مرغ شب...
@literature9
تشنهام امشب، اگر باز خیال لب تو
خواب نفرستد و از راه سرابم نبرد
كاش از عمر شبی تا به سحر چون مهتاب
شبنم زلف ترا نوشم و خوابم نبرد
روح من در گرو زمزمهای شیرین است
من دگر نیستم، ای خواب برو، حلقه مزن!
این سكوتی كه تو را میطلبد نیست عمیق
وه كه غافل شدهای از دل غوغائی من
میرسد نغمهای از دور بگوشم، ای خواب
مكن این نغمه جادو را خاموش، مكن!
«زلف، چون دوش رها تا به سر دوش مكن
ای مه، امروز پریشانترم از دوش مكن»
در هیاهوی شب غمزده با اختركان
سیل از راه دراز آمده را همهمهای است
برو ای خواب، برو عیش مرا تیره مكن
خاطرم دستخوش زیر و بم زمزمهای است
چشم، بر دامن البرز سیه دوختهام
روح من منتظر آمدن مرغ شب است
عشق در پنجه غم قلب مرا میفشرد
با تو ای خواب، نبرد من و دل زین سبب است!
مرغ شب آمد و در لانه تاریك خزید
نغمه اش را به دلم هدیه كند بال نسیم
آه... بگذار كه داغ دل من تازه شود
روح را نغمه همدرد فتوحیاست عظیم!
#مهدی_اخوان_ثالث