💠 بررسی آیه "بسم الله الرحمن الرحیم" از منظر علم صرف.

🔸نکته صرفی کد در مورد این آیه بیان می کنیم، در مورد دو کلمه "رحمن" و "رحیم" است: 🔺آیا این دو کلمه، صفت مشبهه هستند یا صیغه مبالغه؟

🔹عده ای از علماء معتقدند صیغه مبالغه بودن این دو کلمه صحیح نمی باشد زیرا:

▪️مراد از مبالغه یا در علم نحو است و یا در علم بیان:

🔺اما در علم بیان: صحیح نیست، زیرا مبالغه در علم بیان در صفاتی جاری است ک قابل زیاده و نقصان باشد، مانند علم و علام و علامه، ولی در مورد صفات خداوند، چنین چیزی (زیاده و نقصان) محال است.

🔺اما از نظر علم نحو: صحیح نیست، چون اوزان مبالغه محصور می باشد و وزن "فعلان" جزء آنها نمی باشد و وزن "فعیل" نیز فقط در صورتی است ک ما بعدش را نصب دهد.

☑️ پس نتیجه می گیریم ک این دو کلمه صفت مشبهه هستند.

🔹اشکال: در طریقه ساخت صفت مشبهه در علم صرف مقرر است ک از فعل لازم گرفته می شود ن از فعل متعدی.
در حالی ک "رحم" فعل متعدی است، ن لازم. مثلا در آیه 21 سوره عنکبوت مفعول بدگرفته است: (یعذب من یشاء و یرحم من یشاء).
پس چگونه می گویید ک صفت مشبهه است؟

🔹جواب: در جواب این اشکال می گوییم ک علماء برای صفت های مشبهه از این قبیل، دو توجیه ذکر کرده اند:

🔸1. اینکه افعال این صفت ها، از متعدی ب لازم، نقل داده شده اند.
همانند دو صفت مشبهه مذکور ک اصل فعل آنها رحم (به کسر عین) بوده است و بعد نقل به لازم داده شده اند، یعنی شده است رحم (به ضم عین) و سپس از آنها صفت مشبهه ساخته می شود.

🔸2. و یا اینکه فعل متعدی را نازل منزله فعل لازم فرض کرده اند.
#نکات_علمی
💠 بررسی آیه "بسم الله الرحمن الرحیم" از منظر علم نحو.

🔹نکته نحوی ک در مورد این آیه بیان می کنیم نیز در مورد دو کلمه "رحمن" و "رحیم" می باشد اما از حیث اعراب و نقش در جمله.

🔹در مورد اعراب این دو کلمه نظر های متفاوتی می باشد:

🔸عده ای قائل ب این هستند ک این دو کلمه "مجرور" هستند، اما در مورد نقششان گفته اند:

🔺"الرحمن" بدل از "الله" است.
🔺"الرحیم صفت برای "الرحمن" است.

🔅حال دو سوال پیش می آید:

🔺چرا "الرحمن" صفت "الله" نباشد (و فقط بدل است)؟
🔺چرا "الرحیم" صفت برای "الله" نباشد (و فقط صفت برای "الرحمن" است)؟

🔅جواب سوال اول:
🔺"الرحمن" نمی تواند صفت "الله" باشد، زیرا "الرحمن" ب دلیل غلبه استعمال آن برای خداوند "علم بالغلبه" شده است، و علم نمی تواند صفت باشد، لذا "الرحمن" نمی تواند صفت "الله" باشد.
بنابراین "الرحمن" بدل از "الله" است.

🔅جواب سوال دوم:
🔺"الرحیم" نمی تواند صفت برای "الله" باشد، زیرا بدل نمی تواند بین صفت و موصوف فاصله بیندازد، پس حال ک "الرحمن" فاصل بین "الله" و "الرحیم" شده است، معلوم می شود ک "الرحیم" صفت برای "الله" نمی باشد.
بنابراین "الرحیم" صفت برای "الرحمن است"

🔸عده ای نیز قائل ب "رفع" و "نصب" این دو کلمه شده اند بنابر قطع از صفتیت.

