دوستان کسی در زمینهٔ تصحیح نسخ خطی تجربه دارد اگر کسی هست نیاز به کمک دارم .
در نگارش نسخههای خطی هرجا که کلمهای یا جملهای جا میافتاده است برای ارجاع به آن جمله یک علامت شبیه یک 2 کوچک روی یکی از کلمات متن مینوشتند و توضیح اضافه را در حاشیه مینوشتند که به این کار تتمه یا تکمله میگویند ولی اخیرا به نسخهای برخوردهام که هم از عدد 2 و هم در بعضی جاها از حرف م استفاده کرده است میخواستم بدانم کاربرد این حرف م چیست و آیا این حرف هم کاربرد همان 2 را دارد لطفا راهنمایی کنید
تصویر پادشاه پیشگو
گویند به حدود غدغل عیدی کنند و ایشان را صنمی است پادشاه ایشان بیاید قدحی نبید خورد و شمشیر بر شکم خود نهد و بر آن تکیه کند تا از پشت وی بیرون آید و مر او را خبر دهد از هر چه باشد از تنگی و فراخی آن سال و پیری را از درخت آویختهاند سراشیب و قریب به ده عدد سر شتر به زنجیرها کشیده بر سر هر کدام کلنگی نشسته و آن نیز خبرها دهد و آنچنان باشد که وی گفته.
(از دستنویس عجایب المخلوقات، موزه والترز به شماره 593)
@aaadab1397farhang
تصویر کلنگ که در ادبیات فارسی زیاد تکرار شده و در شکل و شمایلش اختلاف است در این نقاشی مهم است
پیش از این چند نمونه از آرای فقیهان حنفی را در باره کفریات زبانی آوردم. عبارت ذیل، طولانی و در باره نماز است. این که کسی را امر به خواندن نماز کنند و او از روی تمسخر جمله ای اهانت آمیز بگوید:
اگر کسی امر نماز به کسی ساخته، در جواب گوید که نماز بر من نیست، من آزاد هستم و خود عاقل هست، و یا گوید نماز همان کسان گذارند که دیّوث باشند تا حق خود را در غمناکی می اندازند، و یا گوید: تا حال همچنین بی کاری نماز نساخته ایم که حالا نماز اختیار کنم، و یا گوید: هر کسی نماز به جهت نام داری خود می گذارد، و یا کسی را امر نماز کردند او گفته که در نماز هیچ بدست نمی آید، و یا گوید: مُصلّی را که ترا از نماز چه فائده بدست می آید، و یا گوید که: نماز چرا گذارم که عزیزان من مرده اند، به جهت کدام گذارم، و یا گوید: نماز همان کسان گذارند که بی مادر پدر باشند، و عزیزان من حیات اند، و یا گوید که: ادای نماز و عدم ادای آن همه برابر باشد، و یا گوید که: در ادای نماز هیچ دیده نمی شود، اگر چیزی دیده شود تا البته ادای کرده شود، محض نماز نمونه باشد، و یا گوید که: بی نمازی شدن کاری بهتر است، و یا کسی را امر نماز کردند او گفته که: تا حال که نماز ادای کرده ایم هیچ مرا حاصل نیست که باز گذارم، و یا کسی را گوید که: ترا از ادای نماز چه کمی شده است که مرا امر نماز می کنی، و یا کسی را امر نماز کردند که در نماز لّذت و شیرین یابی او گفته تو هم نماز مخوانید که تا لذت شیرین بی نمازیان یابی، و یا کسی بنده را امر نماز کردند، او گفته که: نماز ادای نخواهم ساخت، چرا که ثواب نماز مولی را باشد؛ اگر کسی را امر نماز کردند و آن شخص را نقصان مال شده باشد، او گفته که: چون در مال من خدا نقصان انداخته است، من هم در حق او نقصان خواهم ساخت؛ یا کسی را امر نماز کردند، او گفته که: صبر کن وقتی که ماه رمضان آمده همه نماز در او ادای خواهم کرد؛ و یا گفته که: من نماز در رمضان ادای خواهم کرد، و به جز آن ادای نخواهم کرد همین نماز رمضان مرا هم کافی هست؛ و یا گوید که: هر نمازی ماه رمضان به جای هفتاد نماز باشد، در آن همه اوقات استقبال عائد خواهد گشت؛ و اگر کسی بی وضو نماز گذارد عمداً و یا نجاست در جامه انداخته نماز گذارد و یا عمداً مدابر [= پشت به] قبله سجده کند از روی خفّت، خواه یقیناً، در جمله همین کلمات مذکوره کافر شود.
