آقا خواستی کاندیدای مدیریت بشی ما حامی شما 😂
?گندم نمایانِ جو فروش?
یک آدم کتاب ساز معمولاً شخصی است که با زحمتی کم، گاه خیلی کم تر از کار تألیف یا ترجمۀ جدی و اصیل، می آید و کتابی را سر هم می کند و بعد آن را با ظاهری آراسته گول زننده به چاپ می رساند. منِ خریدار وقتی در کتابفروشی با آن رو به رو می شوم یک لحظه فریب می خورم و فکر می کنم با یک کتاب جدی طرف هستم که اتفاقاً ممکن است به درد من بخورد. اگر دقت کافی نکنم و آن را بخرم. وقتی به منزل می روم و شروع به خواندن آن می کنم، می بینم ای داد بیداد! کتاب آن چیزی که فکر می کردم نیست و احساس غبن می کنم. گرایش به این نوع تقلب در کسب و کار ما از قدیم متأسفانه وجود داشته است. که کاکل ذرت را به جای زعفران، و آب کاه را به جای آبلیمو به مردم قالب می کند و اسم کار خودش را هم نه تقلب بلکه زرنگی می گذارد، از همین قماش است. برای عوامل این نوع کار هم از قدیم اسم های گوناگونی داشته ایم، مثل «خر رنگ کن» یا «گندم نمای جو فروش».
منبع: آذرنگ، عبدالحسین و ایران ناز کاشیان، کریم امامی در گیر و دار کتاب و نشر، ص 185
@Ketabpazhohi
سلام خدمت دوستان
پيشنهاد مي كنم در صورتي كه در مواردي نياز به اينگونه بحثها است ، نفرات علاقه مند يك گروه موقتي ايجاد كرده و در آن گروه بحث را ادامه دهند تا شان و منزلت اين گروه حفظ شود .
با عرض پوزش ??
استاد عزیز ! به نظرم یکی از جفاهای بزرگی که در حق نسخ خطی مربوط به علوم فنی ،مهندسی و پزشکی رفته است این است که این نسخ خطی حدااکثر تا سطح تصحیح نسخه آن هم توسط متخصصان ادبیات یا الهیات پیش رفته است و سپس هیچ!!
وقتی مثلا دانشگاه مک کیل کانادا به ایران میآید و هزینه تصحیح یک نسخه پزشکی ایرانی را پرداخت می کند باید این احتمال را هم بدهیم که احتمالا مطالب آن نسخه برایشان مهم است و میخواهند یک متن تقریبا صحیح را برای استفاده پزشکی شان ترجمه کنند. ولی خود ما چه؟ در کدام دانشکده ی پزشکی ما این متون راه دارند ؟ حتی می بینیم که چه بر سر طب سنتی می آورند و چگونه متخصصانش را به کلاغ های کور نشان می دهند.
این یکی از بهترین مقالاتی است که از مرحوم باستانی خوانده ام. تصویری از افسانه و خرافه در جامع التواریخ. این که مردی مثل رشیدالدین فضل الله، چطور مثل بسیاری دیگر، وقتی تاریخ به این مهمی را می نویسد، خرافات را هم تاریخ می پندارد.
[ادامه فرسته بالا] ☝️☝️
این کتاب به خوبی معرفی شده و گمان نمی کنم تا کنون هیچ کسی به ملّا آقا دربندی، یک نگاه تحلیلی و تحقیقی کرده باشد ولی در این کتاب به دقت این مطلب گزارش شده.
و آخرین نکته که نوعی بازگشت به اولین صحبتم است:
می دانید تقریبا از وقتی که حادثه عاشورا شکل تحلیلی پیدا کرده این بحث هم پیش آمده که از نظر فقهی چگونه می شود حادثه عاشورا را تحلیل کرد؟
یک نگاه این است که خاضعانه بگوییم که امام است و امام؛ حرکتش حجت است و هر کاری هم که کردند برای ما قابل فهم و درک و تحلیل است و نیازی هم به پایه ها و مایه ها و مستنداتش نداریم؛ اما فراتر از این هم می شود تحلیل هایی کرد. به هر جهت در این بخش، برخی از آن چه را که فقیهان و عالمان محدث و مورخ گوناگون گزارش کرده اند، با یک طرح کلامی از حادثه عاشورا، بررسی کرده اند و در ادامه اش فقه اهل سنت را مطرح کرده اند که قابل توجه و مهم است.
سه یا چهار فصل بعدی مهم است:
یکی «حکمت شهادت امام حسین» است. دیگری «ابعاد شعاری و شکلی نهضت امام حسین (ع)»، و بخش «سنت عزاداری و تحریفات عاشورا». مخصوصا بخش «تحریفات عاشورا» و ماجرای روضه الشهدا و مسئله تحریف بسیار در این مجموعه خواندنی و قابل توجه است.
در لابلای همین بخش، یک بحث کوتاه هم درباره «کامل الزیارات» ابن قولویه است. برون مایه روایاتش گزارش شده و در اولش هم یک اشاره بسیار کوتاهی شده به حد و حدود استواری و وثاقت و اصالت کتاب و سندهای آن. واقعش این است که توثیق عامی که در «کامل الزیارات» باب بود و تعداد زیادی از فقیهان با همان نگاه به آن، نگاه می کردند، اخیرا به شدت مورد نقد و انتقاد قرار گرفته است و الان فرصت این نیست که مستنداتش را گزارش کنم. حتی در «کامل الزیارات» برخی از مجموعه ها از راویان عالی و وضّاع و کذّاب وجود دارد که قابل بحث است.
