ز آتشین دمان به فغانی کن اقتدا
صائب اگر تتبع دیوان کس کنی
...
شد به اندک فرصتی، سرخیل ارباب سخن
هر که از روح فغانی، صائب ، استمداد کرد
...
این غزل را پیش ازین هر چند انشا کرده بود
صائب از روح فغانی دیگر استمداد کرد
...
صائب ازین غزل که چراغ دل من است
افروختم به خاک فغانی چراغ ها
...
???
یکی استادان این رشته میرزا محمد اخباری بود که اینجا صفحه ای از نوشته های او را می بینید. یک حروفی به تمام معنا. تمام حقایق عالم را از حروف الفبا استخراج می کرد.
کتاب بالا از محمد باقر نجفی است. نویسنده کتاب مدینه شناسی. کتابی بسیار پرارج. صاحب کتاب بسیار خوب بهائیان که جلد اولش را طهوری چاپ کرد و این اواخر با مقدمه من مشعر. بی نظیر است. اسناد جلد دومش در جنگ تحمیلی در خرمشهر در خانه نویسنده از بین رفت. نجفی بی نظیر بود. خدا همه چیز به این داده بود. اما چرا این شاهنشاهی و دینداری را نوشت؟ خدا عالم است. فرزندان بسیار خوبی هم داشت. امیدوارم در سلامت باشند. یکی شان نامش ابوذر بود. نجفی در حضرت عبدالعظیم دفن شد. خداوند رحمتش کناد. چرا نکناد که فقط کتاب مدینه شناسی او برای ارج گذاری به مقام رسول خدا (ص) کافی بود. تمام اسنادش را هم به وزارت خارجه داد. خدای من. حالا یکی از آنها را بخواهید...
@jafarian1964
شیعه عباسیه یا شیعه ابومسلمیه
متن زیر از کتاب تبصرة العوام، از محمد بن حسین بن حسن رازی (زنده در 630) در باره شیعیان عباسیه با عنوان شیعه ابومسلمیه است.
فرقت هفدهم: ابو مسلميّه: و اين فرقت را بر شيعه بندند از بهر آنكه وى خروج كرد و خلق بسيار را از اعداء اللّه و اعداء آل محمّد از بنى اميّه و غيرهم بكشت. بدان كه اين خطاست و ابو مسلميان از فرق شيعه نيستند و نه از فرق سنّيان، زيرا كه اعتقاد ابو مسلم آن بود كه امامت به ميراثست نه بنصّ چنان كه شيعيان گويند و نه باختيار، چنانكه سنّيان گويند، و گويند بعد از رسول امامت از آن عبّاس بود، ابو بكر و عثمان بر وى ظلم كردند، و او خروج بهر آن كرد كه بنو اميّه را براندازد، و امارت با بنى عبّاس دهد چنانكه كرد، و اگر او را اعتقاد آن بودى كه امامت از آن امير المؤمنين على بود بعد از هلاك بنى اميّه بصادق عليه السّلام دادى و تفويض امامت و ولايت بوى كردى نه بسفّاح از بنى عبّاس. و راوندى در اين مذهب تابع ابو مسلم بود ... عبّاسيان بسه فرقت شدند ... رزامیه ... در سرّ دعوى آن كنند كه ابو مسلم صاحب دلايل و معجزات بود، و اين قوم را خرّميّه نيز خوانند و ايشان پراگنده باشند در بلاد اسلاف خويش، و نام رئيس ايشان رزّام بود ازين جهت ايشان را رزّاميّه خوانند و المقنّع ازين قوم بود دعوى كرد كه روح ابو مسلم نقل بوى كرده است و او الهست و دعوى او به كش شهر ماوراء النّهر بوده است. و قومى ازيشان گويند ابو مسلم زنده است و گويند هيچ چيز از تكاليف از نماز و روزه و زكات و حج واجب نيست و ايمان و دين اين دو چيز است: اوّل معرفت امام دوّم امامت نگهداشتن؛ فرقت سوّم گويند امامت در بنى العبّاسست از جهت محمّد حنفيّه و بعد از علي عليه السّلام امام محمّد حنفيّه بود و هريريّه و راونديّه ازيشان گويند امامت پس از رسول از آن عبّاس بود و ايشان را كه گفتند كه از آن على عليه السّلام بود، كافر گويند، و ابو مسلم را معظم و بزرگ دانند و ابو منصور سفّاح ايشان را الزام كرد كه بگويند كه امامت به ميراثست و بعد از رسول از آن عبّاس كه عمّ ويست و هر كه بعد از رسول امامت كرد او گمراه و ضالّ بود .... و اين قوم را شيعه عبّاسيّه خوانند و كسانى كه فرق ميان شيعه على و شيعه عبّاسيّه ندانند ايشان را بر شيعه على بندند، و قومى ازيشان گفتند منصور الهست و ابو مسلم رسول منصور، ايشان را جمع كرد و گفت توبه كنيد ازين مقالت بازگشتند و بيشتر بر آن بايستادند منصور ايشان را بكشت و بر درخت كرد و اين قوم را راونديّه خوانند اصحاب راوندى باشند، پس درست شد كه اين فرقت نه از شيعه امير المؤمنين عليند و ايشان باهل سنّت و جماعت نزديكتر باشند كه بشيعه زيرا كه ايشان و سنّيان متّفقند كه از زمان منصور تا آخر دنيا امامت از آن بنى العبّاسست و نزد ما اين قول باطلست و اصل ندارد. (تبصرة العوام، ص 185)
