Forwarded From unknown
دلا معاویگی تا کی؟ دو روز مثل علی باشیم
در این زمانه ی بی آغاز، چه می شود ازلی باشیم؟

بیار غیرت مالک را، ببین نزول ملایک را
بیا "الست بربک" را، جواب "قال بلی" باشیم

دوباره کعبه ی جانت را، امیر بت شکنی باید
به جای "حب علی" تاکی، پر از بت "هبلی" باشیم

بسوز "طلحه ی عصیان " را ، بزن رگ "جمل نان" را
در این جنون خفی تا چند، اسیر شرک جلی باشیم

در ازدحام خیابان ها و عصر قحطی انسان ها
بیا شبیه علی باشیم. بیا شبیه علی باشیم

#محمد_مرادی
۲۱ رمضان
@drmmoradi
Forwarded From محمد مرادی
"به پیامبر مهر و دوستی"
گُل کرد آفتابِ محمد(ص)، پایانِ انتظارِ شب: این است
خورشید آمده است و سیاه است! احوال خاکیان؟ عجب این است
آن جلوه‌ی بدیع رسیده است، در بازکن ربیع رسیده است
عودی بسوز و پنجره بگشا! بابِ "جمادی" و "رجب" این است
روزی که پادشاه دو عالم، دستی کشید بر گِلِ آدم
جبریل گفت: آی ملایک! جَدّ ِ رسولِ منتخب: این است
پیوندِ آسمان و زمین: اوست، در واژه‌ها ستوده‌ترین: اوست
او را خدا صدا زده: احمد! یعنی که بهترین لقب: این است
آیینه‌ی تکثّرِ "لولاک"، تعبیر آفرینش افلاک
ای مردگانِ "نیست"! بدانید! "هستید" اگر کنون، سبب این است
مادر: گلِ سلاله‌ی حورا، اصلِ پدر: تجسّم تقوا
فرزند رکن و مروه و بطحا؛ ای هیچ‌زاده‌ها! نسب این است
نامش زلالِ زمزم و کوثر، عطرش بهار دلکشِ قمصر
در شام‌های تیره‌ی تاریخ، ماهِ تمامِ نیمه‌شب: این است
گیسوش: سوره‌سوره قرنفل، لب‌هاش: آیه‌آیه پر از گل
معنای وحی و معجزه آن است، آیاتِ محکماتِ لب: این است
چشمش همه شکوه و تحیّر، قلبش مدارِ نور و تفکّر
در لیله‌الحرای تصوّر، تفسیرِ سرّ ِ "ما کَذَب" این است
با دوستان به‌مهر و محبّت، با مجرمان به‌رسمِ مروّت
با دشمنان به‌قوّت و عزّت، معیار رحمت و غضب: این است
او خضر و ما اسیرِ مسیریم، دلواپسانِ کوه و کویریم
در هفت شهر رندی و مستی، آغازِ وادی "طلب" این است
گرمیم با سلامِ محمد(ص)، مستیم با کلام محمد(ص)
شادیم با مرام محمد(ص)، آری نهایت طَرب این است
*
آن‌کس که نامِ احمدی‌اش را بی‌رخصتِ درود به لب برد
هیزم‌کشِ تباهی خویش است، فرجامِ "حاملِ حَطَب" این است
ای شیخ‌های مرده‌ی تکفیر! هِی نفت‌سیرتانِ شکم‌سیر
آیینه‌ی حجاز شمایید؟ ای آلِ شرک! یا عرب این است
*
طوفانِ سنگ ابرهه را برد، کسری به تیغِ غیبِ پسر، مُرد
با "والیِ فرنگ" بگویید، تَبَّت یدا ابی‌لَهَب: این است
#محمد_مرادی
#میلاد_حضرت_محمد_ص
@drmomoradi
Forwarded From unknown
یا هو
می وزد، هم نفس باد، هوایی که تویی
آشنا می زند این نی، به نوایی که تویی
چارده قرن، تو را قافله جُستیم ولی
می رسم روزی از این راه به جایی که تویی
چارده قرن گذشته است ولی گوش دلم
باز هم می تپد از حزن صدایی که تویی
گوش تاریخ کر است ای همه فریاد سکوت
از رسیدن به لبِ بانگ رسایی که تویی
تو همان کشته ی اشکی که دو گوش ملکوت
مانده در حسرت داغِ شنوایی که تویی
دل من، حسّ ِ سوالی است به پهنای فرات
تشنه ی پاسخ بی چون و چرایی که تویی
راه مانده است و کمی شهد بلا می خواهد
زایر قافله ی کرب و بلایی که تویی
نفسم خاک گرفته است و پناه آوردم
از نفس تنگیِ اینک، به هوایی که تویی
#محمد_مرادی
#به_رنگ_درنگ
@drmmoradi
Forwarded From unknown
یا هو
امشب که ستاره ها چراغ سفرند
اینک که تمام شهر قرآن به سرند
احیا به دعا برای اموات مدار
احیا به دعای خیر محتاج ترند
#محمد_مرادی
@drmmoradi
Forwarded From محمد مرادی
"در سوگ استاد فرهیخته و شاهنامه‌پژوه بی‌بدیل جناب دکتر اکبر نحوی"

