Forwarded From unknown
یا هو
می وزد، هم نفس باد، هوایی که تویی
آشنا می زند این نی، به نوایی که تویی
چارده قرن، تو را قافله جُستیم ولی
می رسم روزی از این راه به جایی که تویی
چارده قرن گذشته است ولی گوش دلم
باز هم می تپد از حزن صدایی که تویی
گوش تاریخ کر است ای همه فریاد سکوت
از رسیدن به لبِ بانگ رسایی که تویی
تو همان کشته ی اشکی که دو گوش ملکوت
مانده در حسرت داغِ شنوایی که تویی
دل من، حسّ ِ سوالی است به پهنای فرات
تشنه ی پاسخ بی چون و چرایی که تویی
راه مانده است و کمی شهد بلا می خواهد
زایر قافله ی کرب و بلایی که تویی
نفسم خاک گرفته است و پناه آوردم
از نفس تنگیِ اینک، به هوایی که تویی
#محمد_مرادی
#به_رنگ_درنگ
@drmmoradi
Forwarded From unknown
غزلی عاشقانه
تقدیم به استاد بی بدیل فرهنگ و ادب فارسی نجیب مایل هروی

تو: جُنگ خطّی کمیابی، که شعرهای جدیدم را، در اقتفای تو می بینم
منم محقّق غمگینی که از اساس جهانم را به اقتضای تو می بینم
در آن نگاه سمرقندی، از آن تبسّمِ دلبندی، به آن طریق که می خندی
تمامِ نازفروشان را شبیه نسخه_بدل هایی که "نیست جای تو" می بینم
قسم به جدول دامانت، که سطر سطر دل و جانم، به کشفِ راز تو مشغول است
به شمسه_شمسه ی مژگانت که صفحه صفحه وجودم را پر از صدای تو می بینم
بیاضِ گردن و رویت:برف، خطوط دورِ لبت: شنگرف، که خال: نقطه و دندان: حرف
به لاجوردِ دو چشمانت، قسم که آخر دریا را در ابتدای تو می بینم
اگر که نسخ اگر تعلیق، اگر که شعر اگر تحقیق، اگر که مومن اگر زندیق...
فقط به شوق تو می خوانم... فقط به یاد تو می گویم... فقط برای تو می بینم
دو گوش: کاغذِ جیهانی، دواتِ زلف: خراسانی، عتاب: رقعه ی سلطانی
به ابر و بادِ رخ و موهات که با هوای تو می خندم که در هوای تو می بینم
غمِ قدیم و نجیبم را که مایل است به ابرویت چه حاجت است به ترقیمه
که من زمان و مکانم را از ابتدای تو می پرسم در انتهای تو می بینم
*
برای ثانیه ای بگذار که دست نسخه پژوهم را به گونه ی تو بلغزانم
من آن مصحح گمنامم که بیت بیت جهانم را سروده های تو می بینم
#محمد_مرادی
@drmmoradi
Forwarded From محمد مرادی
" اشاراتی درباره‌ی چند رباعی نزهه‌المجالس"
در یادداشت حذف‌شده‌ی پیشین، به خوانش مصرعی از یک رباعی موجود در نزهه‌المجالس، تصحیح استاد محمد امین ریاحی اشاره شد. همانگونه که در پاورقی احتمال داده شده بود، پس از مراجعه به مقالات "بررسی نزهه‌المجالس" مجله‌ی معارف، مشاهده شد که جناب میرافضلی، به خوانش صحیح مصرع" هجران تو داد مالشی سخت مرا" اشاره کرده‌اند. مطالعه‌ی مجدد مقاله‌ی یادشده، مجالی فراهم کرد که ضمن نگاهی کلی به برخی از صفحات نسخه‌ی دیجیتال نزهه‌المجالس، اختلاف خوانش استاد با نسخه، در چند نمونه‌ی دیگر استخراج شود؛ مواردی که در مقاله‌ی جناب میرافضلی به آن‌ها اشاره نشده است؛ هرچند ممکن است دیگر عزیزان به آن‌ها پرداخته باشند و پیشاپیش از تکرار احتمالی پوزش می‌طلبم؛ با یادآوری این‌نکته که این موارد، صرفا نمونه‌هایی از اختلافات موجود است و با خوانشی دقیق همچنان می‌توان، به مواردی تازه دست یافت. همچنین به اغلاط محتمل چاپی یا جایگزینی‌های مرسوم اشاره نشده است:

