ما از سیر تکامل خوشنویسی از قَبل از ابن مُقْلَه به عنوان فردی که نقش محوری بلکه اسطوره ای برای او تصوّر می شود و حتی در بسیاری از منابع به خطا تغییر خط کوفی را به خطوط نَسْخی به او نسبت داده اند؛ چنانچه اطلاع ما نسبت به حجم این تغییر و کیفیت آن از لحاظ زیبا شناختی و تأثیر و جایگاه او در تاریخ خوشنویسی نسبتا دقیق نیست، این امر زمانی دشوارتر می شود که بدانیم هیچ نمونه ای از خطوط ابن مقله را در اختیار نداریم حتی در اندازۀ یک سطر؛ و تنها اطلاعات ما نسبت به این امر گزارشات کوتاهی است که معاصر ایشان ابن ندیم بغدادی در فهرست خود درباره وی و خوشنویسان قبل از او به دست ما داده است که این اطلاعات از ابن ندیم به عنوان معاصر ایشان هیچ یک از گفته های متأخرین را تأیید نمی کند؛ بله ابن ندیم او را به عنوان خوشنویسی که هیچ خوشنویس دیگری به او حتی نزدیک نیست معرفی می کند ولی هیچگاه عنوان نکرده است که او کوفی را به خطوط "نسخی شکل" تغییر داده، بلکه گزارشاتی خلاف بر این را آورده است. به هر حال این گزارشات کوتاه هم به خاطر عدم تطبیق آنها با نسخه های بر جای مانده از این دوره، موضوع شناسایی رشد و نموّ خط عربی را بر ما دشوار کرده است.
به اعتقاد نگارنده تنها راه معرفت سیر تطوّر خوشنویسی و تکامل این خط و کنار گذاشتن خط کوفی، شناسایی نسخه های کهن قبل از ابن مقله و بعد از او تا دورۀ علی بن هلال معروف به ابن بوّاب خدایگان و معجزۀ خط و خوشنویسی و تطبیق این نمونه ها با یکدیگر و نیز با گزارشات تاریخی است.
به قطع یکی از این نسخه ها، نسخه ای است از کتاب «المقتضب» مبرد نحوی مشهور در علم نحو که در کتابخانه كوپريلي در استانبول از آن نگهداری می شود. این نسخه به خط مهلهل بن أحمد با تاریخ کتابت 347 هجری قمری است و کاتب کتابت آن را در بغداد به پایان برده است. این نسخه می تواند ما را در سبک شناسی و تاریخ تحوّل خوشنویسی بسیار کمک کند. از آنجا که در بعضی از منابع آمده که کاتب این نسخه از تلامذه ابن مقله بوده و او خود یکی از حلقه های وصل و واسطۀ بین ابن مقله و ابن بواب بوده است.
@majlesilib
چرا در «فقه» کتاب «عدل و ظلم» نداریم؟
سالهاست که متون سیاسی دوره اسلامی را مرور می کنم و می بینم که یکی از مهم ترین مباحث، بحث عدل و ظلم است، اما در بیشتر آنها، به ارتکازات ذهنی عامه در باره این مفهوم تکیه می شود و عمدتا به عنوان یک امر اخلاقی به آن نگاه می شود. در قرآن هم کلیات عدل آمده و با تعبیر زیبای رسول خدا (ص) بالعدل قامت السموات و الارض و مانند آن، و نیز به حکم عقل، در این متون از عدل ستایش فراوان شده است. اما یک نکته مهم، تعریف عدل است. بسنده کردن به ارتکازات ذهنی عرف در باره عدل، یا اکتفا کردن به این که اگر همین فقه و شرع عمل شود، عدل محقق خواهد شد، با توجه به اختلافاتی که در فتاوا هست، آن هم گاهی بسیار عمیق، ثمری ندارد. بحث عدل، در درجه اول فلسفی و در درجه بعد، فقه و حقوق و جنبه کاربردی و تکنیکی آن مهم است. این که مثلا دادن یک وام، با چه شرایطی و بر چه اساسی، گاهی یکی از مهم ترین مسائلی است که به عدل مربوط شده و مفهوم عدل و ظلم را روشن می کند.
یک نکته مهم این است که در مورد ظلم، در فقه بحث کافی و حتی غیر کافی نشده است. یعنی کتابی تحت عنوان عدل و ظلم در فقه می توانست باشد که نیست. گویی تصور این بود که اگر به همین فتاوا عمل شود، لازم نیست جایی از اساس در باره عدل و ظلم و مصادیق آنها و تعاریف و تکنیک پیاده کردن آن پرداخته شود.
یک وقتی که در باره عاشورا در فقه مرور می کردم دریافتم که جای عاشورا از نظر مبارزه با ظلم در متون قدیم دینی ما روشن نیست. یعنی نه در بحث امر به معروف آمده که اساسا شرط آن سلامت جان و مال است، و نه در بحث جهاد. تنها به صورت تبلیغی از آن به عنوان نوعی مبارزه با ظلم یاد شده که آن هم بیشتر در دو سه قرن اخیر است. اما این که اساسا، مبارزه با ظلم، فارغ از امر به معروف و نهی منکر در اصطلاح فقهی خاص آن، و یا مبارزه با بغی در مبارزه با شورشیان علیه حکومت یا جهاد ابتدایی که مبارزه تحت لوای امام معصوم با کافران است، آری مبارزه با ظلم فارغ از اینها، از نظر فقهی در جایی ویژه بحث نشده است. امام خمینی و بعد آقای مطهری مبارزه با رژیم پهلوی را در امر به معروف و نهی از منکر آوردند که با روال عادی فقه و شرایطی که برای تحقق وجوب این دو امر است، چندان سازگار نیست.
