شما از کجا می دانید بنده در این باره تحقیقاتی را داشته ام یا خیر
به نظر می رسد شما اندکی باید به تحقیق بپردازید چرا که جواب بنده را نفرمودید
بنده بیان دلیل نمودم شما با این عبارت تند و عجولانه خود نمی دانم بدنبال چه چیزی هستید
بجای این فرمایشات تخریب گر جواب را بفرمایید
اینهایی که گفتم این هییت بطلمیوس که شما دلداده آنید را در هم فرو نریختند ؟
ثانیا بنده اصطلاحاتی را عرض کردم اگر متوجه نشدید بفرمایید توضیح دهم
اگر شما آشنا نیستید همه را مانند خود نپندارید
خب، پس من یک سوال از شما دارم:
بغیر از دو مکتبی که درباره اش بحث شد شما چه مکتب دیگه ای را میتوانید معرفی کنید؟
و البته دقت داشته باشید، باید مکتبی که معرفی میکنید دارای اصول بنیادین خاص خودش باشد نه اینکه بگویید این هم مثل مکتب الهامیون یا استنباطیون است با این تفاوت که ....!
اگر معتقید خاستگاه علم جهت گیری ای جز این داشته، بفرمائید و اینکه دیدگاهشون نسبت به پیدایش عالم چه چیزی غیر از قدیم یا حادث بودن هست. چرا که این اولین سوالی هست که شما باید در ارتباط با فلسفه همون علم پاسخ بدید!
ادبیات این کتاب به یک طرف و فهم حجه الاسلام هم طرفی دیگر . اگر چه اثر ملا علی نوری یکی از بهترین ردیه ها بر رساله انتقادی مارتین است اما باید گفت که این اثر به درد مبتدیان و عوام نمی خورد و برای علما نگاشته شده است .
هر کس خواست این کتاب را بفهمد باید یک دور اسفار ملا صدرا را خوانده باشد .
البته استاد ناجی در مقدمه، خلاصه ای از کتاب را به زبان ساده آورده اند .
بله سپاسگزارم و موافقم. من هم استفاده مولانا از این مدل، به ذهنم آمد و بر همان پایه، روانها را به ضم نون خواندم. منظورم از ضعف شاعری این بود که گاهی مصحح واقعا به این نتیجه میرسد که شاعر در شعرش کلمه کم می آورده. این مطلب که عرض میکنم خیلی جسورانه است البته. چون شما بهتر میدانید که باید بسیار محتاطانه بیان شود و با در نظر گرفتن شرایط فراوان و اشراف به مسائل مختلف اگر توان رسیدن به آن برای ما وجود داشته باشد. اما شاید میتواند احتمالی باشد. البته از گویش حاکم بر ذهن شاعر و گاهی وقتها کاتب نباید گذشت.
درود بر شما ???
بنده هیچ تعصبی بابت عرایضم ندارم. اگر شما سندی را معرفی فرمایید، و بنده را از اشتباه درآورید، دست شما را هم خواهم بوسید.
من یک محقق هستم و سعی میکنم روشنفکرانه به موضوعات نگاه کنم
البته اسناد شما نباید "شهادت نامه ها " باشد. این متون دارای سندیت نیستند. زیرا هم سالهای انتشار آنها با واقعه کربلا بسیار فاصله دارد (و مشخص نیست که این مطالب را نویسنده با این فاصله تاریخی از کجا استخراج کرده اند) و همچنین نویسندگان آنها مشخص نیست و تنها ادعا میشود که فلان شخصی وجود داشته و این شهادت نامه را نوشته است.
عرض بنده تنها درباره کربلا و شهادت امام حسین بود که ادعا میشود متونی پیش از صفویه وجود داشته است.
البته بعید هم نیست که افرادی که طرفدار امام حسین بودند ، متنی را نوشته باشند. ( که به دست ما نرسیده) اما این متون قابل استناد نیستند زیرا جانب دارانه هستند. یک واقعه تاریخی باید به دست یک تاریخ نگار نوشته شود
با این وجود اولین متن شهادت نامه ، دو قرن با واقعه کربلا فاصله دارد
که البته اسنادی هم وجود دارد که در دوران صفویه تمامی آنها نگارش شده و به پیش از آن نسبت داده شده است. بدین معنا که قدمت آن 400سال هم نیست. بدست صوفی گران که بعدها روحانیون شیعه را تشکیل دادند نگارش شده است.
درباره امام حسن تا حضرت مهدی هم هیچ متنی بنده ندیدم که ذکر امامت آنها باشد.
بنده ندیم.
امیدوارم شما به بنده معرفی فرمایید
درود بر شما ???
سلام جناب سفیدگری عزیز شما خودتان استادید و بهتر از بنده میدانید . متون در علوم مختلف نوشته شده اند لذا مصحح باید هم در آن علم و هم در زبان دوره ای که آن علم نگارش یافته تبحر داشته باشد . مثلا استاد بی بدیل مرحوم همایی در تصحیح التفهیم توان و تبحر بسیار زیادی به نمایش گذاشته اند. جامع العلوم بودن ایشان در این اثر ارزشمند هم از جنبه علمی و هم از جنبه زبانی متجلی شده است.
