Forwarded From دكتر هادى انصارى
بازيد از مكان كارگاه هاى ساخت #سريال #موسى كليم الله


____________
@drhadiansarii
قبر السيدة فضه خادمة مولاتنا الزهراء (عليها السلام
🎀 پیروان و خادمان اهل بیت چگونه انسانهایی بوده اند؟! اینها را بیاموزیم... 👇👇

🍀 #فضه، خادمه ی حضرت زهرا (س) حافظ قرآن بود و به مدت بیست سال تمام جز آیات #قرآن 📗حرف دیگری بر زبانش جاری نشد 😳و با مردم نیز به وسیله آیات قرآن سخن می گفت . 🌷🌷

💐ابوالقاسم قشیرى خبرى مربوط به حفظ قرآن و تسلط وى به معارف قرآنى از فضه نقل مى‏کند. این مطلب که در منابع گوناگون شیعى و سنى از جمله «الدرالمنثور» و «بحارالانوار» آمده، چنین است:

☘روزى در بيابان از قافله عقب افتادم و به ناچار تنها مسير را ادامه دادم . در بين راه بانويى را ديدم كه او نيز از قافله اش عقب افتاده بود،
🔸 از او پرسيدم : شما كيستيد؟
✔️گفت : و قل سلام فسوف تعلمون : بگو به سلامت كه بزودى آگاه مى شوند.

🔸 سلام ✋كردم و دوباره پرسيدم : در اين بيابان چه مى كنيد؟
✔️- من يهدى الله فلا مضل له : هر كس را خدا هدايت كند، گمراه كننده اى برايش نخواهد بود.

🔸 از آدميان هستى يا از طايفه جن مى باشى ؟
✔️- يا بنى آدم خذوا زينتكم عند كل مسجد: اى فرزندان آدم زيورهاى خود را در مقام عبادت 🕌به خود برگيريد

🔸 از كجا مى آيى ؟
✔️- ينادون من مكان بعيد : آن مردم از مكانى دور دعوت مى شوند.😊

🔸 به كجا مى روى ؟
✔️- ولله على الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا: براى خدا، حج 🕋بر عهده مردم است هر كه توانايى رسيدن به آنجا را داشته باشد.

🔸چند روز است از خانه و كاشانه ات بيرون آمده اى ؟
✔️- و لقد خلقنا السماوات و الارض فى ستة ايام: خداوند آسمان ها و زمين را در شش روز آفريد.
متوجه شدم شش روز است كه در راه مى باشد.

🔸 غذاى تو چيست، توشه ات كدام است ؟
✔️- و ما جعلناهم جسدا الا ياكلون الطعام: پيامبران را بدون بدن قرار نداديم تا به غذا 🍶نياز نداشته باشند.
فهميدم كه غذايش تمام شده است ، پس آنچه داشتم، تقديم كردم 🤗و او تناول كرد.

🔸 آن گاه به او گفتم : در راه رفتن كمى عجله كنيد تا به كاروان برسيم.
✔️ گفت : لا يكلف الله نفسا الا وسعها :خداوند شخصى را مكلف نمى كند؛ مگر به مقدار توانش .👌

🔸 گفتم : بيا بهمراه من پشت حيوان 🐪بنشين .
✔️ گفت : لو كان فيهما الهة الا الله لفسدتا : اگر در آسمان 🌈و زمين🌍 به جز خداوند، خدايى وجود داشت، فساد در آسمان و زمين رخ مى داد.

🔸 پياده شدم و او را سوار كردم.
✔️ او گفت : الحمد لله الذى سخر لنا هذا: شكر خداى را كه اين را به اختيار ما در آورد.

🔸 من زمام شتر را گرفته بودم و هم چنان راه مى رفتم تا اين كه سياهى قافله از دور پيدا شد و ما ساعتى بعد خود را به قافله رسانيدم . از او پرسيدم كه آيا در ميان كاروانيان آشنايى دارى ؟
✔️گفت : يا #داود انا جعلناك خليفة فى الارض؛ و ما #محمد الا رسول؛ يا #يحيى خذ الكتاب؛ يا #موسى انى انا الله 😍
🔸فهميدم كه او چهار فرزند دارد به ميان كاروان رفتم و اين چهار نام را با صداى بلند تكرار كردم، اندكى بعد چهار جوان به سوى من آمدند و با ديدن مادر به سوى او رفتند. از او پرسيدم : اين ها چه كسانى هستند؟
✔️گفت : المال و البنون زينة الحيوة الدنيا : مال و فرزندان زينت زندگى دنيايى اند

