Forwarded From جامعه‏ و فرهنگ | پیمان اسحاقی
📖 #کتاب «نمایش معجزات حسن و حسین جمع‌آوری شده از سنت‌های شفاهی»

👈 سر لویس پلی، کارمند کمپانی هند شرقی، درجه‌دار انگلیسی و نماینده مجلس آن کشور، در ایام حضور در ایران در میانه دوره #قاجار، شماری از متون شبیه‌خوانی/تعزیه‌خوانی ایرانی را جمع‌آوری و ترجمه کرد. وی بعدها در سال ۱۸۷۰م./ ۱۲۴۹ خورشیدی، ترجمه آن متون را در انگلستان به چاپ رساند.

👈 پلی کتاب حاضر را Miracle Play نام نهاد که به معنای «نمایش معجزات» و گونه‌ای شناخته شده از ادبیات نمایشی در اروپای قرون وسطای مسیحی بوده است. کتاب حاضر، شامل مقدمه‌ای ارزشمند از سوی پلی درباره این آیین‌ها در ایران است.

👈 برای دسترسی به تمام متن این کتاب، به این لینک مراجعه کنید.

#فرهنگ_حسینی #محرم۱۴۰۱ #ایران_شناسی #شیعه‌_شناسی

کانال جامعه و فرهنگ | پیمان اسحاقی
https://t.me/peymaneshaghi110
Forwarded From جامعه‏ و فرهنگ | پیمان اسحاقی
📖 #کتاب «نمایش معجزات حسن و حسین جمع‌آوری شده از سنت‌های شفاهی»

👈 سر لویس پلی، کارمند کمپانی هند شرقی، درجه‌دار انگلیسی و نماینده مجلس آن کشور، در ایام حضور در ایران در میانه دوره #قاجار، شماری از متون شبیه‌خوانی/تعزیه‌خوانی ایرانی را جمع‌آوری و ترجمه کرد. وی بعدها در سال ۱۸۷۰م./ ۱۲۴۹ خورشیدی، ترجمه آن متون را در انگلستان به چاپ رساند.

👈 پلی کتاب حاضر را Miracle Play نام نهاد که به معنای «نمایش معجزات» و گونه‌ای شناخته شده از ادبیات نمایشی در اروپای قرون وسطای مسیحی بوده است. کتاب حاضر، شامل مقدمه‌ای ارزشمند از سوی پلی درباره این آیین‌ها در ایران است.

👈 برای دسترسی به تمام متن این کتاب، به این لینک مراجعه کنید.

#فرهنگ_حسینی #محرم۱۴۰۱ #ایران_شناسی #شیعه‌_شناسی

کانال جامعه و فرهنگ | پیمان اسحاقی
https://t.me/peymaneshaghi110
Forwarded From ممالک محروسه ایران
‍ ‍ «چشمه‌ای برای آب‌تنی در تاریخ»

مهدی تدینی


شگفتا که گاهی ناآگاهانه‌ترین برداشت، از قضا درست‌ترین هم هست. درست مانند بچه‎ای که در عین ناآگاهی با دیدن چیزی درست‌ترین برداشت را بیان می‌کند. بیایید به نقطه‌ای در جنوب تهران برویم...

در شمال شهرری نقطۀ باصفایی بود که آبی فراوان از زیر کوه بیرون می‌آمد و به «چشمه‌علی» معروف بود. قدیم جایی بود برای آب‌تنی و قالیشویی. من هم از آب‌تنی در آن آب از دوران کودکی خاطره دارم. البته یادم هست آن‎قدر کوچک بودم که از آب می‌ترسیدم و گریان بودم وقتی پدرم سرم را زیر آب کرد تا ترسم از آب بریزد. بگذریم... فقط بگویم که چشمه‌علی در سال‌های اخیر بی‌رمق شده است (به دلیل خشکسالی و گویا ساخت مترو). اما مسئلۀ من چیز دیگری است...