در سوگ تو بغض سینه‌ام سنگین است
دردم بسیار و ماتمم دیرین است
"تو" رفته‌ای و من از غمت می‌سوزم
دیباچه‌ی "مجمل‌التواریخ" این است
*
برخیز و به اعجاز بچرخان قلمی
از رستم و شاهنامه بنویس دمی
ای کاش! که دانشکده بود و من و تو
حرفی، بحثی، خنده‌ی مهری، قدمی


*
در اندوهت زار و نزارم، افسوس!
جز آه و فغان چه چاره دارم؟ افسوس!
نای‌ام باید فقط بنالم، ای وای!
ابرم باید فقط ببارم، افسوس!
*
تا در غم تو به سینه می‌روید "آه"
چشمانم‌ را به گریه می‌شوید آه
دردی دارم که درد می‌ریزد اشک
داغی دارم که داغ می‌گوید: آه!

*
دردی دارم که کوه، یک پاره اوست
بغضی دارم که گریه بیچاره اوست
دیوانگیی به جان من افتاده است
دیوانگیی که قیس آواره اوست
#محمد_مرادی

@drmomoradi
Forwarded From محمد مرادی
یا هو
تو شعر جاری تاریخی، زبان ملول و قلم: خاموش
تو راز زنده‌ی ایجادی، وجود: هیچ و عدم: خاموش
دو دست را به کرم وا کن، "نمی" ببخش و تماشا کن
که بر نمِ تو سخا عطشان که با کم تو کرم: خاموش
به یاد حنجر معصومت، اصول: سست و جدل: ویران
به سوگ سینه‌ی مظلومت، "حدوث" مات و "قدم" خاموش
تو آن تلاطم آرامی که رو به ساحل توصیفت
سوار موج بلا باید، فقط قدم بزنم: خاموش
تو اوج قله‌ی ادراکی که پیش دامنه‌ی مدحت
نفس به سکسکه می‌افتد: زبان گرفته و دم خاموش
به لحن وحی لبی تر کن، به روی منبر نی تا باز
گزند لب به سکوت اعراب، شوند خیل عجم خاموش
*
دوباره گوش به تاریخم، میان همهمه‌ی میدان
دلم به سوی تو می‌آید: قدم قدم به قدم خاموش
زهیر آمده از سویی، حبیب پر زده از کویی
یکی به دیدن تو خندان، یکی به هیبت غم: خاموش
یکی شتافته شب‌هنگام، به سمت خیمه‌ی تو آرام
یکی به جذبه‌ی آغوشت، سپرده دل به علم: خاموش
*
درست آن طرف میدان، از آن همه لب قرآن‌خوان
یکی به دشنه‌ی زر بسته است، یکی به مهر درم: خاموش
یکی به ذکر و سماع نی، سپرده دل به خراج ری
یکی به فکر زن و فرزند، کشیده چهره به هم: خاموش
*
غم تو می‌کشدم این‌سو، خیال می‌بردم آن‌سو
به شوق بال دلم عطشان، به ذوق مال لبم خاموش
*
جهان سکوتِ سراسر شد، غروب شد... شب آخر شد
من از سپاه تو خواهم رفت؟ [چراغ‌های حرم خاموش...]
#محمد_مرادی
@drmomoradi
Forwarded From unknown
یاهو
به پیشگاه مبارک امیر مومنان، علی علیه السلام که شعر در برابرش تنها مجموعه‏‌ای از واژه‏‌های منظم است که به احترام صف کشیده‌‏اند:

