Forwarded From روزگار من
اگر چه عسکری؛ اما حسن(ع) بود و دمِ آخر

گمانم ذکر «لا یومَ کَیومَ…» بر زبانش داشت

#مرضیه_عاطفی

#امام_عسکری_علیه‌السلام
Forwarded From روزگار من
اگر چه عسکری؛ اما حسن(ع) بود و دمِ آخر

گمانم ذکر «لا یومَ کَیومَ…» بر زبانش داشت

#مرضیه_عاطفی

#امام_عسکری_علیه‌السلام
Forwarded From 🌿 حیدریم حیدری
#با_حسین_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
#اشعار_حسینی
#3شعبان

خبر پیچیده در عالم که درّ ناب می آید
نگین پنجم ِ آل کسا؛ ارباب می آید

در آغوشش گرفته فاطمه، یکریز پیغمبر-
برای بوسه بر لبهای او بیتاب می آید

چه تمرین میکند فطرس طریقِ دست بوسی را
مگر شب تا سحر در چشم هایش خواب می آید!!

فقط مشتاق دیدار است و وعده داده بر بالَش
که محض پر گشودن بهترین اسباب می آید

خدا قنداقه اش را با حریرِ کهکشان بسته
برای خواندنِ لالایی اش مهتاب می آید

ملقّب شد به «ثاراللهْ»! قطعاً قبله و کعبه…
برای دیدنش با مسجد و محراب می آید

علی در سایۂ گهواره اش «والشّمس» میخواند
وَ سائل با رعایت کردنِ آداب می آید

یقیناً می رود با دست های پُر از این خانه
کسی که بی ریا، با قصدِ دقّ الباب می آید

به یاد تشنگی هایش می آید اشک از چشمم
میان روضه مادامی که حرف از آب می آید
#مرضیه_عاطفی

🔆 کانال #حیدریم‌حیدری
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @heydariam_heydari110
Forwarded From دعبل
#امام_حسین_علیه_السلام
#شعر
#مرضیه_عاطفی

درحریمت بغض های آسمان پایان گرفت
باد تا پیچید دور پرچمت باران گرفت

درضریحت کلّ حاجات جهان شد مستجاب
غیر ممکن‌ها از اینجا رخصتِ امکان گرفت

جرعه جرعه غصه خورد و تا ابد خیری ندید
هرکه غیر از دستِ تو از جای دیگر نان گرفت

آرزوی کربلایت داشت و شبهای قدر
سائل آمد با چه حالی بر سرش قرآن گرفت

هرکسی شد گوشه-گیرِ قبلهٔ شش گوشه‌ات
بی سروسامان رسید از توسروسامان گرفت

رفته بود از حال، عیسیٰ لحظهٔ اذن دخول
تربتت را بوکشید و زیر ایوان جان گرفت

نوح کشتیِ نجاتت را تمنّا کرد تا
بادبانِ کشتی‌اش را حملهٔ طوفان گرفت

خضر چای روضه‌ات راخورد و مجنونِ تو شد
پس به عشق روضه‌هایت عمرِ جاویدان گرفت

عارفی از تربتت با اشک معجون ساخت و
دردمند آمد کمی خورد و از آن درمان گرفت!

#دعبل
https://t.me/deabelnews
Forwarded From دوبیتی های روضه ای
#حضرت_امام_هادی_علیه_السلام
#امام_علی_النقی_علیه_السلام

ساحتِ پیشانی ات را تب احاطه کرده بود
چیره میشد بر تنت هر لحظه دردی بیشتر

بیهوا دردِ بدی پیچید در پهلوی تو
داغِ مادر زنده شد! ای وای از دیوار و در

@dobytyhayroze

زهر؛ ذره ذره دید ِ چشم هایت را گرفت
بر زمین انداختَت سرگیجه هایِ مستمر

حنجرت میسوخت! شد لب های خشکت ناتوان
ای امان از کربلا و لب خشک و چوب تر

#مرضیه_عاطفی
@dobytyhayroze