البته فقط مبارزه سیاسی نیست، بحث بر سر مسائل زیادی از جمله اقتصادی و امتیازات اجتماعی است که به حوزه عدل و ظلم اجتماعی بر می گردد و باید در نظام حقوقی تعریفی از آن باشد و بالاتر از تعریف تکنیک تحقق آن و نقش باورهای جاری و حس عمومی در باره آن است. ممکن است امری در یک دوره ظلم باشد و در دوره دیگر نباشد یا به عکس. نمونه آن که روزگاری در مباحث مربوط به زنان، به هیچ روی در فقه رایج، از موارد ستم بر زن بحث نمی شد مگر مواردی که سابقا در فقه آمده بود. اما اکنون، بحث حقوق زن چندان مهم شده است که در نظام حقوقی رایج به بسیاری از آنها توجه می شود در حالی که در درس های فقهی و متون مربوطه خبری از آنها نیست. اگر مطهری تهران نرفته بود، بعید بود این کتاب حقوق زن را بنویسد. در باره حقوق کودکان هم همین طور است. حتی در باره حقوق حیوانات. نمونه اخیر در باره دستگیری کسی که برخورد بسیار ظالمانه ای با یک حیوان کرده بود، شاهد این است.
کسانی از دوستان خود ما، در این اواخر، عاشورا را از دید مفهوم «عدل و ظلم» بحث کرده اند که به نظرم بحث خوبی است، اما صرف بحث کلی فایده ندارد، باید آن را وارد فقه کرد ودر نظام حقوقی موارد آن را، فراز و نشیب آن، و بسیاری از نکات مربوط به آن را بحث کرد. به نظرم باید از تعاریف کلی و ستایش های از عدل دور شد و به مصادیق و تکنیک آن رسید. چنان که بارها در باره علم هم نوشته ام. چه قدر ما ستایش از علم داریم، اما امروز با این همه ستایش از دانش دنیای مدرن فاصله داریم. چرا این طور است؟ یک جای کار گیر دارد. در باره عدل و ظلم هم همین طور است.
بخش زیادی از متون سیاسی صفوی که شرحش را در کتاب صفویه در عرصه فرهنگ و سیاست هم آوردم، شروح عهدنامه مالک اشتر است. دستورات بسیار خوبی است، اما چنان که گفته شد، مبانی فلسفی آن مفاهیم که بسیاری انسانی هم هست، و نیز لوازم فقهی و تکنیکی پیاده کردن آن، باید در قالب نظام حقوقی و فقهی عرضه شود.
امروز دوست عزیز جناب آقای فاضلی که سالهاست در باره صحیفه و دیگر متون شیعی کار می کنند، یکی از شروح عهدنامه مالک اشتر را که بسیار هم مفصل است آوردند. این شرح از محمد صالح روغنی قزوینی (م 1116) است و به نظرم، علاوه بر یک شرح معمولی، گاه به نکات مهمی توجه داده که جالب توجه است. (ادامه دارد)
@jafarian1964
از جمله در باره این نکته که ظلمی که در جامعه می شود، چه مقدار آن به پادشاه مربوط است، چه مقدار به صاحب دیوان و چه مقدار به دیگر طبقات اجتماعی که به نوعی با این ظلم ها درگیر هستند. این نکته مهم است که اگر در موردی در جامعه ظلم شد، آیا سیستم مقصر است، آیا رئیس جمهور و دستگاه دیوانی مقصر هستند یا کسان دیگری که در سلسله نظام حکومتی ذی نفوذ هستند. البته در این مورد هم صرفا بحث تقاص خدایی و قیامت مطرح می شود در حالی که باید جنبه های حقوقی آن باید مورد توجه قرار گیرد. این که اگر چنین ظلمی باشد، و مثلا کسی مانند هویدا بگوید تقصیر سیستم بود، چه تبعات حقوقی خواهد داشت.
روغنی صالحی در این باره می نویسد:
هر ظلم که در مملکت مَلِکی گذرد، بازخواست آن روز دیوان اکبر، از مَلِک کرده شود. پس ملوک هم امروز باید تأملی نیکو در کار خویش بکنند و حجّـت خویش آماده گردانند، و جواب خود بر حکم عقل بسنجند، تا آن روز که مال و رجال و قریب و حمیم کس را نصرت و شفاعت نتواند کرد، از کس هیچ امر کفایت نکند، مضطرّ و بیچاره نمانند. این قدر هست که چون مَلک علم به آن ظلم نداشته باشد، و به آن هیچ راضی نباشد، تبعه و عقوبت آن کمتر باشد از آن که علم داشته باشد، و آن ظلمها تغییر ندهد و انصاف مظلوم از ظالم نستاند که آن معصیت پیش خدای عزیز بزرگ باشد و جریمت آن بس عظیم.... لیکن از آنجا که آن ظالمان بر عباد و بلاد او گماشته، ایشان را به قرب و منزلت خویش اختصاص داده و راه ایشان به حضور خویش گشاده، و راه ضعفا و مظلومان بسته، تمکین تمام از تظلم و انتصار ندهد، هم در آن ظلم ها شریک باشد و حجت حق بر او تمام بود. و شریک بزرگ در این ظلمها، وزیر خاص ملک باشد که مشیر و مدبر و مؤتمن ملک است. خدای منان و خالق عالمیان همه عباد خویش را از شاه و جگدا و ضعفا و اقویا، توفیق عدل و صلاح و سداد و رشاد دهد.
و جای دیگری می نویسد: اما ظلم صاحب دیوان، خود بعینه ظلم ملک باشد، چرا که او نایب و وکیل ملک است، و دست او دست ملک و فرمان او فرمان ملک است. پس آگاهی بر احوال او بر ملک، اشدّ واجبات و اعظم مفروضات باشد.