حال اگر متن ادبی صرف باشد باز هم بهتر است مصحح نوع ادبی مورد علاقه و توانش را انتخاب نماید و صرفا در همان زمینه کار کند مثل استاد شفیعی در عرفان و آقای خالقی مطلق در حماسه و شاهنامه. حتی بد نیست مصحح دوره ای را نیز انتخاب کند و با شناخت کامل از سبک آن عصر منجمله واژگان معمول ، تشبیهات ، استعاره ها و عبارات عربی، احادیث و آیات و تلمیحات با قدرت تمام به رفع معضلات و حل مشکلات متون اقدام نماید. و این را جز با مطالعه و البته شاگردی کردن در محضر استادان نمیتوان به دست آورد. در خدمتتان درس پس دادم . بر بنده ببخشایید.
سلام علیکم
موضوعی ذهن بنده را به خودش مشغول کرده است و تصمیم گرفتم آن را با شما فاضلان ارجمند در میان بنهم باشد که مرا از آگاهیهای خویش بهرهمند سازید .
چه زمانی میتوان متنی را که پیشتر تصحیح شده است مجددا تصحیح کرد ؟
آیا با وجود چندین ایراد و نارسایی در متن پیشین و یا با یافتن نسخه یا نسخ کهنتر ضرورت تصحیح مجدد ایجاد میشود ؟
یا باید فاکتورهای دیگری نیز در کار باشد ؟
??
سلام
ببخشید در رابطه با این متن نظری دارم، هرچند بحث به درازا کشید، اما بحث بیشتر رجالی بود، و بنده بحث متنی دارم:
هرچند که برای ارزیابی دقیق تر باید متن عربی را دید، اما بنده در این متن غلوی در نمی بینم.
واضح است که در روایت آمده که هادی و مضل خداوند است و سبب آن افراد است، و این چه ایرادی می تواند داشته باشد. فأبا الله ان یجری الامور الا بأسبابها
اگر هم غلو آن را در خطاب به بنده می دانید که واضح است، به قرینه ای سید من منظور راوی خالق و مخلوق نیست، بلکه مولا و سید است.
ممنون
تقریبا و به طور روزانه، هم حضورا و هم به صورت ایمیل، درخواست هایی از سوی دانشجویان برای کمک به انتخاب موضوع پایان نامه و رساله مطرح می شود. اخیرا هم دانشجوی دکتری محترمی باز همین درخواست را فرستاده بود. بنده این پاسخ را برای ایشان نوشتم که شاید برای دوستان دانشجوی دیگر هم سودمند باشد:
حقیقت ما برای دانشجوی ارشد هم ارائه موضوع را صلاح نمی دانیم و از او می خواهیم خودش موضوع یا موضوعاتی را پیشنهاد بدهد چه برسد به دانشجوی دکتری، مگر این که دانشجو خیلی ضعیف باشد که مسلما شما چنین نیستید. علت این رویه ما هم روشن است. دانشجو باید حتی پیش از تحصیل در دوره دکتری ایده ای داشته باشد و این ایده فرض ورود به دکتری باشد چنان که در برخی از دانشگاه های دنیا چنین است که دانشجوی دکتری را با پیشنهاد موضوع رساله می پذیرند. اگر نه لااقل در طول تحصیل باید به ایده ای که قابل پژوهش باشد برسد. من فکر می کنم لازم است شما مروری بر متون درسی و مقالات کلاسی و جز آن که که در سالهای تحصیل نوشته اید داشته باشید و از بین آنها زمینه ای را برای انتخاب رساله در پیش بگیرید. طبعا برای مشاوره، من هم خدمت شما هستم. به نظر بنده، گروه ها یا مراکزی که موضوع تحقیق آماده به دانشجو می دهند به دانشجو و به علم ستم می کنند. سابقا دیده بودم که مرکزی در قم، لیست موضوعاتش را کنار اتاق کار رسیدگی به امور پایان نامه ها زده بود تا دانشجو یکی را انتخاب کند! شما لطفا فهرستی از موضوعاتی که مد نظرتان هست و این را باید ضمن مطالعه چند ماهه بدست آورده باشید ارائه دهید تا بنده مانند برخی از اساتید دیگر بتوانم با توجه به تجربه اندک، به شما مشورت بدهم. منتظر عناوین پیشنهادی شما هستم.
@jafarian1964
چاپ کتاب در ده نسخه: دفاع از چاپ دیجیتالی برابر چاپ کاغذی، راهی به ناچار خواهیم رفت.
چرا کتاب متون سیاسی را در ده نسخه منتشر کرده اید؟
مدلی که ما برای نشرمان انتخاب کردیم، «یک کتاب، یک فروش» است. این کار در قالب چاپ دیجیتالی صورت می گیرد و شما نیازی به هزینه زیادی برای چاپ تیراژ بالا ندارید. علاوه بر این که انبارداری هم نمی دهید. برای اولین بار ده نسخه چاپ می کنیم. پس از آن، بر اساس درخواست هایی که می رسد، مجددا تکثیر می کنیم. می دانم اقتصادی نیست اما گرفتاری های بعدی را هم ندارد.
