نسخه های نوشته شده بر پاپیروس. بسیاری مواقع مالکان نسخه های خطی که آشنایی با انواع کاغذهای به کار رفته در نسخه های خطی ندارند, به کتابخانه ها مراجعه می کنند همراه با نسخه هایی از سده دوازدهم یا قبل و بعد از آن , با ادعای اینکه نسخه شان بر روی پاپیروس نگاشته شده و لذا بهای گزافی می طلبند . دلیل شان هم نازک بودن یا رنگی بودن کاغذ است یا اساسا دلیلی بر این مدعا ندارند جز اینکه فلان عتیقه فروش چنین چیزی گفته است. این در حالی است که پاپیروس مشخصات خاص خود را دارد و نمی توان برگ هر نسخه ای را از پاپیروس دانست. پاپیروس قبل از اسلام و در اوائل اسلام به کار می رفته و کالایی گران بها بوده که نوعا در نوشتن اسناد دیوانی و مراسلات و قراردادها و... کاربرد داشته و اکنون بعد از گذشتن قرن ها تنها تعداد اندکی از نسخه های خطی نگاشته شده بر پاپیروس باقی مانده است.
پیشنهادی برای مجموعه های خطی و دعوت به همکاری در یک پروژه علمی
انجامه نسخه های خطی یکی از مهمترین راه های آشنایی با تاریخ کتاب در تمدن اسلامی است. از آن جمله آشنایی با پراکندگی علوم و کتاب ها و همچنین نحوه کار و سهم مدارس و آموزشگاه ها در انتقال علوم مختلف. در حقیقت انجامه های دستنوشته های خطی یکی از غنی ترین راه های آشنایی با نظامات آموزشی در تمدن اسلامی است. حال در این میان به ویژه مجموعه های خطی که شامل چند و گاه دهها و یا صدها متن می شوند ارزش بیشتری از این جهت دارند. بسیاری از این مجموعه ها به صورت تخصصی است و به طور نمونه تنها شامل رساله های فقهی و یا فلسفی می شوند. حال اگر کاتبان، این مجموعه ها را در شهرهایی معین و برای عالمان معروف نوشته باشند و یا این مجموعه ها در مدارسی معین کتابت و وقف شده باشد معمولا نشان از سهم تدریس و تدرس این علوم در شهرهای معین و مدارس و دوره های زمانی معین دارند و می توانند برای تدوین تاریخ علوم و همچنین تاریخ نظامنامه های آموزشی مدارس به کار گرفته شوند. من در مجلد اول از گنجینه های نسخ خطی و همچنین در سایت کاتبان و نیز در مجلد دوم همین کتاب از گنجینه ها که الآن در دست آماده سازی است بسیاری از این نمونه ها را نشان داده ام.
آنچه از سال ها پیش در پی آن بودم و برای آن هدف عکس صدها مجموعه خطی را فراهم کردم این است که در حوزه کلام و فلسفه و منطق و علوم عقلی مطالعه ای روی این مجموعه های خطی که شامل متن های مختلف فلسفی و کلامی است و در عین حال دارای انجامه و تاریخ کتابت است سامان گیرد. برای این کار نیازمند همکاری فضلای جوان هستم. بسیاری از این نسخه ها را از ترکیه فراهم کردم و بسیاری را هم از ایران و اروپا و کشورهای عربی در اختیار دارم. به نظرم در مجموع حدود دویست مجموعه خطی در حوزه علوم عقلی است. باید فهرست کاملی از این رساله ها در هر مجموعه همراه با انجامه ها و فوائد پشت نسخه ای از تک تک آنها فراهم کرد و با مطالعه تحلیلی نشان داد که گسترش روی مطالعه متون کلامی و فلسفی و منطقی در شهرهای مختلف اسلامی چطور بوده است. به طور نمونه نسبت مطالعه و یا کتابت آثار فارابی با ابن سینا و یا سهروردی چه بوده است؟ یا اینکه چه متن هایی معمولا همراه چه متن هایی کتابت و استنساخ می شده و در یک مجموعه گرد می آمده است؟ چه شروحی بیشتر مورد مطالعه بوده و کدامیک در نسخه ها بیشتر مجال حاشیه نویسی بوده است و ....
اگر دوستانی علاقمند به همکاری اند لطفا اعلام کنند.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
کتاب اخبار جمل و صفین
این کتاب را قبلا در اینجا معرفی کردم. نسخه ای يمنی و زيدی از آن و از اوائل سده هفتم قمری در کتابخانه آمبروزيانا (که در آغاز آن بخشی از متن کتاب الفتوح ابن اعثم هم ديده می شود) موجود است. از آن یک نسخه دیگر هم در برلین و یک نسخه هم در يمن می شناسیم. این متن مهم تاریخی البته با روایت نصر بن مزاحم متفاوت است، گرچه ریشه های مشترکی با آن دارد (سال ها پيش قسمتی از متن اين کتاب به صورت رساله ای دانشگاهی در انگلستان تصحيح شد اما هيچگاه به چاپ نرسيد و متأسفانه مغفول ماند. در تحقيقات غربی با چند استثناء اين متن چندان شناخته شده نيست).
یک نسخه از کتاب که در یمن موجود است را خیلی سال پیش دیدم و نسخه ای هم در کتابخانه برلین است که سال ۲۰۱۲ آن را در آنجا در ضمن بررسی هایم در نسخه های خطی کتابخانه دولتی برلین یافتم و از آن عکسی گرفتم. نسخه مهم و اقدم آن هم همانی است که در آمبروزیاناست و عکس آن را هم دارم. این کتاب باید تصحیح و منتشر شود. مدتی پیش به فاضل محترم آقای موسوی بروجردی پیشنهاد کردم کتاب را منتشر کنند. دو نسخه یمن و برلین همدیگر را تکمیل می کنند. نسخه آمبروزیانا بسیار کهنتر از نسخه برلین است (کتابت ۶۲۷ ق ) اما کامل نیست. نسخه ریشه های مشترک با اخبار صفین نصر بن مزاحم دارد اما به نظر می رسد که تحریری است که در آن از روایات نسخه های دیگر هم استفاده شده. باید کسی جدی روی این متن مهم و ارزشمند شیعی کار کند. به هرحال ریشه این کتاب به سنت زیدیان کوفه و سپس یمن می رسد و در جای دیگری گویا شناخته نیست.
نگارش کتاب بالا که در واقع معرفی علمای مکه و مدینه ای است که از آن ها کتابی به خط خودشان یا دیگری در کتابخانه عارف حکمت باشد، به نوعی کمک به تاریخ مکه و مدینه است. ابتدا نام شخص می آید و سپس فهرستی از تالیفات او که در این کتابخانه نسخه دارد، با مشخصات نسخه و برخی از نوشته های روی آن عرضه می شود.
به نظرم مشابه این کار را ما می توانیم برای شهرها داشته باشیم. فرضا تمام کاشانی هایی را که نسخه ای از آنها در هر کتابخانه ای ـ نه فقط یک جا ـ مانده با توضیحات نسخه شناسی و نیز داده هایی که کمک به شرح زندگی او نیز اطلاعاتی در باره کاشان یا مدارس و یا خاندانهای آن دارد، ارائه دهیم. این کار در باره بیشتر شهرها می تواند انجام شود.
