قناة

یادداشت های حسن انصاری

یادداشت های حسن انصاری
5.6k
عددالاعضاء
1,963
Links
163
Files
17
Videos
1,277
Photo
وصف القناة
Forwarded From ZEKR, MIT Shia Muslim Association
🔹 ویدیوی ۲ جلسه برگزار شده در یوتیوب
جايگاه اسلام و تشيع در هويت ملی و تاريخ تمدنی ايران، دکتر حسن انصاری

جلسه دوم، ۲۷ جولای ۲۰۲۲

معمول اين است که از سهم ايرانيان در اسلام و تمدن اسلامی گفته می شود که در جای خود البته امری است که در آن ترديدی نيست و هنوز پژوهش های بسيار بايد تا ابعاد اين سهم به درستی شناخته شود. اما کمتر شده که درباره سهم اسلام در گسترش تمدن ايرانی و پايداری و استمرار تاريخی آن و شکوفایی علوم و ادبيات در ايران بحثی شود. در اين دو درسگفتار تلاش کرده ايم کلياتی در اين زمينه مطرح کنيم. در اين درسگفتارها برخی نظرات نويسندگان معاصر درباره اين موضوعات هم مورد بررسی و نقد قرار گرفته است.

@azbarresihayetarikhi
@zekrMIT
فهرست مجلد اول کتاب شريف مرتضی
من نامه های مرحوم علامه ميرزا محمد خان قزوينی به شادروان دکتر قاسم غنی را مکرر خوانده ام. امروز داشتم به مناسبتی آن را تورق می کردم. اين مورد برايم جالب بود. بد نيست بخوانيد.

https://t.me/azbarresihayetarikhi
صفحه اول مقدمه مفصل کتاب شريف مرتضی
Forwarded From یادداشت‌های سید احمدرضا قائم‌مقامی
Dr. Purjavadi again
ب.