(ترجمه و شرح عهدنامه مالک اشتر، ص 142 ـ 143)
@jafarian1964
تولیت آستانه امام رضا از شیخ عباس قمی خواسته است کتابی در آداب زیارت بنویسد. او هم از مفاتیح الجنان خود که آن وقت مشغول تآلیف آن بوده، این کتاب را نوشته و استخراج کرده و به چاپ داده است.
🔸در باب ششم قابوسنامه سخن از گهر و هنر است. گهر به معنی تبار و اصل و ریشه و نژاد آمده. در متون متقدم غالباً به این معناست. یک معنای دیگرش سنگ ذیقیمت است. معرّبش میشود جوهر که تا امروز خصوصاً صورت جمع آن یعنی "جواهر" رایج و مستعمل است.
صاحب قابوسنامه میگوید ارزش گهر (نژاد و تخمه) نیز به واسطۀ ارزش هنر است. آنکه به او متصل میشویم و به نام او فخر میفروشیم او خود به واسطۀ خرد و هنر اعتبار یافته است. بیتی از ابوشکور بلخی به خاطرم میرسد که مطمئن نیستم گهر در آن افادۀ نژاد و اصالت کند. باید در متن آفریننامه آن را ببینم. اما در هر حال بنا دارم از این بیت وام بگیرم تا مقصود را (یا در واقع برداشت خودم را از متن قابوسنامه) بهتر برسانم. میگوید:
گهر گرچه بالا، نه بیش از هنر
ز بهر هنر شد گرامی گهر
شاید رساترین تعبیر مشابه در ادبیات فارسی برای گهر و هنر، نسب و حسب باشد که البته لفظاً واجد تقابلی نیست اما در تداول فارسیزبانان این تقابل مکرّر دیده شده است.
🔸باید توجه داشته باشیم که هنر نیز در متون کهن معنایی وسیعتر از امروز داشته است. یعنی محدود و منحصر به مهارتهایی خاص نبوده است. این لغت که پیشتر در خصوص آن توضیح دادیم از دو جزء هو و نر ساخته شده است. هو در پهلوی به معنی خوب و نیک است. مثلا هوتن یعنی خوباندام، خوشاندام. یا آهو در معنی "عیب" را پیشتر توضیح دادیم: "آ"ی منفیساز بر سرش آمده و شده ناخوب، معیوب. در اینجا هم هو، نیک است و نر به معنای توانایی که ناظر است به همان نرینگی. شاید بتوان نیکمردی را معادل لفظی هنر قرار داد. البته التفات باید داشت که مردی در اینجا ناظر به جنسیت نیست. قاعدۀ تغلیب که در همۀ زبانها هست در فارسی هم بیکار نیست. وقتی میگوییم "ز نیرو بود مرد را راستی" یعنی مرد و زن را. نوع انسان را. در الفاظ عربی هم نمونه بسیار است که ما از آن بهرهمندیم. وقتی میگوییم اُمّان یعنی مادر و پدر هر دو. اَبَوان هم همینطور؛ یعنی پدر و مادر. یا مشرقین و مغربین هر یک به تنهایی یعنی مشرق و مغرب. الا اینکه هر بار به نحوی و مناسبتی یکی بر دیگری غلبه میکند اما لفظ اعم است از هر دو.
صاحب قابوسنامه خرد و هنر را مترادف میگیرد. این ترادف مسبوق به سابقه است. شاعر میگوید:
با اهل خرد جهان به کین است
مرد هنری از آن غمین است
خردمند همان هنرمند است. جالب اینجاست که توسّع معنایی هنر، عشق را هم که گاه در تقابل با عقل و خرد قرار میگیرد شامل میشود. حافظ میگوید:
عشق میورزم و امّید که این فن شریف
چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود
🔸"جهد باید کرد تا اگرچه اصلی و گهری باشی تن گهر باشی که گوهر تن از گوهر اصل بهتر است"
در اینجا تن به معنی خود و نفس است. خویشتن است. یعنی علاوه بر اینکه ریشه و تبار و اصلت پربهاست خودت هم پربها و بافضیلت باشی. فردوسی میگوید:
کرا گوهرِ تن بود با نژاد
نگوید سخن با کسی جز به داد
🔸"بدان که از همه هنرها، بهترین [هنری] سخن گفتن است" این باور قاطبۀ حکما و ادبا در ایران بوده است. در متون مختلف آمده که سخندانی با هیچ هنر و مهارتی قابل قیاس نیست. در این خصوص فراوان استدلال شده است.
🔸"از سخنان کارفزای خاموشی گزین"
کارفزای یا کارافزای فارغ از آنچه در تعلیقات کتاب و لغتنامهها آمده قرابتی با مفهوم فضولی نیز دارد و این بیت مولوی هم شاهد خوبی است اگرچه شواهد بیش از اینهاست:
چه فضولی تو که این آمد و آن بیرون شد
کارافزایی تو غیر ندامت نفزود
🔸"دروغِ به راست همانا به از راستِ به دروغ همانا"
یک معنی همانا نظیر و مانند است. در برهان قاطع این معنی آمده اما مؤلف مینویسد شاهدی برای آن ندارد. این هم شاهد.
🔸"این سخنها و پندهای من پایمزد آن کس باشد"
انوشروان میگوید هر کس بر گور من بیاید این پندها که بر دیوار نوشته شده پایمزد اوست. با مزد ترکیبهای دیگری هم در زبان فارسی داریم. در اینجا چون فرد با پای به مرقد او میرود بالتبع مزد قدمرنجهاش را با این عنوان میگیرد. امروز لغت دستمزد را داریم که بابت دسترنج شما میدهند. قدیم "دندانمزد" هم داشتیم که به مهمان خصوصا فقرا میدادند. بعد از اطعام مساکین یا به طور کلی اکل طعام از جانب میهمان به او هدیهای با عنوان دندانمزد میدادند.