و زمانی ک از صفت بودن قطع شوند:
🔺هم می توانند مرفوع باشند، بنابر اضمار مبتدا.
🔺هم میتواند منصوب باشند، بنابر اضمار فعل.

🔅پس اگر این دو کلمه را مجرور ندانیم، چهار حالت اعرابی متصور هست:

🔺یا هر دو منصوب.
🔺یا هردو مرفوع.
🔺یا "الرحمن" منصوب و "الرحیم" مرفوع.
🔺یا "الرحمن" مرفوع و "الرحیم" منصوب.

#نکات_علمی

@yortchi_bosjin_pdf
💠 بررسی آیه "بسم الله الرحمن الرحیم" از منظر علم لغت.

🔹نکته ی لغوی این آیه در مورد ریشه واژه "اسم" است؟
آیا ریشه آن "السمو" است و یا "الوسم"؟

🔷نظرات علماء:

🔸بصریون بر این نظرند ک

🔺اصل آن از "سمو" (ب کسر فاء و سکون عین) بر وزن "فعل" می باشد ک لام الفعل آن حذف شده است و ب جای آن "همزه وصل" در اولش آوردیم و شد بر وزن "افع".
"سمو" ب معنای علو و برتری است.

🔸کوفیون بر این نظرند ک

🔺اصل "اسم" از "وسم" گرفته شده است ک در لغت بمعنای "علامت" می باشد. و چون هر اسمی علامت برای مسمی خود می باشد، لذا اسم از وسم ب معنای علامت گرفته شده است.
▫️بر این اساس اصل آن "وسم" بوده ک فاءالفعل حذف شده است و ب جای آن همزه آمده است و شده است بر وزن "اعل".

✅ قول صحیح نظر بصریون است، اگر چه نظر کوفیون از حیث معنوی نظر خوب و نیکویی است اما از لحاظ قواعد لفظی فاسد است و آنچه در این علم مهم است قواعد لفظی است ن معنی.

🔅اما فساد قول کوفیون ب پنج دلیل می باشد ک مهمترین دلیل را ذکر می کنیم:

🔺اجماعا (بنابر نظر بصریین و کوفیون) همزه ابتدا در کلمه (اسم) همزه تعویض است و همزه تعویض همیشه به جای لام الفعل می آید ن فاءالفعل.

▫️"همزه التعویض انما تقع تعویضا عن حذف اللام لا عن حذف الفاء"
مانند کلمه "ابن" ک اصلش "بنو" بوده است.

▫️"القیاس فیما حذف منه لامه ان یعوض بالهمزه فی اوله و فیما حذف منه فاءه ان یعوض بالهاء فی آخره"

🔺پس هنگامی ک در اسم، همزه تعویض می بینیم، متوجه می شویم ک آن ب جای لام الفعل است ن فاءالفعل.

▫️"لان حمله علی ما له نظیر اولی من حمله علی ما لیس له نظیر"

✅ لذا "اسم" از ریشه "سمو" گرفته شده و همزه آن ب جای لام الفعل است.
و قول کوفیون ک فرمودند ریشه آن "وسم" است و همزه "اسم" ب جای فاء الفعل آمده، بی اساس و باطل است.

🔸برای مطالعه دلایل دیگر فساد قول کوفیون، ب کتاب "الانصاف" نوشته "ابن انباری" مراجعه کنید.

#نکات_علمی


@yortchi_bosjin_pdf
#آموزش
#نکات_علمی
#عروض

⚜️ اطلاعات به دست آمده از عروض عربی

🔹ما در عروض عربی همانند عروض فارسی، وزن و بحور آن را بدست می آوريم.

