أصول علم الرجال بين النظرية و التطبيق
معرفى اجمالى
أصول علم الرجال بين النظرية و التطبيق، در كليات علم رجال، تقريرات درس شيخ مسلم داورى است كه توسط محمدعلى علىصالح معلم، تأليف و تحقيق شده است.
کتاب به زبان عربى و مقدمه آن در سال 1416ق، نوشته شده است.
ساختار
کتاب با تمهيدى از مؤلف آغاز و مطالب در يك مقدمه، چهار فصل و خاتمه، تنظيم شده است.
در سلسله درسهاى مطرحشده در اين کتاب، راويان و کتابهاى روايى معتبر و شناختهشده شيعه، به بحث و بررسى رجالى گذاشته شده و نويسنده با دقت بسيار، به تضعيف و توثيق راويان احاديث آنان و آن کتابها پرداخته است. وى در مباحث خود، به نظريات عالمان گذشته در اين باره اشاره كرده و نظريات آنان را در برخى موارد، تأييد و در برخى ديگر، رد كرده است [۱].
گزارش محتوا
در تمهيد، ضمن بيان اهميت علم رجال و ضرورت آن [۲]، به ويژگىها و امتيازات اثر حاضر، اشاره شده است [۳].
در مقدمه، با اشاره به اينكه عادتا در هر علمى، ابتدا به تعريف و بررسى موضوع و غايت آن پرداخته شده و سپس، از مباحث مربوط به آن علم، سخن گفته مىشود، ابتدا به تعريف علم رجال پرداخته شده و سپس، موضوع و غايت آن، مورد بررسى قرار گرفته است [۴]. در ادامه مقدمه، به بررسى مناط در حجيت قول رجالى پرداخته شده [۵] و به سؤالات زير، پاسخ داده شده است:
- آيا انضمام حصول ظن شخصى به قول راوى لازم است يا وثاقت وى كفايت مىكند؟؛
- شهادت رجالى از باب اخبار از حس مىباشد يا از باب اجتهاد و حدس؟؛
- آيا توثيقات عامه، مانند توثيقات خاصه بوده يا با آن متفاوت است؟ [۶].
از آنجايى كه بنا بر نظر مشهور اخباريون و بيشتر مجتهدين، روايات كتب اربعه صحيح و قابل اعتماد مىباشد، نويسنده در فصل اول، به بررسى صحت روايات «الکافی» تأليف شيخ كلينى، «منلايحضرهالفقيه» اثر شيخ صدوق و «الاستبصار» و «التهذيب» نوشته شيخ طوسى پرداخته و طرق مختلف تصحيح روايات اين كتب را، به بحث گذاشته است [۷].
در فصل دوم، به تحقيق و معرفى كتب روايى ديگرى پرداخته شده كه مىتوان صحت روايات آنها را اثبات و به احاديث آن، اعتماد نمود. اين كتب، عبارتند از: «مستطرفات السرائر» محمد بن ادريس حلى؛ «نوادر الحكمة» محمد بن احمد بن يحيى؛ «دعائم الإسلام» قاضى ابوحنيفه نعمان بن ابىعبدالله محمد بن منصور تميمى؛ «فلاح السائل و نجاح المائل» على بن طاووس حلى؛ «تفسير» على بن ابراهيم قمى؛ «كامل الزيارات» ابوالقاسم جعفر بن محمد بن جعفر بن موسى بن قولويه؛ «المقنع» شيخ صدوق؛ «بشارة المصطفى لشيعة المرتضى» عمادالدين محمد بن ابىالقاسم محمد بن على طبرى؛ «المزار الکبير» شيخ محمد بن مشهدى؛ «المصباح» شيخ تقىالدين ابراهيم كفعمى؛ «الاحتجاج» شيخ طبرسى و «عوالي اللئالي» محمد بن ابىجمهور احسائى [۸].
فصل سوم، داراى دو مقام است. در مقام اول، روايت از دو جهت زير، مورد بحث قرار گرفته است:
الف)- طرق تحمل روايت: نويسنده، اقسام متصور تحمل روايت را در هشت قسمت توضيح داده است. اين اقسام عبارتند از: سماع؛ قرائت؛ اجازه؛ مناوله؛ اعلام؛ کتابت؛ وصيت و وجاده [۹].
ب)- كيفيت نقل روايت: نويسنده در شش قسم، به تشريح كيفيت نقل روايت پرداخته است كه عبارتند از: کتاب يا اصل، نسخه، رسائل، مسائل، نوادر و روايات [۱۰].
در مقام دوم، در دو مبحث زير، به تحقيق پيرامون كتب و اصولى پرداخته شده است كه مرجع و مستند فقيه در مراجعه به روايات بوده و صاحب «وسائل الشيعة» و «مستدرك الوسائل» اقدام به جمعآورى آنها نمودهاند:
در مبحث اول، به دنبال بررسى مصادر کتاب «وسائل الشيعة» اثر حر عاملى، ابتدا به اين نكته اشاره شده است كه ايشان، مصادر کتاب خود را به سه قسمت (كتبى كه مباشرتا از آن نقل كرده است، كتبى كه با واسطه از آن نقل كرده و كتبى كه به آنها استناد كرده، ولى به اسم آن، تصريح نشده است) تقسيم كرده و سپس هفتاد کتاب از مصادر ايشان، معرفى گرديده است. در انتها، ضمن اعتباربخشى به تمام اين مصادر، هفت کتاب از ميان آنها، برگزيده شده و بهصورت مفصل، تحقيق و بررسى شده است. اين هفت کتاب عبارتند از: «تحف العقول»؛ «کتاب سليم بن قيس»؛ «طب الأئمة(ع)»؛ «صحيفة الرضا(ع)»؛ «تفسير الإمام الحسن العسكري(ع)»؛ «کتاب الغارات» و «تفسير» فرات كوفى [۱۱].
در مبحث دوم، در دو قسمت، به بررسى مصادر کتاب «مستدرك الوسائل» اثر محدث نورى پرداخته شده است:
در قسمت اول، كتبى كه در اعتبار و وثاقت آنها، اشكالى وجود ندارد كه مجموعا بيست و سه کتاب مىباشند، معرفى شده است. از جمله اين كتب عبارتند از: «لب اللباب»، «کتاب الدعوات» و «فقه القرآن» راوندى؛ «الهداية» و «المقنع» شیخ صدوق؛ «سعد السعود»، «كشف اليقين» و «فلاح السائل» سيد بن طاووس [۱۲].
