إِنَّ رَبِّي عَلَى كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ
یا حفیظ
عروه گفت: به خدا سوگند که من دوست ندارم آنچه میان شرق و غرب عالم است از آن من باشد و من تنقیص فاطمه کنم و حقی از او ضایع کنم. اما بعد از این دیگر این حدیث را نقل نخواهم کرد!
[حاکم می گوید]: وقتی حدیث را یافتم، دریافتم که حدیث بر اساس شرط بخاری و مسلم درست نیست، زیرا یحیی بن ایوب اگر به تنهایی راوی یک حدیث باشد آن روایت قابل اعتنا نخواهد بود بلکه تنها به عنوان شاهد در برخی از موارد مورد اعتناست. (در اینجا مواردی را از بخاری و مسلم در باره ارائه این قبیل شواهد آورده است و سپس بحث را برای بررسی متن همان حدیث ادامه داده است).
اما حدیث ابن ابی مریم از یحیی بن ایوب که ذکرش گذشت: من آن را ضمن اجازه ای که محمد بن عبدالله جوهری از محمد بن اسحاق، از محمد بن یحیی از سعید بن ابی مریم به همان نحو که از ابوالحسن بلخی روایت کردم به من داد، قرائت کردم. در پایان حدیث آمده است: ابوبکر محمد بن اسحاق [بن خزیمه] گفت: این لفظ «افضل بناتی» معنایش این است: یعنی: مِن افضل بناتی. زیرا اخبار صحیحه ثابته از رسول خدا (ص) وارد شده است که فرمود: «فاطمة سیدة نساء أهل الجنة». و «ان فاطمة سیدة نساء هذه الامة». و همین طور این روایت از رسول خدا (ص) ثابت است که خطاب به فاطمه (س) فرمود: انها سیدة نساء أهل الجنة الا مریم بنت عمران.
شبیه این عبارت در میان عرب هست که می گویند: «افضل» و مقصودشان «من افضل» است. در آثار من مطالب دیگری هم هست که ما را از ادامه این بحث بی نیاز می کند. بنابرین چگونه جایز است که کسی از زنان این امت بر فاطمه برتر باشد؟
(در ادامه شروع به نقل برخی از احادیث در فضل فاطمه و برتری او بر زنان امت کرده است. از جمله این روایت عایشه که گفت:
ما رأیت احدا کان اشبه کلاما و حدیثا من فاطمة برسول الله صلی الله علیه و آله. و افزود: زمانی که فاطمه بر رسول وارد می شد به استقبالش می رفت، دست او را می گرفت، آن را می بوسید و کنار خودش می نشاند چنان که وقتی رسول بر فاطمه وارد می شد به استقبالش می رفت دست حضرت را می گرفت، و می بوسید. در زمان بیماری رسول الله (ص) بود که بر آن حضرت وارد شد. رسول از او استقبال کرده وی را بوسید و آنگاه چیزی به او گفت که گریه کرد و بعد چیزی گفت که او خندید .....
https://www.khabaronline.ir/news/286541/
آگاه در همان مجلس سخن از بنات النبی (ص) به میان آمد: زینب و رقیه و ام کلثوم. برخی از آنان گفتند: راویان، این را که آنان فرزندان خدیجه از رسول الله باشند، انکار می کنند.
من گفتم: آنان دختران او هستند، جز آن که یاد از فاطمه در روایات بیشتر است و فضائل او فزونتر.
یکی از کسانی که سابقا نزد من رفت و آمد داشت و [آن زمان] ملازمت او با من به خاطر دشمنی با برخی از همین حاضرین بود، گفت: این محمد بن اسماعیل بخاری است که در جامع صحیح خود حدیثی از عروة بن زبیراز اسامه آورده است که رسول خدا (ص) فرمود: خیر بناتی زینب.
گفتم: این حدیث در کجای جامع بخاری است؟
گفت: در کتاب الفضائل.
آن وقت در حضور جمع خطاب به آنان گفتم: همه می دانید که من چهار بار این کتاب را جمع کردهام. یک بار بر اساس رجال از صحابه. سپس آنها را در رقاع آوردهام. آنگاه بر اساس رجال مهذب ساخته ام و سپس مرتب کرده و بر تو املاء کرده ام و تو از روی املای من نوشتهای؟
گفت: بلی
گفتم: به خدا سوگند که تاکنون این حدیث را در این کتاب ندیده ام.
صدر – کسی که این شخص این مطلب برای تقرب و دلخوشی او می گفت – به کسی که این روایت را نقل کرد گفت: خداوند به تو جزای خیر دهاد. اکنون بر من آشکار و درست شد که تو سنی و متعصب نسبت به تسنن هستی.
من برخاسته به کتابخانه رفتم و کتاب الفضائل از کتاب جامع بخاری را آوردم. در بخش فضائل زنان، نامی جز خدیجه و فاطمه و عایشه ندیدم. کتاب را به مجلس آوردم و به کسی که آن روایت را نقل کرده بود دادم.
گفتم: این کتاب الفضائل! حدیث اسامه را پیدا کن. من گشتم، اما نیافتم.
او کتاب را گرفته ورق می زد. سپس گفت: شاید در کتابی جز کتاب الفضائل بوده است. من تردید ندارم که این حدیث در این کتاب بوده است.
به او گفتم: به خدا سوگند بخاری چنین روایتی را ذکر نکرده است.
زمانی پس از آن که از آن محفل پراکنده شدیم، من نماز مغرب را خواندم و تا نیمه شب نشستم. آنگاه سحر را پشست سر گذاشته (اصحبت سحرا) و تا وقت اقامه نشستم. پس از آن که از مسجد برگشتم تا نماز عصر نشستم و کتاب را از اول تا آخر با دقت نگریستم، اما از این حدیث هیچ اثری نیافتم.
از آن شخص پرسیدم: چه کسی این روایت را از عروه نقل کرده است؟
گفت: زهری از عروه.
در این وقت به کتاب ابوعلی حافظ که شامل روایات زهری از عروه است مراجعه کردم. در آنجا نیز نیافتم. به دنبال آن در «مسند اسامه بن زید» از حسن بن سفیان گشتم، در آنجا هم نیافتم. نشستم و فکر کردم. به یادم آمد که من در رقاعی که برای کتاب الاکلیل ترتیب دادم فضائل زینب را آوردهام. به دنبال آن رفتم. در آنجا این حدیث را به خط خودم از یحیی بن ایوب یافتم و سماع من چنین بود:
حدیث کرد ما را ابوالحسین عبیدالله بن محمد بلخی در بغداد از اصل کتاب خود، حدیث کرد ما را ابواسماعیل بن محمد بن اسماعیل سلمی، حدیث کرد ما را سعید بن ابی مریم، خبر داد ما را یحیی بن ایوب، حدیث کرد ما را ابن الهاد، حدیث کرد مرا عمر بن عبدالله بن عروة بن زبیر از عروة بن زبیر از عایشه همسر رسول الله که:
آنگاه که رسول خدا (ص) وارد مدینه شد، دخترش زینب از مکه با کنانه یا ابن کنانه از مکه خارج شد. مکیان به دنبال او رفتند تا آن که هبار بن اسود به او رسید و یکسره با نیزه به شتر او زد تا او را کشت. در این وقت زینب سقط کرد. و خون جاری شد. این سبب نزاع بنی هاشم و بنی امیه شد. بنی امیه خود را محق تر به او دانستند، زیرا زینب همسر پسر عم آنان ابن العاص و نزد هند دختر ربیعه بود. هند به او می گفت: این به خاطر پدر توست.
در این وقت رسول الله (ص) به زید بن حارثه فرمود: آیا نمی روید زینب را بیاورید.
زید گفت: بلی یا رسول الله.
حضرت فرمود: انگشتری مرا بگیر و به او بده.
زید (تبه سمت مکه) رفت و جایی شترش را گذاشت و آرام آرام به راه ادامه داد تا به یک چوپان رسید. به او گفت: برای که چوپانی می کنی؟
گفت: ابن العاص.
گفتم: این گوسفندان؟
گفت: از زینب دختر محمد (ص).
اندکی با او راه رفت. سپس به او گفت: آیا ممکن است چیزی به تو بدهم تا آنچه را به تو می سپارم به زینب برسانی و کسی را آگاه نسازی؟
گفت: آری.
انگشتری حضرت را به او داد. چوپان گوسفندان را برد و انگشتری را به زینب داد. او شناخت.
پرسید: این را چه کسی به تو داد؟
گفت: مردی.
گفت: کجا او را دیدی؟
گفت: فلان نقطه.
زینب ساکت شد تا آن که شب شد، به آن نقطه رفت. وقتی رسید زید گفت: سوار شو. سوار شدند و حرکت کردند.
اینجا بود که رسول خدا (ص) فرمود: هی أفضل بناتی، اصیب فیّْ. او بهترین دختر من است که به خاطر من به زحمت افتاده است.
این روایت به علی بن الحسین رسید. نزد عروه رفت و گفت: این چه روایتی است که تو نقل کرده و تلاش داری تا تنقیص فاطمه کنی؟
🍀 برگی از کتاب جرعه ای از دریا(آیت الله شبیری زنجانی):
🔹 میرزا حسین نوری (م ۱۳۲۰)
♦️ نقدی برقصهٔ (فصل الخطاب)
🔹 یک وقت یکی از علمای معروف به منزل حاج آقای والد آمد و قصه ای نقل کرد. من هم آنجا بودم و از ایشان شنیدم. بعداً همان قصه را آقای گرامی از ایشان شنیده و نقل کرده بود. آقای منتظری هم در کتاب خاطراتش این قصه را نقل کرده است.
