Forwarded From معارف اهل بیت (ع)
📖 #داستانک

◾️علت گریه طولانی امام سجاد(ع)

◾️عن الصادق(ع): أَمَّا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ فَبَكَى عَلَى الْحُسَيْنِ (ع) عِشْرِينَ سَنَةً أَوْ أَرْبَعِينَ وَ مَا وُضِعَ طَعَامٌ بَيْنَ يَدَيْهِ إِلَّا بَكَى حَتَّى قَالَ مَوْلًى لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْهَالِكِينَ قَالَ إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ إِنِّي لَمْ أَذْكُرْ مَصْرَعَ بَنِي فَاطِمَةَ إِلَّا خَنَقَتْنِي الْعَبْرَة.

◾️علی بن حسین بیست (یا ۴۰ سال) سال بر حسین گریست

▪️هرگاه غذایی پیش روی حضرت می گذاشتند گریه می کرد

▪️ تا اینکه یکی از خدمتکاران حضرت به او عرض کرد:
ای پسر رسول خدا من بیم آن دارم از گریه هلاک شوی.

▪️حضرت فرمود: من غم و اندوه خود را به خدا شکایت می کنم و چیزی در دل دارم که شما از آن بی خبرید. من هرگاه صحنه کشته شدن فرزندان فاطمه را به یاد می آورم بغض گلویم را می فشارد.

📚مکارم الاخلاق، شیخ طبرسی، ص316

💥 @maarefeahlebeit
داستانک ☘️

2️⃣ گم کرده راه

عرض کردم: رفقا رفتند و من ماندم، راه را نمی‌دانم؛ گم شده‌ام.
حضرت ولی عصر علیه السلام فرمودند: زیارت عاشورا بخوان! تا راه را پیدا کنی... زیارت عاشورا!

📚 تشرف سید رشتی خدمت امام زمان علیه السلام به نقل از نجم ثاقب

@NikooSokhan
مطالب مشابه 🔍 #داستانک #حکایت #دیدار

t.me/nikoomedia/514
Forwarded From معارف اهل بیت (ع)
📖 #داستانک

🔳 گریه جبرئیل بر امام حسین (ع) و آوردن تربت آن حضرت

▪️جبرئیل فرشته وحی الهی بارها هنگام نقل واقعه کربلا برای پیامبران گریسته است .
یکی از این موارد ، هنگامی است که جبرئیل خاک کربلا را برای پیامبر اسلام (ص) آورد .

▪️قبل از وقوع شهادت امام حسین علیه السلام در کربلا در سال 61 هجری جبرئیل علیه السلام این خبر را از طرف خداوند متعال برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آورد وقتی خاکی را جبرئیل برای رسول اللّه صلی الله علیه و آله آورد که آن خاکی بود که حضرت امام حسین بعدها در آن به شهادت رسیدند و بسیار گریه کرد .

▪️عن ابن عباس قال: الملک الذی جاء الی محمد صلی الله علیه و آله یخبره بقتل الحسین علیه السلام کان جبرئیل الروح الأمین منشور الاجنحة، باکیا صارخا قد حمل من تربته و هی تفوح کالمسک، فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و تفلح أمة تقتل فرخی او قال: فرخ ابنتی.

▪️از ابن عباس روایت شده ملکی که به سوی پیغمبر صلی الله علیه و آله آمد و او را به قتل حسین علیه السلام خبر داد جبرائیل روح الامین بود که در حال آمدن بال های خود را باز می کرد و در حال گریه و استغاثه بود و از تربت امام حسین علیه السلام همراه داشت در حالی که مانند مشک خوشبو بود پس رسول الله صلی الله علیه و آله فرمودند: آیا رستگار می شود امتی که فرزند مرا بشکد (یا فرزند دختر مرا بکشد).