فرض بر اینکه شما به عنوان ناشر هیچ سودی نخواهید، آیا هزینه فیلم و زینک و کاغذ و چاپ و ... ارزش داشت که در ۱۰ نسخه آن را منتشر کنید؟
در این چاپ از فیلم و زینگ استفاده نمی شود. البته به دلیل این که توزیع گسترده نمی شود، و صرفا بر اساس درخواست است، درست در معرض دید در کتابفروشی ها در نمی آید و در آمدی هم ندارد. به علاوه، ارشاد هم برنامه ای برای خرید این قبیل کتابها که تیراژ محدود است ندارد. درست می فرمایید. ما سودی نمی بریم. مخصوصا که اندکی گرانتر هم در می آید و باید فکر مصرف کننده هم باشیم و نمی توانیم قیمت را بالا بزنیم. تمام سود ما در قالب ضرر نکردن از بابت ندادن پول سنگین برای چاپ در تیراژ بالا و نداشتن انبارداری است. برای من نشر فکر مهم است نه درآمد.
اگر فرض کنیم تمام ۱۰ نسخه فروخته شود و سهم شما به عنوان مولف ۲۰ درصد از حق فروش کتاب باشد یعنی برای این کتاب حدود ۲۵۰ هزارتومان حق تالیف دریافت کردهاید؟
دست کم سه سال است که بنده آثارم را منهای آنچه نشر علم چاپ و منتشر می کند، در همین تیراژ کم منتشر می کنم و هیچ سودی بابت نشر نمی برم. البته بنده هستم و یک کارمند که ایشان هم لطفا به بنده کمک می کند وکار اصلی ایشان، مدیریت داخلی کتابخانه تاریخ است. خوشحالم که دردسر کار کردن با توزیع کنندگان کتاب را که دست کم چک های هشت ماهه و یک ساله می دهند ندارم. همین اندازه که نگرانی ندارم، کافی است.
چه ضرورتی سبب شد که این کتاب را منتشر کنید؟
کتاب متون سیاسی ـ مذهبی دوره پهلوی، شامل مهم ترین آثار سیاسی مذهبی منتشر شده در طول دوره پهلوی در باره حکومت است. مسأله چگونگی حکومت، این که ما حکومتی شبیه سلطنت اسلامی پیش از مشروطه داشته باشیم، یا سلطنت مشروطه، یا حکومت اسلامی یا جمهوری اسلامی، مسأله مهمی است که در طول صد سال حکومت مطرح بوده است. هم کلیات آن و هم جزئیات. حتی در دهسالگی انقلاب که قانون اساسی عوض شد برخی از جزئیات که مهم بود از جمله شورای رهبری در قانون اساسی تغیر کرد. من سعی کردم با گردآوری این مباحث و آثار، پیشینه این مساله را از دید مذهبی ها روشن کنم. به نظرم مساله مهمی است.
شرایط کنونی نشر با توجه به اوضاع کاغذ به چه ترتیب است و مهمترین چالشهای ناشران کجاست؟
تقریبا همه ما می دانیم که کتابهای دیجیتالی توسعه زیادی یافته و تیراژ کتابهای چاپی کم شده است. این مشکل عمده ناشران است. غالب مردم به خصوص در زمینه مراجع، به اینترنت یا کتب دیجیتالی مراجعه می کنند. امروزه، نشر کتاب، مثل نشر سی دی های موسیقی شده است. از میان کتابهای منتشره، آنها که مهم باشد، ظرف یک یا دو ماه، دیجیتالی شده و بازار ناشران قدری کساد می شود. بنابرین باید سودشان را در همان ماههای اول چاپ ببرند. بنده کلا عقیده یا به کتاب چاپی ندارم و فکر می کنم به خاطر محیط زیست و هزینه های اضافی، باید کتاب چاپی حذف شود. الان در باره نشریات دانشگاهی همین اتفاق افتاده و دیگر نسخه چاپی از آنها عرضه نمی شود. دیر یا زود کتاب هم باید همین مسیر را برود. کتاب باید باشد تا قالب یک تفکر و اندیشه و تحقیق باشد اما هیچ لزومی ندارد چاپی و فیزیکی باشد. البته نشر کوچک ما، نشر دیجیتالی نیست. ما بیشتر به دلیل مشکلاتی که ناشران دارند، روش نشر یک کتاب یک فروش را انتخاب کرده ایم. این روش در بسیاری از کشورها معمول شده است. شما کتابی که در امریکا چاپ شده، اگر از یک کتابفروشی در ژاپن بخواهید، یک روز فرصت می خواهد و با اجازه ای که از ناشر دارد آن را تکثیر کرده نسخه شما را می دهد و حق ناشر را هم می پردازد.
به عنوان کسی که سابقه مدیریت کتابخانه مجلس را در کارنامه دارید، نقش و تاثیری برای کتابخانهها در شرایط کنونی نشر ایران قایل هستید؟
نامه ناصرالدین شاه به امین السلطان در ارتباط با تحریم استعمال دخانیات از طرف علما و مردم
جناب امین السلطان
در میان عرایض میرزا محمود خان در باب رژی تنباکو شرحی بود، خواندم، نکاتی که نوشته است صحیح است، لیکن وقتی که رژی را بنا بشود با خون رعیت خودمان مخلوط بکنیم و یک شورش و انقلاب دائمی را که تمام کارهای دیگر را بی نظم می کند متحمل بشویم و هر آخوند شپشوی گوشه مدرسه را که احدی اسمش را نمی دانست، حالا مشیر و مشار رعیت ببینیم، آیا در این صورت نباید یک فکر دیگری کرد.چه باید کرد؟ به اعتقاد من البته باید تدبیری کرد که از این مخمصه ها خلاص شد، اگر چه به ضررهای زیاد باشد، شاید ان شا الله کاری بشود که بدون ضرر و بدون یأس کمپانی هم این کار بشود و آن بسته به سعی و اهتمام و فداکاری شخص شما خواهد بود که واقعا دولتخواه هستید و نمی خواهید که ما اینطورها استمراراً در اذیت این کار باشیم و از کارهای دیگر باز بمانیم.