ای آیه‏‌ی فتح دو چشمانت، گل‏دسته‌‏ی ایمان... چه می‌‏گویم؟
ای سیرت تاریخی‌‏ات: لبخند، ای سوره‌‏ی انسان... چه می‏‌گویم؟
ای شرح آیات مبین با تو، معجون شعر و انگبین با تو
ای آبروی مومنین با تو، ای معنی عرفان... چه می‏‌گویم؟
ای قاف عزمت را جهان در سیر، وصفت « وَ لا یَرقی إلیَّ الطّیر»
ای هرچه خوبی، ای سراسر خیر، ای بودِ بی‏‌امکان... چه می‏‌گویم؟
روحت مثالی‏‌خو، بدن انسان، ای جبرئیلِ روح و تن انسان
اصلت بهشتی، ظاهرا انسان، ای باطنا قرآن... چه می‏‌گویم؟
باید که سلمان‌‏ها، ابوذرها، مضمون‏‌سرای خیبرت باشند
ای زائران بیتِ احسانت، شاعرتر از حسّان... چه می‌‏گویم؟
ای صد غزل شعر موکّد: تو، معنای ما کانَ محمّد(ص): تو
ای فضل و دانش را زبان‌زد: تو، ای حکمت لقمان... چه می‌‏گویم؟
بگذار در وصف تو بنویسم، «الیومَ اکملتُ لکم دین» را
ای رودها سمت غدیرت را با من ارادت‌‏خوان... چه می‏‌گویم؟
*
تو صد غزل، مضمون مشروحی، تو جودیای کشتی نوحی
من این سراپا داغ بی‏‌روحی، از ورطه‏‌ی توفان... چه می‏‌گویم؟
#محمد_مرادی
#به_رنگ_درنگ
@drmmoradi
Forwarded From محمد مرادی
"غدیریه ای منظوم و پریشان، تقدیم به ساحت مولی الکونین امیرالمومنین علیه السلام"

ای رو به وسعت تو نگونسار آبشار
از کوثرِ نگاه تو سرشار آبشار
سر را به سنگ می زند از شوق روز و شب
تا جانبِ غدیر تو انگار آبشار
لبریز از تموّجِ گل_دست های توست
هر قطره ای که بُرده به جوبار آبشار
تا چاه را رفیق شبِ خویش کرده ای
از شرم می کشد غمِ بسیار آبشار
بیداری تو را به تماشا نشسته است
شب تا به صبح با دلِ تبدار آبشار
آن سو: تو غرقِ زمزمه ی چاه و اشک و نخل
این سو: به شرح آه تو بیدار آبشار
احرام_بسته، رو به صفای قدوم توست_
دارد اگر به هروله اصرار آبشار
یک لحظه بگذر از وسط دشت و گوش کن
می ایستد به شوق تو از کار آبشار
یا مرکز طواف دو عالم شو و ببین
می چرخدت به گردشِ پرگار، آبشار
*
کوهی است کنج سینه ی تو صعب و چشمه خیز
هرگوشه اش شکفته به گفتار آبشار
قل... قل... به لافتایی تو کرده اعتراف
هو... هو... به هل اتایی ات اقرار، آبشار
*
این نام توست یا که صدای عبور آب؟
ابرست؟ یا میانه ی گلزار آبشار؟
این اشک های توست که روییده بر زمین؟
یا تکیه داده است به دیوار، آبشار؟
این همهمه نوای مناجات توست یا
مشق تو را نشسته به تکرار آبشار؟
از عشق تو که مشک به دوشت گرفته ای
سقای دشت گشته علی وار آبشار
در حال اقتدا به رکوع و سجود توست
در باغ اگر خمیده نگونسار آبشار
*
آبی است مثل دامن پاک تو: آسمان
جوشنده، مثل نام تو کرار: آبشار
در سایه ی عبای تو در رقص کائنات
در موکب ولای تو سیّار آبشار
تو: حیدری و چشم به نور تو کهکشان
تو: کوثری و عاشق دیدار: آبشار
عشق تو را به قیمت مهتاب و مشتری
خواهنده آفتاب و خریدار آبشار
*
این سوز قلب ماست که با حبّ تو خوش است
این سیلِ اشک ماست، مپندار آبشار
تمثیل آبشار اگر لایق تو نیست
از تو گرفته ارزش و مقدار آبشار
باران رحمت است محمد اگر، تویی_
در باغِ دینِ احمد مختار، آبشار
با تو غدیر، برکه نه، آغازِ عالم است
با تو مدارِ گنبد دوّار آبشار
#محمد_مرادی
@drmomoradi
Forwarded From محمد مرادی
"زیارت"
ای دمِ افلاکیان، از قدمِ خاکی‌ات
زمزمه‌ی خاکیان نغمه‌ی افلاکی‌ات
هستیِ ما "نیست"ان، آیتِ لولاکی‌ات
باز نظر دوخته بر نفَسِ پاکی‌ات؛
شعرِ به لب آمده؛ بسته به نامت امید:
زائرکَ باسط ذراعَیهَ بَالوصید

