دزفول، گنجينه‌ي پارسيِ دري

سیدصدرا حسینی @sadrahosseyni
[در شیوهٔ دستورخطی نویسنده تغییری نداده‌ایم.]

شايد براي شما هم عجيب باشد اگر بشنويد كه در نقطه اي از ايرانِ پهناورمان، مردماني هستند كه همين الآن از بزرگ تا كوچكشان دارند از فعلهاي دعايي همچون «كناد» و «ميراد» استفاده مي‌كنند، يا با صيغه‌ي شرطيِ «رفتمي» و «گفتمي» مفهوم مي‌رسانند. اما نگارنده (سيدصدرا حسيني) بنا بر آنكه زبانِ مادري‌اش دزفولي است، گواهي مي‌دهد كه چنين چيزي حقيقت دارد.

ممكن است در برخي از نواحيِ ديگرِ كشور نيز چنين كاربردهايي بر زبانِ كهنسالان جاري باشد (كه البته ترديد دارم) اما در دزفول و گويشِ دزفولي، ساخت‌هايي از پارسيِ دري، ميانه، و حتا باستان زنده و جاري است كه هنوز، از طفلِ صغير تا شيخِ كبير به آنها سخن مي‌گويند، و حال آنكه حتا در ادبياتِ ما قرنهاست كه منسوخ شده اند.

شايد ناآشنايان گويشِ دزفولي را غريب و نامفهوم بخوانند، اين را نمي‌دانم. اما مي‌دانم كه دستِ كم به گوشِ نياكانِ ما به مراتب مفهوم‌تر و مأنوس‌تر از فارسيِ امروزين بوده است.
در زير تنها به چند نمونه از اين ساخت‌ها، به همان ريخت كه در زبانِ كنونيِ اين مردم به كار مي‌رود، اشاره شده است:

الف) صيغه‌ي دعايي:
روزي خودت كنا(د)؛
دشمنت ميرا(د)؛
صِدقِه سرت بام (فداي سرت بشوم الهي)

و چند نفرين:
دلت شيوا (حالت بهم بخورد)؛
سرت رُوا (سرت برود الهي!)؛
تيه ت (= چشمت) مبينا (كور بشوي)

ب) تلفظ‌هاي كهن: حتماً شما هم اگر ادبياتِ‌ فارسي خوانده باشيد شنيده ايد كه واژه هايي مثلِ «خوردن» و «خوش» در گذشته به گونه اي ديگر تلفظ مي‌شده اند. درست شنيده ايد. براي گوش فرا دادن به تلفظِ اصيل و زنده‌ي آنها كافي است يك دزفولي پيدا كنيد. آنها مي‌گويند:‌ «خْوَش»، «خْوَردُم».

از آن جالبتر، تلفظِ «شير» است:
كارِ پاكان را قياس از خود مگير،
گرچه باشد در نوشتن شير شير.
بله،‌ در نوشتن يكي است، اما در تلفظ متفاوت بوده، و هست! دزفولي ها به آن كه در باديه است «شِير» مي‌گويند، البته به صورتِ كشيده. و به آني كه در باطيه است «شير» گويند، هماني كه ما به هردويشان مي‌گوييم.

ج) فعلِ‌ نهي با «مَ»: در پارسيِ دري بينِ فعلِ نفي با فعلِ نهي تفاوت وجود داشته. اكنون اين ديگرگوني از ميان رفته است. اكنون هر دو را با «نَ» مي‌آوريم:
نرو/ نرفتم.
حال آنكه در دزفولي، بر سرِ فعلِ نهي همواره «مَ» مي‌آيد و شما هيچ دزفولي‌ئي را نمي‌توانيد يافت كه بگويد: «نرو». او مي‌گويد: «مرو، مزن، مكن،‌ مبيا (=نيا)» و همين طور.
و «نَ» را فقط بر سرِ فعلِ نفي مي‌آورد: «نرفتُم، نديدُم، نخْوَردُم».

د) فعلِ امر بدونِ «بِ»: اين كاركرد را نيز در ادبياتِ كهن فراوان سراغ داريم:
قضا گفت گير و قدر گفت ده
فلك گفت احسنت و مه گفت زه!
مردمِ دزفول هم تقريباً هميشه فعلِ امر را بدونِ «بِ» به كار مي‌برند، و فقط ستاكِ فعل را مي‌گويند: رو (برو)،‌ خْوَر (بخور)،‌ گو (بگو).

ه) افعالِ‌ دزفولي هم براي خود دنيايي دارد: انجنيدن،‌ وارستن، هل/هشتنن.
و جمله‌ي مشهوري هست در اين گويش كه مي‌گويد:‌
هلُم تا هِلُمِت،
ار نهليم نَمهِلُمِت
(يعني رهايم كن تا رهايت كنم.
اگر ولم نكني ولت نمي‌كنم).

و) فعلِ شرطي: اين مورد را نيز تا قرنِ هفتم و هشتم هنوز مي‌توان در ادبياتِ پارسي سراغ گرفت:
به دوران دو كس را اگر ديدمي
به گردِ سرِ هر دو گرديدمي

و اين جاي شگفتي دارد كه گويشي در جنوبِ غربيِ كشور هنوز اين ساختار را زنده نگاه داشته است:

ار ديدمي بخريدم
(اگر مي‌ديدم مي‌خريدم)؛
ار رفتُمي بازار بگفتمت
(اگر بازار مي‌رفتم به تو مي‌گفتم).
@virastaran #لهجه #زبان #حساسی