🔸ابتدای توضيحاتم نكته ای راجع به بحر عروض بگويم :
🔅«بحر» در اصطلاح در وزن شعر عروض كه به هر مجموعه از وزن های عروضی كه بر اساس نظم مشخصی دسته بندی شده اند، اطلاق ميشود.
❓اما «بحر» در لغت به چه معناست ؟
🔅بحر در لغت : شكافی است فراخ در زمين،
دارای آب بسيار و در اصطلاح عروضی،
عبارت است از كيفيت وزنی يا آهنگی ويژه.

🔹بحر از نظر خليل بن احمد بنيان گذار عروض عرب در گذشته در سال (170هجری قمری)
و پیروان او هشت رکن اصلی دارد.
🔸این ارکان که به زبان سنتی «افاعیل» نامیده میشود عبارتند از :
《مفاعیلن، مستفعلن، فاعلاتن، مفاعلتن، متفاعلن، متفاعلن، فعلولن، فاعلن و مفعولات》

🔹خلیل بن احمد وزن های اصلی شعر عرب را در پنج دایره و پانزده بحر محدود ساخته و پس از او شاگردان اخفش درسده ی سوم، بحر متدارک را بدان اضافه نموده اند که مجموعا شانزده بحر را تشکیل میدهد.

✨ وزن های شعری در دایره ی عروضی عبارتند از :
🔸دایره ی نخست : دارای بحرهای طویل و مدید و بسیط هست.
🔻وزن های این سه بحر
⚡️بحر طویل :
فعولن مفاعیلن فعولن مفاعل
⚡️بحر مدید :
فاعلاتن فاعلن فاعلات
⚡️بحر بسیط :
مستفعلن مستفعلن مستفعل

🔹دایره ی دوم : مؤتلفه، دارای بحرهای وافر و کامل میباشد که
🔻وزن های آنها عبارتند از :
⚡️بحر وافر :
مفاعلتن مفاعلتن فعول
⚡️بحر کامل :
متفاعلن متفاعلن متفاعل

🔸دایره ی سوم : مجتلبه، دارای بحرهای هزج، رجز، رمل
🔻وزن آنها
⚡️بحر هزج :
مفاعیلن مفاعیل
⚡️بحر رجز :
مستفعلن مستفعلن مستفعل
⚡️بحر رمل :
فاعلاتن فاعلاتن فاعلات

🔹دایره ی چهارم : مشتبهه، دارای بحرهای منسرح، خفیف، مضارع، مقتضب، سریع و مجتث میباشد.
🔻وزن های آنها
⚡️منسرح :
مستفعلن مفعولات مفتعل
⚡️بحر خفیف :
فاعلاتن مستفعلن فاعلات
⚡️بحر مضارع :
مفاعیل فاعلات
⚡️بحر مقتضب :
فاعلات مفتعل
⚡️بحر سریع :
مستفعلن مستفعلن فاعل
⚡️بحر مجتث :
مستفعلن فاعلات

🔸دایره ی پنجم : متفقه، دارای بحرهای متقارب و متدارک
🔻وزن آنها
⚡️بحر متقارب :
فعولن فعولن فعولن فعول
بحر متدارک :
فعلن فعلن فعلن فعل

🔹اما بعدها عروضیان ایرانی دایره های دیگری برای بحرهای ویژه ی فارسی یا بحرهای مشترکی که به گونه ای ویژه و متفاوت با گونه های عربی سروده شده وضع کردند.

اما نکته راجع به بحرها :
🔻اگر افاعیل گفته شده بدون تغییر، تکرار یا ترکیب شوند، بحرهای بدست آمده را "سالم" میگویند.
🔻و اگر تغییراتی یابند آن بحرها را "مزاخف یا زخاف" میگویند.
🔻هر تغییری نامی دارد و هر رکنی بنا به تغییری که میابد، لقبی پیدا میکند.