✅ الغارات، کتابی نابوقدیمی در شرح فضائل مولا (ع)/ حسن بلخاری
یکصدو چهاردهمین و یکصد و پانزدهمین کتب منتشره از سلسله انتشارات انجمن آثار ملی (و اینک انجمن آثار و مفاخر فرهنگی) که در سال 1354 منتشر گردیده اختصاص به کتاب الغارات، اثر ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی اصفهانی (متوفی 283 ه.ق) دارد.
چنانچه از مقدمه نگاشته شده بر این اثر برمیآید مرحوم میرجلالالدین حسینی ارموی (محدث) کتاب الغارات را که بسیاری تصور میکردند مفقودالاثر شده و از بین رفته را به انجمن اطلاع میدهند و انجمن مشعوف از این خبر نگارش مقدمه، حواشی و تعلیقات را به جناب محدث سپرده و این اثر طی دو جلد در سال 1354 با صفحاتی در حدود 1200 صفحه به چاپ می رسد. نویسنده کتاب چنان که گفتیم ابواسحاق ابراهیم بن ثقفی کوفی اصفهانی است. http://yon.ir/gZWb1
@manuscript
#شهریارنامه
#عثمان_ابو_عمر
#مختاری_غزنوی
#غلامحسین_بیگدلی
#ادبیات_شعر
ابوالمفاخر خواجه حکیم سراج الدین ابوعمر عثمان بن عمر (یا : محمد)مختاری غزنوی از شاعران بزرگ دربار غزنویان در اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم است.
وی با ابراهیم بن مسعود غزنوی و مسعود بن ابراهیم و عضدالدوله شیرزاد بن مسعود بن ابراهیم وابوالملوک ارسلان بن مسعود بن ابراهیم معاصر بوده است. وی علاوه بر سلاطین غزنوی ، قاوردیان کرمان را نیز مدح گفته است. از وی یک مثنوی به نام شهریار نامه در دسترس است ، که در آن داستان شهریار پسر برزو پسر سهراب پسر رستم را گفته. چنان که خود در پایان کتاب آورده ، این کتاب را به خواهش سلطان مسعود بن ابراهیم به نظم در آورده. کار سرودن این کتاب ، 3 سال به طول انجامید . نام مختاری در پایان کتاب آمده. آن طور که از شواهد بر می آید ، این کتاب از روی یک داستان منثور نوشته شده که در آن زمان شهرت فراوان داشته. این داستان ، آخرین داستانی است که از عهد پهلوانی های رستم نوشته شده. منظومه شهریار نامه اگر چه که استادانه به نظم در آمده ، لیکن در شمار منظومه های حماسی متوسط پس از شاهنامه بحساب می آید.🔽
@erfaneeslami1
👆👆👆👆
چکیده کتاب
پـژوهش در باره خـاندانهای علمی شیعه که سهم بسـیاری در حفـظ و گسترش تشـیع داشـتهاند، میتواند چشمانداز نوینی را در تاریخ علمی و فرهنگی شیعه روشن کند. موضوعی که اهمیت بررسی پیرامون خاندانها را می افزاید این است که آنان اساس فعالیتهای سیاسی در سده اول هجری بودند و روایات منقول ایشان در زمینه رقابت میان خاندان ها تولید و گسترش یافته است و از مسیر بررسی روایات ایشان میتوان به فضای فکری و سیاسی آن عصر پی برد. این خاندانها میراث ائمه(ع) و شیعه را نسل در نسل منتقل کرده و بر قوام و استواری آن افزوده اند. یکی از کهنترین این خاندانها که در خدمت اهلبیت(ع) بوده و سهم قابل توجهی در انتقال میراث ائمه(ع) به نسلهای بعد داشتهاند خاندان ابو رافع است که فعالیتهای علمی و فرهنگی ایشان در این نوشته تحقیق، پژوهش و باز سازی شده است. شناسایی و نشاندادن سهم این خاندان در تحولات فرهنگی شیعه با مطالعه روایات نقل شده از ایشان در لابلای متون حدیثی، تاریخی و دیگر منابع، محقَق شده است. با مطالعه تک تک روایات نقل شده و منسوب به این خاندان تلاش شده گرایشهایشان و میزان تأثیر آنان در این عرصه بازنمایی شود. در پژوهش حاضر ضمن شناسایی و ارائه شرح حال افراد و وابستگان به این خاندان، روایات برجای مانده از ایشان سنخشناسی شده و در پایان میراث برجای مانده آنان ذیل چهار کتاب: اخبار ابی رافع، السنن و الاحکام، قضایا امیر المؤمنین(ع) و تسمیه من شهد مع علی(ع) حروبه، گردآوری و تنظیم شده است.
نوبت چاپ : اول
سال چاپ : ۱۳۹۵
ناشر : پژوهشگاه حوزه و دانشگاه
قیمت (ریال) : ۱۸۰۰۰۰ ریال
https://telegram.me/ShiaBibliographical
رساله در اثبات ولادت امیر المومنین علیه السلام در روز سیزدهم رجب
آقا جمال خوانساری / به کوشش رسول جعفریان
به موقف عرض می رساند که در باب روز تولد حضرت امام المتقین و امیر المومنین ـ صلوات الله و سلامه علیه ـ آنچه بر کمترین ظاهر شد، همان است که قبل از این عرض نمود که مشهور میان علمای ما این است که در روز سیزدهم ماه مبارک رجب بوده. و شیخ طوسی در کتاب مصباح [ص 852] حدیثی نقل کرده از حضرت امام جعفر صادق ـ صلوات الله و سلامه علیه ـ که در هفتم ماه مبارک شعبان بود، و سند آن حدیث ظاهر این است که صحیح باشد. نهایت قولی از کسی از علمای ما موافق آن نقل نکرده اند. بنابر این، عمل به آن حدیث مشکل است. بلکه ظاهر این است که نزد ایشان خلاف آن معلوم بوده، و بنابر آن به مضمون آن قایل نشده اند، و آن را بر خطایی از یکی از راویان حمل کرده اند.
و امثال این بسیار است که در حکمی، حدیث صحیحی وارد شده، و چون مذهب کسی از علمای ما نشده، آن را طرح می کنند، و عمل به آنچه مذهب علما بوده می کنند، زیرا که مرتبه ایشان ازین بلندتر بوده [که] همگی اتفاق بر خطا بکنند، و با وجود حدیث صحیح بخلاف آن قایل شوند، و کسی از ایشان مطلع بر آن حدیث نشده باشد.