♦️ آن آقا از سردار کابلی نقل می کرد که: من نزد حاجی نوری بودم. سید معممی هم آنجا بود و دست روی دستش یا پایش می زد و آه می کشید. توجه حاجی نوری را جلب کرد و حاجی به او گفت: چه شده است که این قدر آه می کشی؟ آن سید گفت: خداوند به ما ظلم کرده است. حاجی گفت: خداوند که ظلم نمی کند، این تعبیر یعنی چه؟ آن سید گفت: نه، ظلم کرده است. حاجی گفت: ممکن نیست که خدا ظلم کند. محال است. سید گفت: نه. حاجی پرسید: علتش چیست که چنین می گویی؟ سید گفت: چرا خداوند اسم جد ما را در قرآن ذکر نکرد تا این قدر گرفتار سنیها نشویم؟ حاجی نوری گفت: اتفاقاً نام حضرت در قرآن هست. سید گفت: چطور؟ در قرآن که نامی ازامیرالمؤمنین نیست. حاجی گفت: نه، من ادله اش را میآورم. چند روز بعد حاجی نوری جزواتی در باب تحریف قرآن آورد و به آن سید داد. آن سید گفت: آیا بازهم دلیل هست؟ حاجی گفت: بازهم هست. و چند وقت بعد جزوهٔ دیگری آورد و به آن سید داد. آن سید هم تدریجاً جزوات «فصل الخطاب» را از حاجی نوری می گرفت و به چاپخانه می داد. وقتی حاجی نوری پشیمان شد که آن جزوات چاپ شده بود و پشیمانی سودی نداشت.
🔹 سردار کابلی می گفت: این قضیه گذشت. یک وقت من به سفارتخانه رفته بودم تا ویزا بگیرم. در آنجا شخصی کلاهی دیدم که خیلی برایم آشنا بود. از من پرسید مرا شناختی؟ گفتم: خیلی به نظرم آشنا هستید ولی الان تطبیق نمی کنم. گفت: من همان سیدی هستم که در منزل حاجی نوری بودم!
♦️ همان موقعی که آن آقا این قصه را نقل می کرد، به ذهنم آمد که سردار کابلی در موقع تألیف و چاپ فصل الخطاب نبودہ است. بعداً مراجعه کردم دیدم تاریخ ولادت سردار کابلی بعد از تألیف فصل الخطاب است!
💠 آشیخ آقابزرگ که با سردار کابلی خیلی رفیق بود، مدتی مهمان ایشان بود و در همانجا کتابهای وی را هم فهرست کرد. وی در الذریعه تاریخ دقیق ولادت سردار کابلی را ۱۸ محرم ۱۲۹۳ در کابل ضبط کرده است. همچنین در الذریعه تاریخ فراغ ازتأليف فصل الخطاب، دو شب مانده به پایان ماه جمادی الأخره 1292 ضبط شده است. یعنی حدود شش ماه بعد ازتأليف فصل الخطاب سردار کابلی متولد شده است.
اگر هم قضه مذکور راست باشد، سردار کابلی با واسطه این قصه را نقل کرده است و ناقل در نقل اشتباه کرده است. (دهه آخر جمادی الاخره ۱۴۳۲)
♦️ مرحوم شیخ آقابزرگ مطلبی را از حاجی نوری نقل کرده است و درجلسه ای هم شفاهی فرمود ولی ما محصل فرمایش ایشان را نفهمیدیم. شیخ آقابزرگ می فرمود: حاجی نوری در کتاب فصل الخطاب منکر تحریف است و می گفته که ما اسم کتاب را بد گذاشتیم و باید اسم کتاب را می گذاشتیم: «فصل الخطاب في عدم تحریف الکتاب».
♦️ آشیخ صادق خلخالی از حاج شیخ آقابزرگ پرسید که شنیده ام شما چنین نوشته اید. ایشان هم فرمایشی فرمود که برای ما مفهوم نبود.
♦️ من احتمال می دهم منظور شیخ آقابزرگ این بود که حاجی نورى عقیده اش این بود. که پس از تحریف اولی، ائمه ما را به قرآن ارجاع دادند و همان حجت قرارداده شد و پس از آن دیگر تحریف نشده است. (شوال ۱۴۳۱)
🍀 برگی از کتاب جرعه ای از دریا(آیت الله شبیری زنجانی):
♦️ نقدی برقصهٔ (فصل الخطاب)
🔹 میرزا حسین نوری (م ۱۳۲۰)
🔹 یک وقت یکی از علمای معروف به منزل حاج آقای والد آمد و قصه ای نقل کرد. من هم آنجا بودم و از ایشان شنیدم. بعداً همان قصه را آقای گرامی از ایشان شنیده و نقل کرده بود. آقای منتظری هم در کتاب خاطراتش این قصه را نقل کرده است.
♦️ آن آقا از سردار کابلی نقل می کرد که: من نزد حاجی نوری بودم. سید معممی هم آنجا بود و دست روی دستش یا پایش می زد و آه می کشید. توجه حاجی نوری را جلب کرد و حاجی به او گفت: چه شده است که این قدر آه می کشی؟ آن سید گفت: خداوند به ما ظلم کرده است. حاجی گفت: خداوند که ظلم نمی کند، این تعبیر یعنی چه؟ آن سید گفت: نه، ظلم کرده است. حاجی گفت: ممکن نیست که خدا ظلم کند. محال است. سید گفت: نه. حاجی پرسید: علتش چیست که چنین می گویی؟ سید گفت: چرا خداوند اسم جد ما را در قرآن ذکر نکرد تا این قدر گرفتار سنیها نشویم؟ حاجی نوری گفت: اتفاقاً نام حضرت در قرآن هست. سید گفت: چطور؟ در قرآن که نامی ازامیرالمؤمنین نیست. حاجی گفت: نه، من ادله اش را میآورم. چند روز بعد حاجی نوری جزواتی در باب تحریف قرآن آورد و به آن سید داد. آن سید گفت: آیا بازهم دلیل هست؟ حاجی گفت: بازهم هست. و چند وقت بعد جزوهٔ دیگری آورد و به آن سید داد. آن سید هم تدریجاً جزوات «فصل الخطاب» را از حاجی نوری می گرفت و به چاپخانه می داد. وقتی حاجی نوری پشیمان شد که آن جزوات چاپ شده بود و پشیمانی سودی نداشت.
🔹 سردار کابلی می گفت: این قضیه گذشت. یک وقت من به سفارتخانه رفته بودم تا ویزا بگیرم. در آنجا شخصی کلاهی دیدم که خیلی برایم آشنا بود. از من پرسید مرا شناختی؟ گفتم: خیلی به نظرم آشنا هستید ولی الان تطبیق نمی کنم. گفت: من همان سیدی هستم که در منزل حاجی نوری بودم!
♦️ همان موقعی که آن آقا این قصه را نقل می کرد، به ذهنم آمد که سردار کابلی در موقع تألیف و چاپ فصل الخطاب نبودہ است. بعداً مراجعه کردم دیدم تاریخ ولادت سردار کابلی بعد از تألیف فصل الخطاب است!
💠 آشیخ آقابزرگ که با سردار کابلی خیلی رفیق بود، مدتی مهمان ایشان بود و در همانجا کتابهای وی را هم فهرست کرد. وی در الذریعه تاریخ دقیق ولادت سردار کابلی را ۱۸ محرم ۱۲۹۳ در کابل ضبط کرده است. همچنین در الذریعه تاریخ فراغ ازتأليف فصل الخطاب، دو شب مانده به پایان ماه جمادی الأخره 1292 ضبط شده است. یعنی حدود شش ماه بعد ازتأليف فصل الخطاب سردار کابلی متولد شده است.
اگر هم قضه مذکور راست باشد، سردار کابلی با واسطه این قصه را نقل کرده است و ناقل در نقل اشتباه کرده است. (دهه آخر جمادی الاخره ۱۴۳۲)
♦️ مرحوم شیخ آقابزرگ مطلبی را از حاجی نوری نقل کرده است و درجلسه ای هم شفاهی فرمود ولی ما محصل فرمایش ایشان را نفهمیدیم. شیخ آقابزرگ می فرمود: حاجی نوری در کتاب فصل الخطاب منکر تحریف است و می گفته که ما اسم کتاب را بد گذاشتیم و باید اسم کتاب را می گذاشتیم: «فصل الخطاب في عدم تحریف الکتاب».
♦️ آشیخ صادق خلخالی از حاج شیخ آقابزرگ پرسید که شنیده ام شما چنین نوشته اید. ایشان هم فرمایشی فرمود که برای ما مفهوم نبود.
♦️ من احتمال می دهم منظور شیخ آقابزرگ این بود که حاجی نورى عقیده اش این بود. که پس از تحریف اولی، ائمه ما را به قرآن ارجاع دادند و همان حجت قرارداده شد و پس از آن دیگر تحریف نشده است. (شوال ۱۴۳۱)
در باره فرقه خودش و تعداد طرفداران اين فرقه پرسيدم. ايشان گفت: نام فرقه مناسب نيست و بيشتر بايد مكتب بكار برد. مكتب هم ديدگاهي خاص است كه فلسفي است و مردم هم البته فلسفه نميدانند كه بخواهند از اين طريقه طرفداري كنند. به علاوه، در بوديسم اعتماد در عقيده به خود فرد است و بودا مي گويد نهايت به «من» اعتماد كنيد، ولي باز هم به خودتان و نه ديگران. به علاوه در اينجا اگر مذهب جنبه جمعي پيدا كند، قدرت سياسي هم پيدا مي كند و عقيده را بر ديگران اجباري ميكند كه درست نيست.
گفتم البته در اسلام هم تحميل عقيده بر ديگران نيست، اما بايد باورهاي ديني جامعه ديني را هم كنترل كرد و الا جامعه، مثل همين الان ژاپن رو به بيديني مي رود. او تأييد كرد.
وي گفت كه در حال حاضر حدود 26 مكتب وجود دارد. اما در باور ما هر چهار نفر كه روي باوري متمركز شوند ميتوانند يك فرقه يا به عبارتي يك مكتب درست كنند. وي گفت كه مكتب ما به دنبال تجلي نور بودايي با معرفت و تمركز است نه آن كه طالب جمع آوري پيروان باشد.
سپس از من پرسيد كه نظر شما در باره انسان چيست و در واقع جايگاه انسان در مكتب شما چه چيز است؟ من گفتم كه در بوديسم چون جايي براي خدا نيست اين سؤال اهميت پيدا مي كند. در اسلام، انسان مثل چيزهاي ديگر پرتوي از وجود خداست و در آن فاني مي شود. در واقع انسان از خداست به خدا بر مي گردد.