در کتاب بالا، شرح حال مختصری هم از عارف حکمت هست. وی در سال 1201 به دنیا آمده و در سال 1275 ق درگذشته است. احمد عارف از صاحب منصبان دولت عثمانی و سالها به عنوان قاضی و یا با مشاغل دیگر در شهرهای مختلف بوده است. وی آثاری در فقه و کتابی در تذکره دارد. دیوان شعری هم از وی برجای مانده که اشعاری به ترکی و فارسی و عربی در آن هست. در سال 1260 این کتابخانه را با پنج هزار کتابی که داشت بنیاد گذاشت. زمانی که رفعت پاشا به مدینه آمد این کتابخانه که بنای آن چسبیده به حرم نبوی بوده، هفده هزار جلد کتاب داشته و خطی های آن که نزدیک به پنج هزار بوده است.
نسخه های خطی این کتابخانه چند بار فهرست شده و یک بار هم بخشی از نسخ فارسی آن را مرحوم عطاردی فهرست و منتشر کرد.
در دوره جدید کتابهای این کتابخانه به کتابخانه ملک عبدالعزیز منتقل شد و دیگر نام مستقلی از عارف حکمت به عنوان صاحب این مکتبه به میان نیامد! البته که در داخل کتابخانه، بخشی به مکتبه عارف حکمت اختصاص داده شده و نسخه ها نگهداری می شود. اطلاعات بیشتری را در باره این کتابخانه از طریق وبسایت آن می توانید دریافت کنید.
اکنون بنای کتابخانه عبدالعزیز در سمت غربی مسجد قرار دارد. باید توجه داشت که کتابخانه حرم نبوی که قدیما در اتهای بخش عثمانی مسجد بود و حالا در سمت غربی روی طبقه دوم خود مسجد بالای درب نهم است ربطی به این کتابخانه ندارد.
@jafarian1964
یک نسخه از کتاب بالا در یمن است که خیلی سال پیش آن را دیدم و نسخه ای هم در کتابخانه برلین است که سال ۲۰۱۲ آن را در آنجا یافتم و از آن عکسی گرفتم. نسخه مهم و اقدم آن در آمبروزیاناست که عکس آن را هم دارم. این کتاب باید تصحیح و منتشر شود. مدتی پیش به فاضل محترم آقای موسوی بروجردی پیشنهاد کردم کتاب را منتشر کنند. یک تحقیقی از این متن سال ها پیش به عنوان رساله دکتری در غرب صورت گرفت اما هنوز چاپ نشده است. دو نسخه یمن و برلین همدیگر را تکمیل می کنند. نسخه آمبروزیانا بسیار کهن است و البته کامل نیست. نسخه ریشه های مشترک با اخبار صفین نصر بن مزاحم دارد اما به نظر می رسد که تحریری است که در آن از روایات نسخه های دیگر هم استفاده شده. باید کسی جدی روی این متن مهم و ارزشمند شیعی کار کند. در کانال نسخه های خطی عکس یک برگ آن را گذاشتم که می بینید.
کتاب اخبار جمل و صفین
این کتاب را قبلا در اینجا معرفی کردم. نسخه ای يمنی و زيدی از آن و از اوائل سده هفتم قمری در کتابخانه آمبروزيانا (که در آغاز آن بخشی از متن کتاب الفتوح ابن اعثم هم ديده می شود) موجود است. از آن یک نسخه دیگر هم در برلین و یک نسخه هم در يمن می شناسیم. این متن مهم تاریخی البته با روایت نصر بن مزاحم متفاوت است، گرچه ریشه های مشترکی با آن دارد (سال ها پيش قسمتی از متن اين کتاب به صورت رساله ای دانشگاهی در انگلستان تصحيح شد اما هيچگاه به چاپ نرسيد و متأسفانه مغفول ماند. در تحقيقات غربی با چند استثناء اين متن چندان شناخته شده نيست).
یک نسخه از کتاب که در یمن موجود است را خیلی سال پیش دیدم و نسخه ای هم در کتابخانه برلین است که سال ۲۰۱۲ آن را در آنجا در ضمن بررسی هایم در نسخه های خطی کتابخانه دولتی برلین یافتم و از آن عکسی گرفتم. نسخه مهم و اقدم آن هم همانی است که در آمبروزیاناست و عکس آن را هم دارم. این کتاب باید تصحیح و منتشر شود. مدتی پیش به فاضل محترم آقای موسوی بروجردی پیشنهاد کردم کتاب را منتشر کنند. دو نسخه یمن و برلین همدیگر را تکمیل می کنند. نسخه آمبروزیانا بسیار کهنتر از نسخه برلین است (کتابت ۶۲۷ ق ) اما کامل نیست. نسخه ریشه های مشترک با اخبار صفین نصر بن مزاحم دارد اما به نظر می رسد که تحریری است که در آن از روایات نسخه های دیگر هم استفاده شده. باید کسی جدی روی این متن مهم و ارزشمند شیعی کار کند. به هرحال ریشه این کتاب به سنت زیدیان کوفه و سپس یمن می رسد و در جای دیگری گویا شناخته نیست.
پیشنهادی برای مجموعه های خطی
انجامه نسخه های خطی یکی از مهمترین راه های آشنایی با تاریخ کتاب در تمدن اسلامی است. از آن جمله آشنایی با پراکندگی علوم و کتاب ها و همچنین نحوه کار و سهم مدارس و آموزشگاه ها در انتقال علوم مختلف. در حقیقت انجامه های دستنوشته های خطی یکی از غنی ترین راه های آشنایی با نظامات آموزشی در تمدن اسلامی است. حال در این میان به ویژه مجموعه های خطی که شامل چند و گاه دهها و یا صدها متن می شوند ارزش بیشتری از این جهت دارند. بسیاری از این مجموعه ها به صورت تخصصی است و به طور نمونه تنها شامل رساله های فقهی و یا فلسفی می شوند. حال اگر کاتبان، این مجموعه ها را در شهرهایی معین و برای عالمان معروف نوشته باشند و یا این مجموعه ها در مدارسی معین کتابت و وقف شده باشد معمولا نشان از سهم تدریس و تدرس این علوم در شهرهای معین و مدارس و دوره های زمانی معین دارند و می توانند برای تدوین تاریخ علوم و همچنین تاریخ نظامنامه های آموزشی مدارس به کار گرفته شوند. من در مجلد اول از گنجینه های نسخ خطی و همچنین در سایت کاتبان و نیز در مجلد دوم همین کتاب از گنجینه ها که الآن در دست آماده سازی است بسیاری از این نمونه ها را نشان داده ام.
آنچه از سال ها پیش در پی آن بودم و برای آن هدف عکس صدها مجموعه خطی را فراهم کردم این است که در حوزه کلام و فلسفه و منطق و علوم عقلی مطالعه ای روی این مجموعه های خطی که شامل متن های مختلف فلسفی و کلامی است و در عین حال دارای انجامه و تاریخ کتابت است سامان گیرد. برای این کار نیازمند همکاری فضلای جوان هستم. بسیاری از این نسخه ها را از ترکیه فراهم کردم و بسیاری را هم از ایران و اروپا و کشورهای عربی در اختیار دارم. به نظرم در مجموع حدود دویست مجموعه خطی در حوزه علوم عقلی است. باید فهرست کاملی از این رساله ها در هر مجموعه همراه با انجامه ها و فوائد پشت نسخه ای از تک تک آنها فراهم کرد و با مطالعه تحلیلی نشان داد که گسترش روی مطالعه متون کلامی و فلسفی و منطقی در شهرهای مختلف اسلامی چطور بوده است. به طور نمونه نسبت مطالعه و یا کتابت آثار فارابی با ابن سینا و یا سهروردی چه بوده است؟ یا اینکه چه متن هایی معمولا همراه چه متن هایی کتابت و استنساخ می شده و در یک مجموعه گرد می آمده است؟ چه شروحی بیشتر مورد مطالعه بوده و کدامیک در نسخه ها بیشتر مجال حاشیه نویسی بوده است و ....
