بگیتی باشکوه وبخت و دولت باد ،پابرجا
این که کسی به خاطر حفظ قرآن ملقب به حافظ بشود امری است که گویا نه قبل از حافظ شیرازی سابقه داشته و نه پس از او برای کسی دیگر تکرار شده است. معمولا در مورد دو دسته از افراد تعبیر حافظ شده است: اول (که بیشترین کاربرد کلمه حافظ هم در همین مورد است) کسانی که تعداد زیادی حدیث را (هم سندا و هم متنا) حفظ اند، البته در این که شخص باید چه تعداد حدیث حفظ باشد تا به او حافظ بگویند اختلاف نظر است. دوم: به کسی حافظ گفته میشود که دستگاههای موسیقی و گوشه هایش را حفظ باشد. امروزه برای برخی از خوانندگان عرب این لقب را به کار می برند.
حالا سؤال من این است که مستند این که چون حافظ شیرازی، حافظ قرآن بوده ملقب به این لقب شده چیست؟
احتمالا منظور از "هنرمند" خود زال باشد که در سطر بالاتر او را "پرهنر" پهلوان" خوانده است و می توان این طور معنی کرد که تو تربیت او را به من سپردی در حالی که او را پهلوانی هنرمند چون تو چنین مسلط بر آداب رزم تربیت کرده است. مصرع بعد هم می تواند بدل از هنرمند باشد چنان که عزیزی پیشتر گفتند و هم صفاتی که عطف به چیر باشند.
#وصال_حق
#آیت_الله_حق_شناس
داستان لیلی و مجنون برای این نیست که برای ما قصه بگویند.
معنای این قضایا این است که اگر شما هم بخواهید به آن هدفی که مورد نظر آل محمد(ص) است برسید، باید مجنون وار بگردید تا لیلی مقصودتان را در بر بگیرید.
چقدر این مضامین قشنگ است. اینها نیامده است که (فقط) قضیه لیلی و مجنون را برای تو بگویند.
این است که پدر آقای صدر فرموده است:
گر قصه عشق من و یارم بنگارند
صد لیلی و مجنون همه بیرون رود از دل
در قتل من ای مه، بکش آهسته کمان را
حیف است که پیکان تو بیرون رود از دل
اصلا لیلی و مجنون کدام است؟
اولیای خدا از همین فراز و نشیب ها و فشارهایی که بر آنها می آید خوششان می آید.
مورچه به حضرت سلیمان(ع) گفت: محبوب من گفته است که اگر خواهان دیدار من هستی باید اول این تل(گندم) را ویران کنی.
تو هم اگر بخواهی پروردگار را دریابی باید خراب شوی.
نقش کردم رخ زیبای تو در خانه دل
خانه ویران شد و....
یعنی انا عند المنکسره قلوبهم .
یعنی خانه شکست و آن وقت خدا درونش پیدا شد
او چو شیرین و منم فرهاد او
می کنم این کوه را ز ابدال او
... فرهاد همینطور که کوه را می کند، نظرش به شیرین بود و کوه را می کند.
تو هم باید پروردگار عزیز را در نظر داشته باشی و راه را طی کنی آقاجان.
حضرت سلیمان (ع) خطاب به مورچه فرمود: تو چگونه می توانی این تل گندم را جابجا کنی؟
جسم مورچه مگر چقدر قدرت دارد که اینها را بردارد ببرد آنجا؟
در جواب گفت: لیک معذورم که من دلبسته ام
چون به کوی وصل نتوان راه برد
در ره معشوق باید جان سپرد.
آیت الله حق شناس تهرانی
از ملک تا ملکوت(دفتر اول)،
صفحه 238 و 239
@apmkadeh
علماي شيعه و حمایت از #کالای_ایرانی
آیت الله #آخوندـخراساني درنامهای به شاه با توصيه وي به پرهيز از کالاي خارجي، #لباسـخارجي را #لباسـذلت و #لباسـداخلي را #لباسـعزت ناميده است و او را به «خلع لباس ذلّت» و «لبس لباس عزّت» توصيه کرده و گفته است با استفاده از «#البسهـمصنوعهـاسلاميه» هم به «ترويج ملت بيضاء و #تقويتـدولت عظمي و اسباب #آسايشـعموم عباد و #ترقياتـعامه و قاطبين بلاد محروسه ايران» بپردازد و هم باعث شود تا ملت كه به مقتضاي «#الناس_علي_دين_ملوكهم» رويه وي را ادامه دهند كه «#كهنـجامهـخويش را پيرايش، به از #جامهـعاريت خواستن» است.
منبع: مهدي ابوطالبي، کتاب عالمان شيعه وصيانت از سرمايههاي ملي
پی نوشت:
در این نامه بر این حقیقت تاکید می شود که استفاده از کالای داخلی باید از #حاکمان، شروع شود و به #مردم تسری یابد.
@farzadjahanbein
سلام و عرض ارادت.
۱. الاخوان احتمالا جمع خوان است ( که قطعا استحضار دارید باید به صورت "خان" خوانده شود ). البته جمع خوان را در قوامیس اخونه گفته اند ولی چون کلمه فارسی است لزوما از قاعده خاصی در جمع پیروی نمی کند.
۲. نسبت سختیانی هم جالب است: سِختیان: جلد الماعز او الغنم اذا دُبِغ و سِختیانی دابغ السختیان او صانع السلع السختیانیة. بنابر این دیدار ایوب سختیانی (متوفی ۱۳۱ق) با این قصاب از نظر شغلی تناسب داشته است.
۳. ولم الریح یعنی باد و بادهای ملایم و همان نسیم. منظور راوی این است که باد ملایم و نسیم سفره یا سفره ها را از جا بلند می کرد.
