هنوز دو ماه از انقلاب نگذشته بود که مهدی اخوان ثالث در مصاحبه ای از انقلاب گفت و از اینکه شور و شعف انقلابی مردم را از نزدیک شاهد بوده و در اجتماعات مردم گهگاه شرکت داشته و با اشک شعف، حرکت زنده مردم را در به دستآوردن این «پیروزی واقعا عظیم و تاریخی» دنبال میکرده و از آن روح میگرفته است.(صدای حیرت بیدار ،ص232) او از«خفقان» و سانسور پیش از انقلاب گفت (همان، صص227-229). گفت در آن روزگار تلختر از زهر یک کتابش 117 اصلاحیه خورد که البته آخرالامر با تغییر چند جمله منتشر شد (همان،ص255).
وقتی مصاحبهگر از او پرسید شاعر متعهد در «عصر آزادی» چگونه باید بسراید؟ گفت:«الان که انقلاب شده و مردم آزادی پیدا کردهاند حرفهایشان را بزنند، "اگر این آزادی واقعا حقیقی و اصیل باشد و در واقع نوع دیگری اختناق، سانسور و بررسی جایگزین سانسور و بررسی قدیمی نباشد"، مثل این است که بندی از دست و پای انسانی باز کرده باشند... به هر حال قفلها از زبان باز شده و انسان حالا دیگر میتواند به راحتی مافیالضمیرش را و الهامهایی را که از روزگار میگیرد، بیان کند...شکل شعر فکرمیکنم فرق کند، باید حالت به اصطلاح رهایی داشته باشد، استعدادهای تازه به کار بیفتند و شعرهای زنده و شاداب و زندگیبخش سروده شود. حالا دیگر نوبت جوانهاست که به میدان بیایند. الان دیگر مجال هست و این موهبت عالی[آزادی] چیزی است که پیش پای نسل جوان قرار دارد و از آن باید برخوردار شوند و ادبیات ما را تحولی ببخشند؛ روح آزادی ببخشند». ( همان،ص232)
شاعر«زمستان» با همان هوش و رندی و شک معهود درباره چشمانداز خودش از«بهار آزادی» چنین گفت:«بعضی از ذهنها هست، منجمله خودم، که سالیان دراز، 25سال، در آن حالت خفقان و گرفتگی و ترس و وحشت شکل گرفته و الآن برایش این آزادی ناباور است؛ نمیتواند باور کند؛ برایش ناباور است». (همان،ص231 و 255)
در آذر 1358 اخوان از سانسور جدید انتقاد ملایمی کرد. گفت:سخت گله دارد از اینکه پس از انقلاب «نتوانیم اسم مزدک و زرتشت را به زبان بیاوریم و مسائل ملی و میهنی ما نتواند تجلی داشته باشد». (همان، ص247) شاعر که فیلش یاد هندوستان کرده بود و از وعدههای کادر رهبری انقلاب چنین درمییافت که کشور به سوی«سوسیالیزم معتدلی»رهسپار است، سانسور را در "برهه حساس کنونی" آن زمان اولویت کشور ندانست و صبغه ضد امپریالیستی انقلاب را مهمتر تلقیکرد. همچنین گفت گلههای روشنفکران از سانسور جدید را شنیده اما خودش هنوز با سانسور درگیر نشده است. (همان،ص248 و252)
شتر سانسور اما زود به خانه اخوان رسید. با «لطف وعنایت و محبت حضراتی که نامنبرده شناختهاند» (تعبیر از اخوان) "ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم" از سال 1360تا 1368 اجازه چاپ نیافت.(همان،ص502) به این بهانه که مردم تا کی باید شعرهای اخوان را بخوانند و شاعران جوان واجبترند، گفتند: برای تجدید چاپ کتابهای شاعر پیر کاغذ نداریم. کتابهای اخوان را با قیمت ارزان منتشر میکردند. زندگی شاعر با آبباریکه «قناعت به درآمد کتابهایش» میگذشت... پس در مقدمه آخرین کتابش نوشت: «بامروتها! جوانمردها! با پنبه سر بریدن همین است دیگر. گله نمیکنم. به مردم زمانه خود گزارش میکنم... من نمیدانم چه بدی در حق این زمانه و ابناء چنینی آن کردهام که با من چنین رفتار میشود». (ترا ای کهن...، صص12-13)
در کتاب «سال دیگر ای دوست ای همسایه» که مجموعهای از اشعار پراکنده و منتشر نشده اخوان است، شعری هست که نشان میدهد اخوان چقدر از «لطف و عنایت و محبت حضرات» رنجیده بوده است. آنقدر از شنعت و ملامت و لغزپرانی«حضراتی که نامنبرده شناختهاند» شکستهدل شد که به حضرت رضا(ع) متوسل گشت و از دست ممیزان وزارت ارشاد به آن حضرت پناه برد. (زمستان، 1393، صص 145-153). این شعر برگی از کتاب قطور تاریخ سانسور در ایران است. ماندگار است؛ دردنامه شاعری بزرگ و بهجانآمده است از کسانی که شعر فخیمش را درست نمیتوانستند بخوانند اما با طعن و تمسخر مانع نشر آن میشدند.
🍁🍁🍁
مرا مانع آیند از نشر شعر
اگرچه به خود خطّ عطلت زنند
نتانند شعر مرا خواند و باز
بر آن تیغ منع از وقاحت زنند
کسانی که بر من بتازند، تیغ
به شعر بلیغ و فصاحت زنند
به من لطمه تنها نه از خبث طبع
که بر حسب آبین و عادت زنند
ندانند خنگ ابلهان کاین زیان
نه بر من که بر شعر و فکرت زنند
اماما مهل کاین سپاه شریر
چنین طبل خبث و خصومت زنند
مهل یا علی بن موسی الرضا
که بر کشت من سمّ و آفت زنند
به دادم رس ای جامع دین و داد
شبیخون به من این جماعت زنند
ازین دینبهمزدان ستان دادِ من
که نشتر به قلب شریعت زنند
تو مپسند کاین بیمروت گروه
چنین آتش اندر مروت زنند
رضا ای که بر پنجرهی مضجعت
همه روز و شب چنگ حاجت زنند
https://t.me/n00re30yah