✔️ به آن ها رو كرد و گفت : يا ابت استاجره ان خير من استاجرت القوى الامين : اى پدر اين مرد را به خدمت اجير كن ؛ زيرا بهترين كسى كه بايد به خدمت برگزيد، كسى است كه امين و توانا باشد. ✨و آن ها كه متوجه منظور مادر شده بودند، به من هديه هايى دادند.☺️

✔️ آن بانو بار ديگر به فرزندانش گفت : والله يضاعف لمن يشاء: خدا براى هر كه بخواهد، بيفزايد ✨و به اين ترتيب آن جوانان بر هديه هايشان افزودند.

☘ من كه از اين همه پاسخ ‌گويى و تسلط به آيات الهى شگفت زده شده بودم، از آنان پرسيدم : اين بانو كيست كه چنين آيات الهى را حفظ كرده است و به موقع از آن استفاده مى كند؟
🌸 گفتند: اين مادر ما؛ فضه، خادمه حضرت فاطمه زهرا (س) است و بيست سال است كه با قرآن سخن مى گويد.💖

💕 این است کنیز خانه اهل بیت 💕 این چنین باشیم.. 🙏

__________________________
✍ ( بحارالانوار، ج 43، ص 86) (نقل از کتاب فضه همراز حضرت زهرا(س) اثر محمد عابدینی میانجی)

✅👇👇👇
رواية جروحي اتعبت روحي للكاتبة : شروق الهمداني "ب
البـارت 43 🖤🥀


جــروحـي اتعبـت روحــي


👌🏻👇🏻 😍
📚 @rewayatyamania 🇾🇪


محمد بدأ يحكي له سبب الطلاق وان الكلام اللي كان يسمعه من اخواله كذب


عبد المطلب وهو مبلود: يعني ايش افهم منك انهم لفقوا عليك تهم عشان تطلقها وانت ماتشتيش


محمد بهم: ايووه اصلا ابوك كان صاحب اخوالك وكان واصل عندهم وكان هو يجلس بعدي بعدي لوما طلقت


عبد المطلب: وانت ليش تطلق وانت تشتيها وزد قالوا كان تضربها وتهينها


محمد وهو مستغرب من الاشاعات: لا تصدق انا ما امدش يدي على مكلف ابوك كانو..... وكمل يحاكيه بالقصه


عبد المطلب بعدما سمع وفهم: ي لطيفف هذا كله بسس ما استبعدش من ابوه هولا التصرفات..... وايش مصلحتهم!!!؟


محمد: عشان اطلقها اصلا انا كنت على قد حالي وبعدين الله فتح عليا ورزقني من واسع ابوابه


عبد المطلب: الله كريم.. طيب هناء بنتك ليش ماكان تخليها تسير عند امي والله اني كنت اكرهك وانا ما اعرفك من كثر امي ما كانت تبكي عليها


محمد وهو بيتنهد: اصلا كنت اسوقها ويجلسوا يعلموها عليا وتضوي وماعاد تشتيني بعدين منعتها بالمره


عبدالمطلب وهو بيحك دقنه ومستغرب ومصدوم بنفس الوقت


محمد: انا داري انك عتنصدم وقد كنت حسيت انك مش داري لانهم منعوكم مننا واحنا كمان نفس الشي


عبد المطلب: بس شووف كيف العجله بتدور والتقينا صدفه
وعرفت كل شي على حقيقته


محمد: اي والله ربك مابيفلت احد قوم ارقد يله وارتاح شويه ولا تستحيش انت في بيت طليق امك وضحك


عبد المطلب ضحك: فااارق لا اقوم اتحمل بمصيبتك


محمد وهو خارج : اطفي والا بتفتجع


عبد المطلب بضحكه: اتمسسسسى


محمد وهو مبتسم ومرتاح لاول مره احد يفهمه وما يكذبه مثلهم كلهم طفى وخرج


عبد المطلب وعقله عادو مربوش من الكلام، واناااا بين اقوول ليش ابي رجع من مارب وخلاني اشل هذه المفاوضه عشان هو طليق امي اللي عيشتغل معه ويعقد صفقه
وطلعت داهيه يا باه وامي وانا الضحيه...

