سلام علیکم سروران ارجمند
در بسیاری از کتبی که در فضائل اهل بیت علیهم السلام هستند و تخریج مصادر شده اند و در آن ذکری از کتاب "مصباح الانوار شیخ هاشم بن محمد" آمده دیدم اشاره کرده اند (مخطوط) با اینکه دیروز متوجه شدم که در ۱۴۲۸ هجری بنیاد بعثت آن را به طبع رسانیده.. آیا از سروران ارجمند کسی دسترسی به نسخه دیجیتال کتاب و یا جائی که بشود آن را تهیه کرد و یا مخطوط آن غیر از نسخه کاشف الغطاء دارد؟
سلام
معمولا اینطوریه که از روی نسخه های دیگه متن را می آورند ولی در پاورقی گزارش میدهند که این تکه ای که از نسخه های دیگر آمده در نسخه اساس افتاده است
اگر هم تک نسخه باشد که در پاورقی عنوان میکنند و در متن ... میگذارند
از آن قرار می گرفت، در ذهن خواننده معمولی این ترتیب تفارق و عدم پیوند را ایجاد می کند در حالی که در ذهن سیدرضی تفاوتی وجود نداشته است. این متن را در جایی دیده اند و متن بعدی را در جای دیگر. این دو در یک موضوع بوده و به همین دلیل در کنار هم که آمده است چون دو تا متن با هم فرق داشته است، در ذهن خواننده تفاوتی ایجاد می کند و در نتیجه ترجمه غلط و شرح غلط هم ایجاد می شود. در همین زمینه، مواردی هست که وقتی متن در جای خود قرار گرفته و قبل و بعد آن مشخص شده است، معنی خود را بهتر نشان داده است و ممکن است حرف های تازه فراوانی را هم در برداشته باشد.
این سؤال به ذهن می رسد که ترتیب مطالب در کتاب «تمام نهج البلاغه» چه تفاوتی با ترتیب مطالب نهج البلاغه دارد؟ در این باره هم توضیح دهید.
در کتاب نهج البلاغه، خود شریف رضی یک باب بندی اولیه انجام دادند که خطب، کلمات و ادعیه را با هم، کتب و عهود و احلاف را با هم و بعد کلمات قصار را آورده اند.
ما در این اثر یعنی «تمام نهج البلاغه»، از کلمات قصار شروع می کنیم. تمامی یا نزدیک به تمام کلمات قصار، منتخب ها و عبارات کوتاه بوده است که شنوندگان سخنان حضرت یا ناقلان سخنان حضرت از متن سخنان ایشان استخراج کرده اند؛ یعنی حضرت سخنرانی می کردند و مطلبی می گفتند، بعد یکی برای استفاده خاص خودش، بخشی را انتخاب می کرد که می شد کلمه قصار. این ها در باب های مختلف خودش ذکر شده که جزیی از سخنان بوده، یا خطبه بوده یا کلمه یا نامه یا عهد و یا دعا یا... . خود شریف رضی در چند مورد مقدمه یکی از خطبه ها را در باب کلمات قصار آورده که در واقع مربوط به یک خطبه بوده است. با توجه به این مطلب، کلمات قصار برمی گردد به جای اصلی خودش که یا جزء کلمات بوده است یا خطبه یا نامه و مانند آن.
ما خطب را جدا کردیم و در آنها موضوع را در درجه اول و بعد روند تاریخ خطبه ها را مدنظر قرار دادیم. یعنی خطبه ای که بعد از وفات رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) انجام شده، اول قرار گرفته است و همین طور به تسلسل تاریخی تا آخرین خطبه قبل از شهادت امیرالمومنین (علیه السلام) ادامه پیدا کرده است.
بخش بعد، کلمات است که اول موضوعی و بعد به ترتیب تاریخی مرتب شده اند. بعد وصایا، که وصایای شفاهی جدا در باب اول و وصایای مکتوب در باب دوم قرار گرفته است. سپس دعاهای حضرت و بعد نامه ها که باز با تسلسل موضوعی و بعد تسلسل تاریخی تنظیم شده اند. چون مخاطب نامه ها افراد خاصی بودند، تلاش کردیم نامه های متعلق به هر شخص در یک جا قرار بگیرد که مطالعه کننده به راحتی به آنها دسترسی پیدا کند. مثلاً نامه های مربوط به ابن عباس تا جایی که از نظر موضوع تفاوت زیادی داشته است، کنار هم قرار گرفته اند. همین طور نامه های خطاب به معاویه و دیگران. بعد عقود و احلاف (پیمان ها) و توقیعات قرار گرفته اند.