یکی از مهم ترین جهات آثار آقای جعفریان، مستند بودن آثارشان است که من امیدوارم که سنّ شان هم که بالا می رود – با توجه به این ابزار پژوهشی که در اختیار است – این حالت را در پژوهش حفظ کنند.
خوب، یکی از ویژگی های کار ایشان مستند بودن است. دست مریزاد می گویم به حضرت آقای جعفریان.
من هر سال محرم چند کتاب درباره عاشورا می خوانم؛ یک زمانی توفیق منبر رفتن داشتم،؛ ولی حالا ندارم یا کم دارم، به خاطر این که به یک کاری مشغولم؛ ولی این کتاب را گذرا خواندم و از آن لذت بردم و حیفم آمد که این لذت را منتقل نکنم.
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
در هوای حق و عدالت
از حقوق طبیعی تا حقوق بشر
نویسنده: محمد علی موحد
تعداد صفحات: ۶۵۲
در هوای حق و عدالت فراخوانی است برای سیر و سیاحت. نویسنده می کوشد تا دست خود را بگیرد و آرام آرام از فراز دیوارها و لب بام ها عبور دهد و به هوای آن یک جفت پری -که حق و عدالت نام دارند- چشم در سرداق جلال فلسفه و حقوق بدوزد. این فراخوان نه برای مبتدیان است که هنوز آمادگی همراهی در چنین سفر را ندارند، و نه برای منتهیان است که خود هفت شهر عشق را گشته اند. فراخوان را روی با جوانان فرهیخته و دانش پژوهی است که بلوغ معنوی خویش را با عشق حق و عدالت آغاز کرده اند و با ایمان قویم به حقانیت راه خود چشم امید در آفاق آینده دوخته اند.
من این کتاب را به آنان تقدیم می کنم.
محمد علی موحد
👇👇👇👇👇
@philosophic_books
سیلی استاد و فنومنولوژی دین
در یکی از مطالب فیس بوکی که دوسه سال پیش نوشتم از درسی یاد کردم که من در بیست و دو-سه سالگی از استادم در دورۀ لیسانس گرفتم. چون خیلی از دوستان جدید من در فیس بوک آن را نخوانده اند بد نیست که بار دیگر آن داستان را نقل کنم. این استاد، که حالا اسمش را فراموش کرده ام، خانمی بود مسن و در دپارتمان فلسفه درسی می داد تحت عنوان «ادیان یونان قدیم». من در هیچ کلاسی این قدر چیز نخوانده بودم. آثار تمام نویسندگان یونان را از هومر گرفته تا افلاطون باید می خواندیم وگزارش می دادیم و سر کلاس بحث می کردیم. من هم که تند خوانی نمی توانستم بکنم جانی می کندم در آن کلاس. یک روز که نوبت من بود و گزارش می دادم، با لحنی بچه گانه و تمسخر آمیز در بارۀ اسطوره های یونان مزه پراکنی کردم و گفتم این چیزها یعنی چه ؟ مگر می شه که خدایان بیآیند و در جنگ دخالت کنند؟ اصلا خدایان کی اند؟ و از این حرفها.
استاد که از این مزه پراکنی اصلا خوشش نیامده بود، اخم کرد وگفت : «تو این چیزها را قبول نداری، ولی آنها قبول داشتند . ما کاری به عقیدۀ تو نداریم که تو حقیقت را چه می دانی . مهم برای ما این است که آنها چه عقیده ای داشتند. »و این حرف را این خانم طوری به من گفت که یعنی خودت را سر این کلاس لوس نکن و خیال نکن که حالا توئی که حقیقت را کشف کرده ای و یونانی های قدیم هیچی حالیشان نبوده و تو این کتابها هم یک مشت مزخرفات و خرافات است.
از شما چه پنهان جواب این خانم به انتقاد من ( انتقاد که چه عرض کنم) یک سیلی بود و من با نوش جان کردن این سیلی دست و پایمان را جمع کردم و بعدا رفتم تو فکر و با خودم تکرار کردم: «مهم این نیست که من چه فکر می کنم. مهم این است که بفهمم آنها چگونه فکر می کردند.» و این اصل پدیدار شناسی است. درتاریخ اندیشه هم باید از همین روش پیروی کنیم. فرق تحقیق و تبلیغ هم در همین جاست. لازمۀ تحقیق این است که بپذیریم که تمدنها و فرهنگها حقیقت را به گونه های مختلف می دیدند و تازه در خود یک فرهنگ هم ایدهای دینی هر یک در طول تاریخ دستخوش تحولات معنائی شده است. ما اگر بخواهیم عقاید دیگران را بشناسیم و یا بفهمیم که در بارۀ یک عقیده یا یک مرام یا یک ایده مردم یک تمدن و فرهنگ چگونه می اندیشیدند باید عقیده خودمان را بگذاریم داخل پرانتز. یعنی بگذاریم کنار. وقتی گذاشتیم کنار در مورد موضوع هم داوری نمی کنیم. شما وقتی داوری می کنید خودتان را تلویحا حق به جانب می دانید و می گویید: من می فهمم که موضوع درستش چیست و دیگران درست نمی فهمند یا فقط قدری می فهمند. مثل من نمی فهمند. و وقتی این طور شد و شما از اول خودتان را و عقیدۀ خودتان را ملاک قرار دادید و بر اساس آن داوری کردید موضوع را نمی توانید درست ببینید.
