قناة

ادب و فرهنگ📙📘📕📒📓

ادب و فرهنگ📙📘📕📒📓
1.2k
عددالاعضاء
605
Links
711
Files
10
Videos
1,812
Photo
وصف القناة
در این کانال نکات کوتاه و مفیدی که در حوزه ادبیات و فرهنگ گه‌گاه در متون دیده می‌شود و کتب و نسخ کهن به اشتراک گذاشته خواهد شد
دستنویسی مهم از تذکره اطعمه از میرزا حسن مایل افشار تقدیم می‌شود که در حدود زمان زندگی‌اش کتابت شده است. این اثر به جهت اینکه نام رجال درباری و شعرا و بزرگان را به رشته نظم رفته و هر کدام از آنها با توجه به شخصیتهایشان به غذایی خاص مانند و هجو شده‌اند جالب توجه است.
رساله‌ای کوتاه است که جای تحقیق و تصحیح و بررسی دارد.
@aaadab1397farhang
#مایل_افشار #تذکره_اطعمه #ناصرالدین‌شاه #دربار_قاجار #هجو
دستنویسی تقدیم می‌شود که در بر دارنده جنگنامه منثور محمد حنفیه در انتقام خون امام حسین (ع) به همراه اشعاری پراکنده از شاعران ناشناخته و قصه منثور قلعه سلاسل است.
این نسخه به تازگی فهرست شده و هنوز معرفی و شناسایی نشده است.
جنگنامه‌های محمد حنفیه دارای تعدد و تنوع زیادی هستند و نیازمند تصحیح و تحقیقند.

@aaadab1397farhang
#محمد_حنفیه #جنگنامه #جنگنامه_محمد_حنفیه #امام_حسین #عاشورا #کربلا #تاریخ_اسلام #اشعار_شیعی
Forwarded From دیبا
ارغنون در فرهنگ و متون ایرانی و تصویر آن در دومینیاتور هندی / علی صفری آق قلعه
دستنویس اثری در موضوع رنگ‌شناسی و رنگ‌سازی و چگونگی لکه بری و رنگ کردن کاغذ و لباس تقدیم می‌شود که ظاهرا از دوران صفویه به یادگار مانده است. مولف این اثر شناخته شده نیست ولی چندین نسخه از این اثر در دسترس است. رساله‌ای است بسیار مهم و ارزشمند که تاکنون به تصحیح نرسیده و تنها استاد مهرداد چترایی مقاله ای مفصل در معرفی آن نوشته‌اند که در اینترنت در دسترس است.
@aaadab1397farhang
#جواهرالصنایع #رنگ‌سازی #نسخه‌پردازی #لباس #صفویه #دستنویس #نسخه_خطی #مهرداد_چترایی
🔸از تقریرات مسلّم خواجه عبدالله انصاری صرف نظر از معدود آثاری چون طبقات الصوفیه، مناجات‌نامه‌های اوست که دکتر شفیعی کدکنی در کتاب "در هرگز و همیشۀ انسان" چند تحریر نسبتاً کهن از آن ارائه کرده است. ویژگی عمدۀ این مناجات‌ها سجع در عبارات است. دربارۀ خواجه عبدالله نوشته‌اند "هر چه گفتی بی‌تکلف به سجع راست آمدی" اما به وضوح خواهید دید که این ادعا درست نیست و تکلف در عبارات او بسیار است.

🔻سطرهای موزون بسیاری در این کتاب منثور یافت می‌شود که ناخواسته شکل گرفته و لابد منبعث از عادت و علقه است. چند سطر موزون را به تفأل از این کتاب می‌یابم و با ذکر شمارۀ عبارت (و نه صفحه) شاهد می‌آورم:

152 تشبیه مکن که راه بی‌راهان است
172 آه از قلم رفته و از علم نهفته
219 [هم]چو بلا مدام شو، خاص به رنگ عام شو
706 قلم رفته را چه درمان است؟
890 دین خود را به لقمه‌ای مفروش
902 دوست، بهارِ صفاتِ خود بنماید
929 چیزی از ما فوت شد روزِ نخست
171 به مال غرّه نشوی به زندگانی شاد، که مال آب روان است و زندگانی باد
که این سطر اخیر با اندک تفاوتی به صورت بیت شهرت داشته و دارد:
به مال غرّه مباش و به زندگانی شاد
که مال آب روان است و زندگانی باد (مکتوبات مولوی، ص 173)

🔻تأثیرپذیری سنایی از این متن (مناجات‌نامه‌ها) – البته اگر به طور قطع و یقین از خواجه عبدالله باشد و کسانی در قرونِ بعد از سنایی، دست به نگارش آن نزده و به نام خواجه سند نزده باشند – آشکار است و شایسته است موضوع تحقیقی جدی قرار گیرد. دو سه نمونه عرض می‌کنم:

خواجه عبدالله: هر دل که نه به تیغ عشق کشته شد مردار است (ش 5، ص 174)
سنایی: به تیغ عشق شو کشته که تا عمر ابد یابی (دیوان سنایی، ص 53)