این شکلی است که ما انجام داده ایم و برای افرادی که می خواهند تسلسل تاریخی سخنان حضرت را به دست بیاورند، می تواند کار را آسان کند.
در متن کتاب، ما دو نوع حروفچنینی را مشاهده می کنیم: یکی معمولی و دیگری پر رنگ. این به چه منظوری طراحی شده است؟
بله چون شریف رضی به هر حال در این کار پیش قدم بوده اند و اسم کتاب «تمام نهج البلاغه» است، ما هم در راستای کتاب ایشان کار کردیم. به همین خاطر متن نهج البلاغه با خط پررنگ آمده است و در اول هر بند که از این متن استفاده کردیم آدرس آن را در نسخه موجود نهج البلاغه دادیم تا هر کس خواست بداند این متن از کجای نهج البلاغه است، به راحتی جوابش را بیابد. متن هایی که از منابع دیگر اضافه شده، به شکل کم رنگ گذاشتیم و آنها را هم آدرس دهی و منابعش را ذکر کردیم.
برای آسان شدن کار افرادی که به نهج البلاغه استناد می کنند فصلی را در آخر فهرست تمام نهج البلاغه به نام دلیل نهج البلاغه قرار دادیم. در واقع کسی که بخواهد قسمتی از نهج البلاغه را در مجموعه «تمام نهج البلاغه» پیدا کند و به عبارات تکمیلی آن دست یابد، می تواند به این فهرست نهایی مراجعه کند. همچنین فهرست آیات، احادیثی که حضرت امیر (ع) از پیامبر (ص) نقل کردند، فهرست اشعار، قبایل، اماکن و فهرست تمام روایاتی که آمده اند در اینجا به طور منظم ذکر شده و هرکس می تواند به این فهرست ها مراجعه کند و موارد موردنظر خود را شناسایی کند.
به نظر شما چه کاری در آینده این تحقیق وجود دارد؟ چه از جهت تکمیل این کار و چه از جهت پژوهش های دیگری که براساس این اثر می توان انجام داد. من فکر می کنم کارهای تاریخی و یا حدیثی جدیدی را با این ترتیب جدید بتوان شکل داد.
خود این نکته که یک متن کامل می شود، ممکن است خیلی مسائل را تغییر دهد. مثلاً در بعضی موارد شریف رضی با انگیزه بلاغتی از متنی بسیار بزرگ و طولانی، قطعه کوچکی را انتخاب کرده و خوب وقتی مقدمه آن قطعه در این متن قرار می گیرد، عظمت این متن نمایان تر و زمینه ساز فهم بهتر این متن می
یا حی یا قیوم یا دائم
تمجیدات
در نسخه خطی علم اعداد
با موضوع علم رمل
——
آیا اسماء الهی توقیفی هستند؟
یعنی آیا فقط می توان اسمائی را گفت و ذکر نمود و خدای را بدانها نجوا کنیم که در کتاب الهی و کلام معصومین صلوات الله و سلام الله علیهم ذکر شده است؟
به نظر می رسد که اینگونه هست یعنی اجازه نداریم اسمی برای خدای متعال، بسازیم بلکه فقط می توانیم اسمائی را متذکر شویم که در قرآن و کلام امام آمده باشد.
👆
این نسخه خطی، رساله ادعیه از تالیفات بهائیان می باشد.
اگر متن این کتاب را مطالعه فرمائید، نمی توانید براحتی و خیلی واضح متوجه شوید که آیا این کتاب بهائیان است یا یک شیعه دوازده امامی.
چون هیچ اثری در لابلای متن، از موضوعات و اصولیات بهائیت سخنی به میان نمی آورد.
و فقط تفاوتش با متن ادعیات معروف، کلمات ابداعی و اختراعی در مناجات می باشد که در متن ماثور و حدیث منسوب به امامان شیعه صلوات الله و سلام الله علیهم وجود ندارد.
حتی ادعیه به نام زیارت جامعه کبیره دارند که در ذیل بعضی از برگهای این نسخه را به اشتراک می گذارم.
👇
از متون مهم در بحث کلامی امامت. تصحيح مجدد اين کتاب خيلی ضرورت دارد؛ بر اساس نسخه هایی که مصحح فاضل از آنها استفاده نکرده. حواشی محقق در اين چاپ اصل متن را به حاشيه برده و متن را آنطور که باید و شاید منعکس نمی کند. فصلی از این کتاب را با همکاری دوستی ترجمه کرده ایم که انتشارات کمبریج آن را منتشر می کند.