ايشان گفت كه شما انسان را در ارتباط با خدا تفسير مي كنيد، اما ديگر انسانها كه به خداي شما باور ندارند چه جايگاهي دارند؟ در واقع گفتگوي تمدنها وقتي طبيعي است كه همه انسانها را در يك صحنه تصوير كنيد.
گفتم كه ديگران براي يك فرد مسلمان، يا برادر ديني هستند يا شريك در خلق و انسانيت. به علاوه خداوند من از ديد من، در دنيا نعمت را براي مؤمن و كافر آفريده و البته آخرت چيز ديگري است. بنابراين همه در اين دنيا حقوق انساني خود را دارند و بنابرين گفتگوي تمدنها با اين نگرش مفهوم پيدا مي كند. البته فلاح و رستگاري اخروي غير از نظام دنيوي است كه همه در آن شريكند.
من سؤآل كردم كه شما بوداييها غير خودتان را چه طور تصور مي كنيد؟ آيا آنان به فلاح و رستگاري مي رسند يا نه.
ايشان گفت كه از نظر من ايمان از هر نوع باشد محترم است و البته فقط افراطيها مثل بانيان جنگهاي صليبي را قبول ندارم. ما در باره زندگي بعد از مرگ هم چيزي نمي دانيم و چيزي را كه درست نمي شناسيم در بارهاش قضاوت نميكنيم. بودا در مقابل فقيري كه از او پرسيد اين كائنات را چه كسي خلق كرده است گفت بهتر است تو به سؤال همسرت كه مي گويد شب چه بخوريم فكر كني نه به اين پرسشها. وي گفت كه بودا 14 سؤال كه در اين قبيل مسائل است غير قابل پاسخ ميداند. در واقع متافيزيك به معنايي كه در اديان الهي مطرح است، در بوديسم تعطيل است.
ايشان گفت كه هر وقت با يك مسلمان به معبد مي روم مي پرسد: آيا اين ها بت نيست كه شما مي پرستيد. من به او توضيح مي دهم كه اين طور نيست. بودا به عنوان يك انسان برتر است كه در نهايت به مردم كمك ميكند كه به رستگاري برسند.
من گفتم كه به هر حال، اين همه مجسمه براي موحدين از مسلمان و مسيحي اين تصور را پديد آورده است كه شما بت مي پرستيد و پاك كردن اين از ذهن آنان
دشوار است.
ايشان تأييد كرد و گفت ما بايد مسؤوليت خودمان را در اين زمينه بپذيريم. وقتي قصه باميان اتفاق افتاد من شُكه شدم. اشاره ايشان به همين تصور مسلمانان بود كه اين مجسمهها را مصداق بت پرستي ميدانند. توجه داريم كه در آيين هندو و بوديسم هميشه اين نكته مطرح بوده است كه اينها، بت ها را خدا نميدانند. اما اين باور، اختصاص به روشنفكران آنها دارد و توده ها باورشان جز اين است يا جز اين
مينمايد.
پرسيدم: آيا فرقه اي در ميان بوداييها هست كه مخالف با اين مجسمهها باشد؟ مثل پروتستانها كه مخالف با تصاوير و مجسمه هاي درون كليساها بودند؟ گفت چنين چيزي را در ميان فرقه هاي بودايي نميشناسد. ايشان افزود كه البته مجسمه پول ميخواهد و خيلي از بودايي ها در خانه مجسمه ندارند.
وي گفت: فرقهاي در بودايي ها هستند كه بودا يا نوعي بودا را در حدي مركزيت مي دهند و اتفاقا مي گويند كه ما نزديك ترين فرقه به مسلمانان هستيم! به ايشان گفتم كه تصور ما بر اين است كه چون بوداييها خدا را نمي شناسند، حس دروني آنان را وادار مي كند كه چيزي جاي خدا بگذارند كه همين بوداست.
ايشان گفت يكبار در ايران، مسؤول امور مذهبي گفتگوي تمدنها كه شكر من را بعد از غذا ديد پرسيد: شما چه مي كنيد؟ گفتم شما روزانه سه بار از خدا تشكر مي كنيد و من هم.
من پرسيدم: تشكر از چه كسي؟ ايشان گفت كه ما چون گوشت حيوانات را مي خوريم و در واقع جان آنها را ميگيريم از آنها تشكر مي كنيم. چون به هر حال همه موجودات به هم متصل هستند. شما مسلمانان از طريق اعتقاد به خدا همه را به هم متصل مي كنيد.
🎀 پیروان و خادمان اهل بیت چگونه انسانهایی بوده اند؟! اینها را بیاموزیم... 👇👇
🍀 #فضه، خادمه ی حضرت زهرا (س) حافظ قرآن بود و به مدت بیست سال تمام جز آیات #قرآن 📗حرف دیگری بر زبانش جاری نشد 😳و با مردم نیز به وسیله آیات قرآن سخن می گفت . 🌷🌷
💐ابوالقاسم قشیرى خبرى مربوط به حفظ قرآن و تسلط وى به معارف قرآنى از فضه نقل مىکند. این مطلب که در منابع گوناگون شیعى و سنى از جمله «الدرالمنثور» و «بحارالانوار» آمده، چنین است:
☘روزى در بيابان از قافله عقب افتادم و به ناچار تنها مسير را ادامه دادم . در بين راه بانويى را ديدم كه او نيز از قافله اش عقب افتاده بود،
🔸 از او پرسيدم : شما كيستيد؟
✔️گفت : و قل سلام فسوف تعلمون : بگو به سلامت كه بزودى آگاه مى شوند.
🔸 سلام ✋كردم و دوباره پرسيدم : در اين بيابان چه مى كنيد؟
✔️- من يهدى الله فلا مضل له : هر كس را خدا هدايت كند، گمراه كننده اى برايش نخواهد بود.
🔸 از آدميان هستى يا از طايفه جن مى باشى ؟
✔️- يا بنى آدم خذوا زينتكم عند كل مسجد: اى فرزندان آدم زيورهاى خود را در مقام عبادت 🕌به خود برگيريد
🔸 از كجا مى آيى ؟
✔️- ينادون من مكان بعيد : آن مردم از مكانى دور دعوت مى شوند.😊
🔸 به كجا مى روى ؟
✔️- ولله على الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا: براى خدا، حج 🕋بر عهده مردم است هر كه توانايى رسيدن به آنجا را داشته باشد.
🔸چند روز است از خانه و كاشانه ات بيرون آمده اى ؟
✔️- و لقد خلقنا السماوات و الارض فى ستة ايام: خداوند آسمان ها و زمين را در شش روز آفريد.
متوجه شدم شش روز است كه در راه مى باشد.
🔸 غذاى تو چيست، توشه ات كدام است ؟
✔️- و ما جعلناهم جسدا الا ياكلون الطعام: پيامبران را بدون بدن قرار نداديم تا به غذا 🍶نياز نداشته باشند.
فهميدم كه غذايش تمام شده است ، پس آنچه داشتم، تقديم كردم 🤗و او تناول كرد.
🔸 آن گاه به او گفتم : در راه رفتن كمى عجله كنيد تا به كاروان برسيم.
✔️ گفت : لا يكلف الله نفسا الا وسعها :خداوند شخصى را مكلف نمى كند؛ مگر به مقدار توانش .👌
🔸 گفتم : بيا بهمراه من پشت حيوان 🐪بنشين .
✔️ گفت : لو كان فيهما الهة الا الله لفسدتا : اگر در آسمان 🌈و زمين🌍 به جز خداوند، خدايى وجود داشت، فساد در آسمان و زمين رخ مى داد.
🔸 پياده شدم و او را سوار كردم.
✔️ او گفت : الحمد لله الذى سخر لنا هذا: شكر خداى را كه اين را به اختيار ما در آورد.
🔸 من زمام شتر را گرفته بودم و هم چنان راه مى رفتم تا اين كه سياهى قافله از دور پيدا شد و ما ساعتى بعد خود را به قافله رسانيدم . از او پرسيدم كه آيا در ميان كاروانيان آشنايى دارى ؟
✔️گفت : يا #داود انا جعلناك خليفة فى الارض؛ و ما #محمد الا رسول؛ يا #يحيى خذ الكتاب؛ يا #موسى انى انا الله 😍
🔸فهميدم كه او چهار فرزند دارد به ميان كاروان رفتم و اين چهار نام را با صداى بلند تكرار كردم، اندكى بعد چهار جوان به سوى من آمدند و با ديدن مادر به سوى او رفتند. از او پرسيدم : اين ها چه كسانى هستند؟
✔️گفت : المال و البنون زينة الحيوة الدنيا : مال و فرزندان زينت زندگى دنيايى اند
✔️ به آن ها رو كرد و گفت : يا ابت استاجره ان خير من استاجرت القوى الامين : اى پدر اين مرد را به خدمت اجير كن ؛ زيرا بهترين كسى كه بايد به خدمت برگزيد، كسى است كه امين و توانا باشد. ✨و آن ها كه متوجه منظور مادر شده بودند، به من هديه هايى دادند.☺️
✔️ آن بانو بار ديگر به فرزندانش گفت : والله يضاعف عف لمن يشاء: خدا براى هر كه بخواهد، بيفزايد ✨و به اين ترتيب آن جوانان بر هديه هايشان افزودند.
☘ من كه از اين همه پاسخ گويى و تسلط به آيات الهى شگفت زده شده بودم، از آنان پرسيدم : اين بانو كيست كه چنين آيات الهى را حفظ كرده است و به موقع از آن استفاده مى كند؟
🌸 گفتند: اين مادر ما؛ فضه، خادمه حضرت فاطمه زهرا (س) است و بيست سال است كه با قرآن سخن مى گويد.💖
💕 این است کنیز خانه اهل بیت 💕 این چنین باشیم.. 🙏
______________________________
✍ ( بحارالانوار، ج 43، ص 86) (نقل از کتاب فضه همراز حضرت زهرا(س) اثر محمد عابدینی میانجی)
✅
☀️🌕☀️🌕☀️🌕
☀️نتیجه این عمل، معیت با امام زمان علیه السلام است...