در دیوارۀ صخره‌ایِ بالای چشم‌علی، زیر دیوار قلعۀ تاریخی شهرری، کتیبه‌ای (سنگ‌نگاره‌ای) بر صخره تراشیده شده که هر کس آن را ببینید در نگاه نخست گمان می‌کند کتیبه‌ای باستانی را می‌نگرد. همه‌چیز برای مثال تداعی‌کنندۀ «طاق بستان» است؛ کتیبۀ شاهانه، کوه، چشمه... اما این کتیبه باستانی نیست، قدمتی حدوداً دویست ساله دارد؛ به «کتیبۀ فتحعلی‌شاه» معروف است و به دستور این دومین شاه قاجار بر سنگ تراشیده شده است. با اینکه به این سنگ‌نگاره هیچ توجهی نمی‌شود، اما اتفاقاً به لحاظ نمادین هرقدر دربارۀ اهمیت آن در خودشناسیِ تاریخی سخن بگوییم، اغراق نکرده‌ایم.

در ابتدای این نوشتار گفتم، «گاهی ناآگاهانه‌ترین دریافت اتفاقاً درست‌ترین برداشت است». در اینجا برداشت ناآگاهانه این بود که کسی گمان کند این کتیبه باستانی است. شاید همان‌کس وقتی می‌فهمد این کتیبه نه برای دو هزار، بلکه برای همین دویست سال پیش است ناگهان نسبت به آن بی‌تفاوت شود و از کنارش بگذرد. اما برداشتِ ناآگاهانۀ اول او درست بود! کسی که دستور داده بود این نگاره بر سنگ تراشیده شود، دقیقاً بر حسب تاریخ‌آگاهیِ خود و مردمان کشورش قصد داشته است به بیننده القا کند «این شاه» در امتداد «شاهان باستان» است، و همین راز این کتیبه است.

آیا این نکته بی‌معناست که در آغاز عصر جدید، یعنی در نیمۀ نخست قرن نوزدهم، یعنی وقتی انقلاب صنعتی در اروپا رخ داده بود و نمایشگاه صنعتیِ کریستال پالاس با نمایش ماشین‌های غول‌پیکر در لندن برگزار می‌شد (۱۸۵۱)، شاهان ایرانی می‌خواستند کتیبه‌ای بسازند تا خود را «در امتدادِ» ــ این تعبیر بسیار مهم است: «در امتدادِ» ــ شاهان باستان، هخامنشیان و ساسانیان، جلوه دهند؟ نه؛ هیچ نکتۀ بی‌معنایی نیست؛ برخلاف ظاهر امر، این کتیبۀ فتحعلی‌شاه هرگز «کاریکاتورِ» کتیبه‌های باستان نیست، بلکه اتفاقاً به اندازۀ همان‌ها مهم است، زیرا «تاریخ‌آگاهی» (خودشناسیِ تاریخی) ایرانیان را فاش می‌کند. ایرانیان کسی را شاه می‌دانستند که اثبات کند در امتداد جمشید و کورش و انوشیروان است. به همین دلیل، همواره دعوا سر کل قلمرو تاریخی ایران بود، از یک سو تا هند و از دیگر سو تا بین‌النهرین. کل قرن هجدهم در ایران به جنگ میان مدعیان پادشاهی بر کل ایران گذشت و خواست همۀ آن‌ها هم حاکمیت بر کل ایران بود و این جنگ زمانی پایان یافت که یکی از دودمان‌ها، یعنی قاجار، کل آن میراث باستانی را تصاحب کرد. پس حالا وقت «کتیبه‌سازی» و «نمادپردازی» بود...

البته از دوران قاجار دو سنگ‌نگارۀ دیگر هم هست که فلسفۀ آن‌‎ها نیز همین است. یکی سنگ‌نگارۀ تنگۀ واشی و دیگری سنگ‌نگارۀ شکل‌شاه در جادۀ هراز (هر سه در نزدیک تهران). تصاویر همۀ این کتیبه‌ها را در ادامه خواهیم دید.