رباعی ۳۹۲۰ از متن مصحح:
اشکی که ز عشق [یار] گلگون باشد
صورت احتمالی نزدیک‌تر به متن نسخه:
اشکی که ز عشق روی گلگون باشد

رباعی ۳۷۹۷؛ متن تصحیح:
ور باز نکردی ... انم آبی
صورت محتمل:
ور باز نکردی به دهانم آبی

رباعی ۱۵۷؛ متن تصحیح:
در حضرت شاهدی و شمعی و شبی
صورت صحیح:
در حسرت شاهدی و شمعی و شبی

رباعی ۱۶۵؛ متن تصحیح:
پروانه چو سوخت شمع بگرفت برو
صورت صحیح:
پروانه چو سوخت شمع بگریست برو

رباعی ۹۸۲؛ صورت تصحیح شده:
آید غم دل مرا ازین بیش که هست
صورت صحیح:
آخر غم دل مرا ازین بیش که هست

همچنین درباره‌ی تصحیح رباعی‌های ۳۹۵۸، ۳۵۹۵، ۱۳۱، ۱۳۵، ۱۴۶، ۳۵۶۱، ۷۰۶، ۳۵۷۳ و ... نیز می‌توان با توجه به صورت مکتوب نسخه به انتخاب یا خوانشی متفاوت با مصحح ارجمند رسید.

#محمد_مرادی
#نزهه_المجالس
@drmomoradi
Forwarded From محمد مرادی
"در سوگ استاد فرهیخته و شاهنامه‌پژوه بی‌بدیل جناب دکتر اکبر نحوی"

در سوگ تو بغض سینه‌ام سنگین است
دردم بسیار و ماتمم دیرین است
"تو" رفته‌ای و من از غمت می‌سوزم
دیباچه‌ی "مجمل‌التواریخ" این است
*
برخیز و به اعجاز بچرخان قلمی
از رستم و شاهنامه بنویس دمی
ای کاش! که دانشکده بود و من و تو
حرفی، بحثی، خنده‌ی مهری، قدمی


*
در اندوهت زار و نزارم، افسوس!
جز آه و فغان چه چاره دارم؟ افسوس!
نای‌ام باید فقط بنالم، ای وای!
ابرم باید فقط ببارم، افسوس!
*
تا در غم تو به سینه می‌روید "آه"
چشمانم‌ را به گریه می‌شوید آه
دردی دارم که درد می‌ریزد اشک
داغی دارم که داغ می‌گوید: آه!

*
دردی دارم که کوه، یک پاره اوست
بغضی دارم که گریه بیچاره اوست
دیوانگیی به جان من افتاده است
دیوانگیی که قیس آواره اوست
#محمد_مرادی

@drmomoradi
Forwarded From unknown
دلا معاویگی تا کی؟ دو روز مثل علی باشیم
در این زمانه ی بی آغاز، چه می شود ازلی باشیم؟

بیار غیرت مالک را، ببین نزول ملایک را
بیا "الست بربک" را، جواب "قال بلی" باشیم

دوباره کعبه ی جانت را، امیر بت شکنی باید
به جای "حب علی" تاکی، پر از بت "هبلی" باشیم

بسوز "طلحه ی عصیان " را ، بزن رگ "جمل نان" را
در این جنون خفی تا چند، اسیر شرک جلی باشیم

