🖋علامه قطب الدین راوندی متوفی ۵٧٣ قمری
دوره ٢ جلدی
💰قیمت: ٢٠٠ هزار
☎️09205119094
🆔@mk13700
کتاب نفیس
@ketabnaafis
ادامه دریافتهای دفتر پنجم مثنوی 19
حکایت قبض و بسط عرفانی
مصطفی (ص)
در ابتدای وحی هنگامی که در کوه حراء بر پیامبر وحی نازل شد بسط روحی در جان شریف پیامبر به وجود آمد.
چند روزی در آنجا ماند در حالی که جبرئیل را نمی دید؛ دچار قبض عرفانی شد و بسیار ناراحت ،گاهی به جانب کوه "ثبیر "می دوید و گاهی به جانب حراء و می خواست خود را از کوه به پایین اندازد
مجددا جبرئیل بر او نازل می شد و او را آرامش می داد و این قبض و بسط ادامه داشت.
تا آنکه حجاب واپس رفت و حقیقت درون خویش را دید.
مصطفی را هجر چون بفراختی
خویش را از کوه می انداختی3535
تا بگفتی جبرئیلش :هین مکن
که تو را بس دولت است از امر کن3636
جبرئیل می گفت مشیت خداوند دولت های معنوی و بسط های روحی زیادی برایت در نظر گرفته است.
مصطفی ساکن شدی ز انداختن
باز هجران آوردیدی تاختن 2537
باز خود را سرنگون از کوه،او
می فکندی از غم و اندوه او
باز خود پیدا شدی آن جبرئیل
که مکن این،ای تو شاه بی بدیل3539
همچنین می بود تا کشف حجاب
تا بیابید آن گهر را او ز جیب3540
پیوسته پیامبر در این قبض و بسط بود تا گوهر حقیقت را در درون خود دید.
ای خنک آنکه فدا کرده ست تن
بهر آن که ارزد فدای آن شدن 3543
خوشا به حال آن جانی که جسم خود را در برابر چیزی که ارزش فدا شدن را دارد فدا کند.
کشتنی اندر غروبی یا شروق
که نه شایق ماند آنگه نه مشوق 3545
فدا کردن جان چه در مشرق باشد و چه مغرب تفاوتی نمی کند .(این فدا شدن در زمان و مکان نبست ؛فراتر از آن است.)
ارزشمندترین آن است که نه عاشق بماند و نه معشوق و هر دو محو خداوند شوند .
(این همان آیینه بودن عاشق و معشوق برای دیدن خداوند در یکدیگر است؛محو شدن در خداوند نوعی فدا کردن خویش است.
همچنین معنای عرفانی حدیث مومن آینه مومن است نیز همین می باشد .
@arameshsahafian
کتاب سه جلدی تحفه الازهار، در انساب سادات و نوشته ضامن بن شدقم مدنی است که به گفته مصحح سال 1090 زنده بوده است. این کتاب به خصوص جلد سوم آن یکی از منابع مهم تاریخ ایران، هم دولت صفوی و هم منطقه هویزه و خوزستان و ارتباط نواحی ایران با حیدرآباد و بلاد عربی و مدینه است. فکر می کنم سال 1376 بود در لبنان آقای کامل سلمان جبوری را دیدم. این کتاب را آورده بود تا به ناشری بدهد. کسی یافت نشد. از او گرفتم و آوردم ایران. میراث مکتوب با همکاری کتابخانه تاریخ آن را چاپ کرد. سال بعد هم کتاب سال شد. غرض این که این کتاب یک دانشجوی دکتری تاریخ ایران را می طلبد تا تمامی آنچه در آن در باره تاریخ ایران وجود دارد استخراج کرده و با منابع دیگر بسنجد. عربی بودن، و به طور خاص انساب، سبب شده تا دور از چشم صفوی شناسانی باشد که البته تعدادشان در ایران بسیار اندک است.
@jafarain1964
ادامه دریافتهای دفتر چهارم 4
حکایت عاشقی که از داروغه به باغی گریخت و معشوق را آنجا یافت 2
چون در آمد خوش در آن باغ آن جوان
خود فرو شد پا به گنجش ناگهان 52
به باغ وارد شد ،ناگهان به گنجی برخورد ؛به معشوق رسید.
مر عسس را ساخته یزدان سبب
تا ز بیم او دود در باغ،شب 53
خداوند داروغه را سبب وصال به معشوق و ورود به باغ کرده بود.
بر همه زهر و بر او تریاق بود
آن عوان پیوند آن مشتاق بود
داروغه برای همه مانند زهر بود اما برای او تریاک و پادزهر شد.
پس بد مطلق نباشد در جهان
بد به نسبت باشد،این را هم بدان
جهان مادی مورد نظر مولاناست.
بد و شر مطلق در جهان نیست.نسبی است.
زهر مار،آن مار را باشد حیات
نسبتش با آدمی باشد ممات
زهر مار موجب زندگانی برای مار و موجب مرگ برای ماست.
خلق آبی را، بود دریا چو باغ
خلق خاکی را بود آن مرگ و داغ69
آبزیان دریا را چون باغ مفرح می دانند.
زید اندر حق آن شیطان بود
در حق شخصی دگر ،سلطان بود
در اینجا مولانا این نسبی بودن را به برداشت ها و قضاوت های ما از افراد می کشاند و نتیجه زیبایی می گیرد.
زید در نظر فردی مانند شیطان است اما در نظر فرد دیگر سلطانی با کمال.
آن بگوید :زید صدیق سنی است
وین بگوید :زید گبر کشتنی ست 72
یکی می گوید زید امینی بزرگوار است.
و دیگری می گویدکافر واجب القتل است.
گر تو خواهی کو تو را باشد شکر
پس ورا از چشم عشاقش نگر 74
اگر می خواهی بندگان و آفریدگار در نظر تو شیرین و محبوب باشند آنها را از دیده پروردگار که عاشق آنهاست نگاه کن
در این دیدگاه هیچ ناراحتی ای در انسان از انسانها وجود نخواهد داشت.
چشم خود بر بند زآن خوش چشم،تو
عاریت کن چشم از عشاق او76
به انسانها از چشم دوستداران آنها که خداوند در راس آن است نگاه کن.
بلک از او کن عاریت چشم و نظر
پس ز چشم او به روی او نگر77
فنای کلی آن است که از نگاه خود هم فانی شوی.
یعنی در مرحله فقر هیچ شوی و نگاهی هم برایت نمانده باشد.
پس از آن در فنا با نگاه خداوند به او نگاه کنی ؛آنجاست که خداوند دیده می شود.
چشم او من باشم و ، دست و دلش
تا رهد از مدبری ها مقبلش 79
اشاره به حدیث معتبر در نزد شیعه و سنی:
بنده من با نمازهاي نافله به من نزدیک می شود به طوری که من چشم او می شوم که با آن می بیند و ....
@arameshsahafian
تاریخ سیاسی و اجتماعی دوره ی پادشاهان مملوکی
نویسنده: قاسم عبده قاسم
مترجم: بهزاد مفاخری
ناشر: سروش
تاریخ چاپ: 1396
مکان چاپ: تهران
خلاصه: در اثر حاضر مؤلف بعد از شرح و توضیح چگونگی روی کار آمدن دولت مملوکی و مفاهیم سیاسی و وقایع مهم این دولت، از اوضاع اجتماعی مصر تحت سلطه ی مملوکیان سخن می گوید و با تیزبینی، میزان دخالت دولت در کارهای مردم و تأثیر مسائل سیاسی در اوضاع اجتماعی را به تصویر می کشد.