@jafarian1964
نجوم و طب پاشنه آشیل علم در دنیای اسلام
هر چه قدر بیشتر با متون خطی در حوزه نجوم انس می گیرم، حس می کنم ما چه اندازه نیازمند این هستیم متون کهن علمی مان را بیشتر بخوانیم تا بفهمیم چرا ما در این تمدن، نتوانستیم سامانه فکری ـ علمی درستی پیدا کنیم و خود را از بند خرافات و لاطائلاتی که تحت عنوان علم در عمق تمدن اسلامی وجود داشته، نجات دهیم. طبعا اگر از دسترنج دانشمندان برجسته ای چون بیرونی و شماری دیگر ـ که آنها هم کم نیستند، اما نفوذ گفته ها و روشهاشان بسیار کم است ـ بگذریم، به انبوهی از متون می رسیدم که ساختمانی از شبه علم، اینجا تا سقف آسمان ساخته اند که اغلب آن روی آب و باد و هواست و هیچ استحکامی ندارد، و برای همین هم، یک مرتبه با آمدن دانش جدید، ویران شد. مشتی مفاهیم و تصورات بابلی، با نوشته های یونانی و رومی و سریانی به اسم علم نجوم وارد دنیای اسلام شد و پس از منازعه شدید، بزور و به خاطر نبود دانش واقعی، جای خود را باز کرد، و بر ذهنیت مردم ما غالب شد. همانها با تغییرات بسیار مختصری، پارادایم های علمی حاکم بر دنیای اسلام شد و نسل به نسل به دوره های بعد انتقال یافت تا آن که در دوره قاجاری و البته بسیار دیر، تمامی آن بر باد رفت. اگر در آنها مرور کنید، تمام سرنوشت آدم و عالم در احکام صادره از این شبه دانش تعیین می شد. آینده آدمها، وضع آب و هوا و کشاورزی، سرنوشت امرا و شاهان، بیماری ها، وضع محصولات، مرگ کودکان، و هر آنچه که فکر کنید وجود داشت و مانع از تفکر علمی درست در این حوزه ها می شد. صدها هزار برگ کاغذ خطی از این دست نوشته ها، در سراسر عالم اسلامی در دست عالم و عامی بود و راه را بر پیشرفت علمی بسته بود.
حالا، چرا کسانی فکر می کنند این حرفها در باره آن متنها نباید زده شود، و این متنها نباید مرور شود؟ ما همین بوده ایم، همین. و به همین دلیل در این چاه ویل جهل مرکب مانده ایم که حالا باید هنوز برخی از قطعات پراید یا پوشک از خارج برسد و تازه کسی بپرسد، عجب، یعنی ما این قدر عقب مانده ایم! البته که همین مطالب را در باره متن های طبی هم می توان گفت و آن را هم یکی از ضعیف ترین بخش های دانش که پیچیده در تصورات واهی بوده دانست.
در اینجا یک صفحه از یک متن قرن نهمی در نجوم را بازنویسی می کنم تا فقط یک نمونه از صد ها هزار برگ را بخوانید و ببینید چطور با یک مقدمات بیهوده، سعی کرده ایم وضعیت تمام سال را مشخص کنیم.
بدان که تشرین اول، سی و یک روز بود. روز دویم، عوا [وضعیت فلکی خاص] برآید و رشا فرو شود.
و در اول این ماه، باد سخت جستن گیرد، و حکمای قدیم چنین فرموده است که:
اول این ماه، [اگر] روز یکشنبه باشد: زمستان خوش گذر و سرما را قوت نباشد، و تابستان سخت گرم باشد، و در این سال، گوسفند و گاو و روغن بسیار باشد، و عسل فراوان بود.
و اگر اول این ماه دوشنبه بود، زمستان میانه باشد، و باران بسیار بارد و تابستان سخت گرم نباشد، و درختان و کشتنی ها را آفت رسد و بیماری های مختلف باشد و برگ بسیار بود و انگبین اندک.
و اگر [اول این ماه] سه شنبه بودد، در این سال زکام و نزله و بیماری های بسیار بود.
و اگر چهارشنبه باشد، زمستان میانه باشد و باران بسیار آید و تابستان خوش بود و میوه بسیار باشد و مرگ مردمان بسیار بود.
و اگر پنج شنبه باشد، زمستان سرد باشد و میوه و انگبین بسیار باشد و تب و مرگ در این سال بسیار بود.
