سرِ بی شور بود ........ مودار؟! اینجا
خاکساریست که؟ در رفعت او خوفی نیست
میکشد سر به فلک پستی دیوار اینجا
نیست جنس سخن آن جنس که ماند به زمین
کور بینا همه بینند خریدار اینجا
(ادامه از بالا)
در اینجا، ملاح انگلیسی کشتی گفت: هیچ قومی بیشتر از قوم انگلیس در مسأله طلوع و غرب آفتاب صاحب وقوف نیست. خورشید نه از جایی بلند می شود نه در جایی فرو می رود، بلکه مثل قاطری دور آسیاب بگردد، دایم دور زمین می گردد. دلیلی از این بهتر چه که من خودم که با همین کشتی در کار سیاحت دور دنیا هستم هر جایی که بوده ام خورشید هم بوده است». اینجا بود که ناخدای کشتی به سخن آمد و گفت همه تصورات شما واهی است. خورشید نه دور جایی می گردد، نه دو رمین، آنچه می گردد زمین ما می باشد که به دور خورشید می گردد و روز و شب پدید می آید.». همه این شهرهایی که نام بردید از برابر خورشید رد می شوند. در اینجا، آن حکیم چینی به سخن آمد و گفت: مساله خدا هم بعینه همان مسأله خورشید است. هر کسی گمان می کند که خدا تنها خدای اوست و بس، و فقط در معابد ولایت او وجود دارد، و هر قومی تصور می نماید که آن را در گوشه محقر عبادتگاههای خود محفوظ دارد». این در واقع نتیجه داستان قهوه خانه سورات است، کتابچه ای که کسروی هم در اوائل کار آن را به عربی ترجمه و منتشر کرد!
@jafarian1964
چگونه جلوی تفکر در باره حرکت زمین و جاذبه را گرفتیم؟
بحثهایی که این روزها، در باره علم دینی می شود، بیشتر جنبه تئوریک و نظری دارد. این مباحث، اغلب در حوزه مسائل معرفتی، هم از لحاظ روش و هم آثار؛ و اغلب بدون آن که معلوم شود دقیقا بر سر چه نوع مصادیقی بحث می شود، ادامه دارد. مسلما آنها مباحث مهمی است، اما این طور نیست که همیشه بشود از بالا به پایین آمد، بلکه بهتر است قدری از مصادیق و موضوعات علمی بحث درگیر در این حوزه سخن بگوییم و نشان دهیم دقیقا در باره چه نوع معارف و گزاره هایی صحبت می کنیم. به عبارت دیگر، بهتر است بحثِ در باره مباحثی که به نوعی ارتباط با علم و دین دارد را تاریخی و مصداقی و درگذر زمان دنبال کنیم، و نشان دهیم در تاریخ تفکر اسلامی، چه اتفاقی در تاریخ معرفتی دینی و علم طبیعی از منظر توجیه دینی رخ داده و متفکران ما چه بر سر علم آورده اند.
به نظر می رسد به اسم علم دینی، با هدف تبدیل علم به ابزاری برای برداشت های خاص در تفسیر برخی از موضوعاتی که به تصور ما مشمول رابطه علم و دین اند، بارها دست به طرح نظریات و بحث های شگفتی در تاریخ علم دینی و غالبا در شرح آیات و روایاتی مربوط به طبیعت است زده ایم. نظریاتی که در گذر زمان مشکلات زیادی برای ما درست کرده، مشکلاتی که با تغییرات ایجاد شده در حوزه علم، پس از مدتی، بافته های ما را برای استفاده از آنها در حوزه دین، یا به عبارتی تبدیل آنها به علم دینی جهت تقویت معتقدات دینی بر باد داده است.
حالا که به گذشته نگاه می کنیم، این مباحث که روزگاری در قالب تفسیرهای طبیعی ـ کلامی به صورت مقدس و دینی عرضه شده بود،حالا فقط اسباب تمسخر شده است. در اینجا می خواهم یک نمونه نقل کنم.
فخر رازی ذیل آیه «الذی جعل لکم الارض فراشا» بحثی در باره فراش بودن زمین برای انسان طرح می کند. این بحث، به صورت کلی، با استخدام نظریات و مباحث علوم طبیعی ـ با سبک و سیاق یونانی ـ برای درست بودن مفهوم این «فراش» است. روشن است که اینها مباحث اوست نه مباحث قرآنی، اما به عنوان علم دینی، دست کم به یک معنای خاص آن، یعنی نوعی تفسیر از سکون و حرکت زمین که بتواند آیه قرآن را تفهیم و ما را مطمئن کند که خداوند درست گفته، طرح می شود.
فخر رازی، فراش بودن زمین برای انسان را ملازم با «سکون» زمین گرفته است، و در مقابل، تأکید بر این که اگر زمین حرکت کند، فراش بودن آن نامفهوم است. پس اصلا فکر «حرکت زمین» را نکنید که آن وقت فراش بودن زمین را انکار کرده اید. به سرعت باید بگویم، این تفسیر طولانی وی در این زمینه، به راحتی می تواند یک دانشجوی علوم طبیعی را از این که حرکت زمین را به مخیله اش راه دهد، منصرف سازد. به این مطلب دوباره می رسیم.