https://t.me/azbarresihayetarikhi
کتاب کافی و آثار غیر امامی سده دوم و سوم قمری
این مطلب را هفته پیش در کنفرانس زیدیه و نسخ خطی یمن در پرینستون گفتم و اینجا مناسب دیدم آن را منتشر کنم:
از امامیه متن های بسیار کمی از دو سده دوم و سوم به طور مستقل به دست ما رسیده است. این درست برخلاف وضعیت آثار غیر امامیه است. از اباضیه و اهل سنت و اصحاب حدیث و حتی اسماعیلیه و زیدیه متن های متعددی از این دو قرن باقی است. نمونه زیدی آن آثار با اهمیت قاسم رسی است. در سال های اخیر خوشبختانه به این نکته توجه می شود که کتابی مانند کتاب کلینی از منابع قدیمتری نقل می کند و آن منابع مکتوب را باید در تاریخگذاری باورها و گزارش ها در نظر گرفت. منتهی عموما یک نوع تفاوتی میان آثاری از این دو قرن که از آنها مستقیما نسخه ای خطی در دست است و منابع کتاب کافی به طور نمونه گذاشته می شود و آن اینکه گفته می شود که منابعی مانند رساله شافعی و یا موطأ مالک و یا آثار ابو یوسف و از این قبیل از اواخر سده دوم قمری به دلیل آنکه به طور مستقل به دست ما رسیده اند از لحاظ سندیت مهمتر از نقل های منابعی مانند کلینی از آثار حدیثی همزمان با عصر ابو یوسف و شافعی اند. من در کنفرانس پرینستون این عقیده را به چالش کشیدم. گفتم از نقطه نظر اصالت متن ها فرقی میان این دو نوع از آثار نیست. درست است که کلینی و یا ابن بابویه و منابع آنها در نقل روایات و متن های مکتوب قدیمتر دست به تهذیب و انتخاب و گاه حک و اصلاح زده اند اما این کار عینا در مورد متن هایی همچون آثار موطأ مالک و یا آثار شافعی و قبل از او محمد بن الحسن شیبانی صادق است. مگر متن کتاب الاصل شیبانی همانی است که او تقریر کرده؟ یا کتاب الحجه او عینا همان است که تدوین او بوده؟ این امر در مورد رساله شافعی و آثار ابو یوسف و مالک بن انس و مابقی هم صادق است. آنچه ما از این متن ها در دست داریم در واقع محصول یک سنت و یا سنت های مختلف متنی و روایی است و بسته به مورد هر کدام از این متن ها تا چند نسل دستخوش اصلاحات و اضافات و حذف ها و زیادات بوده اند. در واقع کتاب های شیبانی و یا ابو یوسف را می بایست محصول یک روند تدریجی روایی و متنی و تحریری دانست، دقیقا مانند متن های موجود از ائمه شیعه (ع) که در آثار کلینی و ابن بابویه نقل شده. آن متن ها هم در گذر زمان تا چند نسل در معرض تحریرها و اختلافات متنی و گاه اصلاحات قرار داشته و محدثان بعدی این اختلافات را در آثار خود درج کرده اند. به ویژه شیخ در تهذیب و استبصار به اختلافات روایات توجه داشته و به همین دلیل متن روایاتش گاهی با روایات همان متن ها از سوی کلینی تفاوت دارد. سبب آن هم همین اختلاف منابع نقل است. بنابراین کتاب کافی را نباید کتابی از سده چهارم بلکه کتابی عمدتا از اواخر سده دوم و خصوصا اوائل سده سوم دانست. توضیحش بماند برای زمانی دیگر. ان شاء الله.
بنابراین اگر متن هایی مانند آثار شیبانی به صورت مستقل و خطی باقی مانده به این معنا نیست که ماهیتی متفاوت با احادیث و متن های امامان شیعه دارد ولو اینکه به صورت مستقل نسخه ای خطی از آنها در دست نیست. چرا که هر دوی این نوع متن ها به صورت متن هایی در سنت هایی روایی نقل شده اند و فرقی میان اسناد روایات کلینی و اسناد کتابی مانند الاصل شیبانی نیست. باید هر دو را متن هایی برآمده از روندی تدریجی در روایت متن ها و تدوین و تحریر آنها در نظر گرفت. در این میان گاهی دیده می شود که نسخه های خطی کتاب های آثار ابن بابویه و کلینی گاه از نسخه های خطی آثار شیبانی و ابو یوسف کهنتر است و برای مورخان طبعا اطمینان خاطر بیشتری را فراهم می کنند.
کتاب تثبیت الامامه آیا از الهادی الی الحق است؟
یکی از خوانندگان این کانال متنی فرستاده از یکی از نویسندگان و فضلایی که روی زیدیه کار می کند که در آن انتساب متنی به عنوان تثبیت الامامه به الهادی الی الحق مسلم فرض شده و این خواننده محترم نظر من را خواسته است. اینجا چند سطری در این مورد می نویسم:
متنی که تحت عنوان تثبیت الامامه منسوب به الهادی الی الحق سال ها پیش همراه دو کتاب المنتخب و الفنون امام الهادی (روایت محمد بن سلیمان الکوفی) منتشر شد و بعدا هم چندین بار و از جمله یک بار به وسیله محقق محترم آقای سید محمد رضا جلالی منتشر شد بی تردید از الهادی الی الحق نیست و بعید نیست تألیفی باشد از طیبیان یمن در سده ششم قمری. هر چه هست بسیار بعید است که نویسنده از زیدیه باشد. در نسخه های خطی مجموع الهادی الی الحق این متن موجود نیست (گرچه یکی دو متن کوچک دیگر در امامت در مجموع الهادی هست که ربطی به متن تثبیت محل بحث ندارد). متأسفانه از مجموع الهادی نسخه های قدیم چندان موجود نیست. یک نسخه هست از جزء دوم آن که من آن را چند سال پیش در کتابخانه مونیخ دیدم و آن را در کاتبان معرفی کردم. آن نسخه از سده ششم و یا اوائل سده هفتم قمری است. جزء دوم مجموع امام هادی اساسا متن های امامت او را شامل نمی شود و این متن ها در جلد اول مجموع آمده است. المجموعه الفاخره که خیلی سال پیش در یمن چاپ شد و مجموعه رساله های الهادی الی الحق است دقیقا بر اساس همان مدلی تنظیم شده که نسخه مونیخ بر آن اساس است. در مجموعه فاخره خبری از متن تثبیت الامامه نیست و حتما این متن در جلد اول نسخه مونیخ هم موجود نبوده است. نسخه های دیگر و جدیدتر مجموع الهادی هم این متن را فاقدند. در چاپ جدید مجموع امام هادی هم که اوائل این قرن در یمن منتشر شد متن تثبیت نیامده است. این بدین دلیل است که در سنت های اصیل زیدی این رساله را از الهادی نمی شمرده اند. باری در سده هفتم قمری این متن نخستین بار مورد استفاده برخی از زیدیه همانند المنصور بالله حسن بن بدر الدین قرار گرفت و برخی آن را در غیر مجموعه های الهادی (که موسوم به مجموع الامام الهادی است) در نسخه های خطی دیگر نقل کردند. معلوم نیست چگونه این متن به الهادی نسبت داده شده است، گرچه می توان برای انگیزه آن حدس هایی را مطرح کرد. مطالب آن بیشتر به نویسنده ای امامی مذهب و یا اسماعیلی شباهت دارد. متن کتاب و قلم نویسنده به هیچ وجه به قلم و فکر الهادی شباهت ندارد و با دیگر آثار او در امامت و سایر آثارش به کلی متفاوت است. در آن تعابیری هست که نسبت آن را به دوران الهادی به کلی نفی می کند. مانند تعبیر سلطان من سلاطین الجور و تعبیراتی مشابه. این اثر را باید به عنوان اثری احتمالا اسماعیلی و یا امامی از سده ششم قمری بازشناخت. ولله الحمد اولا وآخرا.
