میرزای فرصت الدوله:
با چه قانون اساسی، در چه مذهب، بیگناه
ریختی ای مستبد خون من مشروطهخواه
ترکتازی، فتنهسازی، جنگجویی، رهزنی
بوالعجب کمّیسیونی دارد آن چشمِ سیاه
لعل را جانبخش خواندی، زلف را آرام دل
دلبرا کابینه بر هم زن که کردی اشتباه
لعل تو جان میستاند، زلف تو دل میبرد
این دو ظالم را مجازاتی بده، دادی بخواه
از دلم آرام بردی چون خط آوردی پدید
مملکت را بیقوی کردی و دولت را تباه
عالمی آشفته خواهد شد که از صد جوقه دل
انجمنهاییست سرّی اندر آن زلف دوتاه
فرصت و ما و شما در مشورت دادیم رای
کز بتان مجلسی دل برنگیریم و نگاه
شیخک دلسنگ لجکردار رایش بر خطاست
اکثریت را در این آراء بین بر گو به شاه
شهریار دادگستر حامی دین مبین
وارث تاج کیان شاهنشه ایرانپناه
پادشاها، شهریارا، دین پناها، خسروا
ای سکندرقدر و داراحشمت و جمشیدجاه
خوب فرمودی که با مشروطه کردی همرهی
خواستی آسوده دولت را و ملّت را رفاه
دولتی را زنده کردی ای به تو زیبنده تاج
ملّتی را بنده کردی ای تو را ارزنده گاه
یک ره از لطف شهی بنیوش پند این رهی
خواهی ار پاینده ماند بر تو این ملک و سپاه
جسم استبداد بیبنیاد را فربه مکن
پیکر مشروطۀ مضبوط را زین پس مکاه
ملّتی در دار شوری پای بر جا همچو کوه
فرقهای در کار غوغا بادپیما همچو کاه
اندرین میدان کمیت این کمیته لنگ شد
بینصیب از فیض حق، محروم از فضل اله
حالیا کز همّت و جهد شعاع السلطنه
اتفاقی شد میان دولت و ملّت بگاه
اختری از نیکنامی بر فراز چرخ زن
تکیه ده بر تخت گردون، خنده کن بر مهر و ماه
فرصت الدولۀ شیرازی بیشک از رجال برجستۀ علم و ادب و هنر و تاریخ و زبان ماست. او شرح مبسوطی در خصوص احوال خودش نوشته که به جهت مقارنت با وقایع مشروطه این برهه از تاریخ را نیز از نظرگاه خود روایت کرده است. (رک: "دیوان فرصت"، انتشارات کتابفروشی سیروس) پیداست که او در آن نزاع تاریخی هواخواه مشروطه است اما جانب حکومت را نیز فرونمیگذارد. حکومت را همراه و همدل با مردم مشروطهخواه توصیف میکند و نسبت به شخص حاج شیخ فضل الله نوری و نیز امثال او سوء ظن جدّی دارد. چنانکه در ابیات فوق ملاحظه فرمودید او مدافع اتحاد ملّت و حکومت، و دشمن مخالفان مشروطه است. در جایی میگوید:
شیخک دلسنگ لجکردار رایش برخطاست
که تعریضی است به شیخ فضل الله نوری که در محلِۀ سنگلج مسکن داشت. یا در جایی دیگر:
بینصیب از فیض حق، محروم از فضل اله
که گویا ظاهر است و مستغنی از شرح و بیان. البته باید اذعان داشت لحن او در قیاس با اشعار تند و رکیک امثال ادیب الممالک فراهانی در تقابل با مشروعهخواهان و شخصِ شیخ، ملایم است و دست کم قابل انتشار.