آیت الله وحید خراسانی:
- من چند سال قبل به اين روايت برخوردم که روايت هم سندش به حدی از اعتبار است که فقيهی...
آن هم فقيهی که ما می گوييم هر کسی نيست! ما فقيه را شيخ انصاری می دانيم، ميرزای شيرازی می دانيم، شهيد اول، شهيد ثانی و...
حديثی که ما به آن برخورديم و عقل را مبهوت می کند نتيجه اش اين است:
کسی که عملش اين باشد، يعنی هر چه می تواند قرآن بخواند [و] هديه کند به او، سزای قطعی اش -که شبهه ندارد- اين است که:
کان معه؛ اصلا جزايش می شود معيت! بهشت ديگر خبری نيست، ارزشی ندارد...
کسی که کارش اين باشد: آنچه ميسر است #قرآن بخواند و #هديه به #امام_زمان بکند، آنچه به او می دهند اين است که در دنيا و آخرت با او خواهد بود.
آیت الله وحید خراسانی
سخنرانی ۲۳ رجب ۱۴۳۴
@yortchi_bosjin_pdf
🔥 امان نامه از دوزخ
⚫️ سليمان اعمش گفت من در كوفه بودم همسايه اى داشتم كه باهم رفت وآمد داشتیم؛ یک شب جمعه نزد او رفتم و گفتم: دربارۀ زيارت #حسين_بن_علی علیه السلام چه عقيده اى دارى؟
▪️گفت: بدعت است؛ هر بدعتى گمراهى و هر شخص گمراهى اهل جهنم خواهد بود.
🔴 اعمش گويد: خشمناک از نزد او خارج شدم؛ پیش خود گفتم: فردا نزد او ميروم و مقدارى از فضائل و مناقب #امیرالمومنین علیه السلام را برايش شرح ميدهم.
◼️ روز بعد درب منزلش رفتم و دق الباب نمودم زوجه اش گفت: شوهرم اول شب به #زيارت حسين علیهالسلام رفته است.
‼️ تعجب کردم او که دیشب زیارت را بدعت میدانست!
📿 به دنبال وی رفتم و ديدم در حال سجده، دعا، گريه، توبه و استغفار است!
⁉️ چون سر خود را برداشت و مرا ديد، من به او گفتم: تو ديروز میگفتى زيارت حسين بن علی علیهماالسلام #بدعت و هر بدعتى گمراهى و هر شخص گمراهى در دوزخ خواهد بود؛ ولى امروز آمده اى و او را زيارت ميكنى!؟
📛 او گفت: اى سليمان مرا ملامت مكن؛ زيرا معتقد به #امامت اهل بيت رسول خدا صلی الله علیه وآله نبودم تا اينكه ديشب خوابى ديدم كه مرا دچار هول و ترس كرد.
⁉️ گفتم: چه خوابى ديدى!؟
❇️ گفت: مرد جليل القدرى را ديدم که اين قدرت را ندارم كه عظمت جلال و جمال و بهاء و كمال او را شرح دهم؛ او با گروههائى بود كه در اطرافش بودند.
👑 در جلوی او سوارى بود كه تاجى نورانی بر سر داشت؛ من به يكى از خدامان او گفتم: اين شخص كيست؟
گفت: حضرت #محمد_مصطفى صلی الله علیه وآله است.
▪️گفتم: آن شخص ديگر كيست؟
🔅 گفت: #على_مرتضى علیه السلام است كه #وصى و جانشین وى میباشد.
✨ پس از آن به دقت نظر كردم و ناقه اى از #نور ديدم كه هودجى از نور بر پشت آن بود؛ در ميان آن هودج #دو_زن بود؛ آن ناقه در بين آسمان و زمين پرواز می نمود.
▪️من گفتم: اين ناقه از كيست؟
🔅 گفت: از #خديجه_كبری سلام الله علیها و #فاطمۀ زهرا علیهاالسلام است.
▪️گفتم: آن دیگری كيست؟
گفت: #حسن_بن_على علیهماالسلام میباشد.
▪️گفتم: اینان باهم به كجا میروند؟
گفت: براى زیارت #حسين_بن_على علیهماالسلام كه در #کربلا شهيد شده است.
📜 سپس من متوجۀ هودج فاطمۀ زهرا سلام الله علیها شدم؛ ناگاه ديدم رقعه هائى از آسمان فرو میريزد كه در آن چيزى نوشته شده بود.
▪️پرسیدم: اين رقعه ها چيست؟
⚠️ گفت: اين رقعه ها #امان_نامه اى است از دوزخ براى زوارى كه #شب_جمعه به زيارت امام حسين علیه السلام میروند.
🚫 هنگامى كه من خواهان يكى از آن رقعه شدم به من گفت: تو میگوئى زيارت قبر امام حسين علیه السلام بدعت است؛ تو اين رقعه را به دست نخواهى آورد مگر آن موقعى كه حسين علیه السلام را #زيارت كنى و به #فضيلت و #شرافت آن حضرت معتقد شوى.
💡من در حال اضطراب از خواب بيدار شدم و در همان لحظه به قصد زيارت مولايم امام حسين علیه السلام خارج شدم.
اى سليمان! من #توبه كردم و از قبر حسين بن علی علیهماالسلام جدا نمیشوم تا روح از بدنم مفارقت نمايد.
📚 مزار، مشهدی، ص۳۳۰؛ تسلیة المجالس، ج۲، ص۵۲۳؛ المنتخب، طریحی، ص۱۹۰.
#روایت #امام_حسین #اربعین
#اربعین_مهدوی
#برسد_دست_اربعینی_ها
ما که جامانده ایم 😭
#اللهم_عجل_لولیك_الفرج
#اللهم_العن_بتریه_سقیفه_صوفیه_و_دراویش
👈ابر ڪانال قدرتمند سیاسی مذهبی👉
↩️وحدت به چه قیمتی ↪️
@antiwahdat110
#عزاداری
✅ ماجرای جالب دستور حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها به نوحهسرایی بر سیدالشهداء علیه السلام به نقل از یکی از علمای بزرگ اهل تسنن
👈 قدمت #زیارت سیدالشهداء سلام الله علیه نزد اهل تسنن مخصوصا در ایام خاص زیارتی مانند نیمه شعبان و ...
〰〰〰〰▪️💦
👤 ابوعلی تنوخی، از علمای بزرگ مخالفین ما مینویسد:::
پدرم برایم گفت که روزی ابوالحسن کاتب آمد و گفت: آیا در بغداد شخصی که نامش ابن اصدق باشد را می شناسید؟
پدرم گفت: در آن مجلس کسی جز من آن شخص (ابن اصدق) را نشناخت و من گفتم: بله او را می شناسم.چرا از او سوال کردی؟
ابوالحسن کاتب گفت: او چه کار می کند؟
پدرم پاسخ داد: بر حسین علیه السلام #نوحه سرایی می کند.
پدرم گفت: ابوالحسن کاتب گریه کرد و گفت: پیرزنی از اهل کرخ پیش من است که مرا تربیت کرده است و به دلیل لهجهاش نمی تواند کلمات را صحیح ادا کند چه برسد به این که بخواهد شعری را نقل کند و این پیرزن از زنان صالح است و بسیار روزه می گیرد و اهل تهجد است.
محل خواب او نزدیک من است و دیشب متوجه شدم که مرا صدا زد و گفت: ای ابوالحسن.
گفتم: چه شده است؟
گفت: پیش من بیا.
به نزد او رفتم و دیدم که می لرزد.
گفتم: چه اتفاقی برایت افتاده است؟
گفت: یک جزء قرآنم را خواندم و خوابیدم.در خواب دیدم که گویی در مقابل یکی از دوازه های کرخ هستم. اتاق تمیزی را دیدم که (دیوارهایش) سفید و اندکی قرمز بود، درب آن باز بود و زنان دم درب ایستاده بودند.
به آنها گفتم چه کسی از دنیا رفته ؟ چه خبر است؟ آنها به داخل اتاق اشاره کردند.
وارد شدم دیدم اتاقی در نهایت زیبایی است و در وسط آن بانویی جوان هستند که نیکوتر و زیباتر از ایشان ندیده بودم، لباس زیبای سفید رنگی که بلند بود به تن داشت و روی آن نیز روپوشی (شنل) که فوق العاده سفید رنگ، پوشیده بود، در دامانش سر بریده ای بود که خون از آن می جوشید.
گفتم: تو چه کسی هستی؟
فرمود : با تو کاری ندارم، من فاطمه دختر رسول خدا هستم و این سر فرزندم حسین «علیه السلام»است.از طرف من به ابن اصدق بگو این شعر را به عنوان نوحه (برای حسینم) بخواند:
فرزند من مریض نبود (بر اثر بیماری از دنیا نرفت) این را سؤال کنید و قبل از این واقعه نیز بیمار نبود.
ناگهان به خودم آمدم.
ابوالحسن کاتب می گوید: آن پیرزن به جای «لم امرضه» به دلیل لهجه اش گفت «لم امرطه» چرا که نمی توانست حرف «ض» را درست تلفظ کند.پیرزن پس از آن آرام گرفت تا آن که خوابید.
ابوالحسن به من گفت:
ای ابوالقاسم حال که ابن اصدق را میشناسی، امانتداری کن و این خبر را به ابن اصدق برسان؛ من گفتم به خاطر امر #سرور_بانوان اطاعت می کنم.
ابوالقاسم تنوخی در ادامه می گوید: این داستان در ماه #شعبان بود، مردم زمانی که می خواستند به زیارت امام حسین «علیه السلام» بروند از حنبلی ها به شدت آزار می دیدند.
من آنقدر تلاش کردم که بالاخره توانستم خودم را در شب #نیمه_شعبان به حائر حسینی برسانم.
جویای ابن اصدق شدم تا این که او را دیدم.
به او گفتم حضرت فاطمه «سلام الله علیها» به تو امر نموده اند که قصیده ای را که در آن بیت مذکور را به عنوان نوحه (برای امام حسین «علیه السلام») بخوانی:
لم امرّضه فأسلو ... لا ولا کان مریضا (فرزند من مریض نبود (بر اثر بیماری از دنیا نرفت) این را سؤال کنید و قبل از این واقعه نیز بیمار نبود.)
