تقدیم به برادر عزیزم
جناب شیخ ناصرالدین انصاری زید عزه 👇👇👇👇

🔴
ناصرالدین شاه در جوار امام حسین


#سید_صالح_شهرستانی درباره سفر ناصر الدین شاه به کربلا می نویسد :


ناصرالدین شاه قاجار در حین ورود به کربلا بعد از غسل زیارت ابتداء به حرم  سقای لب تشنگان آقا ابوالفضل العباس علیه السلام مشرف شد .

 اطرافیان به عرض رساندند که معمولاٌ تشرف بحرم حسینی را مقدم میدارند در جواب گفت: این دستگاه سلطنت است و با اصول آن من آشناتر از شما هستم. کسی که بخواهد بحضور شاهنشاه برود، اول باید نخست وزیر دربار را دیده و استجازه نماید.

 قبل از وارد شدن به حرم مطهر حسینی به صدر اعظمش گفت: یک روضه خوان خوبی پیدا کن تا من گریه کنم.

صدر اعظم طبق دستور رفت چند تا از بهترین روضه خوانهای کربلا را آورد. هر چه روضه خوانها خواندند شاه ابدا گریه اش نگرفت! صدر اعظم ترسید، به علمای کربلا گفت اگر شاه به گریه نیفتد کار خراب میشود. رفتند روضه خوان گمنامی  آوردند. روضه خوان، سیدی پیر اما خبره وکاردان به نام سید حبیب بود به صدر اعظم گفت: من شاه را میگریانم.

به مجرد اینکه نزدیک شاه رسید خطاب به قبر امام حسین علیه السلام عرض کرد:

یا حسین تو در وسط میدان کربلا، آن وقت که یکه و تنها شدی هی داد می زدی "هل من ناصر"حالا این ناصر آمده، اما حیف که دیر آمده!

شاه همین که این را شنید به اندازه ای گریه کرد که صدراعظم ترسید برای شاه اتفاقی بیفتد. به روضه خوان گفت: بس است دیگر نخوان.

ناصر الدین شاه بعد از این صحنه که به حال عادی خود بازگشت، با سوز و گداز این رباعی را به حضرت امام حسین(ع) عرض کرد:
گر دعوت دوست می شنودم آن روز     

من گوی مراد می ربودم آن روز

آن روز که بود روز هل من ناصر 

ای کاش که ( ناصر) تو بودم آن روز

🌍اسرار تاریخ👇

https://telegram.me/joinchat/AAAAAD0_T72nOroc_UdSlg
Forwarded From سیدحجت حسینی
♦️ناصرالدین شاه در جوار امام حسین




#سید_صالح_شهرستانی درباره سفر ناصر الدین شاه به کربلا می نویسد :


ناصرالدین شاه قاجار در حین ورود به کربلا بعد از غسل زیارت ابتداء به حرم  سقای لب تشنگان آقا ابوالفضل العباس علیه السلام مشرف شد .

 اطرافیان به عرض رساندند که معمولاٌ تشرف بحرم حسینی را مقدم میدارند در جواب گفت: این دستگاه سلطنت است و با اصول آن من آشناتر از شما هستم. کسی که بخواهد بحضور شاهنشاه برود، اول باید نخست وزیر دربار را دیده و استجازه نماید.

 قبل از وارد شدن به حرم مطهر حسینی به صدر اعظمش گفت: یک روضه خوان خوبی پیدا کن تا من گریه کنم.

صدر اعظم طبق دستور رفت چند تا از بهترین روضه خوانهای کربلا را آورد. هر چه روضه خوانها خواندند شاه ابدا گریه اش نگرفت! صدر اعظم ترسید، به علمای کربلا گفت اگر شاه به گریه نیفتد کار خراب میشود. رفتند روضه خوان گمنامی  آوردند. روضه خوان، سیدی پیر اما خبره وکاردان به نام سید حبیب بود به صدر اعظم گفت: من شاه را میگریانم.

به مجرد اینکه نزدیک شاه رسید خطاب به قبر امام حسین علیه السلام عرض کرد:

یا حسین تو در وسط میدان کربلا، آن وقت که یکه و تنها شدی هی داد می زدی "هل من ناصر"حالا این ناصر آمده، اما حیف که دیر آمده!

شاه همین که این را شنید به اندازه ای گریه کرد که صدراعظم ترسید برای شاه اتفاقی بیفتد. به روضه خوان گفت: بس است دیگر نخوان.

ناصر الدین شاه بعد از این صحنه که به حال عادی خود بازگشت، با سوز و گداز این رباعی را به حضرت امام حسین(ع) عرض کرد:
گر دعوت دوست می شنودم آن روز     

من گوی مراد می ربودم آن روز

آن روز که بود روز هل من ناصر 

ای کاش که ( ناصر) تو بودم آن روز
Forwarded From سیدحجت حسینی
♦️ناصرالدین شاه در جوار امام حسین




#سید_صالح_شهرستانی درباره سفر ناصر الدین شاه به کربلا می نویسد :


ناصرالدین شاه قاجار در حین ورود به کربلا بعد از غسل زیارت ابتداء به حرم  سقای لب تشنگان آقا ابوالفضل العباس علیه السلام مشرف شد .

 اطرافیان به عرض رساندند که معمولاٌ تشرف بحرم حسینی را مقدم میدارند در جواب گفت: این دستگاه سلطنت است و با اصول آن من آشناتر از شما هستم. کسی که بخواهد بحضور شاهنشاه برود، اول باید نخست وزیر دربار را دیده و استجازه نماید.

 قبل از وارد شدن به حرم مطهر حسینی به صدر اعظمش گفت: یک روضه خوان خوبی پیدا کن تا من گریه کنم.

صدر اعظم طبق دستور رفت چند تا از بهترین روضه خوانهای کربلا را آورد. هر چه روضه خوانها خواندند شاه ابدا گریه اش نگرفت! صدر اعظم ترسید، به علمای کربلا گفت اگر شاه به گریه نیفتد کار خراب میشود. رفتند روضه خوان گمنامی  آوردند. روضه خوان، سیدی پیر اما خبره وکاردان به نام سید حبیب بود به صدر اعظم گفت: من شاه را میگریانم.

به مجرد اینکه نزدیک شاه رسید خطاب به قبر امام حسین علیه السلام عرض کرد:

یا حسین تو در وسط میدان کربلا، آن وقت که یکه و تنها شدی هی داد می زدی "هل من ناصر"حالا این ناصر آمده، اما حیف که دیر آمده!

شاه همین که این را شنید به اندازه ای گریه کرد که صدراعظم ترسید برای شاه اتفاقی بیفتد. به روضه خوان گفت: بس است دیگر نخوان.

ناصر الدین شاه بعد از این صحنه که به حال عادی خود بازگشت، با سوز و گداز این رباعی را به حضرت امام حسین(ع) عرض کرد:
گر دعوت دوست می شنودم آن روز     

من گوی مراد می ربودم آن روز

آن روز که بود روز هل من ناصر 

ای کاش که ( ناصر) تو بودم آن روز