Forwarded From دعبل
#بهاریه
#علیرضا_قزوه

مقصد از عید تماشاست به دیدن برسیم
مثل یک سیب، الهی! به رسیدن برسیم

مثل نوروز دمادم نفسی تازه کنیم
دم به دم دل بدهیم و به دمیدن برسیم

خانقاهی ست دراین باغ ودراین جامه‌دران
کاش یک شب به تب جامه دریدن برسیم

روزوشب این همه گفتیم ونگفتندچه گفت
کاش در غار حرایش به شنیدن برسیم

عرفات ست جهان مشعر الغوث کجاست؟
شاید امشب به منای طلبیدن برسیم

رکعتینی به تماشای قدش سر خم کن
پیش از آنی که به پابوس خمیدن برسیم

برگ‌ها آینه چیدند به پای من و تو
پیش از افتادنم ای کاش به چیدن برسیم

هرچه گفتندوشنیدیم زفرودس،بس ست
بارالها! نظری! تا به چشیدن برسیم

@deabelnews
Forwarded From حسین علیزاده
اول سلام و بعد سلام و سپس سلام
با هر نفس ارادت و با هر نفس سلام

باید سلام کرد و جواب سلام شد
بر هر کسی که هست از این هیچ کس سلام

فرقی نمی کند که کجایی ست لهجه ات
اترک سلام ، کرخه سلام و ارس سلام

ظهر بلوچ ، نیمه شب کُرد و ترکمن
صبح خلیج فارس، غروب طبس سلام

بازارگان درد! اگر می روی به هند
از ما به طوطیان رها از قفس سلام

"دیشب به کوی میکده راهم عسس ببست"
گفتم به جام و باده و مست و عسس سلام

معنای عشق غیر سلام و علیک نیست
وقتی سلام رکن نماز است، پس سلام!

قبل از سلام جام تشهد گرفته ایم
ما کشتگان مسلخ عشقیم، والسلام!

#علیرضا_قزوه
Forwarded From unknown
📝 بهترین‌های شعرهای عاشورایی را بخوانیم...

کتاب: من می‌گویم شما بگریید.
به کوشش: #علیرضا_قزوه
ناشر: #سوره_مهر
صفحات: ۲۶۳
قفسه: #ادبیات #شعر #شعر_عاشورایی #شعر_آیینی #مدح_و_مرثیه

میانگین امتیاز (با نظر ۲۲ کاربر):
۳.۲۳
ریویو از کاربر: Hameed شاهکلائی
امتیاز کاربر: ☆★★★★

✅ شعر، شاید بیش از هر رسانه دیگری دین خود را به عاشورا ادا کرده باشد. تعزیه، منبر و رسانه‌های دیگر، همه‌شان وامدار شعرند. شعر عاشورایی، بخش مهمی از ادبیات ملی ماست. قرن‌هاست که ما ایرانی‌ها به عشق اهل بیت و به ویژه امام حسین شعر می‌گوییم و شعر می‌خوانیم.

✅ علیرضا قزوه شاعر برجسته‌ای است. وی در این کتاب به گزینش تعدادی از بهترین‌های شعرهای عاشورایی دست زده. البته ذوق و سلیقه‌ها همیشه متفاوت است ولی اشعاری متناسب با ذوق شما هم پیدا خواهد شد.

✅ این اشعار علاوه بر اینکه به ترتیب زمانی و پشت سر آمده‌اند از ترتیب موضوعی ذیل هم برخوردارند:

اشعار درباره امام حسین علیه السلام، سه شهید برجسته هاشمی (علی اصغر و علی اکبر و حضرت عباس)، یاران شهید حسین بن علی، یک شب و یک روز تاریخی عاشورا، و وقایع بعد از عاشورا.


http://goo.gl/LnRGBp

@GoodreadsFarsi 📚کانال تخصصی معرفی کتاب
Forwarded From دعبل
#امام_حسین_علیه_السلام
#کلیات_مصائب
#علیرضا_قزوه