دوره ی پادشاهان مملوکی (922-648 ه. ق / 1517- 1250 م) از دوره های شگفت انگیز در تاریخ منطقه ی عربی و جهان اسلام به طور عام، و مصر و شام به طور خاص است؛ چرا که این دوره ی سرنوشت ساز، نقطه ی عطف مهمی در تاریخ تمدن عربی – اسلامی به شمار می رود؛ همچنان که این دوره بین دو مرحله ی آغاز و انجام جداگانه در تاریخ منطقه و کل جهان قرار دارد. آغاز این دوره با پیدایش نیروهای فرنگی در حملات صلیبی به منطقه ی عربی، و حمله ی مغولان بت پرست از شرق به همین منطقه مصادف بود که نقش تاریخی این دولت، پیروزی در برابر این دو خطر بود و این در عمل رخ داد؛ چرا که پادشاهان مملوکی در تکمیل نقش مهم تاریخی ایوبیان موفق بودند تا جایی که پیروزی بر صلیبیان زیر آسمان شرق عربی و در سرزمین های تحت سلطه ی آنان در دهه ی آخر قرن 7 ه- ق / 13م محقق شد؛ همچنان که آنان به مهار حمله ی خشونت آمیز مغول موفق شدند تا جایی که این قوم به اسلام گرویدند و این نیروی سرزنده و فعال به تمدن اسلامی افزوده شد اما پایان این دولت با دو حادثه ی جهانی بسیار مهم مصادف بود: نخست آغاز حرکت استعماری اروپا که از پوستینه ی تنگ اروپا خارج شد و سعی داشت تسلط جهان اسلام را بر راه های بازرگانی جهانی و مراکز دریایی و خشکی براندازد. ابتدا با دور زدن جهان اسلامی از طریق راهی دریایی که آفریقا را دور می زد تا به شرق آسیا و اقیانوس هند برسد. افزون بر این، آن ها کوشیدند تا بر دریای سرخ مسلط شوند؛ دریایی که تا آن زمان (اوایل قرن10 ه. ق / 16 م) منطقه ی عربی – اسلامی بود و جز کشتی های مسلمانان بدان وارد نمی شد. اما رخداد دوم، تبدیل دولت عثمانی از قدرتی محلی در آسیای صغیر به نیرویی جهانی بعد از فتح قسطنطنیه و تبدیل آن به پایتخت دولت اسلامی بود که بال دوم خود را تا کمربند اروپا، یعنی منطقه ی بالکان گسترد و به قلب اروپا رسید. دولت عثمانی حمایت از منطقه ی عربی را در برابر مطالع استعمار اروپایی دست کم تا اواخر قرن 12 ه- ق / 18 م به عهده گرفت. از سوی دیگر، دولت عثمانی جای دولت مملوکی را گرفت؛ هرچند به طور طبیعی نقش تاریخی این دو متفاوت بود؛ چرا که از هم گسیختگی ساختار سیاسی – اقتصادی دولت پادشاهان مملوکی، که به سقط زودهنگام در برابر نیروهای نوظهور منجر شد به مثابه ی ثمره ی تلخی بود که بذر آن با ساختار سیاسی این دولت از همان ابتدا نشانده شده بود؛ یعنی برآمدن دولت مملوکی بر اساس نیروی نظامی و مشروعیت ظاهری خلیفه ی عباسی با تکیه بر نیروی نظامی تنها راه رسیدن به تخت سلطنت بود و به همین دلیل درهای درگیری برای رسیدن به قدرت سیاسی گشوده شد و رسیدن به تخت سلطنت از راه خونریزی و توطئه به جایزه ی رقابت ترسناک میان حاکمان و کسانی تبدیل شد که به حکومت چشم دوخته بودند. از تناقضات تاریخی اینکه، این تخت سلطنت جایزه ی این رقابت در اواخر دوره ی پادشاهان مملوکی به وبالی تبدیل شد که بزرگان امیران مملوکی از پذیرش آن خودداری می کردند. عیب های نخست به بیماری نهایی تبدیل شد؛ چرا که نظام اقطاعی که اساس دولت بر آن بود از هم پاشید و دولت هم که با تکیه بر نیروی نظامی برای اداره ی کشور پدید آمده بود، توان اداره ی شهر را نداشت. پس از پایان خطرهای خارجی دولت ممالیک در اداره ی مصر و شام به وبال سیاسی – اقتصادی تبدیل شد، که هرچه زمان بر آن می گذشت به هیولایی بدل می شد که شایسته ی نجات نبود. ثمره ی تلخ اصل «حکومت از آن غالب است» در درگیری های خیابانی گروه های مملوکی و شورش های نظامی و تمرد و نافرمانی و فروپاشی قدرت دولت و ...تجلی یافت که صفحات منابع تاریخی در واپسین سال های دوره ی ممالیک را به خود اختصاص داده است. مشروعیت ساختگی و ظاهری در به دست آوردن واگذاری حکومت از سوی خلیفه ی عباسی قاهره و پشتیبانی فقیهان از پادشاهان مملوکی تجلی یافت که اغلب برای کسب رضایت آنان و پرهیز از شرشان صورت می گرفت. از آنجا که همه ساختگی و دروغ بودن این مشروعیت را می دانستند، هیچ کس آن را جدی نگرفت؛ چه کسانی که بر تخت سلطنت تکیه زده، و چه کسانی که رعیت این سلطان بودند. به نظر مولف این موضوع به ایجاد نفاق سیاسی در گستره ی حیات سیاسی منطقه ی عربی منجر شد؛ پدیده ای که تا امروز هم از آثار فاجعه بار آن رنج می بریم. بالطبع اوضاع سیاسی در اوضاع اجتماعی مصر در ان دوره بازتاب یافته است.
⭕️ وقتى رشيد رضا "مشروطه ایرانی" را تنها حكومت اسلامى مى داند + سند
🔹 محمد رشید رضا اصلاح گر و عالم سلفی قرن 19 جهان اسلام در یادداشتی تحت عنوان «الشوری فی بلاد فارس» در مجله پر آوازه اش «المنار» حکومت مشروطه ایران را تنها حکومت اسلامی حقیقی تلقی می کند.
🔹 به گزارش مرکز مطالعات منطقه ای تابش، محمد رشید رضا در ابتدای این یادداشت خود که در شماره 7 دوره 9 این مجله به طبع رسیده ورود علمای ایران را با توجه به نظریه مهدویت به عرصه مشروطه خواهی شگفت تلقی می کند و در ادامه این امر را با تعبیر «النور الذی هدی علماء فارس الی هذه الجاده القویمه» نتیجه نگاه اجتهادی علمای شیعه دانسته و در ادامه مغایرت مشروطه خواهی با اعتقاد به مهدویت را نفی می کند. https://goo.gl/r73M3F
🔹 رشید رضا در ادامه این یادداشت با طعنه به حکومت سلطان عبدالحمید که مشروطه را در عثمانی لغو کرده بود اشاره می کند که تمام پادشاهان جهان به جز سلطان عبدالحمید مشروطه را به مظفرالدین شاه تبریک گفته اند. وی در استدلالی روان و ساده حکومت مشروطه در ایران را تنها حکومت حقیقی اسلامی تلقی کرده و در تقابل با حاکمیت عثمانی «خردمندان عثمانی» را خوشحال ترین طیف از مشروطه ایرانی می داند.
🔹 وی می نویسد:
✅ خداوند متعال کار مسلمانان را به شوری قرار داده است و بر این مبنا حکم «فردی» که بر مبنای قاعده استبداد برپا شده حکم به غیر ما انزل الله شمرده می شود، پس جایز نیست حاکمیت استبدادی را حاکمیت اسلامی تلقی کرد. اگر حکم شوری در بلاد فارس (ایران) بر وجهی که برقرار است برقرار بماند و سایر حکومت های مسلمان استبدادی باقی بمانند بر ما واجب است که بگوییم بر روی زمین هیچ حکومت اسلامی حقیقی ای جز حکومت (مشروطه) ایران یافت نمی شود. پس بر ما واجب است تأیید و حمایت از آن تا حکم خداوند از زمین محو نشود. بیگمان امر واجب اقامه حکم خدا است نه اقامه حکم کسی که خود را سنی یا غیر سنی تلقی می کند در حالی که مخالف آن است.
✅ لازم به ذکر است که این یادداشت رشید رضا در روزنامه تربیت و مجلس ایران چاپ شد و موجبات اعتراض شمس الدین بیگ سفیر عثمانی در ایران را فراهم کرد. علاء السلطنه که در آن روزگار وزیر خارجه مشروطه بود مطبوعات را در ایران آزاد و اعتراض سفیر عثمانی را بی مورد تلقی کرد.
👈 مرکز مطالعات منطقهای تابش
✅ @TabeshC
علت حمله شاه اسماعیل به بغداد این بود که آنان این منطقه را که از میانه قرن هفتم در حوزه ایران آمده بود، از آن خود می دانستند. در واقع پس از عباسیان، دولتی در عراق جز دولت های محلی کوچک نبودند. عربها که کلا بدوی و قبایلی و بدون دولت بودند. از پس از سقوط بغداد دولت ایلخانان با مرکزیت تبریز، بغداد، سلطانیه بر بخش معظم این منطقه تسلط داشت. در یک دوره تیمور آمد. پس از آن ترکمانان قراقویونلو و آق قویونلو بر همین منطقه که تا عمق آسیای صغیر بود حکومت داشتند. وقتی صفویه جای دولت ترکمانان را گرفتند تمام این منطقه را از آن خود می دانستند. آن زمان هنوز عثمانی رنگ این منطقه را ندیده بود. از زمانی که صفویه آمدند آنها هم سیاست شرقی را دنبال کردند و به تدریج متوجه عراق شدند. حمله شاه اسماعیل به بغداد زمانی بود که اصلا خبری از عثمانی نبود. دولت های محلی در آن نواحی بودند. به تدریج عثمانی ها متوجه آن ناحیه شدند. زمان طهماسب چندین بار منازعات ادامه یافت. شاه عباس هم در سال 1033 بغداد را تصرف کرد. باز هم این زمان خبری از عثمانی نبود و تنها حامی دولت های محلی بودند. آن وقت شاه عباس این سخنان را در باره سیاست خود نسبت به بغداد گفت که اسکندر بیک در عالم آرای عباسی آورده است: حضرت اعلى بلفظ گهربار در نثار اظهار فرمودند كه در كس فرستادن زينل بيك مضايقه نيست اما بغداد ملك موروث همايون ما است و از يد تصرف متغلبه و جمعى كه با آل عثمان ياغى و طاغى بودند گرفته دفع آن گروه طاغى كرديم اولى اين بود كه نيكخواهان سلسله آل عثمان ملك موروث اين- خاندان را بما مسلم داشته مناقشه ننمايند كه رابطه مصالحه و دوستى كه فيما بين واقع بود استحكامى تازه يابد و ازين طرف نيز كماكان شرايط مؤالفت و دوستى بظهور آيد و چون حضرت خواندگار خادمالحرميناند خدمت روضات مقدسات ائمه كرام بغداد را كه آباء و اجداد همايون مااند بما انسب دانسته بازگذارند. (عالم آرای عباسی: 3/ 1045). صفوی ها دو ادعا داشتند. یکی بغداد را ملک موروث می دانستند که مقصودشان این بود که جانشین ترکمانان هستند و سرزمین آنان باید به ایشان برسد. دیگر در باره عتبات بود که دولت عثمانی نباید در امور این شهرها دخالت کند. البته این قرار نگرفت و عثمانی با قدرتی که داشت بر این سرزمین تسلط یافت. بعدها یک دولت محلی با حمایت عثمانی از ممالیک عراق در قرن هیجدهم و اوائل نوزده در عراق شکل گرفت که جنسا ترک بودند و فرهنگی را تحمیل می کردند. این بود تا پس از فروپاشی عثمانی که مفهوم جدید عراق با حمایت قدرت های اروپایی شکل گرفت و آنچه امروز عراق نامیده می شود و قدری هم از لحاظ داخلی نامتجانس ست از آن وقت درست شد.
کتاب سه جلدی تحفه الازهار، در انساب سادات و نوشته ضامن بن شدقم مدنی است که به گفته مصحح سال 1090 زنده بوده است. این کتاب به خصوص جلد سوم آن یکی از منابع مهم تاریخ ایران، هم دولت صفوی و هم منطقه هویزه و خوزستان و ارتباط نواحی ایران با حیدرآباد و بلاد عربی و مدینه است. فکر می کنم سال 1376 بود در لبنان آقای کامل سلمان جبوری را دیدم. این کتاب را آورده بود تا به ناشری بدهد. کسی یافت نشد. از او گرفتم و آوردم ایران. میراث مکتوب با همکاری کتابخانه تاریخ آن را چاپ کرد. سال بعد هم کتاب سال شد. غرض این که این کتاب یک دانشجوی دکتری تاریخ ایران را می طلبد تا تمامی آنچه در آن در باره تاریخ ایران وجود دارد استخراج کرده و با منابع دیگر بسنجد. عربی بودن، و به طور خاص انساب، سبب شده تا دور از چشم صفوی شناسانی باشد که البته تعدادشان در ایران بسیار اندک است.