@jafarian1964
رساله در اثبات ولادت امیر المومنین علیه السلام در روز سیزدهم رجب
آقا جمال خوانساری / به کوشش رسول جعفریان
به موقف عرض می رساند که در باب روز تولد حضرت امام المتقین و امیر المومنین ـ صلوات الله و سلامه علیه ـ آنچه بر کمترین ظاهر شد، همان است که قبل از این عرض نمود که مشهور میان علمای ما این است که در روز سیزدهم ماه مبارک رجب بوده. و شیخ طوسی در کتاب مصباح [ص 852] حدیثی نقل کرده از حضرت امام جعفر صادق ـ صلوات الله و سلامه علیه ـ که در هفتم ماه مبارک شعبان بود، و سند آن حدیث ظاهر این است که صحیح باشد. نهایت قولی از کسی از علمای ما موافق آن نقل نکرده اند. بنابر این، عمل به آن حدیث مشکل است. بلکه ظاهر این است که نزد ایشان خلاف آن معلوم بوده، و بنابر آن به مضمون آن قایل نشده اند، و آن را بر خطایی از یکی از راویان حمل کرده اند.
و امثال این بسیار است که در حکمی، حدیث صحیحی وارد شده، و چون مذهب کسی از علمای ما نشده، آن را طرح می کنند، و عمل به آنچه مذهب علما بوده می کنند، زیرا که مرتبه ایشان ازین بلندتر بوده [که] همگی اتفاق بر خطا بکنند، و با وجود حدیث صحیح بخلاف آن قایل شوند، و کسی از ایشان مطلع بر آن حدیث نشده باشد.
با وجود این که حدیث را نیز ایشان نقل کرده باشند، بلکه عمل نکردن ایشان به آن، دلیل واضحی است بر این که خلاف آن بر ایشان معلوم بوده، و به این سبب آن را طرح کرده اند یا تأویلی کرده اند، زیرا که معنی حدیث صحیح این نیست که نسبت آن به امام ـ علیه السلام ـ معلوم باشد تا این که طرح آن نتوان کرد، بلکه معنی حدیث صحیح این است که همه راویان آن بر مذهب حق باشند، و به حسب ظاهر عادل باشند، و ظاهر است که این منافات ندارد به آن که گاهی بعضی از ایشان سهوی یا خطایی بکند، و نقلی که کرده باشد، هرگاه خلاف آن به دلیل دیگر مشخص شود، طرح شود.
و مؤیدات دیگر نیز از برای آن حدیث مذکور می شود. یکی از آنها این است که در حدیث دیگر، دعایی نقل شده که خداوندا! سؤال می کنم تو را به حق دو مولود در رجب، محمد بن علی و دویم پسر او علی بن محمد [مصباح المتهجد، ص 805]؛ و می گویند که هرگاه تولد آن حضرت هم در ماه رجب باشد، بایست که آن حضرت هم مذکور باشد، و مقدم مذکور شود.
دلالت این، اگر چه فی الجمله ظهوری دارد، نهایت ممکن است که اکتفای به آن دو امام اشاره باشد، به بلندی مرتبه ایشان به این که سؤال بحق ایشان کردن کافی است در استجابت دعا، و حاجت نیست به ضم کردن دیگری.
یا آن که آن حدیث نیز موافق مذهب مشهور علمای ما نیست، و باید که آن را هم طرح کنند، زیرا که در تولد حضرت امام محمد تقی معروف این است که در ماه مبارک رمضان بوده، و قول نادری [است] که در ماه رجب بوده. و در تولد حضرت امام علی نقی ـ صلوات الله و سلامه علیه ـ مشهورتر میانه ایشان این است که در نیمه ماه مبارک ذی حجه بوده، و بعضی گفته اند که در ماه رجب بوده؛ پس آن حدیث را اکثر ایشان طرح می کنند و بر خطایی از یکی از راویان آن حمل می کنند.
و دیگر این که در حدیث دیگر از ابراهیم بن هاشم که از معتمدین اصحاب حضرت امام محمد تقی و امام علی نقی ـ صلوات الله و سلامه علیهما ـ بوده، نقل شده که او گفته که تولد حضرت امام علی نقی ـ صلوات الله و سلامه علیه ـ روز سه شنبه سیزدهم ماه رجب بوده، و می گویند که هر گاه تولد حضرت امیر المومنین ـ صلوات الله و سلامه علیه ـ نیز در سیزدهم ماه رجب باشد، بایست که آن را هم ذکر کند.
و جواب این ظاهر است، زیرا که این وقتی مؤید می شود که مراد ابراهیم بن هاشم ذکر فضیلت روز سیزدهم ماه رجب باشد، و آن معلوم نیست، بلکه ممکن است که مراد او بیان تاریخ تولد آن حضرت باشد، و بنابر آن ذکر تولد امام دیگر نیز در این روز در کار نیست، با [یا] آن که شیخ طوسی در مصباح اشاره به طرح آن حدیث کرده [819]، زیرا گفته روایت نکرده ابراهیم بن هاشم قمی که وفات یافت امام علی نقی علیه السلام روز دوشنبه سیوم ماه رجب، غیر این که گفته متولد شد آن حضرت روز سه شنبه سیزدهم رجب، و مراد او به این که گفته که «غیر این که» اشاره است به این [است] که آنچه او گفته، این تتمه را هم دارد [که گفته امام علی سیزدهم رجب بدنیا آمده. یعنی از روی تعجب و انکار است]، و آن موافق مذهب علمای ما نیست، زیرا که مشهور میانه ایشان این است که در نیمه ماه مبارک ذی حجه بود، چنان که مذکور شد. و بعضی که گفته اند که در ماه رجب بوده، در دویم ماه گفته اند یا پنجم.