استاد شفیعی کدکنی می فرمودند: تقریبا هر هفته یک دروغ در باره من در سایت ها منتشر می شود. اما این یکی که تحت عنوان خاطره پند آموز استاد شفیعی کدکنی بود و دهها بلکه صدها جا در اینترنت نقل شد از اساس دروغ دروغ دروغ بود. منشأ آن هم یعنی وقتی من خبردار شدم، این بود که گویا در یکی از کتابهای درسی منتشر شده بود. یک بار دیدم مادری همراه با پسرش پشت در آپارتمان من ایستاده اند. درخواستش این بود که کتاب این بچه را امضا کنید. گفتم: چرا. گفتند در باره شماست. خواندم و دیدم سرتا پا دروغ است. مثلا نوشته آن سال همه خواهر و برادرام از تهران آمدند مشهد؟؟؟ اصلا من تک فرزند هستم. نوشته اولین حقوقش را به مادرش داد. اصلا من ده ساله بودم مادرم به رحمت خدا رفت. و دهها دروغ دگر. ایشان می گفتند: من به این دروغ ها عادت کرده ام و تکذیب هم نمی کنم. فروزانفر می گفت وقتی من تهران آمدم و گاه این طرف و آن طرف سخنرانی می کردم کسانی از روی حسادت و جز این مطالبی در باره من می گفتند. من ترجیح می دادم در این وقت ها به جای جواب، بروم یک کتاب خوب بخرم و به دانشم بیفزایم و حس خودم را اقناع کنم که دایره معرفت وجودیم را توسعه داده ام و از آن فکرها که آن اتهامات درست می کرد بیرون روم. حالا من هم در مقابل این حرفها همین طور رفتار می کنم.
🙈🙈🙈
در طول یک سال و نیم عمر این کانال، تمام تلاشم این بوده است که بحث سیاسی در آن نکنم. به نظرم تا به حال موفق بوده ام. اما الان لازم است اشاره کنم. دیروز یکی از کانال های مخالف خوان و منتقد، یادداشتی را که بنده هفت هشت سال قبل در باره یکی از منبری های تهران نوشته بودم، روی صفحه خود گذاشته است. بنده باید عرض کنم، سالهاست از نوشتن مسائل سیاسی فاصله گرفته ام و این کانال هم شاهد است که بیش از هر چیز روی نسخ خطی یا مفهوم علم و معرفی کتاب کار می کنم. باز هم تأکید می کنم، بنده اخیرا هیچ نوع یادداشتی در باره موضوعات سیاسی یا نقد رویه های جاری فکر دینی و منبری ننوشته ام. البته که در حوزه علم، فنآوری علمی، رویه ضعیف حاکم بر دانشگاهها، بی توجهی به امر پیشرفت علمی جامعه و مسائلی از این دست، حتی اگر به سیاست های روز مربوط باشد، کما بیش خواهم نوشت.
اینجا #انگلیس 🇬🇧
گزارش یک مسلمان انگلیسی از زیارت #اربعین
🔹لهجه غلیظ بریتیش و کفش گرانقیمت نایک که پایم بود، باعث می شد نگاه ها به من کمی با تعجب و کنجکاوانه باشد. اما همین که چشم در چشم کسی می شدم، لبخند گرمی تحویلم می داد. هر کسی سعی می کرد هر طور که شده، کاری برایم بکند.
🔹مثلا برای اینکه سبک بار باشم، چند دست لباس و اسپری و چند مدل اسنک گذاشته بودم توی کوله ام و آمده بودم. اما هیچ کدام این ها لازم نشد! در مسیر پر بود از چادرهایی که در آن می توانستی غذای گرم بخوری و با تشک و پتوی تمیز و حتی نو، استراحت کنی، حتی یک عده می آمدند و با اصرار می خواستند که اجازه دهی پاهایت را ماساژ دهند.
🔹یک بار از جمعمان دور افتاده بودم که ناگهان یک پیرمرد عرب مرا کشید کنار و نشاند روی صندلی. خم شد و بدون حرف کفش ها و جورابم را با ملایمت در آورد و یک ظرف آورد که در آن آب گرم و پر از کف بود. آرام روی پاهایم آب می ریخت و ماساژ می داد. از سنش خجالت می کشیدم، اما آنقدر خسته بودم و اینکارش آنقدر به من آرامش می داد که حرفی نزدم و گذاشتم کارش را بکند. پیرمرد اشک در چشمانش بود و لبخند می زد به روی من، و مرتب خدا را شکر می کرد که به او توفیق داده پاهای مرا ماساژ بدهد... چند کیلومتر دیگر که رفتم، مردی ایستاده بود و مردم را راهنمایی می کرد که بروند داخل یک چادر بزرگ. نماز عصر را که خواندیم، خواستم بروم بیرون که نگهم داشتند غذا بخورم. یک ساعت قبلش یک ساندویچ فلافل با سس پرتقال خورده بودم و واقعا گرسنه نبودم. اما اصرار کردند که بمانم و کمی بخورم. دویست نفر آدم داخل چادر بود و پنج نفر که خالصانه پذیرایی می کردند و لبخند از لبشان دور نمی شد. مردی که دعوتمان کرده بود داخل، با اصرار از من خواست در خانه ای که آدرسش را می دهد در کربلا اقامت کنم. نپذیرفتم. خواست به من پول بدهد، گفتم به اندازه کافی همراهم هست. خواهش کرد که یک تی شرت نو از او بگیرم تا حداقل وظیفه میزبانی از زائر امام را به جا آورده باشد...