ماه: پریده است تا نور بجوید مگر
باد وزیده است تا نافه ببوید مگر
غنچه رسیده است تا با تو بروید مگر
سرمه کشیده است تا شعر بگوید مگر_
این قلمِ موسیاه بر ورقِ روسپید:
زائرکَ باسط ذراعَیهَ بَالوصید

آدم با عشق تو آمده است از عدم
عیسی در مهدِ تو کودکِ نازک‌قدم
با نفست جبرئیل تازه شده دم‌به‌دم
من هم با نام تو شاعر و عاشق شدم
هر کس در عشق تو، مُرد فَماتَ شهید:
زائرکَ باسط ذراعَیهَ بَالوصید

ای همه روی تو نیک! ای همه بوی تو خوش!
سِرّ دو عالم تویی، رازِ مگوی تو خوش
سوره‌ی معراج را سیرت و خوی تو خوش
گل همه گل چهره‌ات، جلوه‌ی روی تو خوش
رضوان بیرونِ خُلد مانده و نامت کلید:
زائرکَ باسط ذراعَیهَ بَالوصید

تشنه‌ی عطشان منم، رود فرات منی
غرقه‌ی طوفان منم نوحِ نجات منی
قالبِ لغزان منم، وزن ثبات منی
مرده‌ی عصیان منم، نحوِ حیاتِ منی
نبض تو را می‌زند این جان با هر ورید:
زائرکَ باسط ذراعَیهَ بَالوصید

انت نبیّ عزیز، انت رسول کریم
انت شفیع امین، انت قویّ بسیم
انت صراطُ الهدی و شارع مستقیم
محبُّکَ فی‌النّعیم، عدوُّکَ فی الجحیم
نحنُ مستضعفون وَ انت کهف سدید
زائرکَ باسط ذراعَیهِ بَالوصید

ای شهِ بطحانژاد، ای مهِ طاهالقب
ای مدنی‌اعتبار، ای گلِ مکّی‌نسب
روی تو بدرالدّجی خوی تو شمس‌العرب
سیرت تو مصطفی، صورت تو منتخَب
لب بگشا سمت ما ای گلِ روی تو عید:
زائرکَ باسط ذراعَیهَ بَالوصید

بنده‌ی دربانِ توست، شاه و وزیر است اگر
چاکرِ فرمان توست، میر و امیر است اگر
تشنه‌ی احسان توست صدر و فقیر است اگر
تازه‌نگهبانِ توست خواجه‌نصیر است اگر
آن یک یارِ کهن این یک عبدِ جدید:
زائرکَ باسط ذراعَیهَ بَالوصید

گرچه در ادراکِ تو اهلِ غلوّ نیستم
بی‌نفسِ پاک تو، هیچم، پس کیستم؟
عمری با مهر تو، زنده شدم، زیستم
اینک بر درگهت، خاضع می‌ایستم
ای همه لطفت وسیع، ای همه صبرت سعید:
زائرکَ باسط ذراعَیهَ بَالوصید