👆👆ادامه از بالا
او می گوید، هر مملکتی، با توجه به مزاج و مردمی که دارد، فرآورده های علمی و فنی خاص خود را دارد، و شرق از جمله مناطقی است که ما باید دستاوردهای علمی آن را داشته باشیم: «لاجرم از فواید و خاصیت بعضی اشیاء و دقایق حقایق بعضی مسائل و مشکلات که حصول آن به حسب طبیعت مزاج هر ولایتی متصوّر بود که تجربه ایشان و اقتضاء فکر و اندیشه ایشان مناسب طبیعت و مزاج ایشان نتیجه دیگر دهد، مانند آنچ با وجود آنک مطلق انسان کلّیت است بالقوّه، و بی آن صفت مطلق انسان متصوّر نه، لیکن اقتضاء طبیعت و مزاج هر قومی، کتابتی و لغتی دیگر کند و سبب اختلاف لغات و کتابت این معنی است، و هر چند غرض و مطلوب یک معنی تواند بود لیکن در هر یک از آن لطیفه و فایده و تفاوتی لطیف باشد دون غیر و بحسب طبیعت و مزاج هر ولایت نظر بر لطیفه و فایده دیگر داشته، در آن تفاوتی و وضعی نهاده باشند. همچنین در تمامت علوم و صناعت این معنی متصوّر بل واقع است».
ممکن است کسی به رشیدالدین بگوید، علم، علم است، از هر کجایی که باشد. علم شرق و غرب ندارد.
رشیدالدین فرض را بر همین می گذارد، گرچه در آن تاملی دارد، اما بر نکته دیگری پای می فشرد و آن است که، علم خیر، اما تفاوت در صنعت و تکنولوژی در میان اقوام به صورت جدی وجود دارد و ما به خاطر بخش صنعت و فن هم که هست، به همه جا بنگریم و از آنها بهره بگیریم:
«اگر بعضی این معانی در احوال علوم تصوّر نتوانند کردن، در احوال صناعات بس محسوس و ظاهرست، چنانچ می بینیم که جامه و آلات و ادوات اهل خطا و هند و مغرب و روم و افرنج و دیگر اقالیم متفاوت است، بل از شهر تا شهر نیز تفاوت هست، لیکن تفاوت اشیاء ولایاتی که بهم نزدیک و مناسبتر باشد، کمتر از آن باشد که از هم مستبعد باشد، چنانچ مشاهد و محسوس است و اَشکال مردم که متفاوت است از همین قبیل، و چنانک در شکل اختلاف زیادت باشد، در علوم و صناعات ایشان اختلاف زیادت باشد».
این بحث ادامه می یابد، و او نشانه هایی در باره ارزش علم و صنعت موجود در بلاد شرقی را که بر اساس یک نظریه سنتی که پیشرفت علم و دانش در هر منطقه ای تابعی از وضعیت آب و هوا و جغرافیای آن ناحیه و مزاج شکل گرفته بر اساس آن استف مبتنی بر اعتدال مزاج وجود در شرق می داند: «و چون حکما غالباً از صورت خوب استدلال کنند بر اعتدال مزاج، و از اعتدال مزاج استدلال بر صورت خوب، و همچنین از اعتدال مزاج استدلال کنند بر کمال نفس و استعداد و زیرکی، و از کمال نفس و استعداد و زیرکی استدلال کنند بر اعتدال مزاج، و چون اهل خطای خصوصاً چین و ماچین و اهل ولایاتی که بدان متصل است از اقلیم اوّل و دوماند که نزدیک خط استوااند و باکثر مذاهب حکما اعدل نهادهاند، و اهل چین و ماچین و خطای و بلاد مغرب و بعضی از افرنج بر میانه اقلیم اول و دوم نیفتادهاند بل بر کنار اقلیم اول و دوم افتادهاند و غرض و مطلوبی که آن مقتضی مزاج معتدل بود از اهل آن بلاد حاصل مانند صورت خوب که در اهل خطای و چین و ماچین موجود است، و کثرت خلق و عمارات بسیار، چه اعتدال را هیچ صفتی قویتر از حیات و توالد و تناسل بسیار نبود، و آن هم به عمر دراز و اعتدال مزاج موضع و شخص و صحّت آن حاصل تواند بود. و درین هر دو ولایت و بلاد هند که بدان نزدیک است، حاصل و موجود است و اهل هند هرچند سیاهاند، لکن سیاهی صفتی زشت نیست … و خوب آن باشد که اعضاء متناسب بود، و مع هذا خوبی یک صفت است از اعتدال مزاج و درازی عمر و صحّت در اعتدال مزاج قوتی از صفت خوبی است و در این بحث دقایق بسیار است، در این موضع این مقدار عقلا و حکما را کافی است».
