من بسته‌ام لب طمع اما نگار من
دارد دهانِ بوسه‌فریبی که آه از او!

#صائب
Forwarded From ادبیاتliterature9@
@literature9



فرصت نمی‌دهد که بشویم زِ دیده خواب
از بَس که تُند می‌گذرد جویبارِ عمر


روز مُبارکی است که با عشق بوده‌ام
روز گذشته‌ای که بُوَد در شمارِ عمر



#صائب
Forwarded From مهدی نوریان
@dr_mehdi_nourian

ــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔹 آرامگاه صائب

▫️مسئلهٔ غم‌انگیز برای من همیشه باغ صائب بوده است. من در هر جمعی که مناسب بوده است، مسئلهٔ باغ و آرامگاه صائب را مطرح کرده‌ام. در هر مناسبت و هر جایی که صحبت اصفهان بوده، اظهار تأسف کرده‌ام که باغ صائب به‌این‌صورت درآمده است. این باغِ بسیار بزرگ و باصفا تا چند سال پیش وجود داشت، اما ناگهان ساختمانی را در این باغ ساختند و باغ را کور کردند و از بین بردند؛ با این‌ هدف که کتابخانه بسازند! این‌همه زمین در این شهر بوده است، چرا اینجا؟! حیف از آن باغ بزرگ!
وقتی شما وارد حافظیه می‌شوید، آن فضای باغ شما را تحت تأثیر قرار می‌دهد و حالتان دگرگون و روحتان تازه می‌شود. الان جای باریکی را دمِ خیابان، به آرامگاه صائب اختصاص داده‌اند و اصلاً آن عظمتی را که می‌توانست داشته باشد، ندارد. نتوانستند از مقبرهٔ صائب به‌عنوان سمبلی برای شهر و جاذبهٔ گردشگری استفاده کنند و مقبره‌ای شبیه مقبرهٔ حافظ و خیام بسازند.

▫️قبر کمال‌اسماعیل حتی وضعش ازین هم بدتر است. قبر کمال‌اسماعیل می‌توانست یکی از جاذبه‌های گردشگری باشد که متأسفانه کسی اهمیت نداد.

#صائب
#استاد_نوریان
Forwarded From باغ صائب
🌲

یا ساقی کوثر!

آنان که دل به معنی بیگانه بسته‌اند
بر روی آفتاب در خانه بسته‌اند

آنها که دیده از رخ جانانه بسته‌اند
بر آفتاب، روزن کاشانه بسته‌اند

عاشق چرا دلیر نباشد به سوختن
کز شمع، نخل ماتم پروانه بسته‌اند

بر روی خویشتن، درحاجت گشوده‌اند
بر سائل آن کسان که در خانه بسته‌اند

بگذر ز کفر و دین که به مقصد رسیدگان
اول نظر ز کعبه و بتخانه بسته‌اند

لعن یزید تلخی حرمت ز می برد
بر روی ما عبث در میخانه بسته‌اند

فردا جواب ساقی کوثر چه می‌دهند
آنها که آب بر لب پیمانه بسته‌اند

صائب! حضور اگر طلبی ترک عقل کن
کاین در به روی مردم فرزانه بسته‌اند

#صائب
🎄
----------------------
@bagh_saeb
شدست صبح قیامت مرا سفیدی موی
عصا صراط من و عینک است میزانم!

#صائب
Forwarded From دستنويس
ظالم به مرگ دست نمی دارد از ستم
آخر پر عقاب پر تیر می شود
@D_sadraiy
?این بیت شعر #صائب تبریزی را خوشنویسی به نام #نورا #کچویی در زمان حیات شاعر در سال 1073ق در اول نسخه ای تحریر نموده، از اعزه کسی در باره این خوشنویس یا این بیت صائب اطلاع بیشتری بدهد باعث کمال امتنان خواهد بود.

? @D_sadraiy
Forwarded From انجمن
مُشکین‌خِتام تذکرۀ میکده

🔸همیشه در خصوص فردی که گوشه‌گیر است و کمتر معاشرت می‌کند نگوییم خجول است یا ما را قابل نمی‌داند و متکبّر است یا...
گاهی افرادی صِرفاً با صَرف این احتیاط که مبادا در این معاشرت‌ها خواسته یا ناخواسته دلی را بیازارند یا موجب خطایی شوند ترک دیدار و شنیدار می‌کنند وگرنه شاید بیش از دیگران اشتیاق به حضور در جمع دارند و از مصاحبت رفقا حظ می‌برند.
در باب ششم رسالۀ قشیریه که "در خلوت و عزلت" است سرّ این معنی فاش شده است:
...و حق بنده چون عزلت اختیار کرد آن است کی اعتقاد کند کی بدین عزلت سلامتِ خلق می‌خواهد از شرِّ خویش و قصدِ سلامتِ خویش نکند از شرّ خلق (قشیریه، ص 153 و 154)
رهبانی را دیدند، گفتند او را تو راهبی؟ گفت: نه، که سگبانی‌ام. این نفس من سگی است فرا مردمان همی‌افتد. وی را از میان ایشان بیرون آورده‌ام تا مردمان از وی سلامت یابند. (همان)