اما نکتۀ آخری که می‌خواهم بر آن تأکید کنم ــ که اتفاقاً این هم می‌تواند نشان دیگری از تاریخ‌آگاهی ایرانیان باشد ــ این است که در جدال برای سروری بر قلمرو تاریخی ایران، اتفاقاً ترک‌ها برندگان بزرگ بودند و از این لحاظ، ایران موجودیتش را مدیون توان نظامی آن‌هاست. در واقع گذار به عصر جدید با اتکا به توان سازماندهی خانوادگی قاجار رخ داد که توانست اول بر ایران حاکم شود، دوم خود را به شکل اشرافیتِ حاکم سازماندهی کند. همین کار را چند قرن پیش از آن‌ها صفویه کرد که آن‌ها هم ترک‌ بودند. به همین دلیل است که به گمانم، کسانی که دم از چیزی به نام پان‌تورکیسم می‌زنند، در اصل به نیاکان خود پشت می‌کنند و فراموش کرده‌اند، اتفاقاً نیاکانشان برای یکپارچگی کل قلمرو تاریخی ایران تا آخرین قطرۀ خونشان می‌جنگیدند (نه به اصطلاح آن‌ها «فارس‌ها»!).


#قاجار، #فتحعلیشاه، #تاریخ_آگاهی


@tarikhandishi
@qajariranhistory
Forwarded From تاریخ‌اندیشی ــ مهدی تدینی
‍ «از دارالخلافۀ لندن»


از ویژگی‌های شگفت‌انگیز انگلیسی‌ها نظام شایسته‌سالار آن‌هاست. بسیار ساده‌انگارانه و مغرضانه است اگر گمان کنیم آن امپراتوری استعماری بریتانیا مفت و تصادفی پدید آمده بود. پیشگام بودن انگلیسی‌ها در «انقلاب صنعتی» نیز که یکی از مهم‌ترین نقاط عطف در تاریخ بشر است، تصادفی نبود. بعید است کسی تردیدی داشته باشد که جهان به دو مرحلۀ پیش و پس از انقلاب صنعتی تقسیم می‌شود. البته جهان غرب دیر یا زود به انقلاب صنعتی می‌رسید و هنر بریتانیا «پیشگامی»اش بود.

یکی از ویژگی‌های مدیریتی انگلیسی‌ها شایسته‌سالاری است. برای نمونه می‌توانیم به دورانی بازگردیم که سرآغاز پررنگ شدن حضور انگلیسی‌ها در ایران بود. وقتی به توانایی دیپلمات‌هایی که به ایران می‌آمدند می‌نگریم شگفت‌زده می‌شویم و البته این وجه شایستگی در بدبینی‌ای که بعدها در مورد انگلیسی‌ها در ذهن ایرانی‌ها نقش بست ناپدید شد. برای اینکه به این شگفتی پی ببریم، باید با یکی از دولتمردان نامدار قاجار همراه شویم: ابوالحسن خان ایلچی.

ابوالحسن خان شاید دنیادیده‌ترین دولتمردان ایرانی آن دوران بود. در دوران فتحعلی‌شاه و بعد محمدشاه دو بار سفیر ایران در انگلستان شد، در چند نقطۀ دیگر جهان هم سفیر بود و پیش از همۀ این‌ها چهار سال در هند بود. در امضای عهدنامه‌های گلستان و ترکمانچای نقش داشت، حتی اولین ایرانی بود که به برزیل رفت و دو دوره، روی هم ۱۵ سال، وزیر خارجۀ ایران بود. ابوالحسن بار نخست در ۱۸۰۹ از طرف فتحعلی‌شاه به عنوان سفیر به بریتانیا رفت. او در سفرنامه‌ای همۀ دیده‌ها و شنیده‌هایش را نوشت و نام آن را «حیرت‌نامه» گذاشت. اتفاقاً این عنوان بسیار مهم است. حتی به گمانم همین عنوان «حیرت‌نامه» وضع نظری ایرانیان در مواجهه با جهان مدرن را به طور خلاصه در یک واژه بیان می‌کند: «حیرت»! این حیرت هستۀ اولیۀ مواجهۀ ایرانیان با جهان مدرن بود و همین حیرت در دو قرن بعد یا به «سرسپردگی» و «خودباختگی» و «ازخودبیزاری» انجامید، یا به «نفرت» و «کینه» و «ستیزه‌جویی». اما جوهر اولیۀ مواجهۀ ایرانی با غرب همین «حیرت» بود، چون دستگاه نظری برای فهم آنچه را می‌دید نداشت. بگذریم...