@jafarain1964
در باره کتاب احوال مغولان
سال 1394 که در باره نویسنده کتاب تبصرة العوام جستجو می کردم، بر اساس تلاشهایی که تا آن زمان در باره این کتاب و نویسنده آن از سوی محققان شده بود، دریافتم که کتاب یاد شده در سال 658 به عربی ترجمه شده و علاوه بر 25 باب آن، بابی در باره حمله مغول بر آن افزوده شده است. تک نسخه آن در مجلس سنای سابق نگهدای می شود. آگاهیم که سقوط بغداد دو سال پیش از آن صورت گرفته بود، و این رساله، در باره تاریخ مغولان و حمله آنان به ایران و ساقط کردن خلافت عباسی طی سالهای 654 ـ 656 رخ داد. در جریان همین حمله بود که دستگاه خلافت عباسی برافتاد، رخدادی که در سرنوشت جهان اسلام، تاثیر شگرفی داشت. نویسنده رساله احوال ملوک التتار المغول، حسین بن علی بطیطی، عالمی شیعی از ساکنان استرآباد است که عربی دانی بسیار قوی است و علاوه بر ترجمه تبصره العوام، این رساله را هم به عربی بسیار فصیح و عالی نوشته است. قصیده ای از او که در باره سقوط بغداد و در نهایت زیبایی و فصاحت و بلاغت است، در پایان همین رساله آمده است. بنده آن رساله را تصحیح کرده و به نظر شماری از استادان رساندم. استاد سید محمدرضا جلالی، استاد حسین توفیقی و اخیرا و پس از چاپ اول، متن به نظر و تصحیح استاد یوسف الهادی رسید که خودشان از متخصصان دوره سقوط بغداد و مغولان هستند. در مجموع تلاش کردم تا متنی کم غلط ارائه شود. با این حال ، عکس نسخه را هم ضمیمه کتاب کردم تا اگر کسی خواست متن را با آن هم مقایسه کند. مقدمه ای هم به فارسی بر این رساله نوشتم و آن را با متون دیگر مغول مقایسه کردم. فکر می کنم رساله ای است بسیار نفیس که می بایست برای مغول شناسان مهم باشد. نیز برای شیعیان که علاقه مند به دانستن نظرات عالمان شیعه در باره سقوط مغولان هستند. اطلاعات تازه این اثر، چندان هست که آن را تبدیل به یک منبع قابل توجه برای شناخت این رویداد مهم تاریخی کند، گرچه ممکن است برخی از معلومات آن به خصوص در باره نسب مغولان و وقایع دوره اول آنها، داستانی به نظر آید. حالا که تصحیح تازه ای از آن آماده شده، دیگر از فکر چاپ آن بیرون رفتم و با توجه به این که حتی اگر چاپ کنم، چند روز دیگر، نسخه دیجیتالی آن روی وبسایت ها خواهد بود، تصمیم گرفتم، دست کم خودم این کار را بکنم تا دیگران مجبور به ارتکاب حرام نشده و یا دست کم در زحمت سوال و جواب از صاحب کار برای استفاده از آن نباشند!
@jafarian1964
عرب و عجم
در میان روابط اعراب با ایران لایه های متعدد از باورهای معارض وجود دارد که برخی عمیق، برخی متوسط و برخی سطحی هستند. عرب از چشم ایرانی و ایرانی از چشم عرب، همچنان موضوع مهمی برای یک بحث تاریخی طولانی است. دست کم از زمان ساسانیان تا اسلام، و از اسلام تا دوره معاصر که خود به ادوار مختلفی تقسیم می شود. گاهی پای ترکان سلجوقی به میان می آید و گاه ترکان عثمانی، آن هم زمانی که عرب به حاشیه می رود. با نابودی دولت عثمانی، عرب دوباره بالا آمد و نفت آنها را ثروتمند کرد، و از مذهب دوباره برای تسلط استفاده شد. حالا وقتی نگاهی به عمق روابط عرب و ایران داریم، باید تمامی این ادوار و باورهایی را که وجود داشته و همچنان وجود دارد، مرور کنیم. هر بار یکی از این باورها، رو می آید، و روی سیاست و فرهنگ جاری تأثیر می گذارد و با هزار امر دیگر مثل اقتصاد و ... ترکیب شده، قالب و سامان نویی را شکل می دهد. عمق این روابط، بر اساس نوعی جدل سرزمینی و فرهنگی است. لایه متوسط آن، جنگهای عرب بر ضد ایران، تسلط زبان عربی بر فارسی، و دولت های نزدیک به عرب در سرزمین های ایرانی است. در این سوی، ایرانی هم تلاش بر مقابله دارد. امویان را کنار می زند، از عباسیان حمایت می کند، و با پوشاندن لباس ایرانی به فرهنگ اسماً عربی، می کوشد تا در این منازعه خود را فاتح و غالب کند چنان که اشاره شد، قرنها، عرب، از نظر قدرت سیاسی خاموش بود، و ترکان سلجوقی و عثمانی و غیره رخ می نمودند. حالا دوباره بازی تازه ای شروع شده و با خالی شدن عرصه از حاشیه ها، دوباره در منطقه عرب و عجم رو در رو قرار گرفته است.
این تصور، از نظر تاریخی، به مقدار زیادی درست است، و چنین نیست که مورد غفلت پژوهشگران قرار گرفته باشد. وقتی من دو سال قبل، سخنان یکی از رهبران کشته شده شورشیان سوری را (زهران علوش با عنوان: سیعود مجد بنی امیه) در حمایت از دولت اموی دیدم، آن هم با حرارت تمام، دریافتم که ماجرای عرب و عجم همچنان نیرومند و در پوشش های تازه ای مطرح شده است. آنچه حالا سبب نوشتن این یادداشت شد، این بود که امروز به مناسبتی، مشغول مرور بر آثار حارث محاسبی (م 243)، عارف و صوفی و محدث قرن دوم بودم. کتابی با عنوان العقل و فهم القرآن دارد. مصحح مقدمه ای نوشته و صفحه آغازین مقدمه طی ده سطر این مطالب را دارد:
«در سال 132 هجری، خلافت اموی، کنار نهر زاب، زیر ضربات شعوبی های حمله ور از خراسان، ساقط گردید، چندین عامل این شعوبیان را تحریک به این اقدام کرد. نخستین عصبیت و حمایت اموی ها از عرب، دیگر تحقیر موالی، و نیز پذیرفتن تشیع توسط فارسیان، و گفتن به این که حق الهی در امر خلافت متعلق به اهل البیت است. انقلاب مبتنی بر تمدن فارسی، از مهم ترین عوامل تعمیق انشقاق عصبی میان دو طرف بود و بر شدت منازعه افزود. این انقلاب تمدنی، در مقابل تمدن تازه ای که قاتحان عرب می آورند، ایستاد، انقلابی که حامل عقاید دینی و رسوم سیاسی و اجتماعی فارسیان بود. همه اینها، لباس تازه ای را به عنوان تمدن فارسی بر تمدن عربی پوشاند... در اینجا بود که جنبش های فکری و مذهبی به کمک آنها آمد، و این درست زمانی بود که «شیعة العرب» به رهبری حسین بن علی، و زید بن علی نتوانست امویان را سرکوب کند».
این یک تحلیل رایج و غالب بر فکر نویسندگان عرب حتی پیش از انقلاب اسلامی ایران، در دهه های پنجاه تا هفتاد میلادی و بسا پیش از آن بود. ممکن است برخی مطالب جزئی آن ایراد داشته باشد، اما در کل، اگر حتی نوشته های روشنفکران ایرانی دوره رضا شاه و پهلوی دوم را بخوانیم، همین نگاه را در این سوی هم، به عنوان پاراداریم غالب در تحلیل تاریخی روابط عرب و عجم را مشاهده می کنیم.
@jafarian1964
چگونه عثمانی ها برای اثبات خلافت خود، شرط قریشی بودن را حذف کردند
تحولات حوزه شرق اسلامی در دوره سلطنت سلیم عثمانی، آن هم پس از انحلال سلطنت مملوکی و خلافت اسمی عباسی، نیازمند تئوری پردازی های تازه در باره خلافت و سلطنت بود. این رساله فارسی در حوزه ساست، در سال 961 در زمان سلطنت سلیمان عثمانی در این زمینه نوشته شده و حاوی نکات مهمی در شناخت تطور فکر و فقه سیاسی است.
مقدمه
با روی کار آمدن سلطان سلیم عثمانی در سال 918/1512 ، سیاست عثمانی، از مواجه با اروپا دست کشیده و به سمت شرق متمایل شد. در این سیاست شرقی، علاوه بر جنگ با صفویان که اوج آن نبرد چالدران در سال 920 بود، سلیم عازم شامات و مصر شد، و با تصرف آن نواحی و ساقط کردن ممالیک و در اختیار گرفتن جزیره العرب و مکه و مدینه، عنوان خادم الحرمین یافت. او تا سال 926 زنده بود و پس از آن فرزندش سلیمان (تا سال 973) به حکومت رسید که تا چندین دهه، سکان دار دولت عثمانی بود.
در این زمان، یک مسأله مهم پدید آمده بود و آن این که پس از سقوط عباسیان در سال 656 و حفظ نوعی خلافت صوری توسط سلسله ای عباسیان، زیر سایه دولت ممالیک، مشروعیت خلافت بر اساس نظریه سنی که شرط قریشی بودن را مطرح می کرد، ادامه یافته بود.
اما اکنون، با ساقط شدن دولت ممالیک و برافتادن آن سلسله صوری، سنیان از خود می پرسیدند که نظام خلافت و شرط اصلی آن چه شد؟ آیا سلطان عثمانی که ترک هم هست، می تواند خلیفه باشد؟
در این باره، علما باید چاره ای می اندیشیدند. کار سختی بود، اما بی سابقه نبود. در واقع، احکام سلطانیه یا همان فقه سیاسی، به مرور زمان و بر اساس اتفاقاتی که افتاده و تأیید شده بود، شکل گرفته بود. از همان تشکیل سقیفه به بعد، به تدریج، اصول فقه سیاسی سنی، در کوران رخدادها شکل گرفت. حالا هم، باید برای شرط قریشی فکری می شد.