▪️ آنچه از روایات استفاده می شود و مکتوب است این است که این خاک را پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله به زوجه خودشان اُم سلمه دادند و فرمودند که وقتی این خاک به خون تبدیل شد بدان که فرزندم حسین علیه السلام را به شهادت رساندند و این بود نزد ام سلمه تا سال 61 هجری روز عاشورا که امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند. که در احادیث فراوانی این مطلب آمده است.

📚منبع :
کتاب  آثار و برکات تربت امام حسین (ع) به نقل از این منابع :
تهذیب الاحکام: ج 6، ص 75، وسائل الشیعه: ج 10، ص 410، بحارالانوار: ج 94، ص 118.1. 

💥 @maarefeahlebeit
Forwarded From معارف اهل بیت (ع)
📖 #داستانک

💢 گریه پیامبران بر سیدالشهدا (۶)

⬛️ گریه پیامبر اسلام (ص) بر امام حسین علیه السلام

▪️روايات بسیاری در کتب شیعه و اهل سنت در مورد گریه پیامبر اسلام بر امام حسین (ع) نقل شده است که تعداد آنها بيش از آن است كه بتوان همه آن ها را در اين مختصر جمع كرد ، این روایات حتی بر گریه پیامبر اسلام قبل از ولادت امام حسین (ع) و تا پایان عمر شریفشان دلالت دارند

▪️از باب نمونه به دو مورد از روایات مربوط به گریه پیامبر اکرم (ص) هنگام ولادت آن حضرت اشاره می کنیم :

▪️صفیه دختر عبدالمطلب می‌گوید: 
بعد از اینکه حسین علیه السلام به دنیا آمد، او را به دست رسول الله دادم.

▪️پیامبر زبان در دهان حسین علیه السلام گذاشت و او شروع به مکیدن کرد. 

▪️پیامبر میان دو چشم او را بوسید و در حالی که می‌گریست، سه مرتبه فرمود: 

« ای فرزند عزیزم! خدا لعنت کند قومی را که تو را به شهادت می‌رسانند.»

و او را به من باز گرداند.

▪️به پیامبر عرض کردم: 
پدر و مادرم فدای شما؛ چه کسانی او را به شهادت می‌رسانند؟ 
فرمود:« قوم ستمکاری از بنی امیه که خداوند آنان را لعنت کند.» 

▪️در روایتی دیگر، اسماء چنین می‌گوید: 
وقتی حسین علیه السلام به دنیا آمد، او را در پارچه سفیدی پیچیدم و به پیامبر دادم.

▪️پیامبر در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت و او را در دامان خود گذاشت و گریست. 

▪️به پیامبر عرض کردم: پدر و مادرم فدای شما؛ علت گریه شما چیست؟ 

▪️فرمود:« برای فرزندم گریه می‌کنم.» 
گفتم: او تازه به دنیا آمده است، یا رسول الله. 

▪️پیامبر فرمود: 
بعد از من، او را گروهی ستمکار و تجاوزگر می‌کشند که شفاعتمن به آنان نمی‌رسد. آنگاه فرمود: ای اسماء، این خبر را به فاطمه نده که او تازه زایمان کرده است. 

📚منابع:
بحار الانوار، ج 43، ص 243، حدیث 17- امالی صدوق.بحار الانوار، ج 43، ص 239، حدیث 4 - عیون الاخبار رضا.

💥 @maarefeahlebeit
Forwarded From معارف اهل بیت (ع)
📖 #داستانک

💢 گریه پیامبران بر سیدالشهدا (۹)

⬛️ گریه حضرت اسماعيل بر امام حسین (ع) و لعن به قاتلان او

♦️گوسفندان حضرت اسماعيل (ع ) كنار شط و نهر و آب فرات ميچريدند كه چوپان براى حضرت خبرآورد كه چند روز است گوسفندان از اين مشرعه آب نمى خورند.

♦️حضرت اسماعيل (ع ) سبب آن را از خداوند متعال پرسيد؟!

♦️حضرت جبرئيل (ع ) نازل شد و فرمود: اى اسماعيل سبب آن را از گوسفندان سئوال كن آنها به تو ميگويند.