ای جان! در باز کن! نور خدا را ببین
ای دل! در شامِ تار، شمس و ضحا را ببین
شوقِ فلک را ببین رقصِ سما را ببین
اذن بده یا رسول! بر در ما را ببین
روی به درگاه تو، شرم قدم را خمید:
زائرکَ باسط ذراعَیهَ بَالوصید

قبله‌ی حاجات یا سوره‌ی اسراست آن؟
قبّه‌ی فردوس یا گنبد خضراست آن؟
کعبه‌ی آمال یا جان و دلِ ماست آن؟
انس و ملَک معتکف، جمله بر این آستان
در حرمت روزگار خادم و عالم مرید
زائرکَ باسط ذراعَیهَ بَالوصید

گفتم: درمانده‌ام. گفت: بگو مصطفی
گفتم: پایان درد؟ گفت: هم‌او، مصطفی
روزه و حج و نماز غسل و وضو مصطفی
حق همه حق مرتضی هو همه هو مصطفی
شور در آغاز ماند، شعر به آخر رسید
زائرکَ باسط ذراعَیهَ بَالوصید*

#محمد_مرادی

وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْيَمينِ وَ ذاتَ الشِّمالِ وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصيدِ(کهف/۱۸)

@drmomoradi
Forwarded From unknown
"غدیریه ای منظوم و پریشان، تقدیم به ساحت مولی الکونین امیرالمومنین علیه السلام"

ای رو به وسعت تو نگونسار آبشار
از کوثرِ نگاه تو سرشار آبشار
سر را به سنگ می زند از شوق روز و شب
تا جانبِ غدیر تو انگار آبشار
لبریز از تموّجِ گل_دست های توست
هر قطره ای که بُرده به جوبار آبشار
تا چاه را رفیق شبِ خویش کرده ای
از شرم می کشد غمِ بسیار آبشار
بیداری تو را به تماشا نشسته است
شب تا به صبح با دلِ تبدار آبشار
آن سو: تو غرقِ زمزمه ی چاه و اشک و نخل
این سو: به شرح آه تو بیدار آبشار
احرام_بسته، رو به صفای قدوم توست_
دارد اگر به هروله اصرار آبشار
یک لحظه بگذر از وسط دشت و گوش کن
می ایستد به شوق تو از کار آبشار
یا مرکز طواف دو عالم شو و ببین
می چرخدت به گردشِ پرگار، آبشار
*
کوهی است کنج سینه ی تو صعب و چشمه خیز
هرگوشه اش شکفته به گفتار آبشار
قل... قل... به لافتایی تو کرده اعتراف
هو... هو... به هل اتایی ات اقرار، آبشار
*
این نام توست یا که صدای عبور آب؟
ابرست؟ یا میانه ی گلزار آبشار؟
این اشک های توست که روییده بر زمین؟
یا تکیه داده است به دیوار، آبشار؟
این همهمه نوای مناجات توست یا
مشق تو را نشسته به تکرار آبشار؟
از عشق تو که مشک به دوشت گرفته ای
سقای دشت گشته علی وار آبشار
در حال اقتدا به رکوع و سجود توست
در باغ اگر خمیده نگونسار آبشار
*
آبی است مثل دامن پاک تو: آسمان
جوشنده، مثل نام تو کرار: آبشار
در سایه ی عبای تو در رقص کائنات
در موکب ولای تو سیّار آبشار
تو: حیدری و چشم به نور تو کهکشان
تو: کوثری و عاشق دیدار: آبشار
عشق تو را به قیمت مهتاب و مشتری
خواهنده آفتاب و خریدار آبشار
*
این سوز قلب ماست که با حبّ تو خوش است
این سیلِ اشک ماست، مپندار آبشار
تمثیل آبشار اگر لایق تو نیست
از تو گرفته ارزش و مقدار آبشار
باران رحمت است محمد اگر، تویی_
در باغِ دینِ احمد مختار، آبشار
با تو غدیر، برکه نه، آغازِ عالم است
با تو مدارِ گنبد دوّار آبشار
#محمد_مرادی
@drmomiradi