ضرورت بازبينی متن های چاپی نسخه های خطی
عموما تصور می شود اگر متنی خطی منتشر شد ديگر نيازی به بررسی نسخه های خطی آن نيست. تصحيح متون تاریخی و دینی و فلسفی و علمی اگر بر اساس مبانی آکادميک و انتقادی باشد و همه نسخه های موجود آن مورد بررسی قرار گرفته باشد البته شايد اين سخن درست باشد. اما متأسفانه غالب چاپ ها چنين نيست. يا همه نسخه های اثر مبنای تصحيح قرار نگرفته و يا تبارشناسی نسخه های اساس مورد توجه نبوده؛ يا اينکه در بازخوانی نسخه ها دقت لازم صورت نگرفته. اما مشکلی که کمتر از آن سخن می رود انواع مختلف سانسور متن هاست که به انگيزه های مختلف مذهبی و قومی و طايفه ای متأسفانه در طول دويست سال اخير در چاپ کتاب ها شاهدش هستيم. شنيده شده است که در چاپ برخی متون جغرافيایی و يا نقشه های تاريخی در متن های تاريخی برخی دستکاری هایی گاه صورت می گيرد. يا اينکه سطری، فصلی، حديثی و يا پاره ای از يک متن به دلائل مختلف، انگيزه های گوناگون و يا اعمال سلایق و صلاحديدهایی حذف می شوند. این ها با هر انگيزه ای که صورت گيرد با امانت علمی سازگار نيست.
پيشنهاد مشخص من اين است: حال که متن بسياری از نسخه های خطی در دسترس است. دست کم مهمترين نسخه های خطی هر اثری مهم را به صورت آنلاین و به شکل در برابر نهادن يک برگ خطی آن با يک صفحه چاپی آن منتشر کنيم. در مورد شمار قابل توجهی متون حديثی و تاريخی و غيره من ترديد ندارم با بسياری از حذف ها و سانسورها و تحريفات عمدی و غير عمدی مواجه خواهيم شد.
مشکل از ميان رفتن نسخه های اصل مؤلفان
در قديم نسخه های اصل نويسندگان و از جمله محدثان حال چه به خط خودشان بود و چه بر اساس اصل و يا مجالس آنها کتابت شده بود حاوی علائم و نشانه هایی بود که می توانست در تشخيص هويت نسخه ها و صيانت آنها ياری کند. مثلا شمار احاديث هر برگ نسخه معمولا ثبت و ضبط می شد و يا شمار کلی احاديث يک کتاب و هر جزء و کراسه آن. همچنين اگر حديثی (بر اساس متنی ديگر و يا از نسخه ای متفاوت با روايت متن موجود) و يا توضيحی در حاشيه برگ ها می آمد به گونه ای نوشته می شد که با متن اصلی آميخته نشود. يا اگر راوی متن احاديثی از خود به متن استاد می افزود معمولا با استفاده از نشان هایی کوشش می شد که ميان آن الحاقات و اضافات و متن اصلی تفکيک صورت گيرد. در نسخه های بعدی معمولا اين نوع علائم و نشانه ها و يا ملاحظات به تدريج به فراموشی سپرده می شد؛ خاصه اگر نسخه های بعدی با اصول معتبر مقابله نمی شد و صحت آنها از سوی استادان و راويان اصلی متن گواهی نمی شد. يکی از نمونه های متن هایی که دستخوش اين مشکل شده و همينک تشخيص هويت نويسنده و يا راويان آن سخت و تعيين هويت دقيق کتاب و تفکيک ريشه احاديثش بسيار مشکل است کتاب تفسير منسوب به علي بن ابراهيم قمي است که به نظرم اضافات بر متن اصلی علي بن ابراهيم در نسخه اصل کتاب روشن بوده اما به تدريج آن نشانه ها و تمايزها از ميان رفته.
ضرورت بازبينی متن های چاپی نسخه های خطی
عموما تصور می شود اگر متنی خطی منتشر شد ديگر نيازی به بررسی نسخه های خطی آن نيست. تصحيح متون تاریخی و دینی و فلسفی و علمی اگر بر اساس مبانی آکادميک و انتقادی باشد و همه نسخه های موجود آن مورد بررسی قرار گرفته باشد البته شايد اين سخن درست باشد. اما متأسفانه غالب چاپ ها چنين نيست. يا همه نسخه های اثر مبنای تصحيح قرار نگرفته و يا تبارشناسی نسخه های اساس مورد توجه نبوده؛ يا اينکه در بازخوانی نسخه ها دقت لازم صورت نگرفته. اما مشکلی که کمتر از آن سخن می رود انواع مختلف سانسور متن هاست که به انگيزه های مختلف مذهبی و قومی و طايفه ای متأسفانه در طول دويست سال اخير در چاپ کتاب ها شاهدش هستيم. شنيده شده است که در چاپ برخی متون جغرافيایی و يا نقشه های تاريخی در متن های تاريخی برخی دستکاری هایی گاه صورت می گيرد. يا اينکه سطری، فصلی، حديثی و يا پاره ای از يک متن به دلائل مختلف، انگيزه های گوناگون و يا اعمال سلایق و صلاحديدهایی حذف می شوند. این ها با هر انگيزه ای که صورت گيرد با امانت علمی سازگار نيست.
پيشنهاد مشخص من اين است: حال که متن بسياری از نسخه های خطی در دسترس است. دست کم مهمترين نسخه های خطی هر اثری مهم را به صورت آنلاین و به شکل در برابر نهادن يک برگ خطی آن با يک صفحه چاپی آن منتشر کنيم. در مورد شمار قابل توجهی متون حديثی و تاريخی و غيره من ترديد ندارم با بسياری از حذف ها و سانسورها و تحريفات عمدی و غير عمدی مواجه خواهيم شد.