با وجود این که حدیث را نیز ایشان نقل کرده باشند، بلکه عمل نکردن ایشان به آن، دلیل واضحی است بر این که خلاف آن بر ایشان معلوم بوده، و به این سبب آن را طرح کرده اند یا تأویلی کرده اند، زیرا که معنی حدیث صحیح این نیست که نسبت آن به امام ـ علیه السلام ـ معلوم باشد تا این که طرح آن نتوان کرد، بلکه معنی حدیث صحیح این است که همه راویان آن بر مذهب حق باشند، و به حسب ظاهر عادل باشند، و ظاهر است که این منافات ندارد به آن که گاهی بعضی از ایشان سهوی یا خطایی بکند، و نقلی که کرده باشد، هرگاه خلاف آن به دلیل دیگر مشخص شود، طرح شود.
و مؤیدات دیگر نیز از برای آن حدیث مذکور می شود. یکی از آنها این است که در حدیث دیگر، دعایی نقل شده که خداوندا! سؤال می کنم تو را به حق دو مولود در رجب، محمد بن علی و دویم پسر او علی بن محمد [مصباح المتهجد، ص 805]؛ و می گویند که هرگاه تولد آن حضرت هم در ماه رجب باشد، بایست که آن حضرت هم مذکور باشد، و مقدم مذکور شود.
دلالت این، اگر چه فی الجمله ظهوری دارد، نهایت ممکن است که اکتفای به آن دو امام اشاره باشد، به بلندی مرتبه ایشان به این که سؤال بحق ایشان کردن کافی است در استجابت دعا، و حاجت نیست به ضم کردن دیگری.
یا آن که آن حدیث نیز موافق مذهب مشهور علمای ما نیست، و باید که آن را هم طرح کنند، زیرا که در تولد حضرت امام محمد تقی معروف این است که در ماه مبارک رمضان بوده، و قول نادری [است] که در ماه رجب بوده. و در تولد حضرت امام علی نقی ـ صلوات الله و سلامه علیه ـ مشهورتر میانه ایشان این است که در نیمه ماه مبارک ذی حجه بوده، و بعضی گفته اند که در ماه رجب بوده؛ پس آن حدیث را اکثر ایشان طرح می کنند و بر خطایی از یکی از راویان آن حمل می کنند.
و دیگر این که در حدیث دیگر از ابراهیم بن هاشم که از معتمدین اصحاب حضرت امام محمد تقی و امام علی نقی ـ صلوات الله و سلامه علیهما ـ بوده، نقل شده که او گفته که تولد حضرت امام علی نقی ـ صلوات الله و سلامه علیه ـ روز سه شنبه سیزدهم ماه رجب بوده، و می گویند که هر گاه تولد حضرت امیر المومنین ـ صلوات الله و سلامه علیه ـ نیز در سیزدهم ماه رجب باشد، بایست که آن را هم ذکر کند.
و جواب این ظاهر است، زیرا که این وقتی مؤید می شود که مراد ابراهیم بن هاشم ذکر فضیلت روز سیزدهم ماه رجب باشد، و آن معلوم نیست، بلکه ممکن است که مراد او بیان تاریخ تولد آن حضرت باشد، و بنابر آن ذکر تولد امام دیگر نیز در این روز در کار نیست، با [یا] آن که شیخ طوسی در مصباح اشاره به طرح آن حدیث کرده [819]، زیرا گفته روایت نکرده ابراهیم بن هاشم قمی که وفات یافت امام علی نقی علیه السلام روز دوشنبه سیوم ماه رجب، غیر این که گفته متولد شد آن حضرت روز سه شنبه سیزدهم رجب، و مراد او به این که گفته که «غیر این که» اشاره است به این [است] که آنچه او گفته، این تتمه را هم دارد [که گفته امام علی سیزدهم رجب بدنیا آمده. یعنی از روی تعجب و انکار است]، و آن موافق مذهب علمای ما نیست، زیرا که مشهور میانه ایشان این است که در نیمه ماه مبارک ذی حجه بود، چنان که مذکور شد. و بعضی که گفته اند که در ماه رجب بوده، در دویم ماه گفته اند یا پنجم.
دیروز در درس ملل و نحل، از یکی از دانشجویان دکتری (خانم مریم ثقفی) که پایان نامه اش را در باره نجم الملک و تحول نجوم جدید می نویسد، خواستم تا سر کلاس برای دانشجویان ارشد توضیحاتی بدهد. ایشان گفت ناصرالدین شاه، زمانی اعلام کرد که خرافات قدیم را از کنار تقویم ها بردارند. البته به گفته ایشان، این کار به دلیل عدم تمایل مردم به خرید تقویم های تازه و بدون سعد و نحس، به جایی نرسید، اما نفس این که چنین فرمانی صادر شده جالب است. این فرمان در پایان تاب فلک السعاده از آثار نجومی دوره قاجار آده است که تصویرش را بالا می بینید. آدمیت هم در کتاب اندیشه ترقی ص 23 اشاره به این فرمان کرده است. (با تشکر از خانم ثقفی)
@jafarian1964
وقتی منوچهر خان گرچی کتابخانه ای را غارت کرد، و شصت سال بعد، در غارتی دیگر آن کتابها به صاحبش برگشت
با یاد از مرحوم سید مصلح الدین مهدوی
سالها پیش، زمانهایی که اصفهان می رفتم، گاهی همراه دوستم جناب دکتر موسی نجفی و گاهی تنها، به دیدن مرحوم سید مصلح الدین مهدوی می رفتم که خانه اش در خیابان امام خمینی (انوشیروان سابق) بود. ایشان همراه همسر و دخترشان در این خانه زندگی می کردند. علاقه من از زمان نشر کتاب خاندان شیخ الاسلام اصفهان به ایشان بود. آثار دیگر ایشان در باره خاندان آقا نجفی و نیز شرح حال حجة الاسلام بانی مسجد سید، و همین طور کتاب قدیمشان تذکرة القبور، همه و همه مفید بود. زمانی هم با ایشان مصاحبه ای کردم که در مجله ای در قم منتشر شد. این اواخر بیماری شان تشدید شد و با این حال، گهگاه توفیق دیدار ایشان را داشتم تا آن که به رحمت خدا رفتند. تعداد قابل ملاحظه ای نسخ خطی خانوادگی داشتند که آنها را وقف کرده و اکنون در کتابخانه ابن مسکویه اصفهان است.