خواجه عبدالله: همه چیز پیش جویند پس یابند؛ او را پیش یابند پس جویند (ش 56، ص 182)

سنایی: همه چیز را تا نجویی نیابی
جز این دوست را تا نیابی نجویی (غزل‌های سنایی، ص 521)

خواجه عبدالله: "لا" نهنگی است بر ساحل بحر توحید ایستاده و دهان قهر گشاده تا هر که آهنگ گوهر توحید کند جمله معلوماتش فروبرد (ش 1020، ص 330)

سنایی: شهادت گفتن آن باشد که هم زاوّل درآشامی
همه دریای هستی را بدان حرف نهنگ آسا
نیابی خار و خاشاکی در این ره چون به فرّاشی
کمر بست و به حرف استاد در حرف شهادت لا (دیوان سنایی، ص 52)

🔹(از سلسله درس‌گفتارهای "میراث پارسی"، درس‌گفتار 29، مناجات‌نامۀ خواجه عبدالله انصاری)

https://t.me/miraseparsi1399
🔸الهی بهشت در پای عارف خوار است، آن کس که تو را جُست با بهشتش چه کار است؟ (ص 294)

خوار در اینجا ظاهراً باید بدون واو معدوله باشد. چنانکه در ص 207 نیز می‌خوانیم:
بهشت در پای عارف خار است. مولی جوی را با بهشت چه کار است؟
البته در عبارات دیگری با همین مضمون باز هم به خوار برمی‌خوریم که در معانی دیگر است. یعنی غیر از پست و خفیف است. چنانکه می‌دانید در منابع همعصر خواجه عبدالله خوار در معنی آسان فراوان ذکر شده است. دش یعنی ضدّ. در کلماتی چون دشنام و دشمن و دشخوار توجه کنید. دشخوار (دشوار) یعنی ضدّ آسان. امروزه در مازندرانی خوار کلمۀ رایج و مستعملی است. میگویند خواره / خواری؟ یعنی خوبی؟ البته باید به معنای این کلمه وسعت داد تا جوابگوی همۀ عبارات باشد. در همین متن به معنی آسان و خوب، و نیز چنانکه استاد شفیعی فرموده‌اند طعم و مزه آمده است: اگر لذت یار نیستی در دنیا هیچ خوار نیستی. (ش 917)

🔸الهی طاعتمان فرمودی و بنگذاشتی ای زودخشم، معصیتمان نفرمودی و بران داشتی ای زودخشم دیرآشتی، آخر درِ نومیدی فرانگذاشتی. (ص 294)

از تکرار "ای زودخشم" که بگذریم این تعبیر کمی مایۀ تعجب است. اگرچه شاید در فحوای متن بتوان محملی برای آن تصور کرد. اما زودخشم دیرآشتی؟ در منظومۀ فکری و فلسفی معرفت الهی در عالم اسلام اعم از مأثورات ائمه و مکتوبات عرفا و حتی شطحیات بی‌پروای صوفیه چنین صفاتی را به خداوند نسبت نداده‌اند. خدایگان زمین و پادشاهان و امرا را نیز بدین صفت متصف نکرده‌اند مگر منتقدان و معاندان ایشان. این بیت در مذمّت صاحبان خویی چنین شهرت دارد:

همه زودخشمان دیرآشتی
سرشته ز خشمند پنداشتی

وانگهی ما در ادعیه می‌خوانیم یا سریع الرّضا اغفر لمن لا یملک الا الدعا. از اسماء الهی حلیم است و غفور، ستار و رحیم است و صبور. آیا این صفات را می‌توان با زودخشم جمع کرد؟ شاید به عکس باشد: ای دیرخشم زودآشتی. چنانکه در بعضی چاپ‌ها و نسخه‌ها ثبت است.

🔸ای جوانمرد! نان به مستحق مده، نان به مرد حق ده. (ص 306)

با توجه به روش و اسلوب گوینده به احتمال قوی به جای مرد حق باید "مست حق" خواند. می‌گوید نان به مُستحِق مَده، نان به مَستِ حَق بَده. عنایت به جناس در این دو لفظ در ادبیات منظوم و منثور ما بی‌سابقه نیست. عجالةً دو نمونه عرض می‌کنم که یکی به کسر حرف حاء و یکی به فتح است:

گر ببینی عارفی یا طالبی
هر دو از روی حقیقت متَّفِق
این یکی را حمد گو آن را ثنا
زانکه این مست حق است آن مُستَحِق (دیوان قاسم انوار، ص 339)

و دیگر:

لطف تو بخشنده و جان مستحَق
شد دل و جانِ همه زان مستِ حَق (دیوان اهلی شیرازی، ص 622)

غرض اینکه همچون امروز که اهل ذوق از لذت همجواری و اشتراک حروف مُستَفِیض و مَستِ فَیض نمی‌گذرند و در مکاتبه و مشافهه آن را به کار می‌گیرند در گذشته نیز خصوصا امثال خواجه عبدالله که هنر اصلی‌شان مسجع‌نگاری بوده از این ذوق‌ورزی غافل نبوده‌اند و محرز است که مست حق با مستحق تناسب بیشتری دارد تا مرد حق. ضمن آنکه "بده" (به فتح حرف باء که در قدیم شایع و معمول بوده) در برابر "مده" ترجیح آشکار نسبت به همین کلمه با حذف حرف باء دارد. نان به مُستحق مَده، نان به مستِ حق بَده.