🔸هر بحری فراخور حال و مقالی است.
چنانکه «بحر متقارب» برای حماسه و تاریخ، «بحر رمل» برای پند و اندرز و «بحر هزج» برای عشق و جوانی و داستان های عاشقانه میباشد


@yortchi_bosjin_pdf
#آموزش
#نکات_علمی
#عروض

اما وزن های مشترک در بین عروض عرب و فارسی :

⚡️فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن یا فاعلان
🔹مسمط بر این وزن هست.
⚡️فعولن فعولن فعولن فعولن متقارب
⚡️فاعلاتن مفاعلن فعلن خفیف

🔸اما درباره ی رباعی باید گفت اگر چه تقطیع رباعی در عروض عربی «فعلن متفاعلن فعولن فعلن» متفاوت با تقطیع آن در عروض فارسی است، اما ترتیب هجایی آن ها در هر دو یکسان میباشد.
اما تفاوت بحور عربی و فارسی :

🔹در عروض عرب بحر رمل در دایره ی مسدس است و در کاربرد به دو صورت مسدس و مربع به کار می رود و هیچگاه به صورت مثمن کاربرد ندارد.
از اینرو ممکن است این وزن را بنا بر قواعد
عروض عربی نه به عنوان یک مصراع بلکه به عنوان یک بیت تلقی کرد که عروض آن فاعلاتن و ضرب آن فاعلن میباشد.

🔸اما شاعران فارسی گو نه تنها بحر رمل بلکه برخی دیگر از اوزان مسدس و مربع عربی را همچون رجز و هزج به صورت مثمن آورده اند.

وزن های خاص عربی

🔹همچنان که گفتیم وافر از بحرهای خاص شعر عرب میباشد و شاعران فارسی گو آن را به کار نمیبرند.
خواجه نصیرگوید : وافر از بحرهای تازیان است و اما به پارسی به تکلف در بحر وافر عروض و ضرب هر دو سالم یا هر دو معصوب یا هر دو مقطوف به کار دارند.
🔸مهمترین دلیل آن این است که هجای کوتاه و بلند در رکن مفاعتلن "نسبت سه به یک هست".
از سوی دیگر میدانیم که دخول زخاف عصب "مفاعلتن را به مفاعیلن" تبدیل میکند.
و این زخاف به وفور در این بحر به کار میرود

@yortchi_bosjin_pdf
#آموزش #نکات_علمی
♻️معلقات سبع؛

🔸معلقات سبع، هفت شعر برگزیده زمان جاهلیت است که با آب طلا نوشته و بر دیوار کعبه آویزان (معلق) کرده بودند؛

🔻آن هفت شعر عبارتند از:
سبعه ٔ معلقات . [ س َ ع َ / ع ِ ی ِ م ُ ع َل ْ ل َ ] (اِخ ) نام هفت قصیده از شاعران فصیح و بلیغ عرب که از روی تفاخر بر دروازه ٔ کعبه آویخته بودند تاصادر و وارد هر دیار مشاهده نمایند. (غیاث ) (آنندراج ). عرب بر آن است که در عهد جاهلیت هفت قصیده از هفت شاعر مقبول همگان بود و آن هفت بر جمیع اشعار دیگرشاعران رجحان داشت و در حقیقت معرف روح و نشاط حیات عرب بود، از این رو آنها را نوشته بر خانه ٔ کعبه آویختند و بدین مناسبت آنها را معلقات سبع و گاه سبع طوال نامیده اند. نام گویندگان و مطلع قصاید آنان چنین است (ادیبان را درباره ٔ تعداد گویندگان معلقات و نام و قصاید آنان اختلاف است و حتی برخی منکر وجود معلقات شده اند). از جمله ٔ اشعار شعرا، که مستحسن تشخیص داده شده و جزء سبعه ٔ معلقات قرار گرفته است :

1️⃣ امرؤ القيس بن حجر الكندي’ قصيىده(قِفَانَبْكِ من ذكر حببیى حبيب ومنزل)82 بیت :
قفا نبک من ذکری حبیب و منزل
بسقط اللوی بین الدخول فحومل

2️⃣زهير بن أبي سلمى المُزني(أَمن أُمِّ أَوفَى دِمْنة لمْ تَكَلَّـمِ)59 بیت :
اء من أم اوفی دمنة لم تکلم
بحومانة الدراج فالمتثلم