اما اتفاق جالبی که افتاد و نشان از بی خبری من از خاندان ایشان داشت، آشنایی با اثری از برادر ایشان با نام معزالدین مهدوی بود که به نام داستانهایی از پنجاه سال منتشر شد. ایشان کارمندان عالی رتبه آموزش و پروش بوده و در شهرهای مختلف، خدمت کرده و داستانهای بسیاری زیبایی را از آن سالها در این کتاب آورده که به نظرم بسیار مفید است و ایشان هم در پردازش آنها استادانه عمل کرده است.
برخی از این داستانها را که نشان از تدین، روشنی فکر و تیزبینی ایشان است، در سال گذشته، در همین کانال گذاشتم. امروز پشت یک نسخه خطی یادداشتی از ایشان دیدم که نکته تازه ای در باره شناخت این خانواده بود. اما خود این حکایت هم جالب است.
بر اساس این یادداشت، منزل یکی از اجداد ایشان توسط منوچهر خان گرجی در سال 1262 غارت و کتابها به دارالحکومه شهر برده می شود. سالها بعد در سال 1327ق وقتی ایل بختیاری در مشروطه به اصفهان آمد و عالی قاپو غارت شد، کتابها در آنجا بود و به دست آنها افتاد، و در میدان شاه حراج کردند. پدر ایشان، یعنی شهاب الدین، تعداد هفتاد نسخه را خریداری کرده و بگفته سید معزالدین، این نسخه ها در این زمان، یعنی سال 1353 ش که این یادداشت را نوشته، در اختیار برادرش بوده است.
علی القاعده اینها همان نسخی است که اکنون در کتابخانه ابن مسکویه است، هرچند نسخه ای که این یادداشت در آن نوشته شده، آنجا نیست. خوشبختانه آن چنان که خودش می گوید، داستان غارت کتابخانه جدش را در کتاب خاطراتش یعنی همان داستانهایی از پنجاه سال نوشته است و می توان تفصیل ماجرا را در آن دید.
اما یادداشت ایشان:
این فهرست کتاب به خط مرحوم سید محمد حسن مجتهد اصفهانی نبیره مولف است، و جد بزرگوار نویسنده این یادداشت: معزالدین مهدوی ابن مرحوم سید شهاب الدین بن سید محمد حسن اصفهانی ابن سید محمد تقی متسجاب الدعوه ابن سید محمد سعید ابن محمد صادق ابن ابوالقاسم بن محمد باقر بن محمد صادق مولف این کتاب ابن ابی القاسم بن محمد باقر الموسوی است.
به ظن متآخم بعلم، این کتاب جزء اموال مرحوم سید حسن مجتهد اصفهانی بوده است که منوچهر خان معتمدالدوله گرجی حاکم اصفهان در سال 1262 خانه او را شبانه به غارت برد.
در سال 1327 در قضایای مشروطیت عمارت عالی قاپ به وسیله ایل بختیاری به غارت رفت، و بعضی از کتب مرحوم سید حسن مجتهد اصفهانی جزء اموال غارتی بود که بختیاری در میدان شاه اصفهان فروختند، و پدر بزرگوار بنده (مرحوم سید شهاب الدین) بعضی از آن کتب را خریداری فرمود، و فعلا بیش از هشتاد جلد آن که غالبا تصنیف و تألیف او است نزد برادر فاضل ارجمند بنده (سید مصلح الدین مهدوی) در اصفهان موجود است.
به تاریخ 16 تیرماه 1354 برابر 16 جمادی الثانیه 1394 قمری،
شرح غارت منزل مرحوم سید محمد حسن مجتهد را در کتاب «داستان هایی از پنجاه سال» نوشته ام و به چاپ رسیده است، مفصل است. و انا الاحقر معزالدین الموسوی المهدوی الاصفهانی 16 /4/1353
@jafarian1964
@litera9
نیاکان خاندان برمکی تولیت بزرگترین معبد بودایی بلخ را داشتند که این معبد «نوبهار بلخ» نام داشت. برمکیان پس از ورود به دستگاه خلافت هارون دست ایرانیان را در امور حکومتی باز گذاشتند و بیشتر کارها را به دست آنها سپردند و خاندانهای اصیل ایرانی را در کارها به یاری گرفتند. یکی از این خاندانها «خاندان سهل» است. فضل سهل و حسن سهل به وسیله برمکیان به دربار هارون راه یافتند و پس از مرگ او در دستگاه خلافت مأمون رخنه کردند و به وزارت او رسیدند. فضل که خود سبب پیروزی مأمون بر امین شده بود، هنگامی که به وزارت او رسید، چنان کارها را قبضه کرد که به گفته عبدالجلیل رازی در کتاب «النقض» «توقسع فضل کردی و مهر او نهادی و بر درم و دینار نام ذوالریاستین بودی». در این کتاب سرگذشت این مرد ایرانی آمده است.
@litera9
فضل بن سهل سرخسی، یکی از وزیران مشهور ایرانی از خاندان آلسهل در خراسان بود که در دربار مأمون خلیفه عباسی منصب وزارت در دست و در رسیدن مأمون به قدرت و خلافت در مقابل امین تأثیر بسزایی داشت. او معروف به ذوالریاستین، یعنی مردی که بر دو کار ریاست میکند؛ التدبیر و الحرب، کشوری و لشکری بود.
نیاکان خاندان برمکی تولیت بزرگترین معبد بودایی بلخ را داشتند که این معبد «نوبهار بلخ» نام داشت. برمکیان پس از ورود به دستگاه خلافت هارون دست ایرانیان را در امور حکومتی باز گذاشتند و بیشتر کارها را به دست آنها سپردند و خاندانهای اصیل ایرانی را در کارها به یاری گرفتند. یکی از این خاندانها «خاندان سهل» است. فضل سهل و حسن سهل به وسیله برمکیان به دربار هارون راه یافتند و پس از مرگ او در دستگاه خلافت مأمون رخنه کردند و به وزارت او رسیدند. فضل که خود سبب پیروزی مأمون بر امین شده بود، هنگامی که به وزارت او رسید، چنان کارها را قبضه کرد که به گفته عبدالجلیل رازی در کتاب «النقض» «توقسع فضل کردی و مهر او نهادی و بر درم و دینار نام ذوالریاستین بودی». در این کتاب سرگذشت این مرد ایرانی آمده است.
معرفى اجمالى:
« الغارات»، به زبان عربى، نوشته ابو اسحاق، ابراهيم بن محمد بن سعيد بن هلال ثقفى كوفى اصفهانى، متوفاى ۲۸۳ است.