🔸ای پارسای دین‌فروش، دین خود را به لقمه‌ای مفروش، سرمایۀ خود را بکوش! (ص 316)
قطعا بگوش صحیح است نه بکوش. عطار می‌گوید:

این نوشته بود کای مرد خموش
خیز اگر بازرگانی سیم گوش (منطق الطیر)

گوشیدن به معنی پاییدن و مراقبت کردن است. این بیت منسوب به حافظ (البته در روایت کهن و اصیلش) شهرت دارد:

من اگر نيکم و گر بد تو برو خود را گوش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت

و در همین مناجات‌های خواجه عبدالله مکرر گوش و گوشیدن در این معنا و مقصود به کار رفته است. مثلا: دل گوش و عیب پوش (ص 306)

🔸دی در سر درم مکن و دل در سر شکم مکن. (ص 316)
که ظاهرا غلط مطبعی است و بی‌معنی است و "دین در سر درم مکن" صحیح است.

🔸هر که در بند اوفتاد چهارتکبیر کند بر جهان، و جان و دل تسلیم فرمان کند و قالب در خاک حسرت نهان کند... (ص 311)
ظاهراً "چهارتکبیر بر جهان کند" باید خواند.

🔸دوستی خلعت بالایی است و تحفۀ سماوی است. نه منی و جانی است. بنگر سر و کار آن با کیست؟ (ص 308)
به گمانم تصحیفی رخ داده است. شاید در اصل بوده: "نه تنی و خاکی است" یا "نه زمینی و خاکی است. بنگر..."

🔸شیخ الاسلام را پرسیدند که در دنیا چه گویی؟ گفت: چه گویم در چیزی که به رنج به دست آورند و به بیم نگاه دارند و به حسرت بگذارند. (ص 323)
بی شک "به رنج به دست آرند" بوده، نه "آورند".

🔸صوفی نه در بهشت است نه در دوزخ. نه در دنیاست نه در عقبی. قرب کجاست؟ صوفی را مأوی آنجاست (ص 311)
شاید: نه در دنیا نه در عقباست.

🔸بند از کیسه برگیر و بر زبان نه، مِهر از دنیا برگیر و بر ایمان نه. (ص 316)
بجای "بند" بخوانید: مُهر
🔸نه کرامات بر آب رفتن است، کرامات بزرگ عین حقیقت جستن است و به دیدۀ شر دیدن است (ص 316)
لابد به دیدۀ سرّ

🔸شریعت می‌گوید پاک دامن باش. حقیقت می‌گوید همه با من باش (ص 174)
شاید: حقیقت می‌گوید پاک با من باش. یعنی بکلّی و تماماً. چنانکه رودکی گفته:

این جهان پاک خواب‌کردار است
آن شناسد که دلش بیدار است

🔻رعایت فواصل نیز به خواننده در قرائت درست متن یاری بسیار می‌رساند. اینک تنها یک دو نمونه:

🔸حلاج انالحق گفت تاج‌دار شد، عبدالله حق گفت تاج‌دار شد (ص 301)
که تاج‌دار نخست را باید "تاجِ دار" نوشت؛ با فاصله. عنصری هم گفته:

سخن مر سری را کند تاج‌دار
سری را کند هم سخن تاجِ ‌دار (ترجمان البلاغه، ص 183)

🔸هر که سخنان ما را ز بهر بازار زبر کند او را و مستمعان را زیر و زبر کند (ص 303)
زبر نخست باید "ز بر" باشد. ز مخفف از و بر به معنی حفظ. از بر: از حفظ. امیرمعزی می‌گوید:

وآنکه خاقان است از توران و زیر دست تست
روز و شب چون قل هواللَّه شکر تو دارد ز بر

🔹(از سلسله درس‌گفتارهای "میراث پارسی"، درس‌گفتار 29، مناجات‌نامۀ خواجه عبدالله انصاری)

https://t.me/miraseparsi1399
درس‌گفتار 28، باب نهم قابوسنامه (در پیری و جوانی)، مرداد 1400، دفتر شعر جوان، رضا موسوی طبری t.me/miraseparsi1399
درس‌گفتار 29، مناجات‌نامه‌های خواجه عبدالله انصاری (در هرگز و همیشۀ انسان، قسمت اول)، مرداد 1400، دفتر شعر جوان، رضا موسوی طبری t.me/miraseparsi1399
درس‌گفتار 29، مناجات‌نامه‌های خواجه عبدالله انصاری (در هرگز و همیشۀ انسان، قسمت دوم)، مرداد 1400، دفتر شعر جوان، رضا موسوی طبری t.me/miraseparsi1399