در ازدحام خیابان ها و عصر قحطی انسان ها
بیا شبیه علی باشیم. بیا شبیه علی باشیم

#محمد_مرادی
۲۱ رمضان
@drmmoradi
Forwarded From محمد مرادی
یا هو
تو شعر جاری تاریخی، زبان ملول و قلم: خاموش
تو راز زنده‌ی ایجادی، وجود: هیچ و عدم: خاموش
دو دست را به کرم وا کن، "نمی" ببخش و تماشا کن
که بر نمِ تو سخا عطشان که با کم تو کرم: خاموش
به یاد حنجر معصومت، اصول: سست و جدل: ویران
به سوگ سینه‌ی مظلومت، "حدوث" مات و "قدم" خاموش
تو آن تلاطم آرامی که رو به ساحل توصیفت
سوار موج بلا باید، فقط قدم بزنم: خاموش
تو اوج قله‌ی ادراکی که پیش دامنه‌ی مدحت
نفس به سکسکه می‌افتد: زبان گرفته و دم خاموش
به لحن وحی لبی تر کن، به روی منبر نی تا باز
گزند لب به سکوت اعراب، شوند خیل عجم خاموش
*
دوباره گوش به تاریخم، میان همهمه‌ی میدان
دلم به سوی تو می‌آید: قدم قدم به قدم خاموش
زهیر آمده از سویی، حبیب پر زده از کویی
یکی به دیدن تو خندان، یکی به هیبت غم: خاموش
یکی شتافته شب‌هنگام، به سمت خیمه‌ی تو آرام
یکی به جذبه‌ی آغوشت، سپرده دل به علم: خاموش
*
درست آن طرف میدان، از آن همه لب قرآن‌خوان
یکی به دشنه‌ی زر بسته است، یکی به مهر درم: خاموش
یکی به ذکر و سماع نی، سپرده دل به خراج ری
یکی به فکر زن و فرزند، کشیده چهره به هم: خاموش
*
غم تو می‌کشدم این‌سو، خیال می‌بردم آن‌سو
به شوق بال دلم عطشان، به ذوق مال لبم خاموش
*
جهان سکوتِ سراسر شد، غروب شد... شب آخر شد
من از سپاه تو خواهم رفت؟ [چراغ‌های حرم خاموش...]
#محمد_مرادی
@drmomoradi
Forwarded From محمد مرادی
یا هو
چند وقتی است از شتاب پُرم
از سوالی پر از جواب پرم
مثل منظومه‌ای پر از نورم
از تکاپوی آفتاب پرم
مست مستم به نام نامی عشق
گویی از صد خُم شراب پرم
لحظه‌ای از عروج لبریزم
گاه‌گاهی از اضطراب پرم
مثل شب‌های بی‌کران کویر
از تبِ بارش شهاب پرم
مثل آتشفشان چهل روز است
گویی از حسرتی مذاب پرم:

سینه‌ام تیر می‌کشد قدری
ان حب الحسین فی صدری

با دو پای خیال آمده‌ام
به امید وصال آمده‌ام
بندها را بریده‌ام از جان
در پی اتصال آمده‌ام
پا اگر همرهم نشد این‌بار
به تمنای بال آمده‌ام
از رفیقان اگرچه جا ماندم
دست کم در خیال "آمده‌ام"
در نفس‌های من حضور کسی است
تو ببین با چه حال آمده‌ام:

سینه‌ام تیر می‌کشد قدری
ان حب الحسین فی صدری

تا که نام تو حسن مطلع شد
واژه‌ها نیزه‌نیزه مصرع شد
خیزران گیج کرد قافیه را
بر لبان تو عشق مبداء شد
کفش از پای کشف من افتاد
تا مقیم مقام "فاخلَع" شد(۱)
کعبه شش گوشه داشت، از غم تو
چارزانو زد و مربع شد
وزن شعرم شکست و در سوگت
فاعلاتن/ مفاعلن/ فع/ شد
در مسیر عراق و ایران شعر
آن قَدَر رفت تا "ملمّع" شد: (۲)

سینه‌ام تیر می‌کشد قدری
ان حب الحسین فی صدری

در مسیر تو رود هم نشدم
قطره‌ای کم وجود هم نشدم
زیر کفشان خیل زایرهات
ذره‌خاکی کبود هم نشدم
گِرد پروانه‌ی تو صدها شمع
نور دادند و دود هم نشدم
روی فرش و گلیم موکب ها
نقشی از تار و پود هم نشدم
گرچه در راه کربلا و نجف
سایه‌ی یک عمود هم نشدم:

سینه‌ام تیر می‌کشد قدری
ان حب الحسین فی صدری

انتَ میعادُنا وَ مبداءُنا
حبُّکَ کهفُنا وَ ملجاءُنا
در حضیض جهان فرو رفتیم
تا که عشقت رسید و ... یَرفَعُنا
راءسُکَ یَهدنا الی الحقِّ ِ
وَ الی الکبریاءِ یرجعنا
دمُکَ بالصّلاحِ یامرنا
وَ من المنکراتِ یمنعنا
گوشه‌گیران عافیت بودیم
انتَ بالاِجتهادِ تولِعنا
ما پراکندگان اعصاریم
لیک حبّ الحسینِ یَجمعنا