اين كتاب، در مورد غارتهايى است كه بعد از جنگ نهروان، توسط معاويه، به قلمرو امير المؤمنين، على( ع) صورت گرفته است.
اين كتاب، از زمانهاى پيشين و ادوار گذشته مورد استفاده علماى بزرگ اسلام بوده و دانشمندان نامى و برجسته فريقين مطالب آن را در كتب خود نقل نمودهاند تا آنجا كه ابن ابى الحديد معتزلى بغدادى در« شرح نهج البلاغة» بسيارى از قصص و روايات آن را درج كرده و بر ساير كتب تاريخ مقدم شمرده است.
طبق تصريح علامه مجلسى و شيخ حرّ عاملى و محدث نورى و جمعى ديگر از ساير فحول علماى ما، اين كتاب، مورد قبول و اعتماد فرقه حقه اماميه بوده و در رديف كتب معتبر به شمار رفته و احاديث و روايات آن در ميان ايشان محل تمسك و مأخذ احكام واقع شده است.
مرحوم مجلسى، تمام مطالب« الغارات» را در مجلدات بحار نقل كرده و هيچگونه تغييرى در عبارات نداده مگر در مواردى كه تلخيص كرده و تصريح به آن نموده است و در موارد مقتضى نيز به شرح آنها پرداخته است.
پی دی اف کتاب الغارات👇👇👇
👆کتاب بالا متن مهمی است که قبلا آن را معرفی کرده ام. خيلی سال پيش در يمن يک نسخه از اين کتاب را ديدم. بعدها در سال 2011 در برلين نسخه ديگری از اين کتاب را در کتابخانه دولتی آنجا ديدم و عکسی از آن سفارش دادم که بعدا به شيوه معمول آن کتابخانه بر روی سايت آنها هم قرار گرفت. يک نسخه هم در سال 2012 در آمبروزيانا از اين کتاب (واخبار صفين آن) ديده ام و عکس آن را دارم که الآن در دست تصحيح از سوی محقق همين کتاب بالاست. محقق فاضل اين متن را به ابو مخنف نسبت داده که البته درست نيست. اين کتاب مجموعه ای از روايات از راويان اوليه جمل و صفين است که معلوم نيست دقیقا توسط چه کسی تنظيم شده. هر چه هست روايات آن قابل اعتناست و با بسياری از روايات ابو مخنف و ديگران نزديک است. اين را هم بگويم که محقق کتاب در مقدمه (ص 38) با استناد به عبارتی در معجم الأدباء ابراز داشته که محمد بن اسحاق آثار ابومخنف را روايت می کرده. استنباط ايشان اشتباه است. مقصود از محمد بن اسحاق ياد شده در عبارت ياقوت، محمد بن اسحاق ابن النديم است که شرح حال ابومخنف و ليست آثارش را در الفهرست برشمرده و اين ربطی به محمد بن اسحاق صاحب سيره معروف ندارد.
انتقال روايات كوفه به اصفهان
ابراهيم بن محمد بن سعيد بن هلال الثقفي ( درگذشته 283 ق ) كه اصلا كوفي بود ، ولي به اصفهان آمد و همانجا سكني گزيد . گفته شده كه عده اي از علماي قم مانند احمد البرقي براي ديدارش به اصفهان رفتند و از او خواستند كه در قم اقامت كند ، ولي او دعوت آنان را نپذيرفت نجاشي به نقل از منبع نامعلومي مي نويسد كه علت بيرون آمدن او از كوفه اين بوده كه او كتاب المعرفه را نوشت و در آن به مناقب و مثالب صحابه پرداخت و چون كوفيان كتاب را بسيار خطرناك ديدند و خوف آن بود كه مخالفان تشيع را خوش نيايد ، از او خواستند كه كتاب را منتشر نكند ( در حقيقت آن را از صورت مسوده به صورت كتابي كه بر ديگران عرضه – قرائت يا سماع و ...- گردد ، تبديل نكند : بأن يتركه ولايخرجه ) اما برعکس قسم ياد كرد كه كتاب را جز در اصفهان كه (در آن زمان) دورترين شهرها به تشيع بود ، روايت نكند و به همين دليل به اصفهان رفت و كتاب را در اصفهان روايت كرد و همانجا نيز سكنی گزيد . البته او پيش از آنكه امامي شود ، زيدي بوده است . از اين داستان برمي آيد كه او تحصيلاتش را در كوفه گذرانده بوده و در سن استادي و تاليف به اصفهان آمد . كتابهاي او بيشتر در تاريخ و سيره است و بسياري از آنها به موضوعات مورد علاقه شيعه و از جمله تاريخ و سيره امام علي و اهل بيت مربوط مي شود . او از اخباريان شيعي بوده ولي در عين حال به موضوعات ديگري چون بحث امامت و فضايل اهل بيت علاقمند بوده است . از جمله كتابهاي قابل اهميت او كه در ليست آثارش آمده است ، جدا از كتاب المعرفة ، كتاب الوصية و نيز كتاب الدلائل است كه كاملا صبغه شيعي دارند .در عين حال ابراهيم ثقفي مولف چند كتاب در فقه هم بوده كه نجاشي از آنها نام برده است ( نجاشي ، 16-18/19 ) .
https://t.me/azbarresihayetarikhi
رأس الحسين در قاهره 🔴
مقام #رأسُ الحُسَین محل دفن یا نگهداری سر امام حسین(ع). به گفته مشهور علمای شیعه سر امام #حسین(ع) به بدن ایشان در کربلا ملحق و در آنجا دفن شد. #نجف، #مدینه، #دمشق، #رقه و #قاهره از دیگر مکانهایی هستند که برای دفن سر مطهر ذکر شدهاند. در شهرهای #مدینه، دمشق، رقه و قاهره نیز بقعههایی به عنوان مقام رأس الحسین(ع) موجود است.
به گفته یاقوت حموی در #قاهره مزاری است که سر امام حسین(ع) در آن قرار دارد.سبط بن جوزی قولی را نقل کرده است که محل دفن سر امام حسین(ع) را قاهره دانسته و نگاشته که خلفای فاطمی آن را به #عسقلان انتقال دادند و سپس آن را به قاهره برده و در آنجا دفن کردند و بارگاه بزرگی ساختند که اکنون زیارتگاه است.
مهم اين است كه بر بالاى اين مزار حديث شريف #نبوى نگاشته شده است كه تربت امام حسين ع #شفا ودعا در زير گنبد او #مستجاب است.