3️⃣الحارث بن حلزة اليشكري(ذَنـَتْـنَا بِبَيـْنِـهَا أسْمـاءُ)84 بیت:
آذنتنا ببینها اسماء
رب ثاو یمل منه الثواء

4️⃣ صحابی خضرت لبيد بن ربيعة العامري (عَفَتِ الدِّيَارُ مَحلُّهَا فَمُقَامُـهَا)88 بیت :
عفت الدیار محلها فمقامها
بمنی تَاءَبَّدَ غَولها فَرِجامها

5️⃣ عمرو بن كلثوم التغلبي(لاَ هُبَّي بصَحْنِكِ فاصْبَحِيْنـَا)104 بیت :
الا هبی بصحنک ِ فاصبحینا
و لاتبقی خمور الأندرینا

6️⃣طرفة بن العبد البكري(لِخَوْلَهَ أطْلاَلٌ بِبُرْقـَةِ ثَهْمـَدِ)103 بیت:
لخولة اطلال ببرقة ثهمد
تلوح کباقی الوشم فی ظاهر الید

7️⃣ عنترة بن شداد العبسي(هَلْ غَادَرَ الشُّعَرَاءُ من مُتـَردَّمِ)79 بیت :
هل غادر الشُعَراءُ من متردم
أم هل عرفت الدار بعد توهم

که جمعا ۵۷۵ بیت می شود.

💠 المعلقات العشر

🔸ويضاف أيضاً إلى تلك القصائد ثلاثة أخرى، لتسمى جميعها المعلقات العشرة وهي:

8️⃣ودع هريرة إن الركب مرتحل، ل (الأعشى).
9️⃣أقفر منا أهله ملحوب، لـ (عبيد بن الأبرص).
🔟يا دارمية بالعلياء والسند لـ (النابغة الذبياني).


🔹انسان اگر معلقات سبع را که برترین شعر عرب است مورد بررسی ادبیاتی قرار داده و سپس قرآن را قراءت کند با جان و دل خود درک می کند که قرآن معجزه و کلام خداست و محال است که کلام بشری باشد.

🔷 (از تحلیل هفت پیکر نظامی نگارش معین ص 91و 92


@yortchi_bosjin_pdf
💠 بررسی آیه "بسم الله الرحمن الرحیم" از منظر علم لغت.

🔹نکته ی لغوی این آیه در مورد ریشه واژه "اسم" است؟
آیا ریشه آن "السمو" است و یا "الوسم"؟

🔷نظرات علماء:

🔸بصریون بر این نظرند که:

🔺اصل آن از "سمو" (به کسر فاء و سکون عین) بر وزن "فعل" می باشد که لام الفعل آن حذف شده است و به جای آن "همزه وصل" در اولش آوردیم و شد بر وزن "افع".
"سمو" به معنای علو و برتری است.

🔸کوفیون بر این نظرند که:

🔺اصل "اسم" از "وسم" گرفته شده است که در لغت به معنای "علامت" می باشد. و چون هر اسمی علامت برای مسمی خود می باشد، لذا اسم از وسم به معنای علامت گرفته شده است.
▫️بر این اساس اصل آن "وسم" بوده که فاءالفعل حذف شده است و به جای آن همزه آمده است و شده است بر وزن "اعل".

✅ قول صحیح نظر بصریون است، اگر چه نظر کوفیون از حیث معنوی نظر خوب و نیکویی است اما از لحاظ قواعد لفظی فاسد است و آنچه در این علم مهم است قواعد لفظی است نه معنی.

🔅اما فساد قول کوفیون به پنج دلیل می باشد که مهمترین دلیل را ذکر می کنیم:

🔺اجماعا (بنابر نظر بصریین و کوفیون) همزه ابتدا در کلمه (اسم) همزه تعویض است و همزه تعویض همیشه به جای لام الفعل می آید نه فاءالفعل.

▫️"همزه التعویض انما تقع تعویضا عن حذف اللام لا عن حذف الفاء"
مانند کلمه "ابن" که اصلش "بنو" بوده است.