فخر رازی می گوید، اگر زمین بخواهد حرکتی داشته باشد، یا این حرکت آ« مستقیم خواهد بود، یا مستدیر و دایره وار. سپس ادله زیادی برای نفی این دو، و این که هر کدام باشد، فراش معنا و امکان تحقق ندارد، مطرح می کند. ادله به همان سبک یونانی و معتزلی در امور طبیعیات و با همان مبانی است.
فرض کنید زمین در حال حرکت مستقیم و رو به پایین است. طبعا زمین که سنگین تر است ، سریع تر حرکت می کند، و انسان که سبک تر است حرکتش کندتر است. بنابرین دیگر زمین، فراش انسان نخواهد بود! و لابد اینها از همه جدا خواهند شد.
اما اگر زمین حرکت «مستدیر» داشته باشد، در آن صورت، وقتی زمین حرکت دورانی اش به سمت مشرق باشد و آدمی بخواهد به مغرب برود، و در این میانه، حرکت زمین هم سریع تر است، دیگر انسان سرجایش نخواهد ماند و «فراش بودن زمین» منتفی می شود.
در اینجا، دلایل مختلف برای «سکون» زمین که حالا ملازم «فراش» بودن برای انسان گرفته شده می آورد. چندین دلیل می آورد که چطور این زمین، وسط زمین و هوا، ثابت و ساکن مانده است. برخی از ادله اقامه شده توسط علمای طبیعی را رد می کند، ادله ای که غالبا تلاش می کنند یک دلیل طبیعی یا فلسفی برای توجیه سکون زمین وسط زمین و هوا بیاورند. پس از آن که همه ادله را برای هر نوع حرکت زمین رد می کند، می گوید پس این خداست که آن را نگه داشته است.
در میان این ادله، دو دلیل اقامه شده برای حفظ زمین در این میان، جالب توجه هست. یکی این که شرایط اطراف زمین به گونه ای است که حالت انجذاب از هر طرف هست، و این انجذاب که چیزی شبیه جاذبه است، باعث می شود که زمین در این میان ثابت و ساکن بماند. شبیه آن، نظریه اندفاع عمومی است، به این معنا که نوعی حالت دفع از هر طرف هست که سبب می شود زمین را در وسط نگه دارد. حتی مثالی که زده می شود، این است که زمین مثل یک گوی است داخل یک ظرف شیشه ای که شما وقتی به سختی آن را حرکت می دهید، آن گوی در وسط ماند
ادامه را پایین ملاحظه فرمایید 👇👇👇
(ادامه از بالا)
در اینجا، ملاح انگلیسی کشتی گفت: هیچ قومی بیشتر از قوم انگلیس در مسأله طلوع و غرب آفتاب صاحب وقوف نیست. خورشید نه از جایی بلند می شود نه در جایی فرو می رود، بلکه مثل قاطری دور آسیاب بگردد، دایم دور زمین می گردد. دلیلی از این بهتر چه که من خودم که با همین کشتی در کار سیاحت دور دنیا هستم هر جایی که بوده ام خورشید هم بوده است». اینجا بود که ناخدای کشتی به سخن آمد و گفت همه تصورات شما واهی است. خورشید نه دور جایی می گردد، نه دو رمین، آنچه می گردد زمین ما می باشد که به دور خورشید می گردد و روز و شب پدید می آید.». همه این شهرهایی که نام بردید از برابر خورشید رد می شوند. در اینجا، آن حکیم چینی به سخن آمد و گفت: مساله خدا هم بعینه همان مسأله خورشید است. هر کسی گمان می کند که خدا تنها خدای اوست و بس، و فقط در معابد ولایت او وجود دارد، و هر قومی تصور می نماید که آن را در گوشه محقر عبادتگاههای خود محفوظ دارد». این در واقع نتیجه داستان قهوه خانه سورات است، کتابچه ای که کسروی هم در اوائل کار آن را به عربی ترجمه و منتشر کرد!
@jafarian1964
@UT_Central_Library
تا نبندی ز سخن لب، نشود دل گویا
نُطقِ عیسی، ثمرِ روزه ی مریم باشد
***
سرِ عیسی زفیضِ دامنِ مریم، فلک سا شد
نهالی کز زمینِ پاک خیزد، این چنین خیزد
***
نیست مریم را به گفتار مسیحا احتیاج
روی شرم آلودِ او بی گفتگو گویاترست
***
فیضی که دهد همچو مسیحا به نفس، جان
در پرده ی عصمتکده ی مریمِ غیب است
🌸🌺🌸🌺🌸
صائب
@yortchi_bosjin_pdf
🔹پندهائی از قابوسنامه عنصرالمعالی باب هفتم
از معروفترین پندنامه های تاریخ...
۱- ای فرزند خویشتن را به راستگویی معروف کن، تا جایی که اگر به ضرورت دروغ گفتی از تو بپذیرند.
۲- ای فرزند سخن چهار نوع است: یکی نه دانستنی است و نه گفتنی (سودی به حالت ندارد ). دوم: هم دانستنی است و هم گفتنی ( کلام خدا و اولیا و پارسایان ). سوم: گفتنی است ولی نا دانستنی است ( صلاح تو در آن است )
و چهارم: دانستنی است و ناگفتنی ( عیب دوست و محتشمی بر تو معلوم شود و باید خموش ماند) و بهترین این چهار نوع همان دومی است. غیر این سخن مگو.