🔸باب هشتم در یادکردن پندهای نوشینروان است. در واقع این سه باب به هم متصل است. در باب ششم میگوید هنر برتر از گوهر و نژاد و تخمه است و باید شخص هنرور باشد. در ضمن بهترین هنرها را سخن گفتن میداند. در باب هفتم از سخندانی میگوید و آدابش. همچنین معتقد است که سخن سلاطین و حکما نسبت به سخن دیگران ترجیح مسلّم دارد چرا که کلام الملوک ملوک الکلام. و بالاخره در باب هشتم بیش از پنجاه عبارت از پند و اندرزهای انوشروان را به عنوان نمونه ارائه میکند تا شاهدی برای سخنانش عرضه کرده باشد.
https://t.me/miraseparsi1399
یکی از مقالات بسیارعالی چاپ شده در نخستین شماره مجله پژوهشهای نسخه شناسی (که با همت بلند دوستم جناب مطلبی کاشانی منتشر شده)، مقاله استاد شفیعی کدکنی با عنوان «کتابی از خراسان قرن پنجم» هجری است. استاد در معرفی نسخه های کهن، همیشه مخاطبان را شگفت زده می کنند، و یکی از کارهای برجسته ایشان در این زمینه، مقاله ای بود که نخستین بار و پیش از آن که کسی چیزی بداند، در باره علی نامه منتشر کردند.
این بار، رساله ای با عنوان المجالس را که نسخه کهن آن در کتابخانه مرعشی است، موضوع بحث قرار داده، و داده های بسیار ارزشمند آن را در باره خراسان در این مقاله بدیع آورده اند. کتاب مجالس، عربی است، اما این داده ها را استاد شفیعی، ذیل عناوین مختلف در این مقاله، دسته بندی، و استادانه ترجمه کرده اند. کتاب فارسیاتی هم دارد که که استاد ذیل عنوان «فارسیات متن» آورده اند: یکی از ابوبکر وراق است:
خفته ای در مهد غفلت مر مرا گویی مخسب
از ندای مرده ای خفته کسی بیدار شد؟
خلق مست از خمّ نسیان بارشان ساقی کشد
ای شگفت از نوش ساقی مست کی هشیار شد؟
«ایرانیات متن» عنوان دیگر است که در آن مطلب بسیار جالبی در باره نوروز و مطلبی دیگر در باره مهرجان آمده و بسیار مغتنم و در این باره تازه است.
عنوانی هم در باره «تقویم ایرانی» در آن هست و مطلبی با عنوان «زبان رمز در عصر ساسانی». مطالبی هم در باره حکام و رجال خراسان در این نسخه آمده که استاد آنها را استخراج و عرضه کرده اند.
@jafarian1964
برگی از پیشینه تصحیح متن
بحث تصحیح متن، بحث جدیدی نیست، بلکه قدمای از علمای اصیل، در استنساخ آثار، دقت به خرج داده و تلاش می کردند تا بر اساس نسخه های کهن و صحیح، نسخه ای دقیق برای خود فراهم آورند. این که آنان مطابق چه اصولی تصحیح می کردند، و چه نکاتی را در این باره مراعات می نمودند، از انجامه برخی از نسخه ها بدست می آید. در اینجا یک نمونه جالب تقدیم می کنم که کاتب با دقت شرح می دهد که چگونه متن خود را فراهم آورده و از چه نسخه ها و با چه اصولی آن را کتابت کرده است.
نسخه ای از تهذیب الاحکام شیخ طوسی، در سال 1077 توسط محمد حسین بن محب علی فراهم آمده و او در پایان کتاب، گزارش استفاده و مقابله نسخه خود را با نسخ معتبر چنین شرح داده است:
من این نسخه را استنساخ کرده و آن را با نسخه معتبری که مولانا محمد تقی «مجلسی» (م 1070) فراهم آورده بود، مقابله کردم.
نسخه ملامحمد تقی مجلسی، از روی نسخه ای که به خط شیخ حسین بن عبدالصمد، پدر شیخ بهایی بوده، کتابت شده است. [این نسخه بعدها در اختیار شیخ بهایی بوده و مجلسی اول که شاگرد وی بوده از آن استفاده کرده است]
نسخه شیخ حسین پدر شیخ بهایی، از روی نسخه ای از تهذیب الاحکام استنساخ شده که به خط خود شیخ طوسی بوده و او [یعنی شیخ حسین] آن را بر شهید ثانی خوانده است. به هر حال، نسخه شیخ حسین بن عبدالصمد، نسخه ای است که ملامحمد تقی مجلسی، نسخه اش را با آن مطابقت داده است.
ملامحمد تقی مجلسی، بار دیگر نسخه خود را با دو نسخه دیگر تطبیق داده است: نخست نسخه مولا احمد «مقدس» اردبیلی ، و دیگری با نسخه مولا عبدالله شوشتری.
کاتب ما می گوید: اکنون آنچه در متن نسخه ما آمده، موافق با نسخه متعلق به شیخ بهایی به خط پدرش شیخ حسین بن عبدالصمد است. و آنچه در حاشیه آمده، مطابق دو نسخه آن دو استاد فاضل یعنی ملا احمد اردبیلی و و تستری است.
بدین ترتیب او گزارش نسخه ها و کار خود را در تهیه این نسخه شرح داده و ما را در جریان روش کار عالمان در این زمینه، یعنی ارائه یک متن مصحّح قرار داده است. تصویر این صفحه را پایین ملاحظه فرمایید.