و اگر روز آدینه باشد، گندم و جو و حبوبات بسیار بود و گردکان [گردو!] بسیار بود.
اگر روز شنبه باشد زمستان سخت سرد باشد و بادهای بسیار آید و غلبه مرگ کودکان بود و غله کم بود و تب ها مختلف باشد و الله اعلم بالصواب.
@jafarian1964
@litera9
کتاب «تاریخ بیخردی»
در نهایت به یک امر بدیهی میپردازد: هیچ انسانی دور از خطا نیست و آنچه او را به کام شکست میکشد، اتفاقا توهم بیخطایی و مطلق بودن قدرت و اختیارش است. به این توهم، تاکمن عنوان «خشکمغزی» و در فصل پایانی کتاب، «عقلستیزی» را اطلاق کرده است. نمونهی اولی که برای اثبات این موضوع در کتاب طرح شده، مثال خوبی برای درک چنین توهمی است. داستان جنگ تروا و آتن را حتما میدانید. جنگی که تروا مسلما پیروز آن بود اما فرمانروایان تروا ناگهان با توهم ثبات پیروزی و قدرت اختیار خود، دیگران را فاقد اختیار و کمتر از آنچه هستند تصور کردند و اسب چوبی معروف را به باروی خود راه دادند. در نتیجه ناگهان با این شوک روبهرو شدند که اسب چوبی گشوده شد و سربازان آتنی حملهور شدند. فوقع ما وقع! فرمانروایان تروا به هر دلیل که بگیریم، باید بدگمان بودند که حقهای در کار یونیان است؛ پس چرا با وجود این، آن اسب چوبی مشکوک را به دورن باروی خود کشیدند؟ این در حالیست که راه بسیار ساده و منطقیتر نپذیرفتن اسب چوبی بود…
آرتوروپ از اندیشمندان یونان باستان مینویسد: نه تنها تاریخ آسیا بلکه تاریخ جهان تاریک خواهد بود اگر موضوع اصل قدرت ایران روشن نشود اگر این قدرت توضیح داده نشود اندازه گیری نشود و تاثیرش برآورد نشود.
🔰 چرا علی (ع) سقیفه را امضاء کرد؟
💠 یکی از آقایان درباره آن خطبه نورانی #حضرت_امیر (سلام الله علیه) که فرمود اگر حمزه و جعفر بودند، من تسلیم سقیفه نمی شدم؛ سئوال کرده بود.
این خطبه در کتاب شریف ( #تمام_نهج_البلاغه )، صفحه هشتصد و هشتاد و یک، این جمله هست که فرمود: اگر عمّ من حمزه و برادرم جعفر (سلام الله علیهما) بودند، من هرگز #سقیفه را امضاء نمی کردم. برای اینکه اینها ریختند، همسرم #زهرا (سلام الله علیها) هم که کنار درب بود؛ اینها هم ریختند دست مرا بستند، بردند. من دو تا از بستگانم بود؛ یکی عباس بود، یکی عقیل؛ اینها تازه مسلمانند، نه آن اعتقاد قوی و غنیّ حمزه و جعفر را دارند، نه آن شهامت و مبارز بودن و جهاد آنها را! کاری از این دو نفر ساخته نبود. اگر دستم باز بود، و اگر عمویم حمزه بود، و اگر برادرم جعفر بود؛ من هرگز سقیفه را امضاء نمی کردم.
معاویه بعد از اینکه آن اهانت را کرد؛ آن نامه #معاویه در #نهج_البلاغه نیست، ولی جواب حضرت هست؛ فرمود: ما که انکار تکردیم، بله مرا با دست بسته بردند؛ (اردت ...
نجوم و طب پاشنه آشیل علم در دنیای اسلام
هر چه قدر بیشتر با متون خطی در حوزه نجوم انس می گیرم، حس می کنم ما چه اندازه نیازمند این هستیم متون کهن علمی مان را بیشتر بخوانیم تا بفهمیم چرا ما در این تمدن، نتوانستیم سامانه فکری ـ علمی درستی پیدا کنیم و خود را از بند خرافات و لاطائلاتی که تحت عنوان علم در عمق تمدن اسلامی وجود داشته، نجات دهیم. طبعا اگر از دسترنج دانشمندان برجسته ای چون بیرونی و شماری دیگر ـ که آنها هم کم نیستند، اما نفوذ گفته ها و روشهاشان بسیار کم است ـ بگذریم، به انبوهی از متون می رسیدم که ساختمانی از شبه علم، اینجا تا سقف آسمان ساخته اند که اغلب آن روی آب و باد و هواست و هیچ استحکامی ندارد، و برای همین هم، یک مرتبه با آمدن دانش جدید، ویران شد. مشتی مفاهیم و تصورات بابلی، با نوشته های یونانی و رومی و سریانی به اسم علم نجوم وارد دنیای اسلام شد و پس از منازعه شدید، بزور و به خاطر نبود دانش واقعی، جای خود را باز کرد، و بر ذهنیت مردم ما غالب شد. همانها با تغییرات بسیار مختصری، پارادایم های علمی حاکم بر دنیای اسلام شد و نسل به نسل به دوره های بعد انتقال یافت تا آن که در دوره قاجاری و البته بسیار دیر، تمامی آن بر باد رفت. اگر در آنها مرور کنید، تمام سرنوشت آدم و عالم در احکام صادره از این شبه دانش تعیین می شد. آینده آدمها، وضع آب و هوا و کشاورزی، سرنوشت امرا و شاهان، بیماری ها، وضع محصولات، مرگ کودکان، و هر آنچه که فکر کنید وجود داشت و مانع از تفکر علمی درست در این حوزه ها می شد. صدها هزار برگ کاغذ خطی از این دست نوشته ها، در سراسر عالم اسلامی در دست عالم و عامی بود و راه را بر پیشرفت علمی بسته بود.