۳- و اما ای پسر افراط را شوم دار.
۴- فرزندم آرام سخن بگو و به آهسته سخن گفتن عادت کن.
۵- ای پسر به دانستن رازی که سودی به تو نمیرساند و به تو ارتباط ندارد رغبت نکن.
۶- فرزندم جز با خود راز خویش مگو و اگر گفتی دیگر رازش مخوان.
۷- فرزندم سرد سخن مباش که سخن سرد تخمی است که از او دشمنی روید.
۸- فرزندم اگرچه دانایی, ولی خویش را نادان شمر تا دَر آموختن بر تو باز و گشاده بماند.
۹- فرزندم اگر چه سخن دان باشی ولی کمتر از آنچه می دانی سخن بگو تا به وقت گفتار وا نمانی.
۱۰- بسیار دان کم گو باش, نه کم دان بسیار گو.
۱۱- فرزندم خاموشی دوم سلامت است و بسیار گفتن دوم بی خردی.
۱۲- کسی که بسیار حرف میزند اگرچه خردمند باشد مردمان او را بی خرد شناسند، و نادان اگر خاموش بماند مردم سکوت او را نشانه ی خردش می دانند.
۱۳- هر چند پاک روَش و پارسا باشی، خود بین و خویشتن ستای مباش.
۱۴- فرزندم سعی کن تا مردم ستایشت کنند نه این که خویش ستایش گر خویش باشی.
۱۵- فرزندم با هرکه سخن میگویی، اول ببین که خریدار سخن تو هست یا نه؟ اگر خریدار نبود خوش زبانی کن تا خریدار شود.
۱۶- فرزندم تا می توانی از شنیدن سود ببر که مردم از سخن شنیدن سخن گوی می شوند.
۱۷- فرزندم شنیدن پند حکما دیده ی خرد را روشن می کند....
مورد بعدی جراحتی که ریزه های استخوان داخل اون باشه جراحت استخوان ها و عِظَم و شطایا ، در همون قسمتی که خدمتتون عرض کردم جراحت الراس گفتیم دو حالت داره یا با استخون جراحت شکستگی سر هست یا بدن شکستگی سر اینجا منظورمون سر نیست اما با شکستگی استخوان هست. اولین کاری که طبیب انجام میده خارج کردن ریزه های استخوان هست ، چرا؟ وقتی ریزه های استخوان در جراحت باقی می مونه و سر زخم بسته میشه چند وقت بعد چون این استخوان ها جدا از منبع اصلی حیات هستند به شکل یک ماده فضول کار میکنند و خودشون دچار فساد میشوند با اون رطوبت عارضی که اونجا هست یا رطوبت های اصلی بدن یا رطوبت های ثانویه اونجا تبدیل به ماده ی موذی میشن و دچار فساد میشن و همین باعث میشه که بقیه ی جاهای استخوان های دیگه که در مجاورتشون هستند اونها هم سیاه بشن و دچار فساد بشن برای همین کار حکما میاومدند سریع این استخون ریزه ها رو از داخل جایی که بهش جراحت رسیده خارج میکردند. قبل از این هم می اومدن ضماد زراوند مدهرج همان نخود الوند هست نوعی از زراوند ، این را می کوبیدند ضماد میکردند این خودش ریزه های استخوان را میکشیده بیرون از محل زخم و در آخر خیالشون راحت میشد که ریزه استخوانی نیست به درمان جراحت و التیام خود اون زخم می پرداختند غیر از اینکه استخوان ریزه ها را هم از بدن جدا میکردند اگر یک تکه از گوشتی که کنده شده و هیچ جور سرش بند نمیشه یا افتاده هست اینا رو هم میبریدند یا با ادویه های خورنده ی گوشت دور میکردند که فایده شون خیلی کمتر از ضررشون هست.
اول عشق شورِ شیرین است
بعد از آن روزها غمگین است
عاشقم کرده لحظه های حرم
جای من زیر پاست پایین است
ناله کن دل شبیه مادر او
گریه ای کن که گریه تسکین است
روز اول که دیدمش گفتم
آنکه روزم سیه کند این است
ناله ام از بلادِ عباس است
گریه ام خانه زادِ عباس است
بیعت خویش از همه برداشت
غیرت عشق رنگ دیگر داشت
شمع خاموش و خیمه خالی شد
ماند هر کس که شوق در سر داشت
جمع اصحاب جمع شد اما
هرچه دلشوره بود خواهر داشت
گفت با خود ولی خیالی نیست
تا که عباس بود لشگر داشت
نفس خیمه گاهم عباس است
تکیه گاهم سپاهم عباس است
یک حرم هست و یک علمدار است
پاسبان خیام بیدار است
گرچه عباس هست پس چرا اینجا
حال هرکس که دیده ای زار است
کودکان بین خیمه می لرزند
و گمانم رباب تب دار است
خواب از چشمها پریده،حرم
فکر فردا به فکر بازار است
عمه از کارمان خبر داری؟
از علمدارمان خبر داری؟
دور خیمه امیر تنها بود
چشمهایش به سمت صحرا بود
ناگهان دید یک سیاهی را
ناگهان دید قبله آنجا بود
از صدای علی دلش لرزید
خواهرش بود یا که زهرا بود
سر به زیر است زیر چشمی دید
چشم زینب پر از تمنا بود
گفت عباس این چه هنگام است
همه جا صحبت امان نامه است
حسن لطفی
@deabelnews
حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام
🏴
اینجا دگر از بیعت و یاری خبری نیست
دیگر خبر از لشگر چندصد نفری نیست
وقتی که بیایی ز سفیرت اثری نیست
از او زره و خود و عبا و سپری نیست
کوفه ست و همین عاقبت بیعت شان هست
یک ساعته غارت بکنند عادت شان هست
گفتم بنویسم که حسین گوش به زنگ باش
گفتم که بگویم به تو آماده ی جنگ باشد
در وقت جدل بر حذر از حلقه ی تنگ باش
خوردی به زمین منتظر بارش سنگ باش
اما نشد آقا... نشد آقا... نشد آقا...