همان طور که نوشتم محرمانه و شخصا با وزیر مختار صحبت بکنید و همچنین با خود رئیس دخانیات حرف بزنید که وضع کار را شما که بهتر از ما می بینید و توی کار هستید، می بینید آخوند ها چه می کنند.از آخوندهای عراق و عرب الی همه ایران.آذربایجان که آن طور شد و اگر ما بخواهیم به زورِ اسلحه رژی را در آنجا مستقر ومشتغل نمائیم، البته باید با تمام رعیت آنجا مشغول جنگ بشویم. البته عیوبات این جنگ داخلی آذربایجان را می دانید که چه چیزهاست، همان سرحد روس بودنش کفایت می کند.
آنجا که این عمل رواج نگیرد در حقیقت سکته بزرگی بکار رژی میرسد و بی معنی می شود. سایر بلاد را هم که می بینید، گاهی اصفهان، گاهی شیراز، گاه مشهد، کرمان، بلکه همه جا در شورش و انقلاب است. اگر چه امروز شهری و مملکتی را به تهدید و تنبیه ساکت بکنیم ، اما این سکوت موقتی است و ابداً تمام نشده است ونخواهد شد.این بازی تازه هم که تمام علما در آورده، غدقن کشیدن و حرام کردن تنباکو را کرده اند و مردم اطاعت کرده و نمی کِشند، این خود یک شورش و نافرمانیِ ساکت و پنهانی است، مردم تا کی می توانند قلیان نکشند؟آن وقت شاید دست به کارهای دیگر بدتر بزنند.در هر صورت این وضع حالیه رژی هیچ فایده ای برای شما ندارد، بلکه بالاخره می ترسم در ولایات صدمه ای به شما ها بخورد که برای ما بد نامی آن تا قیامت بماند.پس بهتر است این کار را به طرح و وضع دیگری بیاوریم، که رژی و انحصاری و ید واحد نباشد و شما ها هم ضرر نکنید، دولت ایران هم ضرر نکند.کار هم از این وضع شورش و همهمه بیرون برود چه باید کرد را باید عرض بکنند و شما خیالی بکنید.
@qajariranhistory
پاسخ دکتر سبحانی به شایعه پراکنی های برخی بدین شرح است:
جناب اقاى جعفريان عزيز!
مطلبى در تلگرام خود در مورد همايش دفتر تبليغات در باب تصوف گذاشتيد كه البته اصل آن مايه تعجب نشد! اما نكاتى را مطرح كرديد كه تاحدودى تازگى داشت؟ واقعا نمى دانم چرا شما اصرار داريد همه چيز را از دريچه يكى دو معيار ذهنى خودتان قرائت كنيد و گمان مى كنيد كه تجربه اندوزى شما از دوره صفويه بايد تكليف همه مسائل علمى را روشن سازد؟
١. لطفا يادداشت را خودتان يك بار بخوانيد و ببينيد كه من درست فهميده ام كه چه نوشته ايد؟ شما هزارسال ادبيات انتقادى صوفيان و مخالفان آنها را به " نگرش سياسى به دين" بازگردانده ايد.
آيا در يك بحث تاريخى مى توانيد شواهد كافى بر اين مدعا ارائه كنيد؟ اگر مايل باشيد من شواهد نقض فراوان براى اين مدعا مى آورم.
٢. اين كه فرموده ايد ادعاهاى دو طرف هيچ جا قابل اثبات نيست، حدس من را از نوشته هاى قبلى تان تقويت كرد كه ظاهرا شما گزاره هاى الهياتى و متافيزيكى را اساسا قابل اثبات نمى دانيد. در اين جا تنها دليلى كه آورده ايد اين است كه " اگر قابل اثبات بود به جائى مى رسيد؟" آيا مدعاى خود را با همين استدلال استوار به اثبات مى رسانيد؟ آيا مايليد در مورد اين مدعاى خود بحث كنيد يا همين بحث را هم بيهوده و فرصت سوز مى دانيد؟
٣. البته در اين نوشته معتقد شده ايد كه" انقلاب وحيد عليه اخبارى گرى " را به دليل "تحرك نسبى كه براى رشد فكرى به جامعه مى دهد" ترجيح مى دهيد. مي توانم بپرسم كه چرا انقلاب متكلمان و فقيهان ما در طول تاريخ برعليه صوفيان را استثناء مى كنيد و مايه تحرك نسبى نمى دانيد؟ اگر اعتراض نمى كنيد و بنده را قديمى نمى خوانيد، مى توانم بپرسم كه معيار شما براى اين فرق گذارى چيست؟
و اساسا تحرك نسبى را به چه چيزى مى دانيد؟
٤. به ذوق تاريخى خود از يك همايش دفتر تبليغات، حدس زده ايد كه جمهورى اسلامى در پايان راه است و بايد منتظر لشكر افغان ( البته احتمالا اين بار نه از طرف افغانستان ) بود. بنده اگر مى دانستم كه اين همايش مى تواند چنين نتايج سنگينى را به دنبال داشته باشد، حتما جلويش را مى گرفتم. البته وقتى ديدم كه در پايان فرموده ايد كه "تاريخ هيچ مسير مشخصى ندارد" مقدارى آسوده خاطر شدم وگرنه از وجدان درد تا صبح نمى خوابيدم.