.
.

الصبح في بيت محمد الكاسر

نزل ونزل معه الصبوح لعبد المطلب استغرب انو ماعاد فيش احد.
محمد بصياح : ياعبد الله عبببببببد اللهههههةةةةة


عبدالله من الحوش وهو ساير المدرسه: هااااه


محمد: وين عبد المطلب!!!؟


عبد الله: والله مالي علم اين سار عاده خرج والسياره ماعاد بش هي


محمد: اوووف كان عيزيد حتى يصتبح هذا المدكوم معاجل.....

.
.

في دكان ريان

انور: هيااا من عيسير يدي لنا صبووح


ريان: انتت قم قطبه معي اليوم عمل لقطه


انور بيبسر موسى سارح في تلفونه : هوذا موسى عيقوم يديه


موسى طبع لهناء رد : شوفي انا شاكلمش الحقيقه احنا مش مناسبين لبعض والله وانا كنت العب معش من البدايه بس لماحسيتش صدق صادقه بمشاعرش أنبني ضميري وحبيت اعترف وارتاح... المهم انا شخطب في ذيه الاسبوع ومشتيش اطول في الكذبه معشششش وانتي الله يسعدشش مع غيري ذلحين انا شمسح رقمش وامسحش من حياتي وكأن شي لم يكن وانتي كمان اتمنى تفعلي نفسسس الشي احسن لي ولششش الله يوفقششش مع غيري .... #موسى


وحظرها ومسح رقمها وارتاااح منها ومن هدارها


انور: يااااي جاوب والا بتراسل خطيبتك المستقبليه


موسئ بسره بحده: اللي مش داري ياكل بلسن ( مثل صنعاني يمني )


انور: خلاص تمام قووم ادي لنا صبوح


موسئ قام براحه : تمام على طول


ريان بسره باستغراب لاول مره يرضى بغير مراشاه
.
.

ورد بتذاكر..

ام ورد: هيييااا بنتي الله يرضى عليش قومي كلي اي شي


ورد: ماعتكلش الا لوما يجي عبد المطلب احمدي الله اكلت امس الاندومي طاعه لش بس


ام ورد: واليوم زد طيعيني وكلي


ورد: هي كلمه ماعتكلش الا لوما يجي عباااادي انتهينا


ام ورد وهي ماشيه : سهل يلاه المهم تاكلي مع صاحبتش


ورد وعيونها على الكتب: ماعتسرش المدرسههههه


ام ورد: يوووو ليششش!!!؟


ورد: هكذا مشتيش اسيرر شاجلس اذاكر وخلاص


ام ورد: الله يهديش يا بنتي ويفرج همش

ورد: آمين
.
.

هناء باب بيت امها بتدفي السياره عشان تمشي الجامعه
بتبسر موسى عند الكفتيريا بهررت باقوى قوتها: هاااذا موسى والله انو هو
كانت تشتي تنزل بس بسرت عبد المطلب وصل بالسياره بسرته بتشفي ... شررف دلوع الماما شرف الحانق حقنا.

رجعت وفتحت التلفون تشتي تبسر مابيفعل موسى هانا وتسأله
فتحت ووصلتها رسالته بس ماعاد فيش معه خلفيه ولا خبر ولا اخر ظهور يعني حذفها

فتحت عيونها على الاخر وهي بتقرا الرساله نزلت من عينها دمعة قهررر
ورجمت التلفون لا جنبها وبصييييياح مسكت راسهاااا : تخطب ي ي حقير تخطببب ي.. ###

انا اوريك تلعب معي انا وانا اللي حبيتك بصدق

بسرت ابو ورد خرج وبيحاكي عبد المطلب وباين بيتجادلوا بحدة وقد ابو ورد يشتي يضرب عبد المطلب من كثر عصبيته

موسى فلت الكفتيريا وجاء لعندهم و....








https://t.me/joinchat/AAAAAEIz_KDfjDgo7Gaxwg



📚 @rewayatyamania 🇾🇪
Forwarded From دكتر هادى انصارى
فيلمى #نادر از #خزانه گرانسنگ #علوى