🔹در این مسیر من کودکانی را دیدم که قدم برداشتنشان هنوز قوی و سریع نشده بود. و کسانی را دیدم که بچه به بغل راه می رفتند یا از بچه دارها می خواستند که اجازه دهند کمی هم آنها بچه شان را بغل کنند و راه ببرند. کسانی بودند آنقدر پیر که آرام آرام راه می رفتند، و بعضی ها روی ویلچر یا با عصا راه می رفتند. پیرزنی را دیدم که از جنوب عراق راه افتاده بود با ویلچر، به زائرانی که ویلچرش را هل می دادند اصرار می کرد که فقط تا زمانی اینکار را بکنند که خسته نشده اند و بعد رها کنند. می گفت که می داند نفر بعدی ای خواهد بود. می گفت اگر این سفر در اربعین را نمی آمدم هیچ جور دیگر نمی توانستم به #کربلا برسم، و امیدوار بود که نه روز دیگر به کربلا برسد... سخاوت و بخشندگی کلمات خوبی نیستند برای آنچه من در اربعین دیدم! کجای دیگر در این سیاره کسی می تواند چنین چیزهایی را ببیند؟! ندیدن خود و این همه مهربانی با غریبه ها از هر جای دنیا و با هر شکل و قیافه ای؟!!
🔹بعد از هشتاد کیلومتر پیاده روی، سه روز راه رفتن و خوردن یک عالمه چای شیرین، نگاهم که به گنبد افتاد، حس کردم که بهشت روی زمین را می بینم! بعد از این سفر، قلبم طور دیگری گواهی می دهد که #حسین(ع) مردی است که قلب هر بشری را گرم می کند و هر کس با او آشنا شود، بلندی هایی از انسانیت را نشان او خواهد داد، که هرگز و هیچ کجا نخواهد دید.
** پی نوشت: این مطلب از وبسایت themuslimvibe.com انتخاب شده است. این وبسایت یک پلتفورم است برای به اشتراک گذاشتن تجربیات و نظرات مسلمانان در کشورهای غربی. می توانید با سرچ مطلب The Arbaeen Walk در این سایت، مطلب را کامل بخوانید.
به ما بپیوندید👈👈👈👈
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
💠 @Allah4all
💠 @tick_idea
[ادامه فرسته بالا] ☝️☝️
این کتاب به خوبی معرفی شده و گمان نمی کنم تا کنون هیچ کسی به ملّا آقا دربندی، یک نگاه تحلیلی و تحقیقی کرده باشد ولی در این کتاب به دقت این مطلب گزارش شده.
و آخرین نکته که نوعی بازگشت به اولین صحبتم است:
می دانید تقریبا از وقتی که حادثه عاشورا شکل تحلیلی پیدا کرده این بحث هم پیش آمده که از نظر فقهی چگونه می شود حادثه عاشورا را تحلیل کرد؟
یک نگاه این است که خاضعانه بگوییم که امام است و امام؛ حرکتش حجت است و هر کاری هم که کردند برای ما قابل فهم و درک و تحلیل است و نیازی هم به پایه ها و مایه ها و مستنداتش نداریم؛ اما فراتر از این هم می شود تحلیل هایی کرد. به هر جهت در این بخش، برخی از آن چه را که فقیهان و عالمان محدث و مورخ گوناگون گزارش کرده اند، با یک طرح کلامی از حادثه عاشورا، بررسی کرده اند و در ادامه اش فقه اهل سنت را مطرح کرده اند که قابل توجه و مهم است.
سه یا چهار فصل بعدی مهم است:
یکی «حکمت شهادت امام حسین» است. دیگری «ابعاد شعاری و شکلی نهضت امام حسین (ع)»، و بخش «سنت عزاداری و تحریفات عاشورا». مخصوصا بخش «تحریفات عاشورا» و ماجرای روضه الشهدا و مسئله تحریف بسیار در این مجموعه خواندنی و قابل توجه است.
در لابلای همین بخش، یک بحث کوتاه هم درباره «کامل الزیارات» ابن قولویه است. برون مایه روایاتش گزارش شده و در اولش هم یک اشاره بسیار کوتاهی شده به حد و حدود استواری و وثاقت و اصالت کتاب و سندهای آن. واقعش این است که توثیق عامی که در «کامل الزیارات» باب بود و تعداد زیادی از فقیهان با همان نگاه به آن، نگاه می کردند، اخیرا به شدت مورد نقد و انتقاد قرار گرفته است و الان فرصت این نیست که مستنداتش را گزارش کنم. حتی در «کامل الزیارات» برخی از مجموعه ها از راویان عالی و وضّاع و کذّاب وجود دارد که قابل بحث است.
یکی از مهم ترین جهات آثار آقای جعفریان، مستند بودن آثارشان است که من امیدوارم که سنّ شان هم که بالا می رود – با توجه به این ابزار پژوهشی که در اختیار است – این حالت را در پژوهش حفظ کنند.
خوب، یکی از ویژگی های کار ایشان مستند بودن است. دست مریزاد می گویم به حضرت آقای جعفریان.
من هر سال محرم چند کتاب درباره عاشورا می خوانم؛ یک زمانی توفیق منبر رفتن داشتم،؛ ولی حالا ندارم یا کم دارم، به خاطر این که به یک کاری مشغولم؛ ولی این کتاب را گذرا خواندم و از آن لذت بردم و حیفم آمد که این لذت را منتقل نکنم.