رسمی نادرست در تصحيح متون
اين رسم بدی است که برخی حواشی تفصيلی بر متون قدمایی می نويسند و درست اين حواشی را در پاورقی متن ها قرار می دهند. به نظرم اين کار احيای متن نيست؛ از بين بردن متن و نوعی بی احترامی به نويسنده متن است. حواشی متن بايد حداقلی باشد؛ تنها شامل سازواره انتقادی و ارجاع به آيات قرآن و اشعار و احتمالا اگر نامی تاريخی و يا جغرافيایی در متن آمده که در اين فرض بايد در حد نيم سطری توضيح داد اگر شناخته شده نباشد. برخی آنقدر حواشی در پاورقی قرار می دهند که اصل متن گم می شود و بايد ده صفحه را ورق بزنيد تا به يک کلمه از متن اصلی در بالای صفحه برسيد. اين چه رسمی است حقيقتا؟
شيرين تر از همه چاپ های عربستان سعودی از متون است. خود کتاب نهايتا ده برگ بیش نيست. مصحح، کتاب را در 3 جلد منتشر می کند؛ مملو از پاورقی های بی فايده و اظهار نظرهای فضولی. تازه، برای نويسنده هزار سال پيش هم تکليف روشن می کند که چرا چنين گفتی و چرا چنان نگفتی؛ چرا از فلان راوی نقل مطلب کردی و يا نکردی؟ متنی که بيش از نقل چند روايت با اساس و بی اساس نيست را در 3 جلد منتشر کردن آخر چه امتيازی دارد؟
https://t.me/azbarresihayetarikhi
مشاركت دو يا چند نفر در تاليف يک کتاب حديثی (در دو فرسته)
مشاركت در تاليف كه گزارش نمونه هايي از آن را در فهارسي مانند نجاشي مي بينيم ، مي تواند به اين معني باشد كه يك راوي ، مجموعه اي از روايات دو تن را يكجا جمع كرده و در يك دفتر ( = كتاب ) عرضه كرده و آن كتاب هم هميشه بدين صورت در سنت امامي روايت شده است . در مواردي كه تصريحي بر اين وجود ندارد كه كتاب را عده اي روايت كرده اند ، ظاهرا بتوان چنين استنباطي را قوي دانست.
شايد هم بتوان در مواردي گفت كه روايات يك تن توسط ديگري تكميل مي شده و دنباله كتاب قبلي را تشكيل مي داده و آنگاه توسط يك راوي روايت مي شده است .
اين احتمال هم هست كه يك راوي مجموعه اي از اصول را از يك محدث اخذ مي كرده و آنگاه آن را بر محدث هم طبقه محدث اولي ، عرضه مي كرده و او هم با تاييد روايت آن اصول ، خود نيز روايت آن را به راوي مورد نظر مي داده و عملا دفتر فراهم آمده از اصول كهن تر ، روايت يك راوي از دو استاد هم طبقه بوده كه هر دو دفاتر معيني را عينا براي راوي روايت كرده بودند و بدين ترتيب كتاب فراهم آمده كار مشترك آن دو محدث با دخالت آشكار راوي بوده است . مورد اسماعيل بن علي و اسماعيل بن ابي عبدالله كه نجاشي مي گويد اصحاب ما گفته اند آن دو كتاب خطب داشته اند و آنگاه سندش را به هر دو مي رساند ، احتمالا از موارد تاليف مشترك است ( نجاشي ، 30 / 64-65 ). ديگر نمونه ها:
1 - كتاب ابراهيم بن محمد الاشعري و برادرش الفضل كه با مشاركت بوده است . كتابشان را الحسن بن علي بن فضال از آن دو روايت مي كرد ( نجاشي ، 24-25/42 ) .
2 – الحسين بن بسطام بن سابور الزيات و برادرش ابو عتاب هر دو كتابي در طب گردآورده بودند و بعد نجاشي به هر دو آنها مشتركا از طريق ابن عياش جوهري سند مي دهد ، بدون اينكه سند خود را به ابن عياش برساند ( نجاشي ، 39 / 79 ).