نکته دیگری هم وجود داشت و آن این که در شرایط جدید که دولت عثمانی، وارث دولت ممالیک شده وبر عرب و ترک حکومت می راند، می باید، برای مشروعیت آن کاری صورت می گرفت. یعنی تأکید می شد که دولتی است مشروع، دولتی که همه باید از آن اطاعت کنند. در این مورد، می بایست تمام آن احادیثی که در دفاع از حقوق خلیفه و سلطان در متون وجود داشت، ارائه شده و دوباره به مردم گوشزد می شد.
رساله ای که با عنوان «خلاصه الامه» به فارسی ملاحظه می کنید، زیر سایه دولت سلیمان در سال 961 نوشته شده و هر دو هدف را تأمین می کند. اولا ثابت می کند که شرط قریشی بودن بی دلیل و نادرست است و بدین ترتیب، سلطان عثمانی می تواند خلیفه و امام باشد. نویسنده در این بخش، به مبارزه با عقاید کهن سنی در این زمینه رفته، و با نقد نسفی که عقایدش کتاب معیار برای سنیان ماوراءالنهر و حنفی بود، تسننی که حالا در عثمانی مستقر شده و حکومت یافته بود، می کوشد تا به انکار شرط قریشی بودن بپردازد.
علاوه بر این، نویسنده، می کوشد تا بر حقوق سلطان و پادشاه تأکید کرده، او را یکی در میان، سایه خدا خوانده، و بگوید که احادیث زیادی در لزوم اطاعت از او وجود دارد، حتی اگر ستمگر و ظالم باشد. در این نگاه، سلطان یا همان خلیفه و پادشاه و امیر و امام که عناوین مختلف حاکمی هستند که به زور و غلبه بر سر کار آمده و مردم با او بیعت کرده اند، همه کاره است و همه باید از او اطاعت کنند.
محور رساله حاضر، سلطان سلیمان است که ابتدا و انتهای رساله، از او ستایش کرده است. وی موضوع اصلی این رساله را که نامش را خلاص الامه فی معرفة الائمه گذشته این می داند که «چگونه شود حال امّت بعد از خلفای بنیعباس تا به این زمان، و بعد از این، و آن پادشاهان که از غیرقریش باشند، نام امام و نام خلیفه، ایشان را اطلاق کردن روا باشد یا نه». نویسنده می گوید از او در این باره سوال شده و وی تلاش کرده است تا در این زمینه رفع شبهه کند. اصل این شبهه، کلام نسفی است که گفته است «امام از قریش است و از غیر ایشان روا نیست». پس این سخن حال امّت و پادشاهان را چگونه موافق شود؟»
http://www.khabaronline.ir/detail/748086/weblog/jafarian
بخشی از مقدمه برای رساله خلاص الامه که متن کامل را می توانید در لینک بالا ملاحظه فرمایید.
@jafarian1964
چرا ناقد برخی افکار و آثار سيد جواد طباطبایی هستم؟ (1)
من از ناقدان طباطبایی هستم. نقد من ناظر به فقر تاريخی نگری در آثار اوست؛ البته در حوزه ای که در آن تخصص دارم. يعنی آثارش درباره تاريخ انديشه سياسی در اسلام و ايران. به نظرم بخش هایی از آنچه او به عنوان نظريه ايرانشهری ارائه می دهد فاقد پشتوانه تاريخی است و از فقر روشی در بحثی که در اساس بايد با شيوه تاريخی مورد مطالعه قرار گيرد رنج می برد. ايده ايران به مثابه ملت و نسبت آن با انديشه شاهی آرمانی ايرانی را بايد بر اساس منابع اصلی آن شناخت و نه آنچه طباطبایی تحت عنوان تداوم آن در آثار سياستنامه ای می بيند. سياستنامه ها کتاب هایی برای تئوری نظريه سلطنت بودند که با شاهنشاهی ساسانی فرق می کند. علاوه بر اين طباطبایی دوران اسلامی تاريخ ايران را به درستی تحليل نمی کند. تفکيک ميان اسلام و ايران از نقطه نظر فرهنگی و تمدنی درست نيست. به همان اندازه که آيين مزديسنی آيينی ايرانی بود اسلام هم آيين و ديانتی ايرانی شد. سرنوشت دينی و سياسی ساسانيان در اواخر دوران آنان به گونه ای شد که اگر اسلام نمی آمد به احتمال زياد سرنوشت ايران و آيينش با دنيای "روم" گره می خورد و شايد از آن چيزی هم نمی ماند. اسلام ديانتی بود که فضا را برای حفظ ايران و حفظ و گسترش فرهنگی ايران در سرتاسر سرزمينی که با اسلام پيوند داشت، از بخش هایی از چين تا اندلس و جنوب فرانسه فراهم کرد. در اين فضا بود که فرهنگ ايرانی و دين و فلسفه و تفکر و هنر و تمدن آن نو شد و شکوفایی مجدد يافت. اين فقط با دولت عباسی و ورود کاتبان و مستوفيان و بزرگ زادگان ايرانی نبود که ممکن شد، حتی در عصر اموی هم فرهنگ ايرانی راه خود را در لایه های مختلف دينی و تمدنی اسلام باز کرده بود. اگر کسی آشنا با فرهنگ و تمدن اسلامی باشد ترديد نمی کند که اسلام به همان اندازه که ايران اسلامی شد، ديانتی ايرانی شد؛ و اينجا مقصودم جنبه های فرهنگی و تمدنی اين دين است. بخش اعظم ادبيات و آثار فرهنگی و تمدنی اسلام يا ايرانی است و يا متأثر از آن. من از اين به عنوان تاثير ايران و يا خدمات ايران به اسلام تعبير نمی کنم. در واقع آن را خود ايران می دانم. تداومی برای ايران و فرهنگ و تمدنش. به ظاهر به نظر می رسد که ايران تماميت و وحدت ارضی و هويت سرزمينی خود را بعد از سقوط ساسانيان از دست داد اما من با اين نتيجه گيری و يا تعبير مخالفم. درست است که از لحاظ سياسی دولت ساسانی و يا هر دولتی با عنوان دولت ايران در پی سقوط ساسانيان از بين رفت منتهی سرزمين ايران در طول تاريخش قبل از اينکه با نظام های سياسی اش شناخته شود با حقيقت پيوسته ملت ايران و فرهنگ ايرانی اش شناخته می شد و می شود. تداوم فرهنگی ايران شهر هيچگاه در طول دوران اسلامی گسسته نشد. گاهی نام ايران به محاق می رفت اما اعراب و ديگران به خوبی مرز آنچه ايران بود و غير ايران را می شناختند و البته با تعابير مختلف از آن ياد می کردند.
گفتم ايران قبل از هويت سياسی حکومت هايش با هويت سرزمينی اش و با ملت ايرانی اش شناخته می شد و الآن می گويم همان هم پايه ای بود برای تشکيل مجدد دولت ملی ايران در عصر صفوی. اين ممکن نبود الا با استمرار فرهنگی ايران. برخلاف طباطبایی من با تفسيری که کوربن از اسلام ايرانی می کرد مخالفم. بنابر آنچه گفتم اسلام ديانتی برای ايران بود و اصلا دوگانگی در هيچ شکلش در اين ميان معنی ندارد. اسلام متعلق به ايران بود و بخشی از هويتش. ايران منهای اسلام اصلا قابل تصور نيست. به اين معنا که اساس فرهنگی و تمدنی ايران بعد از اسلام همواره آميخته با فرهنگ اسلامی بود و اصلا تفکيک در اين زمينه نه تنها غلط و بل بی فايده و ضد غرض است. غلط بودن تعبير اسلام ايرانی از آن روست که ما درست به همین دلیل هم نمی توانيم از اسلام عربی و يا اسلام مغربی و اسلام اندلسی و اسلام هندی و يا اسلام ترکی سخن بگوییم. اسلام از همان آغاز دوران ظهور فرهنگی و تمدنی اش ديانت ايران شد و اين ديانت به گستره تمام جغرافيای اسلامی در طی سده های متمادی فضا را برای گسترش فرهنگ ايرانی فراهم کرد. تا اسلام هست ايران هست و تا ايران هست اسلام هم هست.
اسلام برای ايران فضایی را ايجاد کرد که فرهنگ ايرانی هم زمان که در خراسان و ماوراء النهر حضور داشت و گسترش می يافت در شام و شمال آفريقا و اندلس و شبه جزيره هم به دليل حضور اسلام توانست گسترش پيدا کند. اين موقعيت ممتازی برای ايران بود. اسلام تمدن کتاب بود و به واسطه کتاب و فرهنگ مکتوب زمينه برای بسط مکتوب فرهنگ ايران پيدا شد. زبان فارسی هم در واقع با زبان و خط عربی و شرايط ويژه خراسان بعد از عصر فتوحات بود که تحول يافت و به زبان مکتوب ارتقا يافت.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
گزیده سخنان رایزن فرهنگی سفارت ج اا در مراسم افتتاحیه نمایشگاه سه ماهه «ایران در حرکت به سوی مدرنیته»
تنها دو سال بعد از آنکه در سال 1839م دوربین عکاسی اختراع گشت، این وسیله به ایران وارد شد. دو دوربین که یکی اهدایی تزار روسیه و دیگری ابتیاع شده بود به سرعت مورد توجه شخصیت های برجسته در دربار ایران را به خود جلب کرد.
شاید مقدر آن بود که ناصرالدین شاه جوان ولیعهد آن دوران از جمله نخستین افرادی باشد که با این وسیله ارتباط برقرار کرد. شخصی که اندکی بعد برای یک دوره پنجاه ساله در ایران پادشاهی داشت و توانست با ظرفیت یک دوربین عکاسی تصویری متفاوت از دوران خود و جامعه و فرهنگ ایران را برای دنیا انعکاس دهد. ناصرالدین شاه به تعبیری خود اولین و شاید تنها پادشاه عکاس جهان است که هزاران قطعه تصویر را یا خود انداخته یا در تصویربرداری آنها نظارت مستقیم داشته است. مجموعه ای که امروز زینت بخش آرشیوهای ج.ا.ا در کاخ گلستان و سازمان اسناد ملی می باشند. از این رو برای ما اسباب افتخار است که توانسته ایم با گشودن این پنجره توجه مخاطبان علاقه مند به میراث و تمدن اسلامی را به این ویژگی منحصر به فرد ایران دوران قاجار جلب نماییم.