حالا، چرا کسانی فکر می کنند این حرفها در باره آن متنها نباید زده شود، و این متنها نباید مرور شود؟ ما همین بوده ایم، همین. و به همین دلیل در این چاه ویل جهل مرکب مانده ایم که حالا باید هنوز برخی از قطعات پراید یا پوشک از خارج برسد و تازه کسی بپرسد، عجب، یعنی ما این قدر عقب مانده ایم! البته که همین مطالب را در باره متن های طبی هم می توان گفت و آن را هم یکی از ضعیف ترین بخش های دانش که پیچیده در تصورات واهی بوده دانست.
در اینجا یک صفحه از یک متن قرن نهمی در نجوم را بازنویسی می کنم تا فقط یک نمونه از صد ها هزار برگ را بخوانید و ببینید چطور با یک مقدمات بیهوده، سعی کرده ایم وضعیت تمام سال را مشخص کنیم.
بدان که تشرین اول، سی و یک روز بود. روز دویم، عوا [وضعیت فلکی خاص] برآید و رشا فرو شود.
و در اول این ماه، باد سخت جستن گیرد، و حکمای قدیم چنین فرموده است که:
اول این ماه، [اگر] روز یکشنبه باشد: زمستان خوش گذر و سرما را قوت نباشد، و تابستان سخت گرم باشد، و در این سال، گوسفند و گاو و روغن بسیار باشد، و عسل فراوان بود.
و اگر اول این ماه دوشنبه بود، زمستان میانه باشد، و باران بسیار بارد و تابستان سخت گرم نباشد، و درختان و کشتنی ها را آفت رسد و بیماری های مختلف باشد و برگ بسیار بود و انگبین اندک.
و اگر [اول این ماه] سه شنبه بودد، در این سال زکام و نزله و بیماری های بسیار بود.
و اگر چهارشنبه باشد، زمستان میانه باشد و باران بسیار آید و تابستان خوش بود و میوه بسیار باشد و مرگ مردمان بسیار بود.
و اگر پنج شنبه باشد، زمستان سرد باشد و میوه و انگبین بسیار باشد و تب و مرگ در این سال بسیار بود.
و اگر روز آدینه باشد، گندم و جو و حبوبات بسیار بود و گردکان [گردو!] بسیار بود.
اگر روز شنبه باشد زمستان سخت سرد باشد و بادهای بسیار آید و غلبه مرگ کودکان بود و غله کم بود و تب ها مختلف باشد و الله اعلم بالصواب.
@jafarian1964
مردی "سر دسته سارقان" بود و از روستاها و ڪاروانها "دزدی" مےڪرد.
اسب زردی را دزدیده و نزد او آوردند.
سردسته سارقان، دستی بر گردن اسب ڪشید و "رد طنابے" در آن یافت و دید در زیر گلوی او "دعایے" نوشته و به چرمے بستهاند.
دستور داد؛
"این اسب را از هر ڪجا دزدیدهاید ببرید و سر جایش بگذارید."
سارق گفت:
ای رییس اگر "دزدی بد است" بگو "ترڪش ڪنیم" و اگر این اسب بد است بگو پسش بدهیم.
رییس گفت:
ای احمق، صاحب این اسب "اعتقادی" به این دعا داشته ڪه گردن اسبش آویختہ تا دزد آن را نبرد.
"اگر ما این اسب را بدزدیم، صاحب اسب بر دین بدبین مےشود."
شده حکایت زندگی توی ایران
اعتقادات میزارن واسه ما پول خودشون ورمیدارن
🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹
🌸🔹🔹🌸🔹🌸
🔹🌸🔹🌸🔹
🌸🔹🌸
🔹🌸🔹🌸🔹
🌸🔹🌸
🔹🌸🔹🌸🔹
از لطفتان بسیار سپاسگزارم. حیف بود که این اثار ارزشمند خوانده نشود. کتب الله لکم السلامه و الامن و التوفیق.
حکایتی آموزنده از زندگی میرداماد و شیخ بهایی
میرداماد سوار بر اسب در جاده جلو می رفت. شاه عباس صفوی و همراهانش کمی جلوتر بودند. شیخ بهائی سوار بر اسب چابکی جلوتر از همه پیش می رفت.