نياز به تدوين تاريخ کتابخانه ها و تبارشناسی آنها
با وجود تلاش هایی که برای تاريخنگاری کتابخانه ها در سال های اخير مبذول شده با اين وصف ما هنوز در آغاز راهيم. کتابخانه های کهنسالی مانند آستان قدس و يا روضه حيدريه و يا جديد التأسيسی مانند کتابخانه آية الله مرعشی نيازمند مستندسازی و تاريخنگاری اند. يکی از مهمترين موارد در اين زمينه بررسی تاريخچه شکلگيری اين کتابخانه ها و کتابخانه های مادری است که اين کتابخانه ها از آنها ساخته شده اند. کتابخانه ای مانند آستان قدس خود شکل گرفته بر اساس اوقافی است که در طول بيش از هزار سال سامان گرفته و به تدريج اين کتابخانه عظيم را فراهم کرده است. تنها فهرست واقفان کافی نيست. ما بايد فهرست هایی داشته باشيم از نسخه هایی که از اين واقفان و يا فروشندگان همينک در کتابخانه هایی مانند آستان قدس موجود است. روشن است که تدوين چنين فهرست هایی و مطالعه و بررسی تک تک نسخه های هر کتابخانه مادر می تواند برای بازنويسی تاريخ فرهنگی و دينی ما به کار آيد. نمونه می دانيم که در آستان قدس رضوی بخش عظيمی از نسخه ها وقف ابن خاتون است. در مورد مجلس می دانيم که کتابخانه مجلس در بخش عظيمی از آن برآمده از کتابخانه هایی مانند کتابخانه خاندان طباطبایی (سيد محمد صادق) ، خاندان امام جمعه خویی، ميرزا طاهر تنکبانی، صدر الافاضل و بسياری ديگر است. در چهل پنجاه سال اخير بسياری از نسخه های شهر های مختلف به صورت های گوناگونی در اختيار کتابخانه های مرعشی و يا آستان قدس قرار گرفته. شناخت ما از اين کتابخانه های مادر و يا نسخه هایی که به صورت های مختلف به عنوان وقف و یا فروش به این کتابخانه ها تعلق گرفته بسيار مهم است؛ هم برای شناخت ريشه های مستقيم کتابخانه های امروز کشور و هم برای شناخت تبارشناسی کتابخانه ها در طول هزار سال گذشته. اينجاست که با تبارشناسی نسخه ها می توانيم به سنت های انتقال نسخه های خطی و پديده مهاجرت نسخه ها بپردازيم. بسياری از آنچه در کتابخانه های امروز کشور موجود است ريشه اش به کتابخانه های عالمان دوران صفوی در اصفهان و يا طهران عصر قاجار می رسد. برای شناخت تاريخ فرهنگی مان نخست بايد از اينجا آغاز کنيم. پيشنهاد من به دانشجويان برای انتخاب رساله های فوق ليسانس و دکتری اين است که به اين موارد بپردازند. حتی به کتابخانه های ايران نبايد بسنده کرد. من خود در کتابخانه های ترکيه نسخه های بسيار زيادی ديدم که ريشه آنها به کتابخانه هایی مانند خزانه غرويه، کتابخانه ربع رشيدی و يا کتابخانه رصد خانه مراغه می رسد. برای درک بهتری از تاريخ فرهنگ و علوم در ايران بايد به همه اين موارد پرداخت. می دانيم که تبريز برای قرن ها يکی از مهمترين مراکز حيات علوم عقلی و نقلی بوده. از مهمترين منابع برای شناخت سهم تبريز در اين زمينه گردآوری نسخه هایی خطی است که در طول قرن ها و به ويژه عصر مابعد مغول در تبريز نوشته، قرائت و تملک شده و اجازاتی برای آنها نوشته شده است. صدها نسخه در کتابخانه سليمانيه دارای اجازات و يا رقم هایی اند مرتبط با تبريز و مراغه و خوی و شهرهای آذربايجان. در کتابخانه ظاهريه در دمشق تعداد عظیم نسخه هایی که در اصفهان و ری و خراسان کتابت شده و يا مشتمل بر اطلاعاتی درباره انتقال نسخه ها از آن شهرهاست حیرت آور است. من حتی در يمن نسخه هایی ديده ام که در شهر ری کتابت شده.
ما هنوز در آغاز راهيم برای تدوين تبارشناسی جامعی از نسخه های خطی گستره تاریخی ايران فرهنگی.
کتاب کافی کليني و کتاب های ابو يوسف و شيباني و شافعي
از امامیه متن های بسیار کمی از دو سده دوم و سوم به طور مستقل به دست ما رسیده است. این درست برخلاف وضعیت آثار غیر امامیه است. از اباضیه و اهل سنت و اصحاب حدیث و حتی اسماعیلیه و زیدیه متن های متعددی از این دو قرن باقی است. نمونه زیدی آن آثار با اهمیت قاسم رسی است. در سال های اخیر خوشبختانه به این نکته توجه می شود که کتابی مانند کتاب کلینی از منابع قدیمتری نقل می کند و آن منابع مکتوب را باید در تاریخگذاری باورها و گزارش ها در نظر گرفت. منتهی عموما یک نوع تفاوتی میان آثاری از این دو قرن که از آنها مستقیما نسخه ای خطی در دست است و منابع کتاب کافی به طور نمونه گذاشته می شود و آن اینکه گفته می شود که منابعی مانند رساله شافعی و یا موطأ مالک و یا آثار ابو یوسف و از این قبیل از اواخر سده دوم قمری به دلیل آنکه به طور مستقل به دست ما رسیده اند از لحاظ سندیت مهمتر از نقل های منابعی مانند کلینی از آثار حدیثی همزمان با عصر ابو یوسف و شافعی اند. من در کنفرانس پرینستون این عقیده را به چالش کشیدم. گفتم از نقطه نظر اصالت متن ها فرقی میان این دو نوع از آثار نیست. درست است که کلینی و یا ابن بابویه و منابع آنها در نقل روایات و متن های مکتوب قدیمتر دست به تهذیب و انتخاب و گاه حک و اصلاح زده اند اما این کار عینا در مورد متن هایی همچون آثار موطأ مالک و یا آثار شافعی و قبل از او محمد بن الحسن شیبانی صادق است. مگر متن کتاب الاصل شیبانی همانی است که او تقریر کرده؟ یا کتاب الحجه او عینا همان است که تدوین او بوده؟ این امر در مورد رساله شافعی و آثار ابو یوسف و مالک بن انس و مابقی هم صادق است. آنچه ما از این متن ها در دست داریم در واقع محصول یک سنت و یا سنت های مختلف متنی و روایی است و بسته به مورد هر کدام از این متن ها تا چند نسل دستخوش اصلاحات و اضافات و حذف ها و زیادات بوده اند. در واقع کتاب های شیبانی و یا ابو یوسف را می بایست محصول یک روند تدریجی روایی و متنی و تحریری دانست، دقیقا مانند متن های موجود از ائمه شیعه (ع) که در آثار کلینی و ابن بابویه نقل شده. آن متن ها هم در گذر زمان تا چند نسل در معرض تحریرها و اختلافات متنی و گاه اصلاحات قرار داشته و محدثان بعدی این اختلافات را در آثار خود درج کرده اند. به ویژه شیخ در تهذیب و استبصار به اختلافات روایات توجه داشته و به همین دلیل متن روایاتش گاهی با روایات همان متن ها از سوی کلینی تفاوت دارد. سبب آن هم همین اختلاف منابع نقل است. بنابراین کتاب کافی را نباید کتابی از سده چهارم بلکه کتابی عمدتا از اواخر سده دوم و خصوصا اوائل سده سوم دانست. توضیحش بماند برای زمانی دیگر. ان شاء الله.
بنابراین اگر متن هایی مانند آثار شیبانی به صورت مستقل و خطی باقی مانده به این معنا نیست که ماهیتی متفاوت با احادیث و متن های امامان شیعه دارد ولو اینکه به صورت مستقل نسخه ای خطی از آنها در دست نیست. چرا که هر دوی این نوع متن ها به صورت متن هایی در سنت هایی روایی نقل شده اند و فرقی میان اسناد روایات کلینی و اسناد کتابی مانند الاصل شیبانی نیست. باید هر دو را متن هایی برآمده از روندی تدریجی در روایت متن ها و تدوین و تحریر آنها در نظر گرفت. در این میان گاهی دیده می شود که نسخه های خطی کتاب های آثار ابن بابویه و کلینی گاه از نسخه های خطی آثار شیبانی و ابو یوسف کهنتر است و برای مورخان طبعا اطمینان خاطر بیشتری را فراهم می کنند.