@erfanvatasavof
بنده صرفا نشان دادم که این جور عناوین جعلی چه اندازه سست است. «فرا انسانی» ساخته و پرداخته چه کسی است؟ کسی که می خواهد قبل از استدلال، با همین عنوان سازی، حریف را از میدان به در کند!
نعمت صالحی انسان را چه گونه تعریف می کند، که اعتقاد به علم و ولایت تکوینی امامت را فرا انسانی می داند؟ آیا قدرت و علمی که خداوند در قرآن برای حضرت عیسی ع و حضرت سلیمان ع و حضرت خضر ع اثبات کرده است، فرا انسانی است؟
من نمی دانم که بنده استالینی رفتار کرده ام یا نعمت صالحی یا شما! بلکه فقط در صدد بیان این نکته ام که این جور کلیشه سازی های سطحی و شعاری با بحث علمی متقاوت است.
لیلا عبدی:
با عرض سلام و احترام.
بابتِ تاخیر در پاسخگویی معذرت میخواهم. پاسخ برخی از پرسش ها:
1. در واژه «جونپور» و «جِی سینگ» پسوند و پیشوندی وجود ندارد. بنده با این که مطمئن بودم،بازهم برایِ اطمینان شما از استادی سوال کردم و ایشان هم ریشه تاریخی این دو واژه را از کتاب فرستادند.
2. البته «پور» پسوندِ مکان است به معنای: روستا، آبادی،منطقه.
3. «جِی پور» در گذشته پایتختِ ایالتِ راجپوتانه بود و بانیِ شهرِ جِی پور، مَهاراجا سوای جَی سینگ دوم بود. (توضیح از کتاب: تذکره شعرایِ جِی پور، احترام الدین احمد شاغل، چاپ اول، 1958)
* البته "جی" به معنای ماندگاری و جاوید است. در سالهای اخیر این شعار هند را زیاد می شنویم: " جَی بهارَت": زنده باد هند. / " سینگ" هم به معنای شیر است.
4. فیروز شاه تغلق در1362م این شهر با به نامِ پسر عمویش - محمد بن تغلق عُرف جوناخان- نام نهاده بود. که بعدها به نام «جونا پور» و امروزه به نام «جون پور» مشهور است. (توضیح از کتاب: خدمات ادبیِ جون پور در تاریخ، خدیجه طاهره، 2005)
4. در موردِ مرحوم شمس العلماء نذیر احمد (درگذشت: 1927). بنده چند وقت پیش درباره ایشان جستجو می کردم، شرح حالی پیدا نکردم، چون واجب بود، پیگیری نکردم، آن روز که شما امر فرمودید، فکر کردم از استادی در هندوستان بپرسم، چون شخصیتِ معروفی است، زود معلوم می شود. اتفاقاً ایشان نمی دانستند و از استادی در کلکته - که محلِ سکونتِ شمس العلما بوده است- پرسیدند و ایشان هم نمی دانستند. و افسوس که با شادروان نذیر احمد (عَلیگَر) اشتباه می گیرند و باید توضیح داد. این پیگیری، ارسال پاسخ تان را معطل کرد.
5. سردست، مقاله هایی از مرحوم شمس العلما است درباره نسخه هایِ خطی مختلف در هندوستان هست. اینکه آیا او درباره اسطرلاب مقالاتی دارد یا خیر، با عرض معذرت پاسخی ندارم.
۶. در مورد مقیمی و خویشاوندش، بابت بی پاسخی معذرت. نمی دانم در چه منابعی باید آنها را پیگیری کنم.
با سپاس از الطاف شما. 🙏🙏🙏
با سلام دکتر شکراللهی عزیز با آرزوی قبولی طاعات بله بسیار عالی است اگر بانک داده ای در قالب اوپن سورس باشد که افراد بتوانند اطلاعات آثار در دست تصحیح خود را در آن درج نمایند؛ خیلی عالی است. اما مسأله این است که برای نمونه طبق گفته دکتر سروری گرامی، این کار بازتصحیح با علم و اطلاع خود مصحح بوده است (البته کاری به این مورد خاص نداریم نمونه است) جالبه در هر دو کار موازی که برای نمونه بازفرست کردم (مصباح الرسائل و تحصیل النجاة) هر دو به سفارش مرکزی بوده است، خب اگر شما یقین داشته باشید قبلا کار شده است حقیقتا با این نوع ناهنجاریها چه باید کرد؟ اینکه مرکزی مثل کتابخانه مجلس، هم این را تقاضا کرده باشد (حمل میکنیم اطلاع نداشتند) این حق اولویت افراد که عمری پای تصحیح یک کار نهاده اند به کجا میرود؟ آیا این با اخلاق پژوهشی جمع میشود؟ بنده البته هیچیک از بزرگواران مصحح را نمیشناسم از باب موازی کاری عرض میکنم بلکه جلوی این کارها گرفته شود با سپاس