3 - ابو محمد الحسن بن سعيد بن حماد بن مهران الاهوازي . نجاشي مي گويد كه در كتابهاي سي گانه مصنف برادرش حسين با او مشاركت داشته ولي بيشتر برادرش در تاليف اين كتابها شهرت داشته است . نجاشي به نقل از الحسين بن يزيد السورائي مي گويد كه حسن شريك برادرش در تمامي رجال او بوده جز در روايت از زرعه بن محمد الحضرمي و فضاله بن ايوب كه در اين دو مورد حسين به واسطه برادرش از آن دو روايت مي كرده است . كتابهاي دو برادر به تعبير نجاشي كتب نيكوي معمول به بوده است و اين نشان مي دهد كه در سنت روايي اماميه كتابهاي اين دو محل مراجعه فقها بوده و از شهرت برخوردار بوده است . نجاشي مي گويد اين كتابها سي كتاب بوده است و سپس كتابها را نام مي برد كه از آن بر مي آيد كه كتابها در ابواب فقه بوده است . از كتاب الوضوء شروع مي شده و ابواب مختلف فقه را پوشش مي داده است . البته اين مجموعه كتابهاي ديگري در مسائل اعتقادي و شيعي و يا حتي تفسير را شامل مي شده است . از جمله كتاب الرد علي الغلاة. نجاشي مي گويد كه اين كتابها را از طرق مختلفي روايت مي كرده است از جمله طرق ابن نوح سيرافي : ابن نوح سيرافي مي گويد كه كتب حسين بن سعيد را اين اشخاص از او روايت كرده اند : احمد بن محمد بن عيسي اشعري ؛ احمد البرقي ؛ الحسين بن الحسن بن ابان القمي ؛ احمد بن محمد بن الحسن بن السكن القرشي البردعي و ابوالعباس احمد بن محمد الدينوري ؛ اما بنا به گفته همو ، آن روايتي كه اماميه بر آن اتفاق دارند و بر آن اطمينان دارند ، آن روايتي است كه احمد بن محمد بن عيسي اشعري از آن دو روايت كرده است و آنگاه ابن نوح سند خود را به احمد بن ادريس الاشعري و او به احمد بن محمد بن عيسي از حسين بن سعيد مي رساند و به اين ترتيب كتابهاي سي گانه او ( فقط از حسين نام برده شده است ) را روايت مي كند . وي در سند ديگري طريق احمد بن محمد بن عيسي را از طريق سه تن يعني محمد بن يحيي العطار و عبدالله بن جعفر الحميري و سعد بن عبدالله الاشعري از او روايت مي كند . در دو سند جداگانه نيز ابن نوح روايت احمد البرقي را روايت مي كند كه در مورد آن تعبيري را كه در مورد روايت احمد بن محمد بن عيسي اشعري مبني بر اتكا و اعتماد اماميه بر روايت او بود را نمي گويد و اين نشان مي دهد كه در ميان اين چند دسته روايت احمد اشعري از اعتبار بيشتري برخوردار بوده است . در روايت ابن نوح ، الحسين بن الحسن بن ابان القمي كتابهاي آنها را به خط حسين بن سعيد در اختيار داشته و آن كتابها را روايت مي كرده است . دليل اين امر را ابن نوح چنين گزارش كرده بوده كه حسين بن سعيد ميهمان پدر الحسين بن الحسن بن ابان در قم بوده و در همان شهر نيز درگذشته بوده است و بنابراين الحسين بن الحسن فرصت يافته كه كتابها را نزد حسين بن سعيد ، فرا گيرد و از او بشنود و كتابها را نيز شايد به هين دليل نزد خانواده او برجاي گذارده است . ابن نوح دو سند از طريق الحسين بن الحسن بن ابان ارائه مي دهد .
چرا در فهارس روایی قديم برخی کتاب ها بدون ذکر سند ثبت شده اند؟ (در سه فرسته)
در مورد اشخاص و يا كتابهايي كه بدون ارائه سند در فهرست نجاشي ذكر مي شوند ، بايد اين توضيح را داد كه اين مسئله مي تواند دلائل متفاوتي داشته باشد : در مورد متكلمان و يا كساني كه محدث نبوده اند ( در مورد برخي از ادبا ) ، نجاشي در فهرست خود ارائه سند نمي كند . دليل اين امر اين است كه كتابهاي آنان نيازمند ارائه سند به معنايي كه نزد محدثان معمول بود، نبوده است . در عين حال به دليل اينكه فهارس كهن اماميه تنها شامل كتابهاي حديثي مي شده اند ، در اين موارد طبيعي است نجاشي به ذكر اسناد خود كه در باقي موارد غالبا اسناد به كتب فهارس است ، نپردازد ؛ وي اطلاعات رجال شناختي و كتابشناختي را در اين موارد از منابع ديگر و يا اطلاعات شخصي فراهم آورده است ؛ در مورد كتابهي حديثي ، در مواردي نجاشي به دليل اينكه از اسناد دادن به راويان ضعيف و بويژه غلات ابا داشته، اسنادي را به اين آثار ارائه نمي دهد . برخي از موارد را بايد به اين مسئله مربوط دانست كه اطلاع او در باب شخص خاصي يا كتاب ويژه اي اطلاعي است كه متكي بر فهارس كهن نيست و او از طريق وجاده و يا يك گزارش غير مستند به طرق روايي معتبر بر آثار و كتابهاي يك راوي دست يافته است . گاه حتي او از ميان آثار و كتابهاي يك محدث و گرچه بسيار مشهور برخي را با اسناد و برخي را بدون اسناد ، ذكر مي كند ( نمونه هاي مورد اخير ، نجاشي ، 36 / 72 ؛ 37/ 73 ؛ 42 / 86 ؛ 67 / 161 ) . در مورد معاصران هم نجاشی عموما سندی نمی دهد ( مانند مورد 87 / 210 : ابو الحسین احمد بن محمد بن احمد بن طرخان الكندی الجرجرائی الكاتب یا مورد 87 / 211 : احمد بن عبد بن احمد الرفاء كه از او تعبیر به برادرمان می كند ).