♦️حضرت اسماعيل (ع ) از گوسفندان سئوال كرد كه به چه جهت آب نمى خوريد؟

♦️گوسفندان به زبان فصيح گفتند:
بما خبر رسيده كه فرزند تو حسين (ع ) كه نوه دخترى پيغمبر محمد صلى عليه و آله است در اينجا تشنه كشته مى شود. پس ما هم بخاطر اين مصيبت محزون و مهموم هستيم و از اين شريعه آب نمى خوريم بياد آن اندوه و غم و غصه اى كه برامام حسين (ع ) وارد شده .

♦️حضرت اسماعيل ناراحت و گريان فرمود: چه كسى او را بقتل مى رساند.

♦️گوسفندان گفتند: قاتلين آن بزرگوار نفرين شده آسمانها و زمين ها و همه خلايق است .

♦️حضرت اسماعيل (ع ) نالان و گريان فرمود: بارالها بر قاتلين حضرتش لعنت فرست .

📚بحار الا نوار: 44، 223، ناسخ 273 منتخب طريحى 49

💥 @maarefeahlebeit
Forwarded From معارف اهل بیت (ع)
#داستانک

🌞 #تشرفات

💢 سخت ترین مصائب کربلا برای امام زمان (عج)

♦️حاج ملاسلطانعلی، روضه خوان تبریزی كه از جملة عبّاد و زهاد بوده است، می‌گوید: در عالم خواب به محضر والای امام زمان علیه السلام مشرف شدم و عرض كردم:
مولانا! آیا آنچه در زیارت ناحیة مقدسه با این عبارت ذكر شده، درست است كه می‌فرماید: فَلَاَنْدُبَنَّكَ صَباحاً وَ مَساءً وَ لَاَبْكِیَّنَ عَلَیْكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً
(پس صبح و شب بر شما ندبه كرده و به جای اشك خون می‌گریم) صحیح است؟
 
♦️فرمودند: بلی.

♦️عرض كردم:‌ آن مصیبتی كه در آن به جای اشك خون گریه می‌كنید كدام است؟
آیا مصیبت علی اكبر علیه السلام است؟

♦️فرمود: نه، اگر علی اكبر زنده بود، او نیز در این مصیبت خون گریه می‌كرد.

♦️گفتم: آیا مصیبت حضرت عباس علیه السلام است؟

♦️فرمودند: نه، اگر حضرت عباس هم در حیات می‌بود، ‌او هم در این مصیبت خون می‌گریست. 

♦️گفتم: البته مصیبت حضرت سیدالشهدا علیه السلام است؟!

♦️فرمودند: نه، حضرت سیدالشهدا هم اگر زنده می‌بود، در این مصیبت خون گریه می‌كرد.

♦️پرسیدم پس آن مصیبت كدام است؟

♦️فرمود: آن مصیبت اسیری عمه ام زینب سلام الله علیها است؛ (۱)

♦️حضرت مهدی(عج):
"به شیعیان و دوستان ما بگویید که خدا را به حقّ عمّه ام حضرت زینب(س) قسم دهند که فرج را نزدیک گرداند." (۲)

📚پی نوشت :
۱) احمد ‌قاضی زاهدی، شیفتگان حضرت مهدی، ‌ج 2، ص 144 ـ 145.
۲) شیفتگان حضرت مهدی(ع)، ج 1، ص 251.

🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة

💥 @maarefeahlebeit
Forwarded From کلیپ استوری اربعین
#موشن_کمیک | روضه های مصور
‌‌‌
◽️قسمت دهم: شام غریبان
◽️انا لله و انا الیه راجعون

▫️محصول خانه‌ی طراحان انقلاب اسلامی
▫️تصویرساز: فاطمه طیوب
▫️کامپوزیت و صداگذاری: گروه هنری هشت
‌‌‌
🎦مشاهده و دریافت نسخه‌ی باکیفیت
🎦#م](https://aparat.com/v/SO7n9" rel="nofollow" target="_blank"> دریافت #داستانک


Forwarded From Ghadimiha / قدیمی ها
#داستانک

ماجرایِ جالبِ « حرف مُفت زدن »

در زمان ناصرالدین شاه اولین تلگراف‌ خانه تأسیس شد، اما مردم استقبالی نکردند و کسی باور نداشت پیامش با سیم به شهر دیگری برود.
به ناصرالدین شاه گفتند: تلگراف‌خانه بی‌مشتری مانده و کارمندانش آنجا بیکار نشسته اند.
ناصرالدین شاه دستور داد به مدت یک ماه مردم بیایند مجانی هر چه می‌خواهند تلگراف بزنند و چون مُفت شد همه هجوم آوردند و بعد از مدتی دیدند پیام‌هایشان به مقصد می‌رسد، به همین خاطر هجوم مردم روز به روز زیادتر شد، در حدی که دیگر کارمندان قادر به پاسخگویی نبودند!
سرانجام ناصرالدین شاه که مطمئن شده بود مردم ارزش تلگراف را فهمیده‌اند، دستور داد سرِ درِ تلگراف خانه بدین مضمون تابلویی بزنند: «بفرموده شاه از امروز حرف مفت زدن ممنوع!» و اصطلاح حرف مُفت زدن از آن زمان به یادگار مانده است...!


داستانک های بیشتر 👇

🆔 @ghadimihamagazine
Forwarded From معارف اهل بیت (ع)
📖 #داستانک

💢گریه فرشتگان در شهادت امام حسین علیه السلام و دلداری خداوند

▪️امام زمان در زیارت امام حسین (ع) می‌فرماید:
«السَّلَامُ‏ عَلَى‏ مَنْ‏ بَکَتْهُ‏ مَلَائِکَةُ السَّمَاء» سلام بر آن که فرشتگان آسمان بر او گریه کردند.

▪️ابو حمزه ثمالی می گوید:
از حضرت امام محمد باقر(علیه السلام) پرسیدم:
ای فرزند رسول خدا! مگر شما ائمه! همه قائم به حق نیستید؟

▪️فرمود: بلی!.

▪️عرض کردم: پس چرا فقط امام زمان علیه السلام قائم نامیده شده است؟

▪️حضرت فرمود:
هنگامی که جدم حسین بن علی علیهم السّلام به شهادت رسید، فرشتگان آسمان به درگاه خداوند متعال نالیدند و گریستند

▪️و عرض کردند:
پروردگارا! آیا کسی را که برگزیده ترین خلق تو را به قتل رسانده است به حال خود وامی‌گذاری؟

▪️خداوند متعال به آنها وحی فرستاد:
آرام گیرید!به عزّت و جلالم سوگند! از آنها انتقام خواهم کشید ،هرچند بعد از گذشت زمانی باشد.

▪️آنگاه پرده حجاب را کنار زده و فرزندان حسین علیه السلام را که وارثان امامت بودند، به آنها نشان داد.

▪️ملائکه از دیدن این صحنه بسیار مسرور شدند.

▪️یکی از آنها در حال قیام نماز می‌خواند. حق تعالی فرمود:
به وسیله‌ی این قائم از آنها انتقام خواهم گرفت.

📚 علل الشرايع،ص160، باب 129، ح 1؛ بحار الانوار، ج 51، ص 28، ح 29.

💥 @maarefeahlebeit
Forwarded From محمد رضا رضایی اسفریزی
#داستانک

مردى از اهالى بصره به نام عبدالله بصرى مى گوید من در بصره خانه اى داشتم که دیوارش خراب شده بود.
روزى آمدم کارگرى بگیرم تا دیوار را بسازد.
کنار مسجدى، جوانى را دیدم مشغول خواندن قرآن است و بیل و زنبیلى هم در پیش رویش گذاشته است.
گفتم کار مى کنى؟
گفت آرى، خداوند ما را براى کار و کوشش و زحمت و رنج براى تأمین معیشت از راه حلال آفریده.

گفتم بیا به خانه من کار کن.
گفت اول اجرتم را معین کن، سپس مرا براى کار ببر.
گفتم یک درهم مى دهم.
گفت بى مانع است.
همراهم آمد و تا غروب کار کرد.
دیدم به اندازه دو نفر کار کرده ، خواستم از یک درهم بیشتر بدهم قبول نکرد.
گفت بیشتر نمى خواهم.

روز بعد دنبالش رفتم و او را نیافتم.
از حالش جویا شدم، گفتند جز روز شنبه کار نمى کند.
روز شنبه اول وقت، نزدیک همان مسجدى که در ابتداى کار او را دیده بودم ملاقاتش کردم.
او را به منزل بردم و مشغول بنایى شد، گویى از غیب به او مدد مى رسید.
چون وقت نماز شد، دست و پایش را شست و مشغول نماز واجب شد.
پس از نماز، کار را ادامه داد تا غروب آفتاب رسید.
مزدش را دادم و رفت.

چون دیوار خانه تمام نشده بود، صبر کردم تا شنبه دیگر به دنبالش بروم.
شنبه رفتم و او را نیافتم.
از او جویا شدم، گفتند دو سه روزى است بیمار شده.
از منزلش جویا شدم، محلى کهنه و خراب را به من آدرس دادند.
به آن محل رفتم و دیدم در بستر افتاده.
به بالینش نشستم و سرش را به دامن گرفتم.

دیده باز کرد و پرسید تو کیستى؟
گفتم مردى هستم که دو روز برایم کار کردى، عبدالله بصرى مى باشم.
گفت تو را شناختم، آیا تو هم علاقه دارى مرا بشناسى؟
گفتم آرى، بگو کیستى؟
گفت من قاسم، پسر هارون الرشید هستم.
تا خود را معرفى کرد، از جا برخاستم و بر خود لرزیدم، رنگ از صورتم پرید.
گفتم اگر هارون بفهمد فرزندش در خانه من عملگى کرده، مرا به سیاست سختى دچار مى کند و دستور تخریب خانه ام را مى دهد.

قاسم فهمید دچار وحشت شدید شده ام، گفت نترس و وحشت نکن، من تا به حال خود را به کسى معرفى نکرده ام.
اکنون هم اگر آثار مردن در خود نمى دیدم، حاضر به معرفى خود نبودم.
مرا از تو خواهشى است.
هرگاه دنیا را وداع کردم، این بیل و زنبیل مرا به کسى که برایم قبر آماده مى کند بده و این قرآن هم که مونس من بوده به اهلش واگذار.

انگشترى هم به من داد و گفت اگر گذرت به بغداد افتاد، پدرم روزهاى دوشنبه بار عام مى دهد.
آن روز به حضور او مى روى و این انگشتر را پیش رویش مى گذارى

👈و مى گویى فرزندت قاسم از دنیا رفت و گفت چون جرأت تو در جمع کردن مال دنیا زیاد است، این انگشتر را روى اموالت بگذار و جوابش را هم در قیامت خود بده که
#مرا_طاقت_حساب_نیست.

این را گفت و حرکت کرد که برخیزد، نتوانست.
دو مرتبه خواست برخیزد، قدرت نداشت.
گفت عبدالله، زیر بغلم را بگیر و مرا از جاى بلند کن که آقایم امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) آمده.
او را از جاى بلند کردم.
به ناگاه روح پاکش از بدن مفارقت کرد، گویا چراغى بود که برقى زد و خاموش شد.


📚 منابع:
۱. ابواب الجنان، محمدرفیع واعظ قزوینی
۲. تاریخ کامل، عزالدین ابن اثیر، جلد ۳، صفحه ۱۶۲
۳. جامع النورین، ملا اسماعیل سبزوارى، صفحه ۳۱۷
۴. خزینه الجواهر، علی اکبر نهاوندى، صفحه ۲۹۱


❄کانال قـاصـدڪ خـدا❄