@jafarian1964
از جمله در باره این نکته که ظلمی که در جامعه می شود، چه مقدار آن به پادشاه مربوط است، چه مقدار به صاحب دیوان و چه مقدار به دیگر طبقات اجتماعی که به نوعی با این ظلم ها درگیر هستند. این نکته مهم است که اگر در موردی در جامعه ظلم شد، آیا سیستم مقصر است، آیا رئیس جمهور و دستگاه دیوانی مقصر هستند یا کسان دیگری که در سلسله نظام حکومتی ذی نفوذ هستند. البته در این مورد هم صرفا بحث تقاص خدایی و قیامت مطرح می شود در حالی که باید جنبه های حقوقی آن باید مورد توجه قرار گیرد. این که اگر چنین ظلمی باشد، و مثلا کسی مانند هویدا بگوید تقصیر سیستم بود، چه تبعات حقوقی خواهد داشت.
روغنی صالحی در این باره می نویسد:
هر ظلم که در مملکت مَلِکی گذرد، بازخواست آن روز دیوان اکبر، از مَلِک کرده شود. پس ملوک هم امروز باید تأملی نیکو در کار خویش بکنند و حجّـت خویش آماده گردانند، و جواب خود بر حکم عقل بسنجند، تا آن روز که مال و رجال و قریب و حمیم کس را نصرت و شفاعت نتواند کرد، از کس هیچ امر کفایت نکند، مضطرّ و بیچاره نمانند. این قدر هست که چون مَلک علم به آن ظلم نداشته باشد، و به آن هیچ راضی نباشد، تبعه و عقوبت آن کمتر باشد از آن که علم داشته باشد، و آن ظلمها تغییر ندهد و انصاف مظلوم از ظالم نستاند که آن معصیت پیش خدای عزیز بزرگ باشد و جریمت آن بس عظیم.... لیکن از آنجا که آن ظالمان بر عباد و بلاد او گماشته، ایشان را به قرب و منزلت خویش اختصاص داده و راه ایشان به حضور خویش گشاده، و راه ضعفا و مظلومان بسته، تمکین تمام از تظلم و انتصار ندهد، هم در آن ظلم ها شریک باشد و حجت حق بر او تمام بود. و شریک بزرگ در این ظلمها، وزیر خاص ملک باشد که مشیر و مدبر و مؤتمن ملک است. خدای منان و خالق عالمیان همه عباد خویش را از شاه و جگدا و ضعفا و اقویا، توفیق عدل و صلاح و سداد و رشاد دهد.
و جای دیگری می نویسد: اما ظلم صاحب دیوان، خود بعینه ظلم ملک باشد، چرا که او نایب و وکیل ملک است، و دست او دست ملک و فرمان او فرمان ملک است. پس آگاهی بر احوال او بر ملک، اشدّ واجبات و اعظم مفروضات باشد.
(ترجمه و شرح عهدنامه مالک اشتر، ص 142 ـ 143)
@jafarian1964
تازه ترین اثر در باره زیارت عاشورا، و این که آیا بند آخر، اصیل است یا نه، و این که تقیه چه اندازه در تغییر نسخه های زیارت عاشورا موثر بوده است. بررسی تفصیلی از نسخه های مختلف مصباح المتهجد و مختصر آن، و نیز کشف این که نسخه ای از مختصر که در مرعشی است، به خط ابن سکون است که از او یک امالی هم در کتابخانه ملی هست و عکسی هم منتشر شده است. در مختصر خط ابن سکون بند مورد بحث (اللهم خص...) به همان شکل مشهور آمده است. نویسنده توضیح داده است که مبنای این تحقیق بررسی 160 نسخه بوده است. نتیجه مورد نظر نویسنده این است که خود شیخ طوسی عبارت فقره چهارم یعنی اللهم خص ... را از روی تقیه یا به گفته وی رازداری چنین نوشته و به همین شکل اصیل است. تاکنون و طی دو دهه گذشته، دهها مقاله و کتاب در این باره منتشر شده است!
چند نمونه از سنت "نسخه" های حديث در فهارس اماميه
1 – از امام علي توسط عبيدالله بن الحر الجعفي ( نجاشي ، 9/6 )
2 – ابو اسحاق ابراهيم بن رجاء الشيباني معروف به ابن ابي هراسه ، او سني بوده و در عين حال از شماري از سادات اهل بيت روايت مي كرده و نيز از امام صادق روايت مي كرده و از اين امام نسخه اي را روايت مي كرده است و نسخه او در محافل امامي روايت مي شده است . در حقيقت اين نسخه مجموعه روايات او از امام صادق بوده كه بعدها به نام خود او روايت مي شده و شايد توسط خود او تدوين شده بوده است ( نجاشي ، 23/34 )
3 - الحسن بن الحسين بن الحسن الجحدري الكندي ، از امام صادق روايت مي كند. نجاشي درباره او مي نويسد كه او كتبي داشته است از جمله با روايت الحسين بن محمد بن علي الازدي و آنگاه سند خود را از طريق ابن عقده از سنت روايي شيعي عام به الازدي و سپس به الجحدري مي رساند ولي در پايان سند اشاره دارد كه سند الجحدري به امام صادق مي رسد كه از امام يك نسخه را روايت مي كرده است . بنابراين كتاب او به روايت الازدي ، يك نسخه بوده است . بنابر اين گاهي يك كتاب را به نام نسخه مي خوانده اند ( نجاشي ، 46 – 47 / 95 ) .