به تعبیری صرف نظر از مصر که ما تصاویر مستشرقین را در این دوران تاریخی از آن کشور و از اماکن خاص آن داشته ایم و یا عثمانی که دوربین دربار سلطان عبدالحمید به تصویربرداری مشغول بود، در آسیا نخستین دوربین عکاسی با سفرهای پادشاهی که سرتاسر قلمرو حاکمیتی خود را طی 50 سال درنوردید و به اروپا و کشورهای منطقه هم سفر نمود تصویر و جلوه ای تازه از ایران را ثبت کرد. برای این شخص هر آنچه که می دید و می یافت سوژه و مطلوب بود. اینجا تفاوتی در نگاه او برای تمایز وجود نداشت که میان حیات وحش ایران یا اماکن ساختمان ها، زندگی روستانشینان و یا شهرنشینان، تصاویر از درون حرم و یا بازار و جامعه، از اصناف و روحانیون تا رجال سیاسی و غلامان دربار همایونی و البته تصویر از خودش را با دوربین شکار کند. این شخصیت قاجاری مجموعه تصاویر را مورد دقت قرار می داد و بر بسیاری از این تصاویر حاشیه نوشت و از این بابت هم سهم سترگی را در تاریخ عکاسی جهان متوجه ایران نموده است: «نوشتن گزارش صحنه و موضوع بر حاشیه عکس».
@kultur
برای مطالعه ی کامل مطلب به لینک زیر مراجعه نمایید:
http://fa.berlin.icro.ir/index.aspx?fkeyid=&siteid=190&pageid=11680&newsview=677101
⭕️ وقتى رشيد رضا "مشروطه ایرانی" را تنها حكومت اسلامى مى داند + سند
🔹 محمد رشید رضا اصلاح گر و عالم سلفی قرن 19 جهان اسلام در یادداشتی تحت عنوان «الشوری فی بلاد فارس» در مجله پر آوازه اش «المنار» حکومت مشروطه ایران را تنها حکومت اسلامی حقیقی تلقی می کند.
🔹 به گزارش مرکز مطالعات منطقه ای تابش، محمد رشید رضا در ابتدای این یادداشت خود که در شماره 7 دوره 9 این مجله به طبع رسیده ورود علمای ایران را با توجه به نظریه مهدویت به عرصه مشروطه خواهی شگفت تلقی می کند و در ادامه این امر را با تعبیر «النور الذی هدی علماء فارس الی هذه الجاده القویمه» نتیجه نگاه اجتهادی علمای شیعه دانسته و در ادامه مغایرت مشروطه خواهی با اعتقاد به مهدویت را نفی می کند. https://goo.gl/r73M3F
🔹 رشید رضا در ادامه این یادداشت با طعنه به حکومت سلطان عبدالحمید که مشروطه را در عثمانی لغو کرده بود اشاره می کند که تمام پادشاهان جهان به جز سلطان عبدالحمید مشروطه را به مظفرالدین شاه تبریک گفته اند. وی در استدلالی روان و ساده حکومت مشروطه در ایران را تنها حکومت حقیقی اسلامی تلقی کرده و در تقابل با حاکمیت عثمانی «خردمندان عثمانی» را خوشحال ترین طیف از مشروطه ایرانی می داند.
🔹 وی می نویسد:
✅ خداوند متعال کار مسلمانان را به شوری قرار داده است و بر این مبنا حکم «فردی» که بر مبنای قاعده استبداد برپا شده حکم به غیر ما انزل الله شمرده می شود، پس جایز نیست حاکمیت استبدادی را حاکمیت اسلامی تلقی کرد. اگر حکم شوری در بلاد فارس (ایران) بر وجهی که برقرار است برقرار بماند و سایر حکومت های مسلمان استبدادی باقی بمانند بر ما واجب است که بگوییم بر روی زمین هیچ حکومت اسلامی حقیقی ای جز حکومت (مشروطه) ایران یافت نمی شود. پس بر ما واجب است تأیید و حمایت از آن تا حکم خداوند از زمین محو نشود. بیگمان امر واجب اقامه حکم خدا است نه اقامه حکم کسی که خود را سنی یا غیر سنی تلقی می کند در حالی که مخالف آن است.
✅ لازم به ذکر است که این یادداشت رشید رضا در روزنامه تربیت و مجلس ایران چاپ شد و موجبات اعتراض شمس الدین بیگ سفیر عثمانی در ایران را فراهم کرد. علاء السلطنه که در آن روزگار وزیر خارجه مشروطه بود مطبوعات را در ایران آزاد و اعتراض سفیر عثمانی را بی مورد تلقی کرد.
👈 مرکز مطالعات منطقهای تابش
✅ @TabeshC
یکصد سال پس از قرارداد ۱۹۲۱
وقتی مرزهای تحمیل شده طبق توافق ۱۸۸۱م در شمالی ایران حسب قرارداد ۱۹۲۱ تثبیت شد، هیچکس تصور نمی داشت این توافق اثری به غایت مهم را در سیاست داخلی ایران قاجاری برجای نهد. لیکن واقعیت امر دیگری بود.
یکماه پس از آن توافق، کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ روی داد و مسیر برای تغییر نظام سیاسی از سلطنت به جمهوری رضاخانی گشوده شد.
جمهوری رضاخانی مخالفی سرشناس داشت:"سید حسن مدرس". او با تشکیل جبهه ای در برابر جمهوری ایستاد اما تاب آن را نداشت تا که مسیر سیل بنیان کنی که ایران را به زیر امواج خود گرفته بود، تغییر دهد.
جمهوری ناکام بر اصل ماجرا اثر نگذاشت. ردای سلطنت از قاجاریان که دیگر همسایه پرنفوذ شمالی تعهدی نداشت تا از احفاد آنان حمایت کند بر دوش "سربازی میرپنج" و "سرداری از سپه" قزاقان افتاد تا وی بتواند سلسله پهلوی را برقرار سازد.
بدینگونه در عهد پهلوی اول، " ایران نوین " ساخته شد. آنگونه که مورخان آن زمان نوشتند ارتشی پرقدرت و مرزهایی برقرار برآمدند تا شکوه و عظمت را به ایران برگردانند.
به همان میزان که قدرت مرکزی تثبیت می شد و صرفنظر از یک نمونه - مناسبات ایران و ترکیه - رابطه ایران با حوزه ژئوپلیتیک فرهنگی و تمدنی اش در میان همسایگان در کمند گرفتار شده بود.
قفقاز و ماورالنهر آن سوی مرز ۲۹۲۱ نشست، عراق عرب از عراق عجم گسست، شبه قاره تحت انقیاد استعمار بریتانیا در چشم انداز روابط هیتلر و رضا شاه از ایران برید، ایران که با انقلاب مشروطه الگوی یک نظام پارلمانی را در غرب آسیا را برقرار ساخته بود و موجب اعجاب ناظران منطقه ای بود، بی رمق در زیر تمنیات دیکتاتوری پهلوی اول وارد قماری سخت در تنظیم مناسبات میان سلطنت و فاشیسم سر به در آورده آن روزگاران شد.
هر میزان آرمان گرایی و توهم بازگشت رویای قدرت باستانی بر سر دولت ایران سایه می انداخت، منطقه گرایی بنیادین دیپلماسی دو قرن گذشته که مسیر موفقیت ایران را در تماس و تبادل با:
- خانات شروان، گنجه، دربند و ایروان در قفقاز؛
- بخارا، خوارزم خیوه، مرو و خوقند در ماورالنهر؛ - دولت های محلی دکن و مولتان، گجرات و سند در شبه قاره؛
- امامان مسقط و شیخ بحرین، امیر کویت و حائل، قائم مقام قطر و شیخ بصره، شریف مکه و شیوخ احساء؛
- در نهایت شیوخ سلیمانیه و بارزان؛
دنبال می کرد، رخ بر می گرفت و تهران عهد پهلوی قطبی دگر می یافت.
ارتش قوی پهلوی به یک سحرگه در سوم شهریور ۱۳۲۰، جان داد. مناسبات بدیع در اتفاق رضاخانی با قدرت های بزرگ که تصور هماوردی برای او ساخته بود به یک اتحاد میان دو قطب متضاد اما هم سود آن ایام، بر باد رفت.
ایران رضاخانی برای دو دهه در نقشه منطقه بود، اما چون توان اثرگذاری و بازی منطقه ای نداشت بی یار و یاور، زخم خورده و بی دفاع در قلب آسیا به ساعتی اشغال شد.
جرم بزرگی که این سرزمین کیفری سنگین برای آن داد، دوری از حوزه فرهنگی - تمدنش بود.
اگر ارتش نوین با سپاه شرقی و غربی و امیرالبحرهای شمال و جنوبش که بزرگترین دستاورد عصر پهلوی نخست بودند، تجربه حماسه خود انگیخته شهید بایندر در جنوب و سه مرزبان شمالی کناره ارس در دفاع از سرزمین و میهن را نداشت، ای بسا هیچگاه سر بر نمی آورد.
سیاست انزوای ژئوپلیتیک ایران، قدرت را پرداخته بود اما ساختمان توان ملی و تفوق سرزمینی ایران آن عهد که باید بر فلات ایران استوار باشد، فرو انداخته بود.
صد سال پس از ۱۹۲۱ میلادی که تحولی بنیادین در مسیر انزوای منطقه ای ایران و تغییرات در سیاست داخلی را رقم زد، شرایط به نحو غریبی متحول شده است. این نوبت دولت پهلوی اول در ایران نیست که به دور خود دیوار بکشد تا ایران نوین متوهمانه را برسازد، بلکه همسایگان هم پیوند از مرز ترکیه تا قفقاز جنوبی قد برافراشته و متوهمانه دیوار برساخته اند.
در شمال شرقی و غربی راه مسدود ساخته و در مشرق مرزهای تمدنی را مسخر کرده بلکه ایران را به حصار کشند.
تجربه تلخ و نزدیک تبعات قطعنامه ۱۹۲۹ شورای امنیت که دامنگیر ناوگان ایران گشت و سبب شد برای مدتی کوتاه اما اثرگذار، بحریه ایران در آب های سرزمینی آبگیر شوند هم یادآوری می کند که دسیسه برای انزوای ایران در اشکال متعدد برقرار و جدی است.