وقتی ابوالحسن به دارالخلافۀ لندن رسید، نمایندۀ ویژه‌ای از سوی دولت انگلستان به استقبالش آمد. این مهماندار انگلیسی در بدو حضورش مهمان ایرانی را بهت‌زده کرد. او چنان با فصاحت و بلاغت به زبان فارسی سخن می‌گفت که ابوالحسن به شگفت آمد و دیگر حس نمی‌کرد در غربت است. این مواجهه را از زبان خود او بخوانید:

«... خبر رسید که اینک سِر گور اوزلی وارد خانۀ ما شده به قصر درآمد. چون چشمم به صورت او افتاده پنداشتم که سال‌هاست آشناست: آشنا داند صدای آشنا. و بعد از انعقاد محبت که تعارفات رسمی از قول شاه و وزیر اعظم به عباراتی خوش و بیانی دلکش در کمال فصاحت و بلاغت ادا نمود، حالِ من دگرگون شده، پایۀ قدر و مرتبۀ او را دریافتم و چنان پنداشتم که با یاران ایران همصحبتم. پس به چرب‌زبانی و شیرین‌بیانی گفت: من از جانب شاه میزبان و میهماندار شما مقرر شده‌ام. و در زبان فارسی چندان او را فصیح یافتم که بر من فرنگی بودن معزی‌الیه [= او] مشتبه شد. با خود گفتم: می‌شنیدم که جان جانان است / چون بدیدم هزارچندان است» («حیرت‌نامه»، ص ۱۳۰-۱۳۱).

اما همانجا ابوالحسن اشاره می‌کند که سر گور اوزلی نه فقط فارسی، که چند زبان دیگر هم می‌دانست: هندی، رومی [= ترکی]، بنگالی، ایتالیایی، فرانسوی، یونانی! ابوالحسن همان دم آرزو می‌کند که ای کاش این مرد فارسیدان سفیر انگلستان در ایران می‌شد و پس از ستایش فراوانِ او می‌گوید: «القصه چندان از زبان پادشاه و وزیراعظم عذرخواهی کرد که من خجل گشتم و هیچ دم و زبانی بی‌او رغبت به مصاحبت نمی‌کردم» و خدا را بسیار شکر می‌کند که چنین مصاحبی دارد.

آرزوی ابوالحسن برآورده شد و وقتی به ایران بازمی‌گشت سر گور اوزلی نیز همراه او به ایران آمد و چهار سال سفیر بریتانیا در ایران بود. اوزلی در انعقاد پیمان گلستان مشاور طرف ایرانی بود، به ویژه به این دلیل که انگلستان گمان می‌کرد برای حفظ هند به ایران به منزلۀ سدی دفاعی در برابر توسعه‌طلبی روسیه نیاز دارد. شاید گمان کنید چنین دیپلمات شرق‌شناسی تصادفی انتخاب شده بود. اما جالب آنکه سفیر پیشین بریتانیا در ایران، سر هارفورد جونز نیز به زبان‌ها و فرهنگ‌های شرقی تسلط داشت و در کمپانی هند شرقی کار کرده بود و بعدها دو کتاب مهم دربارۀ ایران نوشت. و جانشین اوزلی که بود؟ جیمز موریه؛ نویسندۀ کتاب «حاجی‌بابا اصفهانی» که نیاز به معرفی ندارد؛ کتابی که از منابع مهم شناخت نیمۀ اول قاجار است.

در پیوست ابوالحسن خان ایلچی را می‌بینید.


مهدی تدینی

#قاجار، #انگلستان #شخصیتها
@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
Forwarded From ancientworld | جهان باستان
یکی از #قديمى_ترين نمونه های خيمه سلطنتى ايران متعلق به عصر پادشاهى محمد شاه غازى #قاجار، سال 1834_1
یکی از #قديمى_ترين نمونه های خيمه سلطنتى ايران متعلق به عصر پادشاهى محمد شاه غازى #قاجار، سال 1834_1848 ميلادى، محفوظ در موزه ويكتوريا و آلبرت لندن



@ancientworld