یادداشتی از آقای دکتر حسن انصاری:
رسمی نادرست در تصحيح متون
اين رسم بدی است که برخی حواشی تفصيلی بر متون قدمایی می نويسند و درست اين حواشی را در پاورقی متن ها قرار می دهند. به نظرم اين کار احيای متن نيست؛ از بين بردن متن و نوعی بی احترامی به نويسنده متن است. حواشی متن بايد حداقلی باشد؛ تنها شامل سازواره انتقادی و ارجاع به آيات قرآن و اشعار و احتمالا اگر نامی تاريخی و يا جغرافيایی در متن آمده که در اين فرض بايد در حد نيم سطری توضيح داد اگر شناخته شده نباشد. برخی آنقدر حواشی در پاورقی قرار می دهند که اصل متن گم می شود و بايد ده صفحه را ورق بزنيد تا به يک کلمه از متن اصلی در بالای صفحه برسيد. اين چه رسمی است حقيقتا؟
شيرين تر از همه چاپ های عربستان سعودی از متون است. خود کتاب نهايتا ده برگ بیش نيست. مصحح، کتاب را در 3 جلد منتشر می کند؛ مملو از پاورقی های بی فايده و اظهار نظرهای فضولی. تازه، برای نويسنده هزار سال پيش هم تکليف روشن می کند که چرا چنين گفتی و چرا چنان نگفتی؛ چرا از فلان راوی نقل مطلب کردی و يا نکردی؟ متنی که بيش از نقل چند روايت با اساس و بی اساس نيست را در 3 جلد منتشر کردن آخر چه امتيازی دارد؟»
#پایان_یادداشت
#پاسخ:
سلام علیکم
صِرفِ نگارش حواشی مفصل بر متون کهن ناروا نیست و اصولاً نباید اظهار نظر تفصیلی مصحح را به طور کلی، فضولی یا بی احترامی به مؤلف قلمداد نمود. بله، می توان راهکار بهتری برای اینگونه از موارد در نظر گرفت؛ مثلاً ابتدا متن مختصر مؤلف ارائه شود و سپس حواشی تفصیلی مصحح به صورت پی نوشت مطرح گردد.
البته اگر متن خیلی هم مختصر نباشد، به ویژه اگر از متونی محسوب شود که کارکرد درسی و آموزشی دارد، اتفاقاً زیبنده آن است که حواشیِ مصحح، خصوصاً اگر جنبۀ شرح دارد، در پاورقی آورده شود تا فرایند تعلیم و تعلم با سهولت و سرعت بیشتری انجام پذیرد.
به طور کلی، مصححِ متن علاوه بر حفظ دغدغه های خود، باید ذائقۀ مخاطبِ اثر را هم در نظر بگیرد و اعتدالی در این میان ایجاد نماید. این امر مستلزم حُسن سلیقه است.
وفّقنا الله و إیاکم لما یحبّ و یرضی
با سلام دکتر شکراللهی عزیز با آرزوی قبولی طاعات بله بسیار عالی است اگر بانک داده ای در قالب اوپن سورس باشد که افراد بتوانند اطلاعات آثار در دست تصحیح خود را در آن درج نمایند؛ خیلی عالی است. اما مسأله این است که برای نمونه طبق گفته دکتر سروری گرامی، این کار بازتصحیح با علم و اطلاع خود مصحح بوده است (البته کاری به این مورد خاص نداریم نمونه است) جالبه در هر دو کار موازی که برای نمونه بازفرست کردم (مصباح الرسائل و تحصیل النجاة) هر دو به سفارش مرکزی بوده است، خب اگر شما یقین داشته باشید قبلا کار شده است حقیقتا با این نوع ناهنجاریها چه باید کرد؟ اینکه مرکزی مثل کتابخانه مجلس، هم این را تقاضا کرده باشد (حمل میکنیم اطلاع نداشتند) این حق اولویت افراد که عمری پای تصحیح یک کار نهاده اند به کجا میرود؟ آیا این با اخلاق پژوهشی جمع میشود؟ بنده البته هیچیک از بزرگواران مصحح را نمیشناسم از باب موازی کاری عرض میکنم بلکه جلوی این کارها گرفته شود با سپاس
✔️حكايت نويس مباش بلكه چنان باش كه از تو حكايت نويسند.
✍️مصطفی ملکیان
🔹 حكايت نويس مباش بلكه چنان باش كه از تو حكايت نويسند. اينكه داستان و حكايت ديگران را بنويسي و نقل كني، چه سودی دارد؟ تو جوری زندگی كن كه حكايت زندگی تو را بنويسند. من به اين حكمت، حكمت به من چه مي گويم كه مورد تاكيد شمس و مولوي است. چيزهايی كه در مقام عمل سودمند نيستند نبايد وارد آن مباحث گردي كه مولوي در كليات شمس به آن تاكيد كرده است.