در اینجا به طور خاص از پزشکی چینی ها و نقشی که دانش آنان در طول عمر و جمعیت آن ناحیه بر عهده داشته یاد می کند. در واقع، می گوید، وقتی شاهدیم که جمعیت در آنجا زیاد است، در می یابیم که مردم آن ناحیه از دانش پزشکی خوبی برخوردارند، و به همین دلیل ما باید از آنان بیاموزیم.
بدین ترتیب، نگاه تمدنی خواجه رشیدالدین را بهتر در می یابیم. تمدن و فرهنگ محصولی است که باید از تمام فرآورده های فکری بشر استفاده کند. هم از تمدن های بنام عالم و هم خرده تمدن ها و فرهنگ ها. دیگر این که تمدن اسلامی در یک مرحله با استفاده از تمدن یونانی و مغربی و هندی و رومی رشد کرد، اما به دلیل نگاه نکردن به شرق نوعی نقص را در خود نگاه داشت. رشید الدین بر همین اساس دستور داده است تا تنکسوق نامه که طب چینی است به فارسی ترجمه شود.
سداب
سداب نام گیاهی است که از جهت سبزی همیشگی و کاستن قدرت مردی مورد استعمال شاعران فارسیگو بوده. تلفظ آن بنا بر مشهور به ضم اول است، ولی از گذشته کسانی متوجه تلفظ دیگر آن، یعنی به فتح اول، نیز بودهاند. با این حال، ظاهراً کسی پیش از استاد مارتین شوارتس این تلفظ اخیر را مدلّل نساخته و در یافتن اشتقاق لفظ به درستی نکوشیده. یادداشت ضمیمه خلاصه و اقتباسی است از یک نوشتۀ استاد شوارتس که با رجوع به استعمال نام این گیاه در زبانهای ارمنی و سریانی و عربی و فارسی و پهلوی تلفظ درست قدیمتر این لفظ را به دست آورده و سعی در یافتن اشتقاق آن نموده است (همراه با اندک اضافاتی از نویسندۀ این سطور). اگر این اشتقاق درست باشد، صورتهای مختلف نام این گیاه در بعضی زبانهای هندی (مانند سَداب و سُداب و سَداپَهه و جز اینها) نیز دخیل از فارسی یا زبانهای ایرانی است.
#سداب
#طب
🎥آیتالله گلپایگانی: ولایت فقیه یک فتوی است و در میان علما بزرگ خیلی هستند که آنرا را قبول ندارند.
✍️اكبر اعلمي
بخشی از سخنرانی منتشر نشده مرحوم آیتالله گلپایگانی از مراجع مسلم تقلید در اسفند ماه ۱۳۶۰ در مسجد اعظم قم:
مساله ولایت فقیه از قدیمالایام تا بحال مورد اختلاف بوده است. بعضی علمای بزرگ مثل شیخ مرتضی انصاری به آن اشکال دارند.
من بگویم هست دیگری بگوید نیست این مثل سایر اختلاف فتاوای[مانند اختلاف در تعداد تسبیحات اربعه] است.بنده گفتم تسبیحات اربعه یکی کافیست. یک آقای محترمتر از من گفت که نه سه تا لازم است. حالا مقلدین ما بیان بگن مرگ بر آنکه ضد یک تسبیح است، دیگری بگوید مرگ بر آنکه ضد سه تسبیح است، آیا این صحیح است؟ خوب این اختلاف فتوای است. این در بلاد اسلام عیب است عار است. که یک مطلبی را بگویم که همه میدانند که این حرف درست نیست اما یکنفر نگوید که چرا این شعار را میدهید!؟ آخه ترس تا چه قدر؟
اینکه چیزی نیست که آدم بگوید که در میان علما بزرگ خیلی هستند که قبول ندارند. اینرا باید به عوام حالی کرد.... من که قدرت ندارم بگویم؛ نگو میگویند تو ضدولایت فقیهی!
🌷🌷🌷
مخنف می گوید :
چون سر حسین ( ع ) را به سمت الجصاصه بردند
و از تکریت عبور کردند به دیر مسیحیان رسیدند
راهب دیر از آنان پرسید که این سر از آن کیست ؟
گفتند از آن کسی که بر امیرمومنان یزید بن معاویه خروج کرده است
راهبِ جوانی آن جا بود به پیر دیر گفت :
این سر فرزند دختر پیامبر مسلمانان است .
پیر گفت : زنهار! برو و ناقوس های دیر را به صدا دربیاور تا خدا و خلقش بدانند که ما بری از این مسلمانانیم که بر فرزند پیامبرشان نیز رحم ندارند !
" تاریخ طبری به نقل از مقتل ابی مخنف "
#آفتاب_کربلا👇
☀️@AftabeKarbala
دیباچه استاد فقید مرحوم عبدالرسول خیام پور بر کتاب دستور زبان فارسی
مبنای هر زبان بر روی اصول و قواعد مخصوصی است که اهل زبان در محاورات خود از روی قریحه و بیآنکه خود متوجّه باشند، عموماً رعایت میکنند؛ منتها در پارهای از زبانها، این اصول را مدوّن ساخته و دستوری برای آن به وجود آوردهاند ولی در بعضی دیگر چنین اقدامی نشده است. فرق این دو، به اعتبار نتیجۀ آن است که اگر زبانی دارای قواعد مدوّن و منظّمی باشد میتوان آن را بهآسانی فراگرفت، و نیز چنین زبانی در سایۀ قواعدی که دارد میتواند در مقابل تحریفات و مداخلههای ناروا که ممکن است از خارج آن را تهدید نماید مقاومت کند ولى زبان بیدستور، نه این مقاومت را دارد و نه آن سهولت را.
