در فيزيک خود به نقد کشيده بود و اينک به نظر متکلمان آن نظام های اتميستی با الهيات اسلامی سازگارتر می نمود. در نهضت ترجمه فقط طبيعيات ارسطو نبود که ترجمه شد. آثار ديگر يونانی و یونانی مآبی و سنت های شارحان اسکندرانی هم ترجمه شد؛ در پزشکی و داروشناسی؛ در رياضيات و هيئت؛ در فيزيک و ميکانيک؛ ... اين دانش ها هم باز در همان سنت های يونانی قلمداد می شد. چنين نبود که متکلمان نماينده "شبه علم" باشند و علمای علوم دقيقه، نماينده "علم" روزگارشان.
3- سخن آقای جعفريان درباره "علم" و "شبه علم" ظاهرا متأثر از تلقی جديد از علم و تفاوت علم و فلسفه در تفکر جديد است. اين تصور از علم با آنچه در سنت های قدمایی و از جمله يونانيان از علم وجود داشته زمين تا آسمان متفاوت است و بنابراين داوری درباره آن علوم با اين تلقی فقط برخاسته از زمان پريشی تحليلی است. حنين بن اسحاق و فرزندش اسحاق و يا بنی موسی و ديگر مترجمان که آثار مختلف در فلسفه و رياضيات و پزشکی و داروشناسی و فيزيک و ميکانيک و اپتيک را از يونانی به سريانی و عربی ترجمه می کردند ميان فلسفه متافيزيک از يک سو و فيزيک و ميکانيک تمايز علم و فلسفه را آنچنان که امروز در علم و فلسفه جديد می شناسيم قائل نمی شدند؛ کما اينکه يونانيان هم چنين تمايزی قائل نبودند. ارسطو در منطق، سرچشمه ها و انواع معرفت و شناخت و استدلال را روشن کرده بود و در تلقی سنت های يونانی و يونانی مآبی در تفاسير مختلفی که حتی دامنه اش بعدها در سنت اسلامی به علم اصول فقه هم کشيد تمايز علوم به تمايز موضوعات، مسائل و شيوه های استدلالی هر کدام مربوط می شد و در اين چارچوب برخی از دانش ها، برهانی (به معنای ارسطویی آن) و برخی ديگر مبتنی بر اموری غير برهانی بود. قدما هم فرق علوم "قياسی" و غير "قياسی" را متوجه می شدند و برای علوم مبتنی بر برهان و تجربه و غيره مراتب متفاوتی قائل بودند.