گويند در سقسين شخصی دو كمان دارد
زان هر دو يكی گم شد، ما را چه زيان دارد؟
🔹گويند كه در يكي از روستاهاي اطراف ماوراء النهر، شخصي كه اصلا او را نمي شناسيم، دو تا كمان داشت كه يكي از آن كمان ها گم شد، اين ماجرا چه سودي براي من دارد؟ فرض كنيد من تحقيق كردم و فهميدم اين خبر صحيح است، به من چه؟ در همين كتاب نقل مي شود كه شمس به جوحي كه يكي از عقلا المجانين بود مثل بهلول، به او گفتند كه هدايا و خوانچه هايی می برند، او گفت به من چه؟ گفتند آخه به خانه تو مي برند. گفت به تو چه؟
🔹يعني من بايد به دنبال چيزهايي بروم كه به خودم مربوط است اگر خوانچه را به طرف خانه من نمي برند، به من ربطي ندارد. اگر به طرف خانة من مي برند، به شما ربطي ندارد و به تو چه. تو برو به كار خودت برس و به زندگي خودت برس. من به اين مي گويم حكمت به من چه؟
يعني ما بايد به دنبال علومي برويم كه اين علوم به زندگي عملي ما موثر افتد. شما بسياري از مباحث را وقتي مي دانيد، با وقتي كه نمي دانيد، تفاوتي در زندگي تان نمي كند. البته اهالي دانشگاه بايد اين كار را بكنند اما بحث من بر سر اين است كه وقتي بناست زندگي ما بهتر بشود، ما بعنوان انساني كه قصدش، اصلاح خودش هست و اصلاح جامعه خودش، بايد به دنبال مسائلي برويم كه سودي داشته باشد مثل آيه قران "لاتسئلوا عن اشياءَ اَن تُبدَ لَكُم تَسُوكم" از چيزهايي كه سودي برايتان ندارد، چرا سوال مي كنيد؟ اين يك حكمت جدي است. اكثر كتب حكمي چنين اند و اصلا به درد نمي خورند. البته شكي نيست كه اگر شما بخواهيد صاحب شغلي بشويد، در يك شغل و فن و هنر خاصي بايد متخصص شويد و براي آنكه متخصص بشويد بايد كتاب هايي كه مربوط به آن فن و هنر و علم هستند را ياد بگيريد و اين مسلم است ولي مي خواهم بگويم كه وقتي از شغل گذشتيم، بقيه زندگي مان را بايد به دنبال كدام دانستن ها برويم؟ بقيه زندگي مان را بايد به دنبال دانستن هايي برويم كه وقتي آنها را مي دانيم تغييري در ما ايجاد مي شود وگرنه چه سودي دارد كه بدانيم در فلان كهكشان كه ميلياردها سال نوري با ما فاصله دارد چه مي گذرد؟ من مي گويم به جز از يك رشته فني خاص كه چاره اي نداريم كه در آن متخصص شويم، براي آنكه شغل و حرفه اي را برعهده بگيريم، غير از اين، بقيه عمرتان را صرف چيزي بكنيد كه سودي براي هستي تان داشته باشد.
▪️مصاحبه مصطفی ملکیان با پیج یوتیوبی «حیره»
@mostafamalekian
⭕️ "در عدالت من سر سوزنی از حق شما را نمی خورم،به شما هم اجازه نمی دهم که سر سوزنی از حق مرا بخورید. در این جا من با شما برابرم. اما در شفقت من سر سوزنی از حق شما را نمی خورم و بخشی از حق خودم را، عند اللزوم، می خواهم به شما ببخشم ولی بالاتر از شفقت و عشق، این است که انسان برای خودش شانی در زندگی قائل نباشد."
✍️ مصطفی ملکیان
🔹در عدالت من سر سوزنی از حق شما را نمی خورم،به شما هم اجازه نمی دهم که سر سوزنی از حق مرا بخورید. در این جا من با شما برابرم. اما در شفقت من سر سوزنی از حق شما را نمی خورم و بخشی از حق خودم را، عند اللزوم، می خواهم به شما ببخشم. به شفقت در تعبیر دینی، احسان و در آئین مسیحی به آن عشق می گویند. این احسان یا عشق یا شفقت، یعنی من سر سوزنی از حق تو را نمی خورم اما یک بخشی از حق خودم را هم می خواهم به تو ببخشم؛ یعنی اگر شما یک سیلی در گوش من زدید، عدالت اقتضا می کند که من، یک سیلی با همان شدت و قوت در گوش شما بزنم. این ما را با یکدیگر هم طراز می کند. اما اگرگفتند بیا عفو بکن، عفو یعنی این که می توانستی سیلی را بزنی اما از حق خودت، به نفع طرف مقابل، صرف نظر می کنی.
🔹 این یعنی این که من باید خودم را از شما، مقداری کمتر بدانم. عفو فرقش با قصاص، به معنای دقیق حقوقیش که عدالت است، این است که قصاص، عدالت است اما عفو، شفقت است. اگر من ۵۰ هزارتومان از شما قرض گرفته باشم و آن را سر موعدی که وعده کرده بودم، به شما باز گردانم این البته عدالت است اما اگر یک فقیر پیش من آمد، منی که حقی از او نخورده ام، وقتی از من می خواهد از خودم،چیزی به او ببخشم، به این معنا است که من باید نسبت به او شفقت داشته باشم و البته حد شفقت و احسان و عشق، بالاتر از عدالت است.
🔹در این شکی نیست که کسی که قدرت عدالت ندارد، هرگز، قدرت شفقت ندارد. یعنی شرط لازم احسان داشتن، این است که عدالت داشته باشیم. بنابر این، عدالت شرط لازم است اما شرط کافی نیست. این هم البته چیز ناگواری است.چون خیلی مواقع می گویید: چرا نمی گذارید من انتقامم را از فلان کس بگیرم؟ در واقع، اخلاق و خیر از او می خواهد که انتقام نگیرد بلکه عفو کند، بخشی از ثروتش را در اختیار مستمندان بگذارد، این ها البته برای آدم ناگوار است.