اگرچه حاشیهنویسی نگارنده بر این شعر خلاف رویۀ معمول ما اندکی به اطناب میکشد ناگفته نباید گذاشت که در مقابل، دست مشروعهخواهان نیز به کلی خالی نبوده. چنانکه شعر حاج سیدحسین علوی سبزواری که از شاگردان ملاهادی سبزواری بوده و در فقه و فلسفه و ادب و عرفان و حدیث صاحب رتبه، خطاب به مشروطهطلبان که خود را مجاهد و طرف مقابل را مستبد میخواندند معروف است:
هله ای گروه مجاهدین
انا مستبد، انا مستبد
ز برای وطی نساءتان
انا مستعد، انا مستعد
باری، ابیات فرصت الدوله که در بخش قصاید دیوان او جای دارد و شاعر خود آن را بدرستی"تغزل" نامیده از نادرهاشعاری است که از مصطلحات روزگار بهرۀ فراوان دارد و بر پیشانی آن این عبارت به چشم میخورد:
"در این تغزل اصطلاحات این اوان را جمع نموده و اشعار را به زبان این زمان سروده" (دیوان، ص 326)
در مقدمۀ دیوان نیز به مناسبتی از این شعر یاد شده است. آنجا که از همراهی حکومت با مردم و مشروطه میگوید و سبب سرایش آن را چنین ذکر میکند:
روز دیگر از طرف شاه قرآن مجید حمید را مهر کرده با دستخطی فرستاد [مقصود محمدعلی شاه است] به مجلس که به این کلام الله قسم که اساس مشروطه و قوانین اساسی را در کمال مواظبت هستم و هر گاه نقض عهد نمایم نزد صاحب قرآن مسئول باشم فی 17 ذی القعده 1325.
شاه در این اوقات خیلی اظهار مهربانی به نمایندگان مجلس مینمود، در آن اوان اتفاقات دیگر افتاد....شاهزاده ملک منصور میرزا شعاع السلطنه با شاهزاده عضدالملک جدّاً اقدامات کافیه در اصلاح حال ملّت و اتّحاد آنها را با دولت مینمودند و شاه هم تلگرافی به حجج اسلام نجف در مشروطهخواهی خود نمود.
در آن حال که من بنده که شاه را با ملّت همراه دیدم تغزّلی به میل خودم به طرز و اسلوب جدید گفتم برای شاه خواندم تحسین نمود، در بسیاری از جرائد آن را درج کردند. شعر اولش این است:
با چه قانون اساسی در چه مذهب بیگناه.... (ص 112)
این شعر در لابلای اوراق فروغی بوده و همان است که در دیوان فرصت چاپ شده است. (صص 326-328) تنها دو سه مورد تفاوت جزئی دارد که ما عیناً آن را نقل کردیم.
#جنگ_اشعار_فروغی
#فرصت_الدوله_شیرازی
#مشروطه
https://t.me/Anjomanara
با چه قانون اساسی، در چه مذهب، بیگناه
ریختی ای مستبد خون من مشروطهخواه
ترکتازی، فتنهسازی، جنگجویی، رهزنی
بوالعجب کمّیسیونی دارد آن چشمِ سیاه
لعل را جانبخش خواندی، زلف را آرام دل
دلبرا کابینه بر هم زن که کردی اشتباه
لعل تو جان میستاند، زلف تو دل میبرد
این دو ظالم را مجازاتی بده، دادی بخواه
از دلم آرام بردی چون خط آوردی پدید
مملکت را بیقوی کردی و دولت را تباه
عالمی آشفته خواهد شد که از صد جوقه دل
انجمنهاییست سرّی اندر آن زلف دوتاه
فرصت و ما و شما در مشورت دادیم رای
کز بتان مجلسی دل برنگیریم و نگاه
شیخک دلسنگ لجکردار رایش بر خطاست
اکثریت را در این آراء بین بر گو به شاه
شهریار دادگستر حامی دین مبین
وارث تاج کیان شاهنشه ایرانپناه
پادشاها، شهریارا، دین پناها، خسروا
ای سکندرقدر و داراحشمت و جمشیدجاه
خوب فرمودی که با مشروطه کردی همرهی
خواستی آسوده دولت را و ملّت را رفاه
دولتی را زنده کردی ای به تو زیبنده تاج
ملّتی را بنده کردی ای تو را ارزنده گاه
یک ره از لطف شهی بنیوش پند این رهی
خواهی ار پاینده ماند بر تو این ملک و سپاه
جسم استبداد بیبنیاد را فربه مکن
پیکر مشروطۀ مضبوط را زین پس مکاه
ملّتی در دار شوری پای بر جا همچو کوه
فرقهای در کار غوغا بادپیما همچو کاه
اندرین میدان کمیت این کمیته لنگ شد