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
[ادامه فرسته بالا] ☝️☝️
این کتاب به خوبی معرفی شده و گمان نمی کنم تا کنون هیچ کسی به ملّا آقا دربندی، یک نگاه تحلیلی و تحقیقی کرده باشد ولی در این کتاب به دقت این مطلب گزارش شده.
و آخرین نکته که نوعی بازگشت به اولین صحبتم است:
می دانید تقریبا از وقتی که حادثه عاشورا شکل تحلیلی پیدا کرده این بحث هم پیش آمده که از نظر فقهی چگونه می شود حادثه عاشورا را تحلیل کرد؟
یک نگاه این است که خاضعانه بگوییم که امام است و امام؛ حرکتش حجت است و هر کاری هم که کردند برای ما قابل فهم و درک و تحلیل است و نیازی هم به پایه ها و مایه ها و مستنداتش نداریم؛ اما فراتر از این هم می شود تحلیل هایی کرد. به هر جهت در این بخش، برخی از آن چه را که فقیهان و عالمان محدث و مورخ گوناگون گزارش کرده اند، با یک طرح کلامی از حادثه عاشورا، بررسی کرده اند و در ادامه اش فقه اهل سنت را مطرح کرده اند که قابل توجه و مهم است.
سه یا چهار فصل بعدی مهم است:
یکی «حکمت شهادت امام حسین» است. دیگری «ابعاد شعاری و شکلی نهضت امام حسین (ع)»، و بخش «سنت عزاداری و تحریفات عاشورا». مخصوصا بخش «تحریفات عاشورا» و ماجرای روضه الشهدا و مسئله تحریف بسیار در این مجموعه خواندنی و قابل توجه است.
در لابلای همین بخش، یک بحث کوتاه هم درباره «کامل الزیارات» ابن قولویه است. برون مایه روایاتش گزارش شده و در اولش هم یک اشاره بسیار کوتاهی شده به حد و حدود استواری و وثاقت و اصالت کتاب و سندهای آن. واقعش این است که توثیق عامی که در «کامل الزیارات» باب بود و تعداد زیادی از فقیهان با همان نگاه به آن، نگاه می کردند، اخیرا به شدت مورد نقد و انتقاد قرار گرفته است و الان فرصت این نیست که مستنداتش را گزارش کنم. حتی در «کامل الزیارات» برخی از مجموعه ها از راویان عالی و وضّاع و کذّاب وجود دارد که قابل بحث است.
یکی از مهم ترین جهات آثار آقای جعفریان، مستند بودن آثارشان است که من امیدوارم که سنّ شان هم که بالا می رود – با توجه به این ابزار پژوهشی که در اختیار است – این حالت را در پژوهش حفظ کنند.
خوب، یکی از ویژگی های کار ایشان مستند بودن است. دست مریزاد می گویم به حضرت آقای جعفریان.
من هر سال محرم چند کتاب درباره عاشورا می خوانم؛ یک زمانی توفیق منبر رفتن داشتم،؛ ولی حالا ندارم یا کم دارم، به خاطر این که به یک کاری مشغولم؛ ولی این کتاب را گذرا خواندم و از آن لذت بردم و حیفم آمد که این لذت را منتقل نکنم.
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
تربیت اروپایی
#رومن_گاری
مترجم: #مهدی_غبرائی
326 ص.
درباره نویسنده :
رومن گاری (به فرانسوی: Romain Gary) (زاده ۸ مه ۱۹۱۴ – درگذشته ۲ دسامبر ۱۹۸۰) نویسنده، فیلمنامهنویس، کارگردان، خلبان در جنگ جهانی دوم و دیپلمات فرانسوی بود.
رومن گری در ۲ دسامبر ۱۹۸۰ بعد از مرگ همسرش در سال ۱۹۷۹ با شلیک گلولهایی به زندگی خود خاتمه داد. وی در یادداشتی که از خود به جای گذاشته اینطور نوشتهاست «… دلیل این کار مرا باید در زندگینامهام (شب آرام خواهد بود ، (La Nuit Sera Calme, ۱۹۷۴) بیابید. در این کتاب او گفتهاست: «به خاطر همسرم نبود دیگر کاری نداشتم.»
قسمتهایی از کتاب :
۱ . معلوم است تو دیگر مرا دوست نداری.
چطور میتوانی این حرف را بزنی؟ چرا؟
چون که غصه میخوری. وقتی کسی را دوست داشته باشی، هرگز غمگین نمیشوی.
۲ . هر چیزی که آدم به اش معتقد است و به خاطرش حاضر است جانش را فدا کند بالاخره یک روزی به قصه و افسانه بدل می شود .
۳ . ازشان متنفرم . دلم می خواهد همه شان را بکشم .
یک تنه که نمی شود همه را کشت .
دلم می خواهد ازمایش کنم . دلم می خواهد برای شروع کار، یکیشان را بکشم .
ارزشش را ندارد . بالاخره یک روزی خودشان می میرند .
آره ، اما در این صورت نمی دانند برای چه مردند . دلم می خواهد بدانند چرا می میرند . من پیش از آنکه بکشمشان به شان می گویم چرا آنها را می کشم .
