برای حضرت عباس(ع)

مراحل

بین من و دل مانده فقط «آینه» حایل
من مانده‌ام و «حضرت دلدار»، مقابل

این فرصت دیدار و سخن، فرصت نابی‌ست...
در محضر او هرچه (به جز زمزمه)، مشکل

جان‌بخشی او در تن تندیسیِ من، «حق»
جز او، همة دید و شنیدِ همه: باطل!

چشمم ـ به تماشای حضورش ـ شده بینا
گوشم به نواهای شریفش شده قایل

مستانه گذر کرده و دیدم که دل من...
«آویخته بر گردن او»، مانده حَمایل

والاتر از او نیست... تماشای خیالش...
سرگرمیِ سجادة سیناییِ عاقل

با پای خِرَد رفته به سوی جَلَواتَش...
نادیدة کِبر آمده (از آینه)، جاهل

او هست... در این شک نکنم که همه‌جا هست
باید ببرم تا حرم او، دلِ قابل

خامم... که فقط حاجت «اندک» طلبیدم...
از حضرت «دریااثر» و مرشدِ کامل

از چشمة او روزی من، «رود زلال»ی‌ست...
بخشیده به اصرار دلم، فرصت عاجل

سهم همه در کیسة فضلش، «به تساوی‌»ست
اِجحافِ فضیلت، نکند ساقی عادل

با «دستِ دل»ش دستِ دل خلق گرفته...
از حال همه باخبر و... ما همه: غافل

خوشبخت، دلِ عارف و «عام»ی که گذر کرد...
(زیر نظرش)، از غمِ شیرینِ مراحل

«عبد»ی که شد از فیض ولی، «حجت صالح»
سر تا قدم (از فضل و ادب)، یکسره شد دل

قربانِ سر و دست و تنش، در دم آخِر...
آن دَم که شد از اسب در آن واقعه، نازل

«عباس علم‌دار»، یکی بود که کشتند...
مشغول تماشای که‌اند این همه قاتل؟!

دریاست در آن چشم (که حسرت‌زده مانده)
هرچند که «آه»ی شده در حَنجرِ ساحل

دست من و فیض ادب «حضرت سقا(ع)»...
ای کاش شوم خادم «مولای فضایل».

#امام_حسین(ع) #سیدالشهدا(ع) #حضرت_عباس(ع) #ادبیات #ادبیات_دینی #ادبیات_آیینی #ادبیات_مذهبی #شعر #شعر_مذهبی #شعر_آیینی #سادات_اخوی #سید_محمد_سادات_اخوی #کانال #گوشه_نشین
@seyedmohammadsadatakhavi