در این میانه؛ دیپلماسی و منطقه گرایی تنها راه مبارزه در برابر تکرار شرایط تاریخی پس از ۱۹۲۱ و در آستانه یکصد سالگی آن است که باید در مجالی دیگر به گفتگو در آن باب نشست.
@kultur
سلام حق به سرایی که دلگشا باشد
به آن حرم که در آن روضهی رضا باشد
به بقعهای که ز جنت مگر نشان دارد
که آستان جلالی ز کبریا باشد!
سلام حق به خراسان به صحن گوهرشاد
که پرتویی ز تجلای اولیا باشد
به بارگاه تماشاى نور یزدانی
که قبله گاه غریبان و آشنا باشد
غبار درگه آن کعبهی صفا و کرم
برای دیدهی هرکس چو توتیا باشد
طبیب جسم و روان است و روحِ بیدرمان
که بر تمامی آلام، خود شفا باشد!
برو که دستِ تمنّابه مرقدش آری
که جمله حاجت ما را گره گشا باشد
اگر که جان تو را زنگِ معصیت بگرفت
مسِ وجود تو را بِهْ ز کیمیا باشد!
به ساحتی که چنین ارجمند و والا بود
به زهرِ کینِ جفاکار کی سزا باشد؟!
به مأمنى که پناه و حصار مردم بود
دریغ و درد چنین ظلم را روا باشد
اگر که بود غریب و شهیدِغربت شد
کنون نگر به مزارش چه اِلتجا باشد
ز شرق و غرب و شمال و جنوبِ هفت اقلیم
به شوق و شورِ زیارت چه بیریا باشد!
تو ای "رضا" که رضایی به قسمت یزدان
جواز حکم زیارت، اگر مرا باشد
سپاس درگه یزدان کنم بدین نعمت
که بر زیارت تو بس مرا هوا باشد...!
#سید_مهدی_صدرالحفاظی
#شهادت_امام_رضا علیهالسّلام
@Kelkestan
چرا ناقد برخی افکار و آثار سيد جواد طباطبایی هستم؟ (1)
من از ناقدان طباطبایی هستم. نقد من ناظر به فقر تاريخی نگری در آثار اوست؛ البته در حوزه ای که در آن تخصص دارم. يعنی آثارش درباره تاريخ انديشه سياسی در اسلام و ايران. به نظرم بخش هایی از آنچه او به عنوان نظريه ايرانشهری ارائه می دهد فاقد پشتوانه تاريخی است و از فقر روشی در بحثی که در اساس بايد با شيوه تاريخی مورد مطالعه قرار گيرد رنج می برد. ايده ايران به مثابه ملت و نسبت آن با انديشه شاهی آرمانی ايرانی را بايد بر اساس منابع اصلی آن شناخت و نه آنچه طباطبایی تحت عنوان تداوم آن در آثار سياستنامه ای می بيند. سياستنامه ها کتاب هایی برای تئوری نظريه سلطنت بودند که با شاهنشاهی ساسانی فرق می کند. علاوه بر اين طباطبایی دوران اسلامی تاريخ ايران را به درستی تحليل نمی کند. تفکيک ميان اسلام و ايران از نقطه نظر فرهنگی و تمدنی درست نيست. به همان اندازه که آيين مزديسنی آيينی ايرانی بود اسلام هم آيين و ديانتی ايرانی شد. سرنوشت دينی و سياسی ساسانيان در اواخر دوران آنان به گونه ای شد که اگر اسلام نمی آمد به احتمال زياد سرنوشت ايران و آيينش با دنيای "روم" گره می خورد و شايد از آن چيزی هم نمی ماند. اسلام ديانتی بود که فضا را برای حفظ ايران و حفظ و گسترش فرهنگی ايران در سرتاسر سرزمينی که با اسلام پيوند داشت، از بخش هایی از چين تا اندلس و جنوب فرانسه فراهم کرد. در اين فضا بود که فرهنگ ايرانی و دين و فلسفه و تفکر و هنر و تمدن آن نو شد و شکوفایی مجدد يافت. اين فقط با دولت عباسی و ورود کاتبان و مستوفيان و بزرگ زادگان ايرانی نبود که ممکن شد، حتی در عصر اموی هم فرهنگ ايرانی راه خود را در لایه های مختلف دينی و تمدنی اسلام باز کرده بود. اگر کسی آشنا با فرهنگ و تمدن اسلامی باشد ترديد نمی کند که اسلام به همان اندازه که ايران اسلامی شد، ديانتی ايرانی شد؛ و اينجا مقصودم جنبه های فرهنگی و تمدنی اين دين است. بخش اعظم ادبيات و آثار فرهنگی و تمدنی اسلام يا ايرانی است و يا متأثر از آن. من از اين به عنوان تاثير ايران و يا خدمات ايران به اسلام تعبير نمی کنم. در واقع آن را خود ايران می دانم. تداومی برای ايران و فرهنگ و تمدنش. به ظاهر به نظر می رسد که ايران تماميت و وحدت ارضی و هويت سرزمينی خود را بعد از سقوط ساسانيان از دست داد اما من با اين نتيجه گيری و يا تعبير مخالفم. درست است که از لحاظ سياسی دولت ساسانی و يا هر دولتی با عنوان دولت ايران در پی سقوط ساسانيان از بين رفت منتهی سرزمين ايران در طول تاريخش قبل از اينکه با نظام های سياسی اش شناخته شود با حقيقت پيوسته ملت ايران و فرهنگ ايرانی اش شناخته می شد و می شود. تداوم فرهنگی ايران شهر هيچگاه در طول دوران اسلامی گسسته نشد. گاهی نام ايران به محاق می رفت اما اعراب و ديگران به خوبی مرز آنچه ايران بود و غير ايران را می شناختند و البته با تعابير مختلف از آن ياد می کردند.
گفتم ايران قبل از هويت سياسی حکومت هايش با هويت سرزمينی اش و با ملت ايرانی اش شناخته می شد و الآن می گويم همان هم پايه ای بود برای تشکيل مجدد دولت ملی ايران در عصر صفوی. اين ممکن نبود الا با استمرار فرهنگی ايران. برخلاف طباطبایی من با تفسيری که کوربن از اسلام ايرانی می کرد مخالفم. بنابر آنچه گفتم اسلام ديانتی برای ايران بود و اصلا دوگانگی در هيچ شکلش در اين ميان معنی ندارد. اسلام متعلق به ايران بود و بخشی از هويتش. ايران منهای اسلام اصلا قابل تصور نيست. به اين معنا که اساس فرهنگی و تمدنی ايران بعد از اسلام همواره آميخته با فرهنگ اسلامی بود و اصلا تفکيک در اين زمينه نه تنها غلط و بل بی فايده و ضد غرض است. غلط بودن تعبير اسلام ايرانی از آن روست که ما درست به همین دلیل هم نمی توانيم از اسلام عربی و يا اسلام مغربی و اسلام اندلسی و اسلام هندی و يا اسلام ترکی سخن بگوییم. اسلام از همان آغاز دوران ظهور فرهنگی و تمدنی اش ديانت ايران شد و اين ديانت به گستره تمام جغرافيای اسلامی در طی سده های متمادی فضا را برای گسترش فرهنگ ايرانی فراهم کرد. تا اسلام هست ايران هست و تا ايران هست اسلام هم هست.
اسلام برای ايران فضایی را ايجاد کرد که فرهنگ ايرانی هم زمان که در خراسان و ماوراء النهر حضور داشت و گسترش می يافت در شام و شمال آفريقا و اندلس و شبه جزيره هم به دليل حضور اسلام توانست گسترش پيدا کند. اين موقعيت ممتازی برای ايران بود. اسلام تمدن کتاب بود و به واسطه کتاب و فرهنگ مکتوب زمينه برای بسط مکتوب فرهنگ ايران پيدا شد. زبان فارسی هم در واقع با زبان و خط عربی و شرايط ويژه خراسان بعد از عصر فتوحات بود که تحول يافت و به زبان مکتوب ارتقا يافت.
«قاجار یک خانواده نیست»
نویسنده: مریم فاروقی قاجار
مترجم: هومن زال پور
متولد شدن در خانوادهای که هر فردی نظری دربارهاش دارد، داستان غریبی است. وقتی شخصی که تا به حال هیچ گاه ملاقاتش نکردهاید، درباره نحوه زندگی پدران شما قضاوت میکند، مفهوم خانواده و اسرار خانوادگی از بین میرود و آن را وارد حوزه عمومی میکند.
جای تعجب ندارد که این اتفاق برای خانواده قاجار افتاده است. من به عنوان نوه دختری احمد شاه، همواره نظرات همگان را در مورد قاجار به گوش جان شنیده و آنها را در کنار جراحتی در قلبم قرار می دهم که دلیلش این است: از نسل مردی هستم که آخرین شاه از سلسله قاجار است، و این موضوعیست که میخواهم دربارهاش صحبت کنم: اینکه چگونه حقیقت تاریخی به من و خانوادهام هویتی قوی اعطاء کرد که در برابر تبعید و بدبختی دوام بیاوریم.
قاجار به عنوان یک خانواده پرجمعیت با شاخهها و اعضای متعدد است. اما اگر بخواهیم دقیق باشیم، قاجار یک خانواده نیست، بلکه یک طایفه است: همان اتحادی را که یک طایفه میتواند داشته باشد، دارا است و این به خاطر آگاهی عمیق از تاریخ است. و اگر هنگام آشنایی با فردی از این خانواده انتظار داشته باشید که با سبک زندگی پر زرق و برقی روبرو شوید، ناامید خواهید شد: ما همگی کار میکنیم. به علاوه، در این خانواده اساتیدی هستند که تحقیقات زیادی درباره تاریخ قاجار انجام دادهاند. در واقع قاجاریه طایفهای است که هویت مشترکش را بر اساس فهمی که بر مبنای واقعیات و حقایق پیرامون این واقعیات از تاریخ خود دارد، شکل داده است.