شرمنده ام آقای گلم - یوسف زهرا
اینجا همگان شهره به جنگاوری هستند
اینجا همه مست اند پی خیره سری هستند
اینجا همه آماده ی لوده گری هستند
اینجا همه دنبال سر و روسری هستند
سر از تو و از ایل و تبار و پسرانت
و روسری هم روسری دخترکانت
هم ناله ی درد و غم و آه و شررش کن
آماده ی هر سختی راه سفرش کن
مانند حمیده بغلش کن خبرش کن
سخت است برای تو ولی مختصرش کن
از زندگی اش دخترکت سیر شد آقا
در کوفه رقیه ات بخدا پیر شد آقا
ای یابن علی کوفه که نیست محشر کبری ست
دعوا سر این است که نگویم" علی آقاست "
دلشوره ام از این نبود آخر دنیاست
دلشوره ام از نام "علی اکبر" لیلاست
این قاعده ی کوفی بی دردو ملال است
خون ریختن از هرکه "علی" هست حلال است
دلواپسم و این دلم از غصه کباب است
هرکس که به کوفه برسد خانه خراب است
سیراب بیا کوفه حسین قحطی آب است
دلواپسی ام محض علی طفل رباب است
اینجا عطشی هست که ره چاره ندارد
تو تاب عطش داری و شیرخواره ندارد
ترسم بود از این که شوی باز گرفتار
ترسم بود از حیله ی سردسته ی کفار
ترسم بود از حرمله ی تیرو کمان دار
دلواپسم از عاقبت چشم علمدار
هرچند که در معرکه ها راه گریزی ست
یادت نرود حرمله هم آدم تیزی ست
از خیره سری شهرت و آوازه گرفتند
کعب نی و گرز و سپر و نیزه گرفتند
تیر و تبر و دشنه بی اندازه گرفتند
ماندم زچه رو نعل تر و تازه گرفتند
انگار قرار است تورا زیر سم اسب
ای وای بمیرم - امان از دل زینب...
با خستگی راه قوای بدنی هست؟
با سوز عطش قدرت شمشیر زنی هست؟
ما بین اثاثیه ات آقا کفنی هست ؟
حتی کفنی نه بگو که پیرهنی هست ؟
هم پیرهن و هم کفنت می برند اینجا
با تکه حصیری کفنت می کنند اینجا
✋
✍علیرضا خاکسارى
نبی ما محمد گاه گاهی
به اقلیم یمن بودش نگاهی
ندانم اندر آن صحرا چه دیدی
کزو بوی خدا را میشنیدی
به هر گلشن گلی روید خدایی
در آن گل هست بوی آشنایی
به هر رنگی گل توحید روید
دهد بوی خدایی تا که بوید
اگر امروز آن بو در یمن نیست
ور آن چوپان عارف در قَرَن نیست
برو بو کن زمین کربلا را
کز آنجا بشنوی بوی خدا را
مگر ای کربلا خاک بهشتی
که خاکی مشک بو عنبر سرشتی
اگر خاکی به معجز کیمیایی
بهشتی، کعبهای، عرش علایی
زمین کعبه همچون کربلا نیست
که او آغشته با خون خدا نیست
اگر خاک تو را دستی ببیزد
به جای خاک، خون و اشک ریزد
وگر بستند بر اهل حرم آب
تو را اشک یتیمان کرد سیراب
نه از آب فرات است این غم تو
که گرید آسمان بر ماتم تو
تو را دیگر چه حاجت بر فرات است
که پیش اشک ما صد دجله، مات است
چه زیورها که زیب سینۀ توست
چه گوهرها که در گنجینۀ توست
یکی یاقوتِ خونِ حلقِ اصغر
یکی نافه ز مُشکین موی اکبر
کنار بیرق سبزی نگونسار
فتاده دست سردار علمدار
درخشد چون ثریا در دل شب
چو مروارید غلتان ،اشک زینب
تو در گنجینه داری گوشواره
به یاد گوشهای پاره پاره
فتاده دست دیوِ این بیابان
نه انگشتر، که انگشت سلیمان
تن پاکی که در خاکت نهان است
عزیزش دار کاو جان جهان است
پناه رهروان راه عشق است
شهیدان خدا را شاه عشق است
کتاب وحی شمع خانۀ او
پیمبرها به جان پروانۀ او
کتاب اعظم و آیات رحمت
جهان عشق و دنیای فضیلت
از آن روزی که او شد کربلایی
نهان شد در تو اوصاف خدایی