4 - ابو محمد الحسن بن محمد بن الفضل ( از اعقاب نوفل بن الحارث بن عبدالمطلب ) ، نجاشي او را ثقه و جليل خوانده است . از امام رضا نسخه اي روايت مي كند . نجاشي سندي به اين نسخه نمي دهد . او علاوه بر اين نسخه ، كتاب بزرگي هم داشته است . نجاشي توضيح مي دهد كه او علاوه بر اين ، به واسطه پدرش از امامان صادق و كاظم روايت مي كند ، بنابر اين در اين كتاب اين روايات را و شايد روايات خود از امام رضا را كه به صورت نسخه اي مستقلا (؟) هم گردآورده بوده است ، روايت مي كرده است . اين احتمال هم هست كه آن نسخه ، بنابر تعريفي كه شايد بتوان از نسخه ارائه داد ، صرفا شامل روايات او از امام رضا به صورت مسند از پيامبر مي شده است ( نجاشي ، 51 / 112 ) .
https://t.me/azbarresihayetarikhi
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#سید_رضا_موید
منت خدای را که شب غم سرآمده
صبح وصال با همه خوبی بر آمده
درمشرق جلالت خورشید کربلا
ماهی ز آفتاب فروزانتر آمده
خورشید هم به گرد شکوهش نمیرسد
این ماه کز حریم حسینی بر آمده
زیبا رخی که آمده درخانهء حسین
پیغمبرست یا که علی اکبر آمده
درخلق وخلق وصورت وسیرت چنان نبی
باور کن ای مدینه که پیغمبر آمده
تبریک بر حسین که امشب پدر شده
لیلا عروس فاطمه هم مادر آمده
سرچشمهءجدا شده از کوثر بهشت
آئینهءتمام پیام آور آمده
دارد حسین شوق مضاعف که بهر او
تنها نه یک پسر که بر او یاور آمده
نام علی برای حسین ست افتخار
این افتخار با پسرش اکبر آمده
آن خال هاشمی که ز زینب ربوده دل
سیراب بوسهء پدر و مادر آمده
عشق مجسم ست که در دیده جلوه کرد
روح مجردست که در پیکر آمده
گیسوی او روایت حبل المتین کند
ابروی ذوالفقاری او صفدر آمده
کمتر گلی به خوبی او دیده شهر وحی
گلخانه ای که آن همه گل پرور آمده
زیبایی جمال علی را نداشته ست
هرجا ملک به صورت انسان در آمده
یوسف که دلبرانه دل از مصریان ربود
دیوانهء کرشمهء این دلبر آمده
قرآن کند وجاهت یوسف بیان ولی
یوسف بیا ببین ز تو زیباتر آمده
اکبر که حُسن از رخ او وام برده است
اکبر که چرخ در بر او اصغر آمده
از منطقش مپرس که چون مصطفی بود
از صولتش مگوی که چون حیدر آمده
انگشتر رسالت خیرالانام را
از مخزن مشیت حق گوهر آمده
بهر دفاع از حرم قدس کربلا
این تکسوار عشق به جان و سر آمده
ششگوشه قبرحضرت اوعقل دید و گفت
جانم که پیش پای پدر با سر آمده
از ما سلام باد به ششگوشه مرقدش
آنجا که قبلهء حرم داور آمده
فردا بهشت عاشق و مشتاق زائری ست
کامروز عاشقانه سوی این در آمده
منت خدای را که "موید" دوباره هم
مدحتگر حسین و علی اکبر آمده
🔹@deabelnews
💐یا علی اکبر حسین 💐
منت خدای را که شب غم سرآمده
صبح وصال با همه خوبی بر آمده
درمشرق جلالت خورشید کربلا
ماهی ز آفتاب فروزانتر آمده
خورشید هم به گرد شکوهش نمیرسد
این ماه کز حریم حسینی بر آمده
زیبا رخی که آمده درخانه ی حسین
پیغمبر است یا که علی اکبر آمده
درخلق و خلق و صورت و سیرت چنان نبی
باور کن ای مدینه که پیغمبر آمده
تبریک بر حسین که امشب پدر شده
لیلا عروس فاطمه هم مادر آمده
سرچشمه ی جدا شده از کوثر بهشتن
آئینه ی تمام پیام آور آمده
دارد حسین شوق مضاعف که بهر او
تنها نه یک پسر که بر او یاور آمده
نام علی برای حسین است افتخار
این افتخار با پسرش اکبر آمده
آن خال هاشمی که ز زینب ربوده دل
سیراب بوسه ی پدر و مادر آمده
عشق مجسم است که در دیده جلوه کرد
روح مجرد است که در پیکر آمده
گیسوی او روایت حبل المتین کند
ابروی ذوالفقاری او صفدر آمده
کمتر گلی به خوبی او دیده شهر وحی
گلخانه ای که آن همه گل پرور آمده
زیبایی جمال علی را نداشته است
هرجا ملک به صورت انسان در آمده
یوسف که دلبرانه دل از مصریان ربود
دیوانه ی کرشمه ی این دلبر آمده
قرآن کند وجاهت یوسف بیان ولی
یوسف بیا ببین ز تو زیباتر آمده
اکبر که حُسن از رخ او وام برده است
اکبر که چرخ در بر او اصغر آمده
از منطقش مپرس که چون مصطفی بود
از صولتش مگوی که چون حیدر آمده
انگشتر رسالت خیرالانام را
از مخزن مشیت حق گوهر آمده
بهر دفاع از حرم قدس کربلا
این تکسوار عشق به جان و سر آمده
شش گوشه قبر حضرت او عقل دید و گفت
جانم که پیش پای پدر با سر آمده
از ما سلام باد به شش گوشِ مرقدش
آنجا که قبله ی حرم داور آمده
فردا بهشت عاشق و مشتاق زائری است
که امروز عاشقانه سوی این در آمده
منت خدای را که موید دوباره هم
مدحتگر حسین و علی اکبر آمده
📗منبع: سیدرضا مؤید
@basoyazoohor
تازه ترین اثر در باره زیارت عاشورا، و این که آیا بند آخر، اصیل است یا نه، و این که تقیه چه اندازه در تغییر نسخه های زیارت عاشورا موثر بوده است. بررسی تفصیلی از نسخه های مختلف مصباح المتهجد و مختصر آن، و نیز کشف این که نسخه ای از مختصر که در مرعشی است، به خط ابن سکون است که از او یک امالی هم در کتابخانه ملی هست و عکسی هم منتشر شده است. در مختصر خط ابن سکون بند مورد بحث (اللهم خص...) به همان شکل مشهور آمده است. نویسنده توضیح داده است که مبنای این تحقیق بررسی 160 نسخه بوده است. نتیجه مورد نظر نویسنده این است که خود شیخ طوسی عبارت فقره چهارم یعنی اللهم خص ... را از روی تقیه یا به گفته وی رازداری چنین نوشته و به همین شکل اصیل است. تاکنون و طی دو دهه گذشته، دهها مقاله و کتاب در این باره منتشر شده است!