اسب شیخ جست و خیز می¬کرد و سوارش محکم به زین چسبیده بود تا زمین نخورد.
میرداماد سرعت اسبش را زیادتر کرد اما اسب نمی توانست اندام سنگین او را جلو ببرد.
شاه عباس مثل بسیاری از مردم بر این باور بود که میان عالمان هم مثل سیاستمداران، حسادت وجود دارد.
شاه به میرداماد نزدیک شد و با لبخند به شیخ اشاره کرد و گفت: «جناب میر، می بینید که این شیخ پای¬بند ادب نیست و بی¬توجه به حضور این همه آدم¬های بزرگوار از جمله جنابعالی جلوتر از همه می رود.»
میردامادپاسخ داد: «اینطور نیست، شیخ انسان عالم و بزرگی است و اسب او از اینکه چنین شخصی بر پشتش سوار شده از خوشحالی جست و خیز می کند و شیخ را جلوتر از همه می برد.»
شاه اسبش را تاخت و به شیخ بهائی رسید. شیخ گفت: «این اسب خیلی سرکش است و تا به مقصد برسیم مرا بیچاره می کند.»
شاه مؤذیانه گفت: «علتش این است که شما لاغر هستید و به اندازه کافی بر پشت اسب فشار نمی آید، درست برعکس میرداماد که با جثه سنگینش، اسب را خسته می کند. شاه ادامه داد: تا جایی که من دیده ام، عالمان در غذا خوردن قناعت می کنند و به همین علت لاغر هستند، مثل جنابعالی، ولی میرداماد، آن قدر در خوردن حریص است که چنین جثه ای دارد.»
شیخ آهی کشید و گفت: «این طور نیست، میر فقط در اندوختن دانش حرص می زند و بزرگی جثه او مادرزادی است و ربطی به پرخوری ندارد. و اسب او به علت حمل وجودی گرانقدر که کوهها هم تحمل سنگینی دانش او را ندارند خسته شده است."
شاه عباس که متوجه اعتماد متقابل دو عالم شد سکوت کرد و به فکر فرورفت.
*این متن خلاصه برگزیده از کتاب پنج گنج، گنج سوم
🍃🌺🍃 @safaaaaat👈
چند روایت معتبر از جلسات شورای انقلاب
مطهری میگفت با این طرز محاکمه، از شمرها امام حسین درست کردهاند
4روز پس از پيروزي انقلاب، چهار نفر از ژنرالهای شاه توسط خلخالی محاکمه و اعدام شدند، چهار نفری که اتهامشان شکنجه و کشتار مردم بود. به نظر میرسید اغلب مردم از اعدام آنها خوشحال بودند اما بهتدریج برخی محاکمه و اعدامها حاشیههایی ایجاد کرد که شورای انقلاب را نیز بهشدت حساس کرد. 22اسفند57 در جلسهي شورای انقلاب، بهشتی میگفت تا وقتی خلخالی باشد با روحیهي خاصی که دارد اوضاع سامان نمیگیرد. بهشتی گفت خلخالی نباشد، مسئولیتش با ما. بحث به آنجا رسید که از امام بخواهند بدون تصویب شورا حکم اعدام داده نشود. بهشتی گفت دو نفر زودتر به قم بروند و از امام این حکم را بگیرند.
در جلسهي 27اسفند بهشتی خبر داد با امام دربارهي وضعیت دادگاهها صحبت کرده و بناست دادگاهها سرعت و قاطعیت داشته باشند و البته آبرومند و محکم. بسیاری از مردم از محاکمه و اعدام سران رژیم قبل خوشحال میشدند. مطهری میگفت در محاکمهها نباید نظر مردم را در نظر گرفت و «باید خودمان رعایت حقیقت و واقعیت را بکنیم» ...«اگر یک فرد مجرم مجازات نشود بهتر است که غیرمجرم مجازات شود... اگر کسی استحقاق اعدام دارد، دنیا هم نپسندد باید اعدام شود.» مطهری معتقد بود با این استدلال که گناهکار از تله درمیرود نباید بیگناه کشته شود. مطهری: «بعضی افراد علیالظاهر بناحق کشته شدهاند بعضی به حق ولی بهطرز ناحق کشته شدند. الان که دست شوراست مستقیم مسئول است.» بهشتی نیز به شیوهي برگزاری دادگاه و محاکمهي هویدا معترض بود. هاشمی پیشنهاد داد دادگاه فعلا قطع شود. مبشری با یادآوری اینکه «یادمان رفته [در رژیم سابق] چه کارهايي كردهاند؟ آدم را زندهزنده میسوزاندند» معتقد بود خلخالی ظلم نکرده و به انقلاب کمک کرده است. طالقانی این نظر را قبول نداشت و مطهری هم میگفت با این طرز محاکمه، از شمرها امام حسین درست کردهاند.