فلک با ماه و خوشیدی که دارد
چو تو منظومه شمسی ندارد
بگو ای خاک با خورشید گردون
میا از حجلهگاه شرق بیرون
که اینجا روی نی خواهد درخشید
سری روشن تر از صد ماه و خورشید
که یک نی آفتاب روز محشر
بلند است از زمین اللهاکبر
کنار آفتاب قلّه طور
سر ماه بنی هاشم دهد نور
به گرد نیزه این ماه پاره
کند گردش سر دهها ستاره
مگر لیلی زده بر موی او دست
که ماه روی اکبر در خسوف است
خداوندا بدین انوار رحمت
بدین شیران میدان شهامت
بدین خورشید و این ماه و ستاره
به این تنهای پاک پاره پاره
به دود خیمههای نیم سوزش
به خون جبهه عالم فروزش
به هر عضوی که چون اوراق قرآن
ز هم پاشیده از سمّ ستوران
به این صحرای سوزان غم انگیز
به خاک کربلای مشک آمیز
که این شور حسینی جاودان باد
جهان از یمن خونش در امان باد
ببر با این شعاع مشعل حق
بشر را تا جمال خیر مطلق
مسلمان در دو عالم در پناهش
سر صدها «ریاضی» خاک راهش
مرحوم سیّد محمّد علی ریاضی یزدی
🌾🍃🍃@madihehvamarsiah
🥀 میدان شهادت 🥀
فلک قوسی ز ابرویت، قمر گردی ز دامانت
زمین زین سم اسبت ، زمان از تشنه کامانت
تمام سال تقویمت، چه پاییز و چه فروردین
پرستوها رسولانت، شقایق ها امامانت
به میدان شهادت کهکشان مدهوش آن گردی
که برپا شد به پیش گام های پیشگامانت
عرق می ریزد از پیشانی هر سنگ، از روزی
که خون جاری شد از پیشانی ات بر روی دامانت
سری بر نیزه ماند و خیمه ای در خاک و خاکستر
سر و سامان من ، سالار دین ، این بود سامانت؟!
به روز حشر محشر می شود از شور شمشادان
به شوق دیدن هفتاد و دو سرو خرامانت
شفق شد سرخ پوش از رد زنجیر عزاداران
ملایک در خروش از نوحه ی پیر غلامانت...
✍🏻افشین علا
✨🆔 @afshinala ✨
🔺 کانال اشعار و یادداشتهای افشین علا🔺
yon.ir/NiurW
مرثیه نو یافته از مرحوم میزرا علی خان لعلی حکیم تبریزی که در دیوان منتشر شده وی نیست .
آه از آن روز که سیلاب بلا از سر بود
وادی کرب و بلا عرصه گه محشر بود
لرزه در عالم لاهوت ، ملائک مبهوت
چشم ایشان پی نظّارۀ آن منظر بود
هر کسی از پی تحصیل متاعی می گشت
کافری هم به طلب کاری انگشتر بود
خنجر شمر ندانم به چه تدبیر برید
حنجری را که مماس لب پیغمبر بود
آن که می خفت در آغوش پیمبر زچه سو
سینه اش جایگه شمر ستم پرور بود
چه به سرداشت ندانم سر پر شور حسین
گاه در طشت زر و گاه به خاکستر بود
همۀ آل علی تشنه جگر بود ولی
نه چنان تشنه که بیچاره علی اصغر بود
جان در آغوش پدر با لب خشکیده سپرد
گرچه از ناوک خون زیر گلویش پر بود
دل قاسم به خیال سر مژگان عروس
با همه زخم خریدار دم خنجر بود
آن پریشانی بی حد که دل لیلا داشت
یادگار سر گیسوی علی اکبر بود
سر پر خون جوانان به سر نیزه بلند
جسم مجروح شهیدان به زمین یکسر بود
اندر آن واقعه بر حال یتیمان حسین
آن که می سوخت دل زینب غم پرور بود
این عقود گهر از گفتۀ لعلی ، شاید
کز ازل خازن گنجینه این گوهر بود
@riznokteha
قصیده در مدح أمیرالمؤمنین امام علیّ بن ابی طالب {علیه السّلام}
جُرمم آنجا که لنگر اندازد
گردش از چرخ اخضر اندازد
روزگار از گناه من هر روز
طرحِ سدّ سکندر اندازد
بحرِ عصیانم ار به جوش آید
شور در هفت کشور اندازد
با چنین جرم خوش دلم که خدا