▫️"القیاس فیما حذف منه لامه ان یعوض بالهمزه فی اوله و فیما حذف منه فاءه ان یعوض بالهاء فی آخره"

🔺پس هنگامی که در اسم، همزه تعویض می بینیم، متوجه می شویم که آن به جای لام الفعل است نه فاءالفعل.

▫️"لان حمله علی ما له نظیر اولی من حمله علی ما لیس له نظیر"

✅ لذا "اسم" از ریشه "سمو" گرفته شده و همزه آن به جای لام الفعل است.
و قول کوفیون که فرمودند ریشه آن "وسم" است و همزه "اسم" به جای فاء الفعل آمده، بی اساس و باطل است.

🔸برای مطالعه دلایل دیگر فساد قول کوفیون، به کتاب "الانصاف" نوشته "ابن انباری" مراجعه کنید.
#نکات_علمی




@yortchi_bosjin_pdf
⭕️⭕️



*معرفی نمونه ای ازکتاب فصاحت و بلاغت در کلام عرب.

🔹علامه حسن زاده آملی:

مردى به عیسى بن عمرو که استاد در زبان عرب و آشناى به کیفیّات ترکیب آن بود، گفت:

🔸من در کلام عرب تکرار مى ‏بینم زیرا که این سه جمله گفتارشان: «زید قائم، إنّ زیدا قائم، إنّ زیدا لقائم» به یک معنى است.

عیسى بن عمرو در جوابش گفت:

اینچنین نیست که مى ‏پندارى، بلکه هر
یک را معنى خاصّ است که دیگرى مفید آن نیست.

🔸چه جمله «زید قائم» را براى شخص خالى الذهن آورند.

🔸و «إنّ زیدا قائم» را براى آن که ثبوت قیام را براى زید شنیده ولى انکار در اسناد آن به زید دارد.

🔸و سومى را براى آن که انکار او از دومى شدیدتر است و بیشتر اصرار به انکار دارد.

پس به اختلاف احوال دلالت جمله ‏ها نیز اختلاف یابد.

🔹این بحث را خطیب در بحث اسناد مطوّل نیز پیش آورده است.

مرحوم استاد اعتمادى (از اساتید علامه حسن زاده) براى تفهیم مطلب کتاب فرمود:

🔸هر گاه شخص خالى الذهن را مى‏ خواهید خبر دهید حرف تاکید نیاورید و جمله را مؤکد نکنید، مثلا بگویید: «زید قائم».

🔸و اگر خبر شما را انکار کرد و قبول نکرد، آنگاه خبر را مؤکّد کنید و بگویید: «إنّ زیدا قائم».

🔸باز اگر در انکار اصرار کرد شما هم تأکید را تشدید کنید و بگویید: «إنّ زیدا لقائم».

🔸و باز اگر سر باز زد و از قبول خبر امتناع کرد شما نیز تاکید را بیشتر کنید و بگویید: «و اللّه إنّ زیدا لقائم».

عرض کردیم: حاجى آقا باز اگر انکار کرد و قبول نکرد چه کنیم؟

برافروخت و فرمود: کسى که با قسم خوردن به نام خدا قبول نمى‏ کند باید از او اعراض کرد.
***
برگرفته از: هزار و یک کلمه، کلمه 308، علامه حسن زاده آملی.
#نکات_علمی

@yortchi_bosjin_pdf
⭕️
#مطالب
تشخیص حروف اصلی از زائد.

🔹گام اول:

🔸اولین کاری که در راستای تشخیص حروف اصلی و زائد باید انجام دهیم، مشاهده کلمات هم خانواده می‌باشد که البته به این منظور باید به کتاب لغت مراجعه کنیم. اما سؤالی که به وجود می‌آید این است که پیش نیاز یافتن یک لغت در کتاب لغت، دانستن حروف اصلی است!!!

