🔔 نامهٔ آقا ضیاء عراقی به میرزا سیّد حسن چهارسوقی و شکایت از احوالات خود
«به عرض عالی میرساند: از واقعهٔ هائلهٔ جانگدازِ مرحوم آقا میرزا هاشم عَلِمَ الله به سرّ مرحوم (؟) که برای معالجه بغداد رفته بود همّ (؟) افزود؛ چرا که این نعمت عظما از من فوت شد. چون که تمام نظرم این بود که کسی که مرا در اصفهان روسفید کند ایشان است. یا للأسف که:
ما کلُّ ما یتمنّی المرءُ یُدرکُهُ
تجري الرّیاحُ بما لا تشتهي السّفنُ
فیالحقیقة در این مصیبت، گرسنگیِ [کمرشکن؟] من را باید تسلیت گفت؛ چرا که قدر مقام آن مرحوم پیش من معلوم [است]. این هم نیست مگر از سوء حظّ من. و با این وصف، حقیقتاً تصوّر حال سرکار و والد ماجدشان حضرت حجّة الإسلام را نمیتوانم نمایم. ولی با مشیّت ازلیّه چه باید کرد جز صبر و شکیبایی؟ چاره کوتاه [؟]:
در کفِ شیرِ نرِ خونخوارهای
غیر تسلیم و رضا کو چارهای؟
البته [نظر] به آن مقامات عالیه ارفع از این است که تصبّر و تسلیت عرض شود؛ چه اینکه مقام شکیبایی در رضای به قضای الهی نصب عین دیده (؟)، اینگونه عرائض بالنّسبه به آن وجودات محترمه زیره به کرمان بردن است. إن شاء الله مراحل صبر را همیشه فرموده [؟]، فیه أجرٌ جزیل و مورثٌ لخیر الدّنیا و الآخرة.
و تأخیر عریضه هم به جهت این است که مدّتی در ناجیه (تاجیه؟) به جهت تغییر هوا رفته بودم و جدیداً به نجف آمدم. لذا مبادرت به عرض تسلیت شد. إن شاء الله ... بازماندگان سالم و از قِبَلِ من سلام و عرض تسلیت تقدیم بدارید. در خاتمه دوام عمر و بقاء صحّت ذیالوجود [صحّتمندیِ آن وجودِ ؟] محترم را از درگاه باری خواستارم.
محضر محترم حضرت حجّة الإسلام آقای اخوی ... ابلاغ سلام و عرض تسلیت و تصبّر گویی ... . مخلص: ضیاءالدّین العراقی.
✍🏻 عجالتاً این مقدار از خطّ آقا ضیاء خوانده شد و امیدواریم که درست باشد. با تشکَر از عزیزانی که در خوانش این سند، این ضعیف را یاری کردند؛ و لا سیّما حضرات آقایان: سیّد حسین موسوی زنجانی، سیّد حجّت حسینی و شیخ محمّد توکّلی.
#محقق_عراقی@cheraghe_motaleeh