#داستانهای_خارجی
دانلود کتاب👇
ما در تاریخ خود نازی ها و جنایت هیتلر را داشتیم. آیا باید بگوییم که فرهنگ آلمانی بد است؟ متاسفانه برخی در آلمان و یا اروپا این موضوع را فراموش می کنند که در هر فرهنگی خوب و بد وجود دارد. لذا نباید داعش را نماینده و تصویر اصلی اسلام خواند. البته واقعیت این است که امروزه ما در اروپا واقعا یک تصویر محدود از اسلام داریم و آن هم از رادیکالیسم و خشونت گرایی نشأت می گیرد. اما وقتی به تاریخ نگاه می کنیم می بینیم که موارد دیگری هم وجود دارد. متاسفانه این واقعیت نیز وجود دارد که می توان از هر موضوعی تصویری متفاوت را نشان داد. به ویژه در رسانه های این جغرافیا. امروزه این پدیده اتفاق می افتد. حتی در آلمان هم اتفاق می افتاد، به طور مثال وقتی یک تصویر مخدوش به نام اسلام در رسانه و چه در خارج از آن نشان داده می شود، جوانان مسلمان بخاطر آن مورد رنجش قرار می گیرند، آن هم به خاطر عملی که خودشان انجام ندادند. این یک واقعیت و تبعیضی است که وجود دارد.
@Fotrosmediatv
یادداشت جانبدارانه دوست فرهیخته جناب حجةالاسلام #علی_صابری پیرامون یادداشت وزیر ارشاد دولت اصلاحات #عطاءالله_مهاجرانی در نقد آیت الله العظمی وحید خراسانی.
این یادداشت (که با اجازه ایشان در روزنه درج می شود) از قرار زیر است؛
🔻🔻🔻
من با کلیات این مقاله موافقم البته ممکن است عده ایی از دو راه به این مقاله پاسخ دهند 1-مثلا اقای مهاجرانی را ابتدا متهم کنند که شما مخالف کرامات هستید آنگاه در اثبات کرامات مطالبی ارائه دهند 2- ممکن است کسی از راه طریق فهرستی پاسخ دهند به این مضمون که بگوید شاید نسخه های معتبری در قرن ششم بوده که بدست ما نرسیده و یا اثاری بوده که در نزد ما نیست و وقتی علما بزرگ آن را نقل می کنند به جهت شواهد همراه خبر معتبر می شود یعنی از باب قبول خبر موثوق به نه خبر ثقه // لکن به نظر من هر دوی این راهها چیزی را حل نمی کند چون اولا از متن اقای مهاجرانی استنباط نمی شود که با اصل کرامت مخالف است ثانیا شواهد برای تایید و پذیرش خصوص این واقعه کافی نیست //به نظر من دغدغه ی اقای مهاجرانی درست است و من با بیان خودم از آن دفاع می کنم به این بیان که 1-شان مرجعیت یک شان درون حوزوی دارد و یک شان برون حوزوی .در شان درون حوزوی وقتی می خواهد برای حوزه سخن بگوید مانعی ندارد که بسیاری از مطالب را نقل کند و حتی بر اساس مبانی خود بپذیرد اما وقتی برای خارج از حوزه سخن می گوید باید بداند که خارج از حوزه خیابان چهار مردان نیست تمام دنیاست با آن گستردگی ارتباطات و تبادل افکار و یک مرجع تقلید باید یک زبان علمی و عقلایی داشته باشد 2-چرا باید زبان علمی و عقلایی داشته باشد ؟چون اولا زمینه ی سو استفاده کج فهمان را بگیرد مثلا این نقل اقای وحید با ان هیجان خطابی به طور غیر مستقیم خیلی از مداحهای بی سواد را برای داستان پردازیها و کشف و کرامت سازی ترغیب می کند ثانیا جلوه ی جهانی دین باید یک جلوه یی باشد که زبان علمی و یا عقلایی داشته باشد تا به قول اقای مهاجرانی دین را متهم به علوم غریبه و رمل نکنند وقتی مطلبی از زبان یک مرجع شیعه مطرح می شود حداقل باید همراه یک تبیین عقلایی باشد مثلا امسال مطلبی از ایت الله سیستانی در مورد اشک بر امام حسین خواندم که همراه با تبین علمی و عقلایی بود و مخاطب را نه تنها فراری نمی داد بلکه جذب هم می کرد 3-جهان امروز جهان فهم و عقل است و عموما تعبد گریز .نمی توان مبانی شخصی درون حوزوی که حتی ممکن است در بین حوزویان هم مخالف داشته باشد را به گونه ای عریان به مردم بگوییم و بعد توقع داشته باشیم که تعبدا از ما بپذیرند بنابراین حتی اگر این گونه نقل ها سندا هم معتبر باشد گفتن آن از یک مرجع تقلید و بدون تحلیل عقلایی صحیح نیست 4-خصوص این داستان هم به نظر من مشکلات سندی و فهرستی دارد که خودش یک مطلب مستقل است حال باید منتظر بود که ببینیم جوابهای اساتید دیگر چگونه است.
🔶پی نوشت
آنگونه که پیشتر هم گفتم بنده در ادبیات و محتوای یادداشت دخل و تصرفی نکرده ام و بدیهی است که بازنشر آن تنها به قصد ایجاد تضارب آراء صورت می پذیرد و اینکه هر کس ادبیات و استدلال ها و اسلوب های بیانی مورد نظر خود را دارد.
