Forwarded From یادداشت‌ها | سید علی طباطبائی
استاد آصف فکرت از دنیا رفت. دیروز ایمیل شاهرخ فکرت به دستم رسید که خبر از درگذشت پدر در ساعاتی پیش می‌داد. آصف فکرت برایم بسیار عزیز بود. خاطرات نوجوانی و جوانی‌ام مشحون از مهربانی‌های اوست. از همان دوره کودکی‌ام که با مرحوم پدرم و مادرم به خانه استاد رفت و آمد داشتیم، تا سال‌های بعد که در نوجوانی ارتباطم با او بیشتر شد. یا به خانه‌اش می‌رفتم یا به بنیاد پژوهش‌ها می‌رفتم و در دفتر کارش گپ می‌زدیم. و بعد از درگذشت پدرم که برایم پدری می‌کرد، محبت می‌کرد و دوستانه ارتباطمان را به رغم دوری، حفظ می‌کرد. حتی وقتی آمریکا بودم پی‌گیر کارهایم بود و برنامه دیدار با برخی اهل قلم را برایم هماهنگ می‌کرد. خدا می‌داند در این همه سال، چقدر نامه و ایمیل و تماس تلفنی داشته‌ایم. دربارۀ کتاب‌ها و مقالات و احوال شخصیه گفت و گوی بسیار کرده‌ایم. این مقاله را ببین. آن کتاب را چگونه دیدی؟ بعد بحث می‌کردیم. گاه برخی پیامها را با شعر رد و بدل می‌کردیم. او دو سه بیت می‌گفت و من دو سه بیت جواب می‌دادم. الآن دقایقی نشستم و برخی از این مکاتبات را دیدم. بخت یارم بود که استادی چنین فرزانه همصحبتم بود. استاد فکرت در غربی‌ترین نقطه غربت زیست و قلبش همیشه با یاد زادگاهش تپید. در همه گفت‌وگوها می‌توانستم حس غربت و دل پر احساس و تپنده‌اش را ببینم. ما ایرانیان قدرش را ندانستیم. کسی که نوزده سال عمر علمی خود را در خدمت کتاب‌های خطی و مراکز علمی ایران گذراند و با هوای ایران و عشق به سرزمینش نفس می‌کشید، به جرم بیگانگی!! از ایران رانده شد و به اجبار سالها در غربت کانادا زیست. چندی پیش که در سفر کانادا نتوانستم به اتاوا بروم، با صدایی پر از اندوه گفت: "من روزهای آخر را می‌گذرانم. این جور، دیدارمان به قیامت خواهد بود". وقتی به نجف برگشتم، کنار در صحن، در خیابان می‌ایستادم و می‌ترسیدم داخل حرم شوم که چرا در این سفر به اتاوا نرفتم. با خود می‌گفتم حضرت می‌داند که نمی‌توانستم. باز می‌گفتم شاید اگر برنامه را جور دیگری تنظیم کرده بودم، اتفاقات بعدی جور دیگری رقم می‌خورد و می‌شد بروم. حال من مانده‌ام با هیچ سلامی و پیامی از استاد. دریغ و درد. به فرزندانش شاهرخ و آرش و گوهرشاد و نوش‌آفرین تسلیت می‌گویم که خود خوب می‌دانند در غم ایشان شریکم و همدل با ایشان، در سوگ رفتن آن مرد مهربانم. آصف فکرت، همه‌اش محبت بود. خوشا به حالش. روان استاد که به جان، ولای محمد و آل محمد علیهم السلام را داشت، با ایشان محشور باد.

#آصف_فکرت

http://t.me/ali_tabatabai
Forwarded From عکس نگار
🌈 سخن خواجۀ شیراز و زبان گفتار هراتیان

#آصف_فکرت
در اواخرسدۀ نهم و دهم، سرایندگان، آهنگسازان و شعردوستان هرات آنقدر اشعار لسان الغیب، حافظ شیرازی را، که بار نخست در همین شهر اورا لسان الغیب خواندند، می سرودند، می نوشتند و ورد زبان داشتند که نسخه های گوناگونی از دیوان حافظ نگاشته شد و تفاوتهای آشکار میان نسخه های مختلف اشعار او به وجود آمد. دوست دانشمند دکتر محمد استعلامی استاد دانشگاه مک گیل، در کتاب حافظ به گفتۀ حافظ می نویسد که « صدها سال پیش از آنکه ما به دست غربیها نگاه کنیم، در نخستین سالهای قرن دهم هجری – دویست و چند سال پس از درگذشت حافظ - یکی از ادیبان روزگار تیموریان، به نام خواجه عبدالله مروارید، می بیند که بسیاری از خنیاگران و قوّالان، شعر حافظ را غلط می خوانند و دستنویسهای دیوان هم غلطهای فاحش دارد. خواجه مروارید به ویرایش دیوان حافظ می نشیند؛ شاعران و خوشنویسان و نوازندگان و خوانندگان دربار سلطان حسین بایقرا را به کمک می گیرد، و تا آنجا که برای او ممکن بوده، دستنویس شسته و رفته یی از دیوان حافظ فراهم می کند و اوست که عنوان لسان الغیب را بر دیوان حافظ نهاده است.»
همان زمان مولانا نورالدّین عبدالرّحمان جامی از حافظ چنین ( به صورتی که در حافظۀ نگارنده مانده است) یاد می کند:
جامی این نظم حسن گر بفرستد سوی فارس
حافظش نام نهد خسرو شیرین دهنان
سخن بالا در باب توجّه خواص به حافظ و زبان شعر حافظ است که در این مطلب مورد بحث ما نیست. موضوع بحث ما زبان گفتار هراتیان در شعر حافظ است. محدود ساختن این بحث به هرات و هراتیان به دلیل احاطه نداشتن نگارنده به زبانهای گفتار همه نقاط خاور سرزمین فارسی زبانان است؛ وگرنه این بحث را می توان به غور، بادغیس، فراه، قندهار، فاریاب، بلخ، تخار، بدخشان، کابل و دیگر مناطق گسترش داد. تقریباً هفتاد سال پیش، شاعر، سیاستمدار و ادیب نامور، استاد خلیل الله خلیلی، در قندهار در گفت و گویی دوستانه این موضوع را با ادیب و سیاستمدار معروف علی اصغر حکمت در میان نهاده است. استاد خلیلی در یادداشتهایش می گوید:
نماز عصری در هوتل بابای ولی نشسته بودیم و چای صرف می کردیم. بحث بر سر حافظ آمد. من از داکتر علی اصغر حکمت پرسیدم که:
«چه هست که حافظ شما اینقدر شهرت پیدا کرده است؟ حتّی در افغانستان در تمام خانه های ما دیوان حافظ موجود است. کسی نیست پیروجوان و مردو زن که حافظ را نشناسد. حتّی بیسوادها اشعار حافظ را یاد دارند و می خوانندَ وقتی به یک کار متردّد می شوند، به دیوان حافظ تفأّل می کنند، هرچه شیرازی پسر شما می گوید، مردم قبول می کنند؛ اورا لسان الغیب می دانند، و تفأّل هم می کنند به شاخ نباتش سوگند می دهند.
گفت: عین حکایت شاخ نبات اینجا هم آمده؟ گفتم: بلی، دِه به دِه افغانستان. در جاهایی که زبان افغانیست هم دیوان حافظ موجود است. گفت که این عامل بزرگ، شعر حافظ است؛ آن شوری که در شعرش موجود است، و آن زیباییهایی که در الفاظ و معانی دارد...»
ادامه 👇👇
http://fekrat.kateban.com/post/2764

🦋 @Asefchannel