کارِ محشر به حیدر اندازد
آنکه از امرِ او صدف زسحاب
گیرد آبی و گوهر اندازد
آنکه بی حکمش از کند پرواز
جبرئیل امین ،پر اندازد
از پیِ اجتناب نامحرم
عصمتش گر ندا در اندازد
نوبهار از شکوفهٔ احجار
بر سرِ شاخ چادر اندازد
گر مزیّن به نام او نشود
خویش را سکّه از زر اندازد
شهدِ فیضش اگر نوا بخشد
نیِ تصویر شکّر اندازد
گر به چرخ مدوّر از سرِ لطف
نظرِ خیر منظر اندازد
تا که منظورِ او شود یک سر
کرویّت ز خود براندازد
چون کشد شعله ،برقِ شمشیرش
رعشه در مهرِ خاور اندازد
نعره اش گاه رزم،عالم را
به تزلزل چنان در اندازد
هم چو نخل خزان رسیده ،سپهر
بارِ سیّاره از بر اندازد
هر حبابی که شد هوائی او
چون صدف عقد گوهر اندازد
پیشتر زان که بابِ دشمن او
نطفه در بطن مادر اندازد
آسمان طالعش کند جوزا
تا که تیغَش دو پیکر اندازد
آسمان از کلاه داری او
تاجِ خورشید از سر اندازد
روزِ بخشش به سوی محتاجان
بس که پیوسته گوهر اندازد
کشتی چرخ را ز جوشِ گهر
نیست ممکن که لنگر اندازد
یاعلی تیغ تست آن که ز حق
هرکه گردن کشد سر اندازد
این نه وصف تو شد که می گویند
به دو انگشت خیبر اندازد
می رسد قدرت تو را کزنو
طرحِ افلاکِ دیگر اندازد
هر که بیند رخِ تو، آینه را
سرِ گورِ سکندر اندازد
گر نخواند تو را فلک،در سیر
ضعفش از پا مکرّر اندازد
دستِ اندیشه قصرِ جاه تو را
حلقهٔ چرخ بر در اندازد
نی همین دلدُلت به گاه خرام
عُقده در کارِ صرصر اندازد
گاه جَستن ،زمینِ میدان را
از نُه افلاک برتر اندازد
دهر بر تکیه گاه زائر تو
ز اطلس چرخ بستر اندازد
بر زمینی که ابرِ همّت تو
سایهٔ مکرُمت در اندازد
تخمِ زهر از فلک در او کارد
نی شود سبز و شکّر اندازد
از نهیبِ تو در صفِ هَیجا
تیغ فولاد جوهر اندازد
سرّ حق آگها ،ملَک خَدَما
حق عدویِ تو را بر اندازد
شکوه ای هست رخصتی که زبان
به جنابَت سخن در اندازد
فلک سِفله ای فِدای تو من
دستِ رد بر هنرور اندازد
به هما مشتِ استخوان بخشد
به مگس تنگ شکّر اندازد
رنجِ تَجرید بر مسیح نهد
جُلِ زربفت بر خر اندازد
حکم کن یا سپهر بر گردد
یا قضا طرحِ دیگر اندازد
یاعلی وقت شد که طوفان را
لطفِ تو سایه بر سر اندازد¹
میرزا طیّب هزار جَریبی مازندرانی متخلّص به طوفان
_____________________
1_منتخب الاشعار فی مَناقب الابرار ،به اهتمام سیّد عبّاس رستاخیز ،جلد ۲،صفحهٔ ۲۲۶
#علویّ
🌾🍃🍃@madihehvamarsiah
📜برگی از کتاب «موکب آمستردام»:🔹«من این جور فهمیده ام که امام حسین علیه السلام اینجا و آنجا ندارد. همه جا هست.توی ایران و عراق هست؛ به همان اندازه توی هلند و آلمان هم هست؛ حتی این جوری نیست که امام آدم خوب ها باشد ولی امام آدم بدها نباشد، خود من یکی اش؛ من آن جور بچه ای که بخواهی بگویی پدر و مادر خیلی از دستم راضی باشند نبودم.
امام حسین علیه السلام هم دلبر همه جور آدمی هست؛ برای همین هم هست که آقامان همه جور آدمی زیر پرچمش دارد. به خاطر همین است که اینقدر خریدار دارد. الان شما توی کربلا را نگاه کنید؛ چقدر آدم هایی را می بینید که روی دستشان پر است از خال کوبی، صورتشان پر است از خط و خال …» #موکب_آمستردام #پیاده_روی_اربعین #بهزاد_دانشگر
@safarvaname
توصیفِ زلزله وحشت انگیز تبریز...