ممکن است گفته شود با توجه به عنوان تعليقات، اين کتاب مجموعه ای است از يادداشت هایی که بهمنيار عینا از مجموعه درس های ابن سينا و يا مجموعه پاسخ های او به پرسش های بهمنيار فراهم کرده. اينجا هم چند اشکال وجود دارد: نخست اینکه ابن سينا مدرس مدرسه ای نبود تا بسان آنچه بعد از او به ويژه در سنت های مدرسی معمول شد درس های منظمی ارائه داده باشد. متن کتاب هم نشان نمی دهد که اينها مطالبی بوده که کسی از مجموعه درسی منظم به صورت آنچه در سنت تقريرات نويسی می شناسيم فراهم کرده باشد. ابن سينا کتاب های خود را املاء می کرد و شاگردانی محدود داشت که در محضر او اين کتاب ها را تحریر و تبییض می کردند. اگر کتاب تعليقات از اين شمار بود می بايست مقدمه ای می داشت و مهمتر از آن از نظمی تبعيت می کرد؛ در حالی که تعليقات کتابی است که به مجموعه ای از يادداشت های نا منظم که در پی هم آمده اند بيشتر شباهت دارد؛ با اينکه گاهی چندين يادداشت پی در پی مرتبط با يک موضوع است. وانگهی مجموعه ای از مکاتبات بهمنيار با ابن سينا بخشی از کتاب المباحثات را تشکيل می دهد و قسمتی از آن هم مشتمل بر يادداشت هایی است از ابن سينا که ظاهرا برگرفته از گفتگوهای بهمنیار است با او و یا تکه هایی که از گفتارهای تحریر نشده ابن سینا بعدها از مجموعه آثار و نوشته ها و دست خط های ابن سینا به دست آمد. پس با اين حساب يا بايد تعليقات را به کتاب مباحثات پيوند می دادند و با همان عنوان و يا مباحثات را به کتاب تعليقات ملحق می کردند. چنين به نظر می رسد که ماهيت کتاب تعليقات متفاوت از کتاب مباحثات بوده و انتساب آن به ابن سينا نمی توانسته همچون کتاب مباحثات مقبول باشد. از ديگر سو بسياری از بندهای کتاب تعليقات مطلقا حالت توضيحی و يا تفسيری ندارند و روشن است که به عنوان پاسخ به پرسشی مطرح نشده اند؛ در واقع صرفا باوری مشهور نزد فلاسفه را ارائه می دهند. به همين دليل نه تنها نمی توان تصور کرد که در مقام پاسخ به پرسشی اساسی که توضيح ابن سينا را طلب کند ارائه شده اند بلکه حتی نقل آنها به صورت يادداشت از روی آثار فارابی و ابن سينا را هم مستبعد نشان می دهد. اين را هم اضافه کنم که اگر کتاب تعليقات مجموعه يادداشت ها و پاسخ های ابن سيناست پس سهم فارابی در اين تعليقات چيست؟ مصصح کتاب، آقای موسويان با وجود اينکه به روشنی متن همه آنچه در کتاب تعليقات فارابی آمده را يا عينا و يا با توضيحاتی بيشتر در متن کتاب ابن سينا نشان داده اند با اين وصف همچنان اصرار دارند که تعليقات فارابی اثری مستقل از تعليقات ابن سيناست و در واقع ابن سينا (و يا بهمنيار) گاه عين مطالب فارابی را در تعليقات تکرار کرده و يا اينکه آن را همراه با شرح و توضيحی نقل کرده است. اين در حالی است که بايد اين نسبت را بر عکس می ديدند: در واقع متنی که به نام تعليقات فارابی معروف است تنها هيئتی است برگزيده از تعليقات ابن سينا.
با توجه به سنت تعليق نگاری که ما قبلا مفصلا در نوشته های خود توضيح داده ايم تنها تفسير مقبول از کتاب تعليقات ابن سينا را می توان در ذيل چنين توضيح داد:
تعليقات منسوب به ابن سينا در واقع متن های مکتوب از سوی او نيست؛ کما اينکه ربطی به فارابی به شکل مستقيم ندارد. اين کتاب مجموعه ای از تعاليق (يادداشت ها) است به قلم بهمنيار که در طی تحصيل نزد ابن سينا و بهره گيری از محضر او فراهم کرده بود و بنابراين برداشت های او از درس های ابن سيناست که به منظور اینکه اصل مطالب و برهان ها و نحوه دقيق تقرير مطالب و براهين برای او محفوظ باشد آنها را در طی يادداشت هایی شخصی نگاشته بوده بی آنکه به آنها نظمی دهد. به احتمال زياد تفاوت هيئت های مختلف اين کتاب در نسخه های خطی متعددی که از آن در دست است به دليل اين است که در دفعات متعددی تلاش هایی برای تنظيم و يا دست کم نسخه برداری از مجموعه ياداشت های او صورت گرفته بوده. آنچه در هيئت موجود در نسخه آياصوفيا و شماری ديگر از نسخه هایی که ريشه آنها به این نسخه می رسد ديده می شود چنين می نمايد که فراهم آمده ابو العباس لوکري است و به همين دليل هم خود او برای اين مجموعه فهرستی تنظيم کرد. هيئت های ديگر اين مجموعه يادداشت ها را می توان در شکل های ديگری که هم در تعداد يادداشت ها، و هم در ترتيب با نسخه لوکري تفاوت دارند ديد.
هيئتی که به عنوان تعليقات فارابی شناخته می شود و مکرر چاپ شده يکی از مجموعه هایی است که از مجموعه تعليقات بهمنیار برگزيده شده است. به هرحال اين احتمال وجود دارد که بهمنيار در تدريس فلسفه از اين مجموعه يادداشت های خود استفاده می کرده و همين موجب اهتمام شاگردانش به اين يادداشت ها بوده است. می دانیم که استادان از يادداشت ها و يا تقريرات درسی دوران تحصيلی شان در ايام تدريس استفاده می کرده اند (اين سنت را در فقه و اصول و خلاف اهل سنت سنت تعليقه/ تعليق می ناميده اند).