می‌آیم از رهی که خطرها در او گم ست
از هفت‌منزلی که سفرها در او گم ست

از لا‌به‌لای آتش و خون جمع کرده‌ام
اوراق مقتلی که خبرها در او گم ست

دردی کشیده‌ام که دلم داغدار اوست
داغی چشیده‌ام که جگرها در او گم ست

با تشنگان چشمۀ اَحلی مِن العسل
نوشم ز شربتی که شکرها در او گم ست

این سرخی غروب که همرنگ آتش ست
توفان کربلاست که سرها در او گم ست

یاقوت و دُرّ صیرفیان را رها کنید
اشک ست جوهری که گهرها در او گم‌ست

هفتاد و دو ستاره غریبانه سوختند
این ست آن شبی که سحرهادر اوگم ست


باران نیزه بود و سر شهسوارها
جز تشنگی نکرد علاج خمارها


جوشید خونم از دل و شد دیده باز، تر
نشنید کس مصیبت از این جانگدازتر

صبحی دمید از شب عاصی سیاه‌تر
وز پی شبی ز روز قیامت درازتر

بر نیزه‌ها تلاوت خورشید، دیدنی‌ست
قرآن کسی شنیده از این دلنوازتر؟

قرآن منم چه غم که شود نیزه، رحل من
امشب مرا در اوج ببین سرفرازتر

عشق توام کشاند بدین‌جا، نه کوفیان
من بی‌نیازم از همه، تو بی‌نیازتر

قنداق اصغرست مرا تیر آخرین
در عاشقی نبوده ز من پاکبازتر


با کاروان نیزه شبی را سحر کنید
باران شوید و با همه تن گریه سر کنید


فرصت دهید گریه کند بی‌صدا، فرات
با تشنگان بگوید از آن ماجرا، فرات

گیرم فرات بگذرد از خاک کربلا
باور مکن که بگذرد از کربلا، فرات

با چشم اهل راز نگاهی اگر کنید
در بر گرفته مویه‌کنان مشک را فرات

چشم فرات در ره او اشک بود و اشک
زآن گونه اشک‌ها که مرا هست با فرات

حالی به داغ تازۀ خود گریه می‌کنی
تا می‌رسی به مرقد عباس، یا فرات

از بس که تیر بود و سنان بود و نیزه بود
هفتاد حجله بسته شد از خیمه تا فرات


از طفل آب، خجلت بسیار می‌کشم
آن یوسفم که ناز خریدار می‌کشم


بعد از شما به سایۀ ما تیر می‌زدند
زخم زبان به بغض گلوگیر می‌زدند

پیشانی تمامی‌شان داغ سجده داشت
آنان که خیمه‌گاه مرا تیر می‌زدند

این مردمان غریبه نبودند، ای پدر
دیروز در رکاب تو شمشیر می‌زدند

غوغای فتنه بود که با تیغ آبدار
آتش به جان کودک بی‌شیر می‌زدند

ماندند در بطالت اعمال حجشان
محرم نگشته تیغ به تقصیر می‌زدند

در پنج نوبتی که هبا شد نمازشان
بر عشق، چار مرتبه تکبیر می‌زدند

هم روز و شب به گرد تو بودند سینه‌زن
هم ماه و سال، بعد تو زنجیر می‌زدند


از حلق‌های تشنه، صدای اذان رسید
در آن غروب، تا که سرت بر سِنان رسید...


ای زلف خون فشان توام لیلة البرات
وقت نماز شب شده، حی علی الصلات

از منظر بلند، ببین صف کشیده‌اند
پشت سرت تمامی ذرات کائنات

خود، جاری وضوست، ولی در نماز عشق
از مشک‌های تشنه وضو می‌کند، فرات

توفان خون وزیده، سر کیست در تنور؟
خاک تو نوح حادثه را می‌دهد نجات!

بین دو نهر، خضر شهادت به جستجوست
تا آب نوشد از لبت، ای چشمۀ حیات

ما را حیات لم یزلی، جز رخ تو نیست
ما بی‌تو چشم بسته و ماتیم و در ممات


عشقت نشاند، باز به دریای خون، مرا
وقت ست تیغت آورد از خود، برون، مرا...


خون می‌رود هنوز ز چشم تر شما
خرمن زده‌ست ماه، به گرد سر شما

آن زخم‌های شعله‌فشان، هفت اخترند
یا زخم‌های جسم علی اکبر شما؟

آن کهکشان شعله‌ور راه شیری است
یا روشنانِ خون علی اصغر شما؟

دیوان کوفه از پی تاراج آمدند
گم شد نگین آبی انگشتر شما

از مکه و مدینه، نشان داشت کربلا
گل داد «نور» و «واقعه» در حنجر شما

با زخم خویش، بوسه به محراب می‌زدید
زان پیشتر که نیزه شود منبر شما


گاهی به غمزه، یاد ز اصحاب می‌کنی
بر نیزه، شرح سورۀ احزاب می‌کنی...


قربان آن نی‌ای که دمندش سحر، مدام
قربان آن می‌ای که دهندش علی الدوام

قربان آن پری که رساند تو را به عرش
قربان آن سری که سجودش شود قیام

هنگامۀ برون شدن ازخویش،چون حسین
راهی برو که بگذرد از مسجدالحرام

این خطی از حکایت مستان کربلاست:
ساقی فتاد، باده نگون شد، شکست جام!

تسبیح گریه بود و مصیبت، دو چشم ما
یک الامان ز کوفه و صد الامان ز شام

اشکم تمام گشت و نشد گریه‌ام خموش
مجلس به سر رسید و نشد روضه‌ام تمام


با کاروان نیزه به دنبال، می‌رویم
در منزل نخست تو از حال می‌رویم


🔹@deabelnews