متأسّفانه باید اعتراف کرد که زبان فارسی از قسم دوّم بوده و در قرون گذشته برای تدوین آن ـ بهخصوص در ایران ـ اقدامی جدّی و اساسی نشده است و اگر این زبان شیرین که آوازۀ ادبیّات پرافتخار آن، از روزگاری دیرین، جهان را فراگرفته است، تاکنون دوام پیدا کرده و بر مبانی مستحکم آن چندان خللی راه نیافته است فقط از داشتن فردوسی، نظامی، سعدی، حافظ و شخصیّتهایی مانند آنان است که آثار گرانبهایی از نظم و نثر به یادگار گذاشته و سرمشقهای بارزی به دست اخلاف خود سپردهاند، و از اینجا میتوان قیاس کرد که اگر این آثار ادبی با دستور مدوّن و مرتّبی توأم بود زبان فارسی اکنون چه مایه از متانت و استحکام را داشت.
خوشبختانه میبینیم که در قرن حاضر، بعض فرهنگنویسان و مؤلّفان، بدین نقص پی برده و در صدد رفع آن برآمدهاند؛ چنانکه وزارت فرهنگ نیز از چند سال پیش به اهمّیّت این فنّ پی برده و آن را جزو برنامۀ رسمی آموزشگاهها قرار داده است. البته این اقدامات، همه پسندیده و بهجا و سعی این مؤلّفانِ فاضل و دانشمند که در تدوین قواعد زبان ملّیِ خود رنجی برده و آثاری در این باب به وجود آوردهاند، مشکور است ولی باید اعتراف کرد که این تألیفات با همۀ اهمیّت و خوبی که دارند، باز ناقصاند و با زبان فارسی چندان سازگار نیستند: بعضی از آنها مانند نهجالأدب تقریباً کلمه به کلمه از صرف و نحو عربی ترجمه شده و برخی، از گرامرهای اروپایی اقتباس گردیده است. گرچه مابین زبانهای اروپایی و زبان فارسی نسبت و قرابتی هست و از این رو طبیعی است که در اغلب قواعد گرامری، مشترک خواهند بود، ولی قرابت مابین دو زبان دلیل نیست بر این که گرامر آنها عین همدیگر باشد؛ چنانکه اشتراک زبان فارسی و عربی در بعض مسائل صرفی و نحوی، و مناسبتی که از ورود کلمات زیادی از عربی در فارسی مابین این دو زبان پیدا شده است، دلیل نمیشود که دستور آنها یکی باشد؛ یعنی دستور زبان فارسی تماماً از صرف و نحو عربی گرفته شود.
به عقیدۀ نگارنده، در نوشتن دستور هر زبان، روش آدهلونگ ـ دستورنویس آلمانی ـ را باید پیش گرفت؛ یعنی به اصول و قواعدی که دیگران گفته و نوشتهاند پایبند نبود و توجّه خود را به خودِ زبان معطوف داشت وگرنه ممکن است اشتباهاتی رخ بدهد؛ چنانکه دستورهایی که تاکنون نوشته شده است از این قبیل اشتباهات خالی نیست...
در این کتاب، نگارنده کوشیدهاست تا میتواند خودِ زبان را مورد توجّه قرار دهد تا در بیان قواعد دستوری دچار اشتباه نشود. با این حال، نمیتوان ادّعا کرد که تمام مطالب آن درست و مطابق حقیقت است زیرا ممکن است نگارنده نیز در بعضی جاها به خطا رفته و از حقیقت دور افتاده باشد ولی چون این کتاب به عنوان آزمایش نوشته شده است امید آن است که اگر خطاهایی در آن وجود داشته باشد به مرور زمان و با اخطار دانشمندان و فرهنگدوستان، به رفع و اصلاح آنها کوشیده شود.
@safinehyetabriz
#نسخه_خوانی
علیکم السلام
در غل و زنجیر بودم همچه [= همچو] شیران دستگیر
کربلا و کوفه را با شام ویران دیده ام
بهتر این بود که گفته شود: «همچو شیری دستگیر»، اما آنچه بعد از «شیر» کتابت شده، «الف و نون جمع» است، الف واضح است و نون نیز به قرینۀ نونِ ویران ، قابل تشخیص است.
قرآن قدس نسخهای از ترجمه فارسی قرآن است که گفته میشود کهنترین ترجمه قرآن به فارسی بوده و این قرآن در سال ۱۳۴۵ در موزه آستان قدس رضوی شناسایی شده است.