ممکن است گفته شود با توجه به عنوان تعليقات، اين کتاب مجموعه ای است از يادداشت هایی که بهمنيار عینا از مجموعه درس های ابن سينا و يا مجموعه پاسخ های او به پرسش های بهمنيار فراهم کرده. اينجا هم چند اشکال وجود دارد: نخست اینکه ابن سينا مدرس مدرسه ای نبود تا بسان آنچه بعد از او به ويژه در سنت های مدرسی معمول شد درس های منظمی ارائه داده باشد. متن کتاب هم نشان نمی دهد که اينها مطالبی بوده که کسی از مجموعه درسی منظم به صورت آنچه در سنت تقريرات نويسی می شناسيم فراهم کرده باشد. ابن سينا کتاب های خود را املاء می کرد و شاگردانی محدود داشت که در محضر او اين کتاب ها را تحریر و تبییض می کردند. اگر کتاب تعليقات از اين شمار بود می بايست مقدمه ای می داشت و مهمتر از آن از نظمی تبعيت می کرد؛ در حالی که تعليقات کتابی است که به مجموعه ای از يادداشت های نا منظم که در پی هم آمده اند بيشتر شباهت دارد؛ با اينکه گاهی چندين يادداشت پی در پی مرتبط با يک موضوع است. وانگهی مجموعه ای از مکاتبات بهمنيار با ابن سينا بخشی از کتاب المباحثات را تشکيل می دهد و قسمتی از آن هم مشتمل بر يادداشت هایی است از ابن سينا که ظاهرا برگرفته از گفتگوهای بهمنیار است با او و یا تکه هایی که از گفتارهای تحریر نشده ابن سینا بعدها از مجموعه آثار و نوشته ها و دست خط های ابن سینا به دست آمد. پس با اين حساب يا بايد تعليقات را به کتاب مباحثات پيوند می دادند و با همان عنوان و يا مباحثات را به کتاب تعليقات ملحق می کردند. چنين به نظر می رسد که ماهيت کتاب تعليقات متفاوت از کتاب مباحثات بوده و انتساب آن به ابن سينا نمی توانسته همچون کتاب مباحثات مقبول باشد. از ديگر سو بسياری از بندهای کتاب تعليقات مطلقا حالت توضيحی و يا تفسيری ندارند و روشن است که به عنوان پاسخ به پرسشی مطرح نشده اند؛ در واقع صرفا باوری مشهور نزد فلاسفه را ارائه می دهند. به همين دليل نه تنها نمی توان تصور کرد که در مقام پاسخ به پرسشی اساسی که توضيح ابن سينا را طلب کند ارائه شده اند بلکه حتی نقل آنها به صورت يادداشت از روی آثار فارابی و ابن سينا را هم مستبعد نشان می دهد. اين را هم اضافه کنم که اگر کتاب تعليقات مجموعه يادداشت ها و پاسخ های ابن سيناست پس سهم فارابی در اين تعليقات چيست؟ مصصح کتاب، آقای موسويان با وجود اينکه به روشنی متن همه آنچه در کتاب تعليقات فارابی آمده را يا عينا و يا با توضيحاتی بيشتر در متن کتاب ابن سينا نشان داده اند با اين وصف همچنان اصرار دارند که تعليقات فارابی اثری مستقل از تعليقات ابن سيناست و در واقع ابن سينا (و يا بهمنيار) گاه عين مطالب فارابی را در تعليقات تکرار کرده و يا اينکه آن را همراه با شرح و توضيحی نقل کرده است. اين در حالی است که بايد اين نسبت را بر عکس می ديدند: در واقع متنی که به نام تعليقات فارابی معروف است تنها هيئتی است برگزيده از تعليقات ابن سينا.
با توجه به سنت تعليق نگاری که ما قبلا مفصلا در نوشته های خود توضيح داده ايم تنها تفسير مقبول از کتاب تعليقات ابن سينا را می توان در ذيل چنين توضيح داد:
تعليقات منسوب به ابن سينا در واقع متن های مکتوب از سوی او نيست؛ کما اينکه ربطی به فارابی به شکل مستقيم ندارد. اين کتاب مجموعه ای از تعاليق (يادداشت ها) است به قلم بهمنيار که در طی تحصيل نزد ابن سينا و بهره گيری از محضر او فراهم کرده بود و بنابراين برداشت های او از درس های ابن سيناست که به منظور اینکه اصل مطالب و برهان ها و نحوه دقيق تقرير مطالب و براهين برای او محفوظ باشد آنها را در طی يادداشت هایی شخصی نگاشته بوده بی آنکه به آنها نظمی دهد. به احتمال زياد تفاوت هيئت های مختلف اين کتاب در نسخه های خطی متعددی که از آن در دست است به دليل اين است که در دفعات متعددی تلاش هایی برای تنظيم و يا دست کم نسخه برداری از مجموعه ياداشت های او صورت گرفته بوده. آنچه در هيئت موجود در نسخه آياصوفيا و شماری ديگر از نسخه هایی که ريشه آنها به این نسخه می رسد ديده می شود چنين می نمايد که فراهم آمده ابو العباس لوکري است و به همين دليل هم خود او برای اين مجموعه فهرستی تنظيم کرد. هيئت های ديگر اين مجموعه يادداشت ها را می توان در شکل های ديگری که هم در تعداد يادداشت ها، و هم در ترتيب با نسخه لوکري تفاوت دارند ديد.
هيئتی که به عنوان تعليقات فارابی شناخته می شود و مکرر چاپ شده يکی از مجموعه هایی است که از مجموعه تعليقات بهمنیار برگزيده شده است. به هرحال اين احتمال وجود دارد که بهمنيار در تدريس فلسفه از اين مجموعه يادداشت های خود استفاده می کرده و همين موجب اهتمام شاگردانش به اين يادداشت ها بوده است. می دانیم که استادان از يادداشت ها و يا تقريرات درسی دوران تحصيلی شان در ايام تدريس استفاده می کرده اند (اين سنت را در فقه و اصول و خلاف اهل سنت سنت تعليقه/ تعليق می ناميده اند).
یک نسخه از کتاب بالا در یمن است که خیلی سال پیش آن را دیدم و نسخه ای هم در کتابخانه برلین است که سال ۲۰۱۲ آن را در آنجا یافتم و از آن عکسی گرفتم. نسخه مهم و اقدم آن در آمبروزیاناست که عکس آن را هم دارم. این کتاب باید تصحیح و منتشر شود. مدتی پیش به فاضل محترم آقای موسوی بروجردی پیشنهاد کردم کتاب را منتشر کنند. یک تحقیقی از این متن سال ها پیش به عنوان رساله دکتری در غرب صورت گرفت اما هنوز چاپ نشده است. دو نسخه یمن و برلین همدیگر را تکمیل می کنند. نسخه آمبروزیانا بسیار کهن است و البته کامل نیست. نسخه ریشه های مشترک با اخبار صفین نصر بن مزاحم دارد اما به نظر می رسد که تحریری است که در آن از روایات نسخه های دیگر هم استفاده شده. باید کسی جدی روی این متن مهم و ارزشمند شیعی کار کند. در کانال نسخه های خطی عکس یک برگ آن را گذاشتم که می بینید.
پیشنهادی برای مجموعه های خطی و دعوت به همکاری در یک پروژه علمی
انجامه نسخه های خطی یکی از مهمترین راه های آشنایی با تاریخ کتاب در تمدن اسلامی است. از آن جمله آشنایی با پراکندگی علوم و کتاب ها و همچنین نحوه کار و سهم مدارس و آموزشگاه ها در انتقال علوم مختلف. در حقیقت انجامه های دستنوشته های خطی یکی از غنی ترین راه های آشنایی با نظامات آموزشی در تمدن اسلامی است. حال در این میان به ویژه مجموعه های خطی که شامل چند و گاه دهها و یا صدها متن می شوند ارزش بیشتری از این جهت دارند. بسیاری از این مجموعه ها به صورت تخصصی است و به طور نمونه تنها شامل رساله های فقهی و یا فلسفی می شوند. حال اگر کاتبان، این مجموعه ها را در شهرهایی معین و برای عالمان معروف نوشته باشند و یا این مجموعه ها در مدارسی معین کتابت و وقف شده باشد معمولا نشان از سهم تدریس و تدرس این علوم در شهرهای معین و مدارس و دوره های زمانی معین دارند و می توانند برای تدوین تاریخ علوم و همچنین تاریخ نظامنامه های آموزشی مدارس به کار گرفته شوند. من در مجلد اول از گنجینه های نسخ خطی و همچنین در سایت کاتبان و نیز در مجلد دوم همین کتاب از گنجینه ها که الآن در دست آماده سازی است بسیاری از این نمونه ها را نشان داده ام.