دوشنبه. #۲۲_۹_۹۵
@rozaneebefarda
یک وقتی علمای خراسان و عده ای از بزرگان خراسان آمده بودند خدمت والد بزرگوارمان تا یک بزرگداشتی یا کنگره ایی را برای حضرت زهرا ترتیب بدهند ایشان در صحبشتان فرمودند:
من بیش از پنجاه سال است که دارم تدریس می کنم و بیش از پنجاه جلد کتاب فقهی و اصولی و غیر ذلک نوشتم و بیش از هزاران طلبه شاید پای درس من بوده اند و حالا کارهای متفرقه ای که برای مردم لازم بوده در حد توانم انجام دادم اما به هیچ کدام از اینها برای عالم قبر و آخرت امید نبستم و آنچه که من به آن امید بستم این است که چند سال است من در ایام فاطمیه که می شود به مردم پیام می دهم و اطلاعیه می دهم و از مردم دعوت می کنم و برای احیاء عزاداری حضرت زهرا فریاد زدم و به این در عالم قبر امیدوارم که حالا من این خوابی را هم که عرض کردیم یک شاهد بسیار خوبی بود برای این مطلب بود.
http://fazellankarani.com/persian/advices/224/
با سلام و خسته نباشید. بنا بر یکسری کارهایی چندین بار خدمت کتابخانه مرعشی رسیدم و می خواستم یکسری کتابهایی را که حتی در سیستم شان نشان می داد که چاپ هند است نگاه کنم و در صورت امکان اسکین با هزینه خودم بگیرم، فرمودند که کل بخش شبه قاره و دیگر زبان ها به کله تعطیل شده و تصمیم جدیدی برای ادامه اش را ندارند. برای همین به هیچ وجه به کتابهای موجود از چاپ هند دسترسی هم نمی دهند. البته مراجعه بنده یک بدی داشت اینکه مسئول مربوط به بخش فنی گفت که این کتاب را از سیستم هم حذف بکند که دیگر نتواند مراجعه کند.
به گمانم یک نکته را بد توضیح داده ام استاد. وقتی عرض می کنم که املای کلمات را تغییر می دهم منظورم این است که یک متن با املای امروزی به دست می دهم و در انتها یک فرهنگ املایی از تغییرات موجود در کلمات و طرز نوشتن کلمه در نسخه. حتی با ارائه تصویر.
اجازه بدهید یک نمونه را از رساله ای دیگر که در حال انجام است تقدیم دارم
📌 کفش های تازه مسلمان آلمانی
یک آلمانی تلفن زد، مدیرکل هم بود خیلی آدم باشخصیتی بود. گفت: (با مترجم) می خواهم بیایم مسلمان شوم. آمد شهادتین را گفت. نزدیک ظهر بود. پدر ما منشی داشت، گفت: از ایشان دعوت کنید بیاید مسجد نماز بخواند؛ نماز خواندن را هم یاد بگیرد. به او گفتیم؛ گفت: «می آیم، من این یک روزم را گذاشته ام برای همین کار.»
پیاده از منزل تا مسجد حدود یک کیلومتر راه بود. پیاده رفتیم مسجد، ظهر بود من هم رفتم نماز ظهر را خواندیم، نماز عصر را خواندیم، بلند شدیم که خارج شویم متوجه شدیم کفش تازه مسلمان آلمانی را دزدیده اند...به تمام مقدسات، من عرق خجالت به پیشانی ام نشست همچنین پدر؛ چون یک ساعت نیست که این شخص مسلمان شده حالا کفشش را برده اند.
یک آقایی بنام حاج باقر نعیمی پور از مسجدی ها بود، کاسب بود - رحمت خداوند بر او باد! - بغل گوش من گفت: «چند دقیقه این را نگه دارید من یک جوری حلش می کنم.» آدم محترم و باشخصیت و کاسب محل بود. او پابرهنه حیاط مسجد را طی کرد و سر چهار راه رفت (مسجد فخرالدوله سر چهارراه است) آنجا كفاشی بود. کاسب ها با هم آشنا هستند. دو جفت کفش نو و درجه یک برداشت و آورد. به کاسب گفته بود پولش را بعدا من می دهم. با هم آشنا بودند، کفشها را آورد و جلوی این آلمانی گذاشت و گفت: هر کدام را مایلید بپوشید.
او گفت: کفش خودم چه شد؟ یکی از دوستان به مترجم گفت به ایشان بگویید: از برکت وجودتان که مسلمان شده اید، کفشتان را برای برکت برده اند.
میرزا خلیل کمره ای در خاطرات ناصر الدین کمره ای . ص168
شیخ ناصر الدین کمره ای فرزند میرزا خلیل کمره ای امروز 1400.1.18 بر اثر بیماری کرونا دارفانی را وداع گفت.
https://t.me/horalhistory/304
https://t.me/horalhistory/303
🔴 امیرالمومنین به هیچ وجه در آزادی سیاسی کوتاه نیامد؛ به مردم گفت نمی خواهم برای اینکه شما را به بهشت ببرم، خودم را جهنمی کنم!
👈حضرت علی (ع) بیت المال را بر اساس شکم مردم تقسیم می کرد نه بر اساس ایمان مردم و انقلابی بودن آنها
🔻محمد اسفندیاری، دین پژوه:
🔸امیرالمومنین در حکومتش از دو اصل به هیچ وجه کوتاه نیامد: یکی عدالت اقتصادی و دیگری آزادی.
🔸عدالت اقتصادی به معنی بسیار پررنگش و آزادی سیاسی هم.
🔸امیرالمومنین در بیت المال مساوات را رعایت میکرد. بین عرب، عجم، غلام و آزاد فرقی نمیگذاشت، ولی دامنه اش خیلی گسترده تر بود.