به ابن اصدق گفتم من قبل از این ماجرا این قصیده را بلد نبودم.
حال ابن اصدق دگرگون شد. قضیه خواب را برای او و حاضران در جلسه به طور کامل نقل کردم، همگی به شدت #گریه کردند و تمام شب با همین قصیده نوحه سرایی کردند.
اول این قصیده این بیت است:
👈 ای دو چشم اشک ببارید و به شدت #گریه کنید و خشک نشوید.
این شعر برای برخی از شاعران اهل کوفه است.
سپس به نزد ابوالحسن کاتب بازگشتم و او را از آن چه رخ داد با خبر ساختم.
〰〰〰〰〰〰〰
©کانال برهان و نقل نکات ناب تاریخی از کتب مخالفین
@borrhan
#پاسخ_کوتاه_به_شبهات_فاطمیه
شبهه شماره4️⃣
⁉️ آیا واقعا پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمودند پیامبران ارث نمیگذارند ؟؟!!!!
☑️ پاسخ :
🔹 خلیفه اول برای غصب سرزمین فدک از حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) حدیث زیر را بهانهی برای خود قرار داد !
《 نَحْنُ مَعاشِرَ الأَنْبِیاءِ لا نُوَرِّثُ ما تَرَکْناهُ صَدَقَةٌ؛
👈 ما پیامبران ارثى از خود به یادگار نمى گذاریم، و آنچه از ما بماند باید به عنوان صدقه در راه خدا مصرف شود》
🔸 نقد و برسی حدیث :
1⃣ این حدیث مخالف قرآن است ، و میدانیم هر حدیثى که مخالف قرآن باشد ، از درجه اعتبار ساقط است .
در مورد حضرت زکریا در قرآن میخوانیم که : 《یَرِثُنِى وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ
(خدایا) فرزندى به من عنایت کن که از من و از آل یعقوب ارث برد》
اگر پیامبران مطابق حدیثی که ابوبکر از پیامبر نقل کرده است از خود ارث نمیگذارند چگونه حضرت زکریا از خداوند درخواست فرزندی میکند که از او ارث ببرد ؟!
2⃣ چگونه ممکن است ابوبکر از این مسأله که نیازى به آن نداشته است آگاه باشد، اما حضرت فاطمه(سلاماللهعلیها) که با مسأله وراثت پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) سر و کار داشت از آن بى خبر بماند ⁉️
آیا منطقی است که پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) این حدیث را به کسى تعلیم کرده باشد که نیازى نداشته و از کسى که نیاز داشته، دریغ دارد ⁉️
3⃣ در سیره حلبى مى خوانیم :
فاطمه دختر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نزد ابوبکر آمد، در حالى که او بر منبر بود، گفت: اى ابوبکر! آیا این در کتاب خدا است که دخترت از تو ارث ببرد و من از پدرم ارث نبرم؟!
ابوبکر گریه کرد و اشکش جارى شد، سپس از منبر پائین آمد، و نامه اى دایر به واگذارى فدک به فاطمه(علیها السلام) نوشت، در این حال عُمر وارد شد، گفت: این چیست؟
گفت: نامه اى نوشتم که میراث فاطمه(علیها السلام) را از پدرش به او واگذارم.
عُمر گفت: اگر این کار را کنى از کجا هزینه نبرد با دشمنان را فراهم مى سازى؟ در حالى که عرب بر ضد تو قیام کرده است؟
سپس عُمر نامه را گرفت و پاره کرد !
[سیره حلبى ، جلد ۳، صفحه ۳۹۱]
🔸 اگر واقعا این حدیث از پیامبر باشد :
👈 چرا ابوبکر با حدیث پیامبر که خودش ناقل آن بوده مخالفت کرد و تصمیم گرفت فدک را به حضرت زهرا باز گرداند ⁉️
👈 چرا عُمر استناد به نیازهاى جنگى کرد و استناد به روایت پیامبر(صلى الله علیه وآله) ننمود ⁉️
✅ بنابراین مخالفت این روایت با قرآن و بقیه قرائن ذکر شده شاهدی است بر عدم اعتبار این روایت❗️
@shia_lib
⬆️⬆️⬆️⬆️
بیانات مهم آیت الله وحید خراسانی :
استقلال حوزه در این است فقط " خدا " و " امام زمان علیه السلام " لیس اِلّا، نه مرجعی نه رئیسی ، رؤسا و مراجع همه فانی هستند به یک چرت همه از دست می رود، کیست که یک چرت زند همه معلومات و تمام اختیاراتش از دستش نرود. قرآن را بخوانیم آیت الکرسی « لا تاخذه سنة و لا نوم » این جمله خیلی پر بار است.
آن کسی که ادعا می کند همه دنیا را با یک بمب اتم ویران می کند وقتی یک چرت می آید اختیار دل و روده اش از دستش می رود .
« و علی ربهم یتوکلون » منحصرا خدا واسطه است و ولی عصر علیه السلام و لیس الا.
استقلال حوزه وقتی است که این دو کلمه در همه و بر همه حاکم باشد مراجع چه کاره اند پول دیگری است که خرج می کنند که باید صرف شما شود پول مال امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است، چه ربطی به من دارد ؟
خلاصه عُمْری بر ما گذشت نفهمیدیم ؛
« بکم ینزل الغیث و بکم یمسک السماء ان تقع علی الارض الا باذنه »
خداوندا به پهلوی شکسته فاطمه زهرا سلام الله علیها نظر حجة ابن الحسن اروحنا له الفداء را شامل ما کن. واقعا خوشا به حال آنها که این دو کلمه خدا و امام زمان را فراموش نکردند و راهش هم این است که هر روز قرآن بخوانیم و به او هدیه کنیم توسل کنید که دو چیز مشکل گشای ما است که همان توکل علی الله و توسل به ولی الله است.
🌐 عاشورا مکتبی مفید، انسان ساز و آزادی بخش است |
● آیت الله مکارم شیرازی در سخنرانیای بهمناسبت عاشورای حسینی گفت: «قبل از انقلاب به منزل یکی از مراجع معروف آن زمان رفتم که ایشان به من گفت، جوانی که در نیروی هوایی کار می کند و مسیحی است، می خواهد مسلمان شود؛ شما آداب مسلمان شدن را برای ایشان بگو. من از وی دلیل مسلمان شدنش را پرسیدم، آن جوان گفت که من بیماری سینوزیت سختی داشتم، به طوری که هر روز که از خواب بیدار می شدم، قطره های چرک از بینی من می ریخت، هر کاری که می کردم، درمان نمی شد. روزی بیش از ده قرص و مسکن مصرف می کردم، ولی فایده ای نداشت. ایام عاشورا شد ولی من نمی دانستم عاشورا چیست. دیدم که در کنار منزل ما مجلس روضه ای برپاست، پنجره را باز کردم و گوش کردم و دیدم حرف های جالبی زده می شود و امام حسین را معرفی می کنند. علاقه مند شدم و هر شب پنچره را باز و گوش می کردم. وی گفت که شبی دیدم کسی آمد جلوی در منزل ما و سینی چایی در دست داشت، گفت که شنیده ام شما مریضی دارید، این چایی مربوط به مجلس امام حسین علیه السلام است؛ چای را خوردم و صبح که پا شدم، دیدم اثری از آن بیماری در من نیست. من دلیل به این روشنی دارم از این رو می خواهم مسلمان شوم/ خاصیت حوادث تاریخی این است که با گذشت زمان کم رنگ و در نهایت فراموش می شود و مهم ترین حوادث از این قاعده مستثنی نیست/ واقعه عاشورا که نزدیک به ۱۴۰۰ سال از آن می گذرد، نه تنها فراموش نشده، بلکه هر سال بر عظمت آن افزوده می شود/ عاشورا مکتبی مفید، انسان ساز و آزادی بخش است که هیچ گاه فراموش نمی شود.»