خزانه هداياى گراسنگ آستانه علوى در طول بيش از هزار سال
در ميان خزانه هاى نادر جهان و اعتاب مقدسه ، بشمار مى آيد.
از آنجا كه چندين بار وهابيان با حمله به #نجف أشرف ، قصد به تاراج بردن آن را داشتند ، مدتى اين خزانه از سوى مرحوم آية الله شيخ #موسى صاحب جواهر ، معروف به ( مصلح) ، ميان ايران و و دولت عثمانى ، به محلى در آستانه كاظمين ع به وديعت نهاده شد و پس از رفع احتمال حمله وهابيان ، آنها را به نجف باز گردانيد ودر سردابى در زير مقبره #مقدس اردبيلى قرار داد. وپس ازمهر و موم شدن ، با مصالح ساختمانى ، مكان ياد شده را بستند. نزديك به يك قرن و نيم بدين منوال سپرى شد تا اينكه در سفر #ناصر الدين شاه #قاجار به اعتاب مقدسه ، با اشاره علماء ، شاه دستور داد كه از خزانه ديدن نمايد تا از حفظ آثار موجود در آن اطمينان يابد. كه اين كار انجام شد و همه خزانه سالم بود ، و مهر شيخ موسى همچنان موجود بود!
از آن پس در دهه هفتاد ميلادى براى سومين بار ، خزانه علوى به مدت بيش از دو هفته به روى دكتر سعاد #ماهر ، ميراث شناس اسلامى مصرى باز گرديد و وى شمارى از #عتيقه هاى اين گنجينه را ليست بردارى كرده كه بيشتر شامل #ترمه ها و #فرش ها و برخى ديگر از عتيقه هاى گرانسنگ اين خزانه بود.
مجددا در سال ١٩٨٨ ميلادى از آنجا كه احتمال دستبرد به خزانه داده مى شد ، مجددا درب اين مكان باز شده و برخى از صندوق هاى خزانه از سوى آية الله سيد مهدى #خرسان و شهيد آية الله سيد عزًالدين بحر العلوم وشهيد سيد #مقداد كليددار ، توليت آن هنگام آستانه و تنى چند از سرشناسان نجف أشرف مورد بازديد قرار گرفت و دوباره تمامى صندوق ها به مكان نخستين خود باز گردانيده شده و ديوار و مكان خزانه مجددا با مصالح ساختمانى ، بسته شد.
در اين كليپ تاريخى ، شاهد اين رخداد مى توانيد باشد.
گفتنى است كه پس از سقوط رژيم بعث در عراق و در دوران #توليت مهندس سيد مهدى حسينى ودر سال ٢٠٠٧ ميلادى برابر با ١٤٢٧ هجرى و سال ١٣٨٤ شمسى ، تمامى خزانه ياد شده به مكانى تازه كه با اقدامات ايمنى كامل در بخش شمال شرقى صحن مطهر ساخته شد، منتقل گرديد.
براى مشاهده فيلم به اين آدرس مراجعه كنيد
👇👇😂
https://youtu.be/plpGdLTUQxM


________
@drhadiansarii
Forwarded From Seyedmohsen Vaezzadeh
🎀 پیروان و خادمان اهل بیت چگونه انسانهایی بوده اند؟! اینها را بیاموزیم... 👇👇

🍀 #فضه، خادمه ی حضرت زهرا (س) حافظ قرآن بود و به مدت بیست سال تمام جز آیات #قرآن 📗حرف دیگری بر زبانش جاری نشد 😳و با مردم نیز به وسیله آیات قرآن سخن می گفت . 🌷🌷

💐ابوالقاسم قشیرى خبرى مربوط به حفظ قرآن و تسلط وى به معارف قرآنى از فضه نقل مى‏کند. این مطلب که در منابع گوناگون شیعى و سنى از جمله «الدرالمنثور» و «بحارالانوار» آمده، چنین است:

☘روزى در بيابان از قافله عقب افتادم و به ناچار تنها مسير را ادامه دادم . در بين راه بانويى را ديدم كه او نيز از قافله اش عقب افتاده بود،
🔸 از او پرسيدم : شما كيستيد؟
✔️گفت : و قل سلام فسوف تعلمون : بگو به سلامت كه بزودى آگاه مى شوند.

🔸 سلام ✋كردم و دوباره پرسيدم : در اين بيابان چه مى كنيد؟
✔️- من يهدى الله فلا مضل له : هر كس را خدا هدايت كند، گمراه كننده اى برايش نخواهد بود.