سینه‌ام تیر می کشد قدری
ان حب الحسین فی صدری

* نظمی پریشان در ستایش سید و سالار شهیدان. اربعین
۱) اشاره به آیه‌ی سوره‌ی طه: فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوی
۲) گونه‌ای شعر که در آن آمیخته‌ای از زبان‌ها و لهجه‌ها استفاده می شود؛ به ویژه زبان‌های فارسی و عربی.
#محمد_مرادی
@drmomoradi
Forwarded From unknown
یا هو
امشب که ستاره ها چراغ سفرند
اینک که تمام شهر قرآن به سرند
احیا به دعا برای اموات مدار
احیا به دعای خیر محتاج ترند
#محمد_مرادی
@drmmoradi
Forwarded From unknown
یاهو
به پیشگاه مبارک امیر مومنان، علی علیه السلام که شعر در برابرش تنها مجموعه‏‌ای از واژه‏‌های منظم است که به احترام صف کشیده‌‏اند:

ای آیه‏‌ی فتح دو چشمانت، گل‏دسته‌‏ی ایمان... چه می‌‏گویم؟
ای سیرت تاریخی‌‏ات: لبخند، ای سوره‌‏ی انسان... چه می‏‌گویم؟
ای شرح آیات مبین با تو، معجون شعر و انگبین با تو
ای آبروی مومنین با تو، ای معنی عرفان... چه می‏‌گویم؟
ای قاف عزمت را جهان در سیر، وصفت « وَ لا یَرقی إلیَّ الطّیر»
ای هرچه خوبی، ای سراسر خیر، ای بودِ بی‏‌امکان... چه می‏‌گویم؟
روحت مثالی‏‌خو، بدن انسان، ای جبرئیلِ روح و تن انسان
اصلت بهشتی، ظاهرا انسان، ای باطنا قرآن... چه می‏‌گویم؟
باید که سلمان‌‏ها، ابوذرها، مضمون‏‌سرای خیبرت باشند
ای زائران بیتِ احسانت، شاعرتر از حسّان... چه می‌‏گویم؟
ای صد غزل شعر موکّد: تو، معنای ما کانَ محمّد(ص): تو
ای فضل و دانش را زبان‌زد: تو، ای حکمت لقمان... چه می‌‏گویم؟
بگذار در وصف تو بنویسم، «الیومَ اکملتُ لکم دین» را
ای رودها سمت غدیرت را با من ارادت‌‏خوان... چه می‏‌گویم؟
*
تو صد غزل، مضمون مشروحی، تو جودیای کشتی نوحی
من این سراپا داغ بی‏‌روحی، از ورطه‏‌ی توفان... چه می‏‌گویم؟
#محمد_مرادی
#به_رنگ_درنگ
@drmmoradi
یا هو
تو شعر جاری تاریخی، زبان ملول و قلم: خاموش
تو راز زنده‌ی ایجادی، وجود: هیچ و عدم: خاموش
دو دست را به کرم وا کن، "نمی" ببخش و تماشا کن
که بر نمِ تو سخا عطشان که با کم تو کرم: خاموش
به یاد حنجر معصومت، اصول: سست و جدل: ویران
به سوگ سینه‌ی مظلومت، "حدوث" مات و "قدم" خاموش
تو آن تلاطم آرامی که رو به ساحل توصیفت
سوار موج بلا باید، فقط قدم بزنم: خاموش
تو اوج قله‌ی ادراکی که پیش دامنه‌ی مدحت
نفس به سکسکه می‌افتد: زبان گرفته و دم خاموش
به لحن وحی لبی تر کن، به روی منبر نی تا باز
گزند لب به سکوت اعراب، شوند خیل عجم خاموش
*
دوباره گوش به تاریخم، میان همهمه‌ی میدان
دلم به سوی تو می‌آید: قدم قدم به قدم خاموش
زهیر آمده از سویی، حبیب پر زده از کویی
یکی به دیدن تو خندان، یکی به هیبت غم: خاموش
یکی شتافته شب‌هنگام، به سمت خیمه‌ی تو آرام
یکی به جذبه‌ی آغوشت، سپرده دل به علم: خاموش
*
درست آن طرف میدان، از آن همه لب قرآن‌خوان
یکی به دشنه‌ی زر بسته است، یکی به مهر درم: خاموش
یکی به ذکر و سماع نی، سپرده دل به خراج ری
یکی به فکر زن و فرزند، کشیده چهره به هم: خاموش
*
غم تو می‌کشدم این‌سو، خیال می‌بردم آن‌سو
به شوق بال دلم عطشان، به ذوق مال لبم خاموش
*
جهان سکوتِ سراسر شد، غروب شد... شب آخر شد
من از سپاه تو خواهم رفت؟ [چراغ‌های حرم خاموش...]
#محمد_مرادی
@drmomoradi