__________
@drhadiansarii
این همه سنی که از شاگردان اهل بیت بودند و در اسانید روایات شیعه واقع شده اند، سَکُونی یک کتاب کامل را از امام صادق (ع) شنیده و نوشته و این کتاب نزد کلینی رسیده است و از آن در کتاب کافی روایات زیادی از آن نقل کرده!
واقعا این یعنی چه؟؟
دوستان توضیح دهند
بله.. مستقلا هم چاپ شده.. این نسخه از کشفیات اقای سید محمد حسین جلالی در آمریکاست که با تحقیق خود ایشان منتشر شده.. کتاب بسیار مهمی است و در فهرست نجاشی هم نامش آمده.. به یاد دارم که این کتاب نزد مرحوم کلینی هم بوده و از آن روایاتی را نقل می کند..
جالب این است که به تصریح مفهرسین اصل این روایات رو راوی (ابو عمران مروزی) در زندان سندی بن شاهک از امام شنیده است..
#فضل_بن_شاذان
#رساله_علل_الشرایع
فضل بن شاذان دویست سال قبل از شیخ طوسی است؛ تقدم علمی فضل بن شاذان در زمان خود، از شیخ طوسی بیشتر است، معقولاً و منقولاً و سنةً و شیعةً و در علوم اسلامی، بلکه در علوم انسانی فوق العاده است. وفات ایشان قبل از امام عسکری(ع) است. گفته شده وی کتاب نسبتاً مفصلی از حضرت رضا(ع) نقل کرده است اما ایشان حضرت هادی(ع) و حضرت عسکری(ع) را درک کرده و شاید هم در نوجوانی یا بچگیاش امام رضا(ع) یا حضرت جواد(ع) را هم درک کرده باشد اما ایشان از هیچ امامی روایت نقل نمیکند. از امام عسکری(ع) نقل شده است که حضرت فرمودند: «إنی أَغْبِطُ أَهْلَ خُرَاسَانَ بِمَكَانِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ وَ كَوْنِهِ بَيْنَ أَظْهُرِهِمْ» (رجال الکشی، ص542)، من به اهل خراسان غبطه میخورم به خاطر جایگاه فضل بن شاذان [و بودنش در میانشان]، اگر این نقل درست باشد خیلی عجیب است که امام به حال شخص غبطه بخورد. مقامی است که قاعدتاً تصورات ما به آن نمیرسد، اما ایشان از امام عسکری(ع) هم حدیث ندارد، شاید شرایط تقیه بوده یا ملاقات با امام مشکل بوده است. پدرش هم معلوم نیست؛ چون نجاشی دارد که: قیل پدرش شاذان روی عن الجواد.
🔸رساله علل الشرایع فضل بن شاذان
رسالهای است به نام «علل الشرایع» که ایشان از حضرت رضا(ع) نقل کردهاند که پانزده شانزده صفحه است. شواهد کاملاً کافی است که این مطلب جعلی است؛ به این معنا که این کتاب انشای خود فضل است نه انشای امام رضا(ع). این کتاب را فضل روی تفکراتی شبیه تفکرات اعتزالی و عقلگرایی نوشته است. آقایی که ظاهراً در نیشابور بوده است (شیخ صدوق که شأنش اجل از این است) این کتاب را برداشته است و آخرش گفته است: سمعت عن الرضا(ع) مرة بعد مرة، اصلاً معلوم نیست ایشان حضرت رضا(ع) را در سن بلوغ درک کرده باشد، به احتمال قوی شاید در زمان وفات امام رضا(ع) پنج ساله بوده است چون تاریخ تولدش روشن نیست اما قصهای را با پدرش نقل میکند که پدرش به او میگوید: «ما أقل عقلک من غلام» (رجال الکشی، ص516)، و این قصه در حدود سالهای 218-220 است. این که او در سال 202 این کتاب مفصل را از حضرت رضا(ع) نقل کرده باشد ظاهراً مقطوع البطلان است. بههرحال به ذهن ما میآید که همان عبدالواحد بن عبدوس نیشابوری عطار! سندی برای آن رساله به اسم امام رضا(ع) درست کرده است. روایات را باید در آن سابقهاش نگاه کرد. ایشان علل الشرایع یا به اصطلاح امروزی فلسفه احکام را خودش استخراج کرده است یا به اصطلاح ما تعلیلش عقلی است. یک خطی در قم بود که این عقلیها را قبول میکردند و تعبدی میکردند، یک سندی هم برایش درست کردند که بگویند: این تعلیلش تعبدی است و از حضرت رضا(ع) شنیدهاند. خود صدوق هم علل الشرایع دارد علل الشرایع یعنی تعلیل تعبدی.
بحث فضل خیلی طولانی است چون بعضی از روایات هم در ذم ایشان است که شأن ایشان اجل از آن است که بخواهیم این بحثها را دربارة او بکنیم. فضل شخصیتی است که زمان دو امام معصوم (ع) را قطعاً درک کرده و یک شخصیت علمی و حدیثشناس بزرگ است که حتی کتابهایی در علوم انسانی دارد کتابی در حقیقت علم و عقل دارد، در علومی که مربوط به اشاعره و معتزله است کتاب دارد. به ذهن ما فضل در زمان خودش به مراتب ـ نه به یک مرتبه ـ از شیخ طوسی در زمان خودش جلوتر است. خیلی بر افکار و حدیث اهل سنت مسلط است. وفاتش چهار سال بعد از بخاری است، بخاری سال 256 وفاتش است و ایشان 260 است. با بخاری بزرگترین محدث اهل سنت، استاد مشترک هم دارد و در بعضی جاها در حدیث اهل سنت، بخاری حدیثی را آورده است که فضل روی مبانی خود اهل سنت به حدیث بخاری اشکال میکند و دو سه قرن بعد از بخاری، در فتح الباری همین اشکال فضل را میآورد، البته اسم فضل را هم نیاوردهاند خودشان به بخاری اشکال کردهاند که این حدیث اشکال دارد. این مقام غریبی است که فضل در شناخت حدیث اهل سنت با مثل بخاری هم تراز میشود و بعد هم سنیها همان اشکال را قبول کنند. همین رسالهای هم که در باب عده نوشته است و کلینی در کتاب طلاق کافی آورده بسیار زیبا است.