🔸وقتی عمر خلیفه شد به افرادی که پیشگام بودند در اسلام، زودتر اسلام آورده بودند، جهاد کرده بودند، سهم بیشتری داد.
🔸وقتی امیرالمومنین به خلافت رسید گفت نه! هیچ. بین فردی که شمشیر زده و کسی که خانه اش خوابیده فرقی نیست. من بیت المال را بر اساس شکم مردم تقسیم می کنم نه بر اساس ایمان مردم و انقلابی بودن آنها.
🔸طلحه و زبیر از اصحاب پیامبر بودند و جهاد کرده بودند و ناراحت شدند. امیرالمومین به آنها گفت هر کاری کردید پاداشش در آن دنیاست.
🔸امیرالمومنین رانت نداد، امتیاز به هیچکس نداد، با پول دهان کسی را نبست. برعکس معاویه که با پول می بست.
🔸امیرالمومنین به هیچ وجه در آزادی سیاسی کوتاه نیامد. طلحه و زبیر از امیرالمومنین مکدر شدند. سیره پیامبر و امیرالمومنین این گونه بود که به هر کس که می دیدند تشنه قدرت است، مقام نمی دادند. به چه دلیل؟ چون کسی که قدرت طلب است وقتی به او مقام بدهید او از آن به بعد فقط به فکر مقام می شود، هدفش فقط مقام است.
🔸طلحه و زبیر بصره و کوفه را می خواستند. بعد از مدتی آمدند پیش امیرالمومنین. اختلاقی پیش آمده بود و گفتند ما می خواهیم به مکه برویم. امیرالمومنین فرمود بفرمایید. گفتند می خواهیم برویم عمره انجام بدهیم. امیرالمومنین فرمود: به خدا قسم قصد عمره ندارند قصد خدعه دارند و می خواهند بروند و به جنگ ما بیایند. و همین شد. از کوفه رفتند به مکه و با عایشه همدست شدند و سپاهی گران علیه امیرالمومنین راه انداختند. اما امیرالمومنین آزادی آنها را سلب نکرد، نگفت ممنوع الخروجید!
🔸{امیرالمومنین} ایستاد و از آزادی دفاع کرد، ولو اینکه بیایند و با او بجنگند. حکومت پایه اش متزلزل می شود؟ خب بشود. اگر امیرالمومنین جلوی آنها را می گرفت الان ما اینجا نمی نشستیم و بگوییم امیرالمومنین!
🔸ما اگر می گوییم امیرالمومنین به خاطر این است که اخلاق را در سیاست آورد.
🔸نمونه دیگر هم خوراج است. آنها خروج کرده بودند علیه امیرالمومنین. به مسجد می آمدند و به امیرالمومنین بد و بیراه می گفتند.
🔸امیرالمومنین نکته ای را در مورد نگاه مرد به زن گفت و یکی از خوارج که نشسته بود دید امیرالمومنین نکته قشنگی را فرمودند. خارجی گفت: خدا بکشد این علی را! چقدر دانا است، چه چیزهایی می فهمد!
🔸مردم رفتند به سوی این خارجی که او را بکشند. امیرالمومنین گفت نه نه دست نگه دارید مردم! ولش کنید! به ما فحش داد جوابش فحش است که از ما دور باد. یا باید او را ببخشیم که سیره ما این جور است. این سیره امیرالمومنین با خوراج بود. به آنها هم گفت تا وقتی دست به شمشیر نبردید ماه به ماه بیایید و حقوقتان را از بیت المال بگیرید. راحت هم می توانید به مسجد بیایید.
🔸مردم کوفه با امیرالمومنین راه نمی آمدند. در جنگ، صلح و ... امیرالمومنین می گفت چاره ای نیست، نمی شود مردم را سرکوب کرد. امیرالمومنین گفت: مردم می دانم چه می خواهید، شمشیر! ولی من این جوری نیستم که بخواهم شما را مطیع کنم، اما خودم را خراب کنم، برای اینکه شما را به بهشت ببرم، خودم را جهنمی کنم. می دانم مردم می شود شما را به زور مطیع کرد. امیرالمومنین شمشیر را داشت، اما شمشیر را غلاف کرده بود. شما را درست کنم و خودم فاسد بشوم، هرگز!
🔸امیرالمومنین به مردم می گوید من با شما مدارا می کنم و می دانم چطور شما را اصلاح کنم، اما نمی خواهم شما را اصلاح کنم با فاسد کردن خودم، یعنی با زور!
🔸روی همین حساب، چون امیرالمومنین سیاستش اخلاقی بود، می گفتند امیرالمومنین سیاستمدار نیست!
🔸امیرالمومنین شکایت می کند و می گوید حتی قریش آمدند گفتند که انسان شجاعی هستی ولی جنگ و تاکتیک های سیاسی را نمی دانی!
🔸علی اخلاق را حاکم بر سیاست کرد. امیرالمومنین می گوید قسم به خدا، معاویه از من زیرک تر و باهوش تر نیست، اما او پیمان شکنی می کند، تبهکاری می کند. اگر قرار بود پیمان شکنی اصل باشد من می توانستم زیرک ترین افراد باشم.
🔸امیرالمومنین اصلی را رعایت می کرد که خیلی از ما فراموش می کنیم. برای او پیروزی اخلاقی مهم بود، نه پیروزی سیاسی./ جماران
@jamarannews
https://t.me/virayeshe_zehn
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com