سال 1060هجری قمری
از: بقایی بدخشانی
چه پیش آمد زمین و آسمان را
که بد میبینم اوضاع جهان را
حوادث با هم از هر گوشه جستند
طلسم خاک را در هم شکستند
نوردیدند در هم خشم و کین را
ز جا کندند بنیاد زمین را
سواد دلنشین ملک تبریز
شد از فرط تزلزل وحشتانگیز
ز وحشت لرزه بر مردم درآویخت
که رنگ سرمه از چشم بتان ریخت
زمین از لرزه چون دریا خروشید
منار از خاک چون فواره جوشید
چنان بگرفت طوفان زمین اوج
که رفتی هر طرف دیوار چون موج
همی جستند از غم با دل چاک
خلایق چون سپند از تابه خاک
برون میآمدند از خانه گور
فقیران همچو خاک آلوده زنبور
چو من با شاهد حیرت در آغوش
همه گشتند هر سو خانه بر دوش
تزلزل آن چنان شد خانهافکن
که جان بیرون دوید ازخانه تن
برون جستی ز حیرت مضطرب حال
ز صورتخانه آیینه تمثال
چو دیوار از تزلزل سر به سر زد
در از بی طاقتی خود را به در زد
حکیمان را طپیدن های دیوار
دهد هر لحظه یاد از نبض بیمار
درین بام کهن بام و دری نیست
که در بالین هر خشتش سری نیست
چه غم ما را شب گور از شر و شور
که ما دیدیم خود را زنده در گور
صراحی شد خموش از خنده فیالفور
قدح بیاختیار افتاد از دور
نبینی خانهای برپا در آفاق
به جز ویرانه دلهای عشاق
زمین القصه زان رنج جگر سوز
طپیدی چون دل عاشق شب و روز
الهی این بلا دور از زمین باد
زمین را درد و رنج آخرین باد
* با سپاس از
جناب استاد عمادالدین شیخ الحکمایی
@safinehyetabriz
ایهاالناس! جهان جای تنآسانی نیست مرد دانا به جهان داشتن ارزانی نیست
خفتگان را چه خبر زمزمه ٔمرغ سحر؟ حَیَوان را خبر از عالم انسانی نیست
داروی تربیت از پیر طریقت بِسِتان کآدمی را بَتَر از علت نادانی نیست
روی، اگر چند پَریچهره و زیبا باشد، نتوان دید در آیینه که نورانی نیست
شبِ مردان خدا روزِ جهان افروزست روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست
پنجهی دیو به بازوی ریاضت بشکن! کاین به سرپنجگی ظاهر جسمانی نیست
طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی! صدق پیشآر! که اخلاص به پیشانی نیست
حذر از پیروی نفس که در راه خدای مردم افکنتر ازین غول بیابانی نیست
عالم و عابد و صوفی، همه طفلان رهند مرد اگر هست بجز عارف ربانی نیست
با تو ترسم نکند شاهد روحانی روی کالتماس تو بجز راحت نفسانی نیست
خانه پُرگَندم و یک جو نفرستاده به گور برگ مرگت چو غم برگ زمستانی نیست؟
ببری مال مسلمان و چو مالَت ببرند بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست!
آخِری نیست تمنای سر و سامان را سر و سامان بِهْ از بیسر و سامانی نیست
آن کس از دُزد بترسد که مَتاعی دارد عارفان جمع بکردند و پریشانی نیست!
وآنکه را خیمه به صحرای فراغت زدهاند گر جهان زلزله گیرد غم ویرانی نیست
یک نصیحت ز سر صدق جهانی ارزد؛ مشنو ار در سخنم فایده دو جهانی نیست
حاصل عمر تلف کرده و ایام به لغو گذرانیده، بجز حیف و پشیمانی نیست
سعدیا! گرچه سخندان و مصالح گویی به عمل کار برآید به سخندانی نیست
تا به خرمن برسد کشت امیدی که تُراست چارهٔ کار بجز دیده ٔبارانی نیست
گر گدایی کنی از درگه او کُن باری که گدایان درش را سر سلطانی نیست
یارب از نیست به هست آمدهٔ صُنع توایم وآنچه هست از نظر علم تو پنهانی نیست
گر برانی و گرم بنده ٔمخلص خوانی روی نومیدیَم از حضرت سلطانی نیست
ناامید از در لطف تو کجا شاید رفت؟ تو ببخشای که درگاه تو را ثانی نیست
دست حسرت گَزی ار یک دِرَمَت فُوْت شود هیچت از عُمرِ تلف کرده پشیمانی نیست.
سعدی شیرین سخن
🌷🌻❤️🌼🌺
📙دمی با سخنوران 🕊
خلقتِ من در جهان یک وصله ی ناجور بود
من که خود راضی به این خلقت نبودم زور بود؟
خلق از من در عذاب و من خود از اخلاقِ خویش
از عذابِ خلق و من یارب چه ات منظور بود؟
حاصلی ای دهر از من غیرِ شرّ و شور نیست
مقصدت از خلقتِ من سیر شرّ و شور بود؟
ذاتِ من معلوم بودت ، نیست مرغوب از چه ام
آفریدستی ، زبانم لال چشمت کور بود؟
ای چه خوش گر چشم می پوشیدی از تکوینِ من
فرض می کردی که ناقص خلقتِ یک مور بود
ای طبیعت گر نبودم من جهانت عیب داشت؟
ای فلک گر من نمیزادی اجاقت کور بود؟
قصد تو از خلق عشقی من یقین دارم فقط
دیدن هر روز یک گون رنج جوراجور بود
گر نبودی تابش استاره ی من در سپهر
تیر و بهرام و خور و کیوان و مه بی نور بود؟
راست گویم ، نیست جز این علت تکوین من
قالبی لازم برای ساحت یک گور بود
آفریدن مردمی را بهر گور اندر عذاب
گر خدایی هست ! ز انصاف خدایی دور بود
مقصد زارع ز کشت و زرع ، مشتی غله است
مقصد تو زآفرینش مبلغی قاذور بود؟
گر من اندر جای تو ، بودم امیر کائنات
هر کسی از بهر کار بهتری مامور بود
آنکه نتواند به نیکی پاس هر مخلوق داد
از چه کرد این آفرینش را ، مگر مجبور بود؟
#ایرج_میرزا
🔰 @DivankadeAdabFarsi
مرثیه نو یافته از مرحوم میزرا علی خان لعلی حکیم تبریزی که در دیوان منتشر شده وی نیست .