آنچه از سال ها پیش در پی آن بودم و برای آن هدف عکس صدها مجموعه خطی را فراهم کردم این است که در حوزه کلام و فلسفه و منطق و علوم عقلی مطالعه ای روی این مجموعه های خطی که شامل متن های مختلف فلسفی و کلامی است و در عین حال دارای انجامه و تاریخ کتابت است سامان گیرد. برای این کار نیازمند همکاری فضلای جوان هستم. بسیاری از این نسخه ها را از ترکیه فراهم کردم و بسیاری را هم از ایران و اروپا و کشورهای عربی در اختیار دارم. به نظرم در مجموع حدود دویست مجموعه خطی در حوزه علوم عقلی است. باید فهرست کاملی از این رساله ها در هر مجموعه همراه با انجامه ها و فوائد پشت نسخه ای از تک تک آنها فراهم کرد و با مطالعه تحلیلی نشان داد که گسترش روی مطالعه متون کلامی و فلسفی و منطقی در شهرهای مختلف اسلامی چطور بوده است. به طور نمونه نسبت مطالعه و یا کتابت آثار فارابی با ابن سینا و یا سهروردی چه بوده است؟ یا اینکه چه متن هایی معمولا همراه چه متن هایی کتابت و استنساخ می شده و در یک مجموعه گرد می آمده است؟ چه شروحی بیشتر مورد مطالعه بوده و کدامیک در نسخه ها بیشتر مجال حاشیه نویسی بوده است و ....
اگر دوستانی علاقمند به همکاری اند لطفا اعلام کنند.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
دوستان بهتر می دانند که جناب عالی با بذل بی نظیری که در راه نسخه شناسی دارید، یکی دوسال پیش لینک دانلود نسخه های خطی دنیا خصوصا ترکیه را در سایت بساتین گذاشتید که بعد از مدتی به دلایلی که در جریانم برداشته شد، در آن مدت قبل از حذف لینک ها خبر دارم که افراد متعددی همه نسخه های مذکور را دانلود کردند و چندین هارد ترابایتی را پرکردند که بیشترشان را می شناسیم، سوای دوستانی که بنده می شناسم در بذل یا فروش آن نسخه ها به محققان و مصححان دریغ نمی کنند، بعضی هم هاردهایشان را برداشته اند و دنبال افراد، کتابخانه ها یا سازمان هایی می گردند که فقط بتوانند نسخه ها را بفروشند و به هیچ محقق و مصححی هم مدد نمی رسانند، فقط مسئله شان این است که این گنجی که به دست آورده اند را تبدیل به پول کنند، به هر قیمتی که شده...
مثلا فردی را می شناسم که تصویر نسخه های کتابخانه مجلس را که برخط است، دانلود کرده و به عنوان کتابخانه شخصی خود درآورده، به افرادی که از این ماجرا آگاهی ندارند به قیمت چندبرابر رایج در ایران می فروشد
به گمانم دسترسی به تصویر نسخه ها نباید خیلی عام شود...
باقی داستان هم معلوم است
عذرخواهم از اطاله کلام
سپاس و ارادت
💠 «الکافی» پژوهی؛ باید ها و کاستی ها
🔺 کتاب کافی نوشته ی کلینی چه بسا مهم ترین کتاب حدیثی شیعه است و لذا باید مورد مطالعات جدی علمی قرار بگیرد. چند مورد از نکات و بخش هایی که به نظرم باید حول کافی واکاوید را ذکر می کنم:
1⃣ نقد متنی (textual criticism): در فضای علوم زبانی، یک نوع مطالعاتی تحت عنوان مطالعات متنی (textual studies) داریم که شروع جدی آن را از قرن هجدهم میلادی می دانند، که یکی از زیرشاخه های آن نقد متن است. در نقد متن، هدف این است که با بررسی نسخه های مختلف یک متن و بررسی اختلافات آنها به متن اصلی و اورجینال رسیده شود و اشتباهاتی که در نسخه ها موجود است شناسایی و حذف شوند.
در سنت حدیث پژوهی البته به این بحث توجه شده است و ذیل بحث اختلاف الحدیث به مباحثی همانند تصحیف و ادراج پرداخته شده است که مستقیما با نقد متن در این معنا ارتباط دارند. اما در نقد متنی که امروزه داریم، قواعد و رویکردهایی که مورد استفاده هستند، منظم تر و مبسوط تر هستند که نیاز است از ظرفیت های آن در حدیث پژوهی استفاده شود.
🔹در ارتباط با نقد متن کافی، نسخه های خطی این کتاب و چه بسا تحریر های چندگانه ی آن باید مورد بررسی قرار بگیرند. (توجه داشته باشید که اختلاف دو نسخه ی خطی با اختلاف دو تحریر تفاوت دارد)
🌀 کتاب کافی چندین تحریر دارد که این تحریرها از لحاظ محتوا با یکدیگر اختلاف دارند. برای مثال یکی از تحریرهای کافی، تحریر ابن قولویه است که ظاهرا شیخ مفید این تحریر را در اختیار داشته است، تحریر ابن قولویه با تحریر صفوانی اختلافاتی را دارد، لذا نقل هایی را مرحوم شیخ مفید از کافی دارند که در تحریر صفوانی که کتاب کافی چاپ شده بر اساس همین تحریر است، موجود نیست.
🔻در ارتباط با نُسخ خطی یکی از روش های مورد استفاده رویکرد درختواره ای به نسخه ها است (یک نسخه ی خطی از نسخه ای دیگر رو نویسی میشده است). اگر درختواره ای از نسخه های موجود کافی را تهیه کنیم، مشاهده خواهیم کرد که بسیاری از آنها به نسخه ی شهید ثانی راجع هستند. (این رویکرد مزایای خاصی در برخورد با نسخه ها، پیدا کردن اشتباهات کاتب و رسیدن به شکل اصلی متن دارد)
2⃣ بینامتنیت: رابطه ی بینامتنیت به «شکل گیری یک متن بواسطه ی متن دیگر» تعریف شده است. این تاثیر و تأثر می تواند به صورت مستقیم یا غیر مستقیم باشد.برای مثال در ارتباط با کتاب کافی، می توان میان الکافی و کتبی مانند نوادر احمد بن ادریس قمی، محاسن احمد بن محمد برقی و یا نوادر علی بن ابراهیم قمی رابطه ی بینامتنیت را نشان داد. بینامتنیت می تواند ارجاعی (referential) باشد به این معنا که در متن از اجزاء متن دیگر استفاده شده باشد و می تواند نوعی (typological) باشد به این معنا که در متن از الگو و ساختار متن دیگری استفاده شده باشد (برای مثال نوع چینش احادیث).
🔺در زبان عربی بینامتنیت به «تناص» ترجمه شده است. بینامتنیت همیشه از روی قصد نیست و ممکن است به طور ناخودآگاه مورد استفاده قرار بگیرد، در عربی از این نوع رابطه ی بینامتیت، به تناص لاشعوری یا تناص غیرظاهر یاد شده است. (در ارتباط با کافی باید انواع مختلف رابطه ی بینامتنیت هر یک به طور مستقل مورد پژوهش قرار بگیرند)
🔸رابطه ی بینامتنیت سه رکن دارد : متن غائب، متن حاضر و روابط بینامتنی؛ این انتقال لفظ یا معنا از «متن غایب» به «متن حاضر»، روابط بینامتنی نامیده می شود. اما در رابطه با کتاب کافی البته باید توجه داشت که بسیاری از متن های غائب امروزه در دسترس نیست، لذا اصطلاحا نیازمند بازسازی (re-construction) و بازیابی روشمند هستند. این بحث با بحث «منابع کافی» و مطالعات لایه ای هم ارتباط دارد (در سنت مطالعات متنی آلمان به بحث لایه های متن توجه بسیاری شده است)
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com