علی را دوست دارم چون که عادل بود
✅علی را دوست دارم چون که عادل بود
عدالت گر نباشد هیچ دینی هم ندارد سود✅
عدالت از دید مولا علی آن قدر مهم بود که حتی خود را فدای آن ساخت و به قولِ معروف : « قُتِلَ علیُّ فی محرابِ عبادته لشدّة عدله / علی در دادورزی کوتاه نیامد تا آنجا که خود در محرابِ عبادتش به قتل رسید.»
✅علی حتی خدا را «عدل» خواند✅
و در تعریفِ حضرتِ حق می گوید:
« أَشْهَدُ أَنَّهُ عَدْلٌ عَدَلَ وَ حَكَمٌ فَصَلَ / گواهی می دهم که او عینِ عدل و داده
و داوری که در داوری سنگ تمام نهاده » ( نگا : نهج البلاغه / خطبه 214 / جمله نخست )
باری مولا علی را باید به خاطر عدالتمداریش و برای توسعه عدل و انصاف دوست داشت که همین می تواند در هر حال مفید و مصاب باشد، آری:
علی را دوست دارم چون که عادل بود
عدالت گر نباشد هیچ دینی هم ندارد سود
م. صحتی سردرودی/ 10 / 1 / 97 / قم
@m_sehati
کریمینیا درباره موضوع جعل انتساب اینگونه نسخهها به ائمه (ع)، توضیح داد: هنوز عبارت آیه تمام نشده که یک نقطه گذاشته شده و زیر آن آمده: «کتبه حسن بن علی (ع)». حدود 10 نسخه دیگر در موزههایی همچون ملک، کاخ موزه گلستان، آستان قدس و مراکز خارجی نیز به همین شکل به یک امام منسوب شده و با مهر در کنار صفحه ظاهرا به رویت شاه اسماعیل رسیده است. ظاهرا این الگو از ترکیه گرفته شده است. نسخهای در برلین وجود دارد که مدتی در ترکیه بود. در این نسخه عبارت «کتبه عثمان به عفوان» آمده که ظاهرا یک سردار عثمانی در سال 1271 قمری آنرا رویت کرده است. این فرد که انتساب این قرآن به عثمان بن عفوان را باور کرده، تشرف خود را در پایین نوشته است. احتمالا شخصی در دوره صفویه یا قاجار، از این روش الگو گرفته و این الگو را در برخی از نسخهها بهکار گرفته است. هیچ نسخه کوفی در اختیار نداریم که شاه اسماعیل صفوی آنرا مزار ائمه (ع) یا مرقد جدش در اردبیل وقف کرده باشد. لذا، امضای موجود در آخر نسخه ملک، جعلی است.
این پژوهشگر قرآنی، افزود: نسخه معروف دیگر در گنجینه ملک، نسخه شماره 18 بوده که 14 سطری است و بخش زیادی از آن قابل خواندن نبوده یا رنگوروی آن رفته است. این نسخه زمانی نوشته شده که خط کوفی آرامآرام ساده شده بود. حواشی این نسخه بسیار سادهتر از نسخههای کوفی اولیه بوده و ظاهرا به کسی هم نسبت داده نشدهاند. در ابتدا و انتهای این نسخه که 9 برگ دارد، دو نگاره قاجاری دیده میشود که مشخص نیست برای این نسخه خاص کشیده شده یا از جایی آورده شده و به این نسخه افزودهاند. نقاشی در کتابآرایی در دوره قاجاریه نقشی پررنگ داشت. در اطراف هر تکه از این نسخه نیز یک نوع نگاره دیده میشود. در این نسخه هیچ علامت پایان آیه وجود ندارد و ازنظر تاریخی هم میتوان آنرا به اواخر قرن سوم یا اوایل و میانههای قرن چهارم نسبت داد. بخشهای دیگری از این نسخه با کتابآراییهای متفاوت و انتساب به ائمه (ع) در موزه رضا عباسی، موزه ملی ایران و موزههای خارج از کشور وجود دارد. بیشتر نسخههای خارج از کشور، تکبرگی هستند.
صفحه آغازین نسخه 16183 ، کتابت 738 ق.
ابتدا این چهار بیت آمده است :
سه طاعت واجب آمد بر خردمند = که آن هر سه به هم دارند پیوند
یکی فرمان دادار جهانست = که جان را زو نجات جاودانست
دوم فرمان پیغمبر محمد = که قول کافران را کرد او رد
سیم فرمان سلطان جهاندار = به ملک اندر نهاد این داد دادار
(فخر الدین اسعد گرگانی)
پس از آن اشعاری به فارسی و عربی آمده است که بعضی از ابیات آن در اشعار فخرالدین اسعد گورکانی یافت می شود .