مردن با آب در شعرِ قدما
کمال اسماعیل (قرن 6 و7) پسری داشته که وقتی با دوستانش برای تفریح رفته بوده، در آب غرق شده. این مصیبت بازتابهای زیبا و دردناکی در شعر او دارد:
کی خوش بود ای جانِ پسندیدۀ من / حالِ دل برگشتۀ شوریدۀ من ؟
تو غایب و آنکه او تورا کُشت به قهر / غایب نشود یک نفس از دیدۀ من
آن که «جانِ پسندیدۀ» شاعر را کشته، آب است و این قاتل، همان است که یک دم از دیدۀ او غایب نیست. (چون چشمش دایم گریان است)
گویا عزیز دیگرش نیز در همان هفته از دست رفته. با این اوصاف متوجه میشویم که این رباعی هم احتمالاً برای همین واقعه گفته شده (در صورتی که در حالتِ عادی ممکن است تصور شود برای یک دوست یا... سروده شده)؛
آنان که ز وصلشان دلم میبالید /
جانم ز فراقشان فراوان نالید
ناگاه دهانِ گورشان بی دندان /
چون «آب» بخورد و خاک در لب مالید
🌫و تازه میفهمیم که «چون آب بخورد» اینجا دارای چه ایهام زیبایی است؛ به راحتیِ آبخوردن، آنها را بلعید، یا؛ همان گونه که «آب» او را در خود غرق کرد.
و با توجه به همین مقدمات بود که بنده امثالِ این رباعی را (که عجالتاً تنها در یک نسخه یافت شده) در متن چاپِ خودم از دیوانِ او، وارد کردم. چون با اطلاع جدیدِ ما از این حادثه در زندگی کمال، گویا اینها نیز در همان رخداد سروده شده است:
سوگ تو مرا زندگی از یاد بِبُرد /
هجرانِ تو عمرِ من به بیداد ببرد
من زندگیِ خوش به دو جان میکردم، /
این خاک به خود کشید و آن باد ببرد
🌫🌫🌫
شاید که مرا دو دیده نمناک بوَد /
چون غنچه گریبانِ دلم چاک بود
تا خود به کدام دیده عالَم بیند؟ /
آن را که دو نورِ دیده در خاک بود
🌫🌫🌫
نه زلفِ بنفشه را چنان تاب دهند /
نه نرگسِ مست را چنان خواب دهند
بر خاکِ تو میگریَم و دل میگوید: /
شمشاد و سمن را بهچنان «آب» دهند
در رباعی بالا نیز شبیه به ایهام پیش گفته، دربارۀ آب به چشم میآید.
(برگرفته از مقدمۀ دیوان کمالاسماعیل، تصحیح بنده که امیدوارم در چند ماهِ آینده منتشر شود)
https://t.me/oragheparishan
نگاه زیباشناسانه وحید قزوینی در شرح و وصف فضاهای اصفهان
وحید قزوینی (م 1112) در سرایش انواع شعر تبحر دارد، و از آن جمله شعر در وصف شهرها و بناهاست که در سراسر کلیات او نظایر فراوانی دارد. سرایش شعر درباره عمارت شاهی، از آن جمله است. در بخشی از این شهرآشوب، اشعاری در وصف اصفهان دارد و از برخی از فضاهای زیبای آن یاد می کند. ازجمله درباره چهارباغ، هزارجریب و کوه صفه که برای هرکدام توصیفات زیبایی دارد. درختان چنار زیبای اصفهان، در فصل خزان، و زمان ریزش برگها، فضای زیبایی را در چهارباغ و برخی از نقاط دیگر پدید می آورد که وحید به وصف آن پرداخته است: «ز سرخی گمان می کند هوشیار / که تاج خروس است برگ چنار». و در ادامه پس از اوصاف زیبا «بود برگ ها چون زر جعفری / مگر بوته شد، بوته زرگری». در این زمینه اشعار بسیار فراوانی دارد و از جهات مختلف به بیان زیبایی های فصل خزان و برگ ریزان می پردازد. «زمین گشته چون مخمل هفت رنگ / که در چشم خوابش ندارد درنگ».
درباره وصف چهارباغ به طور مستقل اشعاری سروده است: «چنارش ببین از دو سو بسته صف / مه بدر هر یک ولی بی کلف». و باز: «چو بینی خزانش کنی این گمان / که برده است فیض از زمین آسمان». و این که «بود از دو سو باغ ها رو برو/ گشوده ز در چشمم حیران بر او». زیبایی اصفهان را هم در پرتو زاینده رود می داند: «صفاهان ندارد ز جنت کمی / بود زنده روش از آن دایمی». در این زمینه نیز دهها بیت زیبا سروده و از زوایای مختلف آن را وصف کرده است. علاوه بر چهارباغ، به وصف «کوه صفه» نیز پرداخته است، جایی که در ادامه چهارباغ، در آن سوی زاینده رود، به سمت جنوب است. او از عظمت این کوه و زیباییش را سخن فراوان گفته «عجب نیست کز رفعت آن بنا / چو گردون از او بر نگردد صدا». و این که «چه گویم از آن صفه ی عرش سا / که آنجا کند تکیه داری صفا». جالب است که کوه صفه، قبله اصفهان بوده و وحید گوید: «ز وصفش چه زین بیش گفتن توان / که هست این مکان قبله ی اصفهان».
پس از آن به فضاهای زیبا و مهم داخل شهر می پردازد. ابتدا از حصار شهر یاد می کند: «حصارش فزون است از آسمان / به وسعت به رنگ سخن از دهان». پس از آن از بازار، بویژه از «قیصریه» که بازار معروف و بزرگ شهر است، سخن می گوید. قیصریه در کنار «میدان» بود: «بیا تا به بازار و میدان رویم / بده ساغر می که مستان رویم». میدان نقش جهان، زیباترین فضای داخل شهر است که او بخش خاصی را به آن اختصاص داده است. «چه گویم ز میدان نقش جهان / که گیتی است چون نقش خاتم در آن». زیبایی میدان، به این بود که یک سرش مسجد و سر دیگرش قیصریه بود: «ز یک سوی او جامعی زرنگار/ دگر قیصریه است چون نوبهار». قیصریه، مدخل دیگری است که وی اشعاری در وصف آن سروده است. ورودی قیصریه، طاقی قوسی داشت که در کنار آن نقاشی های زیبایی روی دیوار کشیده شده بود. این فضا، توجه وحید را به خود جلب کرده است: «در او پیش طاقی چو قوس قزح/ مزین به صد رنگ عیش و فرح/ عیان گشته تمثال ها زین فلک/ چو بر اوج گردون سپاه ملک». سپس اشعاری درباره این نقاشی ها سروده است: «مصور در او صورت جنگ گاه/ به رنگی چون خونین شود زان نگاه». آنگاه از برخی از مغازه ها از جمله بزازی ها یاد کرده و از اطلس فرنگی هم در اینجا یاد کرده است: «خطایی بدن، چهره لاله رنگ / بود اطلس سرخ کار فرنگ». گویا «ضرابخانه» هم در آنجا بوده که بلافاصله از آن هم سخن گفته است. در این بازار، هندوها نیز جایگاه مهمی داشتند. می دانیم که آنان سرمایه های کلانی به اصفهان آورده و به کار تجارت و وام دهی اشتغال داشتند: چه گویم ز هندوی آتش پرست/ که چون دود از او رفت کارم ز دست». همین طور از دکان «چیت سازان» یاد کرده که باید در قیصریه می بوده است. در این زمان، در اصفهان، باغ وحش هم بوده و وحید قزوینی در باره فیل خانه، و نیز اشعاری در باره کرگدن و گاومیش که برای مردم اصفهان موجودات عجیب الخلقه ای بوده، سروده است. حیوان زیبای دیگر گورخر بوده که با عنوان «حمار حبش» از آن یاد کرده و اشعاری درباره رنگ یا به عبارتی نقاشی زیبای روی پوست او یاد کرده است: «قلمکار باشد ز دُم تا به لب / بود قالب چیت او روز و شب». او نقاشی بدن گورخر را با نقاشی های فرنگی مقایسه می کند: «بود بوالعجب تر ز کار فرنگ/ وجودش بود مقسم آب و رنگ».
👇👇
[ادامه مطلب بالا]
حمام فضای دیگری است که شاعر آن را وصف کرده و علاوه بر وصف حمام، به استفاده از کلمات مرتبط با آن با عاشقانه خود می پردازد: «ز لنگش مشو غافل ای نکته دان/ بود لنگ اصلاح کار جهان». استفاده از مرمر و کاشی، زیبایی خاصی به حمام می داده است: «بود کاشیش گلشن رنگ و بو/ گلش را بود نُکهت آرزو». شاعر از کار دلاک و کیسه کشی هم در حمام یاد کرده و از سنگ پا هم سخن گفته است: «پس از کیسه برداشت چون سنگ پا / به گوش آمد از شیشه ی دل صدا». او آشکارا می گوید که بیش از همه این فضاها، به حمام علاقه مند است: «ز هر چیز کان را شمارم به خویش / بود رغبت من به حمام بیش».
«مسجد» که مقصود همان مسجد واقع در میدان نقش جهان، برابر قیصریه است، فضای دیگری است که درباره آن سخن گفته است. ورود وی از «حمام» به «مسجد» این چنین است: «برآیم ز حمام چون توبه کار/ نمایم به گلزار مسجد گذار».
مسجد شاه، مسجد زیبایی بود که شاه عباس اول آن را ساخت، با معماری بسیار زیبا: «بود مسجد جامع پادشاه/ که چون کعبه شوید ز دل ها گناه». مناره ها، صحن زیبای آن، حوض بزرگ میانه آن، همه از نقاطی است که از مسجد، در شعر وحید، ستایش شده است: «به صحن سرا، حوض آبی زلال/ ز غش صاف همچون زلال وصال». از در زیبای مسجد هم سخن می گوید: «شود چون درش باز از یکدگر/ جهان در شک افتد ز شق القمر». طاق های زیبای اطراف مسجد، مفصل مورد ستایش او قرار گرفته «بود طاقها در نظر طاق عرش/ بود پایه های ستون ساق عرش». گنبد زیبای مسجد، یکی از بهترین نقاط مسجد است «شد از نور گنبد زراندود فرش/ تو گویی مگر هست قندیل عرش». منبر بزرگ آن هم توجه او را جلب کرده است: چو بیند کسی منبرش را ز دور / ز رفعت به چشم آیدش کوه طور». حجره های اطراف مسجد هم باز همانند همان طاق ها، مد نظر نگاه زیباشناسانه وحید قزوینی قرار گرفته است: «ز اطراف مسجد عیان حجره ها/ مرتب به بالای هم چون سما». شکوه وقت نماز و صف های بسته شده نیز از چشم او دور نمانده است: «چو بستند صف خلق بهر نماز/ از او نغمه برخاست چون تار ساز». جالب است که او در این بخش، چهار بیت شعر عربی هم سروده که توانایی او را در ادب عربی هم نشان می دهد.
از فضاهای جغرافیایی که بگذریم، عصر و غروب اصفهان نیز از نگاه تیزبین وحید قزوینی دور نمانده و اشعاری با عنوان «صفت عصر و غروب آفتاب» سروده است. در وقت غروب، نقاره خانه هم می نواخته و او در این باره هم سخن گفته است. صرنا و کرنا و دهل زدن و سنج و ... از رسومی بوده که در وقت های خاص، نواخته می شده و فضای عمومی شهر را دلپذیر می کرده است. اعلام ساعت نیز در شهر، به صورت عمومی بوده و این نیز مورد توجه قرار گرفته و در باره اش شعر سروده است.
[بخشی از مقدمه مثنوی شهرآشوب وحید قزوینی]
@jafarian1964
و اما مراجع در خصوص کرونا موضعی مدافعانه از وزارت بهداشت گرفتند. به نظرم از این جهت که آنها آدم های پرنفوذی هستند، خوب است. اما پیداست که وقتی این اوضاع پیش آمد، شرایط طوری شد که از آنان خواسته شد در این باره اظهار نظر کنند. حرکت خیلی طبیعی نیست. اما در کل، بحث بنده این است که این جور اظهار نظر هم این نکته را به ذهن می آورد که توصیه به اطاعت از علم را هم باید به توصیه دین یاد گرفت. این نظریه مشکل دارد. قرار نیست این مطالب از دل دین در بیاید. دین بسیار مهم است، عبادات و احکام مولوی و ارشادی دین در حوزه هایی که ثابت است، مهم است، اما قرار نیست مشروعیت علم طب جدید یا نجوم جدید را هم دین اثبات کند. به نظرم شرایط باید به گونه ای باشد که روشن باشد، بدون هیچ ابهام، که حوزه دین مشخص است و علم راه خودش را می رود.
این که عده ای راه بیفتند و چندین دهه است راه افتاده اند و علم را غربی و شرقی کرده و می کنند، این مشکلی است که روشفکرانی مثل نصر و دیگران برای ما درست کردند و حالا ما هم در دام آنها که خودشان به تعبیر اینها نوعی غربزدگی دارند، افتاده ایم. اگر روحانیت، طبیب معنوی مردم است و منابع خودش را دارد، پزشک طبیب مادی و مستقل است و کارش هیچ ارتباطی با منابع طب روحانی و دینی که برای ترویج تقوا در زندگی است، ندارد. مسائل حقوقی جامعه هم جای خود را دارد. هر کسی، روحانی و غیر روحانی اگر در شغل اصلی و غیر اصلی خود، تخلفی دارند که قضات باید رسیدگی کنند. اما چنان که اشاره کردم، بحث این است که علم باید کار خودش را بکند و راه خودش را برود، اما ما اکنون افساری به آن زده ایم و به نظرم، همان نظریاتی را ترویج می کنیم که آخرش دوباره سرنوشت دین به دست همین فرد و افرادی می افتد که حالا رفتارهایش این همه مشکل برای دین و دینداری درست کرده اند.
متن کامل این گفتگو را در لینک بالا ملاحظه فرمایید
مانی يكي از بزرگترين فيلسوفان، عرفا، ادبا و هنرمندان جهان است. او خود را آخرين پيامبر موعود ميدانست و معتقد بود كه بودا، زرتشت و عيسا پيشتر ظهور او را نويد دادهاند. كيش او تا زمان چيرگي اسلام در ايران، پس از آيين زرتشت و در كنار آيين مسيحي، دومين دين بزرگ فلات ايران بود. با كوچ پيروانش به چين اين آيين در شرق آسيا نيز گسترش يافت. در غرب نيز گسترش ماني به صورت پنهاني چنان عميق شد كه بعدها در كنار آيين باستاني مهرپرستي، پايه و اسا دين فعلي مسيحيت را تشكيل داد. پس از اسلام نيز تا مدتها گويا پيروان دين مانی در ايران زندگي كرده و بر اعتقادات خود پايبند بودند. واژه زنديق كه در كتب اسلامي بسيار استفاده شده در واقع اشاره به مانويان و مزدكيان خرمدين دارد. در اين كتاب زندگاني مانی از بدو زاده شدن تا زمان مرگ بازگو شده است. با وجوديكه كتاب به گونه داستانوار نگاشته شده است ولي نويسنده از بهترين منابع موجود براي نگارش كتاب بهرهبرداري كرده است. نويسنده در اين كتاب سراسر اعتقادات، نوع آيين و نوع نگرش به زندگي دنيوي و اخروي از ديد مانی و مانويان را به رشته نگارش درآورده و كوشيده است با ياري منابع موجود به بهترين گونه آيين مانی را نشان دهد. مانی پیامبر باغهای اشراق؛ افزون بر نوع نگاه مذهبي و تاريخي، از لحاظ ادبيات نيز ممتاز است.
البته ميرزا مهدی دايره انتقاداتش را به اصل فلسفه هم گسترش می داد و معتقد بود که مکتب اهل بيت (ع) مبتنی بر علوم و هدايت الهی است؛ در حالی که فلسفه ريشه در علوم يونانی و فکر بشری دارد و بنابراين راه به توحيد حقيقی نمی برد. از اين نقطه نظر او با ابن سينا هم مخالف بود. بعدها در طرح "مکتب تفکيک" که آقای محمد رضا حکيمی به دست داد ادعا شد که مکتب معارفی ميرزا مهدی اصفهانی (موسوم به مکتب معارفی خراسان) منتقد اصل فلسفه نيست. بلکه معتقد به ضرورت تفکيک است ميان فلسفه و دين و اينکه نبايد در حوزه معارف قرآنی فلسفه را داخل کرد. يعنی توحيد را نبايد با فهم فلسفی آميخت. اين البته تفسير جديدی از مکتب ميرزا مهدی است. مرحوم آقای حائری با مکتب معارفی خراسان طبعا مخالف بود و در کتاب هايش به اين مخالفت تصريح کرده. با اين همه مرحوم آقای حائری فلسفه را دانش مستقل عقلی می دانست و آن را بر مبنای خرد مستقل از دين تحليل می کرد. برای او فلسفه علمی است برهانی که بايد مستقل از دين و علم کلام خود را محدود به برهان کند.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
🔺🔺🔺🔺
🔻🔻🔻🔻
سوال شماره 16
1.آیا شبهات سنگین که فلاسفه غرب به دین وارد کرده است را می توان با فلسفه جواب داد؟ 2.آیا این سخن درست است که فلسفه های مشاء و اشراق و صدرا و علی الخصوص فلسفه صدرا به مباحث و مسائل کلام و عقاید کمک شایانی کرده و آن را از رکود و تحجر نجات داده؟ 3.نظر مبارکتان در مورد ورود عرفان ابن عربی به مباحث اخلاق و عرفان چه بوده و آیا این سخن درست است که عرفان ابن عربی به مباحث و مسائل اخلاق و عرفان کمک شایانی کرده و آن را از رکود و تحجر نجات داده؟
🔻
پاسخ به سوال اول
پاسخ :سه سوال کرده اید که باید به تفصیل پاسخ داده شود،سوال اول شما به دو سوال منشعب می شود که ما این دو سوال را از هم جدا کرده و به آن پاسخ می دهیم یعتی به ترتیبی که شما سوال کرددی جواب نمی دهیم بلکه سوال شما را به دو سوال تبدیل می کنیم و جواب آن را می دهیم.
سوال اول شما این است که آیا می توان شبهات سنگینی را که فلاسفه غرب به حرف بعضی از شرقی ها بر دین یا مسایل دینی وارد کرده اند به جز استمداد از فلسفه و کلام، جواب داد یا حتما ناچاریم از فلسفه استفاده کنیم و جواب این شبهات را بدهیم.
🔻
جواب سوال اول این است که شبهات را عقل ما می فهمد و عقل ما باید پاسخ بدهد ،گاهی فلسفه راهی برای پاسخ به شبهه است و گاهی کلام،گاهی روایات و ما یک جواب عقلی به کمک این پشتوانه ها فکر می کنیم و چون جواب ما عقلی است پاسخ شبهه داده می شود.
🔻
فلسفه قوانینی دارد که آن قوانین حاصل عقل ماست یه به بیان بهتر قوانینی دارد که در خارج صادقند و ما آن را کسب کرده ایم یعنی یک قوانینی واقعی هستند و ما به کمک این قوانین واقعی،شبهات را بر طرف می کنیم یا این که ممکن است کسی از قونین فلسفی استفاده نکند و از قوانین واقعی دیگر استفاده کند،آن هم می تواند پاسخ به شبهه بدهد و لزومی ندارد که ما حتماً در پاسخ به شبهه از قوانین فلسفی استفاده کنیم،کسانی بوده اند که مشیشان فلسفی بوده ولی هیچ یک از فلسفه های مرسوم را نخوانده بودند،این ها قدرت بر پاسخ دادن دارند چون از عقلشان در پاسخ به شبهه استفاده کرده اند (البته نمی خواهم بگویم فلسفه لازم نیست بلکه فلسفه کمک می کند و این کمک باعث می شود که راختتر درک کنیم).
البته گاهی مواقع هم ممکن است برخی قوانین خدشه دار باشند و به جای این که پاسخ به شبهه دهند شبهه را تقویت کنند.
🔻
مهم این است که در پاسخی که داده می شود با تمهیداتی که از قواعد عقلی گرفته می شودجواب از عقل ناشی شود و این چنین نیست که حتما باید فلسفه را بخوانیم تا جواب بدهیم زیرا خیلی ها فلسفی فکر می کنند ولی هیچ یک از علوم فلسفی را درس نگرفته اند.
🔻
بله برخی از شبهات که از اصطلاحات استفاده می کنند باید با اصطلاحات جواب داده شود و آن ها نیاز به خواندن فلسفه دارد برای این که ما با فلسفه آشنا بشویم.
🔻
بنا بر این این چنین نیست که در پاسخ به شبهات راه منحصر در فلسفه باشد ولی این چنین هم نیست که ما به طور کامل در پاسخ به شبهات از فلسفه بی نیاز باشیم بنا بر این در جواب ها خوب است که از فلسفه استفاده کنیم و جواب ها را قابل فهم تر قرار دهیم.
🔺🔺🔺🔺🔺
🔻🔻🔻🔻🔻
💢تقسیم بندی روانشناختی انسانها به دو دسته لذت جویان و خودسازان و ارتباط آن با نظام های اخلاقی
🔹تيپشناسي ديگري هست كه خيلي از روانشناسان به آن معتقدند و آن اين است كه انسانها به لحاظ روانشناختي به دو دسته قابل تقسيماند: يكي كساني كه عقيده دارند كه وارد زندگي اينجهاني شدهاند تا از لذاتي برخوردار شوند و ديگر كساني كه معتقدند به اين جهان آمدهاند تا خود را بسازند. به تعبير ديگر، آيا اين جهان آسايشگاه تن است و انسان تا ميتواند بايد لذات را جذب كند و درد و رنج را دفع كند يا اينكه اين جهان زايشگاه روان است و انسان بايد به دنبال خودشكوفايي باشد؟ بسياري از روانشناسان معتقدند بزرگترين سنحشناسي رواني انسان همين است. دستة دوم هيچگاه شكوه نميكند، چون از اول ميدانسته است كه به كجا ميرود، اما دستة اول اهل شكوه است، چون به تعبير نيچه زايش هميشه همراه درد و رنج است. به نظر ميآيد اين سنخشناسي روانشناختي سنخشناسي موفقي است.
🔹اثر اين تقسيم در اخلاق اين است كه گروه اول اخلاق را حداقلي ميدانند و معتقدند بايد اخلاق را به حداقل فروكاست و به تعبير ديگر نبايد دايرة مأذونات خيلي كوچكتر از دايرة مقدورات باشد. به نظر آنها اولاَ اخلاق بايد حداقلي باشد، ثانياً نتيجهگرايانه باشد و ثالثاً نتيجهاي كه در نظر ميگيرد لذت باشد، مثل اخلاق جيمز و جان استوارت ميل و بنتام. اما كساني كه طرفدار زايشگاه روان بودن اين جهاناند به اخلاق فضيلتگرايانه عقيده پيدا ميكنند و اخلاق فضيلتگرايانهاي كه انتخاب ميكنند رياضتكشانه است، يعني در پي آناند كه تا ميشود دايرة مأذونات را نسبت به دايرة مقدورات تنگتر كنند، مثل اخلاق سختگيرانة رواقيان، مسيحيان و نيچه (ميبينيد كه بر اساس اين تقسيمبندي اخلاقهاي بهظاهر دور از هم نيز در كنار هم ميآيند). طرفداران اين تقسيمبندي وظيفهگرايي را مكتب مستقلي نميدانند و آن را به نتيجهگرايي يا فضيلتگرايي تحويل ميبرند.
مصطفی ملکیان،روانشناسی
#روانشناسی
در شب قتل، مگر بی سر و سامان زینب
«داشت اندیشه فردای یتیمان، زینب»
گفتی از یادِ پریشانی طفلان، زینب
چنگ می برد به گیسوی پریشان، زینب
این چه حالی است که در خوابگه شیران است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
عصر فردا، قد رعنای حسین است کمان
باز جوید شه بی یار ز عباس نشان
ز علمدارِ خود آن خسرو شمشاد قدان
«که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان»
قرص خورشید هم از خجلت او پنهان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
علی اکبر به اجازت ز پدر خواهشمند:
صبر از این بیش ندارم، چکنم تا کی و چند؟
جان به رقص آمده از آتش غیرت چو سپند
بوسه ای بر لب خشکم بزن ای چشمه قند
دستی اندر خم زلفی که چنین پیچان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
«او سلیمان زمان است که خاتم با اوست»
«سرِ آن دانه که شد رهزن آدم با اوست»
نفس «همت پاکان دو عالم با اوست»
زخم شمشیر و سنان چیست؟ که مرهم با اوست
پس چه رازی است که خنجر به گلو بُران است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
شام فردا که رسد، زینبِ گریان و دوان
در هیاهوی رذیلانۀ آن اهرمنان
پرسد از پیکر صدچاک شه تشنه زبان
«که شهیدان که اند اینهمه خونین کفنان؟»
جگر رود فرات از تفِ او سوزان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ساربان است و بیابان و زنان بر شتران
خونِ خورشیدِ روانی به سرِ نیزه روان
اختران نیزه سوارانِ شبِ راهروان
ماه و خورشید به هم ساخته، در هم نگران
پای در سلسله، سر سلسلۀ مردان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
او که دربانی میخانه فراوان کرده است
نوش پیمانۀ خون بر سر پیمان کرده است
اشک را پیرهنِ یوسفِ دوران کرده است
چنگ بر گونه زده موی پریشان کرده است
در دل حادثه مجموعِ پریشانان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
***
یارب این شام سیه را به جلالی دریاب
بال و پر سوخته را با پر و بالی دریاب
«تشنۀ بادیه را هم به زلالی دریاب»
جشن دامادی جان را به جمالی دریاب
که عروسِ شرف از شوق حنابندان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
منظور بنده شخص خاصی نبود.
بله در روایات هم آمده است که برخی چون نمی توانند بگویند با اهل بیت پیامبر دشمن هستیم، بجای ما شیعیان ما را آزار می دهند.
عرض بنده فرق قائل شدن میان کسانی است که اهل بیت را دوست دارند ولی دچار اشتباه شده اند و کسانی است که از اهل بیت کینه دارند.
همچنان که امیر المؤمنين فرمود: از پیامبر پرسیدم که با این ماجرا که پیش خواهد امد، چگونه رفتار کنم آیا آن را بمنزله کفر در نظر بگیرم یا فتنه؟ و حضرت فرمود: ان را فتنه در نظر بگیر.
عرض بنده این است که در شرایط فتنه، که حق و باطل برای عده ای مشتبه شده است باید همچون عمار به روشنگری پرداخت نه فحاشی.
🔺 فهم عالمان از دین، لزوماً عین دین نیست/▪️نقد و ابطال دیدگاه علما، به معنای نقد و ابطال خود دین نمی باشد/ ▪️اگر فهم علما از دین عین دین باشد، پس باید به تعداد آراء علما دین داشته باشیم!
🔹 پس از اینکه قبول کردیم در بین علما اختلاف نظر وجود دارد، مشخص می شود رأی هیچ یک از علما مساوی خود دین و مذهب نمی باشد؛ یعنی هر عالمی باید بگوید «این نظر و برداشت من از دین است» - که ممکن است مطابق با واقع باشد یا نباشد - نه اینکه بگوید «دین این را می گوید»؛ به دو دلیل:
1️⃣ دلیل اوّل:
لازمۀ اعتقاد فوق (مساوی بودن برداشت یک عالم از دین، با خود دین) این است که به تعداد نظرات علما، دین وجود داشته باشد؛ یعنی اصل دین متعدّد و متکثّر باشد که هیچ کس این سخن را نمی پذیرد. به بیان دیگر، حقیقت دین، واحد است و آراء علما متعدد، و اگر برداشت شخصیِ عالمان از نصوص دینی عین دین و مذهب باشد، در نتیجه به تعداد آراء مختلف باید دین وجود داشته باشد!
2️⃣ دلیل دوّم:
دوّمین دلیل در ابطال نگرش نادرستِ مذکور این است که در یک چنین فرضی ضعف، نقص و حتّی بطلان دیدگاه علما به خود دین نسبت داده شود؛ زیرا وقتی هر عالمی هر چه گفت نظر خودش را عین دین و باطن قرآن دانست، وقتی دیدگاهش ضعفی داشته باشد، لزوماً اصل دین ناقص خواهد بود؛ چرا که اجتهاد عالم، عین دین پنداشته شده و نه برداشت شخصی او از آیات و روایات. اگر دیدگاه عالمان دین عین خود دین است، پس دیگر معنا ندارد که یک عالم، به محض مواجهه با اجتهاد و فهم متفاوت و متعارض دیگران، آنها را جاهل و حتی غیر عادل بخواند!! چرا که ایشان هم در پاسخ به وی خواهند گفت برداشت ما هم عین دین است و هر اعتراضی به فهم ما از دین، به معنای زیر سؤال بردن اصل دین و پیامبر و اهل بیت (ع) است!!
✔️ بنابراین اثبات شد که اگر عالمی رأیی دربارۀ معارف دینی داشته باشد، این رأی منسوب به خود او است و نه منسوب به دین و مذهب.
با توجه به مطلب فوق، کسی حقّ ندارد نظر هیچ یک از علما را جایگزین دین یا شریعت بداند و هر چه او گفت را خود دین بپندارد؛ چرا که این فقط معصومین (ع) هستند که قول و فعلشان عین دین و حقّ مطلق است. غیر از معصومین، هر عالمی از هر آیین و مذهبی که باشد (شیعی، سنی و ...) نظر و اجتهاد او (چه در اصول دین و چه در فروع دین) مقدّس و فوق مرتبۀ نقد و ابطال نمی باشد. البته هر یک از علما به تناسب شأن و جایگاه علمی خود، قطعاً از احترام برخوردارند و از نظراتشان باید استفاده شود، اما هر چه قدر هم که مرتبۀ علمی ایشان بالا باشد باز هم در معرض خطا و نقد قرار دارند و تصور اینکه دیدگاه فردی غیر از معصومین (ع)، مصون و فراتر از نقد و ارزیابی باشد، چیزی جز توهّم نمی باشد.
🔴 پس باید به این نکتۀ مهم توجه داشت که بین فهم از دین، و حقیقت و واقعیت دین تفاوت وجود دارد. نظر علمای دین گاهی به واقع اصابت می کند و گاهی هم اصابت نمی کند و هیچ عالمی نمی تواند یقین صددرصد پیدا کند که مثلاً از میان ده نظریه، دیدگاه او به واقع اصابت کرده و آراء دیگران بر خلاف واقع در آمده است، مگر کسی که معصوم باشد – که نیست - یا اینکه علم غیب داشته باشد تا بتواند لوح محفوظ را مشاهده کند که در این صورت هم نظرش فقط برای خودش حجّت است و نه برای دیگران.
❇️ اکنون با مشخص شدن این مطلب اساسی، دیگر کسی حق ندارد مخالف نظر خود را تکفیر و تفسیق نماید و او را منکر اصل دین بداند و وی را غیر عادل و گمراه و جاهل و... بنامد. اعتقاد به این مبنا (عدم یکسان پنداری فهم علما با خود دین)، باب بسیاری از اتهامات، توهین ها و تکفیرها را می بندد. وقتی نظر یک عالم نقد می شود، این برداشت او از نصوص دینی است که مورد نقد و بازاندیشی واقع می گردد نه اینکه به خود دین نقد وارد باشد، اما برخی از اهل علم – در اثر عدم تفکیک فهمشان از دین با خود دین آنچنان که در لوح محفوظ و علم الهی ثبت است - نقد به نظر خودشان از آیات و روایات را نقد به اصل دین و اهل بیت (ع) توّهم می کنند!
📚📚📚 آیت الله سید کمال حیدری، مفاصل اصلاح الفکر الشیعی، ص ۳۵۶ و ۳۵۷.
✅ @alhaydarii_fa
🔹پرسش
🔻 در متون مسیحیت آموزهای داریم به نام تجرد برای اینکه انسان خودش را وقف خدا کند و به عبادت بپردازد. آیا چنین تفکری که انسان از همه چیز بگذرد و مجرد بماند برای خدمت به خدا، در اسلام هم هست یا نه؟
🔹پاسخ
🔻رهبانیت یکی از موارد اختلاف ما با مسیحیت است و در اسلام نهی شده است که ما از جامعه بِبُریم و بیرون برویم و خودمان را حفظ کنیم. در فرهنگ خودمان عابدانی بودند که از جامعه جدا میشدند و فقط عبادت میکردند برای اینکه روحشان را کمال بدهند. در اسلام تشویق به این میشود که داخل مردم باشیم و روحمان کمال پیدا کند. یعنی در زندگی مردم دخیل باشیم و درعینحال پاک بمانیم. همچنین اسلام ازدواج را بهعنوان یک وظیفۀ اجتماعی مقرر کرده که شخص باید وارد زندگی شود و توالد و تناسل وجود داشته باشد و مسئولیتهای اجتماعی را بپذیرد. در اسلام اینکه مسئولیت را رها کنیم، مثل مسیحیت به آن بها داده نشده است. البته سخنم به این معنا نیست که این کنارهگرفتن و روی نفس خود کارکردن و تکامل روحی ضد ارزش باشد؛ منظورم این است که اسلام برای شخصی که در جامعه باشد و خودش را کمال ببخشد، ارزش بیشتری قائل شده است نه اینکه کسی که این کار را میکند از ارزش برخوردار نباشد.
🔹پرسش
🔻میخواهم بدانم آیا وقتی ما سیاست را با مسائل دینی و اخلاقی به هم مربوط میکنیم خطراتی هم وجود دارد؟ یعنی دینی بخواهد حتی به افرادی که پیروان آن دین هم نیستند، حکومت کند. منظور بحث رابطۀ دین و واردکردن دین به سیاست است.
🔹پاسخ
🔻مسئلۀ ما در سیاست ارزشهای انسانی است. ارزشهای انسانی همان ارزشهای اخلاقی است که هر انسانی جدا از دین و مذهب و حتی اگر دین و مذهب نداشته باشد، به آن ملتزم است. عدالت از نظر همه خوب است، آزادی از نظر همه خوب است، حتی اگر معتقد به اسلام یا مسیحیت یا زرتشت نباشد. آنچه ما به دنبالش هستیم، این است که اخلاق انسانی را نمیتوانیم در سیاست حاکم کنیم. یعنی زورمان نمیرسد آن را غلبه دهیم. ما همین مقدار راضی هستیم. این ارزشهای انسانی برای آن کسانی هم که اهل دین نیستند، مفید است؛ چون این ارزشها عقلایی است. عقلای عالم بر این ارزشها تأکید میکنند. عدالت و برابری و صلح ارزشهایی هستند که همۀ انسانها بر آنها تأکید میکنند؛ حتی آن کسانی که هیچ مذهبی ندارند. یکی از حجتهای خدا عقل است و این عقل در همۀ انسانها هست و باید از آن بهرهبرداری صحیح شود.
@alaviboroujerdi
بسم الله الرحمن الرحیم
بنا نداشتیم که در مساله سخنرانی جناب اقای کریمی دخالت کنیم و نظر بدهیم.بزرگان و علما نظراتشان را دادند و کافی هم هست.ولیکن چون این مساله به حضرت زهرا سلام الله علیها مربوط میشد،گفتم زشت است که صحبتی درین باره نکنیم.
یکی از اختلافات سیاسی اسلام با جوامع غربی،این است که از نظر اسلام،هدف وسیله را توجیه نمیکند مگر موارد بسیار خاص و نادر.درحالیکه در جوامع غربی،هدف وسیله را توجیه میکند.همین الان هم مثالش را میبینیم که انگلیس رسما اعلام کرد که واکسنهایی که احتمال میدهیم برای کرونا مفید است را روی مردم کنیا(کشوری افریقایی)امتحان میکنیم و بعد عرضه میکنیم!انگار مردم انگلیس شاخ ندارند و کنیاییها شاخ دارند که اجازه همچین رفتاری با انها را داریم!!
اسلام با این کارها مخالف است و میگوید برای رسیدن به هدف خوب،باید از وسیله خوب هم استفاده کرد.مثالهایش بسیار زیاد است.مثلا اسلام استفاده از روشهایی مثل مسموم کردن آب و غذای دشمن و قطع دسترسی دشمن به انها را منع کرده.درست است که باعث پیروزی میشوند ولی "هدف وسیله را توجیه نمیکند"
جناب اقای محمود کریمی از مداحان با سابقه و مخلص اهل بیت بودند و هستند.خداوند هم نسبت به بدترین گناهکاران هم ستار العیوب است.چه برسد به کسی که دهها سال نوکری اهل بیت را کرده و نیت بدی از صحبتش نداشته.
یقینا آن صحبت غلط بوده و نباید منتشر میشد و باید تکذیب میشد تا سایرین تکرارش نکنند.ولیکن اینکه این مساله را دستاویزی برای تخریب چهره های سرشناس بکنیم درست نیست.مسلمان حتی الامکان باید ستار العیوب باشد.خصوصا در مقابل کسی که ظاهرش ظاهر شیعه است و همه،او را به مداحیهایش برای اهل بیت میشناسند.نه سایر مسایل.
قمار حرام است و انجام فعل حرام توسط اهل بیت محال است و باید این مطلب تکذیب شود.ولیکن آب در اسیاب دشمن ریختن و این را،شروعی برای تخریب چهره ها کردن صحیح نیست.مداحان محترم هم لطف بفرمایند فقط روایات و حکایات معتبر را نقل کرده و از نقل حکایات ضعیف(ولو با نیت جذب مخاطب)پرهیز کنند.چرا که ضرر اینکار،دهها برابر نفعش است.
سید محد باقر پوسانی
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۸
@fatemipajoh
البته این احتمال هم وجود دارد که کاتب (بی سواد و یا کم سواد) دو کتاب را با هم استنساخ کرده و آنها را به صورت یک کتاب درآورده است.
توضیح این که گاه چند جزوه کم حجم خطی در کنار هم صحافی می شدند. حالا ممکن است نسخه ای که کاتب نسخه دوم شما، اساس استنساخ خودش قرار داده بوده در حقیقت دو تکه از دو کتاب مختلف بوده است که به سبب شباهت موضوع، در کنار هم صحافی شده است. حالا کاتب کم سواد هم فکر کرده این ها همه اش یک کتاب است، و آن را به صورت یک کتاب واحد، استنساخ کرده است.
همه این احتمالات را باید مد نظر داشته باشید، و در مقدمه به تفصیل از آن بحث کنید.
بیش از این حال و حوصله توضیح ندارم. معذرت میخواهم.
رساله عملیه فتوایی مجلسی اول مرحوم محمدتقی مجلسی که خالی از احادیث است که حسن اللهیاری اظهار علاقه میکنند به ایشان و لابد از این پس ایشان را مفتی عمری و مخالف عملی با اهل بیت باید خطاب کنند.
نکته مهم: اینکه میگوییم این کتاب وکتابهای دیگر مانند عروه و باقی رسالههای عملیه، خالی از احادیث است، منظور این نیست که استنباط شده از احادیث اهل بیت علیهم السلام نیست بلکه در مقام این هستیم که بگوییم همه علما اتفاق نظر دارند که مقلد به فتوا عمل کند ولو اینکه تفصیلا مستند فتوا را نداند کافی است، همینکه به فقیه شیعهای که عادل و اعلم است رجوع کرده است برایش اطمینان حاصل میشود که او احکام اهل بیت را برایش میگوید و شکی برای جاهل عاقل سلیم العقیدة حاصل نمیشود که چون این فتوا چکیده آیات و روایات و کلام اهل بیت است بر او حجت است و اینگونه است که میگوییم مقلد در اصل تقلیدش دلیل دارد و میداند اما در تفاصیل مستندات خیر.
از اللهیاری که گذشته، اما آیا برای عموم کسانی که فریب او را خوردهاند نباید جای سوال باشد که داستان چیست که همه علمای شیعه از قدما تا به امروز رسالههایی فتوایی نوشتهاند؟
#اجتهاد_تقلید
@aghlsetiza
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com