📚 جزوه نظام قانونی ولائی در فقه و اصول
http://www.ostadmadadi.ir/persian/book/12266/8793/
@rejalemadadi
معرفی کتاب:
الغارات کتابی به زبان عربی، اثر ابواسحاق ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال ثقفی کوفی (متوفای ۲۸۳ق) است. الغارات از کهنترین متون تاریخی شیعه بهحساب میآید. این کتاب حاوی مطالبی گزیده از زندگانی امیرالمؤمنین علی علیه السلام، حیات عملی، خطبهها، نامهها و سفارشهای حضرت و نیز جنگها و کشمکشها در زمان خلافت امیرالمومنین علیه السلام و پس از آن است. از آنجهت که در این اثر به غارتهای معاویه در قلمرو امیرمؤمنان پرداخته شده، به الغارات شهرت یافته است. مؤلف منبعی غنی را پدید آورده و همواره مورد توجه و استفاده عالمان شیعی بوده است.
✅ محمدباقر #بهبودی و کتاب النوادر ابن ابی عمیر
با توجه به اطلاعات نگاشته های رجالی، کتاب نوادر ابن ابی عمیر دارای اختلاف نسخه بوده است؛ (رجال النجاشی، ص372) محمدباقر بهبودی بر این باور است که نسخۀ بغدادیان از این کتاب معتبر است، به همین جهت شیخ طوسی در کتاب تهذیبش روایات فراوانی از آن کتاب روایت کرده است و طریق خود به این کتاب را به عبیدالله بن احمدبن نهیک می رساند؛ اما نسخهای که کلینی در کافی مورد استفاده قرار داده، مشخص نیست چه نسخهای بوده که تعداد احادیث روایت شده از وی به حدود سه هزار روایت رسیده است (معرفه الحدیث، ص348)
🔻در رابطه با این سخن چند نکته مطرح است؛
1. دلیلی بر عدم اعتبار نسخۀ کلینی از جانب آقای بهبودی ارائه نشده است و تنها به بعیدبودن تعداد روایات بالای کلینی از ابن ابی عمیر اشاره شده است. روشن است که صرف استبعاد، چندان سودمند نیست.
2. کلینی در مجموع 2880 روایت به طریق ابن ابی عمیر روایت کرده است. بدون تردید، بسیاری از این روایات به صورت مستقیم از کتاب النوادر ابن ابی عمیر یا دیگر کتابهای وی روایت نشده است؛ چه اینکه ابن ابی عمیر در موارد فراوانی تنها طریق به کتب اصحاب امام صادق (ع) است؛ تنها احمدبن محمدبن عسیی کتابهای صد نفر از اصحاب امام صادق (ع) را از ابن ابی عمیر روایت کرده است. (فهرست طوسی، ص404) به نظر می رسد آقای بهبودی متوجه این نکته نیست، لذا تعداد بالای روایات از ابن ابی عمیر را دلیل بر تشکیک در نسخه نوادر وی می داند.
3. بالا بودن تعداد روایات از کتاب یک شخص نیز دلیلی بر استبعاد اصالت نسخه نیست. مگر همان بغدادیان که نسخهشان معتبر خوانده شده است، روایات کمی از ابن ابی عمیر دارند؟ شیخ طوسی تنها در کتاب التهذیب 2298 روایت از ابن ابی عمیر روایت کرده است و با افزودن روایات الاستبصار این عدد به 3263 میرسد.
4. شیخ طوسی علی رغم آن که در کتاب فهرست دو طریق خاص به کتاب النوادر ذکر میکند که به عبیدالله بن احمد بن نهیک ختم میشود، اما در مجموع در تهذیبین تنها 14 روایت را به واسطۀ ابن نهیک نقل میکند. تقریبا همه روایاتی که شیخ طوسی از ابن ابی عمیر نقل میکند به طریق محدثان حوزه حدیثی قم است. مهمتر آنکه شیخ طوسی بیش از 1000 روایت را از طریق کتاب الکافی روایت کرده است. – اخذ توسطی- این بدان معناست که شیخ طوسی در نقل از ابن ابی عمیر به نسخه و روایت کلینی از وی اعتماد کرده است. تتبع ناقص آقای بهبودی در روایات کتاب تهذیب و عدم توجه دقیق به اسناد و ارتباط آن با منابع باعث این نتیجه نادرست از جانب ایشان شده است.
5. آقای بهبودی بر این باور است که نسبت به احادیثی که قمیان از ابن ابی عمیر روایت کرده اند باید احتیاط لازم را به خرج داد خصوصا در مسائل کلامی و اختلافی. (معرفه الحدیث، ص348) به نظر می رسد ایشان در صدد بیان این نکته است که در نسخه نامعلوم محدثان قم از کتاب ابن ابی عمیر ممکن است راوایاتی جعلی افزوده شده باشد، بنابراین باید به شدت احتیاط کرد. ای کاش آقای بهبود چگونگی ورود اخبار جعلی و مدسوس را به نوادر ابن ابی عمیر تصویرسازی می کرد؟ کلینی تنها به دو واسطه، یعنی علی بن ابراهیم و ابراهیم بن هاشم، بیش از 80 % روایات ابن ابی عمیر را روایت کرده است. نه نسبت به ابراهیم بن هاشم احتمال دارد که خود روایاتی را جعل کرده و به نوادر ابن ابی عمیر افزوده باشد، و نه نسبت به علی بن ابراهیم. تنها احتمال موجود آن است که یکی از این سه راوی یعنی کلینی، علی بن ابراهیم و ابراهیم بن هشام به نسخههای وجاده ای کتاب النوادر ابن ابی عمیر اعتماد کرده باشند که مدسوس و محرف باشند.
🔺@hadisvchaleshha
🔻اندکی تأمل!
🔸حضرت آیة الله شیخ محمد جواد فاضل لنکرانی در افاداتی فرموده اند:
🔹«کسی است به نام سید قاسم بن ابراهیم رسی یا البرسی که متوفای 246 بوده، کتابی دارد به نام تثبیت الامامة، و روایاتی را در این کتاب از امام کاظم (ع) نقل کرده است. او در این کتاب میگوید توفّی السابع من شهر صفر ، امام مجتبی(ع) در روز هفتم ماه صفر به شهادت رسیده است. حالا چطور شده این کتاب به دست مرحوم کلینی و مرحوم شیخ مفید نرسیده است. و این طبیعی است که تمام کتبی که در عصر ائمه نوشته شده باشد به دست کلینی و دیگران نرسیده باشد. پس، اول کسی که این مطلب را گفته، ابراهیم رسی است».