نمونه هایی از مواردي كه نجاشي سندي به كتاب معرفي شده نمي دهد:
1 – ابان بن عبدالملك الثقفي ( نجاشي ، 14/9 )
2 – ابراهيم بن ابي حفص ابواسحاق الكاتب ( نجاشي ، 19/22 )
3 - ابراهيم بن المبارك . تنها مي گويد كتابي دارد و سندي ارائه نمي دهد و هيچ توضيح ديگري نمي دهد ( نجاشي ، 24/38 )
4 - ابراهيم بن يزيد المكفوف ( نجاشي ، 24/40 )
5 - ابراهيم بن خالد العطار العبدي ، معروف به ابن ابي مليقه ، ( نجاشي ، 24/41 )
6 – اسماعيل بن ابي خالد محمد بن مهاجر بن عبيد الازدي . كوفي ، از امام صادق روايت مي كند . نجاشي به نقل از منبع نا معلومي مي نويسد كه او به كتاب القضاياي اسماعيل كه مبوب بوده ، برخورد كرده است ( انه وقع اليه ... كه بايد به معني ديدن و در اختيار گرفتن متن كتاب باشد ) . بهرحال نجاشي خود سندي ارائه نمي دهد ( نجاشي ، 25 – 26 / 46 )
7 - ابو علي اسماعيل بن علي العمي البصري ، ( نجاشي ، 30 / 63 )
8 - اسماعيل بن علي بن علي بن رزين الخزاعي ، ابن اخي دعبل . نجاشي مي گويد او مختلط بود به طوري كه گاه احاديث او منكر است ( يعرف منه و ينكر ) . دو كتاب از او نام مي برد ولي سندي به آن دو ارائه نمي دهد ( نجاشي ، 32 / 69 ) شايد به خاطر اينكه او را تضعيف كرده است .
9 - الحسن بن علي بن بقاح كوفي ، ثقه ، كتاب نوادر داشته است . نجاشي سندي به كتابش ارائه نمي دهد( نجاشي ، 40 / 82 )
10 - الحسن بن الحسين اللؤلؤي كوفي ، كثير الروايه بوده و كتاب مجموع نوادر داشته است ولي نجاشي سندي به كتابش ارائه نمي دهد ( نجاشي ، 40 / 83 )
11 - ابو علي الحسن بن محمد بن احمد الصفار البصري ، از ابن سماعه و كساني ديگر روايت مي كند . نجاشي يك كتاب به او منسوب كرده ولي در عين حال مي گويد كه اين كتاب را نديده است بلكه اصحاب ما آن را ذكر كرده اند و مي افزايد كه آن كتاب مشهور هم نيست ( نجاشي ، 48 / 101 )
تاملی در یک جمله معروف
همه بارها این جملات را شنیده ایم:
کل یوم عاشورا
کل ارض کربلا
و حتی گاه برخی آن را به عنوان حدیثی از معصوم بیان کرده اند
آیا واقعا چنین است؟
آیا همه روزهای سال عشوراست؟!