@sepahsalaar
من پی دی اف کتاب مظاهرالانوار رو ندیدم. چیزی که از این متن برای من مشخص شده رو به اشتراک میذارم. لطفا اشکالاتش رو بفرمائید
سرور هرمس دها
داور دارا عَلَم
مالک مُلک عطا
عالمِ علم کَرَم
عدل و کَرَم را مطاع
واو حُوَل را معاد
عالم علم اله
حاکم مُلک حَکَم
داور کاووس کوس
کاموَر روم و روس
دادگرِ مُلکِ طوس
راد امام اُمَم
همدم امر وَرا
مُلک عمل در محل
سده گر امر وَرا
روح و مَلَک در حرم
کِلکِ دُرَر مُلک او داده دُرَر را عموم
لعل گُهَردار او کرده گُهَر را عَدم
درگه او آمده مکه دادِ دُوَل
سدِّه او آمده سدره علم و هِمَم
آمده معلوم او گر سمک و گر سماک
و آمده معدوم او گر گهر گر دِرَم
در هوس علم او روح و مَلَک را اَمَل
در طمع حلم او کوه اُحد را اَلم
هم حَمَل و دَلو را حامل او کرده رام
هم اَسَد و گاو را عامِل او داده رَم
گوهر اعمال را هم دل او داده دل
کوره آمال را هم دَمِ او داده دَم
هرکه مَر او را عدو گر همه مه ور که مهر
سود مر او را حرام، عُمر مَر او را هرَم
من صاحب مظاهر الانوار میرزا رضا قلیخان متخلص به هدایت
#نسخه_خوانی
سَروَرِ هِرمِس دَها ، داورِ دارا عَلَم
مالکِ مُلکِ عطا ، عالِمِ عِلمِ كَرَم
عدل و كرم را مُطاع , داد و دُوَل را معاد
عالمِ علمِ اِله ، حاكم مُلکِ حِكَم
داور كاووس كوس ، كام دِهِ روم و روس
دادگر مُلکِ طوس ، راد امامِ اُمَم
حمد سَرا مر وِ را ، ملک و ملل در محل
سدّه گرا مر وِ را ، روح و ملک در حرم
كِلک دُرَر سِلکِ او ، داده دُرَر را عموم
لَعلِ گُهَروار او ، كرده گهر را عدم
درگه او آمده ، مكۀ داد و دُوَل
سدّۀ او آمده ، سَدرۀ عدل و هِمَم
آمده معلوم او ، گر سَمَک و گر سِماك
آمده معدوم او ، گر گهر و گر دِرَم
در هوسِ علم او ، روح و مَلَک را اَمَل
در طمع حلم او ، كوه اُحُد را اَلَم
هم حَمَل و دَلو را ، حامل او كرده رام
هم اَسَد و گاو را ، عامل او داده رَم
گوهر اَعمال را ، هم دل او داده دل
كورۀ آمال را ، هم دَمِ او داده دَم
هر كه مر او را عدو ، گر همه مه وَر كه مهر
سود مر او را حرام ، عُمر مر او را هَرَم
مِن صاحب مظاهر الأنوار میرزا رضا قلیخان المتخلص بهدایت
با سلام خدمت استادگرامی
سوالی داشتم از شما و دیگر دوستان،
من در نسخه 3980 و 1979 ملک، در حاشیه، کلمات عربی را دیدم که معادل فارسی شان آمده به نقل از «مصادر»، اغلب این نقل قول ها را در کنزالغات ابن معروف پیدا کردم. ولی برایم سوال است که چرا به مصادر ارجاع داده شده؟ آیا اثر مستقلی به نام «مصادر» داریم؟
قصیده بی نقطه در مدح حضرت رضا علیه التَّحیه و الثَّنا
سَروَرِ هِرمِس دَها، داورِ دارا عَلَم
مالکِ مُلکِ عطا، عالِمِ عِلمِ كَرَم
عدل و كرم را مُطاع, داد و دُوَل را معاد
عالمِ علمِ اِله، حاكم مُلکِ حِكَم
داور كاووس كوس، كام دِهِ روم و روس
دادگر مُلکِ طوس، راد امامِ اُمَم
حمد سَرا مر وِ را، ملک و ملل در محل
سدّه گرا مر وِ را، روح و ملک در حرم
كِلک دُرَر سِلکِ او، داده دُرَر را عموم
لَعلِ گُهَروار او، كرده گهر را عدم
درگه او آمده، مكۀ داد و دُوَل
سدّۀ او آمده، سَدرۀ عدل و هِمَم
آمده معلوم او، گر سَمَک و گر سِماك
آمده معدوم او، گر گهر و گر دِرَم
در هوسِ علم او، روح و مَلَک را اَمَل
در طمع حلم او، كوه اُحُد را اَلَم
هم حَمَل و دَلو را، حامل او كرده رام
هم اَسَد و گاو را، عامل او داده رَم
گوهر اَعمال را، هم دل او داده دل
كورۀ آمال را، هم دَمِ او داده دَم
هر كه مر او را عدو، گر همه مه وَر كه مهر
سود مر او را حرام، عُمر مر او را هَرَم
مِن صاحب مظاهر الأنوار میرزا رضا قلیخان المتخلص بهدایت
✨ میلاد شمس الشموس، خسرو اقلیم طوس، شاه انیس النفوس، حضرت امام رضا علیه السلام برشما و خانوادهی گرامیتان مبارک باد ✨
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com