هویت ایرانی من با فهم این موضوع شکل گرفته که آنچه در طی قرنها برای کشورم اتفاق افتاده است، اغلب نتیجه بازی قدرت های خارجی بوده که منصفانه با ایران بازی نکردهاند و احساس من درباره آنچه برای خانوادهام اتفاق افتاده نیز دقیقا همین است: اگر واقعیات غیرقابل انکار باشند، حقیقت باید کشف شود و با عقاید گوناگون مورد آزمایش قرار گیرد تا معنای راستین واقعیات برملا شده و به آنها مفهوم ببخشد.
و این مشکل تفسیر تاریخ قاجار است که امروزه در مدارس سراسر ایران تدریس میشود. تفسیری که توسط پهلوی ارائه شده و تا الان هم بدون تغییر باقی مانده است: واقعیات را نگه میدارد اما حقایق را مخفی میکند. خانواده پهلوی هیچ وقت در تحلیلهای سیاسیشان عملکرد پیچیدهای نداشتهاند. در حالی که امام خمینی در تبعید بود، به دستور محمدرضا شاه و دربار وی مقالاتی در روزنامه های متعدد از جمله اطلاعات منتشر می شد که ایشان را مورد اهانت قرار می دادند. آنها تقریبا همین نوع تحلیل را برای تاریخ قاجار داشتند. واقعیاتی که آنها بیان کردهاند، میراث و مبارزات ایران را توضیح نمیدهد بلکه تنها تفسیری است که آنها به عنوان یک خانواده برای توجیه حکومتشان از آن استفاده کردهاند تا خانواده قاجار را دور از مردم، نیازهای کشور و غرق در فساد نشان دهد.
واضح است که قاجار هم اشتباهات بسیاری کردهاند؛ هر چه باشد حکمرانان سراسر دنیا برای اشتباهاتی که بعد از 10 سال حکومت مرتکب شدهاند، مورد انتقاد قرار میگیرند. حالا تصور کنید چه میزان از انتقادات به حکومتی 131 ساله مثل قاجار وارد است. همچنین تصور کنید در چنین زمان طولانی، تا چه اندازه می توان نکات مثبت نیز یافت.
با اینکه بیشتر ایرانیان معتقدند ایران زمانی «متعلق» به قاجاریه بود، در واقع عکس آن صادق است: یعنی قاجاریه متعلق به ایران بود و منظور از تعلق این است که آنها بخشی از مردم ایران بودند و با دشمنان ایران مبارزه می کردند، شبیه همان دشمنانی که اکنون جمهوری اسلامی ایران با آنها مواجه است. 131 سال حکومت قاجار مصادف بود با انقلاب صنعتی در اروپا، دوره استعماری کشورهای اروپایی در سراسر دنیا علی الخصوص خاورمیانه و روسیهای که آرزومند حکمرانی بر منطقه قفقاز بود.
بسیاری از مطالب موجود در کتابهای تاریخ در مورد قاجاریه و به ویژه مطالبی که درباره فتحعلی شاه نگاشته شده اند، منصفانه نیستند. شاهی که در کتابهای درسی بیش از همه شاهان قاجار مورد تحقیر قرار گرفته و به عنوان شاهی به تصویر کشیده شده که حرمسرای بسیار بزرگی دارد و کسی است که تنها مسئول و مقصر از دست دادن خانات شمالی ایران (سرزمینهایی که در آذربایجان، ارمنستان و گرجستان امروزی واقع شدهاند) و دیگر سرزمینهای قفقاز می باشد. حقیقت این است که فتحعلیشاه یک مبارز بود و با دیدن پیشروی روسیه در منطقه و به سوی قفقاز، در 1805 با ناپلئون- که در آن زمان با روسیه در جنگ بود- متحد شد و عهدنامه فینکن اشتاین را امضا کرد که به موجب آن سرزمینهای قفقاز متعلق به ایران شناخته شدند. این عهدنامه امنیت و دلگرمی را برای ایران به ارمغان آورد و مانعی در برابر روس ها به شمار می رفت که تمامیت ارضی ایران را تهدید می کردند. ...
@qajariranhistory
قرارداد ۱۹۱۹ (سرپرستی کاکس - وثوق الدوله )
هموند گرامی آقای دکتر کریمپور در گروه در باره " قرارداد ۱۹۱۹ و رویکرد و کارکرد وثوق الدوله از دیدگاه ژئوپولتيك " نظرخواهی فرموده بودند . با کسب اجازه از اساتید ، بنده علاقه مند و شاگرد تاریخ معاصر ایران چند نکته را مطرح و چند مأخذ را که با اطمینان بسیار ، معرف حضور سروران گرامی میباشد ، نام میبرم و از راهنمایی اساتید و رفع و ذكر اشتباهاتم ، استقبال میکنم .
حداقل در دو سده اخیر بریتانیا از هیچ تلاشی برای تضعیف و محصور نمودن ایران و قطع و تقليل ارتباط فرهنگی
سیاسی ، اقتصادی کشور با حوزه فرهنگی و تمدنی ایرانی و اسلامی و دیگر کشورهای جهان چشم نپوشیده است . سالیان دراز برای تداوم غارت مستعمره زرخيز هند و فرمانروائی بر خلیج فارس و بعدها با استخراج نفت در ایران ، تداوم سیاست ضعیف سازی ایران و دامن زدن به اختلافات قومی و مذهبی در منطقه را شدت داد و تعاملها و همگرائی ها را تخریب و تقابل ها و تنش ها را افزون ساخت و در دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت برای خفه ساختن شعله های استقلال خواهی و آزادی در ایران و منطقه ، این سیاست مخرب ابعاد تازه تری یافت که تا امروز در صور متنوع روزآمد شده و همچنان ادامه دارد.
در سال ۱۹۰۷ بريتانيا از فرصت شكست و تضعیف هر چه بیشتر روسیه تزاری در جنگ با ژاپن (۱۹۰۵ -۱۹۰۶) و شورش در روسیه موسوم به انقلاب ۱۹۰۵ حداکثر استفاده را نموده و قرارداد مذکور را با روسیه منعقد و تبت و افغانستان و خلیج فارس را ملك طلق خود خوانده و ایران را به سه منطقه نفوذ تقسیم کرد که در اینجا هم ، سهم شیر که به آن کشور اختصاص يافت ، قابل قیاس با آنچه روی کاغذ به روسیه تعلق گرفته بود ، نبود و همچنين آتش رو در روئی نیروهای داخلی را برافروخت که " از هر طرف که شود کشته و نابود ، سود برای بریتانیا بود " و ضعف و فتور برای ایران. از این تاریخ نفوذ و مداخلات بريتانيا در ایران روز به روز افزوده شد و آهسته آهسته نیروهای نظامی آن کشور در ایران مستقر شدند و در حوادث جنگ جهانی اول ، همراه با متحد خود روسیه تزاری،. به تصرف مناطقی از خاك میهن پرداخت و با اندیشه ایجاد تغییرات در جغرافیای سیاسی منطقه ، در نهایت در سال ۱۹۱۵ ، طی قراردادی سری و بدون اطلاع دولت ایران ، دولتين مذكور ، ایران را به دو منطقه نفوذ تقسيم کردند و با تجزیه و تقسيم امپراتوری عثمانی ، به لقمه های کوچکتر ، بریتانیا افزون بر مرزهای شرقی و بخشهائی از جنوب ایران ، در تمامی جنوب و مناطقی از غرب ایران نیز همجوار ایران شد و اهمیت ژئوپولتيك ایران برای آن قدرت استعماری افزونتر گردید .
فروپاشی تزاریسم در روسیه در ۱۹۱۷ ، و تضعیف هر روز افزونتر ایران در دو دهه پیش از آن در اکثر زمينه ها ، کشور را بیش از پیش برای بریتانیا سهل الهضم نموده بود . شرائط اقتصادی کشور بگونه ای شده بود که کشوری که تا پیش از دریافت اولين قرض خارجی برای پرداخت غرامت لغو امتياز تنباکو (۱۲۷۰ ش) ، خودكفا و از موازنه خرج و دخل برخوردار بود ، با افزایش هزینه های دستگاه بوروکراسی دولتی و هزینه های قشونی در این سالها ، دیگر نیازمند مساعده ماهیانه ۵۰۰ هزار تومانی دولت بریتانیا برای تأمین مخارج. لشكر قزاقخانه و دستگاههای دولتی بود که نصف آن را خزانه داری هند و نصف دیگر را خزانه داری بریتانیا توسط
بانك شاهی در ایران می پرداخت و این وجوه به حساب درآمدهای آتی ایران از نفت و گمركات محاسبه میشد : وضعیت بگونه ای بود که دولتهایی که تشکیل میشد ، بدون دریافت مساعده مزبور ، امكان اداره صوری کشور را نیز نداشتند .
در جنوب ایران ، بريتانيا " پليس جنوب " ، در شرق و خراسان نیروی نظامی شرق و در شمال ، نیروی نظامی شمال را تشكيل و بگفته " وستداهل" رئيس سوندی نظمیه ایران ، شهر قزوین تبدیل به شهری انگلیسی شده بود ( يادداشتهای روزانه فروغی از سفر کنفرانس صلح پاریس ، ص ۱۹۱).
در چنین شرائطى لرد کرزن نایب السلطنه سابق هند و كفيل وقت وزارت امور خارجه بريتانيا ( وزیر خارجه وقت ، لرد بالفور معروف و مؤسس " خانه يهود " در فلسطين بود که با فتنه ای که بنیان نهاد، افزون بر ۱۰۰ سال است منطقه را در جنگ و ناآرامی و مسابقه تسلیحاتی فروبرده است.) و وزیر خارجه بعدی بريتانيا ، أخرين گامها را برای تسلط کامل بر ایران با قرارداد ۱۹۱۹ برداشت که شرح آن در کتابها و اسناد و مقالات مربوط مضبوط است.
یکصد سال پس از قرارداد ۱۹۲۱
وقتی مرزهای تحمیل شده طبق توافق ۱۸۸۱م در شمالی ایران حسب قرارداد ۱۹۲۱ تثبیت شد، هیچکس تصور نمی داشت این توافق اثری به غایت مهم را در سیاست داخلی ایران قاجاری برجای نهد. لیکن واقعیت امر دیگری بود.
یکماه پس از آن توافق، کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ روی داد و مسیر برای تغییر نظام سیاسی از سلطنت به جمهوری رضاخانی گشوده شد.