🔸 از آدميان هستى يا از طايفه جن مى باشى ؟
✔️- يا بنى آدم خذوا زينتكم عند كل مسجد: اى فرزندان آدم زيورهاى خود را در مقام عبادت 🕌به خود برگيريد

🔸 از كجا مى آيى ؟
✔️- ينادون من مكان بعيد : آن مردم از مكانى دور دعوت مى شوند.😊

🔸 به كجا مى روى ؟
✔️- ولله على الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا: براى خدا، حج 🕋بر عهده مردم است هر كه توانايى رسيدن به آنجا را داشته باشد.

🔸چند روز است از خانه و كاشانه ات بيرون آمده اى ؟
✔️- و لقد خلقنا السماوات و الارض فى ستة ايام: خداوند آسمان ها و زمين را در شش روز آفريد.
متوجه شدم شش روز است كه در راه مى باشد.

🔸 غذاى تو چيست، توشه ات كدام است ؟
✔️- و ما جعلناهم جسدا الا ياكلون الطعام: پيامبران را بدون بدن قرار نداديم تا به غذا 🍶نياز نداشته باشند.
فهميدم كه غذايش تمام شده است ، پس آنچه داشتم، تقديم كردم 🤗و او تناول كرد.

🔸 آن گاه به او گفتم : در راه رفتن كمى عجله كنيد تا به كاروان برسيم.
✔️ گفت : لا يكلف الله نفسا الا وسعها :خداوند شخصى را مكلف نمى كند؛ مگر به مقدار توانش .👌

🔸 گفتم : بيا بهمراه من پشت حيوان 🐪بنشين .
✔️ گفت : لو كان فيهما الهة الا الله لفسدتا : اگر در آسمان 🌈و زمين🌍 به جز خداوند، خدايى وجود داشت، فساد در آسمان و زمين رخ مى داد.

🔸 پياده شدم و او را سوار كردم.
✔️ او گفت : الحمد لله الذى سخر لنا هذا: شكر خداى را كه اين را به اختيار ما در آورد.

🔸 من زمام شتر را گرفته بودم و هم چنان راه مى رفتم تا اين كه سياهى قافله از دور پيدا شد و ما ساعتى بعد خود را به قافله رسانيدم . از او پرسيدم كه آيا در ميان كاروانيان آشنايى دارى ؟
✔️گفت : يا #داود انا جعلناك خليفة فى الارض؛ و ما #محمد الا رسول؛ يا #يحيى خذ الكتاب؛ يا #موسى انى انا الله 😍
🔸فهميدم كه او چهار فرزند دارد به ميان كاروان رفتم و اين چهار نام را با صداى بلند تكرار كردم، اندكى بعد چهار جوان به سوى من آمدند و با ديدن مادر به سوى او رفتند. از او پرسيدم : اين ها چه كسانى هستند؟
✔️گفت : المال و البنون زينة الحيوة الدنيا : مال و فرزندان زينت زندگى دنيايى اند

✔️ به آن ها رو كرد و گفت : يا ابت استاجره ان خير من استاجرت القوى الامين : اى پدر اين مرد را به خدمت اجير كن ؛ زيرا بهترين كسى كه بايد به خدمت برگزيد، كسى است كه امين و توانا باشد. ✨و آن ها كه متوجه منظور مادر شده بودند، به من هديه هايى دادند.☺️

✔️ آن بانو بار ديگر به فرزندانش گفت : والله يضاعف عف لمن يشاء: خدا براى هر كه بخواهد، بيفزايد ✨و به اين ترتيب آن جوانان بر هديه هايشان افزودند.

☘ من كه از اين همه پاسخ ‌گويى و تسلط به آيات الهى شگفت زده شده بودم، از آنان پرسيدم : اين بانو كيست كه چنين آيات الهى را حفظ كرده است و به موقع از آن استفاده مى كند؟
🌸 گفتند: اين مادر ما؛ فضه، خادمه حضرت فاطمه زهرا (س) است و بيست سال است كه با قرآن سخن مى گويد.💖

💕 این است کنیز خانه اهل بیت 💕 این چنین باشیم.. 🙏

______________________________
✍ ( بحارالانوار، ج 43، ص 86) (نقل از کتاب فضه همراز حضرت زهرا(س) اثر محمد عابدینی میانجی)