🔸امروز به مناسبتی دست در قفسه بردم و کتاب تذکرۀ میکده را بیرون کشیدم. باز کردم، دیدم در صفحات پایانی که نویسنده شرح حال خودش را پس از نقل احوال و آثار شعرای یزد آورده یک رباعی نیز قریب همین مضمون آمده است. پیش از نقل رباعی مورد نظر این چند سطر را هم بخوانید که وصف الحال نویسندۀ کتاب یعنی محمدعلی وامق است:
سال‌هاست که...پای هرزه‌گردی را به دامن گوشه‌گیری پیچیده، در این گوشه سری به زیر پر کشیده‌ام و در این قریه پیشه‌ام زراعت و سرمایه‌ام عدم بضاعت و حاصلم قلّت استطاعت و اندوخته‌ام گنج قناعت است. والحمد لله علی کل حال." (تذکرۀ میکده، ص 266 و 267)
اکنون آن رباعی که واپسین شعر شاعر در این کتاب و فی الواقع مشکین‌ختام تذکرۀ میکده است:

از نازلۀ وبا نمی‌ترسم من
وز قاطبۀ بلا نمی‌ترسم من

بیمی اگرم هست هم از خویشتن است
بالله که از خدا نمی‌ترسم من (همان، ص 276)

الحق راست گفته چون هراس از خدا به یک اعتبار چندان وجهی ندارد. و اساساً در بسیاری موارد هنگامی که نسبت به مقوله‌ای شناخت حاصل می‌کنیم آن ترس و بیم پیشین که از وهم و خیال ناشی بوده از ما دور می‌شود. گویا این تنها انسان است که هر چه بیشتر شناخته می‌شود هولناک‌تر می‌نماید. آنچه عرفا متذکّر می‌شوند این است که ابتدا از نفس خودمان بهراسیم. بعد از آن البته همنوعان محترم را نیز باید در نظر داشت. چنانکه در همان رسالۀ قشیریه و در همان فصل می‌خوانیم:

جنید گوید: سختی عزلت آسان‌تر از مدارای آمیختن. (قشیریه، ص 157)
یحیی بن ابی کثیر گوید: هر کی با مردمان آمیزد مدارا باید کرد و هر که مدارا کند ریا کرده باشد. (همان)
ابوالعباس دامغانی گوید: شبلی مرا وصیت کرد و گفت تنهایی پیشه گیر و نام خویش از دیوان قوم بیرون کن و روی فرا دیوار کن تا آنگاه که اجل درآید. (همان، ص 158)
ابن المبارک را گفتند داروی دل چیست؟ گفت: مردمان نادیدن (همان)

🔸و صائب تبریزی این همه را در بیتی چنین جاودانه کرده است:

مرا ز روز قیامت غمی که هست این است
که روی مردم دنیا دوباره باید دید (دیوان صائب، ج 4، ص 1937)


منابع:
تذکرۀ میکده، تألیف محمدعلی وامق، به کوشش حسین مسرّت، سلسله نشریات "ما"، چاپ اول، 1371ش.
ترجمۀ رسالۀ قشیریه، با تصحیحات و استدراکات بدیع الزمان فروزانفر، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، 1374ش.
دیوان صائب تبریزی (جلد چهارم)، به کوشش محمد قهرمان، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، 1367ش.

#خلوت_عزلت
#قشیریه
#تذکرۀ_میکده
#صائب
https://t.me/Anjomanara
Forwarded From باغ صائب
◾🌲◾

دریاب صبحِ فیضِ نسیمِ بهار را
در دیده جا ده این نفس بی‌غبار را

سهل است اگر به خواب، شبِ قدر بگذرد
در خواب مگذران دمِ صبح بهار را
...
شب زنده دار باش! که شب، روز روشن است
در چشم باز، دیدهٔ شب‌زنده‌دار را
...
#صائب
◾️🌲◾
------------------------------------
@bagh_saeb 🌲🌲🌲
Forwarded From دیوانکده شعر و ادب فارسی
🕊🕊

هر چه دیدیم درین باغ، ندیدن بِه بود
هر گل تازه که چیدیم، نچیدن بِه بود

هر نوایی که شنیدیم ز مرغان چمن
چون رسیدیم به مضمون، نشنیدن بِه بود

زان ثمرها که گزیدیم درین باغستان
پشت دست و لب افسوس گزیدن به بود

دامن هر که کشیدیم درین خارستان
بجز از دامن شبها، نکشیدن بِه بود

هر متاعی که خریدیم به اوقات عزیز
بود اگر یوسف مصری، نخریدن بِه بود

لذت درد طلب بیشتر از مطلوب است
نارسیدن به مطالب، ز رسیدن بِه بود

جهل سررشتهٔ نظاره ربود از دستم
ور نه عیب و هنر خلق ندیدن بِه بود

مانع رحم شد اظهار تحمل صائب
زیر بار غم ایّام خمیدن بِه بود

🔏 #صائب

⚜️ دیوانکدۀ شعر و ادب فارسی
🦋 https://t.me/DivankadeAdabFarsi
Forwarded From دیوانکده شعر و ادب فارسی
🕊🕊

هر چه دیدیم درین باغ، ندیدن بِه بود
هر گل تازه که چیدیم، نچیدن بِه بود

هر نوایی که شنیدیم ز مرغان چمن
چون رسیدیم به مضمون، نشنیدن بِه بود

زان ثمرها که گزیدیم درین باغستان
پشت دست و لب افسوس گزیدن به بود

دامن هر که کشیدیم درین خارستان
بجز از دامن شبها، نکشیدن بِه بود

هر متاعی که خریدیم به اوقات عزیز
بود اگر یوسف مصری، نخریدن بِه بود

لذت درد طلب بیشتر از مطلوب است
نارسیدن به مطالب، ز رسیدن بِه بود

جهل سررشتهٔ نظاره ربود از دستم
ور نه عیب و هنر خلق ندیدن بِه بود

مانع رحم شد اظهار تحمل صائب
زیر بار غم ایّام خمیدن بِه بود

🔏 #صائب

⚜️ دیوانکدۀ شعر و ادب فارسی
🦋 https://t.me/DivankadeAdabFarsi