🔹این را مقایسه کنید با کسی که می گوید: تمام ثروتم را با زحمت خودم به دست آوردم، به کسی هم یک قران هم کمک نمی کنم، از شما که چیزی نخوردم از من هم چیزی طلب ندارید. کسی که این گونه رفتار کند، به نظر شما مهربان تر می آید؛ با این که در واقع این گونه نیست. به تعبیر دیگر، عدالت، حق گزاری است، یعنی حق دیگران را بگذاریم، اما دومی رایگان بخشی است و آدم هم از رایگان بخشی خوشش نمی آید؛ این که مقداری از حقمان را، عند اللزوم، به دیگری ببخشیم.
🔹بالاتر از شفقت و عشق، این است که انسان برای خودش شانی در زندگی قائل نباشد. به این جا می رسی که هیچ چیز، حاصل دست رنج خودت نیست. همه چیز را رایگان به تو داده اند. در مرجله قبل می خواستم به رایگان، چیزی را به دیگری بدهم اما این جا می گویند این چیزی که تو به دیگری دادی، در واقع تو ندادی، چون این که تو دادی، برای خودت نبود؛ تو هر چیز از هستی گرفته ای، به رایگان گرفته ای.
🔹هیچ نعمتی، هیچ نقطه قوتی، در زندگیت از حانب خودت به دست نیامده است. اگر بگویم من شب بیداری های فراوانی کشیدم تا درس بخوانم و برادرم این کارها را نکرد، می گویند: چه کسی به تو اراده بیدار ماندن را داد که به برادرت نداد؟ یا مثلا می گویم: من پشتکار داشتم ودکتر شدم، اما پسرخاله ام، پشت کار نداشت و دکتر نشد و پرستار شد. می گویند: آن آی کیو را چه کسی به شما داد که به پسر خاله ات نداد؟ به هر چه بخواهی متوسل بشوی و بگویی این دیگر مال خودم است، می گویند هیچ کدامش حاصل دست رنج تو نیست. می گویم: برادرم عاشق فوتبال بود و من عاشق کتاب بودم، حالا نباید دستمزد من ده برابر دستمزد او باشد؟ می گویند: چه چیز عشق فوتبال را از ذهن تو پاک کرد؟ و چه کسی عشق کتاب خواندن را در دل تو انداخت؟ اینها دیگر برای انسان انانیتی باقی نمی گذارد. در واقع من، حاصل دست به دست دادن هستی ام. بنابر این خودش از خودش هیچ چیز ندارد.
🔅سخنرانی استاد مصطفی ملکیان تحت عنوان "تحلیلی در باب تراژدی عاشقی و مهجوری"
@mostafamalekian
یادداشتی از آقای دکتر حسن انصاری:
رسمی نادرست در تصحيح متون
اين رسم بدی است که برخی حواشی تفصيلی بر متون قدمایی می نويسند و درست اين حواشی را در پاورقی متن ها قرار می دهند. به نظرم اين کار احيای متن نيست؛ از بين بردن متن و نوعی بی احترامی به نويسنده متن است. حواشی متن بايد حداقلی باشد؛ تنها شامل سازواره انتقادی و ارجاع به آيات قرآن و اشعار و احتمالا اگر نامی تاريخی و يا جغرافيایی در متن آمده که در اين فرض بايد در حد نيم سطری توضيح داد اگر شناخته شده نباشد. برخی آنقدر حواشی در پاورقی قرار می دهند که اصل متن گم می شود و بايد ده صفحه را ورق بزنيد تا به يک کلمه از متن اصلی در بالای صفحه برسيد. اين چه رسمی است حقيقتا؟
شيرين تر از همه چاپ های عربستان سعودی از متون است. خود کتاب نهايتا ده برگ بیش نيست. مصحح، کتاب را در 3 جلد منتشر می کند؛ مملو از پاورقی های بی فايده و اظهار نظرهای فضولی. تازه، برای نويسنده هزار سال پيش هم تکليف روشن می کند که چرا چنين گفتی و چرا چنان نگفتی؛ چرا از فلان راوی نقل مطلب کردی و يا نکردی؟ متنی که بيش از نقل چند روايت با اساس و بی اساس نيست را در 3 جلد منتشر کردن آخر چه امتيازی دارد؟»
#پایان_یادداشت
#پاسخ:
سلام علیکم
صِرفِ نگارش حواشی مفصل بر متون کهن ناروا نیست و اصولاً نباید اظهار نظر تفصیلی مصحح را به طور کلی، فضولی یا بی احترامی به مؤلف قلمداد نمود. بله، می توان راهکار بهتری برای اینگونه از موارد در نظر گرفت؛ مثلاً ابتدا متن مختصر مؤلف ارائه شود و سپس حواشی تفصیلی مصحح به صورت پی نوشت مطرح گردد.
البته اگر متن خیلی هم مختصر نباشد، به ویژه اگر از متونی محسوب شود که کارکرد درسی و آموزشی دارد، اتفاقاً زیبنده آن است که حواشیِ مصحح، خصوصاً اگر جنبۀ شرح دارد، در پاورقی آورده شود تا فرایند تعلیم و تعلم با سهولت و سرعت بیشتری انجام پذیرد.
به طور کلی، مصححِ متن علاوه بر حفظ دغدغه های خود، باید ذائقۀ مخاطبِ اثر را هم در نظر بگیرد و اعتدالی در این میان ایجاد نماید. این امر مستلزم حُسن سلیقه است.
وفّقنا الله و إیاکم لما یحبّ و یرضی
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com