#محرم
Telegram.me/alemoon_ir
@ostadmohamadmardani
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💠#حکایت💠
مرحوم آیت الله میلانی دچار بیماری معده شده بودند، پروفسور برلون را از اروپا برای جراحی ایشان آوردند✅
جراح حاذق پس از یک عمل سه ساعته زمانی که آن مرجع تقلید در حال به هوش آمدن بودند، به مترجم دستور داد تمام کلماتی که ایشان در حین به هوش آمدن می گویند را برایش ترجمه کند❗️
آیت الله میلانی در آن لحظات فرازهایی از دعای ابوحمزه ثمالی را قرائت می کردند💖
پس از این مساله پروفسور برلون گفت: شهادتین را به من بیاموزید، از این لحظه می خواهم مسلمان شوم و پیرو مکتب این روحانی باشم💞
وقتی دلیل این کار را پرسیدند،گفت: تنها زمانی که انسان شاکله وجودی خود را بدون این که بتواند برای دیگران نقش بازی کند، نشان می دهد، در حالت به هوش آمدن بعد از عمل است👌
من دیدم این آقا، تمام وجودش محو خدا بود، در آن لحظه به یاد اسقف کلیسای کانتربری افتادم که چندی پیش در همین حالت و پس از عمل در کنارش ایستاده بودم، دیدم او ترانه های کوچه بازاری جوانان آن روزگار را زمزمه می کند❗️
در آن لحظه بود که فهمیدم حقیقت، نزد کدام مکتب است.💐
📚خاطرهای از حجتالاسلام جواد مروی
Ayat Peyman:
سلام بر پیامبری که:
اسوه حسنه و الگوی برتر تمام بشر است ، سلام بر خاتم رسل و اشرف خلائق که خداوند او را به خلق عظیم ستوده است زیرا ؛
روزی شتری را دید که زانوهایش بسته شده و هنوز بار سنگینی برروی آن است . گفت به صاحب شتر بگویید خود را برای مواخذه خداوند در روز قیامت آماده کند
کافری را که در جنگ اسیر شده بود، آزاد کرد زیرا اعتقاد داشت که او مرد خوش اخلاقی است که همواره با عفت رفتار می کند
مردی بادیه نشین در زمانی که او در مدینه هم پیامبر و هم حاکم بود، به سراغش آمد و یقه او را گرفت که باید خرماهایی که از من قرض گرفته بودی، برگردانی. اصحاب عصبانی شدند و خواستند با آن مرد برخورد کنند. پیامبر برآشفته شد و گفت شماها باید طرف صاحب حق را بگیرید. من برای همین مبعوث شده ام تا هرکسی بتواند حق خود را از حاکم بدون لرزش صدا بگیرد
گفت اگر در حال کاشتن نهالی بودید و علائم روز قیامت فرا رسید، به کار خود ادامه دهید و نهال را بکارید
گروهی از اصحاب خود را برای تبلیغ اسلام به منطقه ای دیگر فرستاد. قبل از سفر از او پرسیدند تا چگونه این کار را انجام دهند. گفت تعلیمشان دهید و آسان بگیرید. سه بار از او این را پرسیدند و هر بار جواب همین بود
بارها گفت که بر مردم آسان بگیرید زیرا مبعوث نشده ام تا آن ها را به زحمت بیاندازم
گفت مبادا قبل از ذبح گوسفند، در جلوی چشمان گوسفند چاقو را تیز کنید. بدانید که حیوان هم می فهمد ،حق ندارید در دل حیوان غصه بیاندازید
گفت زنی به بهشت رفت و تنها کار خوبش این بود که به گربه ای غذا می داد
روزی مردی را دید که ژولیده است. گفت آیا در خانه ات روغن نبود تا با آن موهای خود را مرتب کنی؟
گفت اسراف همیشه حرام است مگر برای خرید و استفاده از عطر. خودش همیشه عطر گل بنفشه می زد و در سفر هم همواره آن را با خود می برد
می گفت ریش های خود را کوتاه نگه دارید زیرا به تمرکز و حافظه تان می افزاید
در زمانی که قدری با کفار صلح شده بود. به قصد خریدن زمینی در منطقه خوش آب و هوای طائف، عازم انجا شد. چند روز بعد برگشت و گفت که قبلا همه زمین ها را مردم خریده اند... نخواست بعنوان حاکم به زور چیزی را تصاحب کند
در زمانی که دختران سنگسار می شدند،دختران خود را برروی زانو می نشاند و در جلوی دیگران آن ها می بوسید تا محبت را بیاموزند. از او پرسیدند فرزند پسر بهتر است یا دختر؟ گفت هر دو خوبند اما دختر ریحانه است، برگ گل است.
وقتی پسرش ابراهیم در سن خردسالی فوت کرد، بسیار گریست. گفتند چرا اینقدر بی تابی می کنی؟ گفت گریه از رحم است. کسی که رحم ندارد، خدا هم به او رحم نمی کند
هنگام دفن پسرش ابراهیم، کسوف شد. همه مردم این را بدلیل مصیبتی دانستند که به پیامبر وارد شده، حتی کفار هم کم کم داشتند ایمان می آوردند اما او از این موقعیت استفاده نکرد. به بالای منبر رفت و گفت: خورشید نه برای من و نه برای هیچ کس دیگر نمی گیرد و نخواهد گرفت. خورشید گرفتگی نشانه قدرت خداوند است
روزی در حال عبور از حاشیه شهر به گروهی یهودی برخورد که در حال ساز زدن و خواندن بودند، او را به بزم خود دعوت کردند و او پذیرفت. شخصی از اصحاب او را دید و به یهودیان حمله کرد که چرا با این کار به پیامبر خدا اهانت می کنید. پیامبر بر آشفت و به صحابی گفت که آن ها قصد محبت داشته اند و باید از آن ها عذر بخواهد
گل را می بویید و می گفت که این بوی بهشت است و باید به گل ها و درخت ها احترام بگذارید
به او گفتند این که در قرآن آمده است که مسیحیان و یهودیان، کشیشان و احبار (علمای دین یهود) را به جای خدا می پرستند، به چه معنا است؟ گفت همین که حرف های علمای دین خود را به عنوان حرف خدا می پذیرند و تحقیق نمی کنند، یعنی پرستش. به اصحاب گفت که هر چه بر سر یهود و مسیحیت آمده، بر سر امت من هم خواهد آمد و زمانی می رسد که آن ها نیز، علمای دینشان را بجای خدا بپرستند
او پیام آور اسلام بود
رحمة للمومنین، رحمه العالمین بود.
مهم نیست که امروز پیروانش به نام او و مکتب او با نشان دادن چنگ و دندان بر مردمان سخت می گیرند
مهم آن است که او چنین نبود ميلاد پيامبر رحمت بر شما و خانواده محترم مبارك باد
آيه الله بروجردی، کربلایی کاظم و اثبات عدم تحریف قرآن
آیة الله العظمی بروجردی قایل به عدم تحریف قرآن بودند.
ايشان به گونه های مختلف کربلایی کاظم را آزمایش کردند تا برایشان ثابت شود واقعاً قرآن به آن مرحوم عنایت شده است.
در این صورت، قرآنی كه به ایشان عنایت شده باید همان قرآنی باشد كه به رسول اكرم (ص) نازل شده و در نتیجه نباید هیچ گونه تحریفی در آن وجود داشته باشد.
ايشان بارها همۀ مواردی را كه احتمال تحریف در آنها وجود داشت، از او می پرسیدند و كربلایی كاظم هم که هیچ اطلاعی دربارۀ بحث تحریف قرآن نداشت آیاتی را كه از او پرسیده می شد می خواند.
آیة الله بروجردی در برخی موارد، بعضی از آیات و سوره ها را چندین بار به گونه های مختلف تغییر می دادند؛ مثلاً کلماتی را که برخی از بزرگان مانند مرحوم میرزا حسین نوری معتقد بودند که جزو قرآن بوده و حذف شده است، در آیه می آوردند و می خواندند.
كربلایی كاظم آیه را تصحیح می كرد و می گفت: نه؛ این طور نیست؛ پس از این كلمه، آن كلمه است.
بحث اثبات عدم تحریف قرآن، یكی از مسائلی بود كه بسیار مورد عنایت آیة الله بروجردی بود و من شنیدم كه ایشان پس از آشنایی با کربلایی کاظم، قایل شده بودند كه هیچ تحریفی در قرآن صورت نگرفته است و در این زمینه، اطمینان یافته بودند.
خود من این خاطره را دارم كه جلسهای در منزل ما برگزار شد و حدود ده تا پانزده نفر از علما همچون حضرت امام، حاج آقا مرتضی حائری و مرحوم حاج فقیهی رشتی، و نیز آقای اسماعیل علوی و کربلایی کاظم حضور داشتند.
پس از صرف نهار، نوبت به آزمایش کربلایی کاظم رسید. حاضران كتاب شرح لمعه را برای آزمون انتخاب کردند. این كتاب به زبان عربی است و در جای جای آن، آیه و حدیث نیز هست.
این کتاب را پیش روی کربلای کاظم گذاشتند. ایشان دست می گذاشت و متن عربی شهید را رد می كرد؛ چون نمی توانست بخواند؛ روایت ها را هم نمی توانست بخواند و رد می كرد؛ اما وقتی به یك كلمۀ قرآن می رسید، آن را می خواند.
آنچه موجب تعجب من بود، این بود كه کلماتی مثل «الله» را که در متن مرحوم شهید و حتی در روایت بود، نمی دید و نمی توانست بخواند؛ اما در آیه قرآن می توانست بخواند.
این آزمایش را چندین بار انجام دادند؛ مثلاً مواردی را مشخص كرده بودند كه آیه و روایت به هم آمیخته بود؛ دو کلمۀ یکسان مثلاً «الله» را به او نشان دادند و گفتند كه این «الله» است؛ آن هم «الله» است.
کربلایی کاظم گفت: من نمی دانم آنجا چه چیزی است؛ اما به آیه كه می رسم، نور سبزی هست؛ با این نور، من آن آیه را می بینم و می توانم بخوانم؛ اما غیر آن را نمی توانم بخوانم.
با اینكه «الله» همان است كه در قرآن هست، اما کلمۀ الله را در جملۀ «رحم الله» در كلام مرحوم شهید، نمی دید؛ ولی در آیۀ قرآن می دید.
من خودم این را در آن جلسه دیدم.
به این ترتیب، مرحوم کربلایی کاظم به برکت عنایتی که دربارۀ او شده بود، در مجامع علمی قم در آن زمان، جا افتاد. در حوزه، هر مطلبی به زودی پذیرفته نمی شود؛ هركس ادعایی كند، علما آن را بسیار می سنجند تا جا بیافتد؛ اما داستان کربلایی كاظم و اینکه واقعاً قرآن به او عنایت شده است، در میان علما پذیرفته شد.
مرحوم كربلایی كاظم حجتی است برای کسانی که غیر از زندگی ظاهری را نفی می كنند.
همچنین مؤمنین و علما که معتقدند لیس العلم بكثرة التفهم والتفهیم، به برکت عنایتی که به ایشان شد، این معنا را به صورت حق الیقین درك كردند.
آیة الله سید محمد جواد علوی بروجردی مدظله العالی.
#با_علی_علیه_السلام ۱۸۴
#ماه_رجب ۱۴
🔵⚪️ #حضرت_مریم سلام الله علیها به خدمت #فاطمه_بنت_اسد صلوات الله علیها آمد..
👈🏼👈🏼 حضرت ابوطالب صلوات الله علیه نقل می کنند:
چون يك سوم شب گذشت درد زايمان فاطمه دختر اسد (صلوات الله علیها) را گرفت؛ به او گفتم: اى سرور زنان! تو را چه مى شود؟
گفت: در خود احساس گرمى و اضطراب مى کنم. من آن نامى را كه در آن نجات است خواندم و او آرام گرفت.
به او گفتم: اجازه بده برخيزم و چند تن از بانوانى را كه دوستان تو هستند بياورم تا امشب تو را يارى دهند.
گفت: هر گونه مى خواهى عمل كن.