🔹گام دوم:

🔸اگر به وسیله گام اول، نتوانستیم حروف اصلی و زائد را تشخیص دهیم، باید به گام دوم آمده و بر اساس قاعده کلی عمل کنیم.

🔸بر اساس یک قاعده کلی بسیار مهم، حروف زائد همواره از دو حالت خارج نیست:

اولاً: اگر تکرار حرف اصلی باشد: که در این صورت هر حرفی می‌تواند باشد. مثال: جَلبَبَ، شَخَّصَ.

ثانیاً: اگر تکرار حرف اصلی نباشد: در این صورت حروف زائد در حروف کلمه "سألتمونیها" منحصر است.

🔹گام سوم:

🔸اگر در گام دوم نیز، حروف اصلی و زائد تشخیص داده نشد، باید از قاعده "عدم النظیر"(مطرح در صفحه 370 کتاب صرف ساده) استفاده کنیم.

🔸طبق این قاعده باید با توجه به تعداد حرف کلمه‌ای که قرار است حروف اصلی و زائد آن را تشخیص دهیم، به اوزان مربوطه مراجعه کنیم. مثلاً اگر کلمه مورد نظر، دارای پنج حرف است، به اوزان خماسی مراجعه می‌کنیم و بررسی می‌کنیم که آیا در این اوزان، وزنی مشابه با کلمه مورد نظر وجود دارد، اگر وجود داشت، کلمه خماسی است و تمام پنج حرف اصلی است در غیر این صورت باید اوزان رباعی را کنترل کنیم و به همین ترتیب تا وزن مورد نظر و حروف اصلی و زائد تشخیص داده شود.

🔅نکته مهم این است که کنترل وزن، آخرین گام در تشخیص حروف اصلی و زائد که بعضاً به اشتباه در اولین گام از این روش برای تشخیص استفاده می‌شود!!!

منبع: سایت طلبگی تا اجتهاد.

#نکات_علمی

@yortchi_bosjin_pdf
💠 چرا علوم ادبی را علوم ادبی نامیدند؟

در كتاب ارزشمند "منتهى الأرب في لغة العرب" آمده است:

🔸«ادب يعنى نگاهداشت حدّ هر چيز».

به همين لحاظ علوم ادبى را علوم ادبى ناميده ‏اند، چون حافظ و نگهدار حدود معارف مربوط به خودند، و هر رشته‏ اى از علوم ادبى ميزانى براى نگاهداشت حدّ معارف خود است.

🔹مثلا علم عروض، يكى از رشته ‏هاى علوم ادبى است كه ميزان شعر، و نظم سنج است.
اين ميزان، حدّ شعر را نگاه مى ‏دارد، كه دو مصراع يك بيت را با يكديگر مى ‏سنجد، و دو بيت يك غزل يا يك قصيده را توزين مى ‏كند، سپس حكم مى ‏كند كه اين شعر زحاف دارد و موزون نيست، پس علم عروض، علم ادب است كه حدّ شعر را نگاه مى‏ دارد و نمى‏ گذارد كه از قالب خود بدر رود.

🔹علم نحو و صرف از علوم ادبي اند. چرا؟

زيرا كه هر زبان در تأديه معنى براى خود حدّى دارد، جمله‏ بنديها و تركيب عبارات آن حدّى دارد، خواندن او حدّى دارد، اعراب او حدّى دارد، علم‏ صرف‏ و نحو، دستور مى‏ دهند كه اين كلمه و اين جمله بايد اينطور اداء كنيد، و بايد بدين وجه پياده نمائيد و بدين صورت بخوانيد، خلاصه، زبان را در قالب خودش نگاه مى‏ دارند، و نمى ‏گذارند از خود بدر برود.

خچه همينكه از حدّ خود بدر رفت كج و معوّج مى ‏شود و به غلط معنى مى‏ دهد، هرچيز كه در حدّ خود باشد، موزون و مطبوع است.
***
برگرفته از: مجموعه مقالات علامه حسن زاده، ص128.

#نکات_علمی


@yortchi_bosjin_pdf