نسخه بر جای مانده ترجمه قرآن قدس مشتمل بر ترجمه آیه ۲۱۴ سوره بقره تا آیه ۱۹ سوره لیل است، از سوره نوح به بعد نیز فرسودگی و افتادگیهایی دارد.
قرآن قدس نسخهای است از ترجمه فارسی قرآن که گفته میشود کهنترین ترجمه قرآن به فارسی است. این قرآن در سال ۱۳۴۵ در موزه آستان قدس رضوي شناسایی شد و نظر کارشناسان را به خود جلب کرد و معلوم شد ترجمه بسیار ارزشمند تاریخی است و در سال ۱۳۵۵ در یک جلد چاپ شد و در سال ۱۳۶۴ علی رواقی آن را در دو جلد بزرگ منتشر کرد. اندکی از آغاز این ترجمه - از ابتدای قرآن تا آیه ۲۱۳ سوره بقره- و اندکی از انتهای آن - تعدادی از سورههای کوچک قرآن - در دست نیست.
ترجمه قرآن قدس، نمونهای روشن از یک ترجمه بسیار دقیق و آگاهانه از قرآن است و از نظر تاریخ، زبان و اتمولوژی نیز از ارزشهای ویژه و کممانندی برخوردار است.
اهمیت آن در این است که مشخص شد قدیمیترین ترجمه فارسی از قرآن است که تاکنون باقی مانده. خط آن کوفی است، اما با جوهر رنگی اعرابگذاری شده است، اعرابگذاری روی خط کوفی (حیرهای)، خود بر اهمیت این اثر میافزاید، اما از همه مهمتر اینکه در ترجمه فارسی آن، واژگان بسیار زیادی از زبان پهلوی وجود دارد و حتی بدیهیترین واژگان عربی مانند کافر و مومن نیز به صورت کژاندیشان و باورداران ترجمه شده است که نشان میدهد در زمان ترجمه این قرآن، مردم هنوز با بدیهیترین واژگان عربی آشنا نبودهاند.
دوم اینکه در این قرآن کلماتی مانند بهشت و بد به صورت گهشت و گد نوشته شده که نشان میدهد که در فارسی میانه حرف «گ» نه تنها در آخر کلمات (مانند خانگ = خانه) بلکه در ابتدای کلمات نیز حذف و یا تبدیل شده است. این نسخه نیز همانند نسخههای اولین قرآنها نشان میدهد قرآنهای اولیه دارای شماره آیه و سوره نبودهاند.
زبان ترجمه این قرآن کهن به زبان سیستانی است. در پایین صفحههای کتاب برابری واژگان ترجمه کهن و فارسی نو آورده شده است. باید توجه کرد که در این نسخه و همه نسخههای قدیمی نقطه نداشتن بعضی واژگان مانند: نپذیرفتن (نپدیرفتن)- حشنود= خشنود و... و یا نگارش متفاوت مانند جهن (جهان)، بگه (بگو)، ورتا شید (ورپاشید)، ترسید (تا رسید) نشانه غلط نگارشی است و نه اینکه در آن دوره بدان گونه سخن میگفتهاند.
احتمال داده شده که ترجمه قرآن قدس بین (250 تا 350 هـ. ق) صورت گرفته باشد. بنا به قرائن و نشانهای زبانشناسی، زمان کتابت آن بین سالهای ۲۵۰ تا ۳۵۰ هجری قمری است. البته ژیلبر لازار، زبانشناس فرانسوی بر این نظر است که کاربرد صورت ادات فعلی «می» و حرف اضافه «در» به جای «همی» و «اندر» در این متن به رغم دیگر نشانههای کهنگی، دلالت بر این دارد که این متن از قرن پنجم قدیمیتر نیست و ترجیحاً به نیمه دوم این قرن تعلق دارد.
ترجمه قرآن قدس از جمله کهنترین ترجمههای قرآن است که تاریخ نگارش آن را حدود سده پنجم هجری قمری تعیین کردهاند. گذشته از کهنگی واژگان، ویژگیهایی در این اثر وجود دارد که از یک طرف تعمق در ارزشهای آوایی نشانهها و از طرف دیگر، دقت در روش نگارش آنها را ضروری میکند. با توجه به گونههای گویشی، رهیابی به تلفظ صحیح بسیاری از واژهها در ترجمه قرآن قدس باید با احتیاط انجام شود و برای رسیدن به این هدف، گزینش روشی نظاممند برای پژوهش ضروری است.
روشی که نمیتواند جدا از بررسی قواعد نگارشی شکل گیرد؛ چرا که خط دریچه ورود به قلمروی زبان است. با در نظر گرفتن اختلاف زمانی تنها چند سده، بیتردید توجه به گنجینه واژگان و ساختار زبانهای ایرانی میانه نه تنها یاریرسان که اجتنابناپذیر است و این مهم نکتهای نیست که از چشم پژوهشگران ترجمه قرآن قدس پنهان مانده باشد، اما شاید قوانین نگارشی آن گونه که باید محل توجه قرار نگرفته است.