در يكي از جلسات مهندس سحابی سعی کرد قدری از نگرانیها کم کند و گفت: «انقلاب که نظم و قاعده ندارد. روسیه 12سال کشتار داشته، زود ناامید نشوید. دوم اینجا انقلاب است و انتقال مسالمتآمیز نیست. صددرصد تاکید دارم کارها منظم باشد ولی نباید زیاد ناراحت شد. دولت از زودگرفتن و زودکشتن ناراحت است، درست، ولی طرف دیگر مردم هستند که کمیته دارند... اگر دولت و شورای انقلاب و دادگاه بخواهند محاکمات را عقب بیاندازند مردم میریزند و کشتار میکنند. اگر دادگاه معطل کند و مجرمین را مجازات نکند، اگر هویدا و امثال او اعدام نشوند مردم قیام میکنند.» مطهری در همان جلسه گفته بود مردم بازجوی ساواکی را گرفتهاند، خودشان کشتهاند! بنیصدر هم در جواب سحابی گفت: «بسیار ترجیح دارد خود مردم بکنند تا شما به اسم اسلام، دادگاه انقلاب تشکیل دهید... ضعف از ناهماهنگیهاست... طالقانی یک ساز، بازرگان یک ساز، شریعتمداری یک ساز و خمینی یک ساز میزند.»
23اردیبهشت58 با پیگیری اعضای شورای انقلاب، امام خطاب به دادستان دادگاههاي انقلاب اسلامی نوشت دادگاههای انقلاب جز در دو مورد حق صدور حکم اعدام ندارند؛ اول کسی که ثابت شود آدم کشته و دیگر کسی که فرمان کشتار عمومی داده یا مرتکب شکنجهي منتهی به مرگ شده است. در پایان دستور آمده بود تخلف از این امر جرم است و موجب ثبوت قصاص.(صحیفه امام، ج7، ص274)
بینظمی از مشکلاتِ مهم کشور بود. 19فروردین58 در جلسهي شورای انقلاب، بهشتی از بینظمی در کشور گله کرد و گفت: «باید مقداری حریمها مشخص شود... انقلاب در معرض خطر است، بهستوه آمدن مردم از هرجومرج، آخوندبازی، توی ده، توی شهر، مثل قبل و بعد رضاخان میشود، رهبری ایجاب میکند با قاطعیت نسق و نظمی باشد.»
قطبزاده میگفت مشکل اینجاست که هرکس کار خودش را میکند، دادگاه حرف شورا را گوش نمیکند، شورا حرف دولت را و دولت حرف شورا را، شورا حرف آقا را گوش نمیدهد و آقا هم حرف هیچکس را گوش نمیدهد.
مطهری میگفت از بیت آقا باید شروع شود، اگر نشود درست نمیشود.... البته بهشتی معتقد بود نظم باید از خود شورا شروع شود تا اینکه «برویم سر نظم منزل خمینی یا جای دیگر.»
جلسات آشفته و سراسر انتقاد شده بود، بهشتی میگفت: «جلسات ما شده گلهگزاری؛ گله از خود ماست در این مملکت.»
انتشار این روایتهای منتشرنشده، در آخرین کتابم، زندگی و زمانهي آیتالله بهشتی، در این چند هفته با مخالفتها و موافقتهایی روبهرو شده. برخی معتقدند این مطالب و بسیاری از اسناد و مطالبِ کتاب باید دهها سال بعد منتشر میشد. معتقدم انتشار این مطالب به درک بهتر شرایط تاریخی کمک میکند و دانستن آن حق مردم است و برخی بیاعتمادیهای این روزها به روایتهای تاریخی، ریشه در مصلحتسنجیهای بیمنطق در روایت تاریخ گذشته دارد.
https://t.me/jafarshiralinia
بسم الله الرحمن الرحیم
بنا به عللی فیلم رستاخیز را امروز مشاهده کردیم.این فیلم هم از نظر فیلمنامه بسیار ضعیف بود به نحوی که هیچ برداشتی از فیلم نمیشد کرد و هم در موارد بسیاری با واقعیت تعارض داشت و خلاف تاریخ بود و هم از نظر صحنه سازیها و پردازش فیلم بسیار ضعیف بود.مساله نشان دادن چهره بابرکت قمر بنی هاشم علیه السلام هم قابل بررسی هست.در کل حقیر پشیمان شدم که دو ساعت و نیم از عمرم را تلف این فیلم کردم و به همه توصیه میکنم این فیلم را مشاهده نفرمایند.
سید محمد باقر پوسانی
@fatemipajoh
زنده باد، حال باید با قرائن بررسی کرد، محمدصالح (که نسخه را در مشهد خریداری کرده) کدامیک است؟ محمدصالح متوفای ۱۱۸۱ یا ۱۳۰۶ق؟ تاریخ مهر را سرورمان آقا حجت ۱۱۲۱ خواندند که در این صورت تاریخ کتابت نسخه قاعدتا بایستی قرن دوازدهم هجری باشد و متعلق به خلخالی شیخ، ولی اگر تاریخ مهر ۱۲۷۸ق بوده باشد، نسخه طبعا از قرن سیزدهم هجری و مربوط به خلخالی سید، مگر اینکه محمدصالح خلخالی سومی در میان باشد😊
سلام علیکم.