۱. گفته‌اند که زندیق به معنایی که از قدیم گفته‌اند نیست؛ معنای قدیم یک غلطی است که مسعودی کرده و دیگران تکرار نموده‌اند. من (پورجوادی) می‌گویم که اصل این کلمه زندیک بوده به معنای "زنده‌گر"؛ جزء دوم نام مانی (مانیخیوس) به معنای زنده بوده و مانویان خود را زنده‌گر می‌شمرده‌اند.
- زندیک ادعایی چگونه ممکن است معنای زنده‌گر بدهد؟ قواعد لغت‌سازی مگر همین طور بی‌ضابطه بوده که زندیک معنای زنده‌گر بدهد؟ این سخن بکلی غلط است (مدخل موجز و عالی "زندیق" در دائرةالمعارف اسلام بهترین راهنما دربارهٔ این لغت است. این مدخل به خواست من ترجمه شده و در آینهٔ پژوهش چاپ خواهد شد). اما در مورد نام مانی این جا چیزی عرض نمی‌کنم. یادداشتی که با نام "مانی" در همین کانال آمده به قدر کافی پخته و خوب نوشته شده است. وانگهی، زنده یک چیز است و زنده‌گر چیز دیگر.
۲. اگر درست متوجه شده باشم، گفته‌اند زندگی یعنی حیات اینجهانی و زندگانی یعنی حیات آنجهانی و این را در مقاله‌ای که خواهند نوشت توضیح خواهند داد. - من (قائم‌مقامی) مانند این جملات را که می‌شنوم به یاد حکایت گلستان می‌افتم که "از بهر خدای مخوان". حال باید گفت: "از بهر خدای منویس".
۳. گفته‌اند مانویان نیز مانند شیخ اشراق دین خود را حکمت نوریه می‌نامیده‌اند. - کجا؟
۴. اینکه مانویه قائل به بازگشت نور به اصل خود بوده‌اند و سهروردی نیز به مانند آن معتقد است دلیل بر اقتباس نیست. مگر اثبات اخذ و اقتباسِ یک مفهوم به این سادگی است؟ دلایل تاریخی و "ساختاری" لازم است که به دست آقای پورجوادی نیست.
۵. گفته‌اند حکمای ایران قبل از مسیحیت نور را "لزوماً" زنده نمی‌دانسته‌اند و مانی تحت تأثیر دیصانیه مفهوم زنده بودن نور را وارد حکمت ایرانی کرده است. - این حرف بی‌اساس است. مفهوم نور در عقاید زردشتی از اول ملازم خیر و حکمت و حیات بوده است.
۶. گفته‌اند سهروردی با انتخاب نور، زندگی را وارد فلسفهٔ خود کرد. نور در نظر مانی زنده است و سهروردی هم این را از مانی گرفته. مدار فلسفهٔ غربی وجود است و مدار فلسفهٔ ایرانشهری زندگی.
- والله من نمی‌دانم فلسفهٔ ایرانشهری چیست و اینکه مدار فلسفه‌ای زندگی باشد (در قبال وجود) هم، اگر معنایی داشته باشد، باز مفهومِ من نیست. ولی یک نکته را می‌توانم عرض کنم: دین مانوی دین ایرانشهر نیست؛ دین ایرانشهر دین زردشتی است (اجمالاً به کتاب از زردشت تا مانی آقای نیولی رجوع شود) و فلسفهٔ ادعایی نوریهٔ مانی را نیز نمی‌توان حکمت ایرانشهری نامید.
۷. گمان کرده‌اند که روایت ابوریحان در آثار الباقیه برای شناخت ریشه‌های حکمت اشراق اهمیت بسیار دارد. روایت ابوریحان دربارهٔ ارتباط میان مرقیونیه و دیصانیه و مانویه غلط نیست، ولی تازگی ندارد. اما آنجا که می‌گوید مرقیونیه و دیصانیه به ایران آمده‌اند و عقاید خود را از مغان گرفته‌اند بی‌اساس است. وانگهی، اینکه مانی خود را فارقلیط و خاتم انبیا و آخر سلسلهٔ ایشان به حساب می‌آورده و به حکمت الهی مستمری در طول تاریخ معتقد بوده و سهروردی نیز به خمیرهٔ ازلی، هیچ دلیل بر اخذ و اقتباس نیست و در کتاب ابوریحان هم هیچ چیز نیست که به کار تحقیق در "ریشه‌های حکمت اشراق سهروردی" بیاید.
۸. اینکه مفهوم "نور زنده" از مسیحیت اولیه گرفته شده حاصل مطالعه نکردن است، اینکه الحی القیوم ریشه‌اش مسیحی است و در "ادبیات گنوسی و زنده‌گران (کذا!)" کاربرد داشته باز حاصل مطالعه نکردن است (اجمالاً رجوع شود به نوشتهٔ راقم با عنوان "بود و هست و خواهد بود" در آینهٔ پژوهش)، اینکه سهروردی "طباع تام" را "دقیقاً" از مانی گرفته باز حاصل مطالعه نکردن است (مباحث کربن در این باره، که سهروردی مدعی اقتباس آن از هرمسیان است، بسیار استادانه است؛ بنده با این آراء کربن اندک اختلافی دارد که در مقالهٔ "آیا طباع تام هرمسی بر دینای زردشتی قابل تطبیق است؟" از آن سخن خواهم گفت، گر خدا خواهد). آقای پورجوادی می‌گوید که من تحقیق کرده‌ام و نتیجه گرفته‌ام که این عقیده می‌رسد به مسیح "و حتی قبل از او". زهی تحقیق!
۹. این سخن را که ترجمهٔ pneuma به "روح" دقیق نیست و این مفهوم همان "خود" است که صادر هفتم است در بندهشن، پس از مرتبهٔ امشاسپندان (پناه می‌برم به خدا!) من شطح تلقی می‌کنم و چیزی دیگر نمی‌گویم، جز آنکه بگویم بحث از pneuma در بین غنوصیه، خاصه والنتینوسی‌ها، و مفاهیم ملازم آن، یعنی psyche و hyle، برای شناخت بعضی مفاهیم اساسی در تفکرات عرفانی ادوار بعدی کمال اهمیت را دارد (اجمالاً به مباحث استادانهٔ استاد ولفسون در فصل آخر کتاب فلسفهٔ آباء کلیسا رجوع شود).
۱. آقای پورجوادی مدعی روش پدیدارشناسی است. این شیوه که می‌کوشد منشأ اصول حکمت اشراق را در بین مانویان بجوید نه تاریخی است نه پدیدارشناختی؛ حاصل یک ذوق‌زدگی است از طرف کسی که تازه با عقاید پولس و مرقیون و بردیصان و مانی اندک آشناییی پیدا کرده است.