رواقی و لازار نظریاتی درباره خاستگاه قرآن قدس ارائه کردهاند. به اعتقاد رواقی، قرآن قدس در سیستان یا کرمان به نگارش درآمده است. آنچه وی در اثبات نظریه خود بیان میکند، شباهت زیاد این اثر به فرهنگ عربی به پارسی «مهذب الاسماء» اثر محمود زنگی است. گرچه تاریخ تألیف این فرهنگ معلوم نیست، اما نویسنده این فرهنگ همراه با نویسندگان دو اثر دیگر که ویژگیهایی مشابه ترجمه قرآن قدس دارند، یعنی «تاریخ سیستان» و «احیاء الملوک» از حوزه سیستان بودهاند.
صهبایی در توضیح این متن منثور ظهوری ترشیزی«باید که بلند¬تلاشان سایه¬دار سر بر زیر پا نهند تا در آستان زمین آسمانش سجده به جا نهند»(همان142)، می¬گوید «... پس سجع در هر دو فقره "پا" و "جا" باشد و نهند در هر دو جا به طور ردیف. پس دراین دو فقره "سجع مردف" باشد و از این جا معلوم می¬شود که آنچه در تعریف نثر مردف ،قید تکرار، حرف رابط در آخر سجع کرده¬اند بیجا است چه ردیف نهند واقع شده نه حرف رابط که "هست" و امثال آن«بود» یا رابط اعم «بود» از معنی اصطلاحی و چون «نهند» نیز ربط کلام می¬دهد پس به این اعتبار رابطه باشد.»(همان)
تا جایی که یادم هست دکتر موریموتو بر اساس یک سند، بحثی دارد درباره سیادت پیشاصفوی سلسله صفویه و آنجا این موضوع را که بحث سیادت آنها پس از سلطنت مطرح شده، تشکیک می کند و می گوید بحث سیادت آنها به پیش از سلطنت می رسد. حال درست باشد یا نه، حرف دیگری است.
باز دکتر رحمتی در این زمینه بحثی داشتند که الان دقیق یادم نیست
...کما فی برهان و بهار عجم "هزاران گلستان" در اکثر نسخ به "الف و نون" جمع دیده میشود اما هرگاه صد و هزار بر کلمه داخل شود که معنی کیل دهد غالب آن است که به لفظ مفرد آرند چون "صد چمن گل" و "هزار بدخشان لعل" درین صورت الف و نون اگر نباشد خوب است و نبودن آن هرچند غلط نباشد اما از فصاحت دورست
«صحت اجتهاد» صحیح است
مضمون جمله صحیح است، روایتی نقل شده در ابتدای متن به مضمون عدم معذور بودن بعضی از علما یا قضاة !! که در ادامه مولف میگوید مراد کسی است که یا اهلیت اجتهاد ندارد و یا اهلیت دارد و عمدا حکم به جور میکند. در ادامه اشاره به اشكالى ميكند كه كسي نگوید اشتباهات مجتهد جامع الشرائط به اجماع امت مغتفر و بخشوده است و حال آنکه این دو روایت دلالت بر خلاف آن دارد...
سامانهٔ جستجوی دادگان فرهنگستان زبان و ادب فارسی
دادگان، پیکرهای است که در فرهنگستان زبان و ادب فارسی تهیه شده و هدف از ایجاد آن، فراهم ساختن مقدمات تألیف یک فرهنگ تاریخی بوده است. این فرهنگ هماکنون در گروه فرهنگنویسی فرهنگستان در دست تدوین است و تا کنون دو جلد از آن به چاپ رسیده است. پیکرۀ فرهنگستان، دربردارندۀ صورت کامل متون نیست، بلکه مجموعهای از جملات و عباراتی است که براساس ضوابطی خاص و به اقتضای کار فرهنگنویسی از متون مختلف برگزیده شده است. با این حال امیدواریم این پیکره در سایر تحقیقات زبانی نیز مفید افتد و نیاز پژوهشگران حوزههای دیگر را نیز تا حدّی برآورده سازد. در تدوین این پیکره از ۱۴۹۳ متن استفاده شده است و از قدیمترین متون باقیماندۀ زبان فارسی تا متون معاصر را در بر میگیرد. تعداد عبارات منتخب اکنون به حدود پنج میلیون رسیده است.
ارادتمند. این بیت حافظ را که بر همان وزن است، بنگرید : «صد باد صبا این جا با سلسله میرقصند // این است حریف ای دل تا باد نپیمایی » . عبارت « تا باد » دقیقاً نظیر واژۀ «برداشت» در بیت مورد نظر شماست، جز آنکه بعد از الف باد چون یک حرف قرار دارد، اگر بر آن حرف نیم-حرکتی هم بیفزاییم وزن مخدوش نمی شود، اما بعد از الف برداشت دو حرف ساکن است لذا نمی توانیم به تاء برداشت نیم-حرکتی بیفزاییم.
🔸مرحوم آیة الله سید احمد مستنبط، صاحب کتاب القطرة در فضائل اهل بیت علیهم السلام.