بینصیب از فیض حق، محروم از فضل اله
حالیا کز همّت و جهد شعاع السلطنه
اتفاقی شد میان دولت و ملّت بگاه
اختری از نیکنامی بر فراز چرخ زن
تکیه ده بر تخت گردون، خنده کن بر مهر و ماه
فرصت الدولۀ شیرازی بیشک از رجال برجستۀ علم و ادب و هنر و تاریخ و زبان ماست. او شرح مبسوطی در خصوص احوال خودش نوشته که به جهت مقارنت با وقایع مشروطه این برهه از تاریخ را نیز از نظرگاه خود روایت کرده است. (رک: "دیوان فرصت"، انتشارات کتابفروشی سیروس) پیداست که او در آن نزاع تاریخی هواخواه مشروطه است اما جانب حکومت را نیز فرونمیگذارد. حکومت را همراه و همدل با مردم مشروطهخواه توصیف میکند و نسبت به شخص حاج شیخ فضل الله نوری و نیز امثال او سوء ظن جدّی دارد. چنانکه در ابیات فوق ملاحظه فرمودید او مدافع اتحاد ملّت و حکومت، و دشمن مخالفان مشروطه است. در جایی میگوید:
شیخک دلسنگ لجکردار رایش برخطاست
که تعریضی است به شیخ فضل الله نوری که در محلِۀ سنگلج مسکن داشت. یا در جایی دیگر:
بینصیب از فیض حق، محروم از فضل اله
که گویا ظاهر است و مستغنی از شرح و بیان. البته باید اذعان داشت لحن او در قیاس با اشعار تند و رکیک امثال ادیب الممالک فراهانی در تقابل با مشروعهخواهان و شخصِ شیخ، ملایم است و دست کم قابل انتشار.
اگرچه حاشیهنویسی نگارنده بر این شعر خلاف رویۀ معمول ما اندکی به اطناب میکشد ناگفته نباید گذاشت که در مقابل، دست مشروعهخواهان نیز به کلی خالی نبوده. چنانکه شعر حاج سیدحسین علوی سبزواری که از شاگردان ملاهادی سبزواری بوده و در فقه و فلسفه و ادب و عرفان و حدیث صاحب رتبه، خطاب به مشروطهطلبان که خود را مجاهد و طرف مقابل را مستبد میخواندند معروف است:
هله ای گروه مجاهدین
انا مستبد، انا مستبد
ز برای وطی نساءتان
انا مستعد، انا مستعد
باری، ابیات فرصت الدوله که در بخش قصاید دیوان او جای دارد و شاعر خود آن را بدرستی"تغزل" نامیده از نادرهاشعاری است که از مصطلحات روزگار بهرۀ فراوان دارد و بر پیشانی آن این عبارت به چشم میخورد:
"در این تغزل اصطلاحات این اوان را جمع نموده و اشعار را به زبان این زمان سروده" (دیوان، ص 326)
در مقدمۀ دیوان نیز به مناسبتی از این شعر یاد شده است. آنجا که از همراهی حکومت با مردم و مشروطه میگوید و سبب سرایش آن را چنین ذکر میکند:
روز دیگر از طرف شاه قرآن مجید حمید را مهر کرده با دستخطی فرستاد [مقصود محمدعلی شاه است] به مجلس که به این کلام الله قسم که اساس مشروطه و قوانین اساسی را در کمال مواظبت هستم و هر گاه نقض عهد نمایم نزد صاحب قرآن مسئول باشم فی 17 ذی القعده 1325.
شاه در این اوقات خیلی اظهار مهربانی به نمایندگان مجلس مینمود، در آن اوان اتفاقات دیگر افتاد....شاهزاده ملک منصور میرزا شعاع السلطنه با شاهزاده عضدالملک جدّاً اقدامات کافیه در اصلاح حال ملّت و اتّحاد آنها را با دولت مینمودند و شاه هم تلگرافی به حجج اسلام نجف در مشروطهخواهی خود نمود.
در آن حال که من بنده که شاه را با ملّت همراه دیدم تغزّلی به میل خودم به طرز و اسلوب جدید گفتم برای شاه خواندم تحسین نمود، در بسیاری از جرائد آن را درج کردند. شعر اولش این است:
با چه قانون اساسی در چه مذهب بیگناه.... (ص 112)
این شعر در لابلای اوراق فروغی بوده و همان است که در دیوان فرصت چاپ شده است. (صص 326-328) تنها دو سه مورد تفاوت جزئی دارد که ما عیناً آن را نقل کردیم.
#جنگ_اشعار_فروغی
#فرصت_الدوله_شیرازی
#مشروطه
https://t.me/Anjomanara