همين كه براى اين كار برخاستم ناگاه سروشى از گوشه خانه بانگ برداشت كه اى ابو طالب از اين كار خوددارى كن كه نبايد بر بدن ولى خدا دست ناپاكى بخورد و ناگاه ديدم چهار زن پيش فاطمه (صلوات الله علیها) آمدند كه بر آنان جامه ای به شكل و رنگ ابريشم سپيد بود و بوى دل انگيزى از ايشان استشمام مىشد كه همچون بوى مشك تازه ای بود؛ آنان به فاطمه (صلوات الله علیها) گفتند اى بانويى كه از اولياى خدا هستی
السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا وَلِيَّةَ اللَّهِ
سلام بر تو باد و فاطمه بنت اسد (صلوات الله علیها) به آنان پاسخ داد.
آنان پيش فاطمه (صلوات الله علیها) نشستند و با آنان طشتى سيمين بود
آنان با فاطمه (صلوات الله علیها) انس و محبت كردند تا آنكه اميرالمؤمنين (صلوات الله علیه) متولد شدند و چون متولد شدند خود را به او رسانیدم.
ناگاه ديدم كه چون خورشيد تابان به حال سجده پيشانى بر خاك نهاده و مى گويد: گواهى مى دهم كه پروردگارى جز خداى نيست و گواهى مى دهم كه محمد (صلی الله علیه و آله) رسول خداست و گواهى مى دهم كه على (صلوات الله علیه) وصى خداست.
أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً وَصِيُّ رَسُولِ اللَّهِ.
📝 خداوند به محمد (صلی الله علیه و آله) پيامبرى را ختم فرموده و به من وصايت پيامبران را و من امير مؤمنانم.
در اين هنگام يكى از آن چهار زن كودك را از زمين برداشت و در دامن خود نهاد و چون على (صلوات الله علیه) به چهره آن زن نگريست با زبان گويا و روان گفت مادر جان سلام بر تو و آن بانو پاسخ داد كه سلام بر تو اى پسركم.
على (صلوات الله علیه) گفت: پدرم در چه حال است؟
گفت: در نعمتهاى خداوند و جوار او بهره مند است. حضرت ابوطالب (صلوات الله علیه) گوید من چون اين سخن را شنيدم خويشتن دارى نتوانستم و گفتم: پسر جانم مگر من پدرت نيستم؟
گفت: چرا، ولى مگر من و تو هر دو از پشت آدم نيستيم؟ و اين مادرم حوا است.
من چون اين سخن را شنيدم، رداى خودم را بر سرم بستم و خود را از شرم و آزرم گوشه خانه به زمين انداختم.
آنگاه بانوى ديگرى نزديك شد كه طشت (عود دان و جعبه عطر) سيمين همراه او بود؛ او على (صلوات الله علیه) را در آغوش گرفت و چون على (صلوات الله علیه) به چهره آن زن نگريست، فرمودند: خواهرم سلام بر تو، و او پاسخ داد: برادرم بر تو سلام.
على (صلوات الله علیه) پرسيد: عمويم چگونه است؟
گفت: خوب است و به تو سلام مى رساند. من گفتم: پسرم يعنى كدام خواهر و كدام عمويت؟
گفت: اين مريم دختر عمران است و منظورم از عمو عيسى (علی نبینا و آله و علیه السلام) است؛ آن زن، على (صلوات الله علیه) را از آن عطردان معطر كرد و بر او بوى خوش زد و يكى ديگر از آن بانوان او را گرفت و در پارچه ای كه همراه داشت پيچيد.
ابو طالب (صلوات الله علیه مى گويد: با خود گفتم اگر كودك را قبلا مى شستيم بهتر بود و اعراب معمولا كودكان خود را مى شستند و پاك مى كردند. همان بانو گفت: اى ابو طالب! همانا كه او كودكى پاك و پاكيزه است و در دنيا سوزش آهن بر او نمى رسد مگر به دست مردى كه خداى و رسولش و فرشتگانش و آسمانها و زمين و كوهها و درياها او را دشمن مى دارند و دوزخ مشتاق اوست
من پرسيدم: اين مرد كيست؟
همگان گفتند: ابن ملجم مرادى علیه اللعنة والعذاب است كه خدايش نفرين كند و او سى سال پس از رحلت محمد (صلی الله علیه و آله) على (صلوات الله علیه) را در كوفه به شهادت می رساند؛ آنگاه آن بانوان از نظرم پنهان شدند. با خود گفتم اى كاش دو بانوى ديگر را مى شناختم و خداوند در اين باره به على (صلوات الله علیه) الهام کرد و او فرمود: پدر جان! بانوى نخست #حوا بود و آن بانو كه مرا در آغوش گرفت #مريم دختر عمران بود كه ناموس خويش را حفظ فرموده است و آن كس كه مرا در جامه پيچيد #آسيه دختر مزاحم بود و آن كس كه عطردان در دست داشت #مادر موسى بن عمران بود.
📚الفضائل (لابن شاذان القمي)، ص۵۷
📚بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج۳۵، ص۱۳
📚روضة الواعظين وبصيرة المتعظين (ط - القديمة)، ج۱، ص۷۹
بسم الله ای که کاشف الغطا بنویسد چنین قدرتی دارد
آیت الله وحید خراسانی:
حاج شیخ محمد لاهیجی در دورانی که ما در سنین جوانی بودیم و در نجف بودیم، او خودش گفت به من که صاحب این قضیه را من در زمان پیری اش دیده بودم. مرحوم کاشف الغطا، شیخ جعفر، همانی که صاحب جواهر از او تعبیر می کند به استاد اکبر، شیخ انصاری به بعض الاساطین. کاشف الغطا وارد لاهیجان شد. در ایامی که در لاهیجان بود جوانی را آوردند - این جوان پوست و استخوانی بود - پیش شیخ. پدر جوان گفت: این جوان دردش را به ما نمی گوید ولی چون شما مرجع دین اید و این جوان در مقابل شما تسلیم است، شما از او بپرسید: درد چیست؟ ... شیخ خلوت کرد، از جوان پرسید، گفت: داستان من این است:
من در کمال زیبایی بودم و در کمال رشادت و قوت، یک روز در جنگل به یک دختری برخوردم که مانند او در حسن و جمال نه دیده بودم، نه قابل گفتن است. این دختر به من اظهار عشق کرد و من بیچاره شدم، بعد که با او همبستر شدم یک مرتبه مثل کسی که روح از بدنش کشیده بشود حال من این جور شد، افتادم به زمین، [او] گفت: هر وقت من آمدم تو حق تخلف نداری. نقل کرد به شیخ که وقتی می آید مثل یک کوه است در کمال وقاحت، سیاه. همچنین قدم به قدم که نزدیک می شود کوچک می شود، وقتی می رسد به من به این صورت در می آید، و از این برخورد حال من به اینجا رسیده... شیخ پرسید: چیزی هم برای تو آورده، گفت: بله هر وقت می آید تحفه ها می آورد. شیخ همان جا یک کاغذ گرفت دو قطعه کرد، [چیزی در آن] نوشت. گفت: این را می گذاری روی آنچه آورده، این را هم نگاه می داری وقتی آمد مقابلش قرار می دهی.
شیخ دستور را داد، پسر را بردند. فردا پیش شیخ آوردند، گفت: چه شد؟ گفت به همان ترتیب آمد، وقتی رسید، من آن ورقه را نشانش دادم، تا آن ورقه را نشان دادم گفت: رفتی به شیخ جعفر کاشف الغطا گفتی؟ گفتم: بله. گفت: بلا معطلی رفت سر آن اساس، آنجا هم دید آن ورقه را، بعد برگشت دود شد رفت. روز به روز حال جوان برگشت. این قضیه را در لاهیجان این فحل نشان داد. بعد بزرگان علما از کاشف الغطا سؤال کردند: چه کردی؟ گفت فقط نوشتم: بسم الله الرحمن الرحیم. آن بسم الله ای که مثل شیخ جعفر کاشف الغطایی بنویسد قدرتش این است. این است معنای این آیه فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَاعْتَصَمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِنْهُ. (تفسیر سوره یس، جلسه سی و نهم)
@dareakherat
🔸 〰 ⚜ 🌀 💠 🌀 ⚜ 〰 🔸
طلبه ای بالباس کهنه بر در خانه میرزا آمد و گفت : با میرزا کار دارم .
گفتند : میرزا برای مجتهدین وقت ندارد ، آن وقت تو آمده ای و می گویی با میرزا کار دارم ⁉️
گفت : عیبی ندارد من می روم اما به میرزا بگویید فلانی آمده بود .
ماجرا که به گوش میرزای شیرازی رسید ، با سر و پای برهنه ، بدون عبا و عمامه دوید و طلبه را که در حال رفتن بود ، پیدا کرد و در آغوش گرفت و به گرمی از او استقبال کرد ، همگی تعجب کرده بودند ، وقتی آن طلبه رفت ، از میرزا پرسیدند : آن طلبه کی بود که شما به این شکل با او رفتار کردید ⁉️
میرزا گفت:دوست داشتم ثواب این همه مجتهد که تربیت کردم برای این طلبه باشد و ارزش یک کارش را به من بدهد .
پرسیدند : میرزا مگر او چه کرده است ⁉️
میرزا گفت : این طلبه به یکی از روستاهای سنی نشین رفت و گفت : بچه هایتان را بیاورید تا به صورت کاملا رایگان به آنها قرآن یاد بدهم . آنها وقتی دیدند یکنفر آمده و می خواهد مفت و مجانی به آنها قرآن یاد بدهد ، بچه هایشان را آوردند ، این طلبه از همان اول که قران یاد این بچه ها می داد ، بذر محبت امیرالمؤمنین را در دل این بچه ها کاشت ، این ها بزرگ که شدند شیعه شدند و پدرانشان را از مذهب باطل به مذهب حق راهنمایی کردند، دیری نگذشت که این روستا تماما شیعه شدند . این طلبه ۱۵سال شب ها بر در خانه ها می رفت و یواشکی نانی که آن ها بیرون می انداختند را می خورد ، ۱۵سال اینگونه زحمت کشید تا توانست یک روستا را شیعه کند .