🔹آقای حاج سیّد علی مستنبط گوید:
🔸پدرم بعد از تألیف جزء اوّل کتاب در خواب دید از دنیا رفته و سر او بر زانوی مادرش حضرت زهرا سلام الله علیها است. از داشتن این موقعیّت تعجّب کرده و از خود سئوال میکند: چگونه به این مقام رسیده ای؟ تا این سئوال به فکرش خطور می کند حضرت زهرا سلام الله علیها به او الهام نمودند که: هذا جزاء من ألّف کتاب «القطره»، این پاداش کسی است که کتاب «القطره» را جمع آوری نموده است.
🔹او اوّل کسی بود که در مدّت چهل سال هر شب هنگام سحر به زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام شرفیاب می شد، زیرا کلیددار حرم مطهّر کلید را به او داده بود.
🔸یکی از نزدیکانش گفت: او را در بعضی از سحرها دیدم که کنار ضریح مقدّس نشسته و صورت خود را بر آن گذاشته و با محاسن شریفش غبار آن را پاک میکرد.
🔹در آخرین سفرش به زیارت سیّدالشهداء علیه السلام خبر از وفات خود داده و به بعضی از دوستانش گفته بود: این زیارت زیارت وداع من است و می خواهم نفسهای آخر عمرم را در نجف باشم، لذا به نجف برگشته ودر همان روز از دنیا رفت.
تصویر از: @Marjaeiyat
@bazmeghodsian
🔸 عجایب انظار آیة الله حسینی طهرانی:
🔹قال ره: (صدرالمتألهین و حاج ملا هادی سبزواری هیچ کدام در این نشأه به کمال نرسیدند و هردو سالک بودند نه کامل).
🔸اطلاع از کمال دیگران متوقّف بر چند امر است:
🔹1. معاصرت و معاشرت با کسی، با تفوّق بر او؛ چرا که معرِّف باید اجلی از معرَّف باشد.
اما قائل این سخن چند قرن فاصله زمانی با آن دو دارد، علاوه بر این که خود ریزه خوار خوان علم و معنویت آن دو است و احدی نیز او را بر آن دو تفضیل نداده، بلکه همرتبه آن دو نیز نشمرده است.
🔹2. اطلاع بر کمال کسی با خواندن کتب و آثار او.
این نیز در صورتی ممکن است که آنان کتابهایشان را بر طبق حالات خود نوشته باشند نه بنا بر مسلک رایج قوم.
و به فرض که کتابها را طبق حالات و مقامات خود نوشته باشند، ممکن است بعد از تالیف آن کتب به کمال رسیده باشند و کمالشان در کتابهایشان منعکس نشده باشد.
🔹3. خارج بودن از دایره زمان و مکان و اشراف برزخی بر حالات کسی که قبل از او بوده.
🔸این البته ممکن است، اما دلیلی بر رسیدن گوینده سخن به این درجه وجود ندارد، و صرف ادعا نیز راه به جایی نمی برد.
والسلام علی من اتبع الهدی
@bazmeghodsian
Dr. Purjavadi again
الف.
سخنرانی آقای پورجوادی دربارهٔ حکمت نوریهٔ سهروردی را یکی از استادان مرحمت فرمودند. گویا مجبورم باز چیزی عرض کنم. چند مورد را نقل میکنم و مختصر جوابی میدهم. عقاید پولس و مرقیونیه و بردیصانیه و غنوصیه (مرقیون را نیز بعضی غنوصی به شمار میآورند)، که آقای پورجوادی اشارهای به هر کدام کرده، همه اهمیت دارد و آشنایی با آنها برای شناخت عقاید دینی و عرفانی در "اواخر عهد باستان" ضروری است، ولی نه آشنایی بسیط و بیمایه آن طور که سخنرانی آقای پورجوادی از آن خبر میدهد. جز آنچه در یادداشتِ تالی این سطور مینویسم، حدود بیست غلط دیگر در جزئیات گفتار ایشان هست که متعرض نمیشوم و در واقع در این مجال اندک امکان طرح آنها نیست. این سخنرانیها و این مقالهنویسیها، که از اذهان ناآشنا و کمآشنا صادر میشود، هیچ نمیارزد و هیچ پیشرفتی نیز به دنبال نخواهد آورد، سهل است باعث گمراهی نیز خواهد شد. آقای پورجوادی میگویند در آینده باید ریشههای مفاهیم اشراقی را در حکمت ایرانی و مسیحی جستوجو کرد و این کاری است که نشده. محققان تا قبل از علاقهمند شدن آقای پورجوادی به این مسائل بیکار ننشسته بودند. کاری که باید کرد این است که استادان و دانشجویان ایرانی، از جمله بنده، سوادشان را در این موضوعات بیشتر کنند. یک راه این مطالعه است و یک راه دیگرش ترجمهٔ کتابهای خوب. مدتی است که بعضی از این کتابها را انتخاب کردهام و بعضی نیز خوشبختانه ترجمه شده و منتظر بازنگری من است. امیدوارم در این کار توفیق یابم که هم سواد خودم قدری بیشتر شود هم علاقهمندان به این مباحث چند کتاب آبرومند در این مسائل به فارسی بخوانند.
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com