جمهوری رضاخانی مخالفی سرشناس داشت:"سید حسن مدرس". او با تشکیل جبهه ای در برابر جمهوری ایستاد اما تاب آن را نداشت تا که مسیر سیل بنیان کنی که ایران را به زیر امواج خود گرفته بود، تغییر دهد.
جمهوری ناکام بر اصل ماجرا اثر نگذاشت. ردای سلطنت از قاجاریان که دیگر همسایه پرنفوذ شمالی تعهدی نداشت تا از احفاد آنان حمایت کند بر دوش "سربازی میرپنج" و "سرداری از سپه" قزاقان افتاد تا وی بتواند سلسله پهلوی را برقرار سازد.
بدینگونه در عهد پهلوی اول، " ایران نوین " ساخته شد. آنگونه که مورخان آن زمان نوشتند ارتشی پرقدرت و مرزهایی برقرار برآمدند تا شکوه و عظمت را به ایران برگردانند.
به همان میزان که قدرت مرکزی تثبیت می شد و صرفنظر از یک نمونه - مناسبات ایران و ترکیه - رابطه ایران با حوزه ژئوپلیتیک فرهنگی و تمدنی اش در میان همسایگان در کمند گرفتار شده بود.
قفقاز و ماورالنهر آن سوی مرز ۲۹۲۱ نشست، عراق عرب از عراق عجم گسست، شبه قاره تحت انقیاد استعمار بریتانیا در چشم انداز روابط هیتلر و رضا شاه از ایران برید، ایران که با انقلاب مشروطه الگوی یک نظام پارلمانی را در غرب آسیا را برقرار ساخته بود و موجب اعجاب ناظران منطقه ای بود، بی رمق در زیر تمنیات دیکتاتوری پهلوی اول وارد قماری سخت در تنظیم مناسبات میان سلطنت و فاشیسم سر به در آورده آن روزگاران شد.
هر میزان آرمان گرایی و توهم بازگشت رویای قدرت باستانی بر سر دولت ایران سایه می انداخت، منطقه گرایی بنیادین دیپلماسی دو قرن گذشته که مسیر موفقیت ایران را در تماس و تبادل با:
- خانات شروان، گنجه، دربند و ایروان در قفقاز؛
- بخارا، خوارزم خیوه، مرو و خوقند در ماورالنهر؛ - دولت های محلی دکن و مولتان، گجرات و سند در شبه قاره؛
- امامان مسقط و شیخ بحرین، امیر کویت و حائل، قائم مقام قطر و شیخ بصره، شریف مکه و شیوخ احساء؛
- در نهایت شیوخ سلیمانیه و بارزان؛
دنبال می کرد، رخ بر می گرفت و تهران عهد پهلوی قطبی دگر می یافت.
ارتش قوی پهلوی به یک سحرگه در سوم شهریور ۱۳۲۰، جان داد. مناسبات بدیع در اتفاق رضاخانی با قدرت های بزرگ که تصور هماوردی برای او ساخته بود به یک اتحاد میان دو قطب متضاد اما هم سود آن ایام، بر باد رفت.
ایران رضاخانی برای دو دهه در نقشه منطقه بود، اما چون توان اثرگذاری و بازی منطقه ای نداشت بی یار و یاور، زخم خورده و بی دفاع در قلب آسیا به ساعتی اشغال شد.
جرم بزرگی که این سرزمین کیفری سنگین برای آن داد، دوری از حوزه فرهنگی - تمدنش بود.
اگر ارتش نوین با سپاه شرقی و غربی و امیرالبحرهای شمال و جنوبش که بزرگترین دستاورد عصر پهلوی نخست بودند، تجربه حماسه خود انگیخته شهید بایندر در جنوب و سه مرزبان شمالی کناره ارس در دفاع از سرزمین و میهن را نداشت، ای بسا هیچگاه سر بر نمی آورد.
سیاست انزوای ژئوپلیتیک ایران، قدرت را پرداخته بود اما ساختمان توان ملی و تفوق سرزمینی ایران آن عهد که باید بر فلات ایران استوار باشد، فرو انداخته بود.
صد سال پس از ۱۹۲۱ میلادی که تحولی بنیادین در مسیر انزوای منطقه ای ایران و تغییرات در سیاست داخلی را رقم زد، شرایط به نحو غریبی متحول شده است. این نوبت دولت پهلوی اول در ایران نیست که به دور خود دیوار بکشد تا ایران نوین متوهمانه را برسازد، بلکه همسایگان هم پیوند از مرز ترکیه تا قفقاز جنوبی قد برافراشته و متوهمانه دیوار برساخته اند.
در شمال شرقی و غربی راه مسدود ساخته و در مشرق مرزهای تمدنی را مسخر کرده بلکه ایران را به حصار کشند.
تجربه تلخ و نزدیک تبعات قطعنامه ۱۹۲۹ شورای امنیت که دامنگیر ناوگان ایران گشت و سبب شد برای مدتی کوتاه اما اثرگذار، بحریه ایران در آب های سرزمینی آبگیر شوند هم یادآوری می کند که دسیسه برای انزوای ایران در اشکال متعدد برقرار و جدی است.
در این میانه؛ دیپلماسی و منطقه گرایی تنها راه مبارزه در برابر تکرار شرایط تاریخی پس از ۱۹۲۱ و در آستانه یکصد سالگی آن است که باید در مجالی دیگر به گفتگو در آن باب نشست.
@kultur
🔴جزئیاتی از ۷ منطقه راهبردی ایران که در دوره پهلوی واگذار شدند
حراج ایران؛ منش پهلوی
دوره تقریبا ۵ دههای حاکمیت پهلوی پدر و پسر بر ایران از حیث واگذاری مرزهای کشور یک نقطه تمایز با همیشه تاریخ دارد و آن واگذاری نواحی مختلف از سرزمین ایران بدون هیچگونه درگیری است.
آرارات
🔹براساس قرارداد سعدآباد در سال1316، آرارات کوچک که در خلال لشکرکشی ترکها بر ضد کردها به اشغال نظامیان ترک درآمده بود، به دولت ترکیه واگذار شد و در مقابل دولت ترکیه از ادعایش بر ناحیه قطور که اصولا براساس پروتکل ۱۹۱۳ به ایران واگذار شده بود، صرفنظر کرد.
تجزیه سیستان
🔹رضاخان که تصمیم گرفته بود در توافق سعدآباد هزینه رویای ثبات و از بینرفتن مناقشات مرزی در منطقه را بهتنهایی و البته از جیب مردم ایران پرداخت کند، افغانستان را نیز از این بخشش کریمانه بینصیب نگذاشت. مطابق این توافق که درابتدا پنهانی بسته شد و در زمان پیمان سعدآباد آشکار شد، 160فرسخ از خاک ایران شامل مناطق (هشتادان، موسیآباد، شمتیغ و...) در شرق ایران به افغانستان واگذار شد و در مقابل قرار شد ایران و افغانستان بهطور مساوی از آب هیرمند استفاده کنند که این مورد با ساخت سدی روی هیرمند توسط افغانستان زیر پا گذاشته شد و ایران از حقابه خود محروم ماند.
اروندرود و مناطق نفتی بین قصرشیرین و خانقین
🔹رضاخان طی معاهده سعدآباد در سال 1316 مناطق نفتی مورد مناقشه در قصرشیرین و خانقین را به عراق واگذار کرده و حق کشتیرانی در اروندرود بهجز ۵کیلومتر از آبهای مقابل آبادان تا خط تالوگ را نیز از ایران سلب میکند. درواقع مسیر اروند بهکلی به عراق واگذار شد و مرزهای ایران تا حد سواحل شرقی اروند عقب نشست.
اترک
🔹مطابق پیمان آخال سرزمینهای شمالی اترک به روسیه واگذار شد؛ اما روسها با حملات پیاپی به ایران برخی سرزمینهای ایران شامل (سرخس کهنه، قصبه فیروزه، قریه حصار و حاشیه شیخحسینقلی) را اشغال کرده و مرز را 30کیلومتر به جنوب آورده و نهر موسیخانی را بهعنوان رود اترک قلمداد کردند. مطابق قرارداد 1921 دولت شوروی ریاکارانه پذیرفت مرزهای معاهده 1881 را به رسمیت شناخته و سرزمینهای اشغالی را به ایران واگذار کند؛ اما این اتفاق هیچوقت نیفتاد و رضاخان با سکوت مصلحتاندیشانه برای کسب قدرت به اشغال این مناطق رسمیت بخشید و مناطق جنوب اترک را به دولت شوروی هدیه داد.
ییلاق فیروزه
🔹مطابق قرارداد آخال در دوره قاجار نیز قصبه فیروزه بهطور رسمی به روسیه واگذار نشده بود و این مناطق مدتها در اشغال دولت شوروی باقی مانده بود؛ اما در زمان پادشاهی قاجار دولت شوروی براساس قرارداد 1921 متعهد شده بود که مناطق اشغالی در دوره روسیه تزاری ازجمله قصبه فیروزه را به ایران بازگرداند، بااینحال این تعهد هیچوقت اجرایی نشد و رضاشاه که مدتی قبل از کودتا جایگاه رئیسالوزرایی ایران را برعهده گرفته بود این حق را مسکوت میگذارد تا بتواند رضایت شوروی را برای انتقال حکومت کسب کند.
مناطق مرز شمالغرب
🔹در جریان اشغال ایران در جنگجهانی دوم ارتش شوروی با پیشروی در حدود مرزی آذربایجان مناطق (مغان، نمین، باغچهسرا، یدیاولر، دیمان، تازهکند و بهرامتپه) را مورد اشغال قرار داد که تا پایان دوره رضاشاه نیز هیچ تلاشی برای بازگرداندن این سرزمینها به ایران نشد و درنهایت در دوره زاهدی بخشی از این مناطق با قصبه فیروزه معاوضه شد و بخشی نیز برای همیشه از خاک ایران جدا شد.
بحرین
🔹در ۱۴دی سال ۱۳۴۷ محمدرضا پهلوی در گفتوگویی با مجله بیلتز سیاست انگلیس برای جدایی بحرین از ایران را استعماری میخواند؛ اما در قبال استقلال این کشور بهراحتی کوتاه میآید./ فرهیختگان
#خیانت_پهلوی
#حقارت_پهلوی
#جهاد_تبیین
✍دیده بان انقلاب
@didebane_enghelab
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com