«قرنطینه در عهد قاجار»
وبا بلای جان ایرانیان بود و هر از گاهی در گوشهای از ایران در ابعاد محلی یا سراسری تازیانههای مرگبارش مردم را به خاک سیاه مینشاند.
بیماری هر جا میرسید تارومار میکرد و به دهستان و شهری دیگر میتاخت.
از زمان امیرکبیر اطلاعرسانی دربارۀ وبا آغاز شد.
در روزنامۀ وقایع اتفاقیه دربارهاش مطلب نوشته میشد و جزوهای با عنوان «قواعد معالجۀ وبا» در اختیار روحانیان و کدخدایان گذاشته شده بود.
او همچنین برای اجرای قاعدۀ «گراختین» (همان قرنطینه) دستوراتی داد.
برای مثال دستور امیرکبیر به حاکم کرمانشاه را برای اجرای قرنطینه بخوانید:
«از قراری که... کارپرداز اول دولت علّیه مقیم دارالسلام بغداد نوشته است، ناخوشی وبا همۀ عربستان را فراگرفته و از اول خانقین الی نجف طغیان تمام دارد.
اهالی بغداد کاملاً متفرق شدهاند...
چون آنجا معبر عام است و هر روزه زوّار عتبات و سایرین به همه ممالک محروسه تردد دارند، بسیار لازم است که برای محافظت ممالک محروسه از آلودگی ناخوشی مزبور و نشر و سرایت آن... بنای گراختین [= قرنطینه] که منفعت آن به کرات به تجربه رسیده است، گذاشته شود.
لهذا میشود که... به زودی گراختین را در اول دخول زوار و مترددین به خاک علّیه داده باشد...»
اما اهمیت و لزوم قرنطینه برای مقامات ایران چندان آشنا نبود.
برای مثال چند سال بعد وقتی دولت عثمانی به دلیل شیوع عمومی وبا مرزها را بسته بود...
میرزا آقاخان نوری میگفت:
«از حالت قرانتین دولت عثمانی به ستوه آمدهایم!»
میگفت باید به دولت عثمانی حالی کرد اصلاً حق ندارد وضع قرانتین بگذارد.
گویا حاکمان عثمانی درک بیشتری نسبت به ضرورت قرنطینه داشتند.
اعتمادالسلطنه دربارۀ وبای ۱۲۷۱ شمسی (۱۸۹۲ م) با لحن خودانتقادی میگوید:
«سلطان عثمانی از جیب خود ۱۵۰ هزار لیره خرج قرانتین حدود خود نمود که رعیتش را سالم بدارد. این نوع حفظ جان رعیت را میکنند».
سالها پیش از آن در حدود 1857 در محدودۀ گستردهای از جهان وبا شیوع یافت، به پیشنهاد فرانسه کنفرانسی برای مقابله با وبا برگزار شد و از جمله در این کنفرانس از ایران به دلیل انتقال جنازه از ایران به نجف انتقاد شد.
سفیر ایران در ترکیه به این ادعا پاسخ داد و منکر این بود که جنازه باعث انتقال بیماری شود. او میگفت:
«از درجۀ امکان خارج است که به مغز فرنگیها توان نمود که حملونقل اموات مُخل صحت عمومیه نیست.
فدوی [= اینجانب] نیز در تدارک ادله و براهین میباشم که حمل نعش اموات هیچ وقت وسیلۀ ایجاد ناخوشی وبا نشده است.»
در دوران ناصرالدین شاه، پزشک مخصوص او، دکتر طولوزان کوشید «مجلس حفظالصحه» (چیزی معادل شورای عالی پزشکی) در ایران تشکیل شود که یکی از اهداف اصلی آن مبارزه با وبا بود.
این مجلس در یازدهم اسفند ۱۲۴۶ شمسی (۱۸۶۸ م) تشکیل شد.
هدف آن چنین ذکر شده بود:
«مسائل متعلقه به حفظ صحت عامۀ ایران و نگاهداری جمیع بُلدان این مملکت از امراض شایعۀ وبائی».
از خدمات دکتر طولوزان این بود که موارد شیوع وبا در سالهای گذشته را بررسی کرد و با تأکید بر لزوم قرنطینه ذکر کرد:
«علت عمدۀ شیوع وبا عبور سیاحان و کاروانها و زوّار است... به گاه لزوم در معابر معینه و مشخصه عبور مالالتجاره یا کاروان و یا زوّار را قدغن بلیغ [= اعلام] نمایند، یعنی قرانتین بگذارند، میتوان متعهد شد این گزند در خارج مانده، سرایت به بلاد داخله نخواهد نمود...
وبا مرضی است که منتقل میشود به واسطۀ عبور مالالتجاره و به خصوص مردمان از بلادی که گرفتار آن هستند، به شهرهایی که از گزند آن محفوظند.»
همین ادارۀ صحه در شهریور ۱۲۶۸ (۱۸۸۹ م) گزارش داد دستورالعملی برای پیشگیری از وبا به ولایات فرستاده شده است.
در این دستورالعمل آمده بود اگر فرد مبتلا به وبا در خانهای پیدا شد، اهل خانه آنجا را برای پانزده روز ترک کنند، بیمار در فضای باز نگهداری شود و خانه با «آب و آهک و دود گوگرد و زاج و نمک» عفونتزدایی شود.
گفته شده بود اگر در شهری وبا آمد، مردم خانهها را ترک کنند و در زیر چادرها جدا از یکدیگر منزل نمایند...
بهتر آن است که از شهر بیرون روند.»
البته همۀ اینها عملاً راه به جایی نمیبرد.
زیرا رجال سیاسی گاه اصل شیوع را انکار میکردند.
مانند حکیمالممالک که نزد ناصرالدینشاه چاپلوسانه میگفت:
«الحمدلله به زیر سایۀ شاه نه وبا داریم نه بلا، نه جنگ داریم و نه منگ». یا وجود وبا را به دلایلی مهمل نسبت میدادند:
میگفتند دلیل وبای گیلان پرخوری و سختی هواست و دلیل وبای خراسان اراجیف و تخلفگویی است!
برخی روحانیون نیز چاره را در روضهخوانی میدیدند و خوردن تربیت سیدالشهدا را تجویز میکردند.
منبع : هما ناطق، کتاب «مصیبت وبا و بلای حکومت»
اقتباس از:
#تاریخ_معاصرایران🆔 @tiart