آه از آن روز که سیلاب بلا از سر بود
وادی کرب و بلا عرصه گه محشر بود
لرزه در عالم لاهوت ، ملائک مبهوت
چشم ایشان پی نظّارۀ آن منظر بود
هر کسی از پی تحصیل متاعی می گشت
کافری هم به طلب کاری انگشتر بود
خنجر شمر ندانم به چه تدبیر برید
حنجری را که مماس لب پیغمبر بود
آن که می خفت در آغوش پیمبر زچه سو
سینه اش جایگه شمر ستم پرور بود
چه به سرداشت ندانم سر پر شور حسین
گاه در طشت زر و گاه به خاکستر بود
همۀ آل علی تشنه جگر بود ولی
نه چنان تشنه که بیچاره علی اصغر بود
جان در آغوش پدر با لب خشکیده سپرد
گرچه از ناوک خون زیر گلویش پر بود
دل قاسم به خیال سر مژگان عروس
با همه زخم خریدار دم خنجر بود
آن پریشانی بی حد که دل لیلا داشت
یادگار سر گیسوی علی اکبر بود
سر پر خون جوانان به سر نیزه بلند
جسم مجروح شهیدان به زمین یکسر بود
اندر آن واقعه بر حال یتیمان حسین
آن که می سوخت دل زینب غم پرور بود
این عقود گهر از گفتۀ لعلی ، شاید
کز ازل خازن گنجینه این گوهر بود
@riznokteha
با سپاس استفاده کردیم. بله اتفاقا بحث روشی است، سخن دقیقا در باب انسداد علم است، روشی جدید فقط برای مواقعی که هیچ راهی برای اثبات واقعهای مثلا نیست، سخن دقیقا همین است که اشاره فرمودید چرا نباید بکوشیم راهی گشوده شود لااقل تامل شود، خب یکی از راهها میتواند همین تجربیات شهودی باشد، نمیگوییم، تام العلل بلکه به عنوان مدید و مرجح که ما را از حیرانی بدر آورد تا حدودی. هرگز سخن در "خواب و رویا و کشف و شهود و نه فتوای مرجع تقلید و شهرت محافل مداحی و هیاتی" و اینها فرمودید نیست" بحث فقط در انسداد علم است. سخن در این است همین بزرگوارانی که از مجموع بررسیها "ترجیح" دادند مثلا مکان دفن سر شریف کربلا، نجف، قاهره و .. است، مگر همین اسناد را ندیدهاند، پس چطور شده فلان مکان را "ترجیح" دادهاند؟ آیا عواملی دیگر دخیل بوده؟ سخن در عوامل دیگر (ماورائی) است که عملا دخیل است در استنباطات ولی به جهات تالی فاسدش (ظاهرا) جرات ابراز علمی نداریم، بحث بنده تئوریکی و روشی هست اینکه در این مواقع (انسداد باب علم) حقیقتا راهی برای اثبات چنین چیزها نیست؟ و حتی بالاتر عرض کنم "ذات علم تاریخ نقل معتبر" است خب اگر تجربیات شخصی را ولو جزئی (حداقل نسبت به بزرگوارانی که تقریبا یقین قلبی به صداقت دریافتهای آنها در دست هست) به لحاظ روشی، معتبر بدانیم خب خیلی میتواند مددکار باشد (ولو از باب ظن متاخم به یقین) چطور در اصول همین امارات ظنی را بالاجمال معتبر میدانید ولی پای تاریخ میرسد همه را بالکل نفی میکنیم هر چند ناخواسته متوجه نیستیم، در "ترجیحات" ونتایج خود عملا در چنبره همین باورهای ماورائی افتادهایم وخود نمیدانیم! با سپاس🌹
یاد خاطره ای افتادم که نقل آن در اینجا بی مناسبت نیست؛
خیلی سال های پیش که برای اولین بار
سر مزار مرحوم شیخ رجبعلی خیاط
رفتم، شعری از جناب شیخ رجبعلی خیاط
در مدح حضرت علی علیه السلام
قاب کرده و به دیوار زده بودند
آ ن شعر را خواندم، نه وزن داشت، نه قافیه
برای امثال من که ملای نقطی هستیم،
و از ذوق بی بهره
خیلی برایم عجیب بود...
که از چنین عارفی آخر بعید است، چنین شعری...
قرآنی برداشتم و در همین تفکرات که کنار قبر شیخ نشسته بودم،
قرآن را گشودم، این آیه شریفه آمد:
"فمکث غیر بعید
فقال
احطت بما لم تحط به
و جئتک من سباء بنباء یقین"
باعرض سلام همینجوری مطالب رو یکجانبه نیار ید کسروی دشمن درجه یک دین وروحانیت بوده وحتی ازطرفدار ان مشروطه مثل سید حسن تقی زاده وبرخی ها هم ایراداتی به تاریخ مشروطه کسروی دارند دلیل حضرتعالی که کسروی هرچی گفته درست هست چیست این مدلی مطلب نوشتن مردم را به انحراف کشاندن هست درضمن درباره مشروطه هم تعصب نشان ندهید بعدها مشخص شد که همین مشروطه چی ها چه بلاهایی به سر این مملکت آوردند شخصیتهایی مثل سپهدار تنکابنی ووثوق الدوله وخیلی ازهمین مشروطه چی ها مشخص شد که چه خائینینی بوده اند وبه خاطر مقام ومنصب ازمشروطه دفاع می کردند متاسفانه نظر یک عده ای شده فصل الخطاب وکسی هم یارای گفتن سخن مخالف آنها را ندارد من قصدم این نیست که اینجا ازروحانیت دفاع کنم طرفدار حقیقت هستم
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com