📗 - مصباح الهدی آیت الله وحید خراسانی
#داستان_کوتاه
🔹🔶🔷 @dorostrah 🔷🔶🔹
https://telegram.me/dorostrah
نکاتی را در مورد عالم الاسد (عالم شیران) از رساله خطی اسدنامه از مجموعه خطی رسایل جلالیان تا آنجا که در خاطر دارم نقل می نمایم. باشد که دست کم مقبول قلوب بخشی از شیعیان حضرتش قرار گیرد و فقیر و مجموعه سلطان نصیر را نیز دعا نمایند. حتما بسیاری از شما خوانندگان حدیث معروف فضه را در کربلا و اینکه به شیری می گوید تا از پیکر مطهر حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام مراقبت نماید. را شنیده اید که مورد بحث های بسیاری تا کنون بوده است. در بسیاری از تعزیه ها شیری را مشاهده می نمایید که از پیکر مطهر حضرت محافظت می نماید که بعضا مورد تمسخر عده ای از منکرین فضایل اهل بیت و معنویت و جهان ماورا قرار می گیرد. که شیر در آنجا چه میکرده است ? همچنین عده ای از فضلای حوزوی و تاریخ و حدیث پژوه نیز اشکالاتی را هم بر سند این حدیث و هم بر بخشی از محتوایش اشکال نموده اند. که مثلا سفینه غلام رسول خدا در روم با شیری برخورد نموده شیر در کربلا چه ربطی به آن شیر دارد ? که پاسخش را در ادامه خواهید خواند. به روایت زیر از کتاب کافی (بخش اصول، کتاب حجت باب ولادت امام حسین علیه السلام) ثقه الاسلام کلینی توجه فرمایید : 👇
{1260) الْحُسَیْنُ بْنُ محمد قَالَ: حَدَّثَنِی أَبُو کُرَیْبٍ وَ أَبُو سَعِیدٍ الْأَشَجُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ أَبِیهِ إِدْرِیسَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَوْدِیِّ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ (علیه السلام) أَرَادَ الْقَوْمُ أَنْ یُوطِئُوهُ الْخَیْلَ فَقَالَتْ فِضَّةُ لِزَیْنَبَ: یَا سَیِّدَتِی إِنَّ سَفِینَةَ کُسِرَ بِهِ فِی الْبَحْرِ فَخَرَجَ إِلَى جَزِیرَةٍ فَإِذَا هُوَ بِأَسَدٍ فَقَال:َ یَا أَبَا الْحَارِثِ أَنَا مَوْلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَهَمْهَمَ بَیْنَ یَدَیْهِ حَتَّى وَقَفَهُ عَلَى الطَّرِیقِ وَ الْأَسَدُ رَابِضٌ فِی نَاحِیَةٍ فَدَعِینِی أَمْضِی إِلَیْهِ وَ أُعْلِمُهُ مَا هُمْ صَانِعُونَ غَداً قَالَ: فَمَضَتْ إِلَیْهِ فَقَالَتْ: یَا أَبَا الْحَارِثِ فَرَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَتْ: أَ تَدْرِی مَا یُرِیدُونَ أَنْ یَعْمَلُوا غَداً بِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) یُرِیدُونَ أَنْ یُوطِئُوا الْخَیْلَ ظَهْرَهُ قَالَ: فَمَشَى حَتَّى وَضَعَ یَدَیْهِ عَلَى جَسَدِ الْحُسَیْنِ (علیه السلام) فَأَقْبَلَتِ الْخَیْلُ فَلَمَّا نَظَرُوا إِلَیْهِ قَالَ لَهُمْ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ (لَعَنَهُ اللَّهُ) : فِتْنَةٌ لَا تُثِیرُوهَا انْصَرِفُوا فَانْصَرَفُوا. =ادریس بن عبد الله اودى گوید: چون حسین (علیه السلام) شهید شد و آن مردم خواستند او را با اسبان لگدکوب کنند. فضه به زینب سلام الله علیها گفت: اى بانوى من سفینه[غلام رسول خدا ]، کشتی اش در دریا شکست و به جزیره اى افتاد و با شیرى روبرو شد. به آن شیر گفت: اى ابا الحارث[نزد عرب مرسوم است که به شیر اباالحارث می گویند ] من آزاد کرده رسول خدایم، آن شیر در برابرش همهمه ای کرد تا او را به راه آورد، در این گوشه هم شیرى خوابیده است، بگذار من بروم و به او آگاهى دهم که این مردم فردا چه خواهند کرد. گوید: فضه نزد آن شیر رفت و گفت: اى ابا الحارث، آن شیر سر بلند کرد و فضه به او گفت: می دانى فردا می خواهند با امام حسین (علیه السلام) چه کار کنند? می خواهند اسب بر پشتش بتازند.
راوی گوید: آن شیر آمد تا دو دست خود را روى پیکر حسین (علیه السلام) نهاد، لشکر پیش آمدند و چون آن شیر را دیدند عمر بن سعد به آنها گفت: این فتنه اى است که به پایانش نمی رسید، بازگردید، آنها هم بازگشتند. }
همچنین عده ای بر روایت بالا اشکال نموده اند. که در بسیاری از کتب و مقاتل از لگد کوب شدن پیکر مطهر حضرت یاد شده است. شاید بتوان بین دو روایت به گونه ای جمع نمود و آن اینکه ابتدا شیر به خواست فضه دخالت نموده و سپس برای مثال به فرمان امام وقت حضرت علی بن الحسین سجاد علیه السلام مرخص شده باشد. (چنین نقلی وجود ندارد که امان منعی نموده باشند و تنها حدس و گمان است. اما شاید با قرار دادن این حدس بتوان بین دو روایت جمع نمود) و قاتلین ملعون حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام با پیکر مطهر حضرتش آن کردند که نقل شده است
🔸آية الله العظمی بروجردی و کربلایی کاظم
🔹حضرت آیة الله سید محمد جواد علوی بروجردی:
🔸آیة الله العظمی بروجردی قائل به عدم تحریف قرآن بودند. ايشان به گونه های مختلف کربلایی کاظم را آزمایش کردند تا برایشان ثابت شود واقعاً قرآن به آن مرحوم عنایت شده است. در این صورت، قرآنی كه به ایشان عنایت شده باید همان قرآنی باشد كه به رسول اكرم (ص) نازل شده و در نتیجه نباید هیچ گونه تحریفی در آن وجود داشته باشد.
🔹ايشان بارها همۀ مواردی را كه احتمال تحریف در آنها وجود داشت، از او می پرسیدند و كربلایی كاظم هم که هیچ اطلاعی دربارۀ بحث تحریف قرآن نداشت آیاتی را كه از او پرسیده می شد می خواند.
🔸آیة الله بروجردی در برخی موارد، بعضی از آیات و سوره ها را چندین بار به گونه های مختلف تغییر می دادند؛ مثلاً کلماتی را که برخی از بزرگان مانند مرحوم میرزا حسین نوری معتقد بودند که جزو قرآن بوده و حذف شده است، در آیه می آوردند و می خواندند. كربلایی كاظم آیه را تصحیح می كرد و می گفت: نه؛ این طور نیست؛ پس از این كلمه، آن كلمه است.
🔹بحث اثبات عدم تحریف قرآن، یكی از مسائلی بود كه بسیار مورد عنایت آیة الله بروجردی بود و من شنیدم كه ایشان پس از آشنایی با کربلایی کاظم، قایل شده بودند كه هیچ تحریفی در قرآن صورت نگرفته است و در این زمینه، اطمینان یافته بودند.
🔸خود من این خاطره را دارم كه جلسهای در منزل ما برگزار شد و حدود ده تا پانزده نفر از علما همچون حضرت امام، حاج آقا مرتضی حائری و مرحوم حاج فقیهی رشتی، و نیز آقای اسماعیل علوی و کربلایی کاظم حضور داشتند.
🔹پس از صرف نهار، نوبت به آزمایش کربلایی کاظم رسید. حاضران كتاب شرح لمعه را برای آزمون انتخاب کردند. این كتاب به زبان عربی است و در جای جای آن، آیه و حدیث نیز هست.
🔸این کتاب را پیش روی کربلای کاظم گذاشتند. ایشان دست می گذاشت و متن عربی شهید را رد می كرد؛ چون نمی توانست بخواند؛ روایت ها را هم نمی توانست بخواند و رد می كرد؛ اما وقتی به یك كلمۀ قرآن می رسید، آن را می خواند.
🔹آنچه موجب تعجب من بود، این بود كه کلماتی مثل «الله» را که در متن مرحوم شهید و حتی در روایت بود، نمی دید و نمی توانست بخواند؛ اما در آیه قرآن می توانست بخواند.
🔸این آزمایش را چندین بار انجام دادند؛ مثلاً مواردی را مشخص كرده بودند كه آیه و روایت به هم آمیخته بود؛ دو کلمۀ یکسان مثلاً «الله» را به او نشان دادند و گفتند كه این «الله» است؛ آن هم «الله» است.
🔹کربلایی کاظم گفت: من نمی دانم آنجا چه چیزی است؛ اما به آیه كه می رسم، نور سبزی هست؛ با این نور، من آن آیه را می بینم و می توانم بخوانم؛ اما غیر آن را نمی توانم بخوانم. با اینكه «الله» همان است كه در قرآن هست، اما کلمۀ الله را در جملۀ «رحم الله» در كلام مرحوم شهید، نمی دید؛ ولی در آیۀ قرآن می دید.
من خودم این را در آن جلسه دیدم.
🔸به این ترتیب، مرحوم کربلایی کاظم به برکت عنایتی که دربارۀ او شده بود، در مجامع علمی قم در آن زمان، جا افتاد. در حوزه، هر مطلبی به زودی پذیرفته نمی شود؛ هركس ادعایی كند، علما آن را بسیار می سنجند تا جا بیافتد؛ اما داستان کربلایی كاظم و اینکه واقعاً قرآن به او عنایت شده است، در میان علما پذیرفته شد.
🔹مرحوم كربلایی كاظم حجتی است برای کسانی که غیر از زندگی ظاهری را نفی می كنند. همچنین مؤمنین و علما که معتقدند لیس العلم بكثرة التفهم والتفهیم، به برکت عنایتی که به ایشان شد، این معنا را به صورت حق الیقین درك كردند.
@bazmeghodsian
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com