🔸ای کاش ایشان و دیگر بزرگوارانی که این مطلب را بیان می نمایند دقت می فرمودند که جدولی که شهادت امام را در 7 صفر ذکر کرده جزو متن کتاب سید قاسم نیست و آن را ناشر لبنانی به آخر کتاب افزوده است. سید قاسم اصلا شیعه دوازده امامی نیست که جدول ولادت و شهادت 14 معصوم را در پایان کتابش بیاورد. او حتی کتابی در رد رافضه و شیعیان دوازده امامی نوشته است.
🔹این بی دقتی همانند آن است که ناشر مفاتیح، حدیث کساء را در پایان مفاتیح چاپ کرده، و برخی گمان کرده اند که این اضافه از محدث قمی است، وبا همین پندار، سندی از محدث قمی تا معصوم ساخته و حدیث مرسل کساء را با آن سند به معصوم رسانده اند!
http://fazellankarani.com/persian/news/23119/
آیا پیکر امام جواد (ع) سه روز زیر آفتاب ماند؟
✍️ امیرحسن خوروش
در دوران معاصر بر فراز منابر مشهور شده است که پس از درگذشت امام جواد (ع) پیکر مطهّرشان تا سه روز به خاک سپرده نشد و همسرشان، ام الفضل، آن پیکر را از فراز بام بر زمین افکند.
این روایت در هیچ منبع متقدّمی یافت نمیشود و نخستین منابع یافتشدۀ آن مربوط به سدۀ دوازدهم هجری و پس از آن است. به عنوان نمونه، در جنات الخلود (پایان نگارش: 1127ق) آمده است: «گویند نعش مقدس آن حضرت را بعد از شهادت بامر معتصم ملعون از بام بزیرانداختند و قدغن شد کسی نزد او نرود تا چند روز بدان نهج افتاده بود و بوی مشک و زعفران از نعش مبارک آن حضرت ساطع میشد معتصم دید که این معجزه باعث تفضح او است گفت دفنش کردند و بقولی شیعیان اجتماع نموده نعش شریفش را برداشتند» (چاپ سنگی جنات الخلود، ص37). همچنین در أنوار الشهادة نوشتۀ حسن بن علی یزدی (۱۲۹۷ق) گفته شده است که ام الفضل، همسر امام جواد (ع)، پیکر ایشان را سه روز بر فراز بام گذاشت و مرغها، بالهایشان را برای پیکر امام، سایهبان کرده بودند (أنوار الشهادة، ص414). در این کتاب همچنین نقل دیگری آمده است: «آن ملعونه امر کرد که بدن منور را از بالای قصر انداختند به سمت طرق و شوارع عام و خلق عبور مینمودند و سؤال مینمودند که این جسد کیست که در کنار راه گذاشته است. میگفتند: جسد امام رافضیها است و تا سه روز به آن حال بود» (أنوار الشهادة، ص414-415).
🔺در نقد این گزارش متأخر که احتمالاً برگرفته از داستان دفن نشدن شهدای کربلا و نیز حکایت شهادت مسلم بن عقیل (ع) و امام کاظم (ع) است، میتوان به چند نکته توجه کرد:
1- مسمومشدن امام جواد (ع) به دست بنی عباس آنچنان مخفی صورت گرفته است که اگرچه قرائن تاریخی آن را تأیید میکند (نگر: حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص480-482)، روایاتی که ماجرای مسمومشدن امام را شرح دهند، در منابع کهن، مشهور نشده است و تنها در آثاری چون تفسیر عیاشی (ج1، ص320)، دلائل الإمامة (ص395)، عیون المعجزات (ص129)، و إثبات الوصیة (ص227) پذیرفته شده است تا جایی که نزد شیخ مفید خبری پیرامون مسمومشدن امام جواد (ع) ثابت نشده است (الإرشاد، ج2، ص295). این در حالی است که اگر پیکر امام از بام به پایین انداخته و در معبر عمومی رها میشد، دستداشتن بنی عباس در شهادت ایشان ظاهر میگشت و لازم میبود که منابع شیعی و سنی در کشتهشدن امام اختلافی نکنند.
2- در منابع تاریخی، نمودهای بسیاری از احترام -هرچند ظاهری- حاکمان عباسی به امام جواد (ع) دیده میشود. امام جواد (ع) داماد مأمون عباسی بودهاند (المحبر، ص62؛ تاریخ الطبري، ط دار التراث، ج8، ص566؛ مروج الذهب، ج3، ص441؛ عیون أخبار الرضا، ج2، ص147؛ مقاتل الطالبیین، ص456؛ الإرشاد، ج2، ص281؛ جمهرة أنساب العرب، ص24) و چون ایشان پس از شهادت امام رضا (ع) بر مأمون وارد شدند، مأمون ایشان را اکرام کرد و مال فراوانی به ایشان داد (تاریخ الإسلام للذهبي، ت بشار، ج5، ص245). همچنین گفته شده است که امام جواد (ع) در آخرین حضورشان در بغداد مهمان معتصم عباسی بودند (تاریخ بغداد، ج3، ص265). پرواضح است که با شأن اجتماعی امام جواد (ع) در نزد عموم مردم و نسبشان به پیامبر خدا (ص) و با این احترام ظاهریای که در میان خاندان عباسی داشتند، هرچند که این خاندان در خفا قصد کشتن امام را داشته باشند، بسیار بعید است در ملأعام اینگونه به پیکر مطهّر امام توهین و جسارت کنند.
3- در گزارشی که در آن ام الفضل، همسر امام، قاتل ایشان دانسته میشود، گفته شده است که او پس از مسمومکردن امام و پیش از جانسپردنشان از کار خود پشیمان شد و گریست (إثبات الوصیة، ص227؛ دلائل الإمامة، ص395). با توجّه به این گزارش بعید به نظر میرسد ام الفضل که همسر جوانش (امام جواد) را با اغوای دیگران مسموم کرده است و بعد از کارش پیشمان گشته، پس از درگذشت همسر جوانش مبادرت به هتک حرمت پیکر ایشان بکند و سه روز از دفن آن امتناع کند و در آخر نیز بخواهد که آن پیکر را از فراز بام به زمین بیاندازند!
4- در صورت پذیرش گزارشهایی که درگذشت امام جواد (ع) را به وسیلۀ سمّی میداند که برخی از عباسیها به آن حضرت داده بودند، باید گفت که این شیوۀ بهقتلرساندن، برای آن بوده است که خاندان عباسی دربارۀ درگذشت امام متّهم نشوند. از این رو، پایین انداختن پیکر امام از بام، به کلّی غرض این خاندان از قتل امام را نقض میکند و همگان از رخداد این فاجعه مطّلع میشوند.
@Al_Rijal
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com