آیا همه نقاط زمین کربلا است؟
اگر چنین باشد پس فرق عاشورا با سایر ایام و فرق زمین کربلا با سایر نقاط چیست؟
چطور عقل می تواند قبول کند؟
هیچ کتاب حدیثی را نمیتوان یافت که این جمله در آن به عنوان یک حدیث آمده باشد تا با سند جعلی هم حدیث نیست و حدیث گفتن به این عبارت نشان بی اطلاعی یا غفلت است
در روایت درباره کربلا تعبیراتی وجود دارد که ان را بسیار خاص می کند و نه تنها از زمین های دیگر متمایز می کند بلکه به آن قداست می دهد
همچنین در روایت با جمله معروف:
لا یوم کیومک یا ابا عبدالله برخورد میکنیم خود بطلان کل یوم عاشوراست
پس بیایید از گفتن و نوشتن و پخش جمله: کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا اجتناب کنیم
https://telegram.me/dr_shokouhi
و یا مانند تحدیث نجاشی از «ابو عبد الله الحسين بن علي بن سفيان البَزَوفَری» در کتابی او در شعبان سال 352 هجری قمری برای نجاشی ارسال کرده بوده (همان). و یا تحمّل محمد بن مسعود عیاشی، میراث ابن ابی عمیر را به صورت مکاتبه ای که بین او و محمد بن أحمد بن شاذان از فضل بن شاذان از ابن ابی عمیر صورت گرفته بوده (رجال كشی ج 2 ص 473 621 و 639 و 716)، و یا تحمل حمزة بن محمد بن احمد العلوی تمام میراث علی بن ابراهيم بن هاشم قمی را از خود وی در مکاتبه ای که در سال 307 بین آن دو اتفاق افتاده بوده (رجال نجاشی ص 48).
مثال بسیار زیبا دو نوع اجازۀ نجاشی، برای تحمّل میراث متکلّم و فقیه امامی ابن ابی عقيل العمانی است. نجاشی یکبار برای تحمّل تمام میراث او، از احمد بن حسین غضائری و شیخ مفید که هر دو از ابی القاسم جعفر بن محمد اجازه داشته اند آثار او را نقل می کند، ولی خود جعفر بن محمد به صورت مکاتبه آثار ابن ابی عقیل را روایت می کرده. ولی همین نجاشی از همان اجازۀ مکاتبه ای استفاده کرده و بر استادش شیخ مفید کتاب «الكرّ والفرّ» ابن ابی عقیل را قرائت می کند (رجال نجاشی ص 48).
اما از اواخر قرن یازدهم به بعد به خاطر کثرت استنساخ کتب حدیثی و شهرت نسخه های این آثار ماهیت اجازات تغییر کرده و حداقل در قرن اخیر صرفا برای حفظ طرق و مشایخ و یا تبرّک از اجازات بهره برداری می شد، و هر فردی می توانست بدون اخذ اجازه، از کتابهای حدیثی استفاده کند و نیازی به اتصال سند ندارد. بنابر این نمی توان صرف اخذ اجازه از شیخ حدیثی را حمل بر تلمذ بر او کرد مگر تلمّذ تلمیذ نزد استاد و حضور در درس استاد ثابت گردد. و لذا به مجرد وجود اجازۀ حدیث از متأخرین نهایت امری را که می توان بر آن حمل کرد آن است که وی (شیخ اجازۀ روایت) نه (استاد) شخصی او است. مانند بیشتر اجازات مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی، و در عصر ما که می توان بیشتر اجازات را به همین شکل دانست.
@majlesilib
تاملی در یک جمله معروف
همه بارها این جملات را شنیده ایم:
کل یوم عاشورا
کل ارض کربلا
و حتی گاه برخی آن را به عنوان حدیثی از معصوم بیان کرده اند
آیا واقعا چنین است؟
آیا همه روزهای سال عشوراست؟!
آیا همه نقاط زمین کربلا است؟
اگر چنین باشد پس فرق عاشورا با سایر ایام و فرق زمین کربلا با سایر نقاط چیست؟
چطور عقل می تواند قبول کند؟
هیچ کتاب حدیثی را نمیتوان یافت که این جمله در آن به عنوان یک حدیث آمده باشد تا با سند جعلی هم حدیث نیست و حدیث گفتن به این عبارت نشان بی اطلاعی یا غفلت است
در روایت درباره کربلا تعبیراتی وجود دارد که ان را بسیار خاص می کند و نه تنها از زمین های دیگر متمایز می کند بلکه به آن قداست می دهد
همچنین در روایت با جمله معروف:
لا یوم کیومک یا ابا عبدالله برخورد میکنیم خود بطلان کل یوم عاشوراست
پس بیایید از گفتن و نوشتن و پخش جمله: کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا اجتناب کنیم
https://telegram.me/dr_shokouhi
سلام عليکم. باید بين (ارادَ) و (فلیطلب ثمّةَ) عبارتی باشد. ترجمه: هر کس می خواهد [....] را، باید به آنجا رجوع کند یا در آنجا به دنبال آن بگردد.
سلام و ادب
احتمال اینکه ترجمه یکی از منابع حدیثی باشد بعید به نظر می رسد ، زیرا که احادیث موجود در این چند صفحه در منابع مختلف و متفاوت آمده است ، مثلا حدیثی از آن در امالی شیخ طوسی آمده و حدیثی دیگر که کمتر در منابع یافت می شود در «العدد القویه» نقل شده است .