یاءِ چسبیده به استخوان، ازحیث معنایی و شعری محل بحث نیست.
حکایت آن است که برخی گفته اند به جای "مُشت استخوانی" مناسب است "یک استخوانی" گفته شود.
برخی هم تاءِ مشت را ساکن نمی پسندند و قائل اند به مکسوره بودنِ آن.
در این باب، توضیحات جناب آقامهدی MA راهگشاست.
نکته دیگر این که اگر قرار بود بجای یاء گفته می شد یک، وزن شعر به هم می ریخت.
یعنی مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن در نمی آمد.
سلام علیکم
وزنِ مصرع باید مَفاعیلُن مَفاعیلُن مَفاعیل و یا مَفاعیلُن مَفاعیلُن فَعولُن باشد.
اگر مصراع نخست را به قرائت کاملِ کلمه ی مبارکِ الله بخوانیم یعنی /allaah/ (اَل- لاه)، وزن دچار اشکال و هجای اضافی می شود. لذا باید به قصر خوانده شود یعنی /allah/ (اَل- لَه).
مصرعِ دوم اگر قرار باشد به عنوانِ جمله ای عربی خوانده شود و همان وزن یعنی مَفاعیلُن مَفاعیلُن فعولُن رعایت شود به ناچار باید این گونه خوانده شود: رجالُن قایِلُن صِدقِ الکلامِ (به دلیلِ عدم دسترسی به علامات رفع و نصب و جر و برای سهولتِ خواندنِ کلمات، تلفظشان به حروف نوشته شد). به نظر می رسد از حیث عربی دچار اشکال و مغلوط می شود.
همین مصراع (یعنی دوم) اگر به عنوان جمله ای فارسی خوانده شود (یعنی رجالِ قایلِ صدق الکلام)، به دلیلِ فارسی بودن و عدم جوازِ مکسور خواندنِ میم در کلام، یک هجا کم خواهد آورد یعنی خواهد شد: مَفاعیلُن مَفاعیلُن فعول.
اگر جمله ی بعدی یعنی "خدا رحمت کند بر جمله خواص" را به عنوان جمله ی نثر در نظر بگیریم ایرادی نخواهد داشت ولی اگر به عنوان مصرعی از همین شعر در نظر بگیریم به ناچار باید واو در خواص را مشدد بخوانیم (یعنی خدا رحمت کند بر جمله خَوّاص) تا وزنِ شعر درست شود. بدیهی است این خوانش اگر چه وزن را درست می کند اما غیر قابل قبول است.
مصراع چهارم هم (البته اگر واقعا منظور آن بوده باشد که این جمله هم به مثابه یک مصراع تلقی شود) در صورتی که طفیل به صورت طفیلی خوانده شود موزون به وزنِ مَفاعیلُن مَفاعیلُن فعولُن خواهد بود و الا فلا.
🌷
📚تصحیح و چاپ دیوان حافظ یکی از اقدامات ماندگار خلخالی بود
زعفر احدزاده، نویسنده کتاب «سیدعبدالرحیم خلخالی؛ بزرگمرد عرصه فرهنگ و ادب کشور»، گفت: استاد خلخالی دیوان حافظ را از روی قدیمیترین دیوانی که گویا 35 سال بعد از وفات حافظ کتابت شده بود، در سال 1306 برای اولين بار در کشور تصحيح و چاپ کرد.👇
yun.ir/yx62bc
@ibnaibna
با مشاهده رفتار فروتنانه ایشان، مسلمان شده بود!
در دانشکده پزشکی، دانشجویی داشتم که حالتِ انزوایِ خاصی داشت و این رفتار خاص، مرا مجبور کرد که دربارهاش بیشتر تحقیق کنم. از ایشان پرسیدم:
علتِ متفاوت بودن شما چیست؟ گفت:
من قبل از این، بهایی بودم و تمام خانواده من بهایی هستند، اما من مسلمان شدم و لذا بسیار در فشار هستم، مرتب نگران و دغدغهمندم، در خانه اجازه ندارم نماز بخوانم، یا کتابی مذهبی مطالعه کنم، مدام به مقدسات من توهین میکنند!
انگیزه این جوان برای مسلمان شدن، بعد از ماجراهایی که در زندگی او رخ داده بود، تماس و ارتباط با آیتالله العظمی سید عزالدین زنجانی و فرزند ایشان آقا سید محمد باقر زنجانی بود. در حقیقت، از نظر به چهره ملکوتی آیتالله زنجانی و مشاهده آن رفتار زیبا و فروتنانه ایشان، به اسلام جذب شده بود و این جوان بهرغم آن فشارهایی که در حال تحملِ آن بود، ایمان و عقاید خودش را حفظ میکرد و مرتب از آیتالله زنجانی الهام میگرفت که چطور مقاومت کند.
