«از دارالخلافۀ لندن»
از ویژگیهای شگفتانگیز انگلیسیها نظام شایستهسالار آنهاست. بسیار سادهانگارانه و مغرضانه است اگر گمان کنیم آن امپراتوری استعماری بریتانیا مفت و تصادفی پدید آمده بود. پیشگام بودن انگلیسیها در «انقلاب صنعتی» نیز که یکی از مهمترین نقاط عطف در تاریخ بشر است، تصادفی نبود. بعید است کسی تردیدی داشته باشد که جهان به دو مرحلۀ پیش و پس از انقلاب صنعتی تقسیم میشود. البته جهان غرب دیر یا زود به انقلاب صنعتی میرسید و هنر بریتانیا «پیشگامی»اش بود.
یکی از ویژگیهای مدیریتی انگلیسیها شایستهسالاری است. برای نمونه میتوانیم به دورانی بازگردیم که سرآغاز پررنگ شدن حضور انگلیسیها در ایران بود. وقتی به توانایی دیپلماتهایی که به ایران میآمدند مینگریم شگفتزده میشویم و البته این وجه شایستگی در بدبینیای که بعدها در مورد انگلیسیها در ذهن ایرانیها نقش بست ناپدید شد. برای اینکه به این شگفتی پی ببریم، باید با یکی از دولتمردان نامدار قاجار همراه شویم: ابوالحسن خان ایلچی.
ابوالحسن خان شاید دنیادیدهترین دولتمردان ایرانی آن دوران بود. در دوران فتحعلیشاه و بعد محمدشاه دو بار سفیر ایران در انگلستان شد، در چند نقطۀ دیگر جهان هم سفیر بود و پیش از همۀ اینها چهار سال در هند بود. در امضای عهدنامههای گلستان و ترکمانچای نقش داشت، حتی اولین ایرانی بود که به برزیل رفت و دو دوره، روی هم ۱۵ سال، وزیر خارجۀ ایران بود. ابوالحسن بار نخست در ۱۸۰۹ از طرف فتحعلیشاه به عنوان سفیر به بریتانیا رفت. او در سفرنامهای همۀ دیدهها و شنیدههایش را نوشت و نام آن را «حیرتنامه» گذاشت. اتفاقاً این عنوان بسیار مهم است. حتی به گمانم همین عنوان «حیرتنامه» وضع نظری ایرانیان در مواجهه با جهان مدرن را به طور خلاصه در یک واژه بیان میکند: «حیرت»! این حیرت هستۀ اولیۀ مواجهۀ ایرانیان با جهان مدرن بود و همین حیرت در دو قرن بعد یا به «سرسپردگی» و «خودباختگی» و «ازخودبیزاری» انجامید، یا به «نفرت» و «کینه» و «ستیزهجویی». اما جوهر اولیۀ مواجهۀ ایرانی با غرب همین «حیرت» بود، چون دستگاه نظری برای فهم آنچه را میدید نداشت. بگذریم...
وقتی ابوالحسن به دارالخلافۀ لندن رسید، نمایندۀ ویژهای از سوی دولت انگلستان به استقبالش آمد. این مهماندار انگلیسی در بدو حضورش مهمان ایرانی را بهتزده کرد. او چنان با فصاحت و بلاغت به زبان فارسی سخن میگفت که ابوالحسن به شگفت آمد و دیگر حس نمیکرد در غربت است. این مواجهه را از زبان خود او بخوانید:
«... خبر رسید که اینک سِر گور اوزلی وارد خانۀ ما شده به قصر درآمد. چون چشمم به صورت او افتاده پنداشتم که سالهاست آشناست: آشنا داند صدای آشنا. و بعد از انعقاد محبت که تعارفات رسمی از قول شاه و وزیر اعظم به عباراتی خوش و بیانی دلکش در کمال فصاحت و بلاغت ادا نمود، حالِ من دگرگون شده، پایۀ قدر و مرتبۀ او را دریافتم و چنان پنداشتم که با یاران ایران همصحبتم. پس به چربزبانی و شیرینبیانی گفت: من از جانب شاه میزبان و میهماندار شما مقرر شدهام. و در زبان فارسی چندان او را فصیح یافتم که بر من فرنگی بودن معزیالیه [= او] مشتبه شد. با خود گفتم: میشنیدم که جان جانان است / چون بدیدم هزارچندان است» («حیرتنامه»، ص ۱۳۰-۱۳۱).
اما همانجا ابوالحسن اشاره میکند که سر گور اوزلی نه فقط فارسی، که چند زبان دیگر هم میدانست: هندی، رومی [= ترکی]، بنگالی، ایتالیایی، فرانسوی، یونانی! ابوالحسن همان دم آرزو میکند که ای کاش این مرد فارسیدان سفیر انگلستان در ایران میشد و پس از ستایش فراوانِ او میگوید: «القصه چندان از زبان پادشاه و وزیراعظم عذرخواهی کرد که من خجل گشتم و هیچ دم و زبانی بیاو رغبت به مصاحبت نمیکردم» و خدا را بسیار شکر میکند که چنین مصاحبی دارد.
آرزوی ابوالحسن برآورده شد و وقتی به ایران بازمیگشت سر گور اوزلی نیز همراه او به ایران آمد و چهار سال سفیر بریتانیا در ایران بود. اوزلی در انعقاد پیمان گلستان مشاور طرف ایرانی بود، به ویژه به این دلیل که انگلستان گمان میکرد برای حفظ هند به ایران به منزلۀ سدی دفاعی در برابر توسعهطلبی روسیه نیاز دارد. شاید گمان کنید چنین دیپلمات شرقشناسی تصادفی انتخاب شده بود. اما جالب آنکه سفیر پیشین بریتانیا در ایران، سر هارفورد جونز نیز به زبانها و فرهنگهای شرقی تسلط داشت و در کمپانی هند شرقی کار کرده بود و بعدها دو کتاب مهم دربارۀ ایران نوشت. و جانشین اوزلی که بود؟ جیمز موریه؛ نویسندۀ کتاب «حاجیبابا اصفهانی» که نیاز به معرفی ندارد؛ کتابی که از منابع مهم شناخت نیمۀ اول قاجار است.
در پیوست ابوالحسن خان ایلچی را میبینید.
مهدی تدینی
#قاجار، #انگلستان #شخصیتها @tarikhandishi | تاریخاندیشی