Forwarded From unknown
یاهو
به پیشگاه مبارک امیر مومنان، علی علیه السلام که شعر در برابرش تنها مجموعه‏‌ای از واژه‏‌های منظم است که به احترام صف کشیده‌‏اند:

ای آیه‏‌ی فتح دو چشمانت، گل‏دسته‌‏ی ایمان... چه می‌‏گویم؟
ای سیرت تاریخی‌‏ات: لبخند، ای سوره‌‏ی انسان... چه می‏‌گویم؟
ای شرح آیات مبین با تو، معجون شعر و انگبین با تو
ای آبروی مومنین با تو، ای معنی عرفان... چه می‏‌گویم؟
ای قاف عزمت را جهان در سیر، وصفت « وَ لا یَرقی إلیَّ الطّیر»
ای هرچه خوبی، ای سراسر خیر، ای بودِ بی‏‌امکان... چه می‏‌گویم؟
روحت مثالی‏‌خو، بدن انسان، ای جبرئیلِ روح و تن انسان
اصلت بهشتی، ظاهرا انسان، ای باطنا قرآن... چه می‏‌گویم؟
باید که سلمان‌‏ها، ابوذرها، مضمون‏‌سرای خیبرت باشند
ای زائران بیتِ احسانت، شاعرتر از حسّان... چه می‌‏گویم؟
ای صد غزل شعر موکّد: تو، معنای ما کانَ محمّد(ص): تو
ای فضل و دانش را زبان‌زد: تو، ای حکمت لقمان... چه می‌‏گویم؟
بگذار در وصف تو بنویسم، «الیومَ اکملتُ لکم دین» را
ای رودها سمت غدیرت را با من ارادت‌‏خوان... چه می‏‌گویم؟
*
تو صد غزل، مضمون مشروحی، تو جودیای کشتی نوحی
من این سراپا داغ بی‏‌روحی، از ورطه‏‌ی توفان... چه می‏‌گویم؟
#محمد_مرادی
#به_رنگ_درنگ
@drmmoradi
Forwarded From unknown
یا هو
می وزد، هم نفس باد، هوایی که تویی
آشنا می زند این نی، به نوایی که تویی
چارده قرن، تو را قافله جُستیم ولی
می رسم روزی از این راه به جایی که تویی
چارده قرن گذشته است ولی گوش دلم
باز هم می تپد از حزن صدایی که تویی
گوش تاریخ کر است ای همه فریاد سکوت
از رسیدن به لبِ بانگ رسایی که تویی
تو همان کشته ی اشکی که دو گوش ملکوت
مانده در حسرت داغِ شنوایی که تویی
دل من، حسّ ِ سوالی است به پهنای فرات
تشنه ی پاسخ بی چون و چرایی که تویی
راه مانده است و کمی شهد بلا می خواهد
زایر قافله ی کرب و بلایی که تویی
نفسم خاک گرفته است و پناه آوردم
از نفس تنگیِ اینک، به هوایی که تویی
#محمد_مرادی
#به_رنگ_درنگ
@drmmoradi
Forwarded From unknown
یا هو
می وزد، هم نفس باد، هوایی که تویی
آشنا می زند این نی، به نوایی که تویی
چارده قرن، تو را قافله جُستیم ولی
می رسم روزی از این راه به جایی که تویی
چارده قرن گذشته است ولی گوش دلم
باز هم می تپد از حزن صدایی که تویی
گوش تاریخ کر است ای همه فریاد سکوت
از رسیدن به لبِ بانگ رسایی که تویی
تو همان کشته ی اشکی که دو گوش ملکوت
مانده در حسرت داغِ شنوایی که تویی
دل من، حسّ ِ سوالی است به پهنای فرات
تشنه ی پاسخ بی چون و چرایی که تویی
راه مانده است و کمی شهد بلا می خواهد
زایر قافله ی کرب و بلایی که تویی
نفسم خاک گرفته است و پناه آوردم
از نفس تنگیِ اینک، به هوایی که تویی
#محمد_مرادی
#به_رنگ_درنگ
@drmmoradi
Forwarded From unknown
یا هو
می وزد، هم نفس باد، هوایی که تویی
آشنا می زند این نی، به نوایی که تویی
چارده قرن، تو را قافله جُستیم ولی
می رسم روزی از این راه به جایی که تویی
چارده قرن گذشته است ولی گوش دلم
باز هم می تپد از حزن صدایی که تویی
گوش تاریخ کر است ای همه فریاد سکوت
از رسیدن به لبِ بانگ رسایی که تویی
تو همان کشته ی اشکی که دو گوش ملکوت
مانده در حسرت داغِ شنوایی که تویی
دل من، حسّ ِ سوالی است به پهنای فرات
تشنه ی پاسخ بی چون و چرایی که تویی
راه مانده است و کمی شهد بلا می خواهد
زایر قافله ی کرب و بلایی که تویی
نفسم خاک گرفته است و پناه آوردم
از نفس تنگیِ اینک، به هوایی که تویی
#محمد_مرادی
#به_رنگ_درنگ
@drmmoradi