به خصوص یادم هست که حضرت آقا به این جوان تأکید میکردند هیچ گاه وارد بحثهایِ خصومت آمیز با پدر و مادرش نشود و با همان مهر و محبت فرزندی، با آنها رفتار کند و سعی داشته باشد که موجباتِ اذیت و ناراحتی آنها را ایجاد نکند تا در خانواده کشمکش و مناقشه ایجاد نشود.
حتی توصیه میکردند اگر به نمازهای شما حساسند، نمازها را در مسجد بخوانید یا مثلاً اگر میخواهید نمازهایِ مستحبی و شبانه بخوانید، آنها را در بستر به جا بیاورید و حساسیت ایجاد نکنید!
این دانشجو کمکم بزرگتر شد و به رتبه پزشکی رسید و ارتباطش با ما، همچنان برقرار بود. فهمیدیم که کاملاً بر پدر و مادر، تأثیر گذاشته است و حتی توانسته بود مادرش را- که مبتلا به سرطان گستردهای شده بود و در آستانه مرگ قرار داشت- در آخرین روزهای عمرش، مسلمان کند و پس از مرگ هم، با آداب و رسوم اسلامی، در یکی از قبرستانهایِ عمومیِ مسلمانها دفن نماید. بله، برای من بسیار جالب بود که ایشان، چگونه آن جوان را راهنمایی کردند که هم اعتقاداتش را حفظ کند و هم وارد رفتارهای خصومتآمیز با پدر و مادرش نشود. این نوع رفتار، یادآور نصایحی است که پیامبر اسلام (ص)، به مصعب بن عمیر درباره خانوادهاش کردند!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
شبکه اجتهاد، گفتگو با محمد جعفر فیض آبادی، ۱۴۰۰/۲/۳۱.
http://t.me/sireyefarzanegan
با مشاهده رفتار فروتنانه ایشان، مسلمان شده بود!
در دانشکده پزشکی، دانشجویی داشتم که حالتِ انزوایِ خاصی داشت و این رفتار خاص، مرا مجبور کرد که دربارهاش بیشتر تحقیق کنم. از ایشان پرسیدم:
علتِ متفاوت بودن شما چیست؟ گفت:
من قبل از این، بهایی بودم و تمام خانواده من بهایی هستند، اما من مسلمان شدم و لذا بسیار در فشار هستم، مرتب نگران و دغدغهمندم، در خانه اجازه ندارم نماز بخوانم، یا کتابی مذهبی مطالعه کنم، مدام به مقدسات من توهین میکنند!
انگیزه این جوان برای مسلمان شدن، بعد از ماجراهایی که در زندگی او رخ داده بود، تماس و ارتباط با آیتالله العظمی سید عزالدین زنجانی و فرزند ایشان آقا سید محمد باقر زنجانی بود. در حقیقت، از نظر به چهره ملکوتی آیتالله زنجانی و مشاهده آن رفتار زیبا و فروتنانه ایشان، به اسلام جذب شده بود و این جوان بهرغم آن فشارهایی که در حال تحملِ آن بود، ایمان و عقاید خودش را حفظ میکرد و مرتب از آیتالله زنجانی الهام میگرفت که چطور مقاومت کند.
به خصوص یادم هست که حضرت آقا به این جوان تأکید میکردند هیچ گاه وارد بحثهایِ خصومت آمیز با پدر و مادرش نشود و با همان مهر و محبت فرزندی، با آنها رفتار کند و سعی داشته باشد که موجباتِ اذیت و ناراحتی آنها را ایجاد نکند تا در خانواده کشمکش و مناقشه ایجاد نشود.
حتی توصیه میکردند اگر به نمازهای شما حساسند، نمازها را در مسجد بخوانید یا مثلاً اگر میخواهید نمازهایِ مستحبی و شبانه بخوانید، آنها را در بستر به جا بیاورید و حساسیت ایجاد نکنید!
این دانشجو کمکم بزرگتر شد و به رتبه پزشکی رسید و ارتباطش با ما، همچنان برقرار بود. فهمیدیم که کاملاً بر پدر و مادر، تأثیر گذاشته است و حتی توانسته بود مادرش را- که مبتلا به سرطان گستردهای شده بود و در آستانه مرگ قرار داشت- در آخرین روزهای عمرش، مسلمان کند و پس از مرگ هم، با آداب و رسوم اسلامی، در یکی از قبرستانهایِ عمومیِ مسلمانها دفن نماید. بله، برای من بسیار جالب بود که ایشان، چگونه آن جوان را راهنمایی کردند که هم اعتقاداتش را حفظ کند و هم وارد رفتارهای خصومتآمیز با پدر و مادرش نشود. این نوع رفتار، یادآور نصایحی است که پیامبر اسلام (ص)، به مصعب بن عمیر درباره خانوادهاش کردند!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
شبکه اجتهاد، گفتگو با محمد جعفر فیض آبادی، ۱۴۰۰/۲/۳۱.
http://t.me/sireyefarzanegan
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com