با این حال آیا در اوراق موجود عناوین فقط فصل است؟ و یا عنوان بزرگتری هم در این اوراق موجود دیده می شود؟
یادداشتی از آقای دکتر حسن انصاری:
رسمی نادرست در تصحيح متون
اين رسم بدی است که برخی حواشی تفصيلی بر متون قدمایی می نويسند و درست اين حواشی را در پاورقی متن ها قرار می دهند. به نظرم اين کار احيای متن نيست؛ از بين بردن متن و نوعی بی احترامی به نويسنده متن است. حواشی متن بايد حداقلی باشد؛ تنها شامل سازواره انتقادی و ارجاع به آيات قرآن و اشعار و احتمالا اگر نامی تاريخی و يا جغرافيایی در متن آمده که در اين فرض بايد در حد نيم سطری توضيح داد اگر شناخته شده نباشد. برخی آنقدر حواشی در پاورقی قرار می دهند که اصل متن گم می شود و بايد ده صفحه را ورق بزنيد تا به يک کلمه از متن اصلی در بالای صفحه برسيد. اين چه رسمی است حقيقتا؟
شيرين تر از همه چاپ های عربستان سعودی از متون است. خود کتاب نهايتا ده برگ بیش نيست. مصحح، کتاب را در 3 جلد منتشر می کند؛ مملو از پاورقی های بی فايده و اظهار نظرهای فضولی. تازه، برای نويسنده هزار سال پيش هم تکليف روشن می کند که چرا چنين گفتی و چرا چنان نگفتی؛ چرا از فلان راوی نقل مطلب کردی و يا نکردی؟ متنی که بيش از نقل چند روايت با اساس و بی اساس نيست را در 3 جلد منتشر کردن آخر چه امتيازی دارد؟»
#پایان_یادداشت
#پاسخ:
سلام علیکم
صِرفِ نگارش حواشی مفصل بر متون کهن ناروا نیست و اصولاً نباید اظهار نظر تفصیلی مصحح را به طور کلی، فضولی یا بی احترامی به مؤلف قلمداد نمود. بله، می توان راهکار بهتری برای اینگونه از موارد در نظر گرفت؛ مثلاً ابتدا متن مختصر مؤلف ارائه شود و سپس حواشی تفصیلی مصحح به صورت پی نوشت مطرح گردد.
البته اگر متن خیلی هم مختصر نباشد، به ویژه اگر از متونی محسوب شود که کارکرد درسی و آموزشی دارد، اتفاقاً زیبنده آن است که حواشیِ مصحح، خصوصاً اگر جنبۀ شرح دارد، در پاورقی آورده شود تا فرایند تعلیم و تعلم با سهولت و سرعت بیشتری انجام پذیرد.
به طور کلی، مصححِ متن علاوه بر حفظ دغدغه های خود، باید ذائقۀ مخاطبِ اثر را هم در نظر بگیرد و اعتدالی در این میان ایجاد نماید. این امر مستلزم حُسن سلیقه است.
وفّقنا الله و إیاکم لما یحبّ و یرضی
در متن" دور " آمده ولی برای رعایت وزن یا باید کسره ی "ر" و یا مصوت "و" را کشیده بخوانیم و یا حرف
"ی" مکسوری را قیاسا بر متن بیفزاییم.(ممکن است در نسخه های دیگر، این "ی" هم آمده
باشد ).اگر چنان نسخه ای وجود ندا رد، به شرط این که تصرف درسبک یا لهجه یا گویش
خاص سراینده محسوب نشود،می توان "ی" را
داخل دوقلاب به متن افزود:
کی دور[ی]معنویست منظور
و علیکم سلام و ممنون از فرمایشات مفیدتان استاد گرامی
و مطلبی که بنده در موردش قید کردم مربوط به خصوص خود قائل «حدثنا» از شیخش است، و مطلب جناب عالی - آن طور که بنده متوجه شدم - مربوط به صورت یا حالت «تعلیق» - که در علوم حدیثی اورا «معلَّق» خوانند - میباشد، به مانند این که صاحب کتابه گوید:« وقال فلان حدثنا فلان...»، و او این فلان اول را ندیده باشد یا آن حدیث را از او نشنیده باشد.
