📜 بحر طویل وصّاف بیدگلی در رثای حضرت ابالفضل العبّاس
🕯 ملّا محمّدرضا سامانی بیدگلی (متخلّص و معروف به وصّاف، م ۱۳۳۰ ق)، طبیب، شاعر و مورّخ برجستهٔ عصر ناصری است. وی در ساختن و پرداختن منشآت ادبی و انواعِ شعر، منجمله قصیده و بحر طویل، دستی توانا داشته و ید بیضا مینموده است. ذیلاً بحر طویلی که در مصائب باب الحوائج إلی الله، حضرت ابالفضل العبّاس (صلوات الله و سلامه علیه) سروده است، تقدیم میشود:
🔹 «میکند از دل و جان، ورد زبان، غمزده وصّاف حزين، وصف مهين، يکّهسوار فرس شيردلی، فارس ميدان يلی، زادهٔ سلطان ولی، حضرت عبّاس علی، ماه بنیهاشم و سقّای شهيدان، ز وفا صفدر ميدان بلا، شیر صف معرکهٔ کربوبلا، مير و سپهدار و علمدار برادر، که شه تشنهلبان را همهجا يار و ظهير است و به هر کار مشير است و گهِ بزم وزير است و گه رزم چو شير است و به رخسار منير است و به پيکار دلير است.
🔸 زهی قدرت بازو و خهی قدرت نيرو، که به پيکار عدو چون فرس عزم برون تاخت و چون بال برافراخت و شمشير همی آخت، ز سهم غضباش شير فلک زَهرهٔ خود باخت، ز هول سخطاش گاو زمين ناف بينداخت.
🔹 دليری که اگر روی زمين يکسره لشکر شود و پشت به هم دردهد و بهر جدالاش بستيزند و به پيکار بخيزند، به يک حملهٔ او جمله گريزند و ز يک نعرهٔ او زهره بريزند.
🔸 اميری که اگر تيغ شرربار برون آورد از قهر و کند حمله به کفّار، طپد گردهٔ گردان و درَد زهرهٔ شيران و رمد مرد ز ميدان و پرد طاير هوش از سر عدوان و فتد رعشه و تبلرزه بر اندام دليران و يلان از صف حرباش همه از صدمهٔ ضرباش بهراسند و گريزند. بدين قدرت و شوکت بنگر بهر برادر به صف کربوبلا تا به چه حد برد به سر شرط وفا را.
🔹 ديد چون حال شه تشنهٔ بیيار و جگرگوشه و آرام دل سيّد مختار، سُرور جگر حيدر کرّار، در آن وادی خونخوار، بوَد بیکس و بیيار، نه يار و نه مددکار، بهجز عابد بيمار، بهجز عترت اطهار، همه تشنهلب و زار، همه خسته و افکار، ز يک سوی دگر لشکر کفّار، همه فرقهٔ اشرار، همه کافر و خونخوار، ستمگستر و جرّار، جفاپيشه و غدّار، ستمکيش و دلآزار، کشيد آه شرربار و فرو ريخته لخت جگر از ديدهٔ خونبار، که ناگاه سکينه گل گلزار برادر، ز گلستان سراپرده چو بلبل به نوا آمد و چون درّ يتيم از صدف خيمه به بيرون شده بر دست يکی مشک تهی ز آب، لباش تشنه و بیآب، رخاش غيرت مهتاب، سراسيمه و بیتاب، که ای عمّ وفادار، تو سقّای سپاهی، پسر شير الهی، فلک رتبه و جاهی، همه را پشت و پناهی، به حسب غيرت ماهی، به نسب زادهٔ شاهی، چه شود گر به من از مهر نگاهی کنی از راه کرم، بهر حرم، جرعهٔ آب آری و سيراب کنی تشنهلبان را.
👈🏻 ادامه در فرسته بعدی
#کاشانیات
#وصاف
@cheraghe_motaleeh
🕯 ملّا محمّدرضا سامانی بیدگلی (متخلّص و معروف به وصّاف، م ۱۳۳۰ ق)، طبیب، شاعر و مورّخ برجستهٔ عصر ناصری است. وی در ساختن و پرداختن منشآت ادبی و انواعِ شعر، منجمله قصیده و بحر طویل، دستی توانا داشته و ید بیضا مینموده است. ذیلاً بحر طویلی که در مصائب باب الحوائج إلی الله، حضرت ابالفضل العبّاس (صلوات الله و سلامه علیه) سروده است، تقدیم میشود:
🔹 «میکند از دل و جان، ورد زبان، غمزده وصّاف حزين، وصف مهين، يکّهسوار فرس شيردلی، فارس ميدان يلی، زادهٔ سلطان ولی، حضرت عبّاس علی، ماه بنیهاشم و سقّای شهيدان، ز وفا صفدر ميدان بلا، شیر صف معرکهٔ کربوبلا، مير و سپهدار و علمدار برادر، که شه تشنهلبان را همهجا يار و ظهير است و به هر کار مشير است و گهِ بزم وزير است و گه رزم چو شير است و به رخسار منير است و به پيکار دلير است.
🔸 زهی قدرت بازو و خهی قدرت نيرو، که به پيکار عدو چون فرس عزم برون تاخت و چون بال برافراخت و شمشير همی آخت، ز سهم غضباش شير فلک زَهرهٔ خود باخت، ز هول سخطاش گاو زمين ناف بينداخت.
🔹 دليری که اگر روی زمين يکسره لشکر شود و پشت به هم دردهد و بهر جدالاش بستيزند و به پيکار بخيزند، به يک حملهٔ او جمله گريزند و ز يک نعرهٔ او زهره بريزند.
🔸 اميری که اگر تيغ شرربار برون آورد از قهر و کند حمله به کفّار، طپد گردهٔ گردان و درَد زهرهٔ شيران و رمد مرد ز ميدان و پرد طاير هوش از سر عدوان و فتد رعشه و تبلرزه بر اندام دليران و يلان از صف حرباش همه از صدمهٔ ضرباش بهراسند و گريزند. بدين قدرت و شوکت بنگر بهر برادر به صف کربوبلا تا به چه حد برد به سر شرط وفا را.
🔹 ديد چون حال شه تشنهٔ بیيار و جگرگوشه و آرام دل سيّد مختار، سُرور جگر حيدر کرّار، در آن وادی خونخوار، بوَد بیکس و بیيار، نه يار و نه مددکار، بهجز عابد بيمار، بهجز عترت اطهار، همه تشنهلب و زار، همه خسته و افکار، ز يک سوی دگر لشکر کفّار، همه فرقهٔ اشرار، همه کافر و خونخوار، ستمگستر و جرّار، جفاپيشه و غدّار، ستمکيش و دلآزار، کشيد آه شرربار و فرو ريخته لخت جگر از ديدهٔ خونبار، که ناگاه سکينه گل گلزار برادر، ز گلستان سراپرده چو بلبل به نوا آمد و چون درّ يتيم از صدف خيمه به بيرون شده بر دست يکی مشک تهی ز آب، لباش تشنه و بیآب، رخاش غيرت مهتاب، سراسيمه و بیتاب، که ای عمّ وفادار، تو سقّای سپاهی، پسر شير الهی، فلک رتبه و جاهی، همه را پشت و پناهی، به حسب غيرت ماهی، به نسب زادهٔ شاهی، چه شود گر به من از مهر نگاهی کنی از راه کرم، بهر حرم، جرعهٔ آب آری و سيراب کنی تشنهلبان را.
👈🏻 ادامه در فرسته بعدی
#کاشانیات
#وصاف
@cheraghe_motaleeh