رسمی نادرست در تصحيح متون
اين رسم بدی است که برخی حواشی تفصيلی بر متون قدمایی می نويسند و درست اين حواشی را در پاورقی متن ها قرار می دهند. به نظرم اين کار احيای متن نيست؛ از بين بردن متن و نوعی بی احترامی به نويسنده متن است. حواشی متن بايد حداقلی باشد؛ تنها شامل سازواره انتقادی و ارجاع به آيات قرآن و اشعار و احتمالا اگر نامی تاريخی و يا جغرافيایی در متن آمده که در اين فرض بايد در حد نيم سطری توضيح داد اگر شناخته شده نباشد. برخی آنقدر حواشی در پاورقی قرار می دهند که اصل متن گم می شود و بايد ده صفحه را ورق بزنيد تا به يک کلمه از متن اصلی در بالای صفحه برسيد. اين چه رسمی است حقيقتا؟
شيرين تر از همه چاپ های عربستان سعودی از متون است. خود کتاب نهايتا ده برگ بیش نيست. مصحح، کتاب را در 3 جلد منتشر می کند؛ مملو از پاورقی های بی فايده و اظهار نظرهای فضولی. تازه، برای نويسنده هزار سال پيش هم تکليف روشن می کند که چرا چنين گفتی و چرا چنان نگفتی؛ چرا از فلان راوی نقل مطلب کردی و يا نکردی؟ متنی که بيش از نقل چند روايت با اساس و بی اساس نيست را در 3 جلد منتشر کردن آخر چه امتيازی دارد؟
https://t.me/azbarresihayetarikhi
یادداشتی از آقای دکتر حسن انصاری:
رسمی نادرست در تصحيح متون
اين رسم بدی است که برخی حواشی تفصيلی بر متون قدمایی می نويسند و درست اين حواشی را در پاورقی متن ها قرار می دهند. به نظرم اين کار احيای متن نيست؛ از بين بردن متن و نوعی بی احترامی به نويسنده متن است. حواشی متن بايد حداقلی باشد؛ تنها شامل سازواره انتقادی و ارجاع به آيات قرآن و اشعار و احتمالا اگر نامی تاريخی و يا جغرافيایی در متن آمده که در اين فرض بايد در حد نيم سطری توضيح داد اگر شناخته شده نباشد. برخی آنقدر حواشی در پاورقی قرار می دهند که اصل متن گم می شود و بايد ده صفحه را ورق بزنيد تا به يک کلمه از متن اصلی در بالای صفحه برسيد. اين چه رسمی است حقيقتا؟
شيرين تر از همه چاپ های عربستان سعودی از متون است. خود کتاب نهايتا ده برگ بیش نيست. مصحح، کتاب را در 3 جلد منتشر می کند؛ مملو از پاورقی های بی فايده و اظهار نظرهای فضولی. تازه، برای نويسنده هزار سال پيش هم تکليف روشن می کند که چرا چنين گفتی و چرا چنان نگفتی؛ چرا از فلان راوی نقل مطلب کردی و يا نکردی؟ متنی که بيش از نقل چند روايت با اساس و بی اساس نيست را در 3 جلد منتشر کردن آخر چه امتيازی دارد؟»
#پایان_یادداشت
#پاسخ:
سلام علیکم
صِرفِ نگارش حواشی مفصل بر متون کهن ناروا نیست و اصولاً نباید اظهار نظر تفصیلی مصحح را به طور کلی، فضولی یا بی احترامی به مؤلف قلمداد نمود. بله، می توان راهکار بهتری برای اینگونه از موارد در نظر گرفت؛ مثلاً ابتدا متن مختصر مؤلف ارائه شود و سپس حواشی تفصیلی مصحح به صورت پی نوشت مطرح گردد.
البته اگر متن خیلی هم مختصر نباشد، به ویژه اگر از متونی محسوب شود که کارکرد درسی و آموزشی دارد، اتفاقاً زیبنده آن است که حواشیِ مصحح، خصوصاً اگر جنبۀ شرح دارد، در پاورقی آورده شود تا فرایند تعلیم و تعلم با سهولت و سرعت بیشتری انجام پذیرد.
به طور کلی، مصححِ متن علاوه بر حفظ دغدغه های خود، باید ذائقۀ مخاطبِ اثر را هم در نظر بگیرد و اعتدالی در این میان ایجاد نماید. این امر مستلزم حُسن سلیقه است.
وفّقنا الله و إیاکم لما یحبّ و یرضی
حدیثی ساختگی و رایج در زبان اهل منبر که متاسفانه در برخی کانال های معرفتی نیز بازنشر شده است. دو کتابی که به عنوان منبع در ذیل آن متن آمده از کتب قرن 14 و 15 می باشد